Telegram Web
Forwarded from مجله اقتصاد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حجةالاسلام محقق داماد: تفکرات چپ از مغول بیشتر ضربه زد و اقتصاد ایران را ویران کرد
"ذهن ناخودآگاه شما مانند یک کامپیوتر است - کامپیوتری پیچیده‌تر از آنچه انسان‌ها می‌توانند بسازند - و عملکرد اصلی آن ادغام ایده‌های شماست. چه کسی آن را برنامه‌ریزی می‌کند؟ ذهن هوشیار شما. اگر شما کوتاهی کنید، اگر به هیچ عقیده محکمی نرسید، ذهن ناخودآگاه شما به طور تصادفی برنامه‌ریزی می‌شود - و شما خود را به قدرت ایده‌هایی می‌سپارید که نمی‌دانید پذیرفته‌اید."

آین رند
"فلسفه: چه کسی به آن نیاز دارد؟"


🆔 @liberty_institute | انستیتو لیبرتی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥🚩این ویدئو دیدگاه درستی درباره تفکر اقتصادی چپ(مارکسیسم کمونیسم لنینیسم) و بلایی که ۵۷ سر کشورمان آورد به شما میدهد.

روزگاری در ۱۳۵۶، کشورمان به تنهایی ۲ درصد از کل تولید اقتصادی دنیا(۸۰ م.د از ۴۰۰۰ م.د)را داشت که امروزه به کمتر از ۰.۲ درصد رسیده(۲۰۰ م.د از بیش از ۱۰۰ هزار م.د)

بعد سلطه تفکر چپ ها در اقتصاد و مصادره و دولتی سازی اموال مفید ترین اقشار کارآفرین جامعه هیچ کدام از صنایع ایرانمان بدون رانت از جیب مردم،توان سرپا ماندن ندارد نمونه اش خودروسازی یا باقی صنایع....

در اواخر ویدئو میبینید اقای خامنه ای نیز صریحا به این اشتباه اعتراف کرده..!

یا اینجا آیت الله سید جواد علوی بروجردی هم به بلایی که با مصادره اموال نخبگان صنعتی-اقتصادی سر اقتصاد کشورمان آوردند اعتراف میکند
کانال از کتاب
@cafe_andishe95
چه نسبتی بین افکار نهادگراهای ایرانی و اندیشه نوبلیست‌های علم اقتصاد وجود دارد؟

✍️ موسی‌ غنی‌نژاد/ اقتصاددان و عضو شورای سیاست‌گذاری هفته‌نامه تجارت‌فردا

▫️نهادگرایی را باید به نهادگرایی قدیم و جدید تفکیک کرد. نهادگرایی قدیم که به اوایل قرن بیستم برمی‌گردد اساساً در چهارچوب جریان اصلی علم اقتصاد قرار نداشت اما نهادگرایان جدید دقیقاً جریان اصلی علم اقتصاد را نمایندگی می‌کنند و اعتقادشان بر این است که فرضیه‌ها و تئوری‌های اقتصاد نئوکلاسیک یا همان اقتصاد جریان اصلی، درست است اما کمبودهایی دارد که ناشی از عدم توجه کافی به نهادها (Institution) است. بنابراین تفاوت عمده نهادگراهای جدید که نوبلیست‌های 2024 اقتصاد جزو آنها محسوب می‌شوند، در این است که در چهارچوب علم اقتصاد مدرن حرف می‌زنند. این نکته‌ای است که نهادگراهای وطنی ما فراموش کرده و فکر می‌کنند که نهادگراهای جدید جریانی متفاوت از علم اقتصاد متعارف هستند؛ در حالی که این‌گونه نیست و این اقتصاددانان در چهارچوب جریان اصلی علم اقتصاد کار می‌کنند اما تاکید بیشتری روی نهادها و کارکرد آنها دارند.

▫️در علم اقتصاد، کلاً به چهارچوب یا قواعد بازی اقتصادی «نهاد» گفته می‌شود. البته این چهارچوب یا قواعد بازی هم به دو دسته نهادهای رسمی و نهادهای غیررسمی تقسیم می‌شود که حتی شاید نهادهای غیررسمی نقش مهم‌تر و پررنگ‌تری داشته باشند. منظور از نهادهای رسمی، چهارچوب حقوقی روشن و شفافی است که در همه جوامع وجود دارد و در آن چهارچوب عمل می‌شود. نهادهای غیررسمی اما نهادهایی هستند که به صورت قانونی و حقوقی تعریف نشده اما عملاً در جامعه به خاطر عرف و فرهنگ، بازی در آن چهارچوب صورت می‌گیرد. آنچه در کشور ما به عنوان نهادگرایی تعریف و مطرح شده، کمترین ارتباطی به این اصول و قواعد تعریف‌نشده ندارد؛ بلکه یکسری ایده‌های من‌درآوردیِ التقاطی با اندیشه‌های چپ سوسیالیستی مارکسیستی مطرح شده که به آن نهادگرایی می‌گویند و مطرح‌کنندگان این ایده‌ها و مدعیان نهادگرایی هم دستاوردهای علم اقتصاد جدید را اصلاً قبول ندارند و مباحث دیگری مطرح می‌کنند.

▫️در نوشته‌های نهادگراهای داخلی یک ارجاع درست و دقیق آثار و یافته‌های نهادگرایی در دنیا نمی‌بینید. چون بخش بزرگی از آنچه در داخل به عنوان نهادگرایی مطرح می‌شود ملهم از ایده‌های من‌درآوردی است و اگر در گفته‌هایشان هم ارجاع می‌دهند، نمی‌گویند که در کدام مقاله و کتاب چنین گزاره‌ای آمده و نهایتاً می‌گویند فلان اقتصاددان نهادگرا، که چهره شاخصی است، هم برای مثال گفته است که بازار را نمی‌توان به حال خودش رها کرد و بازار باید در یک چهارچوب باشد و منظورشان هم چهارچوبی است که دولت یا سیاستمدارها تعیین می‌کنند. یعنی حرف‌هایی می‌زنند که اساساً هیچ ربطی به نهادگرایی ندارد. هنر نهادگرایی ایرانی در اسمش خلاصه شده وگرنه کمترین ارتباط را با مکتب نهادگرایی رایج در دنیا دارد.
گروهی از آنها ایده‌ای تحت عنوان «راه نهادگرایی» جا انداختند و برخی از جدیدها و متاخرهای آنها هم که لازم نیست اسمشان را بیاوریم، مدعی شدند آنچه می‌گویند اصلاً در کتاب‌های درسی و علمی نیست. یعنی خودشان یک اقتصاد جدید اختراع کرده‌اند.

▫️سال‌ها قبل گفتم که نهادگراها در ایران همان چپ‌های سابق هستند با لباس جدید، اما امروز می‌گویم وضع از آن هم بدتر است. امروز افرادی از نهادها حرف می‌زنند که حتی چپ هم نیستند و به‌طور کل ایده‌های من‌درآوردی دارند و مثلاً می‌گویند تورم ربطی به نقدینگی ندارد. از طرفی هم یاد گرفته‌اند که با ابزار جدید مقداری از داده استفاده کنند در حالی که اساساً نمی‌دانند داده چیست و آمار را با هم قاطی می‌کنند و نسبت نقدینگی به تولید ناخالص داخلی را نشان می‌دهند و نتیجه می‌گیرند که در اقتصاد ایران نقدینگی کم است. یعنی مغالطه می‌کنند و اگرچه روشن کردن این مغالطه برای افکار عمومی کار آسانی است اما خودشان را نمی‌توان از اشتباه درآورد.

▫️ البته اینها افرادی هستند که در حوزه علم اقتصاد نباید آنها را جدی گرفت، چون برای پست و مقام این حرف‌ها را می‌زنند و چون مغالطه‌هایشان خوشایند سیاستمداران است، در کارشان موفق هم می‌شوند. تعدادی از آنها در دولت سیزدهم پست و مقام گرفتند و در دولت آقای پزشکیان هم تغییر نکردند و جابه‌جا نشدند. با همین مغالطه‌ها و حرف‌هایی که راجع به نهادها و اقتصاد جدید زدند که هیچ جایگاهی در علم اقتصاد ندارد، پست‌هایی گرفتند که شایستگی و دانش آن را ندارند.


#تجارت_فردا
@tejaratefarda
📃 اینشتین فیزیکدان بزرگ و نادان اقتصادی بود | ✍🏻 ژانگ شی‌ژی

@Notes_On_Liberty

آلبرت اینشتین که به‌عنوان «نماد خرد بشری» شناخته می‌شود، بدون شک یکی از بزرگترین فیزیکدانان سده‌ی بیستم بود، او نه‌تنها به‌خاطر دستاوردهای علمی خود، بلکه به‌دلیل دعوت به صلح، آزادی و عدالت نیز شهره است. فروتنی، مهربانی و انسانیّت دلسوزانه‌ی او به جذّابیّت شخصی‌اش افزوده است. با این‌حال، هیچ‌کس کامل نیست و اینشتین نیز از این قاعده مستثنی نبود.

انیشتین اغلب نظرات خود را درباره‌ی مسائل اقتصادی، سیاسی، صلح انسانی و دیگر امور اجتماعی بیان می‌کرد، ولی شوربختانه در مسائل اقتصادی اشتباهات ابتدایی بسیاری مرتکب شد. اگرچه این اشتباهات هیچ ربطی به عظمت اینشتین نداشت، ولی اینکه چرا او -‌به‌عنوان نماینده‌ی دانش برتر- مکرّراً در مسائل اقتصادی اشتباه می‌کرد پرسش بسیار جالبی است.

یکی از دلایل این است که اینشتین در فیزیک مطالعه و تفکّر عمیق و گسترده‌ای داشت، ولی به‌نظر می‌رسید دیدگاه‌های او در باب مشکلات اجتماعی تنها در قلمرو تفکّر شخصی باقی مانده و از مطالعه‌ی برخی مطالب ضروری بی‌بهره مانده است. این را می‌توان از مجموعه مقالات او دریافت. انیشتین اطّلاعات زیادی درباره‌ی نظریّات فیزیکدانان مختلف داشت، ولی زمانی‌که نظرات خود را در باب مسائل اجتماعی بیان می‌کرد، به‌ندرت از یک اقتصاددان یاد می‌کرد، چه رسد به معاصرانش مانند میزس و هایک اتریشی.

به همین دلیل، انیشتین اشتباهی را مرتکب شد که بسیاری از فیزیکدانان به ارتکاب آن تمایل دارند: علم‌گرایی. این دقیقاً همان چیزی است که هایک اقتصاددان اتریشی در سخنرانی خود با عنوان «تظاهر به دانش» پس از دریافت جایزه‌ی نوبل اقتصاد در سال ۱۹۷۴ به آن اشاره کرد: «برخی از بزرگ‌ترین اشتباهات سیاست‌های اقتصادی اخیر پیامد مستقیم این خطای علمی است.»...

🖇 متن کامل: اینشتین فیزیکدان بزرگ و نادان اقتصادی بود

#اینشتین #علم‌گرایی #سوسیالیسم
@Notes_On_Liberty
"بعضی از ایده‌ها آنقدر قابل قبول به نظر می‌رسند که می‌توانند نه بار پیاپی شکست بخورند و همچنان برای دهمین بار مورد قبول باشند.
برخی دیگر از ایده‌ها آنقدر غیرقابل قبول به نظر می‌رسند که می‌توانند نه بار پیاپی موفق شوند و همچنان برای دهمین بار مورد قبول واقع نشوند.
کنترل‌های دولتی در اقتصاد از جمله ایده‌های نوع اول و عملکرد بازار آزاد از جمله ایده‌های نوع دوم است."

توماس ساول

از انستیتو لیبرتی
نرخ بهره، تقویت محاسباتی، و نظریه اتریشی چرخه تجاری
منبع: Mises Wire
نویسنده: خورخه بسادا
نرخ‌های بهره نقش بسیار مهمی در اقتصاد ایفا می‌کنند. اگر کارآفرینان تنها می‌توانستند برای تأمین مالی پروژه‌های خود از دوستان و خانواده قرض بگیرند و نه از بانک‌ها، بسیاری از پروژه‌ها و خدمات هرگز به تحقق نمی‌پیوستند. علاوه بر این، نرخ‌های بهره نقشی تقریباً معجزه‌آسا دارند که به‌طور غیرمستقیم به جامعه یک نوع «تقویت محاسباتی» می‌بخشند.

فرض کنیم که شرایط به‌گونه‌ای است که بانک‌ها، به‌طور میانگین، به سپرده‌گذاران ۹ درصد سود پرداخت می‌کنند و از وام‌گیرندگان ۱۰ درصد بهره دریافت می‌کنند و از این اختلاف ۱ درصدی سود می‌برند. برای مثال، بانک‌ها ۱,۰۰۰,۰۰۰ دلار وام می‌دهند، ۱,۱۰۰,۰۰۰ دلار بازمی‌گیرند، ۱,۰۹۰,۰۰۰ دلار را به سپرده‌گذاران بازمی‌گردانند و ۱۰,۰۰۰ دلار سود می‌برند.

افرادی که تمایلی به راه‌اندازی کسب‌وکار ندارند (یا ایده‌های تجاری نامناسبی دارند) با انگیزه کسب سود ۹ درصدی، پول خود را به بانک‌ها می‌سپارند و از مصرف آن خودداری می‌کنند. این کار، میزان ثروت ذخیره‌شده و در نتیجه منابع مالی در دسترس کارآفرینانی را که ایده‌های بهتری دارند، افزایش می‌دهد. این کارآفرینان می‌توانند با استفاده از این پول و ثروت ذخیره‌شده، کسب‌وکارهای برتری راه‌اندازی کنند و ارزش اقتصادی ایجاد کنند. این افزایش ارزش اقتصادی باید از ۱۰ درصد بیشتر باشد تا بتوانند وام را همراه با بهره پرداخت کرده و سود کسب کنند.

تقویت محاسباتی در جامعه

اتفاق شگفت‌انگیزی در اینجا در حال رخ دادن است! نرخ بهره، هم باعث انباشت ثروت و پس‌انداز می‌شود و هم حرکت پول و منابع مالی را تسهیل می‌کند. ذهن‌هایی که ایده‌های ضعیفی دارند یا علاقه‌ای به کارآفرینی ندارند، می‌توانند به‌آرامی اقتصاد را رشد دهند (با نرخ ۰ تا ۹ درصد). در مقابل، ذهن‌های کارآفرینی که ایده‌های برتری دارند و به دنبال سودآوری از طریق کسب‌وکار هستند، می‌توانند اقتصاد را با سرعت بیشتری رشد دهند (بیش از ۱۰ درصد). این امر، یک «تقویت محاسباتی» قابل‌توجه برای جامعه ایجاد می‌کند. نرخ بهره در بازار مانند یک فشارسنج عمل می‌کند که به‌طور غیرمستقیم، یا به‌ قول آدام فرگوسن، «نتیجه‌ای از اقدامات انسانی، اما نه طراحی آگاهانه‌ی هیچ انسانی» است. این نرخ به افراد کمک می‌کند تا تصمیم بگیرند که پس‌انداز کنند یا وام بگیرند.

هنری هزلیت، اقتصاددان برجسته، در کتاب کلاسیک خود اقتصاد در یک درس می‌نویسد:
«پس‌انداز، در دنیای مدرن، صرفاً شکلی دیگر از خرج کردن است. تفاوت اصلی این است که پول به فرد دیگری واگذار می‌شود تا آن را در جهت افزایش تولید هزینه کند.»

هرچه مردم بیشتر پس‌انداز کنند، بانک‌ها منابع مالی بیشتری برای وام دادن خواهند داشت و در نتیجه، نرخ بهره کاهش می‌یابد، زیرا بانک‌ها برای جذب مشتریان جدید با یکدیگر رقابت می‌کنند.

تأثیر کاهش نرخ بهره بر سرمایه‌گذاری

افزایش پس‌انداز به این معناست که ثروت واقعی بیشتری برای پشتیبانی از ایده‌های تجاری در دسترس خواهد بود. این امر را می‌توان در کاهش مصرف توسط پس‌اندازکنندگان مشاهده کرد که فرصت سرمایه‌گذاری در سرمایه را فراهم می‌آورد.

اگر نرخ بهره ۱۰ درصد باشد، منطقی نیست که فردی وام بگیرد و کسب‌وکاری راه‌اندازی کند که نرخ بازگشت سرمایه‌ی آن تنها ۹ درصد است، زیرا در نهایت، او ضرر خواهد کرد. اما اگر نرخ بهره به دلیل افزایش پس‌انداز افراد به ۳ درصد کاهش یابد، آنگاه کارآفرینان بیشتری می‌توانند وام بگیرند و کسب‌وکارهایی با بازده ۹ درصد راه‌اندازی کنند و از اختلاف ۶ درصدی پس از پرداخت بهره ۳ درصدی، سود ببرند.

تمایز بین کاهش طبیعی و کاهش مصنوعی نرخ بهره

نکته‌ی بسیار مهم این است که بین کاهش نرخ بهره‌ی ناشی از افزایش پس‌انداز داوطلبانه و کاهش مصنوعی نرخ بهره به دلیل تورم، تمایز قائل شویم.

در سناریوی اول، نرخ بهره کاهش یافته زیرا مردم از مصرف خودداری کرده و ثروت واقعی بیشتری را پس‌انداز کرده‌اند. اما در سناریوی دوم، نرخ بهره کاهش یافته نه به دلیل افزایش واقعی ثروت ذخیره‌شده، بلکه به این دلیل که بانک‌های مرکزی عرضه‌ی پول را افزایش داده‌اند.

در این حالت، نرخ بهره از ۱۰ درصد به ۳ درصد کاهش یافته است، اما مقدار واقعی ثروت ذخیره‌شده برای وام دادن افزایش نیافته است. در عوض، مقدار بیشتری از پول وارد بازار شده و در نهایت، همان مقدار کالا و خدمات را تعقیب خواهد کرد که این امر معمولاً منجر به افزایش قیمت‌ها می‌شود.
تأثیرات تورم بر چرخه تجاری

زمانی که نرخ بهره به‌طور مصنوعی کاهش یابد، پروژه‌ها و کسب‌وکارهایی که در نرخ بهره‌ی طبیعی ۱۰ درصد سودآور نبودند، ناگهان سودآور به نظر می‌رسند. این امر منجر به گسترش پروژه‌های تجاری، ساخت‌وساز، افزایش تعداد کارخانه‌ها و استخدام نیروی کار می‌شود که همان رونق اقتصادی (boom) است. اما این رشد ناپایدار خواهد بود، زیرا در نهایت، تقاضای بازار برای کالاهای تولیدشده کمتر از حد انتظار خواهد بود و کسب‌وکارها نمی‌توانند محصولات خود را به قیمتی بفروشند که هزینه‌هایشان را پوشش دهد.

قیاس میزس: آجرهای اقتصاد

لودویگ فون میزس برای توضیح این پدیده از یک قیاس ساده استفاده۷۷ می‌کند:

در هر لحظه، با در نظر گرفتن یک نرخ بهره‌ی طبیعی (مثلاً ۱۰ درصد)، مقدار مشخصی از ثروت واقعی (که می‌توان آن را به‌عنوان «آجر» در نظر گرفت) برای تکمیل ۱۰۰ پروژه ساختمانی وجود دارد.

اگر مردم واقعاً بیشتر پس‌انداز کرده باشند و نرخ بهره را به ۳ درصد کاهش دهند، مقدار بیشتری از «آجرها» (ثروت ذخیره‌شده) در دسترس خواهد بود و ۱۲۰ پروژه ساختمانی می‌تواند تکمیل شود.

اما اگر نرخ بهره به ۳ درصد کاهش یابد نه به دلیل افزایش واقعی «آجرها»، بلکه به دلیل تورم، پایه‌های ۱۲۰ پروژه‌ی ساختمانی آغاز می‌شود، اما در نهایت، منابع کافی برای تکمیل همه‌ی آن‌ها وجود نخواهد داشت.


این امر باعث افزایش قیمت عوامل تولید می‌شود و در نهایت، بسیاری از پروژه‌ها نیمه‌کاره رها می‌شوند که معادل ضرر عظیم اقتصادی است.

نتیجه‌گیری

خلق اعتبار پولی نمی‌تواند عرضه‌ی واقعی کالاها را افزایش دهد. بلکه تنها باعث تغییر تخصیص سرمایه می‌شود و مسیر تولید را از مسیری که شرایط واقعی اقتصادی ایجاب می‌کند، منحرف می‌سازد. در نتیجه، رونق اقتصادی حاصل از تورم، رونقی واقعی نیست، بلکه توهمی زودگذر است که در نهایت، منجر به رکود اقتصادی خواهد شد.

لودویگ فون میزس خلاصه می‌کند:
«گسترش اعتبار نمی‌تواند عرضه‌ی واقعی کالاها را افزایش دهد، بلکه فقط۷ باعث تغییر تخصیص آن‌ها می‌شود. در نتیجه، این رونق فاقد پایه‌ی محکم است و دیر یا زود آشکار خواهد شد که این وضعیت اقتصادی، بر پایه‌ی سست بنا شده است.
چه چیزی نرخ بهره را تعیین می‌کند؟ مقایسه‌ی اقتصاد جریان اصلی با مکتب اتریشی

مقاله‌ای از Mises Wire
نوشته‌ی فرانک شُستاک
دیدگاه رایج در میان اقتصاددانان جریان اصلی، همان‌طور که میلتون فریدمن مطرح کرده است، این است که سه عامل تعیین‌کننده نرخ بهره در بازار هستند: نقدینگی، فعالیت اقتصادی، و انتظارات تورمی.

در این دیدگاه، هر زمان که بانک مرکزی رشد عرضه پول را از طریق خرید دارایی‌های مالی مانند اوراق قرضه دولتی افزایش دهد، قیمت این اوراق بالا می‌رود و بازده آن‌ها کاهش می‌یابد. این اثر که به عنوان اثر نقدینگی پولی شناخته می‌شود، به صورت معکوس با نرخ بهره ارتباط دارد.

پس از یک دوره زمانی، افزایش عرضه پول موجب تقویت فعالیت اقتصادی می‌شود که به نوبه‌ی خود اثر فعالیت اقتصادی را فعال کرده و فشار افزایشی بر نرخ بهره وارد می‌کند. پس از یک دوره زمانی طولانی‌تر، رشد عرضه پول بر قیمت کالاها و خدمات تأثیر می‌گذارد و با افزایش قیمت‌ها، انتظارات تورمی شکل می‌گیرند. در نتیجه، این روند فشار بیشتری بر نرخ بهره بازار وارد می‌کند.

نقدینگی، فعالیت اقتصادی و انتظارات تورمی، سه عامل کلیدی در تعیین نرخ بهره محسوب می‌شوند. این فرآیند توسط سیاست‌های پولی بانک مرکزی تنظیم می‌شود که اثر نقدینگی پولی را ایجاد کرده و در نهایت دو اثر دیگر را تحریک می‌کند.

دیدگاه فریدمن درباره نرخ بهره

طبق نظر فریدمن، در نهایت، نرخ بهره بازار بالاتر از سطحی که قبل از افزایش نقدینگی پولی توسط بانک مرکزی داشت، قرار خواهد گرفت. او در این‌باره می‌نویسد:

> «تأثیر اولیه افزایش نرخ رشد پول، پایین آوردن نرخ بهره برای مدتی است. اما این فقط آغاز فرآیند است، نه پایان آن. افزایش رشد پول، هزینه‌ها را تحریک می‌کند، هم از طریق تأثیر کاهش نرخ بهره بر سرمایه‌گذاری و هم از طریق تأثیر آن بر سایر هزینه‌ها. اما هزینه‌ی یک فرد، درآمد فرد دیگری است. با افزایش درآمد، تقاضا برای وام‌ها افزایش می‌یابد و ممکن است قیمت‌ها بالا برود، که این باعث کاهش مقدار واقعی پول می‌شود. این سه اثر به سرعت، ظرف کمتر از یک سال، فشار نزولی اولیه بر نرخ بهره را معکوس می‌کنند. پس از یک دوره طولانی‌تر، احتمال دارد نرخ بهره به سطحی بالاتر از آنچه در ابتدا بود، برسد و یک چرخه‌ی تنظیمی ایجاد کند.»



همچنین او در ادامه می‌گوید:

> «اگر نرخ رشد پول افزایش یابد و باعث افزایش قیمت‌ها شود، مردم انتظار خواهند داشت که این روند ادامه پیدا کند. در نتیجه، وام‌گیرندگان حاضر خواهند بود نرخ بهره‌ی بیشتری بپردازند و وام‌دهندگان نیز نرخ‌های بالاتری مطالبه خواهند کرد.»



این توضیح نشان می‌دهد که در چارچوب رایج، نظریه‌ی نرخ بهره بر پایه‌ی مشاهده‌ی تجربی استوار است، نه بر پایه‌ی یک چارچوب اقتصادی مستقل. این سؤال مطرح می‌شود که آیا می‌توان از طریق مشاهده، یک نظریه‌ی علمی درباره‌ی نرخ بهره ارائه داد؟

نقد دیدگاه جریان اصلی: ترجیح زمانی و نرخ بهره

لودویگ فون میزس در کتاب بنیاد نهایی علم اقتصاد می‌نویسد:

> «آنچه تاریخ اقتصادی، مشاهده یا تجربه می‌تواند به ما بگوید، حقایقی مانند این است که در دوره‌ای معین، یک معدنچی در معدن زغال‌سنگ شرکت X در روستای Y، روزانه n ساعت کار کرده و p دلار دستمزد گرفته است. اما هیچ راهی وجود ندارد که بتوان از جمع‌آوری چنین داده‌هایی به نظریه‌ای درباره‌ی تعیین نرخ دستمزدها رسید.»



به همین ترتیب، نظریه‌ی رایج درباره نرخ بهره، فقط توصیف می‌کند و نه توضیح. طرفداران این نظریه، اگر بانک مرکزی وجود نداشته باشد، نمی‌توانند پدیده‌ی بهره را توضیح دهند.

در مقابل، نظریه‌ی ترجیح زمانی مطرح می‌کند که انسان‌ها برای حفظ زندگی و رفاه خود، مصرف در زمان حال را به مصرف در آینده ترجیح می‌دهند. این بدان معناست که افراد به یک سبد کالایی یکسان، در زمان حال ارزش بیشتری نسبت به آینده می‌دهند.

کارل منگر در این زمینه می‌نویسد:

> «تا زمانی که بقای ما به تأمین نیازهای ما بستگی دارد، تأمین نیازهای زودتر، باید بر نیازهای بعدی اولویت داشته باشد. تمام تجربیات نشان می‌دهد که لذت‌های کنونی یا در آینده‌ی نزدیک، معمولاً برای انسان‌ها مهم‌تر از لذت‌هایی هستند که در آینده‌ی دورتر رخ خواهند داد.»

.
نرخ بهره و افزایش عرضه پول

وقتی پول جدیدی که از «هیچ» خلق شده است، وارد اقتصاد می‌شود، یک مبادله‌ی «هیچ در برابر چیزی» رخ می‌دهد. به عنوان مثال، وقتی بانک‌ها وام‌هایی ارائه می‌دهند که پشتوانه‌ی پس‌انداز واقعی ندارند، عرضه‌ی پول افزایش می‌یابد. دریافت‌کنندگان این پول می‌توانند دارایی‌ها را بخرند، قیمت‌ها را افزایش دهند و بازدهی آن‌ها را کاهش دهند.

با این حال، این فرآیند تولید ثروت را تضعیف می‌کند. تا زمانی که ذخیره‌ی ثروت در حال رشد باشد، ترجیح زمانی افراد کاهش می‌یابد و در نتیجه، نرخ بهره کاهش پیدا می‌کند. اما اگر ذخیره‌ی ثروت کاهش یابد، ترجیح زمانی افراد افزایش یافته و نرخ بهره بالا می‌رود.

اگر بانک مرکزی سعی کند روند افزایشی نرخ بهره را با تزریق نقدینگی معکوس کند، این سیاست در نهایت روند افزایش نرخ بهره را تشدید خواهد کرد. چرا که افزایش نقدینگی باعث مبادله‌ی «هیچ در برابر چیزی» شده و فرآیند تولید ثروت را تضعیف می‌کند.

نرخ بهره در یک بازار آزاد و بدون دخالت بانک مرکزی

در یک بازار آزاد و بدون دخالت بانک مرکزی، نرخ بهره بازتابی از ترجیح زمانی افراد خواهد بود. اگر افراد ترجیح زمانی خود را کاهش دهند، این به کسب‌وکارها سیگنال می‌دهد که زیرساخت‌های مناسب برای تولید کالاهای مصرفی آینده را فراهم کنند. بنابراین، نرخ بهره در یک بازار آزاد نقش راهنما را برای کسب‌وکارها ایفا می‌کند.

اما سیاست‌های بانک مرکزی این سیگنال‌ها را تحریف می‌کند و باعث می‌شود که کسب‌وکارها نتوانند درک کنند که واقعاً چه اتفاقی در حال رخ دادن است.

در دیدگاه رایج اقتصاددانان جریان اصلی، بین اهداف افراد و نرخ بهره‌ی بازار هیچ ارتباط منطقی‌ای وجود ندارد. اما مکتب اتریشی استدلال می‌کند که سیاست‌های بانک مرکزی، نرخ بهره‌ی بازار را از نرخ بهره‌ی طبیعی که توسط ترجیحات زمانی افراد تعیین می‌شود، منحرف می‌کند. این امر کسب‌وکارها را به تصمیم‌گیری‌های نادرست و سوء تخصیص منابع سوق می‌دهد.

نتیجه‌گیری

در چارچوب رایج، نرخ بهره‌ی بازار بر اساس تغییرات نقدینگی پولی، فعالیت اقتصادی و انتظارات تورمی تعیین می‌شود. در این دیدگاه، افزایش نقدینگی، نرخ بهره را کاهش می‌دهد، در حالی که افزایش فعالیت اقتصادی و افزایش انتظارات تورمی، نرخ بهره را بالا می‌برد.

این چارچوب، انسان‌ها را به عنوان موجوداتی غیرارادی و منفعل در نظر می‌گیرد که به‌طور خودکار به عوامل خارجی واکنش نشان می‌دهند. اما در واقع، اقدامات آگاهانه‌ی افراد در تصمیم‌گیری بین مصرف در حال و آینده، عامل اصلی تعیین نرخ بهره است.

علاوه بر این، سیاست‌های پولی انبساطی، فرآیند تولید ثروت را تضعیف می‌کنند. بنابراین، اگر ذخیره‌ی ثروت کاهش یابد، سیاست‌های پولی آسان‌تر نه‌تنها نرخ بهره را کاهش نمی‌دهند، بلکه روند افزایشی آن را تشدید خواهند کرد.
@austrianschool
2025/02/04 10:04:03
Back to Top
HTML Embed Code: