یکی از دوستان که همزمان در سال ۱۴۰۱ همراه با روشنک ملایی در بند ۲۰۹ اوین زندانی بود میگفت اصرار داشت فامیلیاش ملایی است و نه مولایی.
کانون زنان ایرانی:
«دادگاه روشنک مولایی؛ فعال مبارزه با حجاب اجباری برگزار شد
روشنک مولایی، دختری که موتورسیکلتسوار آزارگر را هل داده بود، دیروز دادگاهی شد.
بر اساس اطلاعات بهدستآمده توسط کانون زنان ایرانی، این دادگاه به صورت آنلاین برگزار شده و روشنک مولایی از زندان زنان قرچک ورامین، از طریق ویدئوکنفرانس در جلسه دادگاه حضور داشته است. تاکنون جزئیات بیشتری از روند دادگاه در دست نیست.
روشنک مولایی از فعالان مبارزه با حجاب اجباری است و پیشتر در جریان جنبش زن، زندگی، آزادی نیز بازداشت شده بود. او از ۲۰ روز پیش در زندان قرچک بهسر میبرد. فرماندهی انتظامی تهران بزرگ در اطلاعیهای اعلام کرده بود که این حادثه در تاریخ ۱۰ آبان ۱۴۰۳ در خیابان آفریقا رخ داده است.
بر اساس این گزارش، درگیری به دلیل ایجاد مزاحمت برای روشنک مولایی توسط یک موتورسیکلتسوار آغاز شد. نیروی انتظامی گفته است که پس از بررسیها، پروندهای با موضوع «ایجاد مزاحمت برای بانوان» تشکیل و برای سیر مراحل قانونی به مراجع قضایی ارسال شده است.
کانون زنان ایرانی
در این اطلاعیه همچنین آمده که راکب موتورسیکلت به دلیل تخلفات رانندگی مورد اعمال قانون قرار گرفته است، اما مشخص نیست که آیا او نیز بازداشت یا زندانی شده است یا خیر.
با توجه به اطلاعات محدود منتشرشده، مشخص نیست چرا روشنک مولایی، که قربانی آزار بوده، همچنان در بازداشت بهسر میبرد و وضعیت حقوقی پرونده موتورسوار آزارگر چگونه پیش میرود.»
.
کانون زنان ایرانی:
«دادگاه روشنک مولایی؛ فعال مبارزه با حجاب اجباری برگزار شد
روشنک مولایی، دختری که موتورسیکلتسوار آزارگر را هل داده بود، دیروز دادگاهی شد.
بر اساس اطلاعات بهدستآمده توسط کانون زنان ایرانی، این دادگاه به صورت آنلاین برگزار شده و روشنک مولایی از زندان زنان قرچک ورامین، از طریق ویدئوکنفرانس در جلسه دادگاه حضور داشته است. تاکنون جزئیات بیشتری از روند دادگاه در دست نیست.
روشنک مولایی از فعالان مبارزه با حجاب اجباری است و پیشتر در جریان جنبش زن، زندگی، آزادی نیز بازداشت شده بود. او از ۲۰ روز پیش در زندان قرچک بهسر میبرد. فرماندهی انتظامی تهران بزرگ در اطلاعیهای اعلام کرده بود که این حادثه در تاریخ ۱۰ آبان ۱۴۰۳ در خیابان آفریقا رخ داده است.
بر اساس این گزارش، درگیری به دلیل ایجاد مزاحمت برای روشنک مولایی توسط یک موتورسیکلتسوار آغاز شد. نیروی انتظامی گفته است که پس از بررسیها، پروندهای با موضوع «ایجاد مزاحمت برای بانوان» تشکیل و برای سیر مراحل قانونی به مراجع قضایی ارسال شده است.
کانون زنان ایرانی
در این اطلاعیه همچنین آمده که راکب موتورسیکلت به دلیل تخلفات رانندگی مورد اعمال قانون قرار گرفته است، اما مشخص نیست که آیا او نیز بازداشت یا زندانی شده است یا خیر.
با توجه به اطلاعات محدود منتشرشده، مشخص نیست چرا روشنک مولایی، که قربانی آزار بوده، همچنان در بازداشت بهسر میبرد و وضعیت حقوقی پرونده موتورسوار آزارگر چگونه پیش میرود.»
.
فردا (پنجشنبه) از ساعت ۴ تا ۶ بعدازظهر
بیستوششمین سالگرد قتل پروانه و داریوش فروهر در خانه و قتلگاهشان
دروازه شمیران، خیابان هدایت(قائدی)، کوچه مرادزاده، پلاک ۱۸
به دعوت پرستو فروهر که هر سال اول آذر به ایران میآید تا میزبان دادخواهان پدرومادرش باشد.
.
بیستوششمین سالگرد قتل پروانه و داریوش فروهر در خانه و قتلگاهشان
دروازه شمیران، خیابان هدایت(قائدی)، کوچه مرادزاده، پلاک ۱۸
به دعوت پرستو فروهر که هر سال اول آذر به ایران میآید تا میزبان دادخواهان پدرومادرش باشد.
.
Forwarded from BBCPersian
🔻قضات دیوان کیفری بینالمللی حکم جلب بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر و یوآو گالانت، وزیر دفاع پیشین اسرائیل را صادر کردهاند. برای محمد دیاب ابراهیم المصری معروف به محمد ضیف، فرمانده نظامی حماس نیز حکم جلب صادر شده است.
این دیوان چالشهای حقوقی که اسرائیل درباره صلاحیت قضایی این مرجع مطرح کرده بود را رد کرده است.
حکم جلب محمد ضیف در حالی صادر شده است که ارتش اسرائیل چند ماه پیش از کشته شدن او در حملهای هوایی در غزه خبر داد.
دیوان کیفری بینالمللی میگوید مبانی کافی وجود دارد که بتوان برای این سه نفر در ارتباط با جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت مسئولیت مجرمانه در نظر گرفت.
📸Getty images
@BBCPersian
این دیوان چالشهای حقوقی که اسرائیل درباره صلاحیت قضایی این مرجع مطرح کرده بود را رد کرده است.
حکم جلب محمد ضیف در حالی صادر شده است که ارتش اسرائیل چند ماه پیش از کشته شدن او در حملهای هوایی در غزه خبر داد.
دیوان کیفری بینالمللی میگوید مبانی کافی وجود دارد که بتوان برای این سه نفر در ارتباط با جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت مسئولیت مجرمانه در نظر گرفت.
📸Getty images
@BBCPersian
Forwarded from امتداد
#اختصاصی
تداوم ارسال پیامکهای «حجاب» و پروندهسازی برای زنان اصفهانی؛
صدور کیفرخواست علیه زنان و ارجاع پروندهها به محاکم قضائی!/ اجرای بی سر و صدای لایحه عفاف و حجاب در اصفهان؟
✍امتداد-محمد جعفری: مشاهدات میدانی و اخبار واصله به «امتداد»، حاکی از آن است که ارسال پیامکهای تذکر حجاب از سوی شماری از نهادها در استان اصفهان همچنان تداوم دارد. این در حالی است که چنین وضعیتی در دیگر نقاط کشور به این نحو و با این گستره در جریان نبوده و به نظر میرسد که به رغم عدم ابلاغ لایحه عفاف و حجاب از سوی پارلمان برای اجرا به دولت، ابعادی از این لایحه در این استان، عجالتا در حال اجراست!
🔹اخیرا نیز در تداوم ارسال پیامکهای تذکر حجاب در استان اصفهان، پیامکی با عنوان «با عنایت به عدم توجه شما به تذکرات قبلی در خصوص رعایت پوشش قانونی، عمل ارتکابی شما بر اساس قانون مجازات اسلامی از مصادیق جریحهدار کردن عفت عمومی محسوب میگردد. لذا مستندات جرم ارتکابی به منظور اجرای قانون به مراجع محترم قضایی ارسال گردید» به صورت گسترده از سوی فرماندهی انتظامی استان اصفهان به شهروندان این استان ارسال شده و خبر از تشکیل پرونده قضائی برای آنها داده است.
🔹نکته قابل توجه در این بین، این است که در این استان، سوای بسیاری از نقاط کشور، تحت عنوان تذکر حجاب، علیه بانوان اصفهانی، کیفرخواست صادر شده و شمار قابل توجهی از شهروندان این منطقه-که بسیاری از آنها، اکنون به مجرمان بالقوه بدل شدهاند- را درگیر پروسه پرونده قضائی و تعقیب حقوقی قرار داده است.
🔹همانگونه که گفته شد به رغم عدم ابلاغ لایحه عفاف و حجاب برای اجرا توسط دولت، تعزیراتی مشابه آنچه در این لایحه آمده در اصفهان در حال اجرا بوده و هر روز نیز، پیامکهای مختلفی از سوی ارگانهای گوناگون نظیر ستاد امر به معروف و نهی از منکر اصفهان، معاونت پیشگیری از جرم قوه قضائیه و دست آخر نیز از جانب نیروی انتظامی به زنان و دختران این خطه از ایران ارسال شده و پای آنها را به محاکم قضائی و انتظامی باز میکند.
🔹برای شرح وضعیت در مثل لطیفی، نقل است که دوستی در اعتراض به قطعی مکرر برق منزل خود با اداره برق تماس گرفته و ضمن یادآوری اینکه در محله مجاور مشکل برق وجود ندارد، معترض وضعیت میشود. اپراتور مربوطه نیز در پاسخ؛ قول حل مشکل تا دقایقی دیگر را داده و پس از چند دقیقه، برق منطقه مجاور هم قطع میشود!
🔹حال امید آن است تا هشدارهای مکرر رسانهها و افکار عمومی به بروز چنین اقدامات جزیرهای و سلیقهای در کشور-نظیر آنچه، پیشتر نیز درباره شرایط حاکم بر اصفهان در گزارش مفصلی از سوی امتداد نیز به آن پرداخته شده-به حل مسئله منجر شده و در راستای تحقق یکی از کلان وعدههای رئیس جمهور از تداوم این وضعیت در اصفهان جلوگیری به عمل بیاید. نه اینکه، شاهد شیوع این دست اقدامات در سایر نقاط کشور نیز باشیم!
#امتداد
@emtedadnet
تداوم ارسال پیامکهای «حجاب» و پروندهسازی برای زنان اصفهانی؛
صدور کیفرخواست علیه زنان و ارجاع پروندهها به محاکم قضائی!/ اجرای بی سر و صدای لایحه عفاف و حجاب در اصفهان؟
✍امتداد-محمد جعفری: مشاهدات میدانی و اخبار واصله به «امتداد»، حاکی از آن است که ارسال پیامکهای تذکر حجاب از سوی شماری از نهادها در استان اصفهان همچنان تداوم دارد. این در حالی است که چنین وضعیتی در دیگر نقاط کشور به این نحو و با این گستره در جریان نبوده و به نظر میرسد که به رغم عدم ابلاغ لایحه عفاف و حجاب از سوی پارلمان برای اجرا به دولت، ابعادی از این لایحه در این استان، عجالتا در حال اجراست!
🔹اخیرا نیز در تداوم ارسال پیامکهای تذکر حجاب در استان اصفهان، پیامکی با عنوان «با عنایت به عدم توجه شما به تذکرات قبلی در خصوص رعایت پوشش قانونی، عمل ارتکابی شما بر اساس قانون مجازات اسلامی از مصادیق جریحهدار کردن عفت عمومی محسوب میگردد. لذا مستندات جرم ارتکابی به منظور اجرای قانون به مراجع محترم قضایی ارسال گردید» به صورت گسترده از سوی فرماندهی انتظامی استان اصفهان به شهروندان این استان ارسال شده و خبر از تشکیل پرونده قضائی برای آنها داده است.
🔹نکته قابل توجه در این بین، این است که در این استان، سوای بسیاری از نقاط کشور، تحت عنوان تذکر حجاب، علیه بانوان اصفهانی، کیفرخواست صادر شده و شمار قابل توجهی از شهروندان این منطقه-که بسیاری از آنها، اکنون به مجرمان بالقوه بدل شدهاند- را درگیر پروسه پرونده قضائی و تعقیب حقوقی قرار داده است.
🔹همانگونه که گفته شد به رغم عدم ابلاغ لایحه عفاف و حجاب برای اجرا توسط دولت، تعزیراتی مشابه آنچه در این لایحه آمده در اصفهان در حال اجرا بوده و هر روز نیز، پیامکهای مختلفی از سوی ارگانهای گوناگون نظیر ستاد امر به معروف و نهی از منکر اصفهان، معاونت پیشگیری از جرم قوه قضائیه و دست آخر نیز از جانب نیروی انتظامی به زنان و دختران این خطه از ایران ارسال شده و پای آنها را به محاکم قضائی و انتظامی باز میکند.
🔹برای شرح وضعیت در مثل لطیفی، نقل است که دوستی در اعتراض به قطعی مکرر برق منزل خود با اداره برق تماس گرفته و ضمن یادآوری اینکه در محله مجاور مشکل برق وجود ندارد، معترض وضعیت میشود. اپراتور مربوطه نیز در پاسخ؛ قول حل مشکل تا دقایقی دیگر را داده و پس از چند دقیقه، برق منطقه مجاور هم قطع میشود!
🔹حال امید آن است تا هشدارهای مکرر رسانهها و افکار عمومی به بروز چنین اقدامات جزیرهای و سلیقهای در کشور-نظیر آنچه، پیشتر نیز درباره شرایط حاکم بر اصفهان در گزارش مفصلی از سوی امتداد نیز به آن پرداخته شده-به حل مسئله منجر شده و در راستای تحقق یکی از کلان وعدههای رئیس جمهور از تداوم این وضعیت در اصفهان جلوگیری به عمل بیاید. نه اینکه، شاهد شیوع این دست اقدامات در سایر نقاط کشور نیز باشیم!
#امتداد
@emtedadnet
Forwarded from کتابفروشی دماوند
#خبرانتشارکتاب
روبسپیر؛ سرگذشت یک انقلابی / پیتر مکفی، ترجمه علیرضا اسماعیلپور / نشر مد، ۴۵۹ صفحه رقعی گالینگور، ۵۵۰ هزار تومن
از پشت جلد کتاب:
«از میان قهرمانان خوشنام و بدنام و میانهحال دورهی پرآشوب انقلاب فرانسه، روبسپیر تنها کسیست که هم شهید و هم دُژخیم انقلاب و رهبر «فسادناپذیر» آن نام داشت و چندی بعد به آماج نفرت خرد و کلان جامعهای بدل شد که در خیال خود آن را سخت عزیز میداشت. بزرگترین خودکامگان تاریخ را اغلب فرمانروایانی «سرمست قدرت» مینامند، اما بعید است بتوان بر روبسپیر نیز چنین نامی نهاد. او، بهرغم جاهطلبیذاتی، از بادهای بسیار خطرناکتر سرمست بود. آرمانهایی که طی سالیان دراز، از روزهای لاتینخوانی در دبیرستان تا آستانهی انقلاب سرنوشتساز ۱۷۸۹، پیوسته در نهاد روبسپیر قد میکشیدند و سایه میگستردند چنان وی را شیفته و شیدای خود کرده بودند که برای حفظ آنها بهسادگی میتوانست بر دیگر مکارم اخلاق چشم فروبندد، از قدرشناسی و مراعات پیوند دوستی گرفته تا رحم و مروت. کتاب حاضر یکی از بهترین و جامعترین زندگینامههای این شخصیت نامدار انقلاب فرانسه است.»
سفارش به @bahmanbooks یا خرید حضوری
.
روبسپیر؛ سرگذشت یک انقلابی / پیتر مکفی، ترجمه علیرضا اسماعیلپور / نشر مد، ۴۵۹ صفحه رقعی گالینگور، ۵۵۰ هزار تومن
از پشت جلد کتاب:
«از میان قهرمانان خوشنام و بدنام و میانهحال دورهی پرآشوب انقلاب فرانسه، روبسپیر تنها کسیست که هم شهید و هم دُژخیم انقلاب و رهبر «فسادناپذیر» آن نام داشت و چندی بعد به آماج نفرت خرد و کلان جامعهای بدل شد که در خیال خود آن را سخت عزیز میداشت. بزرگترین خودکامگان تاریخ را اغلب فرمانروایانی «سرمست قدرت» مینامند، اما بعید است بتوان بر روبسپیر نیز چنین نامی نهاد. او، بهرغم جاهطلبیذاتی، از بادهای بسیار خطرناکتر سرمست بود. آرمانهایی که طی سالیان دراز، از روزهای لاتینخوانی در دبیرستان تا آستانهی انقلاب سرنوشتساز ۱۷۸۹، پیوسته در نهاد روبسپیر قد میکشیدند و سایه میگستردند چنان وی را شیفته و شیدای خود کرده بودند که برای حفظ آنها بهسادگی میتوانست بر دیگر مکارم اخلاق چشم فروبندد، از قدرشناسی و مراعات پیوند دوستی گرفته تا رحم و مروت. کتاب حاضر یکی از بهترین و جامعترین زندگینامههای این شخصیت نامدار انقلاب فرانسه است.»
سفارش به @bahmanbooks یا خرید حضوری
.
لیلا حسینزاده:
«امروز مطلع شدم که حکم مربوط به پایاننامهام صادر شده. از اونجا که نه تفهیم اتهام شدهام و نه از جلسه دادگاه مطلع شدهام، از جزییات حکم هم کامل بیخبرم. طبعا نه امیدی به تجدید نظرخواهی دارم نه سایر مناسبات حقوقی. صبر میکنم تا پرونده بره اجرای احکام. طی این سالها از جالب ترین مصادیق اتهامی رو داشتهام؛ این بار مصداق تبلیغ علیه نظام: قاعدتا نوشتن پایاننامه کارشناسی ارشد 😁»
.
«امروز مطلع شدم که حکم مربوط به پایاننامهام صادر شده. از اونجا که نه تفهیم اتهام شدهام و نه از جلسه دادگاه مطلع شدهام، از جزییات حکم هم کامل بیخبرم. طبعا نه امیدی به تجدید نظرخواهی دارم نه سایر مناسبات حقوقی. صبر میکنم تا پرونده بره اجرای احکام. طی این سالها از جالب ترین مصادیق اتهامی رو داشتهام؛ این بار مصداق تبلیغ علیه نظام: قاعدتا نوشتن پایاننامه کارشناسی ارشد 😁»
.
Forwarded from هممیهن
ظریفیان: مسائلی در این سه سال بر آموزش عالی گذشته که حل هر کدامش یک جنگ صلیبی نیاز دارد
🔹سیمایی صراف همان روزهای اول که به مجلس رفت، تماس گرفت و گفت که من پشیمان شدهام و نمیخواهم وزیر باشم. چون از همان جا شرط کردند که این آدمها نباید در آموزش عالی باشند
🔹در ارتباط با پژوهشگاه علوم انسانی، صریحا حکم شد که ایشان نباید عوض شود؛ آقای سیمایی صراف باید چه کار میکرد؟ تغییر میداد؟ برای تغییر مدیر علم و صنعت پیام آمد این آدمی که معرفی کردهاید را معرفی نکنید.
🔹مدتهاست آقای سیمایی صراف 40 نفر را معرفی کرده و هنوز تأییدشان را ندادهاند و صراحتا هم گفتهاند که اگر تأیید کتبی ندهیم، دیگر نمیتوانید مثل گذشته انتخاب کنید/ جماران
📌 برای مشاهده متن کامل گزارش، کلیک کنید
@hammihanonlin
hammihanonline.ir
🔹سیمایی صراف همان روزهای اول که به مجلس رفت، تماس گرفت و گفت که من پشیمان شدهام و نمیخواهم وزیر باشم. چون از همان جا شرط کردند که این آدمها نباید در آموزش عالی باشند
🔹در ارتباط با پژوهشگاه علوم انسانی، صریحا حکم شد که ایشان نباید عوض شود؛ آقای سیمایی صراف باید چه کار میکرد؟ تغییر میداد؟ برای تغییر مدیر علم و صنعت پیام آمد این آدمی که معرفی کردهاید را معرفی نکنید.
🔹مدتهاست آقای سیمایی صراف 40 نفر را معرفی کرده و هنوز تأییدشان را ندادهاند و صراحتا هم گفتهاند که اگر تأیید کتبی ندهیم، دیگر نمیتوانید مثل گذشته انتخاب کنید/ جماران
📌 برای مشاهده متن کامل گزارش، کلیک کنید
@hammihanonlin
hammihanonline.ir
نگار ذیلابی، استاد اخراجی و بلاتکلیف دانشگاه بهشتی درباره دلایل اخراجش و وضعیت این روزهایش نوشته. از متن:
«در این صد و چند روز از وعدهی دولت، تعداد انگشتشماری پس از دوندگیهای فراوان بر سر کار بازگشتهاند. از جمع ۴۰ استادی که میشناسم فقط پنج تن بازگشتهاند.»
متن کامل در پست بعد
.
«در این صد و چند روز از وعدهی دولت، تعداد انگشتشماری پس از دوندگیهای فراوان بر سر کار بازگشتهاند. از جمع ۴۰ استادی که میشناسم فقط پنج تن بازگشتهاند.»
متن کامل در پست بعد
.
Forwarded from تاریخ و تمدن (Negar Zeilabi)
خفقان: مجازاتی برای تمام فصول
شايد تصور كنيد"حرف نزن"/تعبیر محترمانهی خفه شو!" يك دستور آمرانه یا ناسزاست و مخاطب مطیع این دستور چقدر صغیر وفاقد عزت نفس است! اما اين دستوری است که هر روز در جامعهی ما در فضایی ارباب-رعیتی (و فارغ از بدیهیترین حقوق شهروندی) مکررا به مردم و از جمله دانشگاهیان القا میشود: آقای دکتر، خانم دکتر، متخصص تاریخ و جامعهشناسی و فلسفه و ...که دهههاست زندگیات وقف دانش و فضیلت است و پیش خودت خیال میکنی صدایت شنیده میشود، خیر! تو هم در زمرهی بیصدایان هستی! لطفا سکوت کن! هیس! رعایا فریاد نمیزنند! حتی حرف هم نمیزنند چه رسد به فریاد! حالا عريضهای، "تظلمی"، التماس و توبهنامهای بود بلامانع است!
اگر خیلی راه دور نرویم همین چند وقت پیش برخی از همکاران، خیرخواهانه پیام دادند که فلانی برای اینکه کار بازگشتات به دانشگاه درست شود و بهانهجویان باز سنگی در میان نیاندازند مدتی حرفی نزن و چیزی ننویس! استادم (از استادان قدیمام که از دوره لیسانس شاگردش بودم و انسان خیرخواهی است و اکنون در وزارت علوم مقامی دارد و از روز انتصابش همه به من هم تبریک میگفتند که دیگر غمیت نباشد که با وجود آقای دکتر، کار بازگشت استادان با اشارهی قلمی حل میشود)، در نخستین توصیهها گفت: لطفا چیزی ننویسید تا کار سخت نشود، انشاءالله مشکل رفع میشود و برمیگردی سر خانه و زندگی و شغلات! ... خانهای که در پی تعلیق، از تهران به تبعیدگاهی در حاشیه پرتاب شده و زندگیای که به سبب دوری از فرزند، هر روزش برای هردومان شرحی از ابسوردیته و عصیان کامویی و رنجی سیزیفوار است و شغلی که بعد از بیست سال باید برای به دست آوردنش ساکت و بیصدا باشم!
دو ماه پیش، از اطلاعات سپاه "بازجوی محترم" دوبار با شماره پرایوت زنگ زد (همان بازجویی که در بدو تعلیق در پاییز ۱۴۰۱ با نهایت "احترام و لبخند" چندین ساعت درباره محتوای کلاسهایم با ذکر رفرنس و با جزییات، پرسشهایی مطرح و تفهیم اتهام کرد که چرا به چنین مجازاتی مفتخر گشتهام! اینکه مثلا چرا به آقای خمینی گفتهام آقای خمینی و در پاسخ دانشجو به آدرس و متن دقیق یکی از سخنان شگفت او ارجاع دادهام! در واقع میگویند چرا گفتهای فلانی چنین گفته، در حالی که واقعا هم گفته و انتشارات مخصوص بارگاه خودش هم بیهیچ سانسوری چاپ کرده!) ....در این تماسهای اخیر وقتی گفتم تهران نیستم و درخواست گفتگوی حضوری را رد کردم، یکراست رفت سر اصل مطلب و گفت شما در برخی از نوشتههایتان از واژهایی تند و تیز استفاده میکنید، برادرانه توصیه میکنم خطوط قرمز را رعایت کنید تا کار پیش برود! پرسید خطوط قرمز ما مشخص است اما راستی خطوط قرمز شما چیست؟ اگر به دانشگاه بازگردید چه چیزی برای شما اصلی غیر قابل چشمپوشی است؟ پاسخ دادم دانشجویانم و حرمت دانشگاه! من مشغول کار تخصصیام خواهم بود؛ مادام که دانشجویم در کلاس درس مقابلم در آرامش و امنیت نشسته باشد و درگیر حراست و بازجویی و بازداشت و توبیخ و تعلیق و ترس و لرز نباشد! آیا توقع گزافی است؟ گفتم اگر دانشجو در امان باشد نیازی به فریاد نخواهد بود، شما رعایت کنید تا ما هم به کار علمیمان برسیم.
و این پاسخ که بویی از پشیمانی در آن نبود، به این معنا بود که دعوت حضوری برای نوشتن یا بیان رسمی ندامت بیفایده است و این آدم معنی خطوط قرمز را کلا برعکس میفهمد! "حیف میخواستیم برادرانه کمکش کنیم، خودش نخواست".
اکنون بعد از اینکه در دادگاه بدوی و تجدید نظر دیوان عدالت به نفع من رای صادر شده و حتی به پرداخت معوقات دوساله هم تصریح و تاکید شده، ریاست دانشگاه بهشتی از اجرای حکم استنکاف ورزیده و طی فرایندی نامشخص پرونده به دفتر ریاست کل دیوان، فراخوانده شده و عملا توقیف شده است! در حالی که طبق قانون در مرحله اجرای احکام، استنکاف رئیس دانشگاه میتوانست به انفصال او منجر شود. احتمالا به رغم تلاش همكاران همدل در وزارتخانه، بنا بر استعلام از اطلاعات سپاه و گزارش زیردستانش یعنی رئیس دانشگاه و دانشکده، به اندازه کافی خفه نبودهام!
وضع شمار انبوهی از استادان تعلیقی و اخراجی همین است و هر یک به بهانهای همچنان در وضعی بغرنج به سر میبرند و گرفتار تبعات سنگین بلاتکلیفی و قطع حقوقاند؛ در این صد و چند روز از وعدهی دولت، تعداد انگشتشماری پس از دوندگیهای فراوان بر سر کار بازگشتهاند (از جمع ۴۰ استادی که میشناسم فقط پنج تن بازگشتهاند، شمار بلاتکلیفها البته بیش از این عدد است).
راستی تفاوت خفقان سابق با خفقان کنونی در چیست؟ چرا هم نزد آنها باید خفه باشیم و هم نزد ایشان؟ راز این خفقان چهارفصل چیست؟ نسبت سپاه و دانشگاه و شورای عالی انقلاب فرهنگی چیست؟ کل این ماجراها و گرههای کور به عبا و قبای چه کسی سنجاق شده است که کسی جرأت گرهگشایی ندارد؟
نگار ذیلابی
استاد تعلیقی دانشگاه شهید بهشتی
تاریخ و تمدن
شايد تصور كنيد"حرف نزن"/تعبیر محترمانهی خفه شو!" يك دستور آمرانه یا ناسزاست و مخاطب مطیع این دستور چقدر صغیر وفاقد عزت نفس است! اما اين دستوری است که هر روز در جامعهی ما در فضایی ارباب-رعیتی (و فارغ از بدیهیترین حقوق شهروندی) مکررا به مردم و از جمله دانشگاهیان القا میشود: آقای دکتر، خانم دکتر، متخصص تاریخ و جامعهشناسی و فلسفه و ...که دهههاست زندگیات وقف دانش و فضیلت است و پیش خودت خیال میکنی صدایت شنیده میشود، خیر! تو هم در زمرهی بیصدایان هستی! لطفا سکوت کن! هیس! رعایا فریاد نمیزنند! حتی حرف هم نمیزنند چه رسد به فریاد! حالا عريضهای، "تظلمی"، التماس و توبهنامهای بود بلامانع است!
اگر خیلی راه دور نرویم همین چند وقت پیش برخی از همکاران، خیرخواهانه پیام دادند که فلانی برای اینکه کار بازگشتات به دانشگاه درست شود و بهانهجویان باز سنگی در میان نیاندازند مدتی حرفی نزن و چیزی ننویس! استادم (از استادان قدیمام که از دوره لیسانس شاگردش بودم و انسان خیرخواهی است و اکنون در وزارت علوم مقامی دارد و از روز انتصابش همه به من هم تبریک میگفتند که دیگر غمیت نباشد که با وجود آقای دکتر، کار بازگشت استادان با اشارهی قلمی حل میشود)، در نخستین توصیهها گفت: لطفا چیزی ننویسید تا کار سخت نشود، انشاءالله مشکل رفع میشود و برمیگردی سر خانه و زندگی و شغلات! ... خانهای که در پی تعلیق، از تهران به تبعیدگاهی در حاشیه پرتاب شده و زندگیای که به سبب دوری از فرزند، هر روزش برای هردومان شرحی از ابسوردیته و عصیان کامویی و رنجی سیزیفوار است و شغلی که بعد از بیست سال باید برای به دست آوردنش ساکت و بیصدا باشم!
دو ماه پیش، از اطلاعات سپاه "بازجوی محترم" دوبار با شماره پرایوت زنگ زد (همان بازجویی که در بدو تعلیق در پاییز ۱۴۰۱ با نهایت "احترام و لبخند" چندین ساعت درباره محتوای کلاسهایم با ذکر رفرنس و با جزییات، پرسشهایی مطرح و تفهیم اتهام کرد که چرا به چنین مجازاتی مفتخر گشتهام! اینکه مثلا چرا به آقای خمینی گفتهام آقای خمینی و در پاسخ دانشجو به آدرس و متن دقیق یکی از سخنان شگفت او ارجاع دادهام! در واقع میگویند چرا گفتهای فلانی چنین گفته، در حالی که واقعا هم گفته و انتشارات مخصوص بارگاه خودش هم بیهیچ سانسوری چاپ کرده!) ....در این تماسهای اخیر وقتی گفتم تهران نیستم و درخواست گفتگوی حضوری را رد کردم، یکراست رفت سر اصل مطلب و گفت شما در برخی از نوشتههایتان از واژهایی تند و تیز استفاده میکنید، برادرانه توصیه میکنم خطوط قرمز را رعایت کنید تا کار پیش برود! پرسید خطوط قرمز ما مشخص است اما راستی خطوط قرمز شما چیست؟ اگر به دانشگاه بازگردید چه چیزی برای شما اصلی غیر قابل چشمپوشی است؟ پاسخ دادم دانشجویانم و حرمت دانشگاه! من مشغول کار تخصصیام خواهم بود؛ مادام که دانشجویم در کلاس درس مقابلم در آرامش و امنیت نشسته باشد و درگیر حراست و بازجویی و بازداشت و توبیخ و تعلیق و ترس و لرز نباشد! آیا توقع گزافی است؟ گفتم اگر دانشجو در امان باشد نیازی به فریاد نخواهد بود، شما رعایت کنید تا ما هم به کار علمیمان برسیم.
و این پاسخ که بویی از پشیمانی در آن نبود، به این معنا بود که دعوت حضوری برای نوشتن یا بیان رسمی ندامت بیفایده است و این آدم معنی خطوط قرمز را کلا برعکس میفهمد! "حیف میخواستیم برادرانه کمکش کنیم، خودش نخواست".
اکنون بعد از اینکه در دادگاه بدوی و تجدید نظر دیوان عدالت به نفع من رای صادر شده و حتی به پرداخت معوقات دوساله هم تصریح و تاکید شده، ریاست دانشگاه بهشتی از اجرای حکم استنکاف ورزیده و طی فرایندی نامشخص پرونده به دفتر ریاست کل دیوان، فراخوانده شده و عملا توقیف شده است! در حالی که طبق قانون در مرحله اجرای احکام، استنکاف رئیس دانشگاه میتوانست به انفصال او منجر شود. احتمالا به رغم تلاش همكاران همدل در وزارتخانه، بنا بر استعلام از اطلاعات سپاه و گزارش زیردستانش یعنی رئیس دانشگاه و دانشکده، به اندازه کافی خفه نبودهام!
وضع شمار انبوهی از استادان تعلیقی و اخراجی همین است و هر یک به بهانهای همچنان در وضعی بغرنج به سر میبرند و گرفتار تبعات سنگین بلاتکلیفی و قطع حقوقاند؛ در این صد و چند روز از وعدهی دولت، تعداد انگشتشماری پس از دوندگیهای فراوان بر سر کار بازگشتهاند (از جمع ۴۰ استادی که میشناسم فقط پنج تن بازگشتهاند، شمار بلاتکلیفها البته بیش از این عدد است).
راستی تفاوت خفقان سابق با خفقان کنونی در چیست؟ چرا هم نزد آنها باید خفه باشیم و هم نزد ایشان؟ راز این خفقان چهارفصل چیست؟ نسبت سپاه و دانشگاه و شورای عالی انقلاب فرهنگی چیست؟ کل این ماجراها و گرههای کور به عبا و قبای چه کسی سنجاق شده است که کسی جرأت گرهگشایی ندارد؟
نگار ذیلابی
استاد تعلیقی دانشگاه شهید بهشتی
تاریخ و تمدن
میثم قاسمی:
«برداشتم را از وضعیت فیلترینگ، چرایی سختی رفع فیلتر و حالتهایی که ممکن است در ادامه رخ دهد را نوشتم.»
مطلب مفصلی است ولی تصویر خوبی از وضعیت فیلترینگ و راههای احتمالی پیش رو نشان میدهد.
«برداشتم را از وضعیت فیلترینگ، چرایی سختی رفع فیلتر و حالتهایی که ممکن است در ادامه رخ دهد را نوشتم.»
مطلب مفصلی است ولی تصویر خوبی از وضعیت فیلترینگ و راههای احتمالی پیش رو نشان میدهد.
Telegram
دیگری
⬛️مختصری درباره فیلتیرنگ (۱)
آنچه من از فیلترینگ در این سالها فهمیدهام:
🔶۱- کسبوکارهای خصوصی که طرح تجاریشان بر مبنای فیلترینگ و محدودیت دسترسی کاربران ایرانی به پلتفرمهای خارجی نوشته شده، دو دسته میشوند. اول؛ آنهایی که در گذشته از محدودیتها استفاده…
آنچه من از فیلترینگ در این سالها فهمیدهام:
🔶۱- کسبوکارهای خصوصی که طرح تجاریشان بر مبنای فیلترینگ و محدودیت دسترسی کاربران ایرانی به پلتفرمهای خارجی نوشته شده، دو دسته میشوند. اول؛ آنهایی که در گذشته از محدودیتها استفاده…
الان، شبکه سه:
بارسا - سلتا
(خوشبختانه بازیهای ملی تمام شد و تا آخر اسفند هم خبری ازش نیست.)
.
بارسا - سلتا
(خوشبختانه بازیهای ملی تمام شد و تا آخر اسفند هم خبری ازش نیست.)
.
درخواست مطهره گونهای از وزیر بهداشت و درمان برای رسیدگی به وضعیت پزشکی نرگس محمدی و مرخصی او:
آقای دکتر ظفرقندی
وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی
بنده به عنوان دانشجوی ترم آخر دکترای دندانپزشکی که در آستانهی دفاع و دانشآموختگی به طور قطعی از دانشگاه علوم پزشکی تهران اخراج شدهام و شاهد رنج و مهجوریت زنان زندانی بند اوین هستم، بیش از پیش یقین یافتهام که جان انسانها در حکومت جمهوری اسلامی از هر چیزی بیارزشتر است.
هدف اولیه و اصلی این نامه، تشریح وضعیت بحرانی و حاد خانم نرگس محمدی بود که با مشاهدهی تبدیل سیستم ناکارآمد درمانی حاکم بر زندانها به یک رویهی ثابت جهت تحت فشار قرار دادن هرچه بیشتر فعالان سیاسی، مدنی، عقیدتی به صرافت آن افتادم که گزارش مختصری از وضعیت وخیم موجود منتشر کنم. این نامهی سرگشاده نیز نه صرفاً برای اطلاع مسئولان حکومتی، بلکه جهت آگاهی بخشی به مردم شریف و آزادهی ایران است که شاید پیشتر با انتشار نامهی یک زندانی سیاسی سابق، مبنی بر ارائهی مستمر و مطلوب و کافی خدمات درمانی و اعزام بهموقع زندانیان به بیمارستان، که مطلقاً کذب و عوامفریبی بود دچار سوگیری و خطا در مورد وضعیت نابهسامان زندانها از جمله بند زنان اوین شده باشند.
وریشه مرادی (میرزایی) پس از تحمل دورهی طولانی اعتصاب غذا، هماکنون در وضعیت بد جسمانی قرار دارد، اما بهداری زندان با مخالفت مستقیم دادستان و ضابطین نهادهای امنیتی از اعزام وی به بیمارستان و انجام اقدامات درمانی لازم ممانعت به عمل میآورند.
برخورد غیرانسانی و منافی حقوق متهم با خانم مرادی، تنها یک مورد از تخطی سازمان زندانها خاصه در مواجهه با زندانیان سیاسی و عقیدتی است.
در بند زنان اوین، ۴ نفر از زندانیان، بالای ۷۰ سال و بیش از ۱۸ نفر بالای ۶۰ سال سن دارند که مبتلا به بیماریهای خاص مانند MS پیشرفته، سرطان، تومور مغزی و همچنین آپنهی تنفسی و بیماریهای مزمن ریوی و قلبی هستند و من بهطور روزمره شاهدم که حتی زندگی عادی و روزانه هم برای آنها چقدر دشوار و طاقتفرسا است.
در تمامی این روزها بهعنوان یک پزشک زندانی، شاهد عملکرد نامناسب و غیرتخصصی کادر درمانی بودهام که حتی از رسیدگی اولیه و پانسمان ساده هم عاجزند. امکانات بهداری داخل بند و مرکزی اوین نیز تا جایی حداقلی و ناچیز است که زندانیان برای تهیهی آنتیبیوتیکهای معمول و مسکنهای بدون تجویز و داروهای سرماخوردگی و حتی در مواردی چسب و وسایل پانسمان نیز مشکلات عدیده دارند.
مدتی پیش خانم محمدی جهت آنژیوگرافی، پس از رایزنیها و اعتراضات همبندیان و همچنین وکلای ایشان با مسئولان ذیربط، بعد از حدود هفت هفته، تحت شرایط خاص و بهصورت تحتالحفظ به بیمارستان اعزام شد. در حالیکه مدتها از درد قفسهی سینه، مضاف بر مشکلات متعدد و طاقتفرسای جسمی دیگر رنج میبرد و بارها با شرایطی بحرانی، تنها به بهداری زندان انتقال یافته بود.
در بیمارستان با معاینهی پزشک متخصص به صورت کاملاً اتفاقی و حین اخذ شرح حال و سایر معاینات و روندهای درمانی، با بُناسکن تشخیصی، ضایعهای در زانوی پای راست ایشان مشاهده شد که نیاز به بیوپسی (نمونهبرداری) داشت تا خوشخیمی یا بدخیمی آن مشخص شود. گرچه پیشتر توده ای نیز در سینه سمت راست مشاهده و بیوبسی شده بود . فیزیوتراپی در ناحیه کمر و گردن او به مدت یکسال است که انجام نمیشود.
نهایتاً خانم محمدی جهت انجام عمل جراحی نمونهبرداری، مجدداً به بیمارستان اعزام شد. پزشک متخصص جراح با توجه به گستردگی ضایعه و تشکیک بیش از پیش به بدخیمی، پروسهی ریسکشن (خارج کردن کامل ضایعه) و همچنین کورتاژ (تراشیدن نواحی اطراف ضایعه که مستعد متاستاز بود) را انجام داد.
مضاف بر این عمل جراحی سنگین، همزمان پیوند استخوان (گرفت و آلوگرفت) هم انجام شد. شرح کامل گزارش عمل جراحی و توصیههای پزشک متخصص بهصورت مستند در اختیار نهادهای ذیربط است.
علیرغم وجود گزارش مبسوط پزشکی مبنی بر وضعیت وخیم نرگس محمدی و توصیهی پزشک جهت گذراندن دورهی نقاهت در خارج از زندان، متاسفانه با جلوگیری از حضور پزشک قانونی برای صدور حکم مرخصی درمانی، ایشان را تنها پس از ۴۸ ساعت بعد از عمل جراحی به زندان بازگرداندند.
بازگشت بیمار در این شرایط با حداقلیترین امکانات و با برانکارد آمبولانس ICU که آن هم توسط شخص خانم محمدی اجاره شدهبود، باورکردنی نبود. او حتی توان نشستن معمولی و استفاده از سرویس بهداشتی عمومی که عفونی و غیراستریل است را نداشت و مضاف بر آن شرایط ارگونومیک تخت، بند، حمام و سرویس فرنگی هم مناسب بیمار نیست.
محیط مطلقاً عفونی زندان و شرایط نامناسب و غیراستریل تعویض پانسمان جراحی و بستری شدن در بند عمومی با جمعیت بیش از ۷۵ نفر که فقط در اتاق ایشان ۱۳ نفر زندانی هستند و همچنین ضعف سیستم ایمنی بدن بیمار و فشار مضاعف عمل جراحی همراه با شرایط پرتنش و اضطراب نهایتاً منجر به شروع زخم بستر و پیشرفت بیش از حد معمول درد در نواحی کمر و پاها شده است .
وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی
بنده به عنوان دانشجوی ترم آخر دکترای دندانپزشکی که در آستانهی دفاع و دانشآموختگی به طور قطعی از دانشگاه علوم پزشکی تهران اخراج شدهام و شاهد رنج و مهجوریت زنان زندانی بند اوین هستم، بیش از پیش یقین یافتهام که جان انسانها در حکومت جمهوری اسلامی از هر چیزی بیارزشتر است.
هدف اولیه و اصلی این نامه، تشریح وضعیت بحرانی و حاد خانم نرگس محمدی بود که با مشاهدهی تبدیل سیستم ناکارآمد درمانی حاکم بر زندانها به یک رویهی ثابت جهت تحت فشار قرار دادن هرچه بیشتر فعالان سیاسی، مدنی، عقیدتی به صرافت آن افتادم که گزارش مختصری از وضعیت وخیم موجود منتشر کنم. این نامهی سرگشاده نیز نه صرفاً برای اطلاع مسئولان حکومتی، بلکه جهت آگاهی بخشی به مردم شریف و آزادهی ایران است که شاید پیشتر با انتشار نامهی یک زندانی سیاسی سابق، مبنی بر ارائهی مستمر و مطلوب و کافی خدمات درمانی و اعزام بهموقع زندانیان به بیمارستان، که مطلقاً کذب و عوامفریبی بود دچار سوگیری و خطا در مورد وضعیت نابهسامان زندانها از جمله بند زنان اوین شده باشند.
وریشه مرادی (میرزایی) پس از تحمل دورهی طولانی اعتصاب غذا، هماکنون در وضعیت بد جسمانی قرار دارد، اما بهداری زندان با مخالفت مستقیم دادستان و ضابطین نهادهای امنیتی از اعزام وی به بیمارستان و انجام اقدامات درمانی لازم ممانعت به عمل میآورند.
برخورد غیرانسانی و منافی حقوق متهم با خانم مرادی، تنها یک مورد از تخطی سازمان زندانها خاصه در مواجهه با زندانیان سیاسی و عقیدتی است.
در بند زنان اوین، ۴ نفر از زندانیان، بالای ۷۰ سال و بیش از ۱۸ نفر بالای ۶۰ سال سن دارند که مبتلا به بیماریهای خاص مانند MS پیشرفته، سرطان، تومور مغزی و همچنین آپنهی تنفسی و بیماریهای مزمن ریوی و قلبی هستند و من بهطور روزمره شاهدم که حتی زندگی عادی و روزانه هم برای آنها چقدر دشوار و طاقتفرسا است.
در تمامی این روزها بهعنوان یک پزشک زندانی، شاهد عملکرد نامناسب و غیرتخصصی کادر درمانی بودهام که حتی از رسیدگی اولیه و پانسمان ساده هم عاجزند. امکانات بهداری داخل بند و مرکزی اوین نیز تا جایی حداقلی و ناچیز است که زندانیان برای تهیهی آنتیبیوتیکهای معمول و مسکنهای بدون تجویز و داروهای سرماخوردگی و حتی در مواردی چسب و وسایل پانسمان نیز مشکلات عدیده دارند.
مدتی پیش خانم محمدی جهت آنژیوگرافی، پس از رایزنیها و اعتراضات همبندیان و همچنین وکلای ایشان با مسئولان ذیربط، بعد از حدود هفت هفته، تحت شرایط خاص و بهصورت تحتالحفظ به بیمارستان اعزام شد. در حالیکه مدتها از درد قفسهی سینه، مضاف بر مشکلات متعدد و طاقتفرسای جسمی دیگر رنج میبرد و بارها با شرایطی بحرانی، تنها به بهداری زندان انتقال یافته بود.
در بیمارستان با معاینهی پزشک متخصص به صورت کاملاً اتفاقی و حین اخذ شرح حال و سایر معاینات و روندهای درمانی، با بُناسکن تشخیصی، ضایعهای در زانوی پای راست ایشان مشاهده شد که نیاز به بیوپسی (نمونهبرداری) داشت تا خوشخیمی یا بدخیمی آن مشخص شود. گرچه پیشتر توده ای نیز در سینه سمت راست مشاهده و بیوبسی شده بود . فیزیوتراپی در ناحیه کمر و گردن او به مدت یکسال است که انجام نمیشود.
نهایتاً خانم محمدی جهت انجام عمل جراحی نمونهبرداری، مجدداً به بیمارستان اعزام شد. پزشک متخصص جراح با توجه به گستردگی ضایعه و تشکیک بیش از پیش به بدخیمی، پروسهی ریسکشن (خارج کردن کامل ضایعه) و همچنین کورتاژ (تراشیدن نواحی اطراف ضایعه که مستعد متاستاز بود) را انجام داد.
مضاف بر این عمل جراحی سنگین، همزمان پیوند استخوان (گرفت و آلوگرفت) هم انجام شد. شرح کامل گزارش عمل جراحی و توصیههای پزشک متخصص بهصورت مستند در اختیار نهادهای ذیربط است.
علیرغم وجود گزارش مبسوط پزشکی مبنی بر وضعیت وخیم نرگس محمدی و توصیهی پزشک جهت گذراندن دورهی نقاهت در خارج از زندان، متاسفانه با جلوگیری از حضور پزشک قانونی برای صدور حکم مرخصی درمانی، ایشان را تنها پس از ۴۸ ساعت بعد از عمل جراحی به زندان بازگرداندند.
بازگشت بیمار در این شرایط با حداقلیترین امکانات و با برانکارد آمبولانس ICU که آن هم توسط شخص خانم محمدی اجاره شدهبود، باورکردنی نبود. او حتی توان نشستن معمولی و استفاده از سرویس بهداشتی عمومی که عفونی و غیراستریل است را نداشت و مضاف بر آن شرایط ارگونومیک تخت، بند، حمام و سرویس فرنگی هم مناسب بیمار نیست.
محیط مطلقاً عفونی زندان و شرایط نامناسب و غیراستریل تعویض پانسمان جراحی و بستری شدن در بند عمومی با جمعیت بیش از ۷۵ نفر که فقط در اتاق ایشان ۱۳ نفر زندانی هستند و همچنین ضعف سیستم ایمنی بدن بیمار و فشار مضاعف عمل جراحی همراه با شرایط پرتنش و اضطراب نهایتاً منجر به شروع زخم بستر و پیشرفت بیش از حد معمول درد در نواحی کمر و پاها شده است .