Telegram Web
عشق بازی یعنی
"پَر پَر" می‌شود پسرم
قربة الی الله...

#مادران_زینبی
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#شهید_سیدعلی‌اکبر_شجاعیان

💠 @bank_aks
📸 تصویر کمتر دیده شده از
برادر شهید و مادر شهید بر بالین شهید

#شهیدان_باقری
#سلامتی_مادر_زینبی‌شان_صلوات

💠 @bank_aks
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کارِ حسن کردند برای حسین،
بچه‌های حسن...

@bank_aks
یازده ساله ولی شوق بزرگان دارد
در دل کودک شیعه جگر مَردان است...


#محرم
#دفاع_مقدس
#‌نسل_‌حسینی
#یاعبداله‌بن‌الحسن
#نوجوانان_عاشورایی

💠 @bank_aks
#ذاکرالحسین‌علیه‌السلام
#شهید_سیدرضا_حسینی_درفشان

”يک عمر نوکری در مصيبت‌خوانی امام‌حسين(ع) را به‌عهده داشتم و یاحسین میگويم، از شما می‌خواهم که اين مجالس‌هايی که با اسم امام‌حسين(ع) برگزار می‌شود را رونق بخشید. اين بزرگترين سعادت است که نصيب ما می‌شود.“

💠 @bank_aks
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر نبود عشق به ثارالله
سیزده ساله‌های لشکر روح‌الله
در طلبِ أحلی‌ من‌ العسلِ قاسم
رخت رزم بر تن نمی‌کردند ...

#نوجوانان_عاشورایی
#دفاع_مقدس

💠 @bank_aks
شیوه خاصی در جذب جوانان داشت..!

▫️بهش می‌گفتند سید اینا کی هستن میاری‌شون تو هیئت بهشون مسئولیت میدی!؟ به یکی میگی بيا امشب تو ساقی باش؛ به يکی میگی اين پرچم رو به ديوار بزن و... ول کن بابا!

▫️می‌گفت: نه؛ کسی که تو راه اهل‌بیت هست که مشکلی نداره ولی کسی که تو راه نیست اگه بیاد تو مجلس اهل‌بیت و یک گوشه بشینه و بهش بها ندی میره و دیگه هم بر نمی‌گرده، اما وقتی اون رو تحویل بگیری و بها بدی جذب این راه میشه...

▫️برنامه هيئتش ، اول با سه چهار نفر شروع شد، اما بعد رسيده بود به سيصد، چهارصد جوان عاشقِ اهل بيت، که همه اين‌ها نتيجه تواضع، فروتنی و اخلاص سيد بود.

#ذاکر_اهل‌بیت
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
#روحش‌شاد_‌با_ذکر_یاحسین

💠 @bank_aks
نقش سربند سرش ثارالله ست
یعنی که سرش نذرِ اباعبدالله ست...


#تخریب‌چی
#نوجوان_عاشورایی
#شهید_ابوالفضل_دهقان

💠 @bank_aks
با چهره‌ی خونین، سوی حسین رفتن
زیبا بود این سان، معراج انسانی....


📸 تیرماه ۱۳۶۵ ، قلاویزان
منطقه عملیاتی کربلای یک
نوجوانی که ترکش تمام صورتش را
گرفته و در لحظه آخر با ذکر "یاحسین"
و " آقا اومدم" به درجه شهادت می‌رسد.
عکاس : سیدمسعود شجاعی طباطبایی

#نوجوانان_عاشورایی
#دفاع_مقدس

💠 @bank_aks
📷 بانک عکس دفاع مقدس
با چهره‌ی خونین، سوی حسین رفتن زیبا بود این سان، معراج انسانی.... 📸 تیرماه ۱۳۶۵ ، قلاویزان منطقه عملیاتی کربلای یک نوجوانی که ترکش تمام صورتش را گرفته و در لحظه آخر با ذکر "یاحسین" و " آقا اومدم" به درجه شهادت می‌رسد. عکاس : سیدمسعود شجاعی طباطبایی #ن…
#بوی_عطر_گل_یاس

حوالی ظهر بود، گرما بیداد می‌کرد، دشمن که از ارتفاعات قلاویزان تارانده شده بود با تمام قوا سعی در باز پس‌گیری ارتفاعات داشت، نور آفتاب به سود آنها بود، رزمنده‌ها که تمام شب مشغول عملیات بودند در این ساعات کمی خسته به نظر می‌آمدند. تدارکات نرسیده بود و بچه‌ها تشنه بودند.

در جاییکه فرمانده مقرر کرده بود ، خسته و تشنه کیسه‌های شن را پر می‌کردند تا از گزند ترکشهای توپ و خمپاره در امان باشند. سنگرها بدون سقف بود، چون نه فرصتی برای این کار بود و نه خبری از تدارکات بود.

دوربینم را برداشتم و برای گرفتن عکس در مسیر خاکریز حرکت کردم. صدای سوت توپ و خمپاره باعث می‌شد دائم که خیز بروم ، بچه‌های رزمنده دیگر بخوبی با این صداها آشنا هستند. گوشها عادت می‌کند و می‌توانی بفهمی که این صدای توپ از طرف خودی‌هاست یا دشمن تا بیجا خیز نروی!

نمی‌دانم برای چند دقیقه چه شد که عراقیها جهنمی به پا کردند و آنچنان آتشی روی ما ریختند که  مدتی درازکش روی زمین ماندم و با اصابت هر خمپاره و توپی بالا و پایین می‌شدم. کمی آرامش که ایجاد شد بلند شدم تا اطرافم را بینم. در ابتدا دود حاصل از این همه انفجار و خاک باعث شد درست متوجه اوضاع نشوم ،گوشهایم تقریبا چیزی نمی‌شنید، به نظرم آمد که زمان از حرکت باز ایستاده و متوقف شده، از موج انفجارها کمی گیج بودم. 

دیدم بچه‌های زیادی به روی زمین افتاده‌اند ، در همین زمان نگاهم به صورت نوجوانی افتاد که صورتش از برخورد خمپاره به نزدیکیش سیاه شده بود و ترکش‌های آن تمامی صورتش را گرفته بود. بی‌اختیار دوربینم را بالا آوردم و عکسی از او گرفتم. در حال حرکت بود و برای اینکه به زمین نیفتد از لبه‌های سنگرهای شنی کمک می‌گرفت. جلو رفتم ، صدای زمزمه اش را می‌شنیدم ، به آرامی می‌گفت :"آقا اومدم. حسین جان اومدم."

وقتی به او رسیدم دیگر رمقی برایش باقی نمانده بود و به زمین افتاد. او را به آرامی بغل کردم ،همچنان نجوا می کرد. با تمام وجود امدادگر را صدا زدم. صورتش را بوسیدم و به او گفتم :عزیزم ، فدات بشم ، چیزی نیست و نا امیدانه برگشتم و باز امدادگر را به یاری خواستم.

حالا اشک هایم با خون‌های زلال او در هم آمیخته شده بود، دیگر نجوا نمی کرد و به آسمان چشم دوخته بود . امدادگر آمد ، اما..،.لحظه ای بعد گفت :"کاری از دستم بر نمی یاد ، شهید شده ، برادر زحمت می کشی ببریش معراج شهدا...!

در حالیکه تمام بدنم می‌لرزید او را بغل کردم، انگار فرشتگان زیر پیکر پاکش را گرفته بودند. آنقدر سبک بود که به راحتی در بغلم جای گرفت و از زمین بلندش کردم. امدادگر با دست محل معراج شهدا را نشان داد .قبل از اینکه او را در کنار سایر شهدا بگذارم. صورتش را بارهـا و بارهـا بوییدم‌ و بوسیدم ، به خدا بوی عطر گل یاس می‌داد...

✍🏻 راوی : عکاس دفاع مقدس
سید مسعود شجاعی طباطبایی

#جنگ_به_روایت_تصویر
#عملیات_کربلای_یک

💠 @bank_aks
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قمقمه‌ها را پُر از آب می‌کردند
امّا در دل آرزو داشتند
به یاد ” شهید کربلا “
تشنه لب شهید شوند..!

#انصار_الحسین
#دفاع_‌مقدس

💠 @bank_aks
قاب دو نفره برادران باقری
پس از ۴۳ سال فراق....

#قهرمانان_وطن
#روز_وصل_دوستداران_یاد_باد
#روحشان_شاد_باصلوات

💠 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@bank_aks
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حُبّ حسین (ع)
در دلی بیدار می‌شود
که از خود و آنچه دوست دارد
در راه خدا گذشته باشد...

" شهید آوینی "

#اعزام_به_جبهه
#یاعلی‌اصغر_حسین
#لایوم_کیومک_یااباعبدالله

💠 @bank_aks
2025/07/04 04:27:21
Back to Top
HTML Embed Code: