This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یڪ دستہ گل زیبا
با یـڪ دنیـا احترام
و یڪ عالمہ آرزوے زیبا
تقدیم بہ شما دوستان مهـربان
سلام عصرتون شاد
با یـڪ دنیـا احترام
و یڪ عالمہ آرزوے زیبا
تقدیم بہ شما دوستان مهـربان
سلام عصرتون شاد
جانا به خرابات آ
تا لذت جان بيني
جان را چه خوشي باشد
بي صحبت جانانه؟
شمس تبریزی
۷ مهر
روز بزرگداشت شمس تبریزی گرامیباد.
❤️🌹
تا لذت جان بيني
جان را چه خوشي باشد
بي صحبت جانانه؟
شمس تبریزی
۷ مهر
روز بزرگداشت شمس تبریزی گرامیباد.
❤️🌹
عمریست تا من در طلب، هر روز گامی میزنم
دستِ شفاعت هر زمان در نیک نامی میزنم
بی ماهِ مِهرافروزِ خود، تا بُگذَرانَم روزِ خود
دامی به راهی مینهم، مرغی به دامی میزنم
اورنگ کو؟ گُلچهر کو؟ نقشِ وفا و مِهر کو؟
حالی من اندر عاشقی، داوِ تمامی میزنم
تا بو که یابم آگهی از سایه ی سَروِ سَهی
گلبانگِ عشق از هر طرف، بر خوش خرامی میزنم
هرچند کـآن آرامِ دل، دانم نبخشد کامِ دل
نقشِ خیالی میکشم، فالِ دوامی میزنم
دانم سر آرد غُصِّه را، رنگین برآرد قِصِّه را
این آهِ خون افشان که من، هر صبح و شامی میزنم
با آن که از وی غایبم، وز مِی چو حافظ تایبم
در مجلسِ روحانیان، گَه گاه جامی میزنم
حافظ
دستِ شفاعت هر زمان در نیک نامی میزنم
بی ماهِ مِهرافروزِ خود، تا بُگذَرانَم روزِ خود
دامی به راهی مینهم، مرغی به دامی میزنم
اورنگ کو؟ گُلچهر کو؟ نقشِ وفا و مِهر کو؟
حالی من اندر عاشقی، داوِ تمامی میزنم
تا بو که یابم آگهی از سایه ی سَروِ سَهی
گلبانگِ عشق از هر طرف، بر خوش خرامی میزنم
هرچند کـآن آرامِ دل، دانم نبخشد کامِ دل
نقشِ خیالی میکشم، فالِ دوامی میزنم
دانم سر آرد غُصِّه را، رنگین برآرد قِصِّه را
این آهِ خون افشان که من، هر صبح و شامی میزنم
با آن که از وی غایبم، وز مِی چو حافظ تایبم
در مجلسِ روحانیان، گَه گاه جامی میزنم
حافظ
آسمان به اندازه آبی
سنگچین ها ، تماشا، تجرد
کوچه باغ فرا رفته تا هیچ
ناودان مزین به گنجشک.
آفتاب صریح
خاک خوشنود
چشم تا کار میکرد
هوش پاییز بود
ای عجیب قشنگ!
فکر
آهسته بود
آرزو دور بود
مثل مرغی که روی درخت
حکایت بخواند....
#سهراب_سپهری
سنگچین ها ، تماشا، تجرد
کوچه باغ فرا رفته تا هیچ
ناودان مزین به گنجشک.
آفتاب صریح
خاک خوشنود
چشم تا کار میکرد
هوش پاییز بود
ای عجیب قشنگ!
فکر
آهسته بود
آرزو دور بود
مثل مرغی که روی درخت
حکایت بخواند....
#سهراب_سپهری
به مژگان سیه کردی
هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت
هزاران درد برچینم
الا ای همنشین دل
که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم
که بی یاد تو بنشینم
#حافظ
هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت
هزاران درد برچینم
الا ای همنشین دل
که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم
که بی یاد تو بنشینم
#حافظ
ما ز غفلت رهزنان را کاروان پنداشتیم
موجِ ریگِ خشک را آبِ روان پنداشتیم
شهپرِ پروازِ ما خواهد کفِ افسوس شد
کز غلطبینی قفس را آشیان پنداشتیم
#صائب_تبریزی
موجِ ریگِ خشک را آبِ روان پنداشتیم
شهپرِ پروازِ ما خواهد کفِ افسوس شد
کز غلطبینی قفس را آشیان پنداشتیم
#صائب_تبریزی
افسوس که این مزرعـه را آب گرفته
دهقـان مصیبتزده را خـواب گرفته
خـون دل ما رنگ مِـیِ ناب گرفته
وز سـوزشِ تب، پیکرمان تاب گرفته
رخسـار هنر گونهء مهتـاب گرفته
چشـمان خِرَد پـرده ز خوناب گرفته
ثروت شده بیمایه و صحت شده بیمار
ابری شـده بالا و گرفته است فضا را
وز دود و شـرر، تیره نموده است هوا را
آتـش زده سکان زمیـن را و سما را
سوزانده به چرخ اختر و در خاک گیا را
ای واسطه رحمـت حق بهر خـدا را
زین خـاک بگـردان رهِ طـوفان بلا را
بشکاف ز هم، سینه این ابر شرر بار
#ادیبالممالک_فراهانی
دهقـان مصیبتزده را خـواب گرفته
خـون دل ما رنگ مِـیِ ناب گرفته
وز سـوزشِ تب، پیکرمان تاب گرفته
رخسـار هنر گونهء مهتـاب گرفته
چشـمان خِرَد پـرده ز خوناب گرفته
ثروت شده بیمایه و صحت شده بیمار
ابری شـده بالا و گرفته است فضا را
وز دود و شـرر، تیره نموده است هوا را
آتـش زده سکان زمیـن را و سما را
سوزانده به چرخ اختر و در خاک گیا را
ای واسطه رحمـت حق بهر خـدا را
زین خـاک بگـردان رهِ طـوفان بلا را
بشکاف ز هم، سینه این ابر شرر بار
#ادیبالممالک_فراهانی
زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن
گردشـــی در کوچــه باغ راز کن
هر که عشقش در تماشا نقش بست
عینک بد بینی خود را شکسـت
#مولانا
گردشـــی در کوچــه باغ راز کن
هر که عشقش در تماشا نقش بست
عینک بد بینی خود را شکسـت
#مولانا
سلطان العارفین بایزید بسطامی گفت :
هیچ کس بر من چنان غلبه نکرد که
جوانی از بلخ مرا گفت یا بایزید
حد زهد شما چیست ؟
من گفتم چون بیابیم بخوریم
و چون نیابیم صبرکنیم
گفت : سگان بلخ همین صفت دارند...
پس من گفتم حدزهد شما چیست ؟!
گفت : ما چون نیابیم صبر کنیم
و چون بیابیم ایثار...
#شیخ_اشراق
هیچ کس بر من چنان غلبه نکرد که
جوانی از بلخ مرا گفت یا بایزید
حد زهد شما چیست ؟
من گفتم چون بیابیم بخوریم
و چون نیابیم صبرکنیم
گفت : سگان بلخ همین صفت دارند...
پس من گفتم حدزهد شما چیست ؟!
گفت : ما چون نیابیم صبر کنیم
و چون بیابیم ایثار...
#شیخ_اشراق
صبا را ديدم و گفتم
صبا دستم به دامانت
بگو از من به دلدارم
تو را من دوست میدارم
ولي افسوس و صد افسوس
ز ابر تيره برقي جست
که قاصد را ميان ره بسوزانيد
کنون وامانده از هر جا
دگر با خود کنم نجوا
يکي را دوست ميدارم
ولي افسوس او هرگز نميداند
#فریدون_مشیری
صبا دستم به دامانت
بگو از من به دلدارم
تو را من دوست میدارم
ولي افسوس و صد افسوس
ز ابر تيره برقي جست
که قاصد را ميان ره بسوزانيد
کنون وامانده از هر جا
دگر با خود کنم نجوا
يکي را دوست ميدارم
ولي افسوس او هرگز نميداند
#فریدون_مشیری
ز دور باده به جان راحتی رسان ساقی
که رنج خاطرم از جور دور گردون است
از آن دمی که ز چشمم برفت رود عزیز
کنار دامن من همچو رود جیحون است
چگونه شاد شود اندرون غمگینم
به اختیار که از اختیار بیرون است
#حافظ
که رنج خاطرم از جور دور گردون است
از آن دمی که ز چشمم برفت رود عزیز
کنار دامن من همچو رود جیحون است
چگونه شاد شود اندرون غمگینم
به اختیار که از اختیار بیرون است
#حافظ
وقتی که میرفتی
بهار بود!
تابستان که نیامدی
پاییز شد!
پاییز که برنگشتی
پاییز ماند!
زمستان که نیایی
پاییز میماند!
تو را به دل پاییزیات
فصلها را به هم نریز!
#عباس_معروفی
بهار بود!
تابستان که نیامدی
پاییز شد!
پاییز که برنگشتی
پاییز ماند!
زمستان که نیایی
پاییز میماند!
تو را به دل پاییزیات
فصلها را به هم نریز!
#عباس_معروفی
مُرغ ِ سَحَر
استاد محمدرضا شجریان
ملک الشعرا بهار مرغ سحر را پس از به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی شاه و ناامیدی مردم بخاطر شکست مشروطه سرود.
مرغ سحر را پس از "ای ایران" ماندگارترین تصنیف ایران میدانند.
اجرا: استاد #شجریان
مرغ سحر را پس از "ای ایران" ماندگارترین تصنیف ایران میدانند.
اجرا: استاد #شجریان
°
بلبل بہ چمن
زان ڪَل رخسار نشان دید
پروانہ در آتش شدو اسرار عیان دید
عارف صفتِ
روے تو در پیر و جوان دید
یعنی همهجا عڪسِ رخِ یار توان دید
#شیخبهایی
بلبل بہ چمن
زان ڪَل رخسار نشان دید
پروانہ در آتش شدو اسرار عیان دید
عارف صفتِ
روے تو در پیر و جوان دید
یعنی همهجا عڪسِ رخِ یار توان دید
#شیخبهایی
°
شب رفت و
نرفت اے بت سیمینبر من
سوداے مناجات غمت از سر من
خوابِ شبِ من
توئی و نورِ روزم
نه روز و نه شب چون تو نباشی برِ من
#مولانا
شب رفت و
نرفت اے بت سیمینبر من
سوداے مناجات غمت از سر من
خوابِ شبِ من
توئی و نورِ روزم
نه روز و نه شب چون تو نباشی برِ من
#مولانا