Forwarded from نشر آرما
📕لعنهای نامقدس📕
تبیین قوانین و محدودیتهای تبری
✍️ مهدی مسائلی
۱۶۸ صفحه ـ رقعی
چاپ ۱۲: مرداد ۱۴۰۳
نشر آرما
نویسنده در این کتاب ابتدا به تبیین معنای تبری پرداخته و ابعاد گوناگون قلبی، گفتاری و رفتاری آن را تشریح می کند. و پس از آن که تصوری صحیح از این آموزه ارائه کرده و به بحث مهم قوانین و محدودیت های تبری میپردازد. وی معتقد است اعلام برائت و تبری لسانی از دشمنان دین، اگرچه یک وظیفه دینی است، اما در انجام آن، حدود و قوانینی وجود دارد که ملاحظهنکردن آنها موجب میشود مؤمنان وظایف دینیِ مهمتری را ترک کنند و گناهان بزرگی را مرتکب شوند؛ گرچه به خیال خود به وظیفۀ تبری عمل کرده و مستحق ثواب اند.
نویسنده در ادامه پرهیز از فُحش و دُشنام و توهین را یکی از قوانین تبری برشمرده و با بررسی عنوان وجود «دشنام در قرآن و روایات» به پرسشهای مطرحشده در این زمینه پاسخ میگوید. وی همچنین پرهیز از تهمت و افترا را یکی دیگر از لوازم تبری میداند و معتقد است تهمت و افترا از سلوک اهل باطل بوده و با تکیه بر چنین روشهایی نمیتوان به مصاف آنها رفت.
نویسنده سپس بحث مفصلی پیرامون بعضی از روایاتی دارد که عدهای با تمسک به آنها خواستهاند تهمت و افترازدن به مخالفان را توجیه کنند. ازجمله «نسبت حرامزادگی به مخالفان عقیدتی» که در کتاب، نمونههای برخورد شدید ائمۀ شیعه با آن ذکر شده است.
اما یکی از مهمترین موضوعات مورد بررسی این کتاب، موضوع لعن است. شاید بحث از لعن با رویکرد و صراحت این نوشتار، برای اولینبار باشد که در کتابی مستقل مطرح می شود. نویسنده در مقدمهی کتاب بیان می دارد که اگرچه بیشتر شیعیان دشنام و توهین به مقدسات دیگران را عملی خلاف و نادرست میدانند، اما در این میان بعضی نیز حساب لعن را از دشنام و توهین جدا دانسته و بیان آن را در هر صورتی جایز میدانند. این درحالی است که لعن مقدسات اهل سنت، به بزرگترین مانع درجهت انسجام مسلمانان تبدیل شده است و هرگونه تلاش و حرکتی را برای تقریب مذاهب اسلامی با مشکل روبهرو میسازد.
از همین رو لازم است بدانیم:
حقیقت تبری چیست؟
آیا برای انجام وظیفۀ تبری لازم است حتماً به مقدسات اهل سنت توهین و لعن شود؟
آیا واقعاً این تفکر، آن گونه که مطرح میشود، از ضروریات و لوازم مکتب تشیع است یا چنین نیست و بدون اهانت و لعن به مقدسات اهل سنت نیز میتوان شیعه بود؟
تفاوت لعن با دشنام چیست؟
آیا لعن در هرجا و به هر صورتی جایز است؟
نویسنده در کتاب یادآور می شود که لعن و توهین به خلفا، امروز خدمتی بزرگ به جریان افراطیگری در اهل سنت است که ابزاری مؤثرتر از این برای ترویج افکار ضدشیعی خود ندارد. بسیاری از اندیشههای شیعه که زمینهساز بیان تهمتها و برداشتهای سوء و غیرواقعی افراطگرایان اهل سنت به شیعه است، در میان جریانهای اعتدالگرای اهل سنت نیز پذیرفته است و ازهمینرو اینان تهمتها و نسبتهای سوء افراطگرایان اهل سنت را در این موضوعات نمیپذیرند. اما موضوع لعن و توهین خلفا نزد هیچ کدام از فرقههای اهل سنت پذیرفته نیست و همۀ آنها از بیان آن منزجرند.
در همین راستا نویسنده با بررسی مسئلۀ لعن، از نهی خاص اهل بیت درباره توهین و لعن یاد میکند. افزون بر این، «لعن های موجود در قرآن و روایات» نیز مورد بررسی قرار می گیرد. «سخنی دربارۀ زیارت عاشورا» و «شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل» از دیگر عناوین این بخشند. همچنین نویسنده در ادامه بحثهایی پیرامون «تقیه» و «سیره و روش اهل بیت(ع)» در این باره ارائه میدارد.
خرید از سایت چهارسوق
https://www.tgoop.com/nashre_arma/1128
@nashre_arma
تبیین قوانین و محدودیتهای تبری
✍️ مهدی مسائلی
۱۶۸ صفحه ـ رقعی
چاپ ۱۲: مرداد ۱۴۰۳
نشر آرما
نویسنده در این کتاب ابتدا به تبیین معنای تبری پرداخته و ابعاد گوناگون قلبی، گفتاری و رفتاری آن را تشریح می کند. و پس از آن که تصوری صحیح از این آموزه ارائه کرده و به بحث مهم قوانین و محدودیت های تبری میپردازد. وی معتقد است اعلام برائت و تبری لسانی از دشمنان دین، اگرچه یک وظیفه دینی است، اما در انجام آن، حدود و قوانینی وجود دارد که ملاحظهنکردن آنها موجب میشود مؤمنان وظایف دینیِ مهمتری را ترک کنند و گناهان بزرگی را مرتکب شوند؛ گرچه به خیال خود به وظیفۀ تبری عمل کرده و مستحق ثواب اند.
نویسنده در ادامه پرهیز از فُحش و دُشنام و توهین را یکی از قوانین تبری برشمرده و با بررسی عنوان وجود «دشنام در قرآن و روایات» به پرسشهای مطرحشده در این زمینه پاسخ میگوید. وی همچنین پرهیز از تهمت و افترا را یکی دیگر از لوازم تبری میداند و معتقد است تهمت و افترا از سلوک اهل باطل بوده و با تکیه بر چنین روشهایی نمیتوان به مصاف آنها رفت.
نویسنده سپس بحث مفصلی پیرامون بعضی از روایاتی دارد که عدهای با تمسک به آنها خواستهاند تهمت و افترازدن به مخالفان را توجیه کنند. ازجمله «نسبت حرامزادگی به مخالفان عقیدتی» که در کتاب، نمونههای برخورد شدید ائمۀ شیعه با آن ذکر شده است.
اما یکی از مهمترین موضوعات مورد بررسی این کتاب، موضوع لعن است. شاید بحث از لعن با رویکرد و صراحت این نوشتار، برای اولینبار باشد که در کتابی مستقل مطرح می شود. نویسنده در مقدمهی کتاب بیان می دارد که اگرچه بیشتر شیعیان دشنام و توهین به مقدسات دیگران را عملی خلاف و نادرست میدانند، اما در این میان بعضی نیز حساب لعن را از دشنام و توهین جدا دانسته و بیان آن را در هر صورتی جایز میدانند. این درحالی است که لعن مقدسات اهل سنت، به بزرگترین مانع درجهت انسجام مسلمانان تبدیل شده است و هرگونه تلاش و حرکتی را برای تقریب مذاهب اسلامی با مشکل روبهرو میسازد.
از همین رو لازم است بدانیم:
حقیقت تبری چیست؟
آیا برای انجام وظیفۀ تبری لازم است حتماً به مقدسات اهل سنت توهین و لعن شود؟
آیا واقعاً این تفکر، آن گونه که مطرح میشود، از ضروریات و لوازم مکتب تشیع است یا چنین نیست و بدون اهانت و لعن به مقدسات اهل سنت نیز میتوان شیعه بود؟
تفاوت لعن با دشنام چیست؟
آیا لعن در هرجا و به هر صورتی جایز است؟
نویسنده در کتاب یادآور می شود که لعن و توهین به خلفا، امروز خدمتی بزرگ به جریان افراطیگری در اهل سنت است که ابزاری مؤثرتر از این برای ترویج افکار ضدشیعی خود ندارد. بسیاری از اندیشههای شیعه که زمینهساز بیان تهمتها و برداشتهای سوء و غیرواقعی افراطگرایان اهل سنت به شیعه است، در میان جریانهای اعتدالگرای اهل سنت نیز پذیرفته است و ازهمینرو اینان تهمتها و نسبتهای سوء افراطگرایان اهل سنت را در این موضوعات نمیپذیرند. اما موضوع لعن و توهین خلفا نزد هیچ کدام از فرقههای اهل سنت پذیرفته نیست و همۀ آنها از بیان آن منزجرند.
در همین راستا نویسنده با بررسی مسئلۀ لعن، از نهی خاص اهل بیت درباره توهین و لعن یاد میکند. افزون بر این، «لعن های موجود در قرآن و روایات» نیز مورد بررسی قرار می گیرد. «سخنی دربارۀ زیارت عاشورا» و «شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل» از دیگر عناوین این بخشند. همچنین نویسنده در ادامه بحثهایی پیرامون «تقیه» و «سیره و روش اهل بیت(ع)» در این باره ارائه میدارد.
خرید از سایت چهارسوق
https://www.tgoop.com/nashre_arma/1128
@nashre_arma
Telegram
نشر آرما
«لعنهای نامقدس» به چاپ دوازدهم رسید.
📕لعنهای نامقدس📕
تبیین قوانین و محدودیتهای تبری
✍️ مهدی مسائلی
168 صفحه ـ رقعی
چاپ 12: مرداد 1403
نشر آرما
نویسنده در این کتاب ابتدا به تبیین معنای تبری پرداخته و ابعاد گوناگون قلبی، گفتاری و رفتاری آن را تشریح می…
📕لعنهای نامقدس📕
تبیین قوانین و محدودیتهای تبری
✍️ مهدی مسائلی
168 صفحه ـ رقعی
چاپ 12: مرداد 1403
نشر آرما
نویسنده در این کتاب ابتدا به تبیین معنای تبری پرداخته و ابعاد گوناگون قلبی، گفتاری و رفتاری آن را تشریح می…
☑️باز نشر
⚡️اربعین در حاشیه پیادهروی
✍مهدی مسائلی
در اربعین حادثه تاریخی خاصی اتفاق نیفتاده است. بازگشت اهلبیت(ع) به کربلا در اربعین با جمعبندی رویدادها بعد از عاشورا و مسیر و رفت و آمد کاروان اسرای اهلبیت(ع) به شام همخوانی نداشته و پشتوانه نقلی محکمی نیز ندارد. درباره زیارت اربعین نیز روایات فراوانی نقل نشده است و چند روایتی که دراینباره وجود دارد، به صورت مرسل و فاقد سند هستند. اما هرچه هست گرامیداشت روز اربعین در بین شیعه از اهمیت خاصی برخوردار است و شیعیان در این روز به عنوان تجدید خاطره شهادت امام حسین(ع)، به زیارت امام توجه خاصی دارند. اما در سالهای اخیر اربعین و زیارت امام در این روز در حاشیه پیادهروی آن قرار گرفته است. آنچه در تبلیغات رسانهای مردم به آن تشویق میشوند و چیزی که بسیاری از مردم عملا به دنبال آن هستند، پیادهروی اربعین است نه زیارت اربعین. پیادهروی هماکنون اهمیتی بیشتر از خود زیارت اربعین پیدا کرده است و پیادهروی برای خیلی از زائران بدون درک زیارت اربعین محقق میشود.
حقیقت اینکه کربلا و نجف جغرافیایی محدود و امکاناتی محدودتر دارند و گرد آمدن جمعیت میلیونی در یکی دو روز در آن مشکلات اقامتی و امنیتی و... بسیاری را برای زوار فراهم میکند. همین موضوع موجب شده در سالهای اخیر بیشتر جمعیت زوار ایرانی بیش از ۱۰ روز قبل از اربعین پیادهروی خود را آغاز و چندین روز قبل از اربعین پیک بازگشت به ایران شروع شود.
در واقع تأکید بر افزایش جمعیت در این راهپیمایی، تعداد روزهای اربعین را نیز هر روز توسعه میدهد. این موضوع از جنبههای مختلفی میتواند مورد تحلیل و نقد قرار گیرد.
از جهتی به نظر میرسد ابعاد روزهای اربعین از سوگواری دهه اول محرم نیز فراتر رفته است که قسمت زیادی از منطقةالفراغهای مذهبی(یعنی روزها آزاد بدون برنامهی مذهبی) مردم را تصرف میکند. مردم پايبند به تلویزیون رسمی کشور، مقید به کنداکتور پخش راهپیمایی اربعین هستند و انتخابهای آنها محدودتر از قبل شده است.
از طرفی ارزش و جایگاه مذهبی راهپیمایی را نیز به گونهای قرار دادهایم که افراد برای عدم درک زیارت اربعین حسرت نمیخورند بلکه جاماندن از راهپیمایی آن را یک سلب توفیق معنوی برای خویش قلمداد کنند، و یک برنامه نانوشته بر گردن قشر مقید مذهبی گذاشتهایم.
بر اساس این نگاه، بعضی از متولیان دینی و فرهنگی برای جبران این حسرت مذهبی، در روز اربعین برنامههایی را برای پیادهروی مردم به سمت امامزادهها و گلزارهای شهدای کشور تدارک میبینند. ولی باید دانست که اگر رسیدن به کربلا و زیارت امام در روز اربعین برای کسی وجود نداشته باشد، دیگر پیادهروی معنا و مفهومی ندارد و یک ارزش و مناسک مذهبی نیز به حساب نمیآید.
افزون براین، اصالت یافتن پیادهروی موجب میشود به سایر مناسبتهای مذهبی نیز گسترش یابد، مشابه موضوعی که در گسترش سوگواری از ایام محرم به سایر ایام سال شاهد هستیم.
...........
@azadpajooh
⚡️اربعین در حاشیه پیادهروی
✍مهدی مسائلی
در اربعین حادثه تاریخی خاصی اتفاق نیفتاده است. بازگشت اهلبیت(ع) به کربلا در اربعین با جمعبندی رویدادها بعد از عاشورا و مسیر و رفت و آمد کاروان اسرای اهلبیت(ع) به شام همخوانی نداشته و پشتوانه نقلی محکمی نیز ندارد. درباره زیارت اربعین نیز روایات فراوانی نقل نشده است و چند روایتی که دراینباره وجود دارد، به صورت مرسل و فاقد سند هستند. اما هرچه هست گرامیداشت روز اربعین در بین شیعه از اهمیت خاصی برخوردار است و شیعیان در این روز به عنوان تجدید خاطره شهادت امام حسین(ع)، به زیارت امام توجه خاصی دارند. اما در سالهای اخیر اربعین و زیارت امام در این روز در حاشیه پیادهروی آن قرار گرفته است. آنچه در تبلیغات رسانهای مردم به آن تشویق میشوند و چیزی که بسیاری از مردم عملا به دنبال آن هستند، پیادهروی اربعین است نه زیارت اربعین. پیادهروی هماکنون اهمیتی بیشتر از خود زیارت اربعین پیدا کرده است و پیادهروی برای خیلی از زائران بدون درک زیارت اربعین محقق میشود.
حقیقت اینکه کربلا و نجف جغرافیایی محدود و امکاناتی محدودتر دارند و گرد آمدن جمعیت میلیونی در یکی دو روز در آن مشکلات اقامتی و امنیتی و... بسیاری را برای زوار فراهم میکند. همین موضوع موجب شده در سالهای اخیر بیشتر جمعیت زوار ایرانی بیش از ۱۰ روز قبل از اربعین پیادهروی خود را آغاز و چندین روز قبل از اربعین پیک بازگشت به ایران شروع شود.
در واقع تأکید بر افزایش جمعیت در این راهپیمایی، تعداد روزهای اربعین را نیز هر روز توسعه میدهد. این موضوع از جنبههای مختلفی میتواند مورد تحلیل و نقد قرار گیرد.
از جهتی به نظر میرسد ابعاد روزهای اربعین از سوگواری دهه اول محرم نیز فراتر رفته است که قسمت زیادی از منطقةالفراغهای مذهبی(یعنی روزها آزاد بدون برنامهی مذهبی) مردم را تصرف میکند. مردم پايبند به تلویزیون رسمی کشور، مقید به کنداکتور پخش راهپیمایی اربعین هستند و انتخابهای آنها محدودتر از قبل شده است.
از طرفی ارزش و جایگاه مذهبی راهپیمایی را نیز به گونهای قرار دادهایم که افراد برای عدم درک زیارت اربعین حسرت نمیخورند بلکه جاماندن از راهپیمایی آن را یک سلب توفیق معنوی برای خویش قلمداد کنند، و یک برنامه نانوشته بر گردن قشر مقید مذهبی گذاشتهایم.
بر اساس این نگاه، بعضی از متولیان دینی و فرهنگی برای جبران این حسرت مذهبی، در روز اربعین برنامههایی را برای پیادهروی مردم به سمت امامزادهها و گلزارهای شهدای کشور تدارک میبینند. ولی باید دانست که اگر رسیدن به کربلا و زیارت امام در روز اربعین برای کسی وجود نداشته باشد، دیگر پیادهروی معنا و مفهومی ندارد و یک ارزش و مناسک مذهبی نیز به حساب نمیآید.
افزون براین، اصالت یافتن پیادهروی موجب میشود به سایر مناسبتهای مذهبی نیز گسترش یابد، مشابه موضوعی که در گسترش سوگواری از ایام محرم به سایر ایام سال شاهد هستیم.
...........
@azadpajooh
🔹درنگی در کم شدن روزهای آزاد بدون برنامه مذهبی و دگرگونی مناسک دینی
بعضی از دوستان سوالات و نقدهایی درباره یادداشت بازنشر شدهی "اربعین در حاشیه پیادهروی" داشتند. به بعضی از این نقدها در سال گذشته پاسخ گفتم و پاسخهایی نیز امسال در پیامها داشتم. جمعبندی پاسخها در ادامه ارائه میشود:
۱. منطقةالفراغ در اصطلاحی که من از آن بحث میکنم، یعنی روزهای آزاد بدون برنامهی مذهبی. با توجه به اینکه غالب مناسک شیعه با مفهوم سوگواری هویت پیدا میکنند، منطقةالفراغ یعنی روزهایی که مردم میتوانند در آن جشن عقد و عروسی بگیرند، جشن تولد بگیرند، آهنگی شاد گوش دهند، برنامه طنز یا سرگرمی از تلویزیون ببینند و خلاصه مقید به عزاداری نباشند. پس منطقةالفراغ به معنای قطع ارتباط با خدا و ائمه(ع) نیست. بر این اساس، نه در اربعین، بلکه در کل سال هر کسی میتواند با پای پیاده به زیارت امام حسین(ع) برود، یقینا ثواب زیادی هم دارد. اما وقتی ایامی را به پیادهروی اربعین اختصاص دهیم، جنبه فردی ندارد، ابعاد اجتماعی و همگانی دارد، اقتضائات آن زندگی همه مردم را تحت تأثیر قرار میدهد. در ایام سوگواری عمومی اگر کسی نخواهد ماهواره ببیند و به تلویزیون اکتفا کند گزینههای او محدود به تماشای سخنرانی مذهبی، مداحی، مستندی درباره اربعین، فیلمی تراژدیک و ... مانند اینهاست، مگر اینکه مسابقه ورزشی وجود داشته باشد. برنامه عمومی دیگر نیز تحت تاثیر همین سیاست گزاری است.
البته سیطره عزا در تمام ماه محرم و صفر هماکنون اتفاق افتاده است و اجازه برنامههایی چون عقد و عروسی را حداقل برای خانوادههای مذهبی به وجود نمیآورد، اما در سالهای اخیر با گسترش برنامههایی مثل پیادهروی اربعین پروتکلهای سوگواری در ماه صفر شدت و گسترش بیشتری پیدا کرده است و تقریبا کل ماه صفر را در بر گرفته است.
۲. پرداختن به روایات اربعین در یادداشت بنده بدان جهت بود که بگویم اربعین از مناسک قطعی مذهب نیست، چه برسد به پیادهرویاش که آن را یک وظیفه مذهبی برای عموم شیعیان تبلیغ میکنیم و از کسانی در این جمع حضور پیدا نکردهاند، به عنوان جاماندگان یاد میکنیم.
۳. بعضی از دوستان با مطرح کردن فواید معنوی فردی و اجتماعی پیادهروی اربعین، در نظر گرفتن آنها را توجیهکننده شرعی گسترش ابعاد و ایام پیادهروی و اصالت دادن به آن میدانند. بر این اساس تقید به نقل و روایت را در اینجا نوعی تحجر یا نقلگرایی افراطی تلقی میکنند. در پاسخ باید گفت مقام مناسک و عبادات اصولا مقام حکومت و سلطه نقل است، اگر بخواهیم مصلحتسنجی را در این حیطه حاکم کنیم، تمام عبادات و مناسک دینی دستخوش تغییر خواهند شد. البته در دین عموماتی و کلیاتی هست که افراد میتوانند آزادی عبادی و تنوع برنامه در این زمینه داشته باشند. اما مناسکنویسی عمومی و رسمی براساس استحسانات موضوع دیگری است.
ما میتوانیم به صورت فردی هر زمانی برنامه پیادهروی و زیارت و... برای امام حسین(ع) و حتی امامزادگان داشته باشیم، ولی وقتی این اقدامات را در چهارچوب مناسک عمومی مذهبی قرار میدهیم و سپس با استفاده از گزارههای نقلی آن را در چهارچوب مأثورات دینی میگنجانیم، این کار در واقع نوعی تشریع است که از آن میتوان به بدعت حسنه یاد کرد.
به هر حال مصلحتگرایی مجوزی برای گسترش مناسک عمومی نیست در غیر این صورت با تمسک به بدعت حسنه، دینداری ما جلوهای متفاوت از اسلام اولیه پیدا خواهد کرد، و مناسک اصلی اسلام فراموش میشوند و مناسکی جدید جای آنها را خواهند گرفت.
.......
@azadpajooh
بعضی از دوستان سوالات و نقدهایی درباره یادداشت بازنشر شدهی "اربعین در حاشیه پیادهروی" داشتند. به بعضی از این نقدها در سال گذشته پاسخ گفتم و پاسخهایی نیز امسال در پیامها داشتم. جمعبندی پاسخها در ادامه ارائه میشود:
۱. منطقةالفراغ در اصطلاحی که من از آن بحث میکنم، یعنی روزهای آزاد بدون برنامهی مذهبی. با توجه به اینکه غالب مناسک شیعه با مفهوم سوگواری هویت پیدا میکنند، منطقةالفراغ یعنی روزهایی که مردم میتوانند در آن جشن عقد و عروسی بگیرند، جشن تولد بگیرند، آهنگی شاد گوش دهند، برنامه طنز یا سرگرمی از تلویزیون ببینند و خلاصه مقید به عزاداری نباشند. پس منطقةالفراغ به معنای قطع ارتباط با خدا و ائمه(ع) نیست. بر این اساس، نه در اربعین، بلکه در کل سال هر کسی میتواند با پای پیاده به زیارت امام حسین(ع) برود، یقینا ثواب زیادی هم دارد. اما وقتی ایامی را به پیادهروی اربعین اختصاص دهیم، جنبه فردی ندارد، ابعاد اجتماعی و همگانی دارد، اقتضائات آن زندگی همه مردم را تحت تأثیر قرار میدهد. در ایام سوگواری عمومی اگر کسی نخواهد ماهواره ببیند و به تلویزیون اکتفا کند گزینههای او محدود به تماشای سخنرانی مذهبی، مداحی، مستندی درباره اربعین، فیلمی تراژدیک و ... مانند اینهاست، مگر اینکه مسابقه ورزشی وجود داشته باشد. برنامه عمومی دیگر نیز تحت تاثیر همین سیاست گزاری است.
البته سیطره عزا در تمام ماه محرم و صفر هماکنون اتفاق افتاده است و اجازه برنامههایی چون عقد و عروسی را حداقل برای خانوادههای مذهبی به وجود نمیآورد، اما در سالهای اخیر با گسترش برنامههایی مثل پیادهروی اربعین پروتکلهای سوگواری در ماه صفر شدت و گسترش بیشتری پیدا کرده است و تقریبا کل ماه صفر را در بر گرفته است.
۲. پرداختن به روایات اربعین در یادداشت بنده بدان جهت بود که بگویم اربعین از مناسک قطعی مذهب نیست، چه برسد به پیادهرویاش که آن را یک وظیفه مذهبی برای عموم شیعیان تبلیغ میکنیم و از کسانی در این جمع حضور پیدا نکردهاند، به عنوان جاماندگان یاد میکنیم.
۳. بعضی از دوستان با مطرح کردن فواید معنوی فردی و اجتماعی پیادهروی اربعین، در نظر گرفتن آنها را توجیهکننده شرعی گسترش ابعاد و ایام پیادهروی و اصالت دادن به آن میدانند. بر این اساس تقید به نقل و روایت را در اینجا نوعی تحجر یا نقلگرایی افراطی تلقی میکنند. در پاسخ باید گفت مقام مناسک و عبادات اصولا مقام حکومت و سلطه نقل است، اگر بخواهیم مصلحتسنجی را در این حیطه حاکم کنیم، تمام عبادات و مناسک دینی دستخوش تغییر خواهند شد. البته در دین عموماتی و کلیاتی هست که افراد میتوانند آزادی عبادی و تنوع برنامه در این زمینه داشته باشند. اما مناسکنویسی عمومی و رسمی براساس استحسانات موضوع دیگری است.
ما میتوانیم به صورت فردی هر زمانی برنامه پیادهروی و زیارت و... برای امام حسین(ع) و حتی امامزادگان داشته باشیم، ولی وقتی این اقدامات را در چهارچوب مناسک عمومی مذهبی قرار میدهیم و سپس با استفاده از گزارههای نقلی آن را در چهارچوب مأثورات دینی میگنجانیم، این کار در واقع نوعی تشریع است که از آن میتوان به بدعت حسنه یاد کرد.
به هر حال مصلحتگرایی مجوزی برای گسترش مناسک عمومی نیست در غیر این صورت با تمسک به بدعت حسنه، دینداری ما جلوهای متفاوت از اسلام اولیه پیدا خواهد کرد، و مناسک اصلی اسلام فراموش میشوند و مناسکی جدید جای آنها را خواهند گرفت.
.......
@azadpajooh
⚡️طرح عنوان شهادت پیامبر(ص) با هدف گسترش تقابل مذهبی/بخش اول
▪️بازنشر
✍مهدی مسائلی
در سالهای اخیر افرادی تلاش میکنند تا هرمناسبت اسلامی را به سمت تقابل مذهبی سوق دهند. با این رویکرد چندسالی است عدهای موضوع مسموم و شهید شدن پیامبر اکرم(ص) به دست بعضی از زنانشان را مطرح کرده و مطالبی را دراین باره منتشر میکنند. در ادامه نقدی بر این مطالب خواهیم داشت:
۱. مهمترین دلیلی که برای این موضوع ارائه می شود استدلال به روایتی از کتاب تفسیر عیاشی است بدین مضمون که عایشه و حفصه به پیامبر(ص) سم خورانده و آن دوعامل شهادت پیامبر(ص) بودند (تفسير العياشی، ج۱، ص۲۰۰.) اما این روایت مرسل و بدون سند بوده و روایتی ضعیف و نامعتبر به شمار میآید. منبع آن نیز منحصر به تفسیر عیاشی است و اگر میبینیم عدهای برای استناد به آن کتابهای متعددی را نام میبرند، بیشتر برای جوسازی و فریب دادن مخاطبان است زیرا همه این کتابها، روایت فوق را از تفسیر عیاشی نقل میکنند.
ادعای این روایت آنقدر بزرگ و مهم است که اگر صحت داشت، باید روایات معتبری از ائمه(ع) دراینباره به دست ما میرسید. چنین نظری در میان علما و اندیشمندان شیعه نیز وجود نداشته است.
۲. معمولا همراه با نقل روایت بالا، استنادات تحریف و تقطیع شده دیگری نیز درباره طرح شهادت پیامبر(ص) آورده میشود. بدین صورت که ادعا میشود که بسیاری از علمای شیعه و سنی معتقد به شهادت پیامبر(ص) هستند و سپس این اعتقاد به شهادت را در کنار ادعای مسمومیت ایشان توسط زنان قرار میدهند و اینگونه نتیجه میگیرند که حتی علمای اهلسنت نیز معتقدند زنان پیامبر(ص) عامل شهادت ایشان بودند؛ در حالی که مقصود همهی این منابع از تعبیر شهادت پیامبر(ص)، مسمومیت ایشان به دست زن یهودیه در خیبر است و همه آنها در کتابهایشان به این مطلب تصریح میکنند.
۳. داستان مسمومیت رسول خدا(ص) به دست زن یهودیه نه تنها در منابع اهلسنت، بلکه در روایات شیعه نیز آمده است.(بصائرالدرجات، ج۱، ص۵۰۴)
اما متأسفانه این روایات نیز تقطیع شده و برای اثبات ادعای بالا به کار گرفته میشود. در قسمتی از یکی از این روایات آمده است: «مَا مِنْ نَبِيٍّ وَ لَا وَصِيٍّ إِلَّا شَهِيدٌ؛ هیچ پیامبر و جانشینش نیست مگر اینکه شهید میشود»
این افراد در حالی برای اثبات شهادت پیامبر(ص) توسط همسرانش از این جمله استفاده میکنند که در متن کامل این روایت علت شهادت پیامبر(ص) مسمومیت به دست زنی یهودی ذکر میشود.
۴. عدهای با گزیدهبرداری از داستان «لُدود»(یعنی داستان دارو دادن به پیامبر)، آن را به مسموم کردن پیامبر(ص) ارتباط دادهاند. اما این داستان موهن را شیعه قبول ندارد و بسیاری از علمای شیعه دلیل جعل آن را توجیه نسبت هذیان به رسولخدا(ص) دانستهاند.
در این داستان آمده که هنگامی که داروی تلخی را به پیامبر(ص) خوراندند، ایشان ناراحت شده و فرمودند: «بايد به مجازات اين عمل، در برابر چشمانم، به دهان تمام کسانی که در مجلس حضور دارند، به جز عباس، از آن دارو ريخته شود». سرانجام طبق سوگند و دستور پيامبر(ص)، دارو به دهان يکايک حضار، به جز عباس، ريخته شد!
استثنای عباس موجب شده تا بعضی از علما فضیلتتراشی برای عباس در نزد خلفای عباسی را از انگیزههای احتمالی جعل این روایت بدانند. ابن ابی الحدید از استادش نقیب نقل کرده است:
«در آن روزها و ساعتهاي آخر پيامبر، مسلماً نه تنها علی و فاطمه، بلکه حسن و حسين نيز در کنار بستر پيامبر حاضر بودند و آيا ميتوان احتمال داد که از آن دارو به دهان آنان نيز ريخته باشند؟! نه؛ به خدا سوگند چنين چيزی نبوده است». او داستان لدود از اصل دروغ و ساختگی میداند که آن را تنها يک نفر براى تقرّب به بعضى از مقامات ساخته و پرداخته است».(شرح نهج البلاغة، ج۱۳، ص۳۲.)
۵. در برابر این ادعا که عایشه و حفصه با همدستی یکدیگر پیامبر(ص) را مسموم و شهید کردند، باید گفت: آیا امام علی(ع) از این واقعه خبر نداشت؟! امکان ندارد که شما بدانید و امام(ع) نداند. اگر ایشان آگاه بود، چرا بعد از خلافتشان، آن دو را مجازات نکردند؟! ترور پیامبر(ص) گناه بزرگی است که به سادگی نمیتوان از آن گذشت. اگر کسی بگوید در آن هنگام، شرایط جامعه برای مجازات آن دو فراهم نبود، میگوییم: پس از جنگ جمل و شکستِ اصحاب جمل، بهترین فرصت برای مجازات عایشه بود و اگر امام علی(ع) او را مجازات میکرد، کمتر کسی به آن حضرت خرده میگرفت، ولی ایشان عایشه را بخشیدند و علت آن را پاسداشتِ حرمتِ همسری وی با پیامبر(ص) دانستند:«...وَ لَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا الْأُولَى وَ الْحِسَابُ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى؛ حرمت اوليه او باقى است، و حسابش با خداوند است.»
آیا برای کسی در قتل همسرش نقش اصلی داشته حرمتی باقی میماند که امام به آن استدلال میکنند؟!
..........
@azadpajooh
▪️بازنشر
✍مهدی مسائلی
در سالهای اخیر افرادی تلاش میکنند تا هرمناسبت اسلامی را به سمت تقابل مذهبی سوق دهند. با این رویکرد چندسالی است عدهای موضوع مسموم و شهید شدن پیامبر اکرم(ص) به دست بعضی از زنانشان را مطرح کرده و مطالبی را دراین باره منتشر میکنند. در ادامه نقدی بر این مطالب خواهیم داشت:
۱. مهمترین دلیلی که برای این موضوع ارائه می شود استدلال به روایتی از کتاب تفسیر عیاشی است بدین مضمون که عایشه و حفصه به پیامبر(ص) سم خورانده و آن دوعامل شهادت پیامبر(ص) بودند (تفسير العياشی، ج۱، ص۲۰۰.) اما این روایت مرسل و بدون سند بوده و روایتی ضعیف و نامعتبر به شمار میآید. منبع آن نیز منحصر به تفسیر عیاشی است و اگر میبینیم عدهای برای استناد به آن کتابهای متعددی را نام میبرند، بیشتر برای جوسازی و فریب دادن مخاطبان است زیرا همه این کتابها، روایت فوق را از تفسیر عیاشی نقل میکنند.
ادعای این روایت آنقدر بزرگ و مهم است که اگر صحت داشت، باید روایات معتبری از ائمه(ع) دراینباره به دست ما میرسید. چنین نظری در میان علما و اندیشمندان شیعه نیز وجود نداشته است.
۲. معمولا همراه با نقل روایت بالا، استنادات تحریف و تقطیع شده دیگری نیز درباره طرح شهادت پیامبر(ص) آورده میشود. بدین صورت که ادعا میشود که بسیاری از علمای شیعه و سنی معتقد به شهادت پیامبر(ص) هستند و سپس این اعتقاد به شهادت را در کنار ادعای مسمومیت ایشان توسط زنان قرار میدهند و اینگونه نتیجه میگیرند که حتی علمای اهلسنت نیز معتقدند زنان پیامبر(ص) عامل شهادت ایشان بودند؛ در حالی که مقصود همهی این منابع از تعبیر شهادت پیامبر(ص)، مسمومیت ایشان به دست زن یهودیه در خیبر است و همه آنها در کتابهایشان به این مطلب تصریح میکنند.
۳. داستان مسمومیت رسول خدا(ص) به دست زن یهودیه نه تنها در منابع اهلسنت، بلکه در روایات شیعه نیز آمده است.(بصائرالدرجات، ج۱، ص۵۰۴)
اما متأسفانه این روایات نیز تقطیع شده و برای اثبات ادعای بالا به کار گرفته میشود. در قسمتی از یکی از این روایات آمده است: «مَا مِنْ نَبِيٍّ وَ لَا وَصِيٍّ إِلَّا شَهِيدٌ؛ هیچ پیامبر و جانشینش نیست مگر اینکه شهید میشود»
این افراد در حالی برای اثبات شهادت پیامبر(ص) توسط همسرانش از این جمله استفاده میکنند که در متن کامل این روایت علت شهادت پیامبر(ص) مسمومیت به دست زنی یهودی ذکر میشود.
۴. عدهای با گزیدهبرداری از داستان «لُدود»(یعنی داستان دارو دادن به پیامبر)، آن را به مسموم کردن پیامبر(ص) ارتباط دادهاند. اما این داستان موهن را شیعه قبول ندارد و بسیاری از علمای شیعه دلیل جعل آن را توجیه نسبت هذیان به رسولخدا(ص) دانستهاند.
در این داستان آمده که هنگامی که داروی تلخی را به پیامبر(ص) خوراندند، ایشان ناراحت شده و فرمودند: «بايد به مجازات اين عمل، در برابر چشمانم، به دهان تمام کسانی که در مجلس حضور دارند، به جز عباس، از آن دارو ريخته شود». سرانجام طبق سوگند و دستور پيامبر(ص)، دارو به دهان يکايک حضار، به جز عباس، ريخته شد!
استثنای عباس موجب شده تا بعضی از علما فضیلتتراشی برای عباس در نزد خلفای عباسی را از انگیزههای احتمالی جعل این روایت بدانند. ابن ابی الحدید از استادش نقیب نقل کرده است:
«در آن روزها و ساعتهاي آخر پيامبر، مسلماً نه تنها علی و فاطمه، بلکه حسن و حسين نيز در کنار بستر پيامبر حاضر بودند و آيا ميتوان احتمال داد که از آن دارو به دهان آنان نيز ريخته باشند؟! نه؛ به خدا سوگند چنين چيزی نبوده است». او داستان لدود از اصل دروغ و ساختگی میداند که آن را تنها يک نفر براى تقرّب به بعضى از مقامات ساخته و پرداخته است».(شرح نهج البلاغة، ج۱۳، ص۳۲.)
۵. در برابر این ادعا که عایشه و حفصه با همدستی یکدیگر پیامبر(ص) را مسموم و شهید کردند، باید گفت: آیا امام علی(ع) از این واقعه خبر نداشت؟! امکان ندارد که شما بدانید و امام(ع) نداند. اگر ایشان آگاه بود، چرا بعد از خلافتشان، آن دو را مجازات نکردند؟! ترور پیامبر(ص) گناه بزرگی است که به سادگی نمیتوان از آن گذشت. اگر کسی بگوید در آن هنگام، شرایط جامعه برای مجازات آن دو فراهم نبود، میگوییم: پس از جنگ جمل و شکستِ اصحاب جمل، بهترین فرصت برای مجازات عایشه بود و اگر امام علی(ع) او را مجازات میکرد، کمتر کسی به آن حضرت خرده میگرفت، ولی ایشان عایشه را بخشیدند و علت آن را پاسداشتِ حرمتِ همسری وی با پیامبر(ص) دانستند:«...وَ لَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا الْأُولَى وَ الْحِسَابُ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى؛ حرمت اوليه او باقى است، و حسابش با خداوند است.»
آیا برای کسی در قتل همسرش نقش اصلی داشته حرمتی باقی میماند که امام به آن استدلال میکنند؟!
..........
@azadpajooh
⚡️طرح عنوان شهادت پیامبر(ص) با هدف گسترش تقابل مذهبی/بخش دوم
▪️بازنشر
✅پاسخ به نقدها درباره شهادت پیامبر(ص)/تحریف نظرات علما و تاریخنویسان
پس از انتشار یادداشت شهادت پیامبر (ص) نقدها یا سوالهایی بیان شد که چند نکتهای را درباره آنها عرض میکنم:
۱. کسانی که خواهان اثبات شهادت پیامبر(ص) به دلیل سم خوراندن همسران ایشان هستند، میکوشند در متن و اصالت مسموم شدن پیامبر(ص) به وسیله زنِ یهودی در واقعهی خیبر تشکیک کنند تا عنوان مسمومیت پیامبر در کلام تاریخ نویسان و علمای شیعه و سنی را به نحوهی مسمومیتی که خودشان میپسندند، بازگشت دهند. ولی وقتی موضوع سمخوردن در واقعه خیبر منتفی شد، کلاً موضوع مسمومیت پیامبر نفی میشود، نه اینکه این عنوان به نفع آنها باقی بماند.
۲. اینکه گاهی بعضی از علمای اهلسنت و شیعه با قطعیت از مسمومیت پیامبر(ص) بدون اشاره به حادثه آن سخن گفتهاند، به خاطر روایات متعددی است که درباره مسمومیت پیامبر در خیبر از طریق شیعه و سنی نقل شده است و رویکرد اخباری بعضی از علما موجب میشود تردیدی در دلالت آن نداشته باشند. بر این اساس شیخ صدوق در کتاب الاعتقادات، اعتقاد شیعه را چنین تقریر میکند: "و اعتقاد ما در باره پیامبر آن است كه ایشان در جنگ خيبر مسموم شدند و پيوسته همان [اثر] آن خوراک به ایشان بازگشت میکرد تا آنكه رگ قلبش را بريد و به همان سبب ارتحال فرمود."(الاعتقادات، ص ۹۷)
از این گذشته کسانی که کلیگوییِ سخنان علمای اهلسنت درباره مسمومیت پیامبر را به مسمومیت ایشان توسط همسران بازگشت میدهند، انصاف و اخلاق علمی را در نظر نمیگیرد، چون در اینباره هیچ گزارش تاریخی از اهلسنت بیان نشده است و بدیهی است که عالم سنی هیچگاه برخلاف نگرش مذهبی خود، بدون استناد محکم تاریخی با قاطعیت از مسمومیت پیامبر به دست زنان پیامبر سخن نمیگوید وگرنه اسم او را نمیتوان عالم سنی گذاشت.
۳. تعدد روایات و گزارشهای تاریخی درباره مسمومیت پیامبر در خیبر ما را به این آگاهی میرساند که اصل چنین توطئهای روی داده است، ولی درباره جزئیات آن نمیتوان با قاطعیت سخن گفت. همچنین نمیتوان با قاطعیت آن مسمومیت را علت رحلت پیامبر(ص) در چند سال بعد معرفی کرد. البته استبعاد و تردیدی که بعضی در باقی ماندن اثر آن سم در بدن پیامبر(ص) پس از چند سال بیان میکنند، نیز پذیرفته نیست؛ چون ممکن است خود سم در بدن ایشان باقی نمانده باشد، ولی آسیبی که آن سم به کلیه یا کبد یا قلب ایشان زده بود، همچنان اثرش بعد از مدتی ظهور پیدا میکرد. این موضوع از روایات نیز قابل برداشت است، چنانچه در روایات آمده که پیامبر هنگام وفات میفرمود: "لقمهای که در خیبر خوردم رگهای مرا بریده است" بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۴۰۵)
۴. درباره موضوع دارو خوراندن پیامبر به نحو اجمال در یادداشت توضیح دادم. نکاتی دیگر اینکه:
اولاً؛ این دارو خوراندن در اوج بیماری پیامبر بوده است(هنگامی که تب شدیدی داشتند و بیهوش میشدند) پس دارو موجب وخیم شدن حال پیامبر نشد.
ثانیاً؛ در روایات متعددی اسماء بنت عمیس طراح و مجری آن معرفی شده است.
ثالثاً؛ در آن هنگام علاوه بر زنان پیامبر(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س) و حضرت علی (ع) و سایر بنی هاشم گرد پیامبر حاضر بودند، نمیتوان پذیرفت آنها قبل و بعد از این کار(جنایت و ترور) اعتراض نکرده باشند یا اینکه معترض بودند ولی هیچگزارشی از موافق و مخالف در تاریخ و روایت ثبت نشده باشد.
۵. در یادداشت استدلال بنده به این موضوع بود که اگر عایشه در مسمومیت پیامبر نقش داشت چرا امام علی(ع) بعد از جنگ جمل او را مجازات نکردند و فرمودند: «...وَ لَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا الْأُولَى وَ الْحِسَابُ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى؛ حرمت اوليه او باقى است، و حسابش با خداوند است.»
بعضی پاسخ دادند که امام علی، باید عایشه را به خاطر فتنه جمل مجازات میکردند، پس وقتی به خاطر آن عمل مجازات نکردند، در واقعه قتل پیامبر(ص) نیز صلاح دیدند او را مجازات نکنند.
در پاسخ باید بگویم: امام به عنوان حاکم و خلیفه اسلامی این اختیار را داشتند که افرادی را که به جنگ با خلیفه برخواستهاند، مورد عفو قرار دهند، ولی آیا مجازات قتل و ترور پیامبر(ص) به اختیار خلیفه و امام بود، اگر چنین چیزی را معتقد باشیم شأن و منزلت پیامبر را بسیار پایین آوردهایم. اما اینکه ائمه(ع) از سایر قاتلان خویش انتقام نگرفتند ارتباطی به بحث ما ندارد چون در این مورد امام علی هم قدرت و امکان بر مجازات داشتند و هم دلیلی مضاعف برای مجازات.
از اینگذشته، آقایان به جمله امام علی(ع) توجه نمیکنند که بخشیدن عایشه را به رابطه همسری وی با پیامبر(ع) معلل میکند، و مجددا میگوییم: آیا برای کسی در قتل همسرش نقش اصلی داشته حرمتی باقی میماند که امام به آن استدلال میکنند؟!
.........
@azadpajooh
▪️بازنشر
✅پاسخ به نقدها درباره شهادت پیامبر(ص)/تحریف نظرات علما و تاریخنویسان
پس از انتشار یادداشت شهادت پیامبر (ص) نقدها یا سوالهایی بیان شد که چند نکتهای را درباره آنها عرض میکنم:
۱. کسانی که خواهان اثبات شهادت پیامبر(ص) به دلیل سم خوراندن همسران ایشان هستند، میکوشند در متن و اصالت مسموم شدن پیامبر(ص) به وسیله زنِ یهودی در واقعهی خیبر تشکیک کنند تا عنوان مسمومیت پیامبر در کلام تاریخ نویسان و علمای شیعه و سنی را به نحوهی مسمومیتی که خودشان میپسندند، بازگشت دهند. ولی وقتی موضوع سمخوردن در واقعه خیبر منتفی شد، کلاً موضوع مسمومیت پیامبر نفی میشود، نه اینکه این عنوان به نفع آنها باقی بماند.
۲. اینکه گاهی بعضی از علمای اهلسنت و شیعه با قطعیت از مسمومیت پیامبر(ص) بدون اشاره به حادثه آن سخن گفتهاند، به خاطر روایات متعددی است که درباره مسمومیت پیامبر در خیبر از طریق شیعه و سنی نقل شده است و رویکرد اخباری بعضی از علما موجب میشود تردیدی در دلالت آن نداشته باشند. بر این اساس شیخ صدوق در کتاب الاعتقادات، اعتقاد شیعه را چنین تقریر میکند: "و اعتقاد ما در باره پیامبر آن است كه ایشان در جنگ خيبر مسموم شدند و پيوسته همان [اثر] آن خوراک به ایشان بازگشت میکرد تا آنكه رگ قلبش را بريد و به همان سبب ارتحال فرمود."(الاعتقادات، ص ۹۷)
از این گذشته کسانی که کلیگوییِ سخنان علمای اهلسنت درباره مسمومیت پیامبر را به مسمومیت ایشان توسط همسران بازگشت میدهند، انصاف و اخلاق علمی را در نظر نمیگیرد، چون در اینباره هیچ گزارش تاریخی از اهلسنت بیان نشده است و بدیهی است که عالم سنی هیچگاه برخلاف نگرش مذهبی خود، بدون استناد محکم تاریخی با قاطعیت از مسمومیت پیامبر به دست زنان پیامبر سخن نمیگوید وگرنه اسم او را نمیتوان عالم سنی گذاشت.
۳. تعدد روایات و گزارشهای تاریخی درباره مسمومیت پیامبر در خیبر ما را به این آگاهی میرساند که اصل چنین توطئهای روی داده است، ولی درباره جزئیات آن نمیتوان با قاطعیت سخن گفت. همچنین نمیتوان با قاطعیت آن مسمومیت را علت رحلت پیامبر(ص) در چند سال بعد معرفی کرد. البته استبعاد و تردیدی که بعضی در باقی ماندن اثر آن سم در بدن پیامبر(ص) پس از چند سال بیان میکنند، نیز پذیرفته نیست؛ چون ممکن است خود سم در بدن ایشان باقی نمانده باشد، ولی آسیبی که آن سم به کلیه یا کبد یا قلب ایشان زده بود، همچنان اثرش بعد از مدتی ظهور پیدا میکرد. این موضوع از روایات نیز قابل برداشت است، چنانچه در روایات آمده که پیامبر هنگام وفات میفرمود: "لقمهای که در خیبر خوردم رگهای مرا بریده است" بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۴۰۵)
۴. درباره موضوع دارو خوراندن پیامبر به نحو اجمال در یادداشت توضیح دادم. نکاتی دیگر اینکه:
اولاً؛ این دارو خوراندن در اوج بیماری پیامبر بوده است(هنگامی که تب شدیدی داشتند و بیهوش میشدند) پس دارو موجب وخیم شدن حال پیامبر نشد.
ثانیاً؛ در روایات متعددی اسماء بنت عمیس طراح و مجری آن معرفی شده است.
ثالثاً؛ در آن هنگام علاوه بر زنان پیامبر(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س) و حضرت علی (ع) و سایر بنی هاشم گرد پیامبر حاضر بودند، نمیتوان پذیرفت آنها قبل و بعد از این کار(جنایت و ترور) اعتراض نکرده باشند یا اینکه معترض بودند ولی هیچگزارشی از موافق و مخالف در تاریخ و روایت ثبت نشده باشد.
۵. در یادداشت استدلال بنده به این موضوع بود که اگر عایشه در مسمومیت پیامبر نقش داشت چرا امام علی(ع) بعد از جنگ جمل او را مجازات نکردند و فرمودند: «...وَ لَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا الْأُولَى وَ الْحِسَابُ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى؛ حرمت اوليه او باقى است، و حسابش با خداوند است.»
بعضی پاسخ دادند که امام علی، باید عایشه را به خاطر فتنه جمل مجازات میکردند، پس وقتی به خاطر آن عمل مجازات نکردند، در واقعه قتل پیامبر(ص) نیز صلاح دیدند او را مجازات نکنند.
در پاسخ باید بگویم: امام به عنوان حاکم و خلیفه اسلامی این اختیار را داشتند که افرادی را که به جنگ با خلیفه برخواستهاند، مورد عفو قرار دهند، ولی آیا مجازات قتل و ترور پیامبر(ص) به اختیار خلیفه و امام بود، اگر چنین چیزی را معتقد باشیم شأن و منزلت پیامبر را بسیار پایین آوردهایم. اما اینکه ائمه(ع) از سایر قاتلان خویش انتقام نگرفتند ارتباطی به بحث ما ندارد چون در این مورد امام علی هم قدرت و امکان بر مجازات داشتند و هم دلیلی مضاعف برای مجازات.
از اینگذشته، آقایان به جمله امام علی(ع) توجه نمیکنند که بخشیدن عایشه را به رابطه همسری وی با پیامبر(ع) معلل میکند، و مجددا میگوییم: آیا برای کسی در قتل همسرش نقش اصلی داشته حرمتی باقی میماند که امام به آن استدلال میکنند؟!
.........
@azadpajooh
Telegram
مهدی مسائلی، مطالعات و یادداشت
⚡️طرح عنوان شهادت پیامبر(ص) با هدف گسترش تقابل مذهبی/بخش اول
▪️بازنشر
✍مهدی مسائلی
در سالهای اخیر افرادی تلاش میکنند تا هرمناسبت اسلامی را به سمت تقابل مذهبی سوق دهند. با این رویکرد چندسالی است عدهای موضوع مسموم و شهید شدن پیامبر اکرم(ص) به دست بعضی…
▪️بازنشر
✍مهدی مسائلی
در سالهای اخیر افرادی تلاش میکنند تا هرمناسبت اسلامی را به سمت تقابل مذهبی سوق دهند. با این رویکرد چندسالی است عدهای موضوع مسموم و شهید شدن پیامبر اکرم(ص) به دست بعضی…
تصویر بالا متنی برای اثبات شهادت پیامبر(ص) با رویکرد فرقهگرایانه است که چند سال اخیر زیاد ترویج میشود. یکی از دوستان آن را برای بنده فرستاد و خواستار توضیح درباره آن شد.
🔹در پاسخ گفتم:
وقتی روایات را تقطیع و تفسیر به رای میکنند نتیجه اش همین است.
در یادداشت پاسخ به نقدها درباره شهادت پیامبر گفتم که در روایات متعددی اسماء بنت عمیس طراح و مجری دوا دادن به پیامبر معرفی شده است. همسر اول اسماء، جعفر بن ابیطالب بود و او سالهایی در حبشه همراه با شوهرش زندگی میکرد. پس در این روایت پیامبر(ص) اشارهای به نقش اسماء در دوا دادن به ایشان دارند.
از این گذشته نقلی را که در اینجا آوردهاند، در صحیح مسلم و بخاری و خیلی از کتابهایی که ردیف کردهاند، نیامده است و فقط داستان کلی دوا دادن در آنها آمده است.
اصل این مطلب برگرفته از کتاب إغتيال النبی نوشته شيخ نجاح الطائی است که با استدلالهایی اینچنین درصدد اثبات شهادت پیامبر توسط همسرانش است.(البته به غیر از ارجاعات دروغینش)
به هر حال این روش فرقهگرایانه در اثبات گزارههای تاریخی از آنجا که ظاهری تحقیقی دارد، برای بسیاری تشخیص حق را دشوار میسازد.
....
@azadpajooh
🔹در پاسخ گفتم:
وقتی روایات را تقطیع و تفسیر به رای میکنند نتیجه اش همین است.
در یادداشت پاسخ به نقدها درباره شهادت پیامبر گفتم که در روایات متعددی اسماء بنت عمیس طراح و مجری دوا دادن به پیامبر معرفی شده است. همسر اول اسماء، جعفر بن ابیطالب بود و او سالهایی در حبشه همراه با شوهرش زندگی میکرد. پس در این روایت پیامبر(ص) اشارهای به نقش اسماء در دوا دادن به ایشان دارند.
از این گذشته نقلی را که در اینجا آوردهاند، در صحیح مسلم و بخاری و خیلی از کتابهایی که ردیف کردهاند، نیامده است و فقط داستان کلی دوا دادن در آنها آمده است.
اصل این مطلب برگرفته از کتاب إغتيال النبی نوشته شيخ نجاح الطائی است که با استدلالهایی اینچنین درصدد اثبات شهادت پیامبر توسط همسرانش است.(البته به غیر از ارجاعات دروغینش)
به هر حال این روش فرقهگرایانه در اثبات گزارههای تاریخی از آنجا که ظاهری تحقیقی دارد، برای بسیاری تشخیص حق را دشوار میسازد.
....
@azadpajooh
🔸 چیزی به نام مجلس لعن خصوصی نداریم
✍مهدی مسائلی
وقتی موضوع لعن مطرح میشود معمولا بحث تفاوت لعن در مجلس خصوصی با لعن عمومی(یا لعن علنی) نیز داغ میشود.
در این میان سه نگاه میان شیعیان به وجود میآید:
اول؛ بعضی بدون هیچ محدودیت و قیدی طرفدار لعن هستند و آن را مساوی تبری میدانند.
دوم؛ بعضی با لعن آشکار و عمومی مخالفاند، اما لعن را در مجلس خصوصی جایز میدانند.
سوم؛ بعضی نیز فرقی میان لعن عمومی و خصوصی نمیگذارند و لعن را به هر صورتی نفی میکنند.
در جبههبندی درون مذهبی گروه اول(یعنی کسانی که هیچ محدودیتی برای لعن قائل نیستند) به عنوان برائتی، و گروه دوم و سوم به عنوان وحدتگرا شناخته میشوند.
برائتیها با هردو گروه وحدتگرا مخالف هستند و آنها را متهم به کوتاهی در تشیع یا خروج از آن میکنند.
البته هجمهها علیه گروه سوم (یعنی مخالفان مطلقِ لعن) بسیار بیشتر است و حتی گروه دوم(محدودکنندگان لعن) نیز گاهی آنها را متهم به کوتاهی در تشیع میکنند.
با این مقدمه، بارها از من سؤال شده است که آیا لعن در مجالس خصوصی را قبول دارم یا نه؟ یا لعن در جمع خصوصی جایز است یا نه؟
پاسخ به این سوال مقدماتی را میطلبد که به صورت مفصل در کتاب لعنهای نامقدس به آن پرداختهام، ولی به صورت خلاصه میگویم:
به صورت کلی لعنی به نام لعن خصوصی وجود ندارد؛ لعن یا فردی است یا عمومی. مصادیق لعن خصوصی که درباره آنها بحث و گفتگو میشود، همان لعنهای عمومی هستند که علاوه بر مخالفت با اخلاق اسلامی، با تبلیغ معارف تشیع و دستورات صریح ائمه نیز همخوانی ندارند. برای روشن شدن این بحث چند نکته را بیان کنم:
۱. لعن یک نوع دعاست، البته از نوع نفرین و دعا علیه افراد.
در دعا مخاطب ما خداست و باید با او سخن بگوییم. طبق روایات، مؤمن میتواند در مقام دعا و مناجات الهی تمام کسانی را که مُستحق نفرین الهی هستند، لعن کند؛ البته با این شرط که لعنشدگان استحقاق این نفرین را داشته باشند. اما اگر کسی دیگری را بدون دلیل یا از سرِ عنادِ شخصی لعن کند، آثار لعن یا نفرین به خودش باز میگردد. بر این اساس، فرد میتواند حتی پیامبران الهی را نیز لعن کند ولی مطمئناً آثار این لعن به خود او باز میگردد.
اما این حکم تنها مربوط به مقام مناجات است که مخاطب و شنونده لعن فقط خدا است. اما وقتی افراد دیگری به غیر از خدا نیز شنوندهی لعنِ ما شوند، این لعن از حالت فردی خارج میشود و صورت عمومی پیدا میکند؛ تفاوتی نمیکند که شنونده لعن یک نفر باشد یا صد نفر. مثلاً اگر کسی به صورت فردی امام علی(ع) را لعن کند، حکمی اجتماعی برای این لعن وجود ندارد، چون مخاطب او فقط خداست و به صورتِ اجتماعی، توهینی تحقق پیدا نمیکند، ولی اگر این لعن در جمع یک یا دو نفر بیان شود، در صورت اقامه شواهد و مدارک، حکومت اسلامی او را محاکمه میکند و در دادگاه متهم به دشنامگویی به ائمه(ع) میشود، هرچند این ادعا را داشته باشد که امام علی(ع) را مستحق لعن میدانسته و از نظر خودش کار خلافی انجام نداده است.
همین صورت درباره افراد مورد احترام اهلسنت نیز جاری است، کسی که آنها را در جمع دیگران لعن میکند، توهین مذهبی انجام داده است، هرچند او کارش را اینگونه توجیه کند که من آنها را مستحق لعن میدانم؛ همچنانکه تفاوتی نمیکند که لعن او در جمع یک نفر باشد یا صد نفر.
۲. تجویز لعنِ خصوصی عاملی برای تقویت و گسترش لعن عمومی است، چون کسانی که لعن خصوصی را قبول دارند معمولا به صورت محتوایی با لعنهای عمومی مشکلی ندارند و فقط انتشار عمومی آن را فعلا به مصلحت نمیدانند. این افراد گاهی خودشان نیز از سر بیموالاتی یا غفلت، به لعن عمومی دست میزنند.(موارد رسانهای شده آن فراوان است)
از این گذشته، به صورت عملی تفکیک لعنِ خصوصی از عمومی نیز امکانپذیر نیست، یعنی وقتی که لعن از حالت فردی خارج شد و کسی غیر از خدا شنوندهی آن شد، امکان انتشار عمومی و اجتماعی پیدا میکند و تبعات ایجاد توهین مذهبی برای آن محتمل است.
۳. در روایات ائمه(ع) لعنِ عمومی یا حتی خصوصی وجود ندارد و گزارشهایی که بعضی به آنها استناد میکنند(هرچند بسیاری از آنها ضعیف و نامعتبرند) همگی حکایت از لعنِ فردی دارند که مخاطب آن فقط خداست. این نشان میدهد موضع ائمه(ع) دراینباره آنقدر روشن بوده است که جاعلان نیز نتوانستهاند بگویند آنها در جمع مردم یا حداقل خواص اصحابشان، خلفا را لعن کرده یا شیعیان را به مجلسِ خصوصیِ لعن خلفا توصیه کردهاند.
به دیگر سخن، بر فرض صحت صدور این لعنها از ائمه(ع)، آنها هیچگاه بهقصد توهین به مقدسات اهلسنت و برانگیختن فضای خصومت مذهبی بین شیعه و سنی بیان نشدهاند و فراتر از این، اصلا امکان ایجاد توهین مذهبی را نداشتهاند. درحالیکه لعن خصوصی که هماکنون مورد مباحثه شیعیان است امکان ایجاد توهین مذهبی را دارد.
.....
@azadpajooh
✍مهدی مسائلی
وقتی موضوع لعن مطرح میشود معمولا بحث تفاوت لعن در مجلس خصوصی با لعن عمومی(یا لعن علنی) نیز داغ میشود.
در این میان سه نگاه میان شیعیان به وجود میآید:
اول؛ بعضی بدون هیچ محدودیت و قیدی طرفدار لعن هستند و آن را مساوی تبری میدانند.
دوم؛ بعضی با لعن آشکار و عمومی مخالفاند، اما لعن را در مجلس خصوصی جایز میدانند.
سوم؛ بعضی نیز فرقی میان لعن عمومی و خصوصی نمیگذارند و لعن را به هر صورتی نفی میکنند.
در جبههبندی درون مذهبی گروه اول(یعنی کسانی که هیچ محدودیتی برای لعن قائل نیستند) به عنوان برائتی، و گروه دوم و سوم به عنوان وحدتگرا شناخته میشوند.
برائتیها با هردو گروه وحدتگرا مخالف هستند و آنها را متهم به کوتاهی در تشیع یا خروج از آن میکنند.
البته هجمهها علیه گروه سوم (یعنی مخالفان مطلقِ لعن) بسیار بیشتر است و حتی گروه دوم(محدودکنندگان لعن) نیز گاهی آنها را متهم به کوتاهی در تشیع میکنند.
با این مقدمه، بارها از من سؤال شده است که آیا لعن در مجالس خصوصی را قبول دارم یا نه؟ یا لعن در جمع خصوصی جایز است یا نه؟
پاسخ به این سوال مقدماتی را میطلبد که به صورت مفصل در کتاب لعنهای نامقدس به آن پرداختهام، ولی به صورت خلاصه میگویم:
به صورت کلی لعنی به نام لعن خصوصی وجود ندارد؛ لعن یا فردی است یا عمومی. مصادیق لعن خصوصی که درباره آنها بحث و گفتگو میشود، همان لعنهای عمومی هستند که علاوه بر مخالفت با اخلاق اسلامی، با تبلیغ معارف تشیع و دستورات صریح ائمه نیز همخوانی ندارند. برای روشن شدن این بحث چند نکته را بیان کنم:
۱. لعن یک نوع دعاست، البته از نوع نفرین و دعا علیه افراد.
در دعا مخاطب ما خداست و باید با او سخن بگوییم. طبق روایات، مؤمن میتواند در مقام دعا و مناجات الهی تمام کسانی را که مُستحق نفرین الهی هستند، لعن کند؛ البته با این شرط که لعنشدگان استحقاق این نفرین را داشته باشند. اما اگر کسی دیگری را بدون دلیل یا از سرِ عنادِ شخصی لعن کند، آثار لعن یا نفرین به خودش باز میگردد. بر این اساس، فرد میتواند حتی پیامبران الهی را نیز لعن کند ولی مطمئناً آثار این لعن به خود او باز میگردد.
اما این حکم تنها مربوط به مقام مناجات است که مخاطب و شنونده لعن فقط خدا است. اما وقتی افراد دیگری به غیر از خدا نیز شنوندهی لعنِ ما شوند، این لعن از حالت فردی خارج میشود و صورت عمومی پیدا میکند؛ تفاوتی نمیکند که شنونده لعن یک نفر باشد یا صد نفر. مثلاً اگر کسی به صورت فردی امام علی(ع) را لعن کند، حکمی اجتماعی برای این لعن وجود ندارد، چون مخاطب او فقط خداست و به صورتِ اجتماعی، توهینی تحقق پیدا نمیکند، ولی اگر این لعن در جمع یک یا دو نفر بیان شود، در صورت اقامه شواهد و مدارک، حکومت اسلامی او را محاکمه میکند و در دادگاه متهم به دشنامگویی به ائمه(ع) میشود، هرچند این ادعا را داشته باشد که امام علی(ع) را مستحق لعن میدانسته و از نظر خودش کار خلافی انجام نداده است.
همین صورت درباره افراد مورد احترام اهلسنت نیز جاری است، کسی که آنها را در جمع دیگران لعن میکند، توهین مذهبی انجام داده است، هرچند او کارش را اینگونه توجیه کند که من آنها را مستحق لعن میدانم؛ همچنانکه تفاوتی نمیکند که لعن او در جمع یک نفر باشد یا صد نفر.
۲. تجویز لعنِ خصوصی عاملی برای تقویت و گسترش لعن عمومی است، چون کسانی که لعن خصوصی را قبول دارند معمولا به صورت محتوایی با لعنهای عمومی مشکلی ندارند و فقط انتشار عمومی آن را فعلا به مصلحت نمیدانند. این افراد گاهی خودشان نیز از سر بیموالاتی یا غفلت، به لعن عمومی دست میزنند.(موارد رسانهای شده آن فراوان است)
از این گذشته، به صورت عملی تفکیک لعنِ خصوصی از عمومی نیز امکانپذیر نیست، یعنی وقتی که لعن از حالت فردی خارج شد و کسی غیر از خدا شنوندهی آن شد، امکان انتشار عمومی و اجتماعی پیدا میکند و تبعات ایجاد توهین مذهبی برای آن محتمل است.
۳. در روایات ائمه(ع) لعنِ عمومی یا حتی خصوصی وجود ندارد و گزارشهایی که بعضی به آنها استناد میکنند(هرچند بسیاری از آنها ضعیف و نامعتبرند) همگی حکایت از لعنِ فردی دارند که مخاطب آن فقط خداست. این نشان میدهد موضع ائمه(ع) دراینباره آنقدر روشن بوده است که جاعلان نیز نتوانستهاند بگویند آنها در جمع مردم یا حداقل خواص اصحابشان، خلفا را لعن کرده یا شیعیان را به مجلسِ خصوصیِ لعن خلفا توصیه کردهاند.
به دیگر سخن، بر فرض صحت صدور این لعنها از ائمه(ع)، آنها هیچگاه بهقصد توهین به مقدسات اهلسنت و برانگیختن فضای خصومت مذهبی بین شیعه و سنی بیان نشدهاند و فراتر از این، اصلا امکان ایجاد توهین مذهبی را نداشتهاند. درحالیکه لعن خصوصی که هماکنون مورد مباحثه شیعیان است امکان ایجاد توهین مذهبی را دارد.
.....
@azadpajooh
🔹نُهمربیع مناسبتی برگرفته از فرهنگ غالیان
✍مهدی مسائلی
روز نهمربیعالاوّل نزد بعضی از شیعیان به روز کشته شدن خلیفهٔ دوم شهرت یافته است. اما با رجوع به کتابهای تاریخی به این مطلب میرسیم که تمامی آنها به اتفاق اواخر ماه ذیالحجه را بهعنوان ایام کشتهشدن خلیفه دوم معرفی نمودهاند و هیچ منبع تاریخی ماه دیگری را برای این واقعه ثبت نکرده است.
افزون بر این بسیاری از بزرگان و علمای شیعه نیز هنگام بحث از قتل خلیفهٔ دوم، تاریخ آن را در ماه ذیالحجه دانستهاند و حتی بعضی با صراحت قتل او در روز نهمربیع نادرست دانستهاند. (برای مطالعه بیشتر به کتاب نهمربیع جهالتها خسارتها مراجعه شود)
اعتقاد به کشتهشدن خلیفه دوم در روز نهمربیع مستندی جز روایتی معروف به «رُفعالقلم» ندارد. این روایت به یکی از اصحاب امام هادی(ع) به نام احمد بن اسحاق نسبت داده شده است و از طریق او و از قول امام فضیلتهایی را برای این روز بر میشمرد.
در ارزیابی این روایت باید گفت منبع نقل آن، کتابهای متأخر شیعه مربوط به بعد از قرن هفتم و هشتم قمری هستند که اتقان و اعتبار روایی ندارند. سند این روایت نیز از جهات مختلفی ضعیف و غیرقابل اعتماد است و افزون بر وجود راویان ناشناختهای که منحصر به این روایت هستند، افتادگی تعدادی از راویان نیز بر ضعف آن میافزاید.(رک: نهمربیع جهالتها خسارتها، ص۲۲-۳۷)
اما نکته مهم اینکه طبق تحقیقات انجام شده، روایت نهمربیع برگرفته از کتابهای غالیان نُصیریه است که امروزه به اسم علویون در سوریه شناخته میشوند. شواهدی در متنِ آن نیز این مطلب را تأیید میکنند. یادکرد از نهمربیع در منابع نُصَیریه مربوط به قرن سوم قمری و اوایل پیدایش این فرقه است. یکی از منابع متقدم نُصَیریه که به تفصیل به این موضوع پرداخته است، کتابی معروف به «مجموع الاعیاد» نوشته ابیسعید میمون بن قاسم طبرانی نُصیری( 358-426هـ / 970-1035م) است. وی در ابتدای این کتاب نهمربیع را در کنار نوروز و مِهرگان (جشنی باستانی در شانزدهم مهرماه) از اعیاد فارسی برمیشمارد و سپس در یک فصل مُجزا دو روایت و دو دعا درباره این روز میآورد. یکی از این دو روایت تقریباً همان روایتِ مشهورِ رُفِعَالقَلَم است که به کتب شیعه راه یافته است. روایت دیگر که اعتقاداتی همچون تناسخ در آن وجود دارد، نیز با اين روايت از جهت گزارشگری همسنخ است و از یک منشأ داستانپردازی برخوردار است. (طبرانی، مجموعالاعیاد، برلین: ۱۹۴۶، ص۱۳۱-۱۴۸)
به نظر میرسد کمرنگ بودن گزارههای غالیانه مربوط به خداباوری امامان یا اموری همچون تناسخ علت راهیابی روایت رُفِعَالقَلم از منابع نُصیریه به کتب شیعه بوده است. همچنین ناشناخته بودن اکثر راویان آن، و وجود یک راوی اهلسنت و یک راوی شیعه (احمد بن اسحاق)، نیز احتمالا در حساسیتزدایی از آن و راهیابیاش به منابع متأخر شیعه بیتاثیر نبوده است.
البته با دقت در متن این روایت، خصوصیات مربوط به غُلات نُصَیریه در آن مشهود است. زیرا در نقلی از آن آمده است که راویانش درباره ابوخطاب که یکی از بزرگان و اصحابِ سِرِ غُلات است، با هم اختلاف داشتند و از این جهت به احمد بن اسحاق مراجعه کردند. افزون بر این، میدانیم که غلات در کنار ترویج اعتقاد به خداباوری امامان، به ترویج فرهنگ گذر از شریعت و لااُبالیگری نیز میپرداختند. در فرازی از این روایت که نامگذاریاش به رفعالقلم نیز بدینخاطر است، به نقل از پیامبر(ص) به خدای متعال چنین نسبت میهد:
«به فرشتگان نویسندهٔ اعمال دستور دادم به مدت سه روز قلم را از همهٔ مردم(خَلق کُلُّهُم) بردارند و هیچ چیزی از گناهان آنان را ننویسند، به کرامت تو و وصیت.»
بر اساس این فرازِ غالیانه قلم تکلیف از تمام خلق، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، سه روز برداشته میشود و هیچ کدام از گناهان و خطایای آنها ثبت نمیشود.
متأسفانه بعضی که به مناسبت پایهگذاری شده توسط این روایت دلبستهاند، تلاش زیادی در توجیه این تعبیر غالیانه دارند، و بدون توجه به منبعِ اصلی آن، گاهی آن را با عنوان مهلت در توبه توجیه میکنند و گاهی آن را با شفاعت تطبیق میدهند. مواردی که نه با ظاهر این فراز همخوانی دارد و نه با سایر نصوص قرآنی و روایی موافقت دارد.
در مجموع باید گفت از همان ابتدای پیدایش جریان غالیانهی نُصیریه، نهمربیع در میان آنها به عنوان یک عید معروف بوده است و سپس به مرور به کتب شیعه وارد شد. در زمان صفویه، با بالاگرفتن منازعات مذهبی شیعه و سنی، ترویج این مناسبت قُوّت بیشتری در شیعه پیدا کرد و با حمایت پادشاهی صفوی، بعضی از عالمان نیز به دفاع از آن پرداختند، به گونهای کمکم مناسبتی با عناوینی همچون عیدالزهراء،عُمرکشون و... در فرهنگ مذهبی شیعه نفوذ پیدا کرد. البته در سالیان اخیر آگاهی و هوشمندی جامعه شیعه جلوی تبلیغ بیشتر آن را گرفته است.
@azadpajooh
✍مهدی مسائلی
روز نهمربیعالاوّل نزد بعضی از شیعیان به روز کشته شدن خلیفهٔ دوم شهرت یافته است. اما با رجوع به کتابهای تاریخی به این مطلب میرسیم که تمامی آنها به اتفاق اواخر ماه ذیالحجه را بهعنوان ایام کشتهشدن خلیفه دوم معرفی نمودهاند و هیچ منبع تاریخی ماه دیگری را برای این واقعه ثبت نکرده است.
افزون بر این بسیاری از بزرگان و علمای شیعه نیز هنگام بحث از قتل خلیفهٔ دوم، تاریخ آن را در ماه ذیالحجه دانستهاند و حتی بعضی با صراحت قتل او در روز نهمربیع نادرست دانستهاند. (برای مطالعه بیشتر به کتاب نهمربیع جهالتها خسارتها مراجعه شود)
اعتقاد به کشتهشدن خلیفه دوم در روز نهمربیع مستندی جز روایتی معروف به «رُفعالقلم» ندارد. این روایت به یکی از اصحاب امام هادی(ع) به نام احمد بن اسحاق نسبت داده شده است و از طریق او و از قول امام فضیلتهایی را برای این روز بر میشمرد.
در ارزیابی این روایت باید گفت منبع نقل آن، کتابهای متأخر شیعه مربوط به بعد از قرن هفتم و هشتم قمری هستند که اتقان و اعتبار روایی ندارند. سند این روایت نیز از جهات مختلفی ضعیف و غیرقابل اعتماد است و افزون بر وجود راویان ناشناختهای که منحصر به این روایت هستند، افتادگی تعدادی از راویان نیز بر ضعف آن میافزاید.(رک: نهمربیع جهالتها خسارتها، ص۲۲-۳۷)
اما نکته مهم اینکه طبق تحقیقات انجام شده، روایت نهمربیع برگرفته از کتابهای غالیان نُصیریه است که امروزه به اسم علویون در سوریه شناخته میشوند. شواهدی در متنِ آن نیز این مطلب را تأیید میکنند. یادکرد از نهمربیع در منابع نُصَیریه مربوط به قرن سوم قمری و اوایل پیدایش این فرقه است. یکی از منابع متقدم نُصَیریه که به تفصیل به این موضوع پرداخته است، کتابی معروف به «مجموع الاعیاد» نوشته ابیسعید میمون بن قاسم طبرانی نُصیری( 358-426هـ / 970-1035م) است. وی در ابتدای این کتاب نهمربیع را در کنار نوروز و مِهرگان (جشنی باستانی در شانزدهم مهرماه) از اعیاد فارسی برمیشمارد و سپس در یک فصل مُجزا دو روایت و دو دعا درباره این روز میآورد. یکی از این دو روایت تقریباً همان روایتِ مشهورِ رُفِعَالقَلَم است که به کتب شیعه راه یافته است. روایت دیگر که اعتقاداتی همچون تناسخ در آن وجود دارد، نیز با اين روايت از جهت گزارشگری همسنخ است و از یک منشأ داستانپردازی برخوردار است. (طبرانی، مجموعالاعیاد، برلین: ۱۹۴۶، ص۱۳۱-۱۴۸)
به نظر میرسد کمرنگ بودن گزارههای غالیانه مربوط به خداباوری امامان یا اموری همچون تناسخ علت راهیابی روایت رُفِعَالقَلم از منابع نُصیریه به کتب شیعه بوده است. همچنین ناشناخته بودن اکثر راویان آن، و وجود یک راوی اهلسنت و یک راوی شیعه (احمد بن اسحاق)، نیز احتمالا در حساسیتزدایی از آن و راهیابیاش به منابع متأخر شیعه بیتاثیر نبوده است.
البته با دقت در متن این روایت، خصوصیات مربوط به غُلات نُصَیریه در آن مشهود است. زیرا در نقلی از آن آمده است که راویانش درباره ابوخطاب که یکی از بزرگان و اصحابِ سِرِ غُلات است، با هم اختلاف داشتند و از این جهت به احمد بن اسحاق مراجعه کردند. افزون بر این، میدانیم که غلات در کنار ترویج اعتقاد به خداباوری امامان، به ترویج فرهنگ گذر از شریعت و لااُبالیگری نیز میپرداختند. در فرازی از این روایت که نامگذاریاش به رفعالقلم نیز بدینخاطر است، به نقل از پیامبر(ص) به خدای متعال چنین نسبت میهد:
«به فرشتگان نویسندهٔ اعمال دستور دادم به مدت سه روز قلم را از همهٔ مردم(خَلق کُلُّهُم) بردارند و هیچ چیزی از گناهان آنان را ننویسند، به کرامت تو و وصیت.»
بر اساس این فرازِ غالیانه قلم تکلیف از تمام خلق، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، سه روز برداشته میشود و هیچ کدام از گناهان و خطایای آنها ثبت نمیشود.
متأسفانه بعضی که به مناسبت پایهگذاری شده توسط این روایت دلبستهاند، تلاش زیادی در توجیه این تعبیر غالیانه دارند، و بدون توجه به منبعِ اصلی آن، گاهی آن را با عنوان مهلت در توبه توجیه میکنند و گاهی آن را با شفاعت تطبیق میدهند. مواردی که نه با ظاهر این فراز همخوانی دارد و نه با سایر نصوص قرآنی و روایی موافقت دارد.
در مجموع باید گفت از همان ابتدای پیدایش جریان غالیانهی نُصیریه، نهمربیع در میان آنها به عنوان یک عید معروف بوده است و سپس به مرور به کتب شیعه وارد شد. در زمان صفویه، با بالاگرفتن منازعات مذهبی شیعه و سنی، ترویج این مناسبت قُوّت بیشتری در شیعه پیدا کرد و با حمایت پادشاهی صفوی، بعضی از عالمان نیز به دفاع از آن پرداختند، به گونهای کمکم مناسبتی با عناوینی همچون عیدالزهراء،عُمرکشون و... در فرهنگ مذهبی شیعه نفوذ پیدا کرد. البته در سالیان اخیر آگاهی و هوشمندی جامعه شیعه جلوی تبلیغ بیشتر آن را گرفته است.
@azadpajooh
⚡️اتهام افراط در وحدتگرایی
✍مهدی مسائلی
طبق یک قاعدهی کلی فعالیت در عرصه وحدت اسلامی همواره اتهام عدول از اندیشهی مذهبی را در پی داشته است؛ زیرا ذائقهی طرفداران مذهب بیشتر تمایل به مخاصمه و جدال و ابراز تمایز با مخالفان مذهبی دارد تا گفتگو و صلح و همگرایی با آنها. از این رو با تندرویهای درون مذهب مُدارا میکنند و آن را به پای حمایت از مذهب میگذارند، ولی به تقریب و اتحادگرایی نظر سوء دارند و آن را عامل تضعیف مذهب میدانند.
اما چند سالی است که این اتهامها از ناحیه کسانی به فعالان عرصه وحدت اسلامی زده میشود که خود را طرفدار انقلاب اسلامی میدانند. بدیهی است که این عده به واسطهی راهبُردی بودن موضوع وحدت اسلامی در تفکر انقلاب اسلامی، طیف متهم شده را طرفدارِ افراطیِ وحدت اسلامی و خود را طرفدار اصیل یا معتدل وحدت اسلامی معرفی کنند.
حال سؤال این است که: طرفداری از وحدت اسلامی به چه معناست و چه اقتضائات و لوازمی دارد؟ آیا صرفاً با تکرار لفظ وحدت اسلامی و طرح شعاری آن، کسی طرفدار وحدت میشود؟
نهایت مطلبی که این افراد در بیان لوازم وحدت اسلامی بیان میکنند، این است که نباید به اهلسنت توهین مذهبی کرد و غیر از این، هیچ رفتار تبلیغی دیگری با وحدت اسلامی تعارض ندارد. به دیگر سخن از نگاه آنها کسی که به اهلسنت توهین مذهبی نمیکند، طرفدار وحدت اسلامی است؛ و کسانی که لوازمی بیش از این برای تحقق وحدت اسلامی مطالبه میکنند، طرفدار افراطی وحدت اسلامی هستند.
البته آنها تعریف خاص و گزیدهای از توهین مذهبی نیز دارند و تنها دشنامهای صریح را مصداق توهین میدانند. بر این اساس، بسیاری از مصادیق لعن را توهین مذهبی تلقی نمیکنند، در حالی که لعن نزد عرف جامعه به عنوان یک توهین شناخته میشود و اگر کسی به مقدسات و افراد مورد احترام شیعه نیز لعن کند، توهین مذهبی به حساب میآید.
همچنین این افراد گردآوری و انتشار مجموعههایی از مطاعن و عیبهای خلفا را نیز خلاف وحدتگرایی نمیدانند و از آن به عنوان اقدامی علمی یاد میکنند. درحالیکه این اقدامات که با هدف تقابل و مخاصمه مذهبی انجام میشود، بیش از آنکه کسی را هدایت کند، لجاجت و تنفر طرف مقابل را برمیانگیزد و آنها را نیز به تقابل به مثل فرا میخواند.
در مجموع از نگاه این افراد برای التزام عملی به وحدت اسلامی، تنها موظف به اجتناب از دشنامگویی نسبت به اهلسنت و خلفای آنها هستیم.
با این رویکرد این افراد اختلاف مذهبی بین شیعه و سنی را تا آستانهی جنگ مذهبی پیش میبرند ولی به گمان خودشان اقدامات آنها همچنان در راستای وحدت اسلامی است. در حالی که رویکرد تبلیغی این جریانها در تقویت گُسَستها و فاصلهها میان شیعه و اهلسنت است. در واقع آنها اثبات هویت تشیع را در تقویت تضاد شیعه با اهلسنت میبینند، نه در تبلیغ آموزهها و امتیازاتی که امامان اهلبیت(ع) در تبیین دین اسلام داشتند. از این رو میکوشند تا یک شیعه نهایت فاصله را از یک سنی داشته باشد و درباره هر نقطه اشتراکی میان آنها تشکیک میکنند. بر این اساس، توحید اهلسنت را توحید توهمی عنوان میکنند؛ به واسطهی عدم اعتقاد اهلسنت به امامت اهلبیت(ع)، محبت آنها به اهلبیت را غیرواقعی میدانند، ولی معتقدند که از اصول وحدت اسلامی نیز تخطی نکردهاند.
حال سؤال اینجاست که طلبه و دانشجوی انقلابی که در پای چنین منبرهایی اندیشه و انگیزه خویش را شکل داده است، چگونه میخواهد در تعامل با اهلسنت، به پیگیری امور وحدت اسلامی بپردازد؟ آیا پیگیری وحدت اسلامی توسط چنین افرادی صورت واقعی دارد؟
به روشنی پیدا است که وحدت اسلامی از نگاه کسانی که اشتراکات حداقلی با اهلسنت را حتی در مقوله توحید نمیپذیرند، وحدتی تاکتیکی است. میدانیم که مقام معظم رهبری در سالهای اخیر بارها به نفی وحدت تاکتیکی اندیشه انقلاب اسلامی پرداختهاند و مراحل مختلف آن را تبیین کردهاند و بالاترین مرحلهی وحدت اسلامی را تمدّن نوین اسلامی دانستهاند. اما مسیری که این عده میروند برای غلبهی مذهبی شیعه بر سایر مذاهب اسلامی ریلگذاری شده است نه وحدت شیعه و سنی در ذیل اسلام.
فشردهسخن اینکه نباید با برداشت نادرست از تمجید بزرگان درباره تبلیغ و گسترش معارف اهلبیت(ع) در زمان صفویه، رویکرد فرقهای و سلبی این دوره را الگو قرار داد و با این رویکرد وحدت اسلامی را نیز پیگیری کرد.
محققا وحدت اسلامی به معنای کوتاهی در اندیشه مذهبی نیست ولی با روش تبلیغی فرقهگرایی و تقابل مذهبی، وحدت اسلامی مسئلهای شعاری و تاکتیکی خواهد بود.
عالمی که اولویت و جهتگیری تبلیغی دینی او، مخالفت مذهبی با سایرمسلمانان است، تولیدات مذهبیاش نیز در همین راستا است. وحدت اسلامی برای چنین شخصی محدود به هفته وحدت است که مصاحبهای بکند، با اهلسنت عکسی بگیرد و از برادری سخن بگوید.
.......
@azadpajooh
✍مهدی مسائلی
طبق یک قاعدهی کلی فعالیت در عرصه وحدت اسلامی همواره اتهام عدول از اندیشهی مذهبی را در پی داشته است؛ زیرا ذائقهی طرفداران مذهب بیشتر تمایل به مخاصمه و جدال و ابراز تمایز با مخالفان مذهبی دارد تا گفتگو و صلح و همگرایی با آنها. از این رو با تندرویهای درون مذهب مُدارا میکنند و آن را به پای حمایت از مذهب میگذارند، ولی به تقریب و اتحادگرایی نظر سوء دارند و آن را عامل تضعیف مذهب میدانند.
اما چند سالی است که این اتهامها از ناحیه کسانی به فعالان عرصه وحدت اسلامی زده میشود که خود را طرفدار انقلاب اسلامی میدانند. بدیهی است که این عده به واسطهی راهبُردی بودن موضوع وحدت اسلامی در تفکر انقلاب اسلامی، طیف متهم شده را طرفدارِ افراطیِ وحدت اسلامی و خود را طرفدار اصیل یا معتدل وحدت اسلامی معرفی کنند.
حال سؤال این است که: طرفداری از وحدت اسلامی به چه معناست و چه اقتضائات و لوازمی دارد؟ آیا صرفاً با تکرار لفظ وحدت اسلامی و طرح شعاری آن، کسی طرفدار وحدت میشود؟
نهایت مطلبی که این افراد در بیان لوازم وحدت اسلامی بیان میکنند، این است که نباید به اهلسنت توهین مذهبی کرد و غیر از این، هیچ رفتار تبلیغی دیگری با وحدت اسلامی تعارض ندارد. به دیگر سخن از نگاه آنها کسی که به اهلسنت توهین مذهبی نمیکند، طرفدار وحدت اسلامی است؛ و کسانی که لوازمی بیش از این برای تحقق وحدت اسلامی مطالبه میکنند، طرفدار افراطی وحدت اسلامی هستند.
البته آنها تعریف خاص و گزیدهای از توهین مذهبی نیز دارند و تنها دشنامهای صریح را مصداق توهین میدانند. بر این اساس، بسیاری از مصادیق لعن را توهین مذهبی تلقی نمیکنند، در حالی که لعن نزد عرف جامعه به عنوان یک توهین شناخته میشود و اگر کسی به مقدسات و افراد مورد احترام شیعه نیز لعن کند، توهین مذهبی به حساب میآید.
همچنین این افراد گردآوری و انتشار مجموعههایی از مطاعن و عیبهای خلفا را نیز خلاف وحدتگرایی نمیدانند و از آن به عنوان اقدامی علمی یاد میکنند. درحالیکه این اقدامات که با هدف تقابل و مخاصمه مذهبی انجام میشود، بیش از آنکه کسی را هدایت کند، لجاجت و تنفر طرف مقابل را برمیانگیزد و آنها را نیز به تقابل به مثل فرا میخواند.
در مجموع از نگاه این افراد برای التزام عملی به وحدت اسلامی، تنها موظف به اجتناب از دشنامگویی نسبت به اهلسنت و خلفای آنها هستیم.
با این رویکرد این افراد اختلاف مذهبی بین شیعه و سنی را تا آستانهی جنگ مذهبی پیش میبرند ولی به گمان خودشان اقدامات آنها همچنان در راستای وحدت اسلامی است. در حالی که رویکرد تبلیغی این جریانها در تقویت گُسَستها و فاصلهها میان شیعه و اهلسنت است. در واقع آنها اثبات هویت تشیع را در تقویت تضاد شیعه با اهلسنت میبینند، نه در تبلیغ آموزهها و امتیازاتی که امامان اهلبیت(ع) در تبیین دین اسلام داشتند. از این رو میکوشند تا یک شیعه نهایت فاصله را از یک سنی داشته باشد و درباره هر نقطه اشتراکی میان آنها تشکیک میکنند. بر این اساس، توحید اهلسنت را توحید توهمی عنوان میکنند؛ به واسطهی عدم اعتقاد اهلسنت به امامت اهلبیت(ع)، محبت آنها به اهلبیت را غیرواقعی میدانند، ولی معتقدند که از اصول وحدت اسلامی نیز تخطی نکردهاند.
حال سؤال اینجاست که طلبه و دانشجوی انقلابی که در پای چنین منبرهایی اندیشه و انگیزه خویش را شکل داده است، چگونه میخواهد در تعامل با اهلسنت، به پیگیری امور وحدت اسلامی بپردازد؟ آیا پیگیری وحدت اسلامی توسط چنین افرادی صورت واقعی دارد؟
به روشنی پیدا است که وحدت اسلامی از نگاه کسانی که اشتراکات حداقلی با اهلسنت را حتی در مقوله توحید نمیپذیرند، وحدتی تاکتیکی است. میدانیم که مقام معظم رهبری در سالهای اخیر بارها به نفی وحدت تاکتیکی اندیشه انقلاب اسلامی پرداختهاند و مراحل مختلف آن را تبیین کردهاند و بالاترین مرحلهی وحدت اسلامی را تمدّن نوین اسلامی دانستهاند. اما مسیری که این عده میروند برای غلبهی مذهبی شیعه بر سایر مذاهب اسلامی ریلگذاری شده است نه وحدت شیعه و سنی در ذیل اسلام.
فشردهسخن اینکه نباید با برداشت نادرست از تمجید بزرگان درباره تبلیغ و گسترش معارف اهلبیت(ع) در زمان صفویه، رویکرد فرقهای و سلبی این دوره را الگو قرار داد و با این رویکرد وحدت اسلامی را نیز پیگیری کرد.
محققا وحدت اسلامی به معنای کوتاهی در اندیشه مذهبی نیست ولی با روش تبلیغی فرقهگرایی و تقابل مذهبی، وحدت اسلامی مسئلهای شعاری و تاکتیکی خواهد بود.
عالمی که اولویت و جهتگیری تبلیغی دینی او، مخالفت مذهبی با سایرمسلمانان است، تولیدات مذهبیاش نیز در همین راستا است. وحدت اسلامی برای چنین شخصی محدود به هفته وحدت است که مصاحبهای بکند، با اهلسنت عکسی بگیرد و از برادری سخن بگوید.
.......
@azadpajooh
🔹نفوذ تفکر برائتی اخباری در هیئتها و فضای مجازی
✍مهدی مسائلی
در سالهای اخیر شاهد پررنگ شدن تبلیغات مذهبی جوانانی هستیم که بر اساس روش تبلیغ مذهبی، برائتی اخباری نامیده میشوند. این جوانان معمولا تحصیلات دینی به صورت حوزوی یا دانشگاهی ندارند و رویکرد فکریشان بیشتر تحت تأثیر بعضی از هیئتها یا گروههای مجازی است. مداحان بیشترین تأثیرگذاری را بر این قشر دارند و بعضی از آنها چنین تفکراتی را در هیئتها تبلیغ میکنند. بعضی از منبریون نیز در ترویج این افکار کوشا هستند.
تعبیر برائتی عنوانی است که آنها برای تمایز خود از دیگران به کار میبرند و از نگاهشان یک وصف پسندیده و هویتساز به شمار میآید. ولی تعبیر اخباری، عنوانی مطابق با سلوک دینی آنهاست که آن را کمتر به کار میبرند. در ادامه نقدی کوتاه بر این دو عنوان خواهیم داشت:
۱. عنوان برائتی: هویت برائتی این افراد صورتی تاریخی دارد و تنها در مواجهه با موضوع خلافت و امامت در صدر اسلام تعریف شده است. برایناساس، تقابل حق و باطل در روزگار کنونی، به اختلاف و قضاوت تاریخی و فرقهای منحصر میشود و مسلمانانِ اهلسنت، ازآنجهت که نگاهی متفاوت به وقایعِ صدر اسلام دارند، بهعنوان دشمنِ اصلی شیعه معرفی میشوند. به دیگر سخن، در این نگاه، مخالفان ولایت در زمان حاضر فقط مسلمانانِ سنی هستند که به موضوع امامت اهلبیت(ع) اعتقادی ندارند؛ اما سلطهگران جهانی یا صهیونیستها دشمن ولایت بهحساب نمیآیند؛ زیرا هیچ اظهارنظری دربارهٔ مباحث تاریخی صدر اسلام ندارند. مواضع این جریان در برابر اتفاقات جنگ اخیر غزه جنبههایی از این تفکر را آشکار کرد. در کنار سکوت بسیاری از این افراد در برابر جنایتهای صورت گرفته، بعضی از آنها فقط از جهات انسانی با جنایات صهیونیستها مخالفت کردند، و بُعدِ برائتی این تفکر نتوانست موضعگیری آنها را در قبال این وقایع رقم بزند بلکه حتی به تولید شبهاتی دربارهٔ رویکرد مذهبی مردم غزه نیز پرداختند.
حقیقت اینکه برائت یکی از فروع مهم دینی است اما نه برائتی که براساس تعصب مذهبی شکل گرفته است و افراد را از نگاه به واقعیت حق و باطل در زمان کنونی دور میکند. در واقع این برائت همان برائتی است که یهود و مسیحیت نسبت به یکدیگر داشتند و هرکدام بهشت را اختصاصی خودشان میدانستند اما قرآن با نفی آن، بر ملاکهای حقیقی تبعیت از حق و اجتناب از باطل تأکید میکند. از این گذشته، تبری از باطل مقدمهای برای اثبات حق و سلوک الهی است، اگر نفی و سلب در دین آنقدر برجسته شود که جای اثبات دین را بگیرد، خود یک انحراف به شمار میآید. همچنین در رویکرد این جریان عمل به تبری فقط در بدگویی از افراد حقیقت پیدا میکند، و نفی صفات و افعال و روشهای باطل در آن محوریت ندارد،این موضوع دو معضل دینی را ایجاد میکند:
اول: تبری را تبدیل به توهین و دشنامگویی نسبت به افراد مورد احترام مذاهب و ادیان دیگر میکند، و خشونت گفتاری در دینداری پررنگ میشود.
دوم: تبری نمیتواند فرهنگساز باشد و به صورت عَمَلی تأثیری در تربیت دینی ندارد.
از جهتی دیگر، از آنجا که هویت برائتی این افراد با بود و نبودِ عنوان مذهب گره خورده است، گمان میکنند که با افراط در شعائر و مناسک مذهبی، حضور مذهب را در زندگی اجتماعی تقویت و پررنگ میکنند. از این جهت دستورات دینی و مناسک عبادی اسلام در دینداری این افراد ظهور و جلوه کمتری پیدا میکند.
۲. سلوک اخباری: اخباریون جریانی در شیعه بودند که تنها منبع دستیابی به احکام دینی را مراجعه به روایات امامان(ع) میدانستند و استنباطهای اجتهادی را نمیپذیرفتند. فارغ از نقدها نسبت به اخباریون، آنها در گذشته جریانی عالمانه بودند که آگاهی کافی نسبت به علوم دینی و مبادی آن داشتند، ولی سلوک اخباری که در هیئتها یا فضای مجازی ترویج میشود، در واقع فاصله گفتن از علما و برداشتهای تخصصی با توهم تبعیت مستقیم از اهلبیت(ع) است. این موضوع انحرافات زیر در پی دارد:
- ناکافی بودن اطلاعات آنها درباره اسناد روایات موجب تمسک به احادیث نامعتبر میشود. ضعف در فهم روایی و عدم تتبع نیز این انحراف را دوچندان میکند.
- آنها هر نقل روایی را خود اهلبیت(ع) تلقی میکنند و کسانی که نظر متفاوت با برداشت روایی آنها دارند، به مخالفت با اهلبیت(ع) متهم میکنند.
- مرجعیت گریزی و نفی مراجعه به عالمان چالش دیگری است که این تفکر ایجاد میکند. همراهی با علما و مدح آنان نیز در حیطهای است که با اندیشههای آنان زاویه ندارند. به تعبیر دیگر از علما به مؤید نظراتشان استفاده میکنند.
در مجموع، اکنون رویکرد برائتی اخباری، سلوکی برای گسترش افراطگری در شیعه است که بسیاری از جوانان پرشور و علاقهمند به اهلبیت(ع) درگیر آن شدهاند و توسط بعضی مداحان، فعالان فضای مجازی و حتی شخصیتهای ورزشی ترویج میشود.
.....
@azadpajooh
@okhowahmag
✍مهدی مسائلی
در سالهای اخیر شاهد پررنگ شدن تبلیغات مذهبی جوانانی هستیم که بر اساس روش تبلیغ مذهبی، برائتی اخباری نامیده میشوند. این جوانان معمولا تحصیلات دینی به صورت حوزوی یا دانشگاهی ندارند و رویکرد فکریشان بیشتر تحت تأثیر بعضی از هیئتها یا گروههای مجازی است. مداحان بیشترین تأثیرگذاری را بر این قشر دارند و بعضی از آنها چنین تفکراتی را در هیئتها تبلیغ میکنند. بعضی از منبریون نیز در ترویج این افکار کوشا هستند.
تعبیر برائتی عنوانی است که آنها برای تمایز خود از دیگران به کار میبرند و از نگاهشان یک وصف پسندیده و هویتساز به شمار میآید. ولی تعبیر اخباری، عنوانی مطابق با سلوک دینی آنهاست که آن را کمتر به کار میبرند. در ادامه نقدی کوتاه بر این دو عنوان خواهیم داشت:
۱. عنوان برائتی: هویت برائتی این افراد صورتی تاریخی دارد و تنها در مواجهه با موضوع خلافت و امامت در صدر اسلام تعریف شده است. برایناساس، تقابل حق و باطل در روزگار کنونی، به اختلاف و قضاوت تاریخی و فرقهای منحصر میشود و مسلمانانِ اهلسنت، ازآنجهت که نگاهی متفاوت به وقایعِ صدر اسلام دارند، بهعنوان دشمنِ اصلی شیعه معرفی میشوند. به دیگر سخن، در این نگاه، مخالفان ولایت در زمان حاضر فقط مسلمانانِ سنی هستند که به موضوع امامت اهلبیت(ع) اعتقادی ندارند؛ اما سلطهگران جهانی یا صهیونیستها دشمن ولایت بهحساب نمیآیند؛ زیرا هیچ اظهارنظری دربارهٔ مباحث تاریخی صدر اسلام ندارند. مواضع این جریان در برابر اتفاقات جنگ اخیر غزه جنبههایی از این تفکر را آشکار کرد. در کنار سکوت بسیاری از این افراد در برابر جنایتهای صورت گرفته، بعضی از آنها فقط از جهات انسانی با جنایات صهیونیستها مخالفت کردند، و بُعدِ برائتی این تفکر نتوانست موضعگیری آنها را در قبال این وقایع رقم بزند بلکه حتی به تولید شبهاتی دربارهٔ رویکرد مذهبی مردم غزه نیز پرداختند.
حقیقت اینکه برائت یکی از فروع مهم دینی است اما نه برائتی که براساس تعصب مذهبی شکل گرفته است و افراد را از نگاه به واقعیت حق و باطل در زمان کنونی دور میکند. در واقع این برائت همان برائتی است که یهود و مسیحیت نسبت به یکدیگر داشتند و هرکدام بهشت را اختصاصی خودشان میدانستند اما قرآن با نفی آن، بر ملاکهای حقیقی تبعیت از حق و اجتناب از باطل تأکید میکند. از این گذشته، تبری از باطل مقدمهای برای اثبات حق و سلوک الهی است، اگر نفی و سلب در دین آنقدر برجسته شود که جای اثبات دین را بگیرد، خود یک انحراف به شمار میآید. همچنین در رویکرد این جریان عمل به تبری فقط در بدگویی از افراد حقیقت پیدا میکند، و نفی صفات و افعال و روشهای باطل در آن محوریت ندارد،این موضوع دو معضل دینی را ایجاد میکند:
اول: تبری را تبدیل به توهین و دشنامگویی نسبت به افراد مورد احترام مذاهب و ادیان دیگر میکند، و خشونت گفتاری در دینداری پررنگ میشود.
دوم: تبری نمیتواند فرهنگساز باشد و به صورت عَمَلی تأثیری در تربیت دینی ندارد.
از جهتی دیگر، از آنجا که هویت برائتی این افراد با بود و نبودِ عنوان مذهب گره خورده است، گمان میکنند که با افراط در شعائر و مناسک مذهبی، حضور مذهب را در زندگی اجتماعی تقویت و پررنگ میکنند. از این جهت دستورات دینی و مناسک عبادی اسلام در دینداری این افراد ظهور و جلوه کمتری پیدا میکند.
۲. سلوک اخباری: اخباریون جریانی در شیعه بودند که تنها منبع دستیابی به احکام دینی را مراجعه به روایات امامان(ع) میدانستند و استنباطهای اجتهادی را نمیپذیرفتند. فارغ از نقدها نسبت به اخباریون، آنها در گذشته جریانی عالمانه بودند که آگاهی کافی نسبت به علوم دینی و مبادی آن داشتند، ولی سلوک اخباری که در هیئتها یا فضای مجازی ترویج میشود، در واقع فاصله گفتن از علما و برداشتهای تخصصی با توهم تبعیت مستقیم از اهلبیت(ع) است. این موضوع انحرافات زیر در پی دارد:
- ناکافی بودن اطلاعات آنها درباره اسناد روایات موجب تمسک به احادیث نامعتبر میشود. ضعف در فهم روایی و عدم تتبع نیز این انحراف را دوچندان میکند.
- آنها هر نقل روایی را خود اهلبیت(ع) تلقی میکنند و کسانی که نظر متفاوت با برداشت روایی آنها دارند، به مخالفت با اهلبیت(ع) متهم میکنند.
- مرجعیت گریزی و نفی مراجعه به عالمان چالش دیگری است که این تفکر ایجاد میکند. همراهی با علما و مدح آنان نیز در حیطهای است که با اندیشههای آنان زاویه ندارند. به تعبیر دیگر از علما به مؤید نظراتشان استفاده میکنند.
در مجموع، اکنون رویکرد برائتی اخباری، سلوکی برای گسترش افراطگری در شیعه است که بسیاری از جوانان پرشور و علاقهمند به اهلبیت(ع) درگیر آن شدهاند و توسط بعضی مداحان، فعالان فضای مجازی و حتی شخصیتهای ورزشی ترویج میشود.
.....
@azadpajooh
@okhowahmag
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جناب حامد کاشانی در کلیپ بالا سخنان و اشعاری را به محمد بن ابیبکر نسبت میدهد که در منابع شیعه نیز سند و منبع مشخصی ندارد و فقط گفته شده "بعض الأفاضل" آن را نقل کردهاند. پس این سخنان نه تنها قابلیت احتجاج برای اهلسنت ندارد بلکه برای شیعه نیز مطلبی نامعتبر است.
تردیدی نیست که محمد بن ابیبکر از خواص یاران امام علی(ع) و در یاری آن حضرت به شهادت رسید ولی صبحتهای که جناب کاشانی بیان میکند صراحتا بیاحترامی به عقاید اهلسنت و توهین بشمار میآید. اما جالب اینجاست که به زعم این آقایان چنین صحبت کردن منافاتی با وحدت اسلامی ندارد و نوعی مباحثه علمی است، اما کدام مباحثه و کدام علم؟!
متأسفانه ایشان و دیگران سخنان فرقهای و منازعه برانگیز را به اسم تحقیق و پژوهش توجیه میکنند، در حالی که سخنانشان نه برمدار پژوهش است و نه مصالح دینی.
*این کلیپ در کانال ایشان منتشر شده است
.......
@azadpajooh
تردیدی نیست که محمد بن ابیبکر از خواص یاران امام علی(ع) و در یاری آن حضرت به شهادت رسید ولی صبحتهای که جناب کاشانی بیان میکند صراحتا بیاحترامی به عقاید اهلسنت و توهین بشمار میآید. اما جالب اینجاست که به زعم این آقایان چنین صحبت کردن منافاتی با وحدت اسلامی ندارد و نوعی مباحثه علمی است، اما کدام مباحثه و کدام علم؟!
متأسفانه ایشان و دیگران سخنان فرقهای و منازعه برانگیز را به اسم تحقیق و پژوهش توجیه میکنند، در حالی که سخنانشان نه برمدار پژوهش است و نه مصالح دینی.
*این کلیپ در کانال ایشان منتشر شده است
.......
@azadpajooh
مهدی مسائلی، مطالعات و یادداشت
🔺نشست نقد کتاب سب و لعن در تاریخ اسلام و رویارویی اهل بیت با آن زمان دوشنبه نهم مهر ماه ۱۴۰۳ - ساعت ۱۳:۰۰
⚡️گزارش نقدی پر چالش میان ناقدین
مکتوب صحبتهای نشست نقد کتاب
«سب و لعن در تاریخ اسلام و رویارویی اهلبیت(ع) با آن»
را میتوانید در لینک زیر مطالعه کنید:
https://fa.abna24.com/story/1492997
این توضیح و حاشیهنگاری را اضافه کنم که بنده در نقد این کتاب، در پی نفی سب و لعن از ساحت ادبیات مذهبی بودم ولی جناب عبدالمجید اعتصامی به دنبال اثبات بهرهگیری از لعن و سب در تبلیغ دین و مذهب بود. در ابتدا بنده نقدهایی را درباره تناقضات محتوایی کتاب بیان کردم و سپس نوبت به جناب اعتصامی رسید. ایشان بر بعضی از نقدها صحه گذاشتند ولی از آن برای اثبات سب و لعن در ادبیات دینی بهره گرفتند.
اینجا بود قسمت دوم نقدهای من و ایشان تبدیل به گفتگویی پرچالش میان دو ناقد شد تا جایی که حاضران آن را به مناظره تشبیه کردند.
.........
@azadpajooh
مکتوب صحبتهای نشست نقد کتاب
«سب و لعن در تاریخ اسلام و رویارویی اهلبیت(ع) با آن»
را میتوانید در لینک زیر مطالعه کنید:
https://fa.abna24.com/story/1492997
این توضیح و حاشیهنگاری را اضافه کنم که بنده در نقد این کتاب، در پی نفی سب و لعن از ساحت ادبیات مذهبی بودم ولی جناب عبدالمجید اعتصامی به دنبال اثبات بهرهگیری از لعن و سب در تبلیغ دین و مذهب بود. در ابتدا بنده نقدهایی را درباره تناقضات محتوایی کتاب بیان کردم و سپس نوبت به جناب اعتصامی رسید. ایشان بر بعضی از نقدها صحه گذاشتند ولی از آن برای اثبات سب و لعن در ادبیات دینی بهره گرفتند.
اینجا بود قسمت دوم نقدهای من و ایشان تبدیل به گفتگویی پرچالش میان دو ناقد شد تا جایی که حاضران آن را به مناظره تشبیه کردند.
.........
@azadpajooh
⚡️انتشار ویراست جدید کتاب «فرهنگ اصطلاحات طلاب»📚
نویسنده: مهدی مسائلی
قطع رقعی/۲۱۶صفحه/نشر آرما
🔻ادبیات علمی و دینی حوزه و فضای سنتی آن، اصطلاحاتی را به وجود آورده است که آگاهی از آنها میتواند برای مخاطبان حوزوی و غیرحوزوی جذاب باشد. بعضی از این اصطلاحات به فضای اجتماعی نیز راهیافتهاند و در گفتگوهای عمومی به کار بسته میشوند. تحولات دینی و اجتماعی نیز موجب فاصلهگرفتن طلاب تازهوارد از فضای سنتی حوزهها شده است و بعضی از تعابیر و اصطلاحات برای آنها نیز مبهم است.
کتاب فرهنگ اصطلاحات طلاب ضمن معرفی ادبیات گفتاری حوزههای علمیه، بسیاری از خصوصیات صنفی، آموزشی، تبلیغی و پژوهشی و... طلاب و حوزهها را تبیین میکند. موضوعی که در ویراست قبلی، بعضیها از آن به عنوان افشای اسرار حوزهها و طلاب یاد میکردند اما نویسندهی کتاب آن را ابهامزدایی از حوزه و زمینهای برای شناخت مردم از فرهنگ حوزوی میداند. در ویراست جدید این کتاب حدود 190 واژه جدید به آن افزوده شده است. در بعضی اصطلاحات جدید نیز همچون گذشته چاشنی طنز وجود دارد و خواندن آنها را برای مخاطبین شیرین میکند. ویراست جدید کتاب در گروه سرو( مطالعات اجتماعی شیعه) در نشر آرما قرار گرفته و منتشر شده است.
🛒 خرید اینترنتی:
سایتهای چهارسوق، سیبوک و ایرانکتاب
توزیع: ققنوس ۰۲۱۶۶۴۰۸۶۴۰
📮میتوانید با پیام به ادمین کانال نیز این کتاب را تهیه کنید.
.........
@azadpajooh
نویسنده: مهدی مسائلی
قطع رقعی/۲۱۶صفحه/نشر آرما
🔻ادبیات علمی و دینی حوزه و فضای سنتی آن، اصطلاحاتی را به وجود آورده است که آگاهی از آنها میتواند برای مخاطبان حوزوی و غیرحوزوی جذاب باشد. بعضی از این اصطلاحات به فضای اجتماعی نیز راهیافتهاند و در گفتگوهای عمومی به کار بسته میشوند. تحولات دینی و اجتماعی نیز موجب فاصلهگرفتن طلاب تازهوارد از فضای سنتی حوزهها شده است و بعضی از تعابیر و اصطلاحات برای آنها نیز مبهم است.
کتاب فرهنگ اصطلاحات طلاب ضمن معرفی ادبیات گفتاری حوزههای علمیه، بسیاری از خصوصیات صنفی، آموزشی، تبلیغی و پژوهشی و... طلاب و حوزهها را تبیین میکند. موضوعی که در ویراست قبلی، بعضیها از آن به عنوان افشای اسرار حوزهها و طلاب یاد میکردند اما نویسندهی کتاب آن را ابهامزدایی از حوزه و زمینهای برای شناخت مردم از فرهنگ حوزوی میداند. در ویراست جدید این کتاب حدود 190 واژه جدید به آن افزوده شده است. در بعضی اصطلاحات جدید نیز همچون گذشته چاشنی طنز وجود دارد و خواندن آنها را برای مخاطبین شیرین میکند. ویراست جدید کتاب در گروه سرو( مطالعات اجتماعی شیعه) در نشر آرما قرار گرفته و منتشر شده است.
🛒 خرید اینترنتی:
سایتهای چهارسوق، سیبوک و ایرانکتاب
توزیع: ققنوس ۰۲۱۶۶۴۰۸۶۴۰
📮میتوانید با پیام به ادمین کانال نیز این کتاب را تهیه کنید.
.........
@azadpajooh
⚡️مدخل استخاره در کتاب «فرهنگ اصطلاحات طلاب»/ از استخاره تا سرکتاب باز کردن
✍مهدی مسائلی
در ویراست دوم کتاب فرهنگ اصطلاحات طلاب حدود 190 اصطلاح و مدخل به آن افزوده شده است. یکی از مدخلهای جدید آن، عنوان «استخاره» است. استخاره اگرچه جایگاه اصیل و مستحکمی در میان تعالیم دینی اسلامی ندارد ولی امروزه به یکی از مشغلههای روحانیت شیعه تبدیل شده است و تعامل بعضی از مردم با روحانیت تنها از طریق استخاره گرفتن است. از این رو سعی کردهام در این کتاب توضیح بیشتری دربارهی آن داشته باشم و تقریبا شش صفحه از کتاب را به این مدخل اختصاص دادهام. در اینجا ضمن توضیح درباره معنا و مفهوم استخاره، تأکید شده که معنای اصیل استخاره در اسلام طلب خیر از خداوند و نوعی دعا است. سپس به توصیف انواع استخاره پرداختهام و طبق رویکرد کلی کتاب، با بیانی صریح جزئیات و ابعاد استخاره با قرآن، تسبیح و ذاتالرقاع (استخاره با ورقهها) ترسیم شده است. در قسمتی از این توضیحات آمده است: «استخاره در همه روشها نیاز به واسطه و نائب ندارد و هرکسی میتواند برای خودش استخاره کند. حتی بعضی از فقها در انجام استخاره برای دیگران تردید کردهاند... با این حال، بیشتر مردم ترجیح میدهند که استخاره به وسیله یک روحانی و عالم دینی برای آنها انجام شود. یکی از علل این امر دشوار بودن برداشت خوب یا بد از آیات قرآن است. افزون بر این در نگاه مردم، شخصیت عرفانی عالم دینی نیز در برداشت اسرار غیبی از آیات قرآن تأثیرگذار است... اما در واقع استخاره با استفاده از تسبیح یا برگهها و حتی قرآن، نوعی قرعهانداختن است که فرد با تبرک به قرآن و درخواست از خداوند، قرعه نیکو و بهتر را طلب میکند... ایندر حالی است که در استخارههای رایج در میان روحانیون شیعه، خصوصا در استخاره به قرآن، گاهی استخاره از صورت قرعه خارج میشود و صورت آیندهنگری و بیان اطلاعات غیبی از آینده را پیدا میکند...»
سپس توضیحی درباره روشهای مختلف استخاره با قرآن و تسبیح و نحوه استخراج خوب و بد از آنها دادهام که شاید آموزش کافی برای انجام استخاره نیز به شمار میآید. در انتهای این بخش نیز آمده است: « ...بعضی از علما از استخاره کردن با قرآن پرهیز میکنند و فقط با تسبیح استخاره میکنند. بیشتر روشهای استخاره با تسبیح را به امام زمان(ع) نسبت میدهند ولی اسناد یا کیفیت گزارش این نقلها از امام زمان(ع) مشخص نیستند. در مجموع هیچکدام از روشهای استخاره با قرآن یا تسبیح از جهت حدیثشناسی دارای اسناد معتبر و صحیح نیستند.» کتاب در اینجا پاورقیهای متعدد و مفصلی دارد که استنادات و توضیحات اضافی را در خود جای داده است.
درباره زمان انجام استخاره نیز آمده است: «بعضی از علما زمانهای خاصی را برای استخاره بیان میکنند... درحالیکه زمان خاصی برای استخاره بیان نشده است و تنها میتوان گفت بعد از نماز، زمان بهتری برای انجام استخاره است.»
در ادامه به تکلیف عملی مردم درباره استخاره پرداخته شده و آمده است: «استخاره حکم واجبی را برای انسان به وجود نمیآورد و بیشتر علما بر این اعتقادند که عمل به استخاره واجب نیست با این حال معمولا توصیه میکنند که حتىالامکان با آن مخالفت نشود یا برای مخالفت با استخاره، زمانی بگذرد یا شرایط تغییر کند...» سپس از اصطلاحات «خوب»، «بد»،«میانه»، «استخاره برای انجام»، «استخاره برای ترک» و... سخن به میان آمده است و نحوه نتیجهگیری از آنها بیان شده است.
در بخش انتهایی این عنوان نیز درباره بهرهگیری سیاسی و اجتماعی از استخاره، وسواس در انجام استخاره، شوخیها و لطیفههای استخاره صحبت شده است.
اما مطلبی که آنجا نگفتهام و اینجا اضافه کنم اینکه: قسمت زیادی از استخارههای متداول کنونی تفاوتی که با سرکتاب بازکردنی که رمالها انجام میدهند، ندارد. زیرا همانگونه که بیان شد استخاره اگر بخواهد وجه دینی درستی داشته باشد، نوعی قرعه انداختن است. در معنای قرعه، استخاره توضیح ندارد، یا خوب است یا بد؛ حتی نمیتوان گفت استخاره «خیلیخوب» است یا «خیلی بد». چون قرعهانداختن میان دوطرفِ انجام و ترک «خیلی خوب» و «خیلی بد» ندارد. اما سرکتاب بازکردن توضیح دارد، گاهی توضیحش آنقدر فراوان است که انسان را به شگفت میاندازد و هیجان زده میکند! متأسفانه عدهای از روحانیون کار را به جایی رساندهاند که بعضی از مردم تمام کارهایشان را بر مبنای گرفتن استخاره انجام میدهند، چرا که میخواهند به جای کسب علم و آگاهی و سپس توکل به خداوند متعال در انجام کارها، به ریسمان آیندهبینیِ استخاره چنگ زنند و به جای اطمینان به خداوند و توکل بر او، قلبشان را با استخاره آرامش دهند. در این میان بعضی از روحانیون شیعه نیز به جای حل مشکلات دینی مردم به فال بینی و سرکتاببازکردن برای آنها مشغولاند.
.......
@azadpajooh
✍مهدی مسائلی
در ویراست دوم کتاب فرهنگ اصطلاحات طلاب حدود 190 اصطلاح و مدخل به آن افزوده شده است. یکی از مدخلهای جدید آن، عنوان «استخاره» است. استخاره اگرچه جایگاه اصیل و مستحکمی در میان تعالیم دینی اسلامی ندارد ولی امروزه به یکی از مشغلههای روحانیت شیعه تبدیل شده است و تعامل بعضی از مردم با روحانیت تنها از طریق استخاره گرفتن است. از این رو سعی کردهام در این کتاب توضیح بیشتری دربارهی آن داشته باشم و تقریبا شش صفحه از کتاب را به این مدخل اختصاص دادهام. در اینجا ضمن توضیح درباره معنا و مفهوم استخاره، تأکید شده که معنای اصیل استخاره در اسلام طلب خیر از خداوند و نوعی دعا است. سپس به توصیف انواع استخاره پرداختهام و طبق رویکرد کلی کتاب، با بیانی صریح جزئیات و ابعاد استخاره با قرآن، تسبیح و ذاتالرقاع (استخاره با ورقهها) ترسیم شده است. در قسمتی از این توضیحات آمده است: «استخاره در همه روشها نیاز به واسطه و نائب ندارد و هرکسی میتواند برای خودش استخاره کند. حتی بعضی از فقها در انجام استخاره برای دیگران تردید کردهاند... با این حال، بیشتر مردم ترجیح میدهند که استخاره به وسیله یک روحانی و عالم دینی برای آنها انجام شود. یکی از علل این امر دشوار بودن برداشت خوب یا بد از آیات قرآن است. افزون بر این در نگاه مردم، شخصیت عرفانی عالم دینی نیز در برداشت اسرار غیبی از آیات قرآن تأثیرگذار است... اما در واقع استخاره با استفاده از تسبیح یا برگهها و حتی قرآن، نوعی قرعهانداختن است که فرد با تبرک به قرآن و درخواست از خداوند، قرعه نیکو و بهتر را طلب میکند... ایندر حالی است که در استخارههای رایج در میان روحانیون شیعه، خصوصا در استخاره به قرآن، گاهی استخاره از صورت قرعه خارج میشود و صورت آیندهنگری و بیان اطلاعات غیبی از آینده را پیدا میکند...»
سپس توضیحی درباره روشهای مختلف استخاره با قرآن و تسبیح و نحوه استخراج خوب و بد از آنها دادهام که شاید آموزش کافی برای انجام استخاره نیز به شمار میآید. در انتهای این بخش نیز آمده است: « ...بعضی از علما از استخاره کردن با قرآن پرهیز میکنند و فقط با تسبیح استخاره میکنند. بیشتر روشهای استخاره با تسبیح را به امام زمان(ع) نسبت میدهند ولی اسناد یا کیفیت گزارش این نقلها از امام زمان(ع) مشخص نیستند. در مجموع هیچکدام از روشهای استخاره با قرآن یا تسبیح از جهت حدیثشناسی دارای اسناد معتبر و صحیح نیستند.» کتاب در اینجا پاورقیهای متعدد و مفصلی دارد که استنادات و توضیحات اضافی را در خود جای داده است.
درباره زمان انجام استخاره نیز آمده است: «بعضی از علما زمانهای خاصی را برای استخاره بیان میکنند... درحالیکه زمان خاصی برای استخاره بیان نشده است و تنها میتوان گفت بعد از نماز، زمان بهتری برای انجام استخاره است.»
در ادامه به تکلیف عملی مردم درباره استخاره پرداخته شده و آمده است: «استخاره حکم واجبی را برای انسان به وجود نمیآورد و بیشتر علما بر این اعتقادند که عمل به استخاره واجب نیست با این حال معمولا توصیه میکنند که حتىالامکان با آن مخالفت نشود یا برای مخالفت با استخاره، زمانی بگذرد یا شرایط تغییر کند...» سپس از اصطلاحات «خوب»، «بد»،«میانه»، «استخاره برای انجام»، «استخاره برای ترک» و... سخن به میان آمده است و نحوه نتیجهگیری از آنها بیان شده است.
در بخش انتهایی این عنوان نیز درباره بهرهگیری سیاسی و اجتماعی از استخاره، وسواس در انجام استخاره، شوخیها و لطیفههای استخاره صحبت شده است.
اما مطلبی که آنجا نگفتهام و اینجا اضافه کنم اینکه: قسمت زیادی از استخارههای متداول کنونی تفاوتی که با سرکتاب بازکردنی که رمالها انجام میدهند، ندارد. زیرا همانگونه که بیان شد استخاره اگر بخواهد وجه دینی درستی داشته باشد، نوعی قرعه انداختن است. در معنای قرعه، استخاره توضیح ندارد، یا خوب است یا بد؛ حتی نمیتوان گفت استخاره «خیلیخوب» است یا «خیلی بد». چون قرعهانداختن میان دوطرفِ انجام و ترک «خیلی خوب» و «خیلی بد» ندارد. اما سرکتاب بازکردن توضیح دارد، گاهی توضیحش آنقدر فراوان است که انسان را به شگفت میاندازد و هیجان زده میکند! متأسفانه عدهای از روحانیون کار را به جایی رساندهاند که بعضی از مردم تمام کارهایشان را بر مبنای گرفتن استخاره انجام میدهند، چرا که میخواهند به جای کسب علم و آگاهی و سپس توکل به خداوند متعال در انجام کارها، به ریسمان آیندهبینیِ استخاره چنگ زنند و به جای اطمینان به خداوند و توکل بر او، قلبشان را با استخاره آرامش دهند. در این میان بعضی از روحانیون شیعه نیز به جای حل مشکلات دینی مردم به فال بینی و سرکتاببازکردن برای آنها مشغولاند.
.......
@azadpajooh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز ۱۲ آذر در مدرسه میرزا جعفر در حرم رضوی مراسمی با عنوان "مراسم بزرگداشت روز تحویل پیراهن امام حسین (ع) به حضرت زینب کبری(س)" برگزار میشود که گفته شده "٢٥٠ نفر از محققين، شعرا و مادحين اهل بيت(ع)" در آن حضور دارند.
این مراسم بر پایه داستانی با این مضمون برپا میشود که: پیراهنی بهشتی برای حضرت ابراهیم فرستاده شده بود که او را از آتش نمرود حفظ نمود، این پیراهن همان پیراهن یوسف است که یعقوب را بینا ساخت و دست به دست به پیامبر اکرم(ص) رسید. حضرت زهرا سه روز قبل از وفاتشان آن را به زینب دادند و فرمودند هر وقت حسین آنرا مطالبه کند ساعتی بعد به شهادت میرسد.
اما این داستان اصل و ریشه تاریخی و روایی ندارد و اولین بار حدود ۱۰۰ سال پیش توسط بعضی از روضهخوانها به کتابی راه یافته و منبع روضهخوانی شده است. آنچه در منابع تاریخی آمده است این است که امام حسین قبل از نَبَرد شلواری کهنه طلب کردند که بعد از شهادتشان غارت نشود، چند شلوار آوردند حضرت یکی را پسندید، آن را نیز پاره کردند تا چشم طمع از آن برداشته شود.
ظاهرا آنقدر مناسبت کم داریم که عدهای به فکر مناسبتسازی بر اساس روضههای جعلی افتادهاند.
@azadpajooh
این مراسم بر پایه داستانی با این مضمون برپا میشود که: پیراهنی بهشتی برای حضرت ابراهیم فرستاده شده بود که او را از آتش نمرود حفظ نمود، این پیراهن همان پیراهن یوسف است که یعقوب را بینا ساخت و دست به دست به پیامبر اکرم(ص) رسید. حضرت زهرا سه روز قبل از وفاتشان آن را به زینب دادند و فرمودند هر وقت حسین آنرا مطالبه کند ساعتی بعد به شهادت میرسد.
اما این داستان اصل و ریشه تاریخی و روایی ندارد و اولین بار حدود ۱۰۰ سال پیش توسط بعضی از روضهخوانها به کتابی راه یافته و منبع روضهخوانی شده است. آنچه در منابع تاریخی آمده است این است که امام حسین قبل از نَبَرد شلواری کهنه طلب کردند که بعد از شهادتشان غارت نشود، چند شلوار آوردند حضرت یکی را پسندید، آن را نیز پاره کردند تا چشم طمع از آن برداشته شود.
ظاهرا آنقدر مناسبت کم داریم که عدهای به فکر مناسبتسازی بر اساس روضههای جعلی افتادهاند.
@azadpajooh
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
⚡️بررسی روایت خانهنشینی زنان
✍مهدی مسائلی
روایتی به نقل از حضرت فاطمه(ع) معروف است که: «خَيْرٌ لِلنِّساءِ اَنْ لا يَرَيْنَ الرِّجالَ وَ لا يَراهُنَّ الرِّجالُ؛ خوب براى زنان آن است كه مردان را نبينند و مردان نيز آنها را نبينند.»
بعضی از علما از این روایت برای اثبات دو موضوع بهره میگیرند: ۱. توجیه حجاب حداکثری برای زنان(حتی پوشاندن صورت و دستان). ۲. مطلوبیت خانهنشینی زنان و عدم حضور آنان در اجتماع.
بعضی دیگر نیز مفاد این روایت را مربوط به کمال زن میدانند یا آن را مقید به عدم ضرورت میکنند، ولی با این حال، این عده نیز انزوای زنان یا حجاب حداکثری را کمالی برای زنان در نظر میگیرند.
اما قبل از هر سخن درباره معنای این روایت، ابتدا باید صحت صدور آن را بررسی کنیم و ببینیم آیا انتساب این روایت به حضرت فاطمه(ع) حجیت علمی و دینی دارد؟
همراه این روایت داستانی نقل شده که توضیحش چنین است: از امام علی(ع) نقل شده که گفتهاند: روزى نزد پيامبر بودیم که ایشان از ما سؤال كرد: «چه چیزی براى زنان خوب است؟» كسى نتوانست پاسخ گويد. من اين واقعه و پرسش پیامبر را برای فاطمه نقل کردم، او گفت: «ولى من مى دانم: خوب براى زنان آن اسـت كـه مردان را نبينند و مردان نيز آنها را نبينند.» من نزد پیامبر رفتم و پاسخ را به ایشان گفتم. پیامبر فرمود: «چه کسی این پاسخ را به تو گفته است؟ تو پیش من بودی و پاسخ را نمیدانستی!» گفتم: «فاطمه.» پیامبر تعجب کرد و فرمود: «فاطمه پاره تن من است.»
◀️ صحت صدور این روایت از دو جهت مخدوش است:
۱. این روایت سند معتبری ندارد. توضیح اینکه: این روایت در کتب حدیثی شیعه بدون سند و اصطلاحا مرسل نقل شده است. دو کتاب كشف الغُمَة و مكارم الاخلاق در قرن هفتم قمری بدون ذکر سند این روایت را نقل کردهاند.(کشف الغمه، ج۱، ص۴۶۶ و مکارم الاخلاق، ص۲۳۳) در کتابهای حدیثی اهلسنت نیز این روایت در کتاب حلیة الاولیاء اثر ابونعيم اصفهانی (متوفى: ۴۳۰ق) با دو سند نقل شده است، ولی هر دو سند از جهت رجالشناسی اهلسنت ضعیف است. عالم حدیثشناس سلفی معاصر، ناصرالدین البانی در کتاب «سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة» با بررسی رجال این دو سند، ضعف آنها را بیان کرده است.( ج۱۲، ص۵۳۸) البانی اضافه میکند که سند مشابهی که در کتاب مسند البزار آمده است، نیز ضعیف است. باقی نقلها در کتب اهلسنت نیز به صورت مرفوع یا مرسل است.
در مجموع این روایت از جهت سند حجیت ندارد و نمیتواند در مقام استدلال دینی مورد استفاده قرار گیرد.
۲. این روایت با سیره اجتماعی و سیاسی حضرت فاطمه(ع) همخوانی ندارد و حضور اجتماعی ایشان یا ملاقات آن حضرت با صحابه به گونهای نیست که آن را به موارد ضرورت مقید کنیم. محققا بسیاری از جزئیات زندگی اجتماعی حضرت فاطمه برای ما گزارش نشده است ولی همان مقداری که گزارش شده با این برداشت که کمال زنان در انزوا از مردان یا حفظ حجاب حداکثری است، مخالفت دارد. گزارشهای متعددی از دیدار آن حضرت با اصحابی همچون سلمان در کتابهای حدیثی و تاریخی وجود دارد که در آنها حجابی فراتر از پوشاندن سر برای ایشان توصیف نشده است.
البته نفی بهرهگیری از این روایت در برداشتهای دینی به معنای توجیه بیبندباری و عدم رعایت عفت در روابط زن و مرد نیست.
.......
@azadpajooh
✍مهدی مسائلی
روایتی به نقل از حضرت فاطمه(ع) معروف است که: «خَيْرٌ لِلنِّساءِ اَنْ لا يَرَيْنَ الرِّجالَ وَ لا يَراهُنَّ الرِّجالُ؛ خوب براى زنان آن است كه مردان را نبينند و مردان نيز آنها را نبينند.»
بعضی از علما از این روایت برای اثبات دو موضوع بهره میگیرند: ۱. توجیه حجاب حداکثری برای زنان(حتی پوشاندن صورت و دستان). ۲. مطلوبیت خانهنشینی زنان و عدم حضور آنان در اجتماع.
بعضی دیگر نیز مفاد این روایت را مربوط به کمال زن میدانند یا آن را مقید به عدم ضرورت میکنند، ولی با این حال، این عده نیز انزوای زنان یا حجاب حداکثری را کمالی برای زنان در نظر میگیرند.
اما قبل از هر سخن درباره معنای این روایت، ابتدا باید صحت صدور آن را بررسی کنیم و ببینیم آیا انتساب این روایت به حضرت فاطمه(ع) حجیت علمی و دینی دارد؟
همراه این روایت داستانی نقل شده که توضیحش چنین است: از امام علی(ع) نقل شده که گفتهاند: روزى نزد پيامبر بودیم که ایشان از ما سؤال كرد: «چه چیزی براى زنان خوب است؟» كسى نتوانست پاسخ گويد. من اين واقعه و پرسش پیامبر را برای فاطمه نقل کردم، او گفت: «ولى من مى دانم: خوب براى زنان آن اسـت كـه مردان را نبينند و مردان نيز آنها را نبينند.» من نزد پیامبر رفتم و پاسخ را به ایشان گفتم. پیامبر فرمود: «چه کسی این پاسخ را به تو گفته است؟ تو پیش من بودی و پاسخ را نمیدانستی!» گفتم: «فاطمه.» پیامبر تعجب کرد و فرمود: «فاطمه پاره تن من است.»
◀️ صحت صدور این روایت از دو جهت مخدوش است:
۱. این روایت سند معتبری ندارد. توضیح اینکه: این روایت در کتب حدیثی شیعه بدون سند و اصطلاحا مرسل نقل شده است. دو کتاب كشف الغُمَة و مكارم الاخلاق در قرن هفتم قمری بدون ذکر سند این روایت را نقل کردهاند.(کشف الغمه، ج۱، ص۴۶۶ و مکارم الاخلاق، ص۲۳۳) در کتابهای حدیثی اهلسنت نیز این روایت در کتاب حلیة الاولیاء اثر ابونعيم اصفهانی (متوفى: ۴۳۰ق) با دو سند نقل شده است، ولی هر دو سند از جهت رجالشناسی اهلسنت ضعیف است. عالم حدیثشناس سلفی معاصر، ناصرالدین البانی در کتاب «سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة» با بررسی رجال این دو سند، ضعف آنها را بیان کرده است.( ج۱۲، ص۵۳۸) البانی اضافه میکند که سند مشابهی که در کتاب مسند البزار آمده است، نیز ضعیف است. باقی نقلها در کتب اهلسنت نیز به صورت مرفوع یا مرسل است.
در مجموع این روایت از جهت سند حجیت ندارد و نمیتواند در مقام استدلال دینی مورد استفاده قرار گیرد.
۲. این روایت با سیره اجتماعی و سیاسی حضرت فاطمه(ع) همخوانی ندارد و حضور اجتماعی ایشان یا ملاقات آن حضرت با صحابه به گونهای نیست که آن را به موارد ضرورت مقید کنیم. محققا بسیاری از جزئیات زندگی اجتماعی حضرت فاطمه برای ما گزارش نشده است ولی همان مقداری که گزارش شده با این برداشت که کمال زنان در انزوا از مردان یا حفظ حجاب حداکثری است، مخالفت دارد. گزارشهای متعددی از دیدار آن حضرت با اصحابی همچون سلمان در کتابهای حدیثی و تاریخی وجود دارد که در آنها حجابی فراتر از پوشاندن سر برای ایشان توصیف نشده است.
البته نفی بهرهگیری از این روایت در برداشتهای دینی به معنای توجیه بیبندباری و عدم رعایت عفت در روابط زن و مرد نیست.
.......
@azadpajooh
⚡️انتشار کتاب «لبخند علما»
نویسنده مهدی مسائلی/نشر مِسک/قطع رقعی 426 صفحه
کتاب لبخند علما با عنوان فرعی «مجموعهای از لطیفهها و شوخطبعیهای علما و طلاب» با نگاه خاص به طنز حوزوی نگاشته و منتشر شده است. این کتاب شاید اولین اثری باشد که با این موضوع منتشر شده است. در مقدمه این کتاب آمده است:«مجموعهای از عوامل همچون حاضرجوابی، لطافت طبع، تسلط ادبی، دقت و تیزبینی و... موجب شده است تا شوخطبعی در میان علمای دینی پررنگ باشد و شخصیتی خوشمَشرب برای بعضی روحانیون به وجود آورد...»
کتاب لبخند علما در راستای کتاب دیگری از نویسنده به نام فرهنگ اصطلاحات طلاب منتشر شده است. وی در آن مجموعه توصیفی از ادبیات عمومی و فرهنگ گفتاری حوزه علمیه ارائه کرده است. طبق سخن نویسنده هدف از انتشار کتاب فرهنگ اصطلاحات طلاب زدودن حجاب بدبینی نسبت به روحانیت و نفی سِری بودن سازمان روحانیت شیعه بود؛ موضوعی که در این کتاب نیز دنبال میشود؛ به این معنا که مردم روحانیت را جزئی از خودشان ببینند و احساس جدایی و دوگانگی میان آنها وجود نداشته باشد.
کتاب لبخند علما از سه بخش اصلی تشکیل شده که بعضی از آنها فصلهای متعددی دارد.
بخش اول این مجموعه به نقل حکایتها و مُطایبههای علمای متقدم اسلامی اختصاص دارد.
بخش دوم به نقل حکایتهای طنز مرتبط با علمای شاخص از جهت علمی و اجتماعی یا معروف از جهت شوخطبعی اختصاص دارد. برای ٢٠ نفر از شخصیتهای حوزوی در این بخش یک عنوان و فصل وجود دارد که عبارتند از:
آقا جمال خوانساری، شیخ مرتضی انصاری، آخوند خراسانی، حکیم ابوالحسن جلوه، فاضل اردکانی، سید حسن مدرس، شیخ محمدتقی نجفی اصفهانی، شیخ محمدرضا نجفی، سید ابوالقاسم کاشانی، امام خمینی، سید شهابالدین مرعشی، سید محمدرضا گلپایگانی، سید کاظم عصار، شهید مرتضی مطهری، سید احمد شبیری زنجانی، سید موسی شبیری زنجانی، محمدتقی بهجت، حسینعلی منتظری، احمد مجتهدی تهرانی، محسن قرائتی.
نویسنده در مقدمه تصریح میکند که در این بخش بسیاری از علما از قلم افتادهاند و او نتوانسته است به شوخطبعیهای آنها دسترسی پیدا کند. اما از جهتی دیگر بهخاطر خاطرات برجای مانده از بعضی از علما یا نوع آثار آنها، فصل مربوط به آنها پر مطلب شده است، چنانچه فصل مربوط به امام خمینی، شهید مطهری، حسینعلی منتظری، سید موسی شبیری زنجانی اینگونه است. در این کتاب شوخطبعیهای مربوط به امام خمینی در سه بخش: «دوران تحصیل و تدریس»، «دوران مبارزه و رهبری» و «با خانواده و اطرافیان» ارائه شده است. اختصاصی فصلی به شوخطبعیهای مرحوم محمدتقی بهجت نیز در این بخش جلب نظر میکند.
بخش سوم کتاب لبخند علما شامل لطیفهها و شوخیها و نکات طنزی از عموم علما و روحانیون و طلاب است. در این قسمت نیز مطایبهها و حکایت شیرین و طنزی از مراجع و علمای بزرگ و سرشناس وجود دارد.
در بخش چهارم و پایانی کتاب، لطیفهها با توجه به اصناف و موضوعات مربوط به روحانیت و تبلیغ دین دستهبندی شدهاند. فصلهای این بخش عبارتند از:
لطیفههایی از فلاسفه و حکیمان،
لطیفههایی از طلاب مُبْتَدی،
لطیفههایی از عالمنمایان،
لطیفههایی از واعظان و قصهگویان،
لطیفههایی از مداحان و روضهخوانان،
لطیفههایی از ادیبان و نَحویُّون،
لطیفههایی از مقدسنمایان،
لطیفههایی درباره مُراد و مُرید،
لطیفههایی از بهلول نمایان،
لطیفههای قرآنی،
لطیفههایی درباره نماز،
لطیفههایی درباره احکام،
لطیفههایی درباره دعا،
لطیفههایی درباره استخاره،
لطیفههایی درباره ادیان و مذاهب.
نویسنده در مقدمه بیان میکند که در نقل حکایتها و لطیفهها فهم عمومی مردم مورد توجه بوده است و از نقل لطیفههای تخصصی تا حدودی خودداری کرده است.
کتاب لبخند علما در 426 صفحه توسط نشر مِسک متشر شده است و علاقهمندان میتوانند با پرداخت ۳۳۰هزار تومان به صورت غیرحضوری و با ارسال رایگان آن را تهیه کنند. برای تهیه این کتاب به آیدی زیر در ایتا و تلگرام پیام دهید:
🛒@nashrmesk
......
@azadpajooh
نویسنده مهدی مسائلی/نشر مِسک/قطع رقعی 426 صفحه
کتاب لبخند علما با عنوان فرعی «مجموعهای از لطیفهها و شوخطبعیهای علما و طلاب» با نگاه خاص به طنز حوزوی نگاشته و منتشر شده است. این کتاب شاید اولین اثری باشد که با این موضوع منتشر شده است. در مقدمه این کتاب آمده است:«مجموعهای از عوامل همچون حاضرجوابی، لطافت طبع، تسلط ادبی، دقت و تیزبینی و... موجب شده است تا شوخطبعی در میان علمای دینی پررنگ باشد و شخصیتی خوشمَشرب برای بعضی روحانیون به وجود آورد...»
کتاب لبخند علما در راستای کتاب دیگری از نویسنده به نام فرهنگ اصطلاحات طلاب منتشر شده است. وی در آن مجموعه توصیفی از ادبیات عمومی و فرهنگ گفتاری حوزه علمیه ارائه کرده است. طبق سخن نویسنده هدف از انتشار کتاب فرهنگ اصطلاحات طلاب زدودن حجاب بدبینی نسبت به روحانیت و نفی سِری بودن سازمان روحانیت شیعه بود؛ موضوعی که در این کتاب نیز دنبال میشود؛ به این معنا که مردم روحانیت را جزئی از خودشان ببینند و احساس جدایی و دوگانگی میان آنها وجود نداشته باشد.
کتاب لبخند علما از سه بخش اصلی تشکیل شده که بعضی از آنها فصلهای متعددی دارد.
بخش اول این مجموعه به نقل حکایتها و مُطایبههای علمای متقدم اسلامی اختصاص دارد.
بخش دوم به نقل حکایتهای طنز مرتبط با علمای شاخص از جهت علمی و اجتماعی یا معروف از جهت شوخطبعی اختصاص دارد. برای ٢٠ نفر از شخصیتهای حوزوی در این بخش یک عنوان و فصل وجود دارد که عبارتند از:
آقا جمال خوانساری، شیخ مرتضی انصاری، آخوند خراسانی، حکیم ابوالحسن جلوه، فاضل اردکانی، سید حسن مدرس، شیخ محمدتقی نجفی اصفهانی، شیخ محمدرضا نجفی، سید ابوالقاسم کاشانی، امام خمینی، سید شهابالدین مرعشی، سید محمدرضا گلپایگانی، سید کاظم عصار، شهید مرتضی مطهری، سید احمد شبیری زنجانی، سید موسی شبیری زنجانی، محمدتقی بهجت، حسینعلی منتظری، احمد مجتهدی تهرانی، محسن قرائتی.
نویسنده در مقدمه تصریح میکند که در این بخش بسیاری از علما از قلم افتادهاند و او نتوانسته است به شوخطبعیهای آنها دسترسی پیدا کند. اما از جهتی دیگر بهخاطر خاطرات برجای مانده از بعضی از علما یا نوع آثار آنها، فصل مربوط به آنها پر مطلب شده است، چنانچه فصل مربوط به امام خمینی، شهید مطهری، حسینعلی منتظری، سید موسی شبیری زنجانی اینگونه است. در این کتاب شوخطبعیهای مربوط به امام خمینی در سه بخش: «دوران تحصیل و تدریس»، «دوران مبارزه و رهبری» و «با خانواده و اطرافیان» ارائه شده است. اختصاصی فصلی به شوخطبعیهای مرحوم محمدتقی بهجت نیز در این بخش جلب نظر میکند.
بخش سوم کتاب لبخند علما شامل لطیفهها و شوخیها و نکات طنزی از عموم علما و روحانیون و طلاب است. در این قسمت نیز مطایبهها و حکایت شیرین و طنزی از مراجع و علمای بزرگ و سرشناس وجود دارد.
در بخش چهارم و پایانی کتاب، لطیفهها با توجه به اصناف و موضوعات مربوط به روحانیت و تبلیغ دین دستهبندی شدهاند. فصلهای این بخش عبارتند از:
لطیفههایی از فلاسفه و حکیمان،
لطیفههایی از طلاب مُبْتَدی،
لطیفههایی از عالمنمایان،
لطیفههایی از واعظان و قصهگویان،
لطیفههایی از مداحان و روضهخوانان،
لطیفههایی از ادیبان و نَحویُّون،
لطیفههایی از مقدسنمایان،
لطیفههایی درباره مُراد و مُرید،
لطیفههایی از بهلول نمایان،
لطیفههای قرآنی،
لطیفههایی درباره نماز،
لطیفههایی درباره احکام،
لطیفههایی درباره دعا،
لطیفههایی درباره استخاره،
لطیفههایی درباره ادیان و مذاهب.
نویسنده در مقدمه بیان میکند که در نقل حکایتها و لطیفهها فهم عمومی مردم مورد توجه بوده است و از نقل لطیفههای تخصصی تا حدودی خودداری کرده است.
کتاب لبخند علما در 426 صفحه توسط نشر مِسک متشر شده است و علاقهمندان میتوانند با پرداخت ۳۳۰هزار تومان به صورت غیرحضوری و با ارسال رایگان آن را تهیه کنند. برای تهیه این کتاب به آیدی زیر در ایتا و تلگرام پیام دهید:
🛒@nashrmesk
......
@azadpajooh