لغات سورة الفاتحه
عوذه «پناه خواستن».
أعوذ «پناه می برم».
ب - به
من - از
الرجیم - رانده شده».
اسم «نام».
الرَّحْمَنِ «بخشنده».
الرَّحِيم» «مهربان».
الحمد «ستایش».
ال «برای، مخصوص».
رَبِّ الْعَالَمِين «پروردگار جهانیان».
ملك «مالك، صاحب».
يَوْم «روز».
الدين «جزاء».
إياك «تنها تورا».
نَعْبُد «می پرستیم».
نَسْتَعِین - یاری می جوییم».
اهد «هدایت کن».
نا «مارا».
الصراط «راه».
الْمُسْتَقِيم «راست».
الَّذین «کسانی که».
أَنْعَمْت «نعمت دادی».
عَلَيْهِمْ «بر آنان».
غَيْرِ - نه
الْمَغْضُوبِ «خشم گرفتگان».
لا «نه».
الضَّالِّين «گمراهان».
عوذه «پناه خواستن».
أعوذ «پناه می برم».
ب - به
من - از
الرجیم - رانده شده».
اسم «نام».
الرَّحْمَنِ «بخشنده».
الرَّحِيم» «مهربان».
الحمد «ستایش».
ال «برای، مخصوص».
رَبِّ الْعَالَمِين «پروردگار جهانیان».
ملك «مالك، صاحب».
يَوْم «روز».
الدين «جزاء».
إياك «تنها تورا».
نَعْبُد «می پرستیم».
نَسْتَعِین - یاری می جوییم».
اهد «هدایت کن».
نا «مارا».
الصراط «راه».
الْمُسْتَقِيم «راست».
الَّذین «کسانی که».
أَنْعَمْت «نعمت دادی».
عَلَيْهِمْ «بر آنان».
غَيْرِ - نه
الْمَغْضُوبِ «خشم گرفتگان».
لا «نه».
الضَّالِّين «گمراهان».
ترجمه کتبی سورة الفاتحه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
بنام خداوند بی اندازه مهربان، نهایت بارحم.
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
ستایش خدای راست، پروردگار عالمیان.
الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
(خدایی) که بی اندازه مهربان، نهایت بارحم است.
مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ
خداوند روز جزا (است).
إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ
خاص ترا می پرستیم و خاص از تو کمک میخواهیم.
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ
به ما راه راست را بنما.
صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ
راه کسانی را که بر ایشان نعمت خویش را ارزانی کردهیی، نی راه کسانی را که مورد خشم واقع شدند و نی هم راه گمراهان.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
بنام خداوند بی اندازه مهربان، نهایت بارحم.
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
ستایش خدای راست، پروردگار عالمیان.
الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
(خدایی) که بی اندازه مهربان، نهایت بارحم است.
مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ
خداوند روز جزا (است).
إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ
خاص ترا می پرستیم و خاص از تو کمک میخواهیم.
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ
به ما راه راست را بنما.
صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ
راه کسانی را که بر ایشان نعمت خویش را ارزانی کردهیی، نی راه کسانی را که مورد خشم واقع شدند و نی هم راه گمراهان.
لغات سورة المعوذتین
أَعُوذُ «پناه میبرم».
الفلق» «صبح، سپیده دم».
غاسق «تاریکی شب».
وَقَبَ «فراگیرد».
النَّفْتِ «زنان جادوگر، دمندگان».
العقد «جمع عقدة، گردها».
سورة الناس
مَلِكِ «فرمانروا».
الخناس «بازپس رونده».
يوسوس «وسوسه می کند».
أَعُوذُ «پناه میبرم».
الفلق» «صبح، سپیده دم».
غاسق «تاریکی شب».
وَقَبَ «فراگیرد».
النَّفْتِ «زنان جادوگر، دمندگان».
العقد «جمع عقدة، گردها».
سورة الناس
مَلِكِ «فرمانروا».
الخناس «بازپس رونده».
يوسوس «وسوسه می کند».
لغات سورة اللهب
تبت «بریده باد، نابودگردید».
تب «هلاک باد، نابود میگردد».
ما اغنى «بی نیاز نکرد، سود نبخشید».
ذَاتَ لَهَبٍ «شعله ور».
حَمَّالَة «بردارنده، بسیار بارکش».
الحطب» «هیزم».
جید «گردن».
مسد «ليف خرما».
سوره ی اخلاص
أحد «یکتا، یگانه».
الصَّمَد «بی نیاز، برآوردنده ی نیازها».
لم يلد «نزاده است».
لم يولد «ونه زاده شده است».
کفوا «همتا، همانند»
تبت «بریده باد، نابودگردید».
تب «هلاک باد، نابود میگردد».
ما اغنى «بی نیاز نکرد، سود نبخشید».
ذَاتَ لَهَبٍ «شعله ور».
حَمَّالَة «بردارنده، بسیار بارکش».
الحطب» «هیزم».
جید «گردن».
مسد «ليف خرما».
سوره ی اخلاص
أحد «یکتا، یگانه».
الصَّمَد «بی نیاز، برآوردنده ی نیازها».
لم يلد «نزاده است».
لم يولد «ونه زاده شده است».
کفوا «همتا، همانند»
ترجمه سورة اللهب
تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ
دستهای ابو لهب {1} خشک شود، و (خود او هم) هلاک شد.
{1} - پدر شعله های آتش
مَا أَغْنَىٰ عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ
مال او و دسترنجش از وی (تباهی و عذاب را) دفع نکرد.
سَيَصْلَىٰ نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ
بزودی به آتش شعلهوری داخل میشود.
وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ
و همسرش (نیز، آن زنی) که پشته هیزم را بدوش میکشید.
فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ
در گردن او (که به زیورها مزین شده است) ریسمانی از لیف خرما (حلقه زده) است.
ترجمه سورة الإخلاص
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ
بگو: « او خدای یکتا است. »
اللَّهُ الصَّمَدُ
(او) خدای بی نیاز است.
لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ
نه زاده است، و نه (هم) زاده شده است.
وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ
و برای او هیچ کسی سیال و برابر و همتراز نیست.
تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ
دستهای ابو لهب {1} خشک شود، و (خود او هم) هلاک شد.
{1} - پدر شعله های آتش
مَا أَغْنَىٰ عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ
مال او و دسترنجش از وی (تباهی و عذاب را) دفع نکرد.
سَيَصْلَىٰ نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ
بزودی به آتش شعلهوری داخل میشود.
وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ
و همسرش (نیز، آن زنی) که پشته هیزم را بدوش میکشید.
فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ
در گردن او (که به زیورها مزین شده است) ریسمانی از لیف خرما (حلقه زده) است.
ترجمه سورة الإخلاص
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ
بگو: « او خدای یکتا است. »
اللَّهُ الصَّمَدُ
(او) خدای بی نیاز است.
لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ
نه زاده است، و نه (هم) زاده شده است.
وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ
و برای او هیچ کسی سیال و برابر و همتراز نیست.
سوره ی کافرون
لَا أَعْبُدُ «نمی پرستیم».
مَا تَعْبُدُونَ «آنچه را که شما می پرستید».
عَبدُونَ «پرستشگر، نمی پرستید».
مَا أَعْبُدُ «آنچه را که من می پرستم».
عابد «پرستشگر، پرستنده».
مَّا عَبَدتُم «آنچه شما پرستش کرده اید».
سوره ی نصر
أَفْوَاجًا «گروه گروه، دسته دسته.
اسْتَغْفِر «آمرزش بخواه».
لَا أَعْبُدُ «نمی پرستیم».
مَا تَعْبُدُونَ «آنچه را که شما می پرستید».
عَبدُونَ «پرستشگر، نمی پرستید».
مَا أَعْبُدُ «آنچه را که من می پرستم».
عابد «پرستشگر، پرستنده».
مَّا عَبَدتُم «آنچه شما پرستش کرده اید».
سوره ی نصر
أَفْوَاجًا «گروه گروه، دسته دسته.
اسْتَغْفِر «آمرزش بخواه».
سوره ی ماعون
یدعُّ :سخت میراند با خشونت طرد می میکند.
سَاهُونَ «بی خبران، غفلت کنندگان».
الْمَاعُونَ وسایل ضروری زندگی، وسایل ناچیز، زکات».
سوره ی کوثر
الْكَوْثَرَ «خیر فراوان، کوثر».
انحر «قربانی کن».
شَانِئَكَ «دشمن تو، بدخواه تو».
الأَبْتَر «بریده نسل، بی عقب، دنباله بریده».
یدعُّ :سخت میراند با خشونت طرد می میکند.
سَاهُونَ «بی خبران، غفلت کنندگان».
الْمَاعُونَ وسایل ضروری زندگی، وسایل ناچیز، زکات».
سوره ی کوثر
الْكَوْثَرَ «خیر فراوان، کوثر».
انحر «قربانی کن».
شَانِئَكَ «دشمن تو، بدخواه تو».
الأَبْتَر «بریده نسل، بی عقب، دنباله بریده».
سوره ی فیل
اصحب الفیل «دارندگان فیل، اصحاب فیل».
تضليل «تباهی، گم گشتگی».
أَبابيل «گروه گروه».
عصف «کاه، برگ».
مأكول «جویده شده، خورده شده».
سوره ی قریش
ايلف «الفت وانس».
رحله «سفر، کوچیدن».
الشتاء » «زمستان».
الصيف «تابستان».
اصحب الفیل «دارندگان فیل، اصحاب فیل».
تضليل «تباهی، گم گشتگی».
أَبابيل «گروه گروه».
عصف «کاه، برگ».
مأكول «جویده شده، خورده شده».
سوره ی قریش
ايلف «الفت وانس».
رحله «سفر، کوچیدن».
الشتاء » «زمستان».
الصيف «تابستان».
🔷️ #اندکی تأمل
یکنفر هر روز به مردم هدیه میداد، یک نفر دیگر همه روز به مردم لگد میزد،
بعد از چند وقت آن نفری که هدیه میداد دیگه هدیه نداد و نفری هم که لگد میزد دیگه لگد نزد؛
از آن زمان به بعد نفر که هدیه میداد نزد مردم آدم بدی معلوم میشد[چون دیگه هدیه نمیداد] ونفری که لگد میزد، آدم خوب به شمار میرفت [ چون دیگه لگد نمیزد ]
متاسفانه اغلب آدمها خوبیها را خیلی زودتر از بدی های که در حق شان شده فراموش میکنند
یکنفر هر روز به مردم هدیه میداد، یک نفر دیگر همه روز به مردم لگد میزد،
بعد از چند وقت آن نفری که هدیه میداد دیگه هدیه نداد و نفری هم که لگد میزد دیگه لگد نزد؛
از آن زمان به بعد نفر که هدیه میداد نزد مردم آدم بدی معلوم میشد[چون دیگه هدیه نمیداد] ونفری که لگد میزد، آدم خوب به شمار میرفت [ چون دیگه لگد نمیزد ]
متاسفانه اغلب آدمها خوبیها را خیلی زودتر از بدی های که در حق شان شده فراموش میکنند