آیا نمایشگاه کتاب به کتابفروشیها لطمه میزند؟
عدهای معتقدند نمایشگاه کتاب رقیبی برای کتابفروشان است. در حدی که برخی ناشران به همین علت در نمایشگاه شرکت نمیکنند. عدهای هم این استدلال را قبول ندارند و معتقدند این دو مسیر، دو شاخهٔ متفاوت از شبکهٔ توزیع هستند و مستقل یا مکمل یکدیگرند.
ما در متمم قالب یکی از درسهای تفکر سیستمی این موضوع را به بحث گذاشتهایم و جوابهای بچهها واقعاً خواندنی است.
اگر دوست دارید تفکر سیستمی را بهتر درک کنید، پیشنهاد میکنم حتما به این سوال فکر کنید و ببینید جواب شما به این سوال چیست:
رابطه کتابفروشیها و نمایشگاه کتاب
نکتهٔ ا: دسترسی به این مطلب محدود به اعضای ویژه نیست. بنابراین همهٔ اعضای متمم (آزاد و ویژه) میتوانند در آن شرکت کنند. فقط باید اکانت داشته باشید.
نکتهٔ ۲: یک ساعت فکر کردن به این سوال از هفتاد ساعت نشستن سر کلاس تفکر سیستمی مفیدتر است (محمدرضا شعبانعلی)
#تفکر_سیستمی
عدهای معتقدند نمایشگاه کتاب رقیبی برای کتابفروشان است. در حدی که برخی ناشران به همین علت در نمایشگاه شرکت نمیکنند. عدهای هم این استدلال را قبول ندارند و معتقدند این دو مسیر، دو شاخهٔ متفاوت از شبکهٔ توزیع هستند و مستقل یا مکمل یکدیگرند.
ما در متمم قالب یکی از درسهای تفکر سیستمی این موضوع را به بحث گذاشتهایم و جوابهای بچهها واقعاً خواندنی است.
اگر دوست دارید تفکر سیستمی را بهتر درک کنید، پیشنهاد میکنم حتما به این سوال فکر کنید و ببینید جواب شما به این سوال چیست:
رابطه کتابفروشیها و نمایشگاه کتاب
نکتهٔ ا: دسترسی به این مطلب محدود به اعضای ویژه نیست. بنابراین همهٔ اعضای متمم (آزاد و ویژه) میتوانند در آن شرکت کنند. فقط باید اکانت داشته باشید.
نکتهٔ ۲: یک ساعت فکر کردن به این سوال از هفتاد ساعت نشستن سر کلاس تفکر سیستمی مفیدتر است (محمدرضا شعبانعلی)
#تفکر_سیستمی
این رو هم بگم.
من ترجیح میدم در خیلی از مواردی که معمولاً اصطلاح "تندرو" رایجه و بهکار میره، از تعبیر "بنیادگرا" استفاده کنم.
علتش هم اینه که وقتی میگیم "تندرو" یعنی اصل کار این گروهها رو قبول داریم فقط دارن تند میرن. اگر "کندرو" بودن ماجرا حل بود.
اما بعضی رفتارها ایرادشون به شدت و حدتشون نیست. به غلط بودنشونه.
شما اگر به درشکهای که توی اتوبان راه میره بگی "خودرو کندرو" تلویحاً خودرو بودنش رو پذیرفتی و ایراد رو در سرعتش دیدی. به درشکه باید گفت درشکه
#ظرافتهای_کلامی
من ترجیح میدم در خیلی از مواردی که معمولاً اصطلاح "تندرو" رایجه و بهکار میره، از تعبیر "بنیادگرا" استفاده کنم.
علتش هم اینه که وقتی میگیم "تندرو" یعنی اصل کار این گروهها رو قبول داریم فقط دارن تند میرن. اگر "کندرو" بودن ماجرا حل بود.
اما بعضی رفتارها ایرادشون به شدت و حدتشون نیست. به غلط بودنشونه.
شما اگر به درشکهای که توی اتوبان راه میره بگی "خودرو کندرو" تلویحاً خودرو بودنش رو پذیرفتی و ایراد رو در سرعتش دیدی. به درشکه باید گفت درشکه
#ظرافتهای_کلامی
دربارهٔ قرار جلسات و دیدارها
این نکته رو نزدیک بیست ساله در قالب "اتیکت" میگم. با وجود ساده بودنش خیلیها رعایت نمیکنن. و رعایت کردن و نکردنش، جدا از جنبهٔ اخلاقی، میتونه تصویر ما رو در ذهن طرف مقابل چند پله بالا/پایین ببره:
اگر با کسی قرار ملاقات، جلسه، گردش و ... داریم، در لحظهای که متوجه شدیم که نمیتونیم در زمان توافقشده به قرار برسیم، به طرف مقابل بگیم.
اون عبارت "در لحظهای که" خیلی مهمه. به این مثالها توجه کنید:
🔸️ من امروز شنبه با شما قرار میذارم که پنجشنبه ظهر بیام دفترتون.
اگر روز دوشنبه فهمیدم که پنجشنبه نمیتونم بیام، باید همون دوشنبه بگم. نه حتی سهشنبه و نه چهارشنبه.
🔸️من و شما با هم قرار میذاریم ۸ شب بریم یه رستوران شام بخوریم.
اگر از ۴ عصر حدس میزنم که ۸:۱۵ میرسم، باید همون ۴ به شما بگم.
🔸️ اگر ۷ راه افتادم و مطمئن بودم ۸ میرسم اما حدود ۷:۲۰ در مسیر دیدم ترافیکه و مطمئن شدم ۸ نمیرسم. باید همون ۷:۲۰ بگم.
حتی اگر ۷:۵۵ فهمیدم که ۸ نمیرسم بهتره ۷:۵۵ بگم تا ۸ یا ۸:۱۵.
🔸️ اگر با شما قرار میذارم که یکی از روزهای آخر هفته (پنجشنبه یا جمعه) بریم بیرون. باید اولین لحظهای که میفهمم نمیشه بهتون بگم. حالا ممکنه چهارشنبه باشه، ممکنه پنجشنبه باشه یا حتی جمعه صبح.
اما نباید آخرین دقیقهی جمعه شب بگم که "آخ. این هفته نشد."
یکی از ستونهای اتیکت اینه که جای بقیه رو توی دنیا تنگ نکنیم.
چه جای فیزیکی، چه برنامه زمانی و چه هر تصمیم و اقدامی که انعطافپذیری طرف مقابل رو کاهش میده.
شاید به نظر ساده بیاد. اما فکر میکنم آدمهایی که چنین قواعدی رو رعایت نمیکنن، گاهی توی همکاریها و شراکتهای بزرگ هم بقیه رو نابود میکنن. چون عادت ندارن جهان رو از نگاه همکار و دوست و همراه ببینن.
#اتیکت
این نکته رو نزدیک بیست ساله در قالب "اتیکت" میگم. با وجود ساده بودنش خیلیها رعایت نمیکنن. و رعایت کردن و نکردنش، جدا از جنبهٔ اخلاقی، میتونه تصویر ما رو در ذهن طرف مقابل چند پله بالا/پایین ببره:
اگر با کسی قرار ملاقات، جلسه، گردش و ... داریم، در لحظهای که متوجه شدیم که نمیتونیم در زمان توافقشده به قرار برسیم، به طرف مقابل بگیم.
اون عبارت "در لحظهای که" خیلی مهمه. به این مثالها توجه کنید:
🔸️ من امروز شنبه با شما قرار میذارم که پنجشنبه ظهر بیام دفترتون.
اگر روز دوشنبه فهمیدم که پنجشنبه نمیتونم بیام، باید همون دوشنبه بگم. نه حتی سهشنبه و نه چهارشنبه.
🔸️من و شما با هم قرار میذاریم ۸ شب بریم یه رستوران شام بخوریم.
اگر از ۴ عصر حدس میزنم که ۸:۱۵ میرسم، باید همون ۴ به شما بگم.
🔸️ اگر ۷ راه افتادم و مطمئن بودم ۸ میرسم اما حدود ۷:۲۰ در مسیر دیدم ترافیکه و مطمئن شدم ۸ نمیرسم. باید همون ۷:۲۰ بگم.
حتی اگر ۷:۵۵ فهمیدم که ۸ نمیرسم بهتره ۷:۵۵ بگم تا ۸ یا ۸:۱۵.
🔸️ اگر با شما قرار میذارم که یکی از روزهای آخر هفته (پنجشنبه یا جمعه) بریم بیرون. باید اولین لحظهای که میفهمم نمیشه بهتون بگم. حالا ممکنه چهارشنبه باشه، ممکنه پنجشنبه باشه یا حتی جمعه صبح.
اما نباید آخرین دقیقهی جمعه شب بگم که "آخ. این هفته نشد."
یکی از ستونهای اتیکت اینه که جای بقیه رو توی دنیا تنگ نکنیم.
چه جای فیزیکی، چه برنامه زمانی و چه هر تصمیم و اقدامی که انعطافپذیری طرف مقابل رو کاهش میده.
شاید به نظر ساده بیاد. اما فکر میکنم آدمهایی که چنین قواعدی رو رعایت نمیکنن، گاهی توی همکاریها و شراکتهای بزرگ هم بقیه رو نابود میکنن. چون عادت ندارن جهان رو از نگاه همکار و دوست و همراه ببینن.
#اتیکت
"گوسفندی است در لباس گوسفند."
این رو چرچیل دربارهٔ رقیب سیاسی خودش کلمنت آتلی میگه.
چند نکته:
🔸️واقعاً هوش کلامی چرچیل زیاد بوده. اینکه با الهام از ترکیب "گرگ در لباس گوسفند" این رو ساخته واقعاً عالیه. بیخود نیست که بسیاری از جملههای زیرکانه رو بهاشتباه به چرچیل نسبت میدن.
🔸️همین امروز هوش مصنوعی مولد جرئت نمیکنه این جمله رو تحویلت بده. فکر میکنه خطای ساختاری داره یا لااقل بدیهیه. مغز انسانه که میفهمه چنین جملهای هم معنا داره و هم نیش عمیقی در اون هست.
🔸️واقعاً این گوسفندان در لباس گوسفند ترسناکن. چه در بین دوستانمون باشن و چه در جمع مدیران و سیاستگذاران. مدام یه حماقتی میکنن. میگی حتماً یه علتی پشتشه. و بعد یه روز ترسناک متوجه میشی: هیچی پشتش نبوده
🔸️یه بار به یه دوستم دربارهٔ یکی که هر دومون میشناختیم گفتم: چند ساله مغزمون سوخت از بس این احمقانه رفتار کرد و ما هم هی سعی کردیم تئوریسازی کنیم و نیتش رو بفهمیم. در حالی که اون فقط داشت حماقت میکرد. همین.
🔸️فکر نکنید که فکر میکنم خودم تیزهوشم و بقیه احمق. همهمون میدونیم که هر کدوم از ما "آدم احمق" داستان یه آدم دیگهایم.
#نقل_قول #متمم
این رو چرچیل دربارهٔ رقیب سیاسی خودش کلمنت آتلی میگه.
چند نکته:
🔸️واقعاً هوش کلامی چرچیل زیاد بوده. اینکه با الهام از ترکیب "گرگ در لباس گوسفند" این رو ساخته واقعاً عالیه. بیخود نیست که بسیاری از جملههای زیرکانه رو بهاشتباه به چرچیل نسبت میدن.
🔸️همین امروز هوش مصنوعی مولد جرئت نمیکنه این جمله رو تحویلت بده. فکر میکنه خطای ساختاری داره یا لااقل بدیهیه. مغز انسانه که میفهمه چنین جملهای هم معنا داره و هم نیش عمیقی در اون هست.
🔸️واقعاً این گوسفندان در لباس گوسفند ترسناکن. چه در بین دوستانمون باشن و چه در جمع مدیران و سیاستگذاران. مدام یه حماقتی میکنن. میگی حتماً یه علتی پشتشه. و بعد یه روز ترسناک متوجه میشی: هیچی پشتش نبوده
🔸️یه بار به یه دوستم دربارهٔ یکی که هر دومون میشناختیم گفتم: چند ساله مغزمون سوخت از بس این احمقانه رفتار کرد و ما هم هی سعی کردیم تئوریسازی کنیم و نیتش رو بفهمیم. در حالی که اون فقط داشت حماقت میکرد. همین.
🔸️فکر نکنید که فکر میکنم خودم تیزهوشم و بقیه احمق. همهمون میدونیم که هر کدوم از ما "آدم احمق" داستان یه آدم دیگهایم.
#نقل_قول #متمم
با متمم | هایلایت | محمدرضا شعبانعلی
"گوسفندی است در لباس گوسفند." این رو چرچیل دربارهٔ رقیب سیاسی خودش کلمنت آتلی میگه. چند نکته: 🔸️واقعاً هوش کلامی چرچیل زیاد بوده. اینکه با الهام از ترکیب "گرگ در لباس گوسفند" این رو ساخته واقعاً عالیه. بیخود نیست که بسیاری از جملههای زیرکانه رو بهاشتباه…
به نظرم میاد بعضی از دوستانم با وجودی که ظاهراً هوش طبیعی هم دارن، اما توضیح من رو در مورد هوش مصنوعی متوجه نشدن 😅
و دیدم میگن مدل فلان میفهمه و اون یکی مدل اینطوریه و ...
تقریبا تمام LLMها این عبارت رو چنین تفسیر میکنن که آدم سادهایه، ظاهر و باطنش یکیه.
اما این جمله یه ظرافت دیگهای توش داره. این فقط طعنهاش به اون آدمه نیست. به یکی دیگه هم است!
به طرفدار، دوستدار و علاقهمند اون آدمه. و همینطور به مخالفان و منتقدان اون آدم که در عین انتقاد، فرض میکنن اون آدم حداقل اونقدر میفهمه که منافع خودش رو تشخیص بده. فقط داره نقش گوسفند رو ایفا میکنه.
کنایهٔ جمله اینه که:
نه نه. این نقش گوسفند رو ایفا نمیکنه. این خودِ خودِ گوسفنده.
تو احمق نباش و اشتباه ارزیابیش نکن.
در واقع این جمله توصیف یه گوسفند برای مجموعهای از گاوهاست که گوسفندی اون رو یک "ابزار نمایشی" یا "تاکتیک سیاسی" میدونن و نه یک واقعیت وجودی :)))
و دیدم میگن مدل فلان میفهمه و اون یکی مدل اینطوریه و ...
تقریبا تمام LLMها این عبارت رو چنین تفسیر میکنن که آدم سادهایه، ظاهر و باطنش یکیه.
اما این جمله یه ظرافت دیگهای توش داره. این فقط طعنهاش به اون آدمه نیست. به یکی دیگه هم است!
به طرفدار، دوستدار و علاقهمند اون آدمه. و همینطور به مخالفان و منتقدان اون آدم که در عین انتقاد، فرض میکنن اون آدم حداقل اونقدر میفهمه که منافع خودش رو تشخیص بده. فقط داره نقش گوسفند رو ایفا میکنه.
کنایهٔ جمله اینه که:
نه نه. این نقش گوسفند رو ایفا نمیکنه. این خودِ خودِ گوسفنده.
تو احمق نباش و اشتباه ارزیابیش نکن.
در واقع این جمله توصیف یه گوسفند برای مجموعهای از گاوهاست که گوسفندی اون رو یک "ابزار نمایشی" یا "تاکتیک سیاسی" میدونن و نه یک واقعیت وجودی :)))
سیستمهای پیچیده
اولین درس از سلسله درسهای سیستمهای پیچیده (Complex Systems Theory) رو در متمم منتشر کردم.
البته اولین مطلب صرفاً معرفیه.
برای خودم مهمترین درسیه که توی زندگیم دارم مینویسم و هیچ شاخهای از علم رو به این اندازه دوست ندارم و تحسین نمیکنم.
در عین حال طبیعتاً مخاطبان محدود داره و برای همه جذاب نیست.
پیگیری این درس چیزی نیست که به همه پیشنهاد کنم. اما تالیف و تدوینش قولیه که چند ساله به تعدادی از بچهها دادهام و برام مهمه انجامش بدم:
معرفی دوره سیستمهای پیچیده
#تفکر_سیستمی #سیستمهای_پیچیده
اولین درس از سلسله درسهای سیستمهای پیچیده (Complex Systems Theory) رو در متمم منتشر کردم.
البته اولین مطلب صرفاً معرفیه.
برای خودم مهمترین درسیه که توی زندگیم دارم مینویسم و هیچ شاخهای از علم رو به این اندازه دوست ندارم و تحسین نمیکنم.
در عین حال طبیعتاً مخاطبان محدود داره و برای همه جذاب نیست.
پیگیری این درس چیزی نیست که به همه پیشنهاد کنم. اما تالیف و تدوینش قولیه که چند ساله به تعدادی از بچهها دادهام و برام مهمه انجامش بدم:
معرفی دوره سیستمهای پیچیده
#تفکر_سیستمی #سیستمهای_پیچیده
بیستوپنج سال
امروز مراسم بیستوپنجمین سالگرد تاسیس دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه شریف برگزار شد.
حضور در این مراسم واقعاً لذتبخش بود. خصوصاً وقتی یادمون میومد که در مقطعی در اواخر دولت احمدینژاد سعی کردن دانشکده رو منحل کنن.
امروز دکتر نیلی در سخنرانیشون به اون دوران اشاره کردند و گفتند: "آنها رفتند و ما ماندیم."
این جمله رو قطعاً کسان دیگری هم در آینده خواهند شنید.
دکتر مشایخی در سخنرانیشون روند تاسیس دانشکده رو شرح دادن. دکتر مدنیزاده خوشآمدگویی مختصری داشتند و تریبون رو به دکتر وصال سپردن تا گزارشی از وضع دانشکده بدن.
من هم در سخنرانیم راجع به "جهان مسطح" و اهمیت شبکهها حرف زدم و به تفاوت نتورک و نتورکینگ اشاره کردم (و کمی هم ارجاع به فریدمن، کاستلز و فرگوسن).
امروز مراسم بیستوپنجمین سالگرد تاسیس دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه شریف برگزار شد.
حضور در این مراسم واقعاً لذتبخش بود. خصوصاً وقتی یادمون میومد که در مقطعی در اواخر دولت احمدینژاد سعی کردن دانشکده رو منحل کنن.
امروز دکتر نیلی در سخنرانیشون به اون دوران اشاره کردند و گفتند: "آنها رفتند و ما ماندیم."
این جمله رو قطعاً کسان دیگری هم در آینده خواهند شنید.
دکتر مشایخی در سخنرانیشون روند تاسیس دانشکده رو شرح دادن. دکتر مدنیزاده خوشآمدگویی مختصری داشتند و تریبون رو به دکتر وصال سپردن تا گزارشی از وضع دانشکده بدن.
من هم در سخنرانیم راجع به "جهان مسطح" و اهمیت شبکهها حرف زدم و به تفاوت نتورک و نتورکینگ اشاره کردم (و کمی هم ارجاع به فریدمن، کاستلز و فرگوسن).
بیمار کیست؟ بیماری چیست؟
سنجش فرد با معیارهای جامعه برای تعیین میزان سلامت فرد، وقتی میدانیم خود جامعه عمیقاً بیمار است، کار درستی نیست.
کریشنامورتی
شبیه این جمله رو آدمهای زیادی گفتهان. و نکتهٔ اصلی که خوبه یادمون بمونه اینه که خیلی از رفتارهایی که جامعه بد میدونه، صرفاً ناهنجاریه.
و ناهنجار اصلاً لغت بدی نیست. ناهنجار یعنی هنجار نیست. نُرم نیست. فراگیر نیست. از نظر و سلیقهٔ متوسط جامعه فاصله داره.
#نقل_قول
سنجش فرد با معیارهای جامعه برای تعیین میزان سلامت فرد، وقتی میدانیم خود جامعه عمیقاً بیمار است، کار درستی نیست.
کریشنامورتی
شبیه این جمله رو آدمهای زیادی گفتهان. و نکتهٔ اصلی که خوبه یادمون بمونه اینه که خیلی از رفتارهایی که جامعه بد میدونه، صرفاً ناهنجاریه.
و ناهنجار اصلاً لغت بدی نیست. ناهنجار یعنی هنجار نیست. نُرم نیست. فراگیر نیست. از نظر و سلیقهٔ متوسط جامعه فاصله داره.
#نقل_قول
اوایل که با Gen AI عکس میساختن، یه بازی ساده رایج بود. میگفتن یه ساعت آنالوگ ترسیم کنه که یه زمان مشخصی رو (غیر از ۱۰:۱۰) نشون بده.
چون اغلب عکسهایی که از ساعت در جهان وجود داره ساعت ۱۰:۱۰ رو نشون میده، خروجی معمولا ۱۰:۱۰ میشد.
امروز با Gemini چک کردم و دیدم هنوز همونطوریه.
با مدلهای دیگه تست نکردم. بههرحال دیر یا زود میتونن با یه ترفندهایی اینجور پرامپتها رو درست جواب بدن
اما این خروجی یه یادآوری مهم برای کسانیه که از AI استفاده میکنن. الان که بخش بزرگی از خروجی هوش مصنوعی بر پایهٔ یادگیری عمیق شکل گرفته، بسیار مهمه که سیستم با چی آموزش دیده
این نمونهها پیشپاافتاده هستن. اما در حوزههای تخصصیتر، حتی ممکنه یه کاربر عادی نفهمه و سواد نداشته باشه که حذفیات و نادیدهها رو حدس بزنه
در لایههای پیچیدهتر چالشهایی مثل دریفت هم هست: وقتی کمکم ورودی امروز سیستم بهشکلی تغییر میکنه که از ساختار و ماهیت اون چیزهایی که روز اول باهاش آموزش دیده فاصله میگیره:
خطاهایی جدی، مهم و تاثیرگذار
اما ظریف و پنهان
که ممکنه از چشم کسانی که صرفا جنبههای فنی و عملیاتی هوش مصنوعی رو بلدن دور بمونه
#هوش_مصنوعی
چون اغلب عکسهایی که از ساعت در جهان وجود داره ساعت ۱۰:۱۰ رو نشون میده، خروجی معمولا ۱۰:۱۰ میشد.
امروز با Gemini چک کردم و دیدم هنوز همونطوریه.
با مدلهای دیگه تست نکردم. بههرحال دیر یا زود میتونن با یه ترفندهایی اینجور پرامپتها رو درست جواب بدن
اما این خروجی یه یادآوری مهم برای کسانیه که از AI استفاده میکنن. الان که بخش بزرگی از خروجی هوش مصنوعی بر پایهٔ یادگیری عمیق شکل گرفته، بسیار مهمه که سیستم با چی آموزش دیده
این نمونهها پیشپاافتاده هستن. اما در حوزههای تخصصیتر، حتی ممکنه یه کاربر عادی نفهمه و سواد نداشته باشه که حذفیات و نادیدهها رو حدس بزنه
در لایههای پیچیدهتر چالشهایی مثل دریفت هم هست: وقتی کمکم ورودی امروز سیستم بهشکلی تغییر میکنه که از ساختار و ماهیت اون چیزهایی که روز اول باهاش آموزش دیده فاصله میگیره:
خطاهایی جدی، مهم و تاثیرگذار
اما ظریف و پنهان
که ممکنه از چشم کسانی که صرفا جنبههای فنی و عملیاتی هوش مصنوعی رو بلدن دور بمونه
#هوش_مصنوعی
فیل: موشی که مشخصاتش را دولت تدوین کرده است.
رابرت هاینلاین
جملهٔ هاینلاین کمی کلیشه شده. اما چون هر روز ناکارآمدی دولتها (بهویژه دولتهای خودمون) رو میبینیم، مدام یاد هاینلاین میفتیم و نمیتونیم فراموشش کنیم.
پینوشت ۱: البته نباید از شاهکار فریدمن هم غافل بشیم که میگفت اگر دولت رو مسئول مدیریت شِن در بیابان کنید، بعد از مدتی میاد میگه شن کم اومد (حالا شما بگو برق، گاز، نفت و ...)
پینوشت ۲: یه جمله با ساختار مشابه رو هارولد کونتز دربارهٔ کمیتههای سازمانی گفته: "شتر، اسبی است که یک کمیته مشخصات فنیاش را تدوین کرده است."
#نقل_قول
رابرت هاینلاین
جملهٔ هاینلاین کمی کلیشه شده. اما چون هر روز ناکارآمدی دولتها (بهویژه دولتهای خودمون) رو میبینیم، مدام یاد هاینلاین میفتیم و نمیتونیم فراموشش کنیم.
پینوشت ۱: البته نباید از شاهکار فریدمن هم غافل بشیم که میگفت اگر دولت رو مسئول مدیریت شِن در بیابان کنید، بعد از مدتی میاد میگه شن کم اومد (حالا شما بگو برق، گاز، نفت و ...)
پینوشت ۲: یه جمله با ساختار مشابه رو هارولد کونتز دربارهٔ کمیتههای سازمانی گفته: "شتر، اسبی است که یک کمیته مشخصات فنیاش را تدوین کرده است."
#نقل_قول
اکنون...
هفتهٔ پیش فرصتی دست داد که خدمت دوستان عزیزم در یکی از قسمتهای برنامهٔ اکنون باشم (که امروز در پلتفرم فیلیمو منتشر شد).
گفتگویی که شکل گرفت ساده و صمیمی بود و واقعاً حس نکردم جلوی دوربین و تیم اجرایی هستم.
باید از لطف و هنر محمدرضا رضائیان و همکارانش تشکر کنم که واقعاً یه جمع صمیمی و دوستانه ایجاد کردهان. و همینطور از سروش صحت عزیز که همصحبتی باهاش بسیار لذتبخشه.
و البته دوست قدیمی و خوبم پویا شفیعی که همهجوره در این پروژه همراه بود.
لینک پست اینستاگرامی معرفی این بخش
هفتهٔ پیش فرصتی دست داد که خدمت دوستان عزیزم در یکی از قسمتهای برنامهٔ اکنون باشم (که امروز در پلتفرم فیلیمو منتشر شد).
گفتگویی که شکل گرفت ساده و صمیمی بود و واقعاً حس نکردم جلوی دوربین و تیم اجرایی هستم.
باید از لطف و هنر محمدرضا رضائیان و همکارانش تشکر کنم که واقعاً یه جمع صمیمی و دوستانه ایجاد کردهان. و همینطور از سروش صحت عزیز که همصحبتی باهاش بسیار لذتبخشه.
و البته دوست قدیمی و خوبم پویا شفیعی که همهجوره در این پروژه همراه بود.
لینک پست اینستاگرامی معرفی این بخش
ایلان ماسک و اعتبار کربنی (۱)
ایلان ماسک را از منظر اقتصادی و سیاسی میتوان راستگرا دانست. سیاستهای او در توییتر (ایکس) و حمایت از آزادی بیان مطلق و انتقاد از سیاستهای چپگرایانه در سانسور محتوا، حمایت از کاهش مقررات دولتی و مالیاتها، اصرار بر کوچک شدن دولت و مخالفت با بودجههایی که برای تنوعبخشی و حمایت از اقلیتها و گروههای ضعیفتر اجتماعی تخصیص مییافت (DEI) نمونههایی از این مواضع هستند که نهایتاً به همکاری عملیاتی او با ترامپ منتهی شدند.
چیزی که در این میان کمتر به چشم میآمد، اعتبار کربنی (Carbon Credit) بود. بخش چشمگیری از سوددهی تسلا در تمام این سالها، سود واقعی تجاری (به معنای متعارف) نبوده است. تسلا به خاطر تولید خودروهای برقی از دولت «اعتبار کربنی» دریافت میکرد. این اعتبار در بازار قابلفروش بود. یعنی شرکتهایی که آلایندهٔ محیط زیست بودند، برای اینکه بتوانند این آلایندهها را همچنان تولید کنند، باید متناسب با حجم آلایندههایشان «اعتبار کربنی» از بازار میخریدند. پولی که کاملاً نقد، سریع و مستقیم به حساب تسلا مینشست.
از این منظر، بخش قابلتوجهی از اعتبار و ثروت ایلان ماسک از شرکتی میآید که «از دولت تغذیه میشود.» یعنی اگر دولت، سیاستی در حمایت مستقیم از انرژیهای نو نداشت و مانند رابینهود از شرکتهای سنتی پول نمیگرفت و به شرکتهای مدرن سوبسید نمیداد، تسلا وضعیتی متفاوت با امروز داشت.
حرف من در اینجا درست یا نادرست بودن این نوع سیاستها نیست (ما در ایران خودمان هم از این نوع سیاستهای تخصیص اجباری منابع فراوان داریم. البته غالباً در خدمت ایدئولوژی حاکم).
بلکه میخواهم - در بخش دوم حرفم - به نکتهٔ دیگری اشاره کنم.
#اعتبار_کربنی
ایلان ماسک را از منظر اقتصادی و سیاسی میتوان راستگرا دانست. سیاستهای او در توییتر (ایکس) و حمایت از آزادی بیان مطلق و انتقاد از سیاستهای چپگرایانه در سانسور محتوا، حمایت از کاهش مقررات دولتی و مالیاتها، اصرار بر کوچک شدن دولت و مخالفت با بودجههایی که برای تنوعبخشی و حمایت از اقلیتها و گروههای ضعیفتر اجتماعی تخصیص مییافت (DEI) نمونههایی از این مواضع هستند که نهایتاً به همکاری عملیاتی او با ترامپ منتهی شدند.
چیزی که در این میان کمتر به چشم میآمد، اعتبار کربنی (Carbon Credit) بود. بخش چشمگیری از سوددهی تسلا در تمام این سالها، سود واقعی تجاری (به معنای متعارف) نبوده است. تسلا به خاطر تولید خودروهای برقی از دولت «اعتبار کربنی» دریافت میکرد. این اعتبار در بازار قابلفروش بود. یعنی شرکتهایی که آلایندهٔ محیط زیست بودند، برای اینکه بتوانند این آلایندهها را همچنان تولید کنند، باید متناسب با حجم آلایندههایشان «اعتبار کربنی» از بازار میخریدند. پولی که کاملاً نقد، سریع و مستقیم به حساب تسلا مینشست.
از این منظر، بخش قابلتوجهی از اعتبار و ثروت ایلان ماسک از شرکتی میآید که «از دولت تغذیه میشود.» یعنی اگر دولت، سیاستی در حمایت مستقیم از انرژیهای نو نداشت و مانند رابینهود از شرکتهای سنتی پول نمیگرفت و به شرکتهای مدرن سوبسید نمیداد، تسلا وضعیتی متفاوت با امروز داشت.
حرف من در اینجا درست یا نادرست بودن این نوع سیاستها نیست (ما در ایران خودمان هم از این نوع سیاستهای تخصیص اجباری منابع فراوان داریم. البته غالباً در خدمت ایدئولوژی حاکم).
بلکه میخواهم - در بخش دوم حرفم - به نکتهٔ دیگری اشاره کنم.
#اعتبار_کربنی
ایلان ماسک و اعتبار کربنی (۲)
در دهههای اخیر، یکی از مواضع ثابت جمهوریخواهان مخالفت با سیاستهای مدافع محیطزیست بوده است. آنها یا گرمایش زمین را رد کرده یا اولویت این پدیده را پایین دانستهاند. سرمایهگذاری برای انرژیهای نو را هم نوعی سرقت از جیب معاصرین به نفع آیندگان تلقی کردهاند (امروز فرصتهای شغلی یا رشد اقتصادی مهار میشود که در چند دهه بعد، زمینی سبز و زنده داشته باشیم).
رابطهٔ نزدیک جمهوریخواهان با شرکتهای نفتی و تأمینکنندگان سنتی انرژی هم چیزی نیست که بشود آن را نادیده گرفت. دولت کوچک (که ایدئال جمهوریخواهان است و ریگان نمادی از آن محسوب میشود) هم دولتی نیست که در جزئیترین سیاستهای تخصیص منابع دخالت کند. ایلان ماسک هم خود برای کوچکسازی دولت آمده بود و هر جا که میشد، حمایتهای دولتی را قطع کرد یا کاهش داد (از جمله NIH و NSF و USAid). واضح بود که چنین دولتی نمیتواند به اسم اعتبار کربنی از شرکتهای آلاینده پول بگیرد و به تسلا تزریق کند.
#اعتبار_کربنی
در دهههای اخیر، یکی از مواضع ثابت جمهوریخواهان مخالفت با سیاستهای مدافع محیطزیست بوده است. آنها یا گرمایش زمین را رد کرده یا اولویت این پدیده را پایین دانستهاند. سرمایهگذاری برای انرژیهای نو را هم نوعی سرقت از جیب معاصرین به نفع آیندگان تلقی کردهاند (امروز فرصتهای شغلی یا رشد اقتصادی مهار میشود که در چند دهه بعد، زمینی سبز و زنده داشته باشیم).
رابطهٔ نزدیک جمهوریخواهان با شرکتهای نفتی و تأمینکنندگان سنتی انرژی هم چیزی نیست که بشود آن را نادیده گرفت. دولت کوچک (که ایدئال جمهوریخواهان است و ریگان نمادی از آن محسوب میشود) هم دولتی نیست که در جزئیترین سیاستهای تخصیص منابع دخالت کند. ایلان ماسک هم خود برای کوچکسازی دولت آمده بود و هر جا که میشد، حمایتهای دولتی را قطع کرد یا کاهش داد (از جمله NIH و NSF و USAid). واضح بود که چنین دولتی نمیتواند به اسم اعتبار کربنی از شرکتهای آلاینده پول بگیرد و به تسلا تزریق کند.
#اعتبار_کربنی
ایلان ماسک و اعتبار کربنی (۳)
قطعاً رابطهٔ ماسک و ترامپ، پیچیده، چندوجهی، چندموضوعی و چندلایه است و نمیشود ماهیت و سرنوشت آن را در یک یا چند گزاره گنجاند.
اما یکی از وجوه این رابطه، به گمانم برای ما ایرانیان ارزش آموزشی دارد: تولد زودرس یک جنبش اجتماعی.
جنبش برگرداندن عظمت به آمریکا (MAGA) که ماسک هم بخشی از آن بود و با برخی از منافع و خواستههایش همسویی داشت، بهرغم پیشینهٔ آن در دولتهای قبلی، جنبشی جدید محسوب میشود.
(اگر مواضع ریگان و جورج دبلیو بوش را ببینید، در عین اینکه شباهتهایی وجود دارد، کاملاً واضح است که جنس ترامپ با آنها متفاوت است و MAGA را نمیتوان ادامهٔ کاملاً پیوستهٔ سیاستهای جمهوریخواهان دانست).
جنبشهای زودرس، چون فرصتی برای بلوغ کامل ندارند، معمولاً گرفتار نوعی «شتابزدگی در معماری» میشوند. یعنی همه برای اینکه جنبش پیش برود، سعی میکنند اختلافها را نادیده بگیرند و بیشتر بر شباهتها متمرکز شوند. در این نگاه، آجرهای بسیاری - در عین اینکه میفهمند بهسادگی در ساختمان نهایی جا نمیگیرند - به امید اتفاقاتی که «شاید» بیفتد و تغییراتی که «شاید» بهوجود بیاید و همراهیها و مصالحههایی که «شاید» شکل بگیرد، با سازندگان ساختمان جدید همراه میشوند.
همراهی ایلان ماسک و ترامپ را با چنین عینکی هم میشود دید. حالا ترامپ بر سر کار آمده، شباهتها بهتدریج رنگ باختهاند و اختلافها پررنگتر شدهاند.
این اتفاقها را در بسیاری از تحولات، انقلابها و جابهجاییهای قدرت در ایران و نقاط دیگر جهان هم میشود دید.
جنبشهایی که کندتر جلو میروند و عمرشان طولانیتر میشود، این فرصت را دارند تا پیش از به ثمر نشستن، بهتدریج چنین تعارضهایی را «حل» یا «مدیریت» کنند. هرچند این امکان هم وجود دارد که انرژی اجتماعیشان فرو بنشیند و هرگز به بار ننشینند.
#اعتبار_کربنی
قطعاً رابطهٔ ماسک و ترامپ، پیچیده، چندوجهی، چندموضوعی و چندلایه است و نمیشود ماهیت و سرنوشت آن را در یک یا چند گزاره گنجاند.
اما یکی از وجوه این رابطه، به گمانم برای ما ایرانیان ارزش آموزشی دارد: تولد زودرس یک جنبش اجتماعی.
جنبش برگرداندن عظمت به آمریکا (MAGA) که ماسک هم بخشی از آن بود و با برخی از منافع و خواستههایش همسویی داشت، بهرغم پیشینهٔ آن در دولتهای قبلی، جنبشی جدید محسوب میشود.
(اگر مواضع ریگان و جورج دبلیو بوش را ببینید، در عین اینکه شباهتهایی وجود دارد، کاملاً واضح است که جنس ترامپ با آنها متفاوت است و MAGA را نمیتوان ادامهٔ کاملاً پیوستهٔ سیاستهای جمهوریخواهان دانست).
جنبشهای زودرس، چون فرصتی برای بلوغ کامل ندارند، معمولاً گرفتار نوعی «شتابزدگی در معماری» میشوند. یعنی همه برای اینکه جنبش پیش برود، سعی میکنند اختلافها را نادیده بگیرند و بیشتر بر شباهتها متمرکز شوند. در این نگاه، آجرهای بسیاری - در عین اینکه میفهمند بهسادگی در ساختمان نهایی جا نمیگیرند - به امید اتفاقاتی که «شاید» بیفتد و تغییراتی که «شاید» بهوجود بیاید و همراهیها و مصالحههایی که «شاید» شکل بگیرد، با سازندگان ساختمان جدید همراه میشوند.
همراهی ایلان ماسک و ترامپ را با چنین عینکی هم میشود دید. حالا ترامپ بر سر کار آمده، شباهتها بهتدریج رنگ باختهاند و اختلافها پررنگتر شدهاند.
این اتفاقها را در بسیاری از تحولات، انقلابها و جابهجاییهای قدرت در ایران و نقاط دیگر جهان هم میشود دید.
جنبشهایی که کندتر جلو میروند و عمرشان طولانیتر میشود، این فرصت را دارند تا پیش از به ثمر نشستن، بهتدریج چنین تعارضهایی را «حل» یا «مدیریت» کنند. هرچند این امکان هم وجود دارد که انرژی اجتماعیشان فرو بنشیند و هرگز به بار ننشینند.
#اعتبار_کربنی
لامبورگینی در خیابانهای تهران
اخیراً که بحث ارزشگذاری شرکتهای استارتاپی در کشور ما داغ شده، بعضی از مدیران استارتاپی گله میکنند که بازار ما نگاه سنتی و گذشتهنگر دارد و ارزشگذاری روی استارتاپها را بلد نیست.
در این باره مطلبی نوشتم که شاید حوصله داشته باشید و بخواهید بخوانید:
لامبورگینی در خیابانهای تهران
#روزنوشته
اخیراً که بحث ارزشگذاری شرکتهای استارتاپی در کشور ما داغ شده، بعضی از مدیران استارتاپی گله میکنند که بازار ما نگاه سنتی و گذشتهنگر دارد و ارزشگذاری روی استارتاپها را بلد نیست.
در این باره مطلبی نوشتم که شاید حوصله داشته باشید و بخواهید بخوانید:
لامبورگینی در خیابانهای تهران
#روزنوشته
خاکستر
هر وقت قوطیهای پرینگلز رو میبینم، یاد فرد بائر (Fred Baur) طراحشون (و در واقع مخترعشون) میافتم که وصیت کرده بود وقتی مُرد، بسوزوننش و بخشی از خاکسترش رو توی قوطی پرینگلز بریزن و دفن کنن.
خیلی حس خوبیه که آدم یه کاری بکنه یا چیزی خلق کنه که اینقدر دوستش داشته باشه. حالا نه لزوماً یه کسبوکار بزرگ یا ایده و اختراع بزرگ یا کتاب یا اثر هنری ارزشمند. حتی یه درخت هم که سالها مراقبش بوده و دوست داره زیرش دفن بشه، همین حس خوب رو داره.
پینوشت نامربوط: حالا مقایسه کنید با رفیق من که پریشب یه ایده استارتاپی به سرش زده. دیشب بهم میگفت محمدرضا من اگر تا آخر سال سرمایه اولیه رو جور کنم و شروع کنم بهنظرت کی میتونم خروج کنم؟ (همون exit مشهور بین استارتاپیها). اونقدر که دنبال دل بریدن بود، مشتاق دل بستن نبود.
منم بهش یادآوری کردم که قربونت برم، تو اول ورود کن. بعد به خروج کردن فکر میکنیم 😂
#روزمرگی
هر وقت قوطیهای پرینگلز رو میبینم، یاد فرد بائر (Fred Baur) طراحشون (و در واقع مخترعشون) میافتم که وصیت کرده بود وقتی مُرد، بسوزوننش و بخشی از خاکسترش رو توی قوطی پرینگلز بریزن و دفن کنن.
خیلی حس خوبیه که آدم یه کاری بکنه یا چیزی خلق کنه که اینقدر دوستش داشته باشه. حالا نه لزوماً یه کسبوکار بزرگ یا ایده و اختراع بزرگ یا کتاب یا اثر هنری ارزشمند. حتی یه درخت هم که سالها مراقبش بوده و دوست داره زیرش دفن بشه، همین حس خوب رو داره.
پینوشت نامربوط: حالا مقایسه کنید با رفیق من که پریشب یه ایده استارتاپی به سرش زده. دیشب بهم میگفت محمدرضا من اگر تا آخر سال سرمایه اولیه رو جور کنم و شروع کنم بهنظرت کی میتونم خروج کنم؟ (همون exit مشهور بین استارتاپیها). اونقدر که دنبال دل بریدن بود، مشتاق دل بستن نبود.
منم بهش یادآوری کردم که قربونت برم، تو اول ورود کن. بعد به خروج کردن فکر میکنیم 😂
#روزمرگی
در ادامهٔ حرف قبلی، چون این روزها بیژن اشتری رو هم از دست دادیم، حیفم میاد یه چیز دیگه رو هم اضافه نکنم. چون همهٔ ما اون رو به روایت سرشت و سرنوشت دیکتاتورها و حکومتهای دیکتاتوری میشناسیم.
آدمهایی مثل بیژن اشتری هم که یه چیزی رو بهعنوان "پروژهٔ زندگی" انتخاب میکنن، در دستهٔ همین افراد خوشبخت و بختیار قرار میگیرن.
شاید بشه گفت به یه گونهٔ متفاوتی از انسان تبدیل میشن.
پیتر گالویتزر (که توی درسهای هدفگذاری خیلی ازش براتون حرف زدهام) تعبیر life project رو خیلی بهکار میبره و عملاً ازش یه اصطلاح علمی ساخته.
حرفش اینه که آدمها با انتخاب و پیگیری "life project" یه بار دیگه خودشون رو خلق میکنن (جدا از بهوجود آمدن بیولوژیک که خارج از اراده و اختیار ماست).
آدمهایی مثل بیژن اشتری هم که یه چیزی رو بهعنوان "پروژهٔ زندگی" انتخاب میکنن، در دستهٔ همین افراد خوشبخت و بختیار قرار میگیرن.
شاید بشه گفت به یه گونهٔ متفاوتی از انسان تبدیل میشن.
پیتر گالویتزر (که توی درسهای هدفگذاری خیلی ازش براتون حرف زدهام) تعبیر life project رو خیلی بهکار میبره و عملاً ازش یه اصطلاح علمی ساخته.
حرفش اینه که آدمها با انتخاب و پیگیری "life project" یه بار دیگه خودشون رو خلق میکنن (جدا از بهوجود آمدن بیولوژیک که خارج از اراده و اختیار ماست).
کوتاه؛ دربارهٔ این روزها
قصد نداشتم در این چند روز - که امیدواریم کوتاه باشد - چیزی در اینجا بنویسم. اما گفتم شاید بد نباشد به یک نکته اشاره کنم.
وضعیتی که امروز در آن قرار گرفتهایم، وضعیت سادهای نیست. و طبیعی است که هیچکس نداند رفتار و عکسالعمل درست در فضای رسانهای و شبکههای اجتماعی چیست.
بنابراین طبیعی است هر کس به سبکی که مناسب میداند رفتار کند و با تنش سنگین این روزها کنار بیاید:
یکی سکوت میکند،
یکی زیاد حرف میزند،
یکی ناسزا (یا: سزا) میگوید،
یکی مثل شبکههای خبری مدام خبر منتشر میکند،
یکی شعرهای احساسی مینویسد،
یکی معتقد است دستورالعملهایی برای ایمنی یا امنیت میداند و آنها را به دیگران میگوید
و ...
نمیشود به سادگی گفت "یک روش درست است و هر روش دیگری غلط است".
اصلاً همین باور که "یک روش درست است و هر روش دیگری غلط است" ما را به این نقطه رسانده است.
تنها کار همدلانهای که میتوانیم بکنیم این است که دقیق و آگاهانه دربارهٔ اینکه حرفها، رفتارها، توصیهها و گزارشهای چه کسانی/منابعی را دنبال کنیم تصمیم بگیریم و چشممان را به حرفها، رفتارها، توصیهها و گزارشهای دیگران ببندیم.
این روزها - با همهٔ هزینهٔ جبرانناپذیری که به منابع ملی تحمیل شده - میگذرد. حداقل کاری که میتوانیم بکنیم این است که فشار روانی را بر روی خودمان و نزدیکانمان افزایش ندهیم.
قصد نداشتم در این چند روز - که امیدواریم کوتاه باشد - چیزی در اینجا بنویسم. اما گفتم شاید بد نباشد به یک نکته اشاره کنم.
وضعیتی که امروز در آن قرار گرفتهایم، وضعیت سادهای نیست. و طبیعی است که هیچکس نداند رفتار و عکسالعمل درست در فضای رسانهای و شبکههای اجتماعی چیست.
بنابراین طبیعی است هر کس به سبکی که مناسب میداند رفتار کند و با تنش سنگین این روزها کنار بیاید:
یکی سکوت میکند،
یکی زیاد حرف میزند،
یکی ناسزا (یا: سزا) میگوید،
یکی مثل شبکههای خبری مدام خبر منتشر میکند،
یکی شعرهای احساسی مینویسد،
یکی معتقد است دستورالعملهایی برای ایمنی یا امنیت میداند و آنها را به دیگران میگوید
و ...
نمیشود به سادگی گفت "یک روش درست است و هر روش دیگری غلط است".
اصلاً همین باور که "یک روش درست است و هر روش دیگری غلط است" ما را به این نقطه رسانده است.
تنها کار همدلانهای که میتوانیم بکنیم این است که دقیق و آگاهانه دربارهٔ اینکه حرفها، رفتارها، توصیهها و گزارشهای چه کسانی/منابعی را دنبال کنیم تصمیم بگیریم و چشممان را به حرفها، رفتارها، توصیهها و گزارشهای دیگران ببندیم.
این روزها - با همهٔ هزینهٔ جبرانناپذیری که به منابع ملی تحمیل شده - میگذرد. حداقل کاری که میتوانیم بکنیم این است که فشار روانی را بر روی خودمان و نزدیکانمان افزایش ندهیم.