برج عقرب، کژدم
در گزارشهای پیشین به برخی از تغییر و تحولاتِ صور فلکی در انطباق با اعتدالین و انقلابین اشاره کردیم و گفتیم که در هزاره چهارم پیش از میلاد، چهار نقطهی کاردینالی حرکت خورشید با این چهار صورت فلکی ثور (گاو) برابر با اعتدالِ بهاری؛ اسد (شیر) برابر با انقلابِ تابستانی؛ عقرب (کژدم) برابر با اعتدالِ پاییزی و دلو (آبریز) برابر با انقلابِ زمستانی منطبق بود. پس هشتمین صورت فلکی، یعنی عقرب، در این زمان برابر با اعتدالِ پاییزی بود. در اسطورههای بسیاری خورشید در این برج میمیرد و به جهان زیرین میرود (Schwabbe, 1951: 32). این چهار نقطه در نمادپردازی فرهنگهای مختلف تاثیر بسیاری زیادی کذاشته و تاثیر آن را در ادیان گوناگون هم می توان پی گرفت. در نمادهای تصویریِ (آیکونها) کهن، تصویر
فرمبگن (Frembgen) در مقالهای که به باورهای عامیانه مسلمانان شمال آفریقا به ویژه مصریان پرداخته، مینویسد که عقرب در باورهای عامیانهی مسلمانان موجودی شیطانی است و در جهنم قرار دارد و طلسمات گوناگونی برای دفع عقرب نزدشان رواج دارد. مصریانِ باستان هم تعویذ و طلسماتی به شکل عقرب بر سر درخانهشان برای دفع چشمزخم میآویختند (۲۰۰۴: ۱۱۳). نمونهای از این تعویذها را بیرونی به نام «رقعه کژدم» در آثارالباقیه آورده است که گرچه آن را رسمی پارسی نمیداند، اما برگزاریِ آن را در پنجمین روز ماه اسفند یاد میکند: «در این روز، افسون مینویسند و عوام مویز را با دانه انار میکوبند و میگویند تریاقی خواهد شد که از زیانِ گزیدن کژدمها دفع میکند و از آغازِ سپیدهدم تا طلوع آفتاب این رقیه را بر کاغذهای چهارگوش مینویسند…» (ترجمه اکبر دانا سرشت، ۱۳۸۶؛ التفهیم ترجمه جلال الدین همایی).
درباره ماه ترازو گفتیم که از هنگام ورود خورشید به ترازو، اهریمن به جهان اهورایی میتازد و چون هزارهی خدایی به کژدم/گزدم ( Gazdum نک. Pakzad, 2005: 76 ) میآید، ضحاک یک هزار سال شاهی می کند (ترجمه مهرداد بهار، ص ۱۵۵).
در کفالایا، کژدم متعلق به دنیای تاریکی است (Pettipiece, 2009: 63). در این متن سینه و دنده ی چپ از اعضای بدن به این صورت فلکی منسوب است (Ibid:65). اما در کتاب شرح ثمره بطلمیوسی، خواجه نصیرالدین عورت و آلت تناسلی را به عقرب مربوط میداند (ترجمه جلیل اخوان زنجانی، ۱۳۷۸). بازنمودِ این ارتباط را در سنگنگارهی معروف میترا که بر گاو سوار است و آن را قربانی میکند، هم دیده میشود. در این تصویر مشهور نیز
در اینجا لازم است خاطر نشان کنم تحلیل داستان های اسطورهای و یا آیکونها، بدون شناخت از باورهای نجومی در بسیاری از موارد ناممکن است. این قضیه تا آنجا اهمیت دارد که آبی واربورگ میگوید: « آن چه ما از دینیت روزگار شرک به سختی درک توانیم کرد، سبک و سیاق آن تخیلی است که میان انسان و پیرامون وی، کیهان، برقرار شده است. ادامه
در گزارشهای پیشین به برخی از تغییر و تحولاتِ صور فلکی در انطباق با اعتدالین و انقلابین اشاره کردیم و گفتیم که در هزاره چهارم پیش از میلاد، چهار نقطهی کاردینالی حرکت خورشید با این چهار صورت فلکی ثور (گاو) برابر با اعتدالِ بهاری؛ اسد (شیر) برابر با انقلابِ تابستانی؛ عقرب (کژدم) برابر با اعتدالِ پاییزی و دلو (آبریز) برابر با انقلابِ زمستانی منطبق بود. پس هشتمین صورت فلکی، یعنی عقرب، در این زمان برابر با اعتدالِ پاییزی بود. در اسطورههای بسیاری خورشید در این برج میمیرد و به جهان زیرین میرود (Schwabbe, 1951: 32). این چهار نقطه در نمادپردازی فرهنگهای مختلف تاثیر بسیاری زیادی کذاشته و تاثیر آن را در ادیان گوناگون هم می توان پی گرفت. در نمادهای تصویریِ (آیکونها) کهن، تصویر
عقرب
به طور ترکیبی با بدن انسان، پنجههای پرنده، دُم عقرب و سَرِ مار تصویر شده است و”گاه به جای نقش عقرب، مار، عقاب و ابوالهول هم قرار میگیرد” (Snodgrass, 1997 : 167). در منابع بابلی او موسوم به گیرتبلولو (Girtablullu)، از gírtab “عقرب” و lú-ùlu “مرد یاغی” است. (Wiggermann, p. 180) و در اسطوره آفرینشِ بابلی او یکی از آفریدههای تیامت (Tiamat) است (ibid: 173). در زبان سومری او را Mul Girtab میخواندند و گیرتاب در این زبان به معنی «سلاحِ تیز» یا «نیشِ کشنده» است (White, 2008: p. 77). در حماسه گیلگمش دو عقرب-انسان بزرگ، یکی زن و دیگری مرد، نگهبانان جهان زیر زمیناند و نظر به آنها برابر با مرگ است (Schwabe, ibid:32). ارتباط گیرتبلولو با خورشید را به هزاره سوم پیش از میلاد برمیگردانند (Wiggermann, p. 181). [شاید بتوان میان واژهی «لولو» در فرهنگ عامیانه ایرانی با lú-ùlu یا «لولو» ارتباطی در نظر گرفت].فرمبگن (Frembgen) در مقالهای که به باورهای عامیانه مسلمانان شمال آفریقا به ویژه مصریان پرداخته، مینویسد که عقرب در باورهای عامیانهی مسلمانان موجودی شیطانی است و در جهنم قرار دارد و طلسمات گوناگونی برای دفع عقرب نزدشان رواج دارد. مصریانِ باستان هم تعویذ و طلسماتی به شکل عقرب بر سر درخانهشان برای دفع چشمزخم میآویختند (۲۰۰۴: ۱۱۳). نمونهای از این تعویذها را بیرونی به نام «رقعه کژدم» در آثارالباقیه آورده است که گرچه آن را رسمی پارسی نمیداند، اما برگزاریِ آن را در پنجمین روز ماه اسفند یاد میکند: «در این روز، افسون مینویسند و عوام مویز را با دانه انار میکوبند و میگویند تریاقی خواهد شد که از زیانِ گزیدن کژدمها دفع میکند و از آغازِ سپیدهدم تا طلوع آفتاب این رقیه را بر کاغذهای چهارگوش مینویسند…» (ترجمه اکبر دانا سرشت، ۱۳۸۶؛ التفهیم ترجمه جلال الدین همایی).
درباره ماه ترازو گفتیم که از هنگام ورود خورشید به ترازو، اهریمن به جهان اهورایی میتازد و چون هزارهی خدایی به کژدم/گزدم ( Gazdum نک. Pakzad, 2005: 76 ) میآید، ضحاک یک هزار سال شاهی می کند (ترجمه مهرداد بهار، ص ۱۵۵).
در کفالایا، کژدم متعلق به دنیای تاریکی است (Pettipiece, 2009: 63). در این متن سینه و دنده ی چپ از اعضای بدن به این صورت فلکی منسوب است (Ibid:65). اما در کتاب شرح ثمره بطلمیوسی، خواجه نصیرالدین عورت و آلت تناسلی را به عقرب مربوط میداند (ترجمه جلیل اخوان زنجانی، ۱۳۷۸). بازنمودِ این ارتباط را در سنگنگارهی معروف میترا که بر گاو سوار است و آن را قربانی میکند، هم دیده میشود. در این تصویر مشهور نیز
عقرب
به آلت گاو مربوط شده است (نیز نک.p. 124 Busenbark;). . همچنین در داستان ایزیس و ازیریس وقتی ایزیس برای یافتن بدنِ تکه تکه شدهی ازیریس سفر میآغازد، عقربهایی او را دنبال میکنند، این داستان که جنبهی نجومی ستاره سوتیس (نشانه ایزیس) و دنبال شدن آن توسط عقرب در منطقه البروج را نشان میدهد، نکتهی جالب دیگری هم در خود دارد، ایزیس تمام بخشهای بدن ازیریس را مییابد جز آلت او را، و به همین دلیل او در آن زمان نمیتواند ازیریس را از جهان مرگ باززایی کند (Ibid: 55). به عبارتی متصل شدن عقرب به نمادها و شاخصهای خورشیدی، نمود مرگ در آغاز اعتدال پاییزی در باورهای نجومیِ کهن بوده است و در شواهدِ یادشده به خوبی میتوان تاثیر نجوم را در چنین داستانها و نمادهای تصویری (آیکونها) پی گرفت.در اینجا لازم است خاطر نشان کنم تحلیل داستان های اسطورهای و یا آیکونها، بدون شناخت از باورهای نجومی در بسیاری از موارد ناممکن است. این قضیه تا آنجا اهمیت دارد که آبی واربورگ میگوید: « آن چه ما از دینیت روزگار شرک به سختی درک توانیم کرد، سبک و سیاق آن تخیلی است که میان انسان و پیرامون وی، کیهان، برقرار شده است. ادامه
ادامه
آن چه که ما جادو مینامیم، در قرون وسطای متاخر، همان چیزی است که آن را جهانشناسی کاربردی، یعنی آن جهانشناسی که نهایتاً بر اعمال و انطباق اصل همسانی سوژه و جهان مبتنی است، همان انطباق جهان صغیر و کبیر …؛ آن چیزی که در ارتباط با جهان صور فلکی امری مفروض میتوان قرار داد همان استنباطی است که انسان هزاران سال آن را به کار برده، و به کُندی از آن دست برداشته است» (Aby Warburg, 1925, Vortrag). متاسفانه جای جدّی این مباحث در حوزه مطالعات دینشناسی، اسطورهشناسی ، نقد ادبی، مطالعات فرهنگی هنر در ایران کاملاً خالی است و بالتبع رویکردها و روشهای علمی مانند هرمنوتیک و پدیدارشناسی که روشهایی مقبول در گسترهی پژوهشهای علوم انسانیاند در جامعهی تحقیقاتی و پژوهشیِ ما جایگاهی علمی، عملی و کاربردی نیافته است.
پیوند به نوشته در سایت انسانشناسی و فرهنگ
آن چه که ما جادو مینامیم، در قرون وسطای متاخر، همان چیزی است که آن را جهانشناسی کاربردی، یعنی آن جهانشناسی که نهایتاً بر اعمال و انطباق اصل همسانی سوژه و جهان مبتنی است، همان انطباق جهان صغیر و کبیر …؛ آن چیزی که در ارتباط با جهان صور فلکی امری مفروض میتوان قرار داد همان استنباطی است که انسان هزاران سال آن را به کار برده، و به کُندی از آن دست برداشته است» (Aby Warburg, 1925, Vortrag). متاسفانه جای جدّی این مباحث در حوزه مطالعات دینشناسی، اسطورهشناسی ، نقد ادبی، مطالعات فرهنگی هنر در ایران کاملاً خالی است و بالتبع رویکردها و روشهای علمی مانند هرمنوتیک و پدیدارشناسی که روشهایی مقبول در گسترهی پژوهشهای علوم انسانیاند در جامعهی تحقیقاتی و پژوهشیِ ما جایگاهی علمی، عملی و کاربردی نیافته است.
پیوند به نوشته در سایت انسانشناسی و فرهنگ
برج قوس، نیماسب
قوس نهمین صورت فلکی منطقة البروج است که معمولاً به صورت تصویر نیمانسان-نیماسب با دُمِ عقرب، مسلح به تیر و کمان نشان داده میشود . تیر و کمانِ کشیدهی این تصویر نشان از تیرافکنیِ این صورتِ فلکی به خورشید در زمانِ حضیض آن است. خورشید در این برج در جهان زیرِ زمین گرفتار است و قوس با تیرافکندن به آن میخواهد مانع از بازگشت دوبارهی او به حیات شود. این صورت فلکی در زبان
در فهرست مول آپین، نام این برج به شکل Mul Pa Bil Sag به معنی « نیای بزرگ» آمده که برابر با Sagittarius) the Archer یونانی است. نشانهی pa در سومری که به صورت دو شاخه چوب نمایش داده میشود، به معنی «چوب دست» و «زدن» است، نشانهی Bil که به صورت آتشدانی نمایش داده میشود، به معنی «داغ، سوختن» است، البته آتشدان معمولا در آیین ها به نیاکان اهداء میشود. نشانهی Sag که به صورتِ سَرِ انسان نشان داده میشود، به معنی «سرِ چیزی یا نوک» و معمولاً به معنی «اولین» است که درکل به معنای «سَرنیا» است. آیکونهای به دست آمده از پابیلسگ گونههای مختلفی از او را نشان میدهد، کهنترین صورت به دست آمده از سومر او را انسان-عقرب با پای پرنده و مسلح به تیر و کمان نمایش میدهد و در دوران متاخرتر، هزارهی دوم پ.م. (دوران کاسیها) او انسان-اسب، با دُمِ عقرب و با بال نمایش داده میشود (White: 155-8). افزوده شدنِ اسب به این صورت فلکی را تحت تاثیر فرهنگ کاسی که فرهنگی هند و اروپایی است، میدانند (Schwabe: 49). در هر حال معنای «نیا» برای این صورت فلکی با ویژگی کُشندهی او در میان صورتهای فلکی پرسشهای بسیاری را درباره ویژگی نیاکان نزد این اقوام ایجاد کرده است. برخی آن را با توصیفی که از سرشتِ روح در حماسه گیلگمش شده است، جایی که انکیدو مرگ نزدیکش را خواب دید، توضیح می دهند. او در رویا دید که میان زمین و آسمان ایستاده و مردی به سیمای پرندهی انزو (Anzu-Bird) او را گرفت و با بال بسته او را به خانهی بیبازگشت برد. در این پندار از جهان زیر زمین دید که میزبان حزینِ مرگ چون ارواحی در لباسی از پَر به دور هم گرد آمدهاند. همین دریافت را در اسطورههای یونان هم که ارواح چون مردان و زنان بالداری تصویر شدهاند و در اطراف آرامگاه در پروازند، میتوان دید. مرگ هم بهسان روحی که به وسیلهی دیوِ مرگ ربوده شده است، تصور میشد. یونانیان این دیوانِ مرگ را چون Harpies میدیدند که بهسان زن-پرنده تصور میشدند. نکتهی نمادین دیگر در مورد این Harpies ها تجسم آنان مانند پرندهی انزو چون باد است. بنابرین ارواحِ مردگان به صورت پرنده یا مردان و زنان بالداری تصور میشدند و نمادپردازیِ آنان با بال، این ایده را دربردارد که سرشتِ اساسی روح، نفس یا باد است. (White, ibid). ((برای چنین نمادپردازی در فرهنگ و ادبیات ایرانی نک. مختاریان، بهار، “بلبل سرگشته، نمادشناسی گل و مرغ”، نامه فرهنگستان، شماره ۴۴)).
در هر حال یکی شدنِ عقرب و قوس از این تصور است که تیرِ مهلک و یا دُمِ نیشزن، ابزار کُشنده بودهاند. در یونان وقتی هراکلس به طور ناگهانی یکی از سنتاروسها را کشت، زئوس این سنتاروس را که موسوم به Chiron بود به شکل صورت فلکیِ Sagittarius به آسمان انتقال داد (Kennedy, 1998: 85).این صورت فلکی در زمانی که خورشید در حضیض خود قرار دارد، طلوع میکند و هم این که در مسیر موسوم به راهِ شیری که در آن ارواحِ درگذشتگان به جهانِ آن سو میروند، قرار دارد ( White, p. 156) . شاید همین دلیلِ ارتباط نام او با معنی «جد بزرگ» باشد که درواقع ارواح نیاکان را هدایت می کند، زیرا «در نمادپردازی بابلی، راه Ea ورود به جهان زیرزمین است که از صورت فلکی قوس تا جُدی کشیده شده است» (Busenbark,, 1997:278).
در باورهای نجومی، تصور بر این بود که آتش در برج قوس پنهان میشود، اما نمیمیرد و با دَم و نفخهای دوباره زنده میشود (پیربایار، ص ۲۴). چنین تصوری درباورهای ایران باستان درمورد ایزد رپیهوین (rapihwin) اوستایی رپیتوین (rapiθwin) و جشن سده برجا مانده است. باور بر این بود که ایزدِ تابستان و گرمای نیمروز در آخرین روز مهرماه پس از گاهنبار ایاثریمه به زیر زمین میرود: « به ماه آبان بهیزگی، روز هرمزد زمستان زور گیرد، به جهان درآید، مینوی رپیهوین از روی زمین به زیر زمین شود، آنجا که چشمهی آبهاست. گرمی و خویدی را به آب درفرستد تا ریشهی درختان به سردی و خشکی نخشکد. ادامه
قوس نهمین صورت فلکی منطقة البروج است که معمولاً به صورت تصویر نیمانسان-نیماسب با دُمِ عقرب، مسلح به تیر و کمان نشان داده میشود . تیر و کمانِ کشیدهی این تصویر نشان از تیرافکنیِ این صورتِ فلکی به خورشید در زمانِ حضیض آن است. خورشید در این برج در جهان زیرِ زمین گرفتار است و قوس با تیرافکندن به آن میخواهد مانع از بازگشت دوبارهی او به حیات شود. این صورت فلکی در زبان
اکدی
Nunki«شاه زمین»، در مصری کهن Knem «فاتح»، عبری Kesith «کماندار» است (Snodgrass,1997: 175).در فهرست مول آپین، نام این برج به شکل Mul Pa Bil Sag به معنی « نیای بزرگ» آمده که برابر با Sagittarius) the Archer یونانی است. نشانهی pa در سومری که به صورت دو شاخه چوب نمایش داده میشود، به معنی «چوب دست» و «زدن» است، نشانهی Bil که به صورت آتشدانی نمایش داده میشود، به معنی «داغ، سوختن» است، البته آتشدان معمولا در آیین ها به نیاکان اهداء میشود. نشانهی Sag که به صورتِ سَرِ انسان نشان داده میشود، به معنی «سرِ چیزی یا نوک» و معمولاً به معنی «اولین» است که درکل به معنای «سَرنیا» است. آیکونهای به دست آمده از پابیلسگ گونههای مختلفی از او را نشان میدهد، کهنترین صورت به دست آمده از سومر او را انسان-عقرب با پای پرنده و مسلح به تیر و کمان نمایش میدهد و در دوران متاخرتر، هزارهی دوم پ.م. (دوران کاسیها) او انسان-اسب، با دُمِ عقرب و با بال نمایش داده میشود (White: 155-8). افزوده شدنِ اسب به این صورت فلکی را تحت تاثیر فرهنگ کاسی که فرهنگی هند و اروپایی است، میدانند (Schwabe: 49). در هر حال معنای «نیا» برای این صورت فلکی با ویژگی کُشندهی او در میان صورتهای فلکی پرسشهای بسیاری را درباره ویژگی نیاکان نزد این اقوام ایجاد کرده است. برخی آن را با توصیفی که از سرشتِ روح در حماسه گیلگمش شده است، جایی که انکیدو مرگ نزدیکش را خواب دید، توضیح می دهند. او در رویا دید که میان زمین و آسمان ایستاده و مردی به سیمای پرندهی انزو (Anzu-Bird) او را گرفت و با بال بسته او را به خانهی بیبازگشت برد. در این پندار از جهان زیر زمین دید که میزبان حزینِ مرگ چون ارواحی در لباسی از پَر به دور هم گرد آمدهاند. همین دریافت را در اسطورههای یونان هم که ارواح چون مردان و زنان بالداری تصویر شدهاند و در اطراف آرامگاه در پروازند، میتوان دید. مرگ هم بهسان روحی که به وسیلهی دیوِ مرگ ربوده شده است، تصور میشد. یونانیان این دیوانِ مرگ را چون Harpies میدیدند که بهسان زن-پرنده تصور میشدند. نکتهی نمادین دیگر در مورد این Harpies ها تجسم آنان مانند پرندهی انزو چون باد است. بنابرین ارواحِ مردگان به صورت پرنده یا مردان و زنان بالداری تصور میشدند و نمادپردازیِ آنان با بال، این ایده را دربردارد که سرشتِ اساسی روح، نفس یا باد است. (White, ibid). ((برای چنین نمادپردازی در فرهنگ و ادبیات ایرانی نک. مختاریان، بهار، “بلبل سرگشته، نمادشناسی گل و مرغ”، نامه فرهنگستان، شماره ۴۴)).
در هر حال یکی شدنِ عقرب و قوس از این تصور است که تیرِ مهلک و یا دُمِ نیشزن، ابزار کُشنده بودهاند. در یونان وقتی هراکلس به طور ناگهانی یکی از سنتاروسها را کشت، زئوس این سنتاروس را که موسوم به Chiron بود به شکل صورت فلکیِ Sagittarius به آسمان انتقال داد (Kennedy, 1998: 85).این صورت فلکی در زمانی که خورشید در حضیض خود قرار دارد، طلوع میکند و هم این که در مسیر موسوم به راهِ شیری که در آن ارواحِ درگذشتگان به جهانِ آن سو میروند، قرار دارد ( White, p. 156) . شاید همین دلیلِ ارتباط نام او با معنی «جد بزرگ» باشد که درواقع ارواح نیاکان را هدایت می کند، زیرا «در نمادپردازی بابلی، راه Ea ورود به جهان زیرزمین است که از صورت فلکی قوس تا جُدی کشیده شده است» (Busenbark,, 1997:278).
در باورهای نجومی، تصور بر این بود که آتش در برج قوس پنهان میشود، اما نمیمیرد و با دَم و نفخهای دوباره زنده میشود (پیربایار، ص ۲۴). چنین تصوری درباورهای ایران باستان درمورد ایزد رپیهوین (rapihwin) اوستایی رپیتوین (rapiθwin) و جشن سده برجا مانده است. باور بر این بود که ایزدِ تابستان و گرمای نیمروز در آخرین روز مهرماه پس از گاهنبار ایاثریمه به زیر زمین میرود: « به ماه آبان بهیزگی، روز هرمزد زمستان زور گیرد، به جهان درآید، مینوی رپیهوین از روی زمین به زیر زمین شود، آنجا که چشمهی آبهاست. گرمی و خویدی را به آب درفرستد تا ریشهی درختان به سردی و خشکی نخشکد. ادامه
ادامه
...ماه دی بهیزگی، روز آذر، آن زمستان به بیشترین سردی به ایرانویچ رسد و به ماه سپندارمذ بهیزگی در همه جهان بسر رسد. بدین روی، ماه دی، روز آذر، همه جا آتش افروزند و نشان کنند که زمستان آمد. بدان پنج ماه (که) آب چشمه همه گرم است- زیرا رپیهوین آنجا را (به) گرمی و خویدی دارد- گاه رپیهوین رانستایند» (بندهشن، ترجمهی مهرداد بهار، ص ۱۰۶) . بویس، رپیهوین را متعلق به آن زمانی در ایران باستان میداند که سال بر اساس گاهنبارها به چهار بخش برابر تقسیم میشد و نه تقویم ماهانه و روزانه. بر این اساس، تابستان با فرمانرواییِ رپیهوین در گاهنبار همسپثمئیدیه (برابر با آغاز فروردین) آغاز میشد و با گاهنبار ایاثریمه (برابر با آخر مهرماه) پایان مییافت (Boyce,1968: 201 ). او بر این باور است که ظاهراً در تاریخ نامعلومی، دو روز جدا از هم را (لابد در دو سرزمین مختلف) به عنوان «سده» جشن میگرفتند. یکی صد روزپیش از رپیهوین/ رپیتوین در ماه آذر و یکی صد روز پس از رپیهوین در ماه بهمن. (Ibid, P. 214). بیرونی نیز از چشنی موسوم به آذرگان در ماه آذر خبر میدهد و آن را روز عید آتش میخواند (آثارالباقیه، ترجمه داناسرشت، ص ۳۴۴).
در تصویرهای منابع اسلامیِ بدست آمده از این صورت فلکی در برخی نمونهها او نیمانسان-نیماسبی است که کمان و تیر را در جهت راست کشیده است که برابر است با تصویرهایی که از او در صورتهای کهن به دست آمده. بیرونی هم این صورت فلکی را به همین شکل توصیف کرده است: «همچون اسبی تا به گردنگاه، آن گاه از آن جا نیمهی زیرینش بر شبه آدمی شود و گیسوها فروهشته از پس، تیر در کمان نهاده و کشیده» (التفهیم، ترجمه جلال الدین همایی، ص ۹۱). اما در برخی دیگر از تصویرپردازیها مانند آنچه در تصویر آغاز این گفتار آمده، نیمانسان-نیماسب به عقب برگشته و دُمِ اژدهاگونهی خود را نشانه گرفته است. توضیحِ این تغییر تنها از طریق روش آیکونوگرافی ممکن است و پژوهشی مجزا میطلبد که در این گفتار جای بحث آن نیست. اما قدر مسلم، این تصویر در اصفهان هم شناخته شده است و بسیاری کوشیدهاند تعبیر و تفسیرهایی نامستدل از آن ارائه کنند و آن را نشانهای از نبرد با نفس اماره شناسایی کنند. اما همانطور که گفته شد، این تصویر در کتب نجومی ایران به کوکب القوس شناخته شده است. این که در سَردرِ قیصریهی اصفهان جفتی از آن دیده میشود، میتواند دلیل بر آن باشد که معمولاً بنیاد شهرها در اخترشناسی کهن با برجی مربوط بوده و منجمان کهن یکی از کارهای اصلیشان تعیین سعد و نحس بودن زمانِ ایجاد شهر و تاجگذاری شاه و … بود. از این روست که در مورد طالعِ شهر اصفهان، جابر انصاری چنین میگوید: “طالع اصفهان برج قوس است، رکن الدوله دیلمی زمانی که قمر در برج قوس بود، باروی اصفهان را بنا نهاد. (منبع اینترنت). از این رو وجود این تصویر در تاریخ تصاویرِ صورت فلکی در جهان نشان از باورهای نجومی دارد که تاثیر بسیار زیادی بر بسیاری از اعمال و رفتارها نزد اقوام محتلف داشت.
پیوند به نوشته در سایت انسانشناسی و فرهنگ
...ماه دی بهیزگی، روز آذر، آن زمستان به بیشترین سردی به ایرانویچ رسد و به ماه سپندارمذ بهیزگی در همه جهان بسر رسد. بدین روی، ماه دی، روز آذر، همه جا آتش افروزند و نشان کنند که زمستان آمد. بدان پنج ماه (که) آب چشمه همه گرم است- زیرا رپیهوین آنجا را (به) گرمی و خویدی دارد- گاه رپیهوین رانستایند» (بندهشن، ترجمهی مهرداد بهار، ص ۱۰۶) . بویس، رپیهوین را متعلق به آن زمانی در ایران باستان میداند که سال بر اساس گاهنبارها به چهار بخش برابر تقسیم میشد و نه تقویم ماهانه و روزانه. بر این اساس، تابستان با فرمانرواییِ رپیهوین در گاهنبار همسپثمئیدیه (برابر با آغاز فروردین) آغاز میشد و با گاهنبار ایاثریمه (برابر با آخر مهرماه) پایان مییافت (Boyce,1968: 201 ). او بر این باور است که ظاهراً در تاریخ نامعلومی، دو روز جدا از هم را (لابد در دو سرزمین مختلف) به عنوان «سده» جشن میگرفتند. یکی صد روزپیش از رپیهوین/ رپیتوین در ماه آذر و یکی صد روز پس از رپیهوین در ماه بهمن. (Ibid, P. 214). بیرونی نیز از چشنی موسوم به آذرگان در ماه آذر خبر میدهد و آن را روز عید آتش میخواند (آثارالباقیه، ترجمه داناسرشت، ص ۳۴۴).
در تصویرهای منابع اسلامیِ بدست آمده از این صورت فلکی در برخی نمونهها او نیمانسان-نیماسبی است که کمان و تیر را در جهت راست کشیده است که برابر است با تصویرهایی که از او در صورتهای کهن به دست آمده. بیرونی هم این صورت فلکی را به همین شکل توصیف کرده است: «همچون اسبی تا به گردنگاه، آن گاه از آن جا نیمهی زیرینش بر شبه آدمی شود و گیسوها فروهشته از پس، تیر در کمان نهاده و کشیده» (التفهیم، ترجمه جلال الدین همایی، ص ۹۱). اما در برخی دیگر از تصویرپردازیها مانند آنچه در تصویر آغاز این گفتار آمده، نیمانسان-نیماسب به عقب برگشته و دُمِ اژدهاگونهی خود را نشانه گرفته است. توضیحِ این تغییر تنها از طریق روش آیکونوگرافی ممکن است و پژوهشی مجزا میطلبد که در این گفتار جای بحث آن نیست. اما قدر مسلم، این تصویر در اصفهان هم شناخته شده است و بسیاری کوشیدهاند تعبیر و تفسیرهایی نامستدل از آن ارائه کنند و آن را نشانهای از نبرد با نفس اماره شناسایی کنند. اما همانطور که گفته شد، این تصویر در کتب نجومی ایران به کوکب القوس شناخته شده است. این که در سَردرِ قیصریهی اصفهان جفتی از آن دیده میشود، میتواند دلیل بر آن باشد که معمولاً بنیاد شهرها در اخترشناسی کهن با برجی مربوط بوده و منجمان کهن یکی از کارهای اصلیشان تعیین سعد و نحس بودن زمانِ ایجاد شهر و تاجگذاری شاه و … بود. از این روست که در مورد طالعِ شهر اصفهان، جابر انصاری چنین میگوید: “طالع اصفهان برج قوس است، رکن الدوله دیلمی زمانی که قمر در برج قوس بود، باروی اصفهان را بنا نهاد. (منبع اینترنت). از این رو وجود این تصویر در تاریخ تصاویرِ صورت فلکی در جهان نشان از باورهای نجومی دارد که تاثیر بسیار زیادی بر بسیاری از اعمال و رفتارها نزد اقوام محتلف داشت.
پیوند به نوشته در سایت انسانشناسی و فرهنگ
برج جُدی، بز/ بزماهی
دهمین صورت فلکی «بز/بزماهی» است و خورشید در این برج برابر با انقلابِ زمستانی (از ۲۲۰۰ پ.م.)، دوباره متولد میشود. این زمانی است که ایرانیان با جشن یلدا تولد خورشید را جشن میگرفتند. میتوان تصور کرد که نامگذاریِ این ماه به «خورماه» توسط بیرونی در آثارالباقیه بیارتباط با این باور نباشد. درواقع، بازنمودِ آخرین گرمای زندگی در نماد بزِ کوهی یا بزماهی نمودار میشد (Schwabe, 1951: 33).
کاهنان بابلی نام برجها را از اسطورههای میانرودان برمیگرفتند و نام این دوازده صورتِ فلکی (در بابلی berous) با چنین تصویرهایی منطبق است. بزماهی نیز یکی از آنان است (Snodgass,1997: 20).
در زبان سومری به صورت suḫur-maš/máš به معنی «ماهی» بود. از آنجا که تصویر بزماهی در پایان هزاره سوم پیش از میلاد ظاهر میشود، میتوان تصور کرد که «بزماهی» از همین زمان شکل گرفته است و شاید نام نوعی ماهی بوده است یعنی suḫur «ماهیِ بزرگ» و maš/máš «بز». از دوران اور سوم است که بزماهی با آب و ایزد اآ (Ea) تصویر میشد. (Wiggermann, 1992: 184)
صورت فلکی بزماهی در لاتین capricornus به معنی «شاخ بز” که به صورت بز شاخداری با دُمِ ماهی یا بزِ دریایی که از بلندی بالا میرود، نشان داده میشود (Snodgass,1997: 182). در اسطورههای یونانی پان (Pan) ایزدِ گله و رمه، هنگام نبرد با تیفون (Typhon) به درون رود نیل پرید و از این رو، آن بخش از تنش که بیرون از آب قرار گرفت به شکل بز و آن بخشی که داخل آب بود به شکل ماهی درآمد. همچنین بزی که زئوس را غذا میداد، یعنی آمالتیا (Amaltheia) همین Capricorn است و شاخی از بزِ مقدسِ زئوس پر از میوه و سبزی دریافت میکند . (Snodgass,ibid: 184).
منابع فارسی میانه هم این برج را «بز» مینامد. در منابع اسلامی این برج، جُدی نامیده میشود و بیرونی آن را اینگونه توصیف میکند: «و دهم صورت جُدی یا بزغاله. این تا بر و شکم چون نیمهی پیشین از بزی است، و باقی چون نیمهی پسین از ماهی با دنبال» (التفهیم، ترجمهی همایی، جلال الدین، ص ۹۱). همانطور که در توضیحات پیشین درباره ارتباط صور فلکی و اندامهای بدن، یعنی جهانِ صغیر و کبیر آوردیم، این صورت فلکی با زانو مربوط است ( خواجه نصیرالدین طوسی، شرح ثمرهی بطلمیوس، ترجمه اخوان زنجانی،ص ۳۴). در کفالایا پا و زانو به این صورت فلکی مرتبط دانسته میشود (Pettipiec, 2009: 65).
بیرونی نیز در دلالتِ برجها بر گروهان مردم، صیادان، و بندگان، طعامیان، چاکران و غلامان را به «جُدی» منسوب میکند (التفهیم، ترجمه همایی، ص ۳۳۱). همچنین بیرونی در دلالت این برج به جایگاهها، کوشگها، صاروجهای کهن، آرامگاه کشتیها، جای غریبان، آتش افروختن و جایگاه گریستن و دولابها و گردابها (همو، ص ۳۳۳). در همین منبع در دلالتِ این برج بر چهره و سیما گفته میشود که بر افراد راستقد، لاغرتن، اندر صورت مانندکی از صورت بز، چشمش گربه و گوشهاش کژ و دراز ریش، فراخ چشم، باریک ران و ساق و سبک رو نمکین (همو، ۳۲۷). در تمامی این موارد میتوان ارتباط صورت فلکی بز را با نمادپردازیِ آب و بز مشخصاً پی گرفت.
همانطور که در آغازِ گفتار آمد، با ظهور این صورت فلکی، خورشید تولدی دوباره مییابد و مسیر خود را به تدریج تا برج اسد که در باورهای منطقه البروجِ کهن، زمانِ صعود یا اوج آن بود، طی میکرد. این باور با بازنماییِ موجوداتِ دوزیستی همچون
جُدی را بین به کرشمه به اسد مینگرد
حوت را بین که ز دریاچه برآورد غبار (مولوی، دیوان شمس).
پیوند به نوشته در سایت انسانشناسی و فرهنگ
دهمین صورت فلکی «بز/بزماهی» است و خورشید در این برج برابر با انقلابِ زمستانی (از ۲۲۰۰ پ.م.)، دوباره متولد میشود. این زمانی است که ایرانیان با جشن یلدا تولد خورشید را جشن میگرفتند. میتوان تصور کرد که نامگذاریِ این ماه به «خورماه» توسط بیرونی در آثارالباقیه بیارتباط با این باور نباشد. درواقع، بازنمودِ آخرین گرمای زندگی در نماد بزِ کوهی یا بزماهی نمودار میشد (Schwabe, 1951: 33).
کاهنان بابلی نام برجها را از اسطورههای میانرودان برمیگرفتند و نام این دوازده صورتِ فلکی (در بابلی berous) با چنین تصویرهایی منطبق است. بزماهی نیز یکی از آنان است (Snodgass,1997: 20).
در زبان سومری به صورت suḫur-maš/máš به معنی «ماهی» بود. از آنجا که تصویر بزماهی در پایان هزاره سوم پیش از میلاد ظاهر میشود، میتوان تصور کرد که «بزماهی» از همین زمان شکل گرفته است و شاید نام نوعی ماهی بوده است یعنی suḫur «ماهیِ بزرگ» و maš/máš «بز». از دوران اور سوم است که بزماهی با آب و ایزد اآ (Ea) تصویر میشد. (Wiggermann, 1992: 184)
صورت فلکی بزماهی در لاتین capricornus به معنی «شاخ بز” که به صورت بز شاخداری با دُمِ ماهی یا بزِ دریایی که از بلندی بالا میرود، نشان داده میشود (Snodgass,1997: 182). در اسطورههای یونانی پان (Pan) ایزدِ گله و رمه، هنگام نبرد با تیفون (Typhon) به درون رود نیل پرید و از این رو، آن بخش از تنش که بیرون از آب قرار گرفت به شکل بز و آن بخشی که داخل آب بود به شکل ماهی درآمد. همچنین بزی که زئوس را غذا میداد، یعنی آمالتیا (Amaltheia) همین Capricorn است و شاخی از بزِ مقدسِ زئوس پر از میوه و سبزی دریافت میکند . (Snodgass,ibid: 184).
منابع فارسی میانه هم این برج را «بز» مینامد. در منابع اسلامی این برج، جُدی نامیده میشود و بیرونی آن را اینگونه توصیف میکند: «و دهم صورت جُدی یا بزغاله. این تا بر و شکم چون نیمهی پیشین از بزی است، و باقی چون نیمهی پسین از ماهی با دنبال» (التفهیم، ترجمهی همایی، جلال الدین، ص ۹۱). همانطور که در توضیحات پیشین درباره ارتباط صور فلکی و اندامهای بدن، یعنی جهانِ صغیر و کبیر آوردیم، این صورت فلکی با زانو مربوط است ( خواجه نصیرالدین طوسی، شرح ثمرهی بطلمیوس، ترجمه اخوان زنجانی،ص ۳۴). در کفالایا پا و زانو به این صورت فلکی مرتبط دانسته میشود (Pettipiec, 2009: 65).
بیرونی نیز در دلالتِ برجها بر گروهان مردم، صیادان، و بندگان، طعامیان، چاکران و غلامان را به «جُدی» منسوب میکند (التفهیم، ترجمه همایی، ص ۳۳۱). همچنین بیرونی در دلالت این برج به جایگاهها، کوشگها، صاروجهای کهن، آرامگاه کشتیها، جای غریبان، آتش افروختن و جایگاه گریستن و دولابها و گردابها (همو، ص ۳۳۳). در همین منبع در دلالتِ این برج بر چهره و سیما گفته میشود که بر افراد راستقد، لاغرتن، اندر صورت مانندکی از صورت بز، چشمش گربه و گوشهاش کژ و دراز ریش، فراخ چشم، باریک ران و ساق و سبک رو نمکین (همو، ۳۲۷). در تمامی این موارد میتوان ارتباط صورت فلکی بز را با نمادپردازیِ آب و بز مشخصاً پی گرفت.
همانطور که در آغازِ گفتار آمد، با ظهور این صورت فلکی، خورشید تولدی دوباره مییابد و مسیر خود را به تدریج تا برج اسد که در باورهای منطقه البروجِ کهن، زمانِ صعود یا اوج آن بود، طی میکرد. این باور با بازنماییِ موجوداتِ دوزیستی همچون
بزماهی
، تمساح و قورباغه در اکثر اسطورههای ملل دیده میشود (Schwabe, 1951: 141). این باور حتی در شعر زیر از دیوان غزلیات شمس هم به این گونه توصیف میشود:جُدی را بین به کرشمه به اسد مینگرد
حوت را بین که ز دریاچه برآورد غبار (مولوی، دیوان شمس).
پیوند به نوشته در سایت انسانشناسی و فرهنگ
برج دلو، دُل
یازدهمین صورت فلکی برابر با ماه بهمن، «دلو» یا «آبریز» است. این نماد در زمان ۴۰۰۰ تا ۲۰۰۰ پ.م. برابر با انقلابِ زمستانی بود، یعنی به جای صورت فلکی بزماهی/بز.
همانطور که در گفتارهای پیشین اشاره شد، در نمونههای آغازین منطقه البروج «نخست چهار صورت فلکی «گاو/ثور (Taurus)، شیر/اسد (Leo)، کژدم/عقرب (Scorpio)، آبریز/دلو (Aquarius) چهار مرحلهی کاردینالی سال تلقی میشدند» و همهی ۱۲ صورت فلکی میانِ سه ایزد آنو (Anu)، بل (Bel) و اآ (Ea) بخش میشدند. صورتهای فلکی بزماهی، آبریز و ماهی و قوچ متعلق به ایزد« اآ» بودند (Busenbark,1997: 127; 278). در ایزدستان بابلی، «اآ» ایزدِ آب، بر نهرهایی فرمانرواست که از اعماق، جهان را ساختند. بر اساس این باور، در همهی معبدهای بابلی، تشت آبی موجود بود. در اسطورههای کهن گفته میشود که «اآ» ایزد مهربانی است که هر صبحگاه از دریا برای آموزش کشاورزی، فرمانروایی، صنایع دستی و دیگر انواع تمدن، بیرون میآید. در تندیسهای آغازین، او به سیمای نیمانسان و نیمماهی نمایش داده شده است (Ibid: 56). آبریز یا دلو نمادِ فصل بارانی است (ibid: 71).
در مصر، دلو روحِ آب دانسته میشود که دو کوزه بر شانه < یا در دست> حمل میکند ( Snodgrass, 1997: p.199 ) در منابعِ بابلی، دلو به نام Gula «بزرگ» آمده و بر بخشی از آسمان که به عنوان «دریا» شناخته میشود فرمانرواست. این بخش شامل چهار نشانهی آبی است (Snodgrass, p.20; 194).
با بررسیهای انجام شده از سراسر دنیا در تمدنهای کلدانی، آشوری، مصری، هند و اروپا، دلو(Aquarius) با ُتنگی با آب جاری و یا بیآب، مرتبط دانسته شده است (p. 124 Behari, 2001:)
در بسیاری از آیکونهای بهدست آمده، این صورت فلکی به شکل انسانی که در دست کوزهای آبریز دارد نشان داده میشود. این کوزهی آبریز در منابع بابلی ḫegallu به معنی «فراوانی» است (Wiggermann, 1992: p. 66). تا آنجا که نگارنده در تصاویر مختلف کتابهای مصور مرتبط با این صورتهای فلکی در ایران و اروپا جستجو کرده است، نمونههای بسیاری نیز از این صورت فلکی، «دلو» به شکل انسانی نشان داده میشود که سطلی یا آبپاشی به دست دارد و یا بر سرِ چاهی آب میکشد.
در باورِ بابلیانِ کهن، در آغازِ جهان خورشید و ماه و ستارگان در پیوند باهم در نقطهی آغازینِ منطقه البروج ایستاده بودند و در پایانِ جهان نیز دوباره به صورتِ آغازین خود بازمیگردند. بروسوس کاهن بابلی، پایانِ جهان را با آتش، هنگامی میداند که همهی ستارگان در خطی مستقیم در صورت فلکی خرچنگ (برجی آتشی) قرار گیرند و اگر آنها در خطی در صورت فلکی جُدی (برجی آبی) قرار گیرند جهان با آب نابود میشود. چنین باوری در مصر، ایران، هند، چین و مکزیک هم دیده میشود. این باور در بابل، توسط یهودیان تبدیل به داستان نابودی جهان یکبار با آب و یکبار با آتش شد. نابودیِ جهان با سیل به گمان آنان در برج دلو (برجی آبی) در انقلاب زمستانی ۳۱۰۰ پیش از میلاد اتفاق افتاده است (Busenbark, p. 290).
در بندهشن این صورتِ فلکی، دُل (Dōl) خوانده میشود (Pakzad, 2005: 77).
بیرونی در التفهیم، دلو را اینگونه توصیف میکند: «همچون مردی ایستاده و هر دو دست دراز کرده، و به یک دست کوزهای دارد نگونسار کرده، تا آب از آن جا همیریزد و بر پایش همیرود» (ترجمهی جلال الدین همایی، ص ۹۱). همچنین بیرونی میگوید: «هندوان برجهای آبی، حوت دارند و نیمهی پسین از جُدی و نیمهی پیشین از دلو و این از آن جهت است که پیشتر حکایت کردیم از صورتهای ایشان که نیمهی پسین از جُدی چون ماهی است و به آخر دلو آب است ریخته» (همان، ص ۳۱۷).
از اندامهای بدن، ساقها و کعبها به دلو منسوبند (خواجه نصیرالدین طوسی،ص ۳۴). در متن کفالایا دلو به ساقها و شانهی چپ منسوب است (Pettipiece, 2009: 65). بر اساس گفتهی بیرونی، دلو « نیکخو و سبک و بر تجمل و مروت حریص، پاکیزه خورش و بسیار سخن، سخت به وقت جنبش و دلیر به وقت آسودن و بسیار اندیشه در کارها…» است (همان ۳۲۵). همچنین این صورت فلکی بر «بندگان نر و ماده، مِی فروشان و آبگینهگران و آنک گوهر به کار دارند و آبگینه و آنک او را پرورش نیست میان مردمان و آنک جامهی مردگان بستاند» (ص ۳۳۱). دلو بر «جاهای آب روان و ایستاده و آنجا که اندرو آتش به کار برند هم چون گرمابهها. و خانهی مغان …» دلالت دارد (ص ۳۳۳). ابزارهای آب آوردن و خانه ساختن و جاهای کندن و درختان نشاندن هم به دلو منسوب است (ص ۳۳۷).
پیوند به نوشته در سایت انسانشناسی و فرهنگ
یازدهمین صورت فلکی برابر با ماه بهمن، «دلو» یا «آبریز» است. این نماد در زمان ۴۰۰۰ تا ۲۰۰۰ پ.م. برابر با انقلابِ زمستانی بود، یعنی به جای صورت فلکی بزماهی/بز.
همانطور که در گفتارهای پیشین اشاره شد، در نمونههای آغازین منطقه البروج «نخست چهار صورت فلکی «گاو/ثور (Taurus)، شیر/اسد (Leo)، کژدم/عقرب (Scorpio)، آبریز/دلو (Aquarius) چهار مرحلهی کاردینالی سال تلقی میشدند» و همهی ۱۲ صورت فلکی میانِ سه ایزد آنو (Anu)، بل (Bel) و اآ (Ea) بخش میشدند. صورتهای فلکی بزماهی، آبریز و ماهی و قوچ متعلق به ایزد« اآ» بودند (Busenbark,1997: 127; 278). در ایزدستان بابلی، «اآ» ایزدِ آب، بر نهرهایی فرمانرواست که از اعماق، جهان را ساختند. بر اساس این باور، در همهی معبدهای بابلی، تشت آبی موجود بود. در اسطورههای کهن گفته میشود که «اآ» ایزد مهربانی است که هر صبحگاه از دریا برای آموزش کشاورزی، فرمانروایی، صنایع دستی و دیگر انواع تمدن، بیرون میآید. در تندیسهای آغازین، او به سیمای نیمانسان و نیمماهی نمایش داده شده است (Ibid: 56). آبریز یا دلو نمادِ فصل بارانی است (ibid: 71).
در مصر، دلو روحِ آب دانسته میشود که دو کوزه بر شانه < یا در دست> حمل میکند ( Snodgrass, 1997: p.199 ) در منابعِ بابلی، دلو به نام Gula «بزرگ» آمده و بر بخشی از آسمان که به عنوان «دریا» شناخته میشود فرمانرواست. این بخش شامل چهار نشانهی آبی است (Snodgrass, p.20; 194).
با بررسیهای انجام شده از سراسر دنیا در تمدنهای کلدانی، آشوری، مصری، هند و اروپا، دلو(Aquarius) با ُتنگی با آب جاری و یا بیآب، مرتبط دانسته شده است (p. 124 Behari, 2001:)
در بسیاری از آیکونهای بهدست آمده، این صورت فلکی به شکل انسانی که در دست کوزهای آبریز دارد نشان داده میشود. این کوزهی آبریز در منابع بابلی ḫegallu به معنی «فراوانی» است (Wiggermann, 1992: p. 66). تا آنجا که نگارنده در تصاویر مختلف کتابهای مصور مرتبط با این صورتهای فلکی در ایران و اروپا جستجو کرده است، نمونههای بسیاری نیز از این صورت فلکی، «دلو» به شکل انسانی نشان داده میشود که سطلی یا آبپاشی به دست دارد و یا بر سرِ چاهی آب میکشد.
در باورِ بابلیانِ کهن، در آغازِ جهان خورشید و ماه و ستارگان در پیوند باهم در نقطهی آغازینِ منطقه البروج ایستاده بودند و در پایانِ جهان نیز دوباره به صورتِ آغازین خود بازمیگردند. بروسوس کاهن بابلی، پایانِ جهان را با آتش، هنگامی میداند که همهی ستارگان در خطی مستقیم در صورت فلکی خرچنگ (برجی آتشی) قرار گیرند و اگر آنها در خطی در صورت فلکی جُدی (برجی آبی) قرار گیرند جهان با آب نابود میشود. چنین باوری در مصر، ایران، هند، چین و مکزیک هم دیده میشود. این باور در بابل، توسط یهودیان تبدیل به داستان نابودی جهان یکبار با آب و یکبار با آتش شد. نابودیِ جهان با سیل به گمان آنان در برج دلو (برجی آبی) در انقلاب زمستانی ۳۱۰۰ پیش از میلاد اتفاق افتاده است (Busenbark, p. 290).
در بندهشن این صورتِ فلکی، دُل (Dōl) خوانده میشود (Pakzad, 2005: 77).
بیرونی در التفهیم، دلو را اینگونه توصیف میکند: «همچون مردی ایستاده و هر دو دست دراز کرده، و به یک دست کوزهای دارد نگونسار کرده، تا آب از آن جا همیریزد و بر پایش همیرود» (ترجمهی جلال الدین همایی، ص ۹۱). همچنین بیرونی میگوید: «هندوان برجهای آبی، حوت دارند و نیمهی پسین از جُدی و نیمهی پیشین از دلو و این از آن جهت است که پیشتر حکایت کردیم از صورتهای ایشان که نیمهی پسین از جُدی چون ماهی است و به آخر دلو آب است ریخته» (همان، ص ۳۱۷).
از اندامهای بدن، ساقها و کعبها به دلو منسوبند (خواجه نصیرالدین طوسی،ص ۳۴). در متن کفالایا دلو به ساقها و شانهی چپ منسوب است (Pettipiece, 2009: 65). بر اساس گفتهی بیرونی، دلو « نیکخو و سبک و بر تجمل و مروت حریص، پاکیزه خورش و بسیار سخن، سخت به وقت جنبش و دلیر به وقت آسودن و بسیار اندیشه در کارها…» است (همان ۳۲۵). همچنین این صورت فلکی بر «بندگان نر و ماده، مِی فروشان و آبگینهگران و آنک گوهر به کار دارند و آبگینه و آنک او را پرورش نیست میان مردمان و آنک جامهی مردگان بستاند» (ص ۳۳۱). دلو بر «جاهای آب روان و ایستاده و آنجا که اندرو آتش به کار برند هم چون گرمابهها. و خانهی مغان …» دلالت دارد (ص ۳۳۳). ابزارهای آب آوردن و خانه ساختن و جاهای کندن و درختان نشاندن هم به دلو منسوب است (ص ۳۳۷).
پیوند به نوشته در سایت انسانشناسی و فرهنگ
برج حوت، ماهی
دوازدهمین صورت فلکی، ماهی یا حوت، برابر با ماه اسفند است. در آیکونهای به دست آمده از این صورت فلکی، در برخی نمونهها یک ماهی و در اکثر نمونهها دو ماهی نمایش داده شده است. بیشتر این ماهیها از نوع دلفین یا ماهی آزاد اند و یکی در زیر و دیگری در بالای آن نشان داده شده و یا با رشتهای به هم پیوند خوردهاند.
گرچه هند و اروپاییها در رمزگان نمادین خود کمتر از اشکال جانوری استفاده کردهاند، اما ماهی یکی از این اشکال جانوری است که در هند باستان برای نمادپردازیِ پرستشِ خورشید در منطقه البروج در هشت بخش کیهانشناختی به صورت : قوچ = edu، چنگ= yal، خرچنگ = nand، مادر = amma، ترازو = tuk، تیر = kani، تنگ = kuda، ماهی = min، نمود یافته است. برابریِ این هشت صورت با صورتهای Aries، Cancer، Vigro، Libra، Sagittarius ، Aquarius و Pisces کاملاً روشن است (Snodgrass, P. 15).
در بابل zibbātu/zibbāt به معنی «دُمِ چلچله و ماهی (با دُم دو بخشی)» است. در فهرست مول آپین این دو به صورت Mul.Sim.Mah و Mul. Zibbati.Mesh میایند و کم کم Mul.Sim. Mah به معنی «چلچله» تبدیل به همان ماهی شد (Thompson, 2014, p. 9). در اسطورههای ایزدستانِ بابلی تصور بر این بود که ایزد آب «اآ» (Ea) هر صبح از دریا برای آموزش کشاورزی، فرمانروایی، صنایع دستی و دیگر هنرها بیرون میآید. در تندیسها و نقشهای آغازین تصویر شده از او، اآ به سیمای نیمانسان و نیمماهی نمایش داده شده که احتمالا صورتِ پیشینی از «دلو» در منطقه البروج بود. در نمونههای متاخر «اآ» به شکل «ایوانس» (Ioannes) و ایزدماهی موسوم به دیگون (Dagon) ظاهر می شود که توسط فلسطینیها (کلدانیها) پرستیده میشد. برخی از تفاسیر اسطورههای اآ و ایوانس حاکی از آن هستند که این دو در آغاز ایزدخورشیدی در نظر گرفته می شدند که سود بسیار بر زمین میپراکنند و در پایان روز به دریا فرو میرفتند تا شب را به سیمای ماهی در زیر امواج به روز رسانند (Busenbark, 1997: p. 58). همین الگو را در مورد ویشنو، خدای خورشیدی هندو نیز میبینیم که در نخستین شکلِ تناسخیِ خود بسان نیمماهی- نیمانسان بیرون میآید (۱). گسترهی اسطورههای خورشیدی و پیوند آن با نماد ماهی را راقم در مقالهی آیکونوگرافی داستان حضرت یونس توضیح داده است (۲). شایان ذکر است که نمادِ ماهی در ظرف آب در آیینهای بسیار کهن نیز رواج داشته است. برای نمونه نشانهی نینوا، پایتخت آشور، ماهی در ظرف آب بود و سالیمنو (Sallimannu) ایزدِ صلح، در شهر تمن-سلیم (Temen-Sallim) به معنی «بنیاد صلح»، به سیمای ماهی نقش میشد که سایس (Sayce) دبیر سلطنتی سادیکان (Sadikan)، آن را Sallimannu-nunu-ilani « ایزدماهی سالیمونو شاه ایزدان است» میخواند. نام شاه سلیمان (Solomon)، «شاه صلحجو» چنان در آوا و معنا با ایزد ماهی سالیمنو شبیه است که برخی از نویسندگان پنداشتهاند داستان سلیمان از منبعی بسیار کهنتر از آنچه تصور میشود، برگرفته شده است. (Busenbark,1997: p.58). وجود ظرفی با ماهی در نینوا در معابد یونان هم دیده میشود. در ورودیِ هر معبد، ظرفی از آب مقدس با ماهیان، موسوم به پیسکینا (Piscina) قرار داشت که برابر با آن حوضچهی آبی است که در ورودیِ کلیساهای کاتولیک دیده میشود (Ibid:58). بازماندهی همین ظرف آب با ماهی را در فرهنگ ایرانی میتوان در سفرهی هفتسین دید که بازنمود بازگشت خدای خورشیدی به سمت اوج شش ماههی حرکت سالیانهی خویش است .
وضعیت دوماهی با دوقلوها یکی است. نحوهی قرار گرفتن دو ماهی یکی در زیر و دیگری در بالای آن نشان از زایشِ خورشید (طلوع) و مرگ (غروب) آن دارد. از لحاظ نمادین، عددِ دو در فرهنگهای کهن، تقابلها را نشان میدهد. اگر یک ماهی نشان داده شده باشد یا ماهیِ زندگی یا مرگ مد نظر بوده است، اما دو ماهیِ همزمان به معنای ماهیِ مرگ و ماهیِ زندگی است (Schwabe, 1951: S.58). این آیکون در فرهنگ ایرانی نیز رواج بسیار داشته که امروزه در یکی از نقشهای فرش، نقشی مرسوم به «ماهیِ درهم» در بسیاری از فرشها دیده میشود. متاسفانه در ایران، بررسیِ این آیکونها هنوز با بستر بسیار کهن آنها و نقش نجوم و باورهای اسطورهایِ مرتبط با آن مرسوم نیست.
در بندهشن این صورت فلکی Māhīg خوانده میشود (Pakzad, 2005:77). ارتباط این صورت فلکی با اناهید، آن گونه که در بندهشن آمده، بحث مفصلی است که در جای دیگر به آن خواهیم پرداخت.
بیرونی این صورت فلکی را این گونه توصیف می کند: «همچون دو ماهی، دنبال یکی از دنبال دیگری آویخته برشته ی دراز، او را خیط الکتان خوانند، یعنی رشته ی کتان» (التفهیم، ترجمه همایی، ص ۹۱). در کفالایا عضوی از بدن انسان که با این صورت فلکی مربوط شده، گیجگاه چپ و کف پاهاست (Pettipiece, 2009: 65). ادامه
دوازدهمین صورت فلکی، ماهی یا حوت، برابر با ماه اسفند است. در آیکونهای به دست آمده از این صورت فلکی، در برخی نمونهها یک ماهی و در اکثر نمونهها دو ماهی نمایش داده شده است. بیشتر این ماهیها از نوع دلفین یا ماهی آزاد اند و یکی در زیر و دیگری در بالای آن نشان داده شده و یا با رشتهای به هم پیوند خوردهاند.
گرچه هند و اروپاییها در رمزگان نمادین خود کمتر از اشکال جانوری استفاده کردهاند، اما ماهی یکی از این اشکال جانوری است که در هند باستان برای نمادپردازیِ پرستشِ خورشید در منطقه البروج در هشت بخش کیهانشناختی به صورت : قوچ = edu، چنگ= yal، خرچنگ = nand، مادر = amma، ترازو = tuk، تیر = kani، تنگ = kuda، ماهی = min، نمود یافته است. برابریِ این هشت صورت با صورتهای Aries، Cancer، Vigro، Libra، Sagittarius ، Aquarius و Pisces کاملاً روشن است (Snodgrass, P. 15).
در بابل zibbātu/zibbāt به معنی «دُمِ چلچله و ماهی (با دُم دو بخشی)» است. در فهرست مول آپین این دو به صورت Mul.Sim.Mah و Mul. Zibbati.Mesh میایند و کم کم Mul.Sim. Mah به معنی «چلچله» تبدیل به همان ماهی شد (Thompson, 2014, p. 9). در اسطورههای ایزدستانِ بابلی تصور بر این بود که ایزد آب «اآ» (Ea) هر صبح از دریا برای آموزش کشاورزی، فرمانروایی، صنایع دستی و دیگر هنرها بیرون میآید. در تندیسها و نقشهای آغازین تصویر شده از او، اآ به سیمای نیمانسان و نیمماهی نمایش داده شده که احتمالا صورتِ پیشینی از «دلو» در منطقه البروج بود. در نمونههای متاخر «اآ» به شکل «ایوانس» (Ioannes) و ایزدماهی موسوم به دیگون (Dagon) ظاهر می شود که توسط فلسطینیها (کلدانیها) پرستیده میشد. برخی از تفاسیر اسطورههای اآ و ایوانس حاکی از آن هستند که این دو در آغاز ایزدخورشیدی در نظر گرفته می شدند که سود بسیار بر زمین میپراکنند و در پایان روز به دریا فرو میرفتند تا شب را به سیمای ماهی در زیر امواج به روز رسانند (Busenbark, 1997: p. 58). همین الگو را در مورد ویشنو، خدای خورشیدی هندو نیز میبینیم که در نخستین شکلِ تناسخیِ خود بسان نیمماهی- نیمانسان بیرون میآید (۱). گسترهی اسطورههای خورشیدی و پیوند آن با نماد ماهی را راقم در مقالهی آیکونوگرافی داستان حضرت یونس توضیح داده است (۲). شایان ذکر است که نمادِ ماهی در ظرف آب در آیینهای بسیار کهن نیز رواج داشته است. برای نمونه نشانهی نینوا، پایتخت آشور، ماهی در ظرف آب بود و سالیمنو (Sallimannu) ایزدِ صلح، در شهر تمن-سلیم (Temen-Sallim) به معنی «بنیاد صلح»، به سیمای ماهی نقش میشد که سایس (Sayce) دبیر سلطنتی سادیکان (Sadikan)، آن را Sallimannu-nunu-ilani « ایزدماهی سالیمونو شاه ایزدان است» میخواند. نام شاه سلیمان (Solomon)، «شاه صلحجو» چنان در آوا و معنا با ایزد ماهی سالیمنو شبیه است که برخی از نویسندگان پنداشتهاند داستان سلیمان از منبعی بسیار کهنتر از آنچه تصور میشود، برگرفته شده است. (Busenbark,1997: p.58). وجود ظرفی با ماهی در نینوا در معابد یونان هم دیده میشود. در ورودیِ هر معبد، ظرفی از آب مقدس با ماهیان، موسوم به پیسکینا (Piscina) قرار داشت که برابر با آن حوضچهی آبی است که در ورودیِ کلیساهای کاتولیک دیده میشود (Ibid:58). بازماندهی همین ظرف آب با ماهی را در فرهنگ ایرانی میتوان در سفرهی هفتسین دید که بازنمود بازگشت خدای خورشیدی به سمت اوج شش ماههی حرکت سالیانهی خویش است .
وضعیت دوماهی با دوقلوها یکی است. نحوهی قرار گرفتن دو ماهی یکی در زیر و دیگری در بالای آن نشان از زایشِ خورشید (طلوع) و مرگ (غروب) آن دارد. از لحاظ نمادین، عددِ دو در فرهنگهای کهن، تقابلها را نشان میدهد. اگر یک ماهی نشان داده شده باشد یا ماهیِ زندگی یا مرگ مد نظر بوده است، اما دو ماهیِ همزمان به معنای ماهیِ مرگ و ماهیِ زندگی است (Schwabe, 1951: S.58). این آیکون در فرهنگ ایرانی نیز رواج بسیار داشته که امروزه در یکی از نقشهای فرش، نقشی مرسوم به «ماهیِ درهم» در بسیاری از فرشها دیده میشود. متاسفانه در ایران، بررسیِ این آیکونها هنوز با بستر بسیار کهن آنها و نقش نجوم و باورهای اسطورهایِ مرتبط با آن مرسوم نیست.
در بندهشن این صورت فلکی Māhīg خوانده میشود (Pakzad, 2005:77). ارتباط این صورت فلکی با اناهید، آن گونه که در بندهشن آمده، بحث مفصلی است که در جای دیگر به آن خواهیم پرداخت.
بیرونی این صورت فلکی را این گونه توصیف می کند: «همچون دو ماهی، دنبال یکی از دنبال دیگری آویخته برشته ی دراز، او را خیط الکتان خوانند، یعنی رشته ی کتان» (التفهیم، ترجمه همایی، ص ۹۱). در کفالایا عضوی از بدن انسان که با این صورت فلکی مربوط شده، گیجگاه چپ و کف پاهاست (Pettipiece, 2009: 65). ادامه
ادامه
خواجه نصیرالدین طوسی هم در کتاب شرح ثمره ی بطلمیوس قدمها را به حوت منسوب کرده است (ترجمه اخوان زنجانی، ۱۳۷۸: ص ۳۴). بیرونی عزیرترین مردمان و عابدان و زاهدان را به این برج منسوب میکند (همان، ص ۳۳۱). همچنین او جایگاه فریشتگان و عابدان و هیربدان و جای گریستن و شورستان و خزینهها را به این برج مربوط میکند (ص ۳۳۳). از میان گوهرها و کالاها، آنچه از جنس آب است چون مروارید، صدف، مرجان و نعلین به صورت فلکی حوت مرتبط است ( ص۳۳۷).
پیوند به نوشته در سایت انسانشناسی و فرهنگ
خواجه نصیرالدین طوسی هم در کتاب شرح ثمره ی بطلمیوس قدمها را به حوت منسوب کرده است (ترجمه اخوان زنجانی، ۱۳۷۸: ص ۳۴). بیرونی عزیرترین مردمان و عابدان و زاهدان را به این برج منسوب میکند (همان، ص ۳۳۱). همچنین او جایگاه فریشتگان و عابدان و هیربدان و جای گریستن و شورستان و خزینهها را به این برج مربوط میکند (ص ۳۳۳). از میان گوهرها و کالاها، آنچه از جنس آب است چون مروارید، صدف، مرجان و نعلین به صورت فلکی حوت مرتبط است ( ص۳۳۷).
پیوند به نوشته در سایت انسانشناسی و فرهنگ
نماد دوماهی.pdf
1.1 MB
تحلیلِ ساختاریِ دوگانگیِ نمادِ دوماهی
بهار مختاریان
عارفه صرامی
[پ.ن. برای مطالعهی صورت کامل بحث، رجوع کنید به کتاب تفسیر نگارههای ایرانی بر پایهی نجوم]
بهار مختاریان
عارفه صرامی
[پ.ن. برای مطالعهی صورت کامل بحث، رجوع کنید به کتاب تفسیر نگارههای ایرانی بر پایهی نجوم]