Telegram Web
Forwarded from مهرپویا علا
منتشر شد

بنیان نهایی علم اقتصاد: رساله‌ای دربارۀ روش

لودویگ فون میزس


هدف این رساله، تأکید بر این حقیقت است که در جهان هستی چیزی وجود دارد که علوم طبیعی نمی‌ تواند آن را توصیف و تحلیل کند: کنش انسانی. رساله با شناخت، علم و باور عقلانی سر و کار دارد و تنها تا آنجا به دکترین‌ های متافیزیکی ارجاع می‌ دهد که لازم باشد نشان داده شود که میان این دکترین‌ ها و شناخت علمی چه تفاوت‌ هایی وجود دارد. رساله بی‌کم‌ و کاست اصل موضوعۀ لاک را می‌ پذیرد که مطابق با آن «به هیچ گزاره‌ ای بیشتر از شواهدی که روی آن بنا شده است تکیه نکنید.»

برای خرید کتاب می‌توانید به اینجا مراجعه کنید.
AUSTRO LIBERTARIAN
منتشر شد بنیان نهایی علم اقتصاد: رساله‌ای دربارۀ روش لودویگ فون میزس هدف این رساله، تأکید بر این حقیقت است که در جهان هستی چیزی وجود دارد که علوم طبیعی نمی‌ تواند آن را توصیف و تحلیل کند: کنش انسانی. رساله با شناخت، علم و باور عقلانی سر و کار دارد و تنها…
درباره‌ی بنیان «نهایی»

چرا برای میزس بنیان علم اقتصاد نهایی/کَرانین است (یا ultimate؛ برگرفته از فعل لاتینی ultimō به‌معنیِ به پایانِ چیزی رسیدن یا در پایانِ چیزی بودن)، نه اصلی/آغازین؟—این تمایزِ نه‌چندان چشمگیر، چرا که هردو به بنیان اشاره دارند، به‌طور ضمنی برداشت میزس از علم را منعکس می‌کند. میزس در یک تعریف کلی، کار علم را تقلیل پدیده‌ها به علت‌های آن‌ها می‌داند. اما این کار را نمی‌توان تا ابد ادامه داد؛ فیزیکدان، زیست‌شناس، شیمی‌دان به‌زودی درخواهند یافت که در یک نقطه دیگر نمی‌توانند پدیده‌ای را به علت‌های دیگر تقلیل دهند، و این محدودیت ناشی از ضعف‌های نظریه یا اندازه‌گیری یا آزمایش نیست، بلکه به پدیده‌ای می‌رسند که از لحاظ معرفت‌شناختیْ علت-معلولی نیست. در این مفهوم، شباهتی میان علوم طبیعی و علوم انسانی، ازجمله اقتصاد، وجود دارد: منگر در تلاش برای درک علت‌های پدیده‌های اقتصادی دریافت که این علت‌ها در نهایت در یک نقطه تمام می‌شوند. این همان نقطه‌ای است که میزس «کنش»، یا به‌طور دقیق‌تر، «مقوله‌ی کنش» می‌نامد. انگیزه‌ی یک کنش، این که یک فرد چه ذهنیت، سلیقه، ترجیح یا حالت روانی‌ای دارد که به یک کنش منجر می‌شود، چیزی نیست که بتوانیم به‌صورت معرفت‌شناختی برایشان علتی پیدا کنیم. برای توضیح این پدیده‌ها لاجرم باید وارد حوزه‌ی متافیزیک شویم، اما متافیزیک چیزی نیست که به‌صورت علمی بتوان بررسی‌اش کرد. پس در توضیح پدیده‌های انسانی، تا جایی می‌توانیم پیش برویم که به فرد برسیم؛ از این رو است که روش ما در علم اقتصاد «فردگرایی» و بنیان آن «مقوله‌ی کنش» است. و این بنیان از نوع نهایی است، زیرا در بررسی علمی، یعنی در جایی که بتوانیم گزاره‌هایی جهان‌شمول ارائه دهیم، کنش یک داده‌ی نهایی است. این که کنش را چه چیزی تعیین می‌کند، بسته به هر فرد، و توضیح آن بسته به هر متفکری، ممکن است متفاوت باشد، پس دیگر از قلمرو علم خارج می‌شویم. اما تفاوت علوم انسانی با علوم طبیعی در این است که علوم طبیعی به‌علت ماهیت تجربی خود در علت‌های نهایی خود به‌پایان می‌رسند؛ اما علوم انسانی، ازجمله علم اقتصاد، از این بنیان نهایی شروع می‌شوند و پیشینی بودن آن به ما این اجازه را می‌دهد که روبه جلو حرکت کنیم و به تبیین پدیده‌های پیچیده بپردازیم—درحالی‌که در علوم طبیعی با پدیده‌های پیچیده به آن مفهومی که در علوم انسانی داریم، مواجه نیستیم. (این تمایز میزس بین علوم طبیعی و انسانی را می‌توان با رویکرد فلسفه‌ی طبیعی، که روتبارد نیز از آن بهره می‌گیرد، مقایسه کرد؛ که در آن بررسی علمیِ هر دو پدیده‌های طبیعی و انسانی با کشف تأملی ماهیت‌ها آغاز می‌شود و به‌صورت استنباطی پیش می‌رود؛ پس بنیان‌ها در آن اصلی/آغازین هستند.)

@austro_libertarian
📣 انجمن علمی اقتصاد دانشگاه تهران برگزار می‌کند:

🎙️ وبینار معرفی و بررسی کتاب «اقتصاد، قانون و سیاست»

👤 ارائه‌دهنده: مانی بشرزاد | مترجم کتاب

🗓 جمعه، ۲ آذر
🕑 ساعت ۱۷:۰۰
🏷️ ۶۰ دقیقه همراه با پرسش‌ و پاسخ

🔵 وبینار رایگان و حضور برای عموم آزاد است.

🧷 لینک ثبت‌نام

🆔 @anjomaneghtesad
علیه پولانی

موری روتبارد
ترجمه و تنظیم: مهران خسروزاده

از موری روتبارد آمریکایی دست‌نوشته‌های زیادی برجای مانده است. برخی از این نوشته‌ها از سوی شاگردان وی و علاقه‌مندان به آثار او ویرایش و منتشر می‌شوند. کتاب «روتبارد علیه فیلسوفان» یکی از این آثار است. این کتاب مجموعه‌ای از نامه‌ها و یادداشت‌های انتقادی موری روتبارد علیه چهار متفکر نامدار را در خود جای‌داده و با تلاش رابرتا مودونیو، استاد علوم سیاسی دانشگاه روما تری ایتالیا تنظیم و منتشر شده است. این کتاب نظرات روتبارد را درباره ایده‌های لودویگ فون میزس، فردریش هایک، لئو اشتراوس و کار پولانی در خود جای داده است. این متن ترجمه بخش اول یادداشت روتبارد بر کتاب معروف «دگرگونی بزرگ» کارل پولانی است که در سال۱۹۶۱ به نگارش درآمده است.

مطالعه‌ی مطلب: قسمت اول، قسمت دوم

@austro_libertarian
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
محو شدن حس انتقاد تهدیدی جدی برای حفظ تمدن ماست. گول زدن مردم را برای شارلاتان‌ها آسان می‌کند. قابل توجه است که اقشار فرهیخته زودباورتر از افراد کم‌سواد هستند. پرشورترین حامیان مارکسیسم، نازیسم و فاشیسم، روشنفکران بودند، نه کشاورزان و روستاییان. روشنفکران هرگز آنقدر مشتاق نبودند که تناقضات آشکار کیش خود را ببینند. این که موسولینی در سخنرانی مذکور ایتالیایی‌ها را به عنوان نمایندگان قدیمی‌ترین تمدن غرب و نیز جوان‌ترین ملل متمدن ستود، کمترین آسیبی به محبوبیت فاشیسم وارد نکرد. هیچ ناسیونالیست آلمانی به این فکر نمی‌کرد که آدولف هیتلر مو سیاه، هرمان گورینگ تنومند و یوزف گوبلز چلاق به عنوان نمایندگان درخشان نژاد قهرمان آریایی قد بلند، باریک، مو بور و قهرمان تحسین می‌شدند. شگفت‌انگیز نیست میلیون‌ها غیرروس قاطعانه متقاعد شده‌اند که رژیم شوروی حتی دموکراتیک‌تر از آمریکاست؟
فقدان انتقاد این امکان را می‌دهد که به مردم بگوییم آن‌ها در نظام کنترل سختگیرانه و همه‌جانبه، افرادی آزاد خواهند بود. مردم رژیمی را تصور می‌کنند که در آن تمام ابزارها در اختیار دولت است و حکومت تنها کارفرما به عنوان قلمرو آزادی است. آنها هرگز این احتمال را در نظر نمی‌گیرند که حکومت قادر مطلق مدینه‌ی فاضله آنها می‌تواند اهدافی داشته باشد که خودشان کاملا آن را قبول ندارند. آن‌ها همیشه تلویحاً تصور می‌کنند دیکتاتور دقیقاً همان کاری را انجام می‌دهد که خودشان می‌خواهند.

بوروکراسی؛ لودویگ فون میزس، ص. ۱۳۳؛ نشر روزنه

@austro_libertarian
Forwarded from Liberty Reader
بوروکراسی؛ لودویگ فون میزس.pdf
2.2 MB
بوروکراسی؛ لودویگ فون میزس؛ (نشر روزنه) ۱۴۳-۱۴۷

《...آنچه نیاز داریم این است که رهبران مدنی را برای این دست رویارویی‌ها با واعظان حرفه‌ای بوروکراتیزاسیون و اجتماعی‌سازی تربیت کنیم. متوقف کردن گرایش به سمت بوروکراتیزاسیون صرفاً با ابراز خشم و ستایش نوستالژیک دوران خوب گذشته، ناامیدکننده است. روزهای قدیم آن‌قدرها که برخی معاصران ما فکر می‌کنند خوب نبود. برجستگی آن روزها، اتکا به گرایش به سمت آن نوع بهبودی بود که در نظام اقتصاد بازار کاملاً آزاد وجود داشت. آن‌ها به خداگونگی حکومت اعتقاد نداشتند. این افتخار آنان بود...》

@LibertyReader
@Austro_libertarian
«نظام صوری باثبات برای مفهوم آزادی»

جناب جنت‌خواه دو خطا یا سوءاستفاده‌ی فاحش در کاربست قضایای ناتمامیت گودل دارد. نخست آن که این دو قضیه را، که قضایایی در منطق ریاضی هستند، به تمام ذهن و معرفت انسانی تعمیم می‌دهد. قضیه‌ی اول ناتمامیت به‌زبان ساده بیان می‌دارد که در هر دستگاه آکسیوماتیک حساب، می‌توان حداقل یک گزاره یافت که صدق (یا عدم‌صدق) آن در خود دستگاه حساب اثبات‌پذیر نیست—یعنی هر دستگاه آکسیوماتیک حساب ناتمام است. طبق قضیه‌ی دوم، گزاره‌ای که می‌گوید این دستگاه آکسیوماتیک حسابْ سازگار یا «باثبات» است (یعنی نمی‌توان دو گزاره‌ی متناقض را در آن اثبات کرد)، همان گزاره‌ای است که صدق یا عدم‌صدق آن در خود دستگاه قابل‌اثبات نیست—یعنی سازگاریِ هر دستگاه آکسیوماتیک حساب را باید با استدلالی خارج از این دستگاه استنباط کرد (که البته تا به امروز کسی حتی نمی‌داند چنین استدلالی چه ماهیتی دارد). واضح است که قضایای ناتمامیت گودل منحصراً معطوف به منطق ریاضی هستند. با این حال، کم نبوده‌اند کسانی که از زمان ارائه‌ی این قضایا آن‌ها را به موضوعاتی دیگر، مانند علم فیزیک یا ذهن انسان، تعمیم داده‌اند. اما مفسران گودل به‌درستی اشاره کرده‌اند که این تعمیم‌ها نه منطقی، بلکه عقیده و گمان شخصی تعمیم‌دهندگان است که هیچ‌کدام از آن‌ها نیز در تقریباً یک قرن گذشته، یک اثبات منطقی برای این تعمیم خود ارائه نداده‌اند. دوم آن که گودل درکنار قضایای مشهور ناتمامیت، یک قضیه کمتر مشهور به‌نام «تمامیت» دارد. طبق قضیه‌ی تمامیت، اگر T یک نظریه‌ی منطقِ مرتبه‌ی اول و φ جمله‌ای در یک زبان باشد، به‌گونه‌ای که هر مدل T یک مدل φ باشد، پس T یک نظریه‌ی کامل است. یا به زبان ساده‌تر، اگر T یک نظام صوری باشد که استنباط‌هایی منطقی از زبان را برمی‌گرداند، T ضرورتاً تمامیت دارد. این از آن جهت حائز اهمیت است که جناب جنت‌خواه ادعا می‌کند مفهوم آزادی، مانند یک دستگاه حساب، گزاره‌هایی غیرقابل‌اثبات از طریق ذهن دارد که صدق خود را از موجودیتی خارج از ذهن (خدا/دین) می‌گیرند؛ پس دین یک نظام صوری باثبات برای مفهوم آزادی است. حال آن که در این توضیح تناقضی مهلک وجود دارد. اگر مفهوم آزادی با یک نظام صوری قابل‌توضیح باشد، پس طبق قضیه‌ی تمامیت گودل، نظامِ صوریِ آزادیْ کامل است و هیچ گزاره‌ای ندارد که در درون خود اثبات نشود—از جمله گزاره‌ای که می‌گوید این نظام سازگار (باثبات) است. به بیان دیگر، «نظام صوری باثبات برای مفهوم آزادی» اصلاً نیازی به دین ندارد. از طرف دیگر، اگر بخواهیم قضایای ناتمامیت را به بحث آزادی تعمیم دهیم (که البته در درستی این تعمیمْ شَکی جدی وجود دارد)، و بگوییم آزادیْ گزاره‌هایی دارد که به‌طور ذهنی قابل‌اثبات نیستند و دین یک نظام صوری برای آزادی است، گزاره‌ی مربوط به «باثبات» بودن یا نبودنِ این نظام صوری در خود این نظام قابل اثبات نیست و همچنان نیاز به یک اثبات منطقی خارج از خود، یعنی خارج از دین، دارد—مگر آن که در یک چرخش دلبخواهی، آزادی را طبق قضیه‌های ناتمامیتْ ناتمام فرض کنیم و دین را طبق قضیه‌ی تمامیت، تمام و سازگار.

@austro_libertarian
🔴 گفت‌وشنود اقتصادی؛ نشست ۲۱۸

با موضوع اخلاق و اقتصاد
و کتاب"اخلاقِ آزادی"

👤با حضور مترجمان و کارشناسان

آدرس: تهران، خیابان قائم مقام، میدان شعاع، پشت ایستگاه اتوبوس، طبقه منفی دو

زمان: شنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۱۸ تا ۲۱


برای ثبت‌نام و اعلام حضور به کانال مرتضی کاظمی در تلگرام مراجعه بفرمایید

کانال رسمی روزنامه دنیای اقتصاد👇
@den_ir
اعضای گرامی اگر مایل هستید می‌توانید در گروه چنل لیبرتارینیسم عضو شوید

https://www.tgoop.com/+czq5BZaltAsxODBk
ما این حقایق را بدیهی می‌پنداریم که تمام انسان‌ها برابر آفریده شده‌اند، که از سوی پروردگارشان حقوقی جدایی‌ناپذیر به آن‌ها اعطا شده، که در میان آن‌ها زندگی، آزادی و پیگیری شادمانی قرار دارند [سه‌گانه متداول‌تر در آن زمان "زندگی، آزادی و مالکیت" بود]. که برای تضمین این حقوق دولت‌هایی بین انسان‌ها نهادینه می‌شوند که قدرت مشروعشان را از رضایت مردم تحت حکومت خود می‌گیرند. که هرگاه هر گونه‌ای از دولت به تخریب این اهداف روی آورد این حق مردم است که آن را دگرگون یا نابود کنند.

تامس جفرسون؛ اعلامیه استقلال آمریکا

@austro_libertarian
یک نکته حیاتی که باید مورد توجه قرار دهیم این است که اگر در تلاشیم تا نظامی اخلاقی برای انسان تاسیس کنیم (در مورد ما، زیر مجموعه ای از اخلاق که با خشونت سر و کار دارد)، برای اینکه تئوری اخلاقی معتبر باشد، باید صرف‌نظر از موقعیت، زمان و مکان، این اخلاق برای تمام انسان‌ها صدق کند. این یکی از ویژگی‌های برجسته قانون طبیعی است که می‌توان آن را فارغ از زمان یا مکان به تمام انسان‌ها اعمال کرد. از این رو قانون طبیعی اخلاقی در کنار قوانین طبیعی فیزیکی یا "علمی" جای می‌گیرد. اما جامعه آزاد تنها جامعه‌ای است که فارغ از زمان و مکان، می‌تواند یک قاعده بنیادی را به همه انسان‌ها اعمال کند. این یکی از راه‌هایی است که عقل می‌تواند با استفاده از آن یک نظریه قانون طبیعی را به یک نظریه رقیب ترجیح دهد، همانطور که می‌تواند از میان نظریات رقیب اقتصادی یا رشته‌های دیگر انتخاب کند.
بنابراین اگر یک نفر ادعا کند که خاندان هوهن‌تسولرن یا بوربون "حق طبیعی" دارند تا بر دیگران حکومت کنند، این نوع دکترین صرفا با اشاره به این حقیقت که در اینجا هیچ اخلاق یکسانی که برای هر فرد صدق کند وجود ندارد، به سادگی قابل رد است؛ چون جایگاه یک فرد در سلسله‌مراتب اخلاقی، به تصادف هوهن‌تسولرن بودن یا نبودن وابسته است. به طور مشابه، اگر کسی بگوید که هر انسان "حق طبیعی" دارد تا به‌طور مرتب سه وعده غذا در روز بخورد، مثل روز روشن است که این یک قانون طبیعی یا نظریه حقوق طبیعی مغالطه‌آمیز است؛ زیرا زمان‌ها و مکان‌های بی‌شماری وجود دارد که از لحاظ فیزیکی امکان فراهم آوردن سه وعده غذایی برای همه، یا حتی برای اکثریت جمعیت، وجود ندارد. در نتیجه این را نمی‌توان به عنوان نوعی "حق طبیعی" پیشنهاد کرد. در طرف مقابل، وضعیت جهان‌شمول اخلاق آزادی و حق طبیعی مالکیت بر شخص و اموال را که تحت چنین نظام اخلاقی‌ای به دست می‌آید، در نظر بگیرید. هر فرد، در هر زمان و مکان، می‌تواند تحت پوشش قواعد بنیادی باشد: مالکیت برخود یک شخص، مالکیت منابع بکری که فرد پیش از این تصرف و دگرگون کرده است؛ و مالکیت تمام عناوینی که از مالکیت بنیادی مشتق شده‌اند، چه از طریق مبادلات داوطلبانه و چه از طریق هدایای داوطلبانه. این قواعد، که می‌توانیم آن را "قواعد مالکیت طبیعی" بنامیم، به وضوح قابل اعمالند و صرف‌نظر از زمان یا مکان و صرف‌نظر از دستاوردهای اقتصادی جامعه، می‌توان از چنین مالکیت‌هایی دفاع کرد. هیچ نظام اجتماعی دیگری این امکان را ندارد که به عنوان یک قانون طبیعی جهان‌شمول تایید شود؛ زیرا اگر هر‌گونه قاعده اجباری از جانب یک فرد یا گروه نسبت به دیگری وجود داشته باشد (و هر قاعده‌ای نیازمند چنین تسلطی است)، اعمال یکسان این قاعده به همه افراد غیر ممکن خواهد بود؛ تنها یک جامعه بدون حکمران و لیبرتارینی ناب می‌تواند شروط حقوق طبیعی و قانون طبیعی را برآورده کند، یا مهم‌تر، می‌تواند شرایط یک اخلاق جهان‌شمول برای تمام بشریت را عملی کند.

موری روتبارد؛ اخلاق آزادی، ص ۱۱۸-۱۱۹؛ انتشارات دنیای اقتصاد

@austro_libertarian
لیبرالیسم نه دین است، نه جهان‌بینی و نه حزب منافع ویژه. دین نیست، زیرا نه ایمان و سرسپردگی طلب می‌کند، نه امری رازآلود گرداگرد آن را فراگرفته است و نه جزمیاتی دارد. جهان‌بینی نیست زیرا نمی‌خواهد گیتی را توضیح دهد، چنان‌که درباره‌ی معنا و هستی انسان‌ها هیچ چیز به ما نمی‌گوید و نمی‌خواهد بگوید. نوعی حزب که مدافع منافع خاصی باشد نیست، زیرا به هیچ فرد و گروهی وعده‌ی امتیاز ویژه نمی‌دهد و برای هیچ فرد و گروهی منفعت ویژه‌ای ایجاد نمی‌کند و نمی‌خواهد ایجاد کند. لیبرالیسم سراسر چیز دیگری است. ایدئولوژی* است؛ نظریه‌ای است درباره‌ی روابط میان امور اجتماعی و همزمان به‌کارگیری این نظریه در رفتار انسان‌ها در امور اجتماعی. هر قول و وعده‌ای که می‌دهد از آن‌چه در جامعه و از طریق جامعه می‌توان انجام داد تجاوز نمی‌کند. لیبرالیسم می‌خواهد فقط یک چیز به انسان‌ها بدهد: تکامل صلح‌آمیز و بی‌اختلال رفاه مادی برای همه تا از این طریق عوامل بیرونی درد و رنج را تا حدی که اصلاً در قدرت نهادهای اجتماعی است، از انسان‌ها دور نگه دارد. هدفش کاستن از رنج و افزودن به شادی است.
—«لیبرالیسم»، لودویگ فون میزس، ترجمه‌ی مهدی تدینی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه (بخش ۵، آینده‌ی لیبرالیسم)

* درباره‌ی ایدئولوژی بودن لیبرالیسم این مطلب را مطالعه کنید.

@austro_libertarian
Forwarded from Finance & Economics
📄 گزارش

اقتصاد بر شانه اخلاق

رابطه بین اقتصاد و اخلاق را می‌توان تا پیش از شکل‌گیری علم اقتصاد در دوران مدرن پیگیری کرد. با این حال این شاخه از علوم انسانی، همگام با سایر علوم، به سمت عاری شدن از قضاوت‌های ارزشی حرکت کرد و از یک علم هنجاری به یک علم اثباتی بدل شد. با این حال، به نظر می‌رسد اقتصاد را می‌توان علمی درهم‌تنیده با اخلاق به حساب آورد؛ علمی که حتی اگر اثباتی بودن مباحث آن را بپذیریم، بروندادهای در جهان واقعی شانه به شانه اخلاق حرکت می‌کنند. «دنیای‌اقتصاد» در نشست گفت‌وشنود اقتصادی با موضوع «اخلاق و اقتصاد»، این مساله را به بحث گذاشت. در این نشست که به میزبانی مرتضی کاظمی برگزار شد، کتاب «اخلاق آزادی» از موری روتبارد با حضور مترجمان و میهمانان مورد بررسی قرار گرفت.

🔗 متن کامل
◽️@utfinance◽️
Forwarded from Finance & Economics
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from Liberty Reader
اخلاق آزادی؛ موری روتبارد.pdf
3.5 MB
اخلاق آزادی؛ موری روتبارد (انتشارات دنیای اقتصاد) ۱۶۰-۱۷۰

《...گستره حق انسان در دفاع از خود و دارایی‌هایش تا کجاست؟ پاسخ اساسی به این سوال باید این‌گونه باشد: تا جایی که مرزکشی با حقوق مالکیت فردی دیگر را آغاز کند‌. در غیر این صورت، "دفاع" او به‌خودی‌خود شامل تجاوزی مجرمانه به دارایی مشروع فردی دیگر خواهد بود که ممکن است فرد دوم در واکنش به آن، به‌درستی از ملک خود دفاع کند...》

@LibertyReader
@Austro_libertarian
🔴 گفت‌وشنود اقتصادی؛ نشست ۲۱۹

با موضوع چالش بنزین و نفت
شبیه‌سازی برای تصمیم‌گیری

👤با حضور شهروندان و کارشناسان

آدرس: تهران، خیابان قائم مقام، میدان شعاع، پشت ایستگاه اتوبوس، طبقه منفی دو

زمان: شنبه
۱۷ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۱۸ تا ۲۱

برای ثبت‌نام و اعلام حضور به کانال مرتضی کاظمی در تلگرام مراجعه بفرمایید

کانال رسمی روزنامه دنیای اقتصاد👇
@den_ir
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from برخط بوک
#کتابستان_برخط منتشر کرد:

ملت، دولت و اقتصاد؛ مشارکت‌هایی در سیاست و تاریخ روزگار ما
لودویگ فون میزس
مترجم: مهرپویا علا
چاپ اول 1403
کتابستان برخط
قیمت: 300.000 240.000 ت

«عدم مداخله‌ی دولت» اساسی‌ترین مفهوم میزس در اقتصاد لیبرال کلاسیک است. در جنگ جهانی اول، آلمان و متحدانش از نظر جمعیت، تولید اقتصادی و قدرت نظامی بر قدرت‌های متفقین چیره شدند و شکست آن اجتناب ناپذیر بود. میزس معتقد بود که آلمان نباید برای صلح ورسای انتقام بگیرد؛ بلکه باید ایده‌های لیبرال و اقتصاد بازار آزاد را با گسترش تقسیم کار بین‌المللی پی بگیرد که به همه‌ی طرف‌ها کمک می‌کند. به اعتقاد میزس «برای ما و برای بشریت، تنها یک رستگاری وجود دارد: بازگشت به لیبرالیسم خردگرا».

اثر حاضر دومین کتاب لودویگ فون میزس (۱۸۸۱–۱۹۷۳)، فیلسوف و اقتصاددان اتریشی است که آن را کمتر از یک سال پس از پایان جنگ جهانی اول به زبان آلمانی نوشت. میزس در این کتاب مسائلی را به بحث می‌گذارد که درک بخشی از آن‌ها نیازمند قدری آگاهی از پیش‌زمینه‌ی تاریخی است....

سفارش از برخط بوک


📚برخط‌بوک👇
🆔 @Barkhatbook
2025/01/27 02:26:41
Back to Top
HTML Embed Code: