باشگاه اندیشه
محمدحسین قدوسی – Amal06-8.1404.03.24.1
Amal06-8.1404.03.24.2
محمدحسین قدوسی
استفاده انسان از شرایط جنگ
#رساله_عملیه
#جلسه_هشتم
#شهیدنجمهشمس
#کار
#گفتگو
۲۴ خرداد ۱۴۰۴
@resale_amalie_6
#رساله_عملیه
#جلسه_هشتم
#شهیدنجمهشمس
#کار
#گفتگو
۲۴ خرداد ۱۴۰۴
@resale_amalie_6
باشگاه اندیشه pinned «📣 اطلاعیه مهم با توجه به شرایط پیشآمده، رویدادهای اعلامشدهی هفتهی جاری باشگاه اندیشه برگزار نخواهند شد و به زمان دیگری موکول میشوند. تاریخهای جدید متعاقباً اطلاعرسانی خواهد شد. 🔸 اطلاعرسانی دربارهی حلقهٔ مطالعاتی کلیدر و حلقهٔ حکمت نامتناهی از طریق…»
📣 اطلاعیه مهم
با توجه به شرایط پیشآمده، رویدادهای اعلامشدهی هفتهی جاری باشگاه اندیشه برگزار نخواهند شد و به زمان دیگری موکول میشوند. تاریخهای جدید متعاقباً اطلاعرسانی خواهد شد.
🔸 اطلاعرسانی دربارهی حلقهٔ مطالعاتی کلیدر و حلقهٔ حکمت نامتناهی از طریق گروههای مربوطه انجام خواهد شد.
با سپاس از همراهی شما
@bashgahandishe
با توجه به شرایط پیشآمده، رویدادهای اعلامشدهی هفتهی جاری باشگاه اندیشه برگزار نخواهند شد و به زمان دیگری موکول میشوند. تاریخهای جدید متعاقباً اطلاعرسانی خواهد شد.
🔸 اطلاعرسانی دربارهی حلقهٔ مطالعاتی کلیدر و حلقهٔ حکمت نامتناهی از طریق گروههای مربوطه انجام خواهد شد.
با سپاس از همراهی شما
@bashgahandishe
اسلام یا ایران؛ مسأله این است؟*
📝علیاشرف فتحی
در جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل در سال 1967 اتکا بر ایده «ملیگرایی عربی» به عنوان راه رهایی بخش رهبران عرب حاضر در جنگ مطرح شد. عبدالناصر به عنوان رهبر و نماد مهم ناسیونالیسم عربی در این جنگ متحمل شکست سختی شد و تا مرز استعفا نیز پیش رفت. او پس از این جنگ، چندان عمرش کفاف نداد و از دنیا رفت، اما در سندی صوتی مربوط به اواخر حیات او که به تازگی منتشر شد، صراحتا از تمایل برای پایان تخاصم با اسرائیل سخن گفته است. پس از او جانشین و همراهش انور سادات نیز در سال 1973 یک ماه در جنگ با اسرائیل بود و به نتیجه خاصی نرسید و آغازگر فرایند صلح اعراب و اسرائیل شد. بنابر این، اندیشه ملی گرایی عربی در کمتر از دو دهه نشان داد که توانایی رویارویی با اسرائیل را ندارد.
شکست پانعربیسم در جنگ با اسرائیل، راه را برای جریانهای اسلامی هموار کرد و آنان سردمدار ستیز با اسرائیل و دیگر نمادهای سلطه غرب در منطقه شدند. اکنون نیم قرن است که تقابل جریانهای مذهبی منطقه با اسرائیل ادامه دارد و اکنون به نقطه اوج خود رسیده است.
حال پرسش این است که چرا در چنین نقطه حساسی، دوباره باید به ناسیونالیسم و اهمیت «ملت» و «ملیت» رجعت کرد. یکی از پرابلماتیکهای جنگ 12 روزه ایران و اسرائیل، تاکید همین جریانهای مذهبی بر اهمیت «ایران» است. در حالی که در دهه نخست جمهوری اسلامی، اندیشه «ملیگرایی» متهم به دینستیزی و غربزدگی میشد و نمادهای ملیت و جریانهای ملی، به عنوان «دیگری» و «غیر خودی» در نظام سیاسی شمرده میشدند. نقطه نمادین این حساسیت، حذف مضامین ملیگرایانه از دومین سرود رسمی جمهوری اسلامی در ابتدای دهه هفتاد است. در اولین سرود رسمی جمهوری اسلامی که در دهه شصت مورد استفاده قرار میگرفت، مضامینی چون «پاینده بادا ایران» به چشم میخورد که رگهای تلطیفشده از ایده مدرن ملیت و ناسیونالیسم بود. اما دومین سرود رسمی جمهوری اسلامی که پس از پایان جنگ با عراق تصویب شد، خالی از چنین رگههایی بود. برخی مقامات نیز در تبیین ارزشهای زمان جنگ که در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی به عنوان موضوع اختلاف بدل شده بود، از تقدم اسلام بر ایران در وصایای شهدای جنگ سخن میگفتند.
افزایش خطر حمله آمریکا پس از 11 سپتامبر و شروع دور جدید تحریمها، تدریجا بر اهمیت انسجام بر اساس ملت و ملیت ایرانی افزود. هاشمی رفسنجانی در میانه دهه هشتاد صریحا اعلام کرد که برای مقابله با تهدیدهای آمریکا باید «ایران» را محور اتفاق همه نیروها قرار دهیم. اما در این دوره، هاشمی رفسنجانی مرجعیت خود را بین نیروهای اصولگرا و حزباللهی از دست داده بود و همین سخن او نیز با واکنش منفی این طیف مواجه شد.
اکنون در فضای متاثر از جنگ 12 روزه ایران و اسرائیل، همین نیروها بر نمادهای ملی تاکید میکنند، مجسمه آرش کمانگیر ساخته میشود، قهرمانان ملی شاهنامه در رسانه ملی مطرح میشوند، سازمان سینمایی وابسته به سپاه در صدد ساخت فیلمی درباره رستم و سهراب است و مداح شاخص این طیف نیز یک ترانه ملیگرایانه را دستمایه نوحهخوانی محرم قرار میدهد.
واقعیت آن است که اندیشه وفاق میان دین و ملیت، دغدغه جدیدی در جامعه ما نیست. نخستین بار در عصر مشروطه ما با این موضوع مواجه شدیم که به جای دوگانه مسلمان و کافر، از دوگانه ایرانی و غیر ایرانی میتوان سخن گفت. بعدها حتی در جنگ با عراق نیز اگرچه صدام به عنوان نماد کفر مطرح میشد و جنگ با او نیز جنگ اسلام و کفر دانسته میشد، اما همزمان گفته میشد که مرزهای ملی و خلیج فارس اهمیت دارد. اکنون که گروهی در این اندیشه افتادهاند که دوباره از «ملت» و «ملیت» برای ایجاد انسجام استفاده کنند، ضروری است که تجربه ملیگرایان عرب در دهههای شصت و هفتاد میلادی را باید در نظر بگیرند و به دلایل شکست کاربست ملیگرایی در جنگ آنان با اسرائیل توجه کنند. اتکا بر ملیگرایی به تنهایی نمیتواند عامل رهاییبخش در جنگها باشد، بهویژه آنکه این اتکا از سر اضطرار و بدون توجه به اقتضائات مفهوم مدرن ملت-دولت و نیز بدون اعتنا به واقعیتهای منطقهای و جهانی باشد.
*یادداشت اختصاصی
@bashgahandishe
📝علیاشرف فتحی
در جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل در سال 1967 اتکا بر ایده «ملیگرایی عربی» به عنوان راه رهایی بخش رهبران عرب حاضر در جنگ مطرح شد. عبدالناصر به عنوان رهبر و نماد مهم ناسیونالیسم عربی در این جنگ متحمل شکست سختی شد و تا مرز استعفا نیز پیش رفت. او پس از این جنگ، چندان عمرش کفاف نداد و از دنیا رفت، اما در سندی صوتی مربوط به اواخر حیات او که به تازگی منتشر شد، صراحتا از تمایل برای پایان تخاصم با اسرائیل سخن گفته است. پس از او جانشین و همراهش انور سادات نیز در سال 1973 یک ماه در جنگ با اسرائیل بود و به نتیجه خاصی نرسید و آغازگر فرایند صلح اعراب و اسرائیل شد. بنابر این، اندیشه ملی گرایی عربی در کمتر از دو دهه نشان داد که توانایی رویارویی با اسرائیل را ندارد.
شکست پانعربیسم در جنگ با اسرائیل، راه را برای جریانهای اسلامی هموار کرد و آنان سردمدار ستیز با اسرائیل و دیگر نمادهای سلطه غرب در منطقه شدند. اکنون نیم قرن است که تقابل جریانهای مذهبی منطقه با اسرائیل ادامه دارد و اکنون به نقطه اوج خود رسیده است.
حال پرسش این است که چرا در چنین نقطه حساسی، دوباره باید به ناسیونالیسم و اهمیت «ملت» و «ملیت» رجعت کرد. یکی از پرابلماتیکهای جنگ 12 روزه ایران و اسرائیل، تاکید همین جریانهای مذهبی بر اهمیت «ایران» است. در حالی که در دهه نخست جمهوری اسلامی، اندیشه «ملیگرایی» متهم به دینستیزی و غربزدگی میشد و نمادهای ملیت و جریانهای ملی، به عنوان «دیگری» و «غیر خودی» در نظام سیاسی شمرده میشدند. نقطه نمادین این حساسیت، حذف مضامین ملیگرایانه از دومین سرود رسمی جمهوری اسلامی در ابتدای دهه هفتاد است. در اولین سرود رسمی جمهوری اسلامی که در دهه شصت مورد استفاده قرار میگرفت، مضامینی چون «پاینده بادا ایران» به چشم میخورد که رگهای تلطیفشده از ایده مدرن ملیت و ناسیونالیسم بود. اما دومین سرود رسمی جمهوری اسلامی که پس از پایان جنگ با عراق تصویب شد، خالی از چنین رگههایی بود. برخی مقامات نیز در تبیین ارزشهای زمان جنگ که در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی به عنوان موضوع اختلاف بدل شده بود، از تقدم اسلام بر ایران در وصایای شهدای جنگ سخن میگفتند.
افزایش خطر حمله آمریکا پس از 11 سپتامبر و شروع دور جدید تحریمها، تدریجا بر اهمیت انسجام بر اساس ملت و ملیت ایرانی افزود. هاشمی رفسنجانی در میانه دهه هشتاد صریحا اعلام کرد که برای مقابله با تهدیدهای آمریکا باید «ایران» را محور اتفاق همه نیروها قرار دهیم. اما در این دوره، هاشمی رفسنجانی مرجعیت خود را بین نیروهای اصولگرا و حزباللهی از دست داده بود و همین سخن او نیز با واکنش منفی این طیف مواجه شد.
اکنون در فضای متاثر از جنگ 12 روزه ایران و اسرائیل، همین نیروها بر نمادهای ملی تاکید میکنند، مجسمه آرش کمانگیر ساخته میشود، قهرمانان ملی شاهنامه در رسانه ملی مطرح میشوند، سازمان سینمایی وابسته به سپاه در صدد ساخت فیلمی درباره رستم و سهراب است و مداح شاخص این طیف نیز یک ترانه ملیگرایانه را دستمایه نوحهخوانی محرم قرار میدهد.
واقعیت آن است که اندیشه وفاق میان دین و ملیت، دغدغه جدیدی در جامعه ما نیست. نخستین بار در عصر مشروطه ما با این موضوع مواجه شدیم که به جای دوگانه مسلمان و کافر، از دوگانه ایرانی و غیر ایرانی میتوان سخن گفت. بعدها حتی در جنگ با عراق نیز اگرچه صدام به عنوان نماد کفر مطرح میشد و جنگ با او نیز جنگ اسلام و کفر دانسته میشد، اما همزمان گفته میشد که مرزهای ملی و خلیج فارس اهمیت دارد. اکنون که گروهی در این اندیشه افتادهاند که دوباره از «ملت» و «ملیت» برای ایجاد انسجام استفاده کنند، ضروری است که تجربه ملیگرایان عرب در دهههای شصت و هفتاد میلادی را باید در نظر بگیرند و به دلایل شکست کاربست ملیگرایی در جنگ آنان با اسرائیل توجه کنند. اتکا بر ملیگرایی به تنهایی نمیتواند عامل رهاییبخش در جنگها باشد، بهویژه آنکه این اتکا از سر اضطرار و بدون توجه به اقتضائات مفهوم مدرن ملت-دولت و نیز بدون اعتنا به واقعیتهای منطقهای و جهانی باشد.
*یادداشت اختصاصی
@bashgahandishe
گفتوگوی سوگواران
سال هفدهم، نشست نخست
جنگ و صلح
در رویهٔ سیاسی خاندان پیامبر
با ارائهٔ
محمدحسین قدوسی
📅دوشنبه، نهم تیر ۱۴۰۴
⏰ ساعت ۱۷
📍 خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچه نایبی، پلاک ۲۳
@bashgahandishe
سال هفدهم، نشست نخست
جنگ و صلح
در رویهٔ سیاسی خاندان پیامبر
با ارائهٔ
محمدحسین قدوسی
📅دوشنبه، نهم تیر ۱۴۰۴
⏰ ساعت ۱۷
📍 خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچه نایبی، پلاک ۲۳
@bashgahandishe
گزارش تصویری گفتوگوی سوگواران
سال هفدهم، نشست نخست
جنگ و صلح
در رویهٔ سیاسی خاندان پیامبر
با ارائهٔ
محمدحسین قدوسی
📅دوشنبه، نهم تیر ۱۴۰۴
⏰ ساعت ۱۷
📍 خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچه نایبی، پلاک ۲۳
@bashgahandishe
سال هفدهم، نشست نخست
جنگ و صلح
در رویهٔ سیاسی خاندان پیامبر
با ارائهٔ
محمدحسین قدوسی
📅دوشنبه، نهم تیر ۱۴۰۴
⏰ ساعت ۱۷
📍 خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچه نایبی، پلاک ۲۳
@bashgahandishe
Forwarded from در پویهی زبان فارسی ● هادی راشد
▫️
🔍 وطن کجاست؟
. . . . . . .
هادی راشد
غروب روز چهارشنبه ۲۸ خرداد ماه از تهران رفتم. در گذر راه، ستونِ دودهایی که به آسمان برمیخاست، چهرهی شهر را به هم ریخته بود. در برابر آسمان بیپدافند، انگار زمین نیز از هر جنبشی تهی مینمود. در آن گذار ناگزیر، چیزی که برای هر کوچندهای، بیاندازه هراسناک، بیاندازه دور به چشم میآمد، امیدواری به بازگشت بود. آیا به زودی به خانه بازخواهیم گشت؟!
وطن کجاست که آوازِ آشنایِ تو چنین دور مینماید؟
امید کجاست
تا خود
جهان
به قرار
بازآید؟
(شاملو؛ خطابهیِ آسان، در امید)
انگارهی میهن نزد ما ایرانیان، کموبیش، در روند بالاگرفتن جنبش مشروطیت (اگر نه جنگهای ایران و روس) بالید. خاکبرداری از لایههای فراموش شدهی تاریخی، ایران را همچون سرزمین، زادگاه، و سرچشمهی رودها و رویدادهایی نشانهگذاری کرد که ایرانیان میتوانستند خود را در آن و به پشتوانهی آن بازشناسند.
با برآمدن خاندان پهلوی به پادشاهی، انگارهی میهن در پیوند با پایداری شاهنشاهی، جنبش و پویایی خود را از دست داد و به درونمایهای ایستا در همآینگی با ایرانـپادشاه درآمد. گرایش به آن بود که این درونمایه، پشتوانهی دیرپایی شاهنشاهی باشد.
در روند انقلاب ۱۳۵۷، آن درونمایه نمیتوانست پابرجا بماند. در گفتمان چیره، انگارهی میهن به پارهای از چیزی بزرگتر برمیگشت. بر زمینهی این گسستگی، اندیشهی میهن ریزوموار، درون گفتمانهای پراکنده جان گرفت. این باززایی چنان نیرومند و چنان رنگارنگ بود که اکنون به دشواری میتوان دریافتی یکپارچه از انگارهی میهن را بازسازی کرد. آیا بر زمینهی دریافتهای گونه به گونه از میهن، میتوان گفت این انگاره، دوباره پویایی خود را بازیافته است؟
پنهان نمیتوان کرد که یکی از زمینههای بالندگیِ اندیشهی میهن، جنگ و بیخانگی است. بازتاب جنگ جهانی دوم در ایران، سیلی از ادبیات میهنپرستانه را به جا نهاد. کوچِ انبوه نیز، جای میهن را در یادها جاودانه میکند. کوچندگان پیش از هر چیز، پارهای از خود را در خانه جا میگذارند. اما آیا خانه یا سرزمین، به تنهایی همآن میهن است؟ شماری از میهندوستان به این پرسش، آری خواهند گفت. بسیاری نیز سرزمین را در پیوند با تاریخ، میهن خود میدانند و شماری نیز، شاید پاسخهای دیگر در پیش گذارند.
میهن اما، همواره زیستگاه کسانی است که در آنجا به سر میآورند. به سرآورندگانی که خود را بر زمینهی تاریخ، فرهنگ، و سرگذشتِ زیسته، یگانه و به همپیوسته میدانند. میهن، زیستنگاهِ مردمانی یگانه با هم است.
انگارهی میهن، نمیتواند ردهی مردمان زنده و زیستنده را نادیده بگیرد. میهن جای زندگی مردمان است. همچنان که مرگ زیستندگان، انگارهی میهن را از درون میپاشاند؛ پراکندگی مردمان نیز، میهن را از درونمایهی بنیادی خود تهی میکند. بر زمینهی هماین نگرش به میهن، این سخنِ پرآوازه، شاید از فردوسی خوانا میشود:
اگر سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم*
چیرگی دشمن بر خاک، پیوندهای درونی زیستندگان را از هم میگسلد و آنان را به یکانهای گسسته از هم بخش بخش میکند. مردم اما در یگانه شدن، سرزندگی خود را در خانه و کاشانه بازمییابند.
● در پویهی زبان فارسی
گزیدهی یادداشتها در فرهنگ، زبان و ادبیات
https://www.tgoop.com/OnPersianLanguage/
🔍 وطن کجاست؟
. . . . . . .
هادی راشد
غروب روز چهارشنبه ۲۸ خرداد ماه از تهران رفتم. در گذر راه، ستونِ دودهایی که به آسمان برمیخاست، چهرهی شهر را به هم ریخته بود. در برابر آسمان بیپدافند، انگار زمین نیز از هر جنبشی تهی مینمود. در آن گذار ناگزیر، چیزی که برای هر کوچندهای، بیاندازه هراسناک، بیاندازه دور به چشم میآمد، امیدواری به بازگشت بود. آیا به زودی به خانه بازخواهیم گشت؟!
وطن کجاست که آوازِ آشنایِ تو چنین دور مینماید؟
امید کجاست
تا خود
جهان
به قرار
بازآید؟
(شاملو؛ خطابهیِ آسان، در امید)
انگارهی میهن نزد ما ایرانیان، کموبیش، در روند بالاگرفتن جنبش مشروطیت (اگر نه جنگهای ایران و روس) بالید. خاکبرداری از لایههای فراموش شدهی تاریخی، ایران را همچون سرزمین، زادگاه، و سرچشمهی رودها و رویدادهایی نشانهگذاری کرد که ایرانیان میتوانستند خود را در آن و به پشتوانهی آن بازشناسند.
با برآمدن خاندان پهلوی به پادشاهی، انگارهی میهن در پیوند با پایداری شاهنشاهی، جنبش و پویایی خود را از دست داد و به درونمایهای ایستا در همآینگی با ایرانـپادشاه درآمد. گرایش به آن بود که این درونمایه، پشتوانهی دیرپایی شاهنشاهی باشد.
در روند انقلاب ۱۳۵۷، آن درونمایه نمیتوانست پابرجا بماند. در گفتمان چیره، انگارهی میهن به پارهای از چیزی بزرگتر برمیگشت. بر زمینهی این گسستگی، اندیشهی میهن ریزوموار، درون گفتمانهای پراکنده جان گرفت. این باززایی چنان نیرومند و چنان رنگارنگ بود که اکنون به دشواری میتوان دریافتی یکپارچه از انگارهی میهن را بازسازی کرد. آیا بر زمینهی دریافتهای گونه به گونه از میهن، میتوان گفت این انگاره، دوباره پویایی خود را بازیافته است؟
پنهان نمیتوان کرد که یکی از زمینههای بالندگیِ اندیشهی میهن، جنگ و بیخانگی است. بازتاب جنگ جهانی دوم در ایران، سیلی از ادبیات میهنپرستانه را به جا نهاد. کوچِ انبوه نیز، جای میهن را در یادها جاودانه میکند. کوچندگان پیش از هر چیز، پارهای از خود را در خانه جا میگذارند. اما آیا خانه یا سرزمین، به تنهایی همآن میهن است؟ شماری از میهندوستان به این پرسش، آری خواهند گفت. بسیاری نیز سرزمین را در پیوند با تاریخ، میهن خود میدانند و شماری نیز، شاید پاسخهای دیگر در پیش گذارند.
میهن اما، همواره زیستگاه کسانی است که در آنجا به سر میآورند. به سرآورندگانی که خود را بر زمینهی تاریخ، فرهنگ، و سرگذشتِ زیسته، یگانه و به همپیوسته میدانند. میهن، زیستنگاهِ مردمانی یگانه با هم است.
انگارهی میهن، نمیتواند ردهی مردمان زنده و زیستنده را نادیده بگیرد. میهن جای زندگی مردمان است. همچنان که مرگ زیستندگان، انگارهی میهن را از درون میپاشاند؛ پراکندگی مردمان نیز، میهن را از درونمایهی بنیادی خود تهی میکند. بر زمینهی هماین نگرش به میهن، این سخنِ پرآوازه، شاید از فردوسی خوانا میشود:
اگر سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم*
چیرگی دشمن بر خاک، پیوندهای درونی زیستندگان را از هم میگسلد و آنان را به یکانهای گسسته از هم بخش بخش میکند. مردم اما در یگانه شدن، سرزندگی خود را در خانه و کاشانه بازمییابند.
● در پویهی زبان فارسی
گزیدهی یادداشتها در فرهنگ، زبان و ادبیات
https://www.tgoop.com/OnPersianLanguage/
Forwarded from کیش مهر
📌 کیش مهر | سال پنجم | محفل مجازی
🎙️ حکایت عاشورا از خویشتن و جهان
🗣️ با گفتاری از
محمدحسین قدوسی
📅 هشتم، نهم، دهم محرم
۱۳، ۱۴، ۱۵ تیرماه ۱۴۰۴
🕡 ساعت ۶:۳۰ صبح
📍 گوگل میت:
meet.google.com/ajz-bdmb-chd
پخش زنده از در آپارات
🎙️ حکایت عاشورا از خویشتن و جهان
🗣️ با گفتاری از
محمدحسین قدوسی
📅 هشتم، نهم، دهم محرم
۱۳، ۱۴، ۱۵ تیرماه ۱۴۰۴
🕡 ساعت ۶:۳۰ صبح
📍 گوگل میت:
meet.google.com/ajz-bdmb-chd
پخش زنده از در آپارات
گفتوگوی سوگواران، سال هفدهم؛ نشست دوم
📌 توحید در کربلا
با ارائهٔ
دکتر پویان پروین
پژوهشگر فلسفه و عرفان
📅 دوشنبه ۱۶ تیرماه ۱۴۰۴
🕔 ساعت ۱۷
📍 خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچه نائبی، پلاک ۲۳
@bashgahandishe
📌 توحید در کربلا
با ارائهٔ
دکتر پویان پروین
پژوهشگر فلسفه و عرفان
📅 دوشنبه ۱۶ تیرماه ۱۴۰۴
🕔 ساعت ۱۷
📍 خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچه نائبی، پلاک ۲۳
@bashgahandishe
گفتوگوی فراگیر سیاسی؛ شرط بقای ایران
📝میثم قهوهچیان
دبیر مدرسه مطالعات هویت باشگاه اندیشه
چه آیندهای پیش روست؟ سناریوهای تاریک بیش از روشن پیش روی بسیاری از ماست. آینده چه خواهد شد؟ یک تامل کوتاه در اکنون، شاید نوعی نسخهای محو، کلی و پیشنهادی از پیشگیری پیش روی ما قرار میدهد. گفتمانهای سیاسی در ایران جدید اعم از مرکزگرا و مرکز ستیز، اسلامگرا، راست، چپ، و دیگر رویکردهای جدید بخشی از ایران امروز هستند. ما پس از مشروطه شاهد اکنون و آیندههای موازی هستیم. با تجدد ایرانی، ایرانیان به سوی کنشگری پیش رفتند و مناظر و خوانشهای متفاوت و متضادی از امر ایرانی مطرح شد. متاسفانه گفتگوستیزی خصیصه اساسی اکثر جریانهای سیاسی است.
در فضای قاجارِ مشروطه، سلطنتِ پهلوی، جمهوریِ اسلامی همواره سطح سیاسی جامعه مدنی اجازه نشو و نمای نهادین نیافت و یا چنین فرصتهایی را به بهانههای مختلف از جمله آزادی، امنیت، عدالت، ایران، اسلام و ... نابودشده یافت. این نابودی تا مرزهای نابودی فیزیکی پیش رفته و هزینه فعل سیاسی را تا مرز جان بالا برده است.
طنین وفاق به زعم نخنما شدناش و نقدهای اساسی که بر آن از سوی بسیاری از صاحبنظران وارد شد، نوعی ضرورتی است که هر آینده سیاسی به آن نیازمند است اما چنین وفاقی نیازمند «گفتگوی سیاسی» است. برای تصور یک جامعه سیاسی به مثابه کلی که اجزا متکر را در خود جای داده است، ضروری خواهد بود تا نوعی از اجماع برای حفظ تکثر در آن وجود داشته باشد. بدون چنین حداقلی از وفاق، نه تنها دیگران همواره با تبعیض، سرکوب و حذف مواجهاند که کلیت جامعه سیاسی در معرض نابودی است زیرا شکل نمیگیرد و هر آن امکان فروپاشی آن وجود دارد. هر تصوری از وحدت جامعه سیاسی بدون وفاق در این معنا، ناممکن است و با کوچکترین تلنگری که بتواند هژمونی نظامی وضع موجود را به تعلیق درآورد از هم خواهد پاشید. در این نوشتار به دو شرط اساسی گفتگو میپردازم.
کسانی میتوانند به چنین گفتگویی درآیند که مخالف تعیین سرنوشت توسط بیگانه باشند. هر کسی چنین شرطی را عملا و نظرا رعایت میکند، میتواند و باید در گفتگویی برابر درآید که در آن موضوع سیاست در همه محورهای آن است. باید فرض دولت مهاجم خارجی که بیاید و «فیسبیل اله» ایران را بکوبد و بعد بیل و کلنگ «سازندگی» را به دست «همه ایرانیان» بدهد تا «اصلاحاتی» را «برای ایران» انجام داده و آینده را بسازد تنها برای امکان وفاق اجتماعی و سیاسی توسط کسانی مطرح میشود که میخواهند عنان ایران را از دشمنان ایران به عاریه بگیرند. بدون کنشگری یا تمرین هیچ فضیلتی به دست نخواهد آمد همانطور که ارسطو گفته است: فضیلت تمرین فضیلت است.
یکی از مهمترین شروط دیگر چنین گفتگویی به رسمیت شناختن دیگری است. مراد از به رسمیت شناسی اعتقاد به وجود دیگری به عنوان ایرانی است. اعتقاد به برابری در ایرانیت، بهرهمندی از فضای سیاسی لازم برای بقا، گفتگو و کنشگری است. بی به رسمیت شناختن دیگری به مثابه فاعلی برابر با خود اما متفاوت، گفتگو بیشتر به امری لوکس میماند که قرار است ذیل آن همه مانند من باشند. تبدیل اجزا که غیر هماند به کل که دربرگیرنده همه است نیازمند فراروی اجزا از خود در عین حفظ خود و رسیدن به امری والاتر به عنوان جامعه سیاسی است. گفتگو روش رسیدن به چنین کلی است. گفتگو از این رو بر بستر آزادی سیاسی میروید که در آن احزاب، سندیکاها، رسانهها و آحاد شهروندان در هر قالبی دیگر بتوانند در خصوص سرنوش سیاسی متشکل شوند، نیرو بگیرند و در خصوص سرنوش سیاسی همه، سخن و عمل کنند. کل همین بستر خنثی نسبت به جریانها و محتوای سیاسی است که از طریق اجزا ساخته میشود.
از این رو فارغ از هر آیندهای، گفتگو و دوری از حذف دیگری میتواند آیندهسازانه باشد. اجتناب از اتهام دیگری به ضدیت با ایران و برچسبهای متنوع دیگر تنها راه گفتگو را میبندد. آداب گفتگو به زبانهای مختلف بیان شده است اما همدلی برای گفتگو و نیز توجه به ضرورت عینی آن میتواند محققش کند. دیگر چنین نیست که ما بدون گفتگو با نتایج ناگواری روبرو شویم، ما بدون گفتگو دیگر نخواهیم بود.
@howiatschool
@dialogeschool
@bashgahandishe
📝میثم قهوهچیان
دبیر مدرسه مطالعات هویت باشگاه اندیشه
چه آیندهای پیش روست؟ سناریوهای تاریک بیش از روشن پیش روی بسیاری از ماست. آینده چه خواهد شد؟ یک تامل کوتاه در اکنون، شاید نوعی نسخهای محو، کلی و پیشنهادی از پیشگیری پیش روی ما قرار میدهد. گفتمانهای سیاسی در ایران جدید اعم از مرکزگرا و مرکز ستیز، اسلامگرا، راست، چپ، و دیگر رویکردهای جدید بخشی از ایران امروز هستند. ما پس از مشروطه شاهد اکنون و آیندههای موازی هستیم. با تجدد ایرانی، ایرانیان به سوی کنشگری پیش رفتند و مناظر و خوانشهای متفاوت و متضادی از امر ایرانی مطرح شد. متاسفانه گفتگوستیزی خصیصه اساسی اکثر جریانهای سیاسی است.
در فضای قاجارِ مشروطه، سلطنتِ پهلوی، جمهوریِ اسلامی همواره سطح سیاسی جامعه مدنی اجازه نشو و نمای نهادین نیافت و یا چنین فرصتهایی را به بهانههای مختلف از جمله آزادی، امنیت، عدالت، ایران، اسلام و ... نابودشده یافت. این نابودی تا مرزهای نابودی فیزیکی پیش رفته و هزینه فعل سیاسی را تا مرز جان بالا برده است.
طنین وفاق به زعم نخنما شدناش و نقدهای اساسی که بر آن از سوی بسیاری از صاحبنظران وارد شد، نوعی ضرورتی است که هر آینده سیاسی به آن نیازمند است اما چنین وفاقی نیازمند «گفتگوی سیاسی» است. برای تصور یک جامعه سیاسی به مثابه کلی که اجزا متکر را در خود جای داده است، ضروری خواهد بود تا نوعی از اجماع برای حفظ تکثر در آن وجود داشته باشد. بدون چنین حداقلی از وفاق، نه تنها دیگران همواره با تبعیض، سرکوب و حذف مواجهاند که کلیت جامعه سیاسی در معرض نابودی است زیرا شکل نمیگیرد و هر آن امکان فروپاشی آن وجود دارد. هر تصوری از وحدت جامعه سیاسی بدون وفاق در این معنا، ناممکن است و با کوچکترین تلنگری که بتواند هژمونی نظامی وضع موجود را به تعلیق درآورد از هم خواهد پاشید. در این نوشتار به دو شرط اساسی گفتگو میپردازم.
کسانی میتوانند به چنین گفتگویی درآیند که مخالف تعیین سرنوشت توسط بیگانه باشند. هر کسی چنین شرطی را عملا و نظرا رعایت میکند، میتواند و باید در گفتگویی برابر درآید که در آن موضوع سیاست در همه محورهای آن است. باید فرض دولت مهاجم خارجی که بیاید و «فیسبیل اله» ایران را بکوبد و بعد بیل و کلنگ «سازندگی» را به دست «همه ایرانیان» بدهد تا «اصلاحاتی» را «برای ایران» انجام داده و آینده را بسازد تنها برای امکان وفاق اجتماعی و سیاسی توسط کسانی مطرح میشود که میخواهند عنان ایران را از دشمنان ایران به عاریه بگیرند. بدون کنشگری یا تمرین هیچ فضیلتی به دست نخواهد آمد همانطور که ارسطو گفته است: فضیلت تمرین فضیلت است.
یکی از مهمترین شروط دیگر چنین گفتگویی به رسمیت شناختن دیگری است. مراد از به رسمیت شناسی اعتقاد به وجود دیگری به عنوان ایرانی است. اعتقاد به برابری در ایرانیت، بهرهمندی از فضای سیاسی لازم برای بقا، گفتگو و کنشگری است. بی به رسمیت شناختن دیگری به مثابه فاعلی برابر با خود اما متفاوت، گفتگو بیشتر به امری لوکس میماند که قرار است ذیل آن همه مانند من باشند. تبدیل اجزا که غیر هماند به کل که دربرگیرنده همه است نیازمند فراروی اجزا از خود در عین حفظ خود و رسیدن به امری والاتر به عنوان جامعه سیاسی است. گفتگو روش رسیدن به چنین کلی است. گفتگو از این رو بر بستر آزادی سیاسی میروید که در آن احزاب، سندیکاها، رسانهها و آحاد شهروندان در هر قالبی دیگر بتوانند در خصوص سرنوش سیاسی متشکل شوند، نیرو بگیرند و در خصوص سرنوش سیاسی همه، سخن و عمل کنند. کل همین بستر خنثی نسبت به جریانها و محتوای سیاسی است که از طریق اجزا ساخته میشود.
از این رو فارغ از هر آیندهای، گفتگو و دوری از حذف دیگری میتواند آیندهسازانه باشد. اجتناب از اتهام دیگری به ضدیت با ایران و برچسبهای متنوع دیگر تنها راه گفتگو را میبندد. آداب گفتگو به زبانهای مختلف بیان شده است اما همدلی برای گفتگو و نیز توجه به ضرورت عینی آن میتواند محققش کند. دیگر چنین نیست که ما بدون گفتگو با نتایج ناگواری روبرو شویم، ما بدون گفتگو دیگر نخواهیم بود.
@howiatschool
@dialogeschool
@bashgahandishe