Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
- Telegram Web
Telegram Web
"لازم است محدوده‌ی تازه‌ای برای فعالیت‌های دولت تعیین کنیم، محدوده‌ای که ضمن ایجاد فضای مناسب برای آزمون‌های عقلانی، آزادی فرد را به‌عنوان نیروی محرکه‌ی اصلی تمام فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی تضمین نماید."

— فریدریش هایک


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
بنابراین، پیام پارزیفال در مورد فرار از این جهان نیست، بلکه در مورد قرار دادن صحیح خودمان در آن است، اعتماد به حواسمان بدون اینکه اجازه دهیم فریب آنها را بخوریم. و همین پیام را می‌توان در فاوست، زرتشت و کتاب سرخ یافت، یعنی: هماهنگی قوای مختلف ما، از جمله عقل و حواس (به ویژه بینایی و لامسه، یا دست و چشم)، یا عقلانی و غیرمنطقی، یا در نهایت آگاهی و ناخودآگاه، پیش‌شرط رستگاری است. در واقع، به یک معنا، خود رستگاری است.

~ پروفسور پل بیشاپ، یونگ و حماسه دگرگونی، جلد 1: "پارزیفال" اثر ولفرام فون اشنباخ و جام مقدس به مثابه دگرگونی، صفحات 170-171




🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
"همانطور که یونگ در کتاب سرخ می‌گوید، "شما باید زندگی خود را زندگی کنید" (RB، ۳۱۹). این فرمان از فصلی در لیبر سکوندوس با عنوان "جهنم"، خلاصه موجزی از این موضوع ارائه می‌دهد که در جاهای دیگر کتاب سرخ نیز می‌توان آن را یافت. در "راه آنچه قرار است بیاید" که کتاب سرخ با آن آغاز می‌شود، یونگ نصیحت زیر را ارائه می‌دهد: "وای بر کسانی که از طریق مثال‌ها زندگی می‌کنند! زندگی با آنها نیست. اگر شما مطابق با یک مثال زندگی کنید، بنابراین زندگی آن مثال را زندگی می‌کنید، اما چه کسی باید زندگی شما را زندگی کند اگر نه خودتان؟ پس خودتان را زندگی کنید" (RB، ۱۲۵). در فصل ۲ از لیبر پریموس با عنوان "روح و خدا"، یونگ (در یک نقطه، با تکرار پاسکال) اعلام می‌کند:

"روح اعماق حتی به من آموخت که عمل و تصمیم خود را وابسته به رویاها بدانم. رویاها راه را برای زندگی هموار می‌کنند و آنها شما را بدون اینکه زبانشان را بفهمید، تعیین می‌کنند. انسان دوست دارد این زبان را بیاموزد، اما چه کسی می‌تواند آن را بیاموزد و یاد بدهد؟ دانش به تنهایی کافی نیست؛ دانشی از قلب وجود دارد که بینش عمیق‌تری می‌دهد. دانش قلب در هیچ کتابی نیست و در دهان هیچ معلمی یافت نمی‌شود، بلکه مانند دانه سبز از خاک تاریک از شما می‌روید.

دانش به روح این زمان تعلق دارد، اما این روح به هیچ وجه رویا را درک نمی‌کند، زیرا روح در هر جایی است که دانش علمی نیست. اما چگونه می‌توانم به دانش قلب دست یابم؟ شما فقط با زندگی کامل زندگی خود می‌توانید به این دانش دست یابید. شما زندگی خود را به طور کامل زندگی می‌کنید اگر آنچه را که هنوز هرگز زندگی نکرده‌اید، بلکه برای دیگران گذاشته‌اید که زندگی کنند یا فکر کنند، نیز زندگی کنید. خواهید گفت: "اما من نمی‌توانم همه آنچه را که دیگران زندگی می‌کنند یا فکر می‌کنند، زندگی یا فکر کنم." اما باید بگویید: "زندگی‌ای که هنوز می‌توانستم زندگی کنم، باید زندگی کنم، و افکاری که هنوز می‌توانستم فکر کنم، باید فکر کنم." (RB، ۱۳۳)"

~ پل بیشاپ، "یونگ و اسطوره جام مقدس: روانشناسی تحلیلی به عنوان شکل جدیدی از جستجو برای دگرگونی"، یونگ و حماسه دگرگونی، جلد ۱: "پارزیوال" و جام به عنوان دگرگونی ولفگانگ فون اشنباخ، صفحات ۲۶۹-۲۷۰




🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
"سال‌ها قبل، در سال ۱۹۲۱، #یونگ استدلال می‌کرد که اشکال اولیه دانش مانند #طالع‌بینی و #کیمیاگری اساساً "روانشناسی #فرافکنی‌شده" بودند، در حالی که #اخترشناسی و #شیمی مدرن از فرآیند حذف #فرافکنی، یا (به قول خود یونگ) "کار روان‌شناختی‌زدایی علم #عینی" به وجود آمده‌اند (CW 6 §۱۲).⁸⁶

همانطور که ناکاجیما استدلال می‌کند، پارزیوال ولفگان دقیقاً در نقطه عطف بین فرافکنی توسط طالع‌بینان و کیمیاگران فلسفه طبیعی سنت‌های هرمسی و ارسطویی بر حرکات آسمانی و مواد شیمیایی، و حذف آن فرافکنی‌ها که آغازگر ظهور علم مدرن بود، قرار دارد - تغییری که یونگ در Mysterium Coniunctionis آن را به شرح زیر توصیف می‌کند:

"بنابراین قابل درک است که برای آن دسته از افرادی که علاقه خاصی به بررسی چیزهای طبیعی داشتند، دیدگاه جزم‌اندیشانه جهان با افزایش جذابیت lumen naturae، قدرت خود را از دست بدهد، اگرچه خود جزم مستقیماً مورد تردید قرار نگرفت. کیمیاگران جدی‌تر، اگر قرار باشد گفته‌هایشان را باور کنیم، افرادی مذهبی بودند که هیچ فکری برای انتقاد از حقیقت آشکارشده نداشتند. تا آنجا که من می‌توانم قضاوت کنم، در ادبیات کیمیاگری، هیچ حمله‌ای به جزم وجود ندارد. تنها چیزی از این نوع، تحقیر فلسفه ارسطویی تحت حمایت کلیسا به نفع نوافلاطونیسم هرمسی است.[⁸⁷] نه تنها استادان قدیمی از آموزه‌های کلیسایی انتقاد نمی‌کردند، بلکه برعکس، متقاعد شده بودند که اکتشافات آنها، واقعی یا خیالی، آموزه مطابقت چیزهای آسمانی و زمینی را غنی‌تر خواهد کرد، زیرا آنها تلاش می‌کردند ثابت کنند که "راز ایمان" در دنیای طبیعت منعکس شده است. آنها نمی‌توانستند حدس بزنند که اشتیاق آنها به تحقیق در طبیعت به اندازه آنچه که از حقیقت آشکارشده کاسته است، کم می‌کند، و علایق علمی آنها فقط زمانی می‌تواند برانگیخته شود که جذابیت جزم شروع به کاهش کند. و بنابراین، مانند رویاها، تصویر جبرانی تجدید پادشاه در ناخودآگاه آنها رشد کرد.' (CW 14 §۴۲۵)."

⁸⁶ ناکاجیما، "روانشناسی رنسانس قرن دوازدهم در پارزیوال ولفگان فون اشنباخ"، صفحه ۳۷.

⁸⁷ در این نقطه، یونگ در یک پاورقی به قطعه زیر از کتاب Speculativae philosophiae, gradus septem vel decem continens [فلسفه نظری، شامل هفت یا ده مرحله] اثر گرهارد دورن اشاره می‌کند: "هر کسی که می‌خواهد هنر شیمی را بیاموزد، باید فلسفه را مطالعه کند - البته نه نوع ارسطویی آن، بلکه آنچه حقیقت را می‌آموزد. شاگرد ارسطو ممکن است بگوید، "آیا ارسطو را دروغگو می‌نامید؟" من این کار را نمی‌کنم، اما او خودش این کار را می‌کند، زیرا کل آموزه او از ابهام تشکیل شده است که مؤثرترین پوشش برای دروغگویان است. از آنجا که او خودش افلاطون و بقیه را صرفاً برای جستجوی شهرت سرزنش کرد، هیچ ابزاری مناسب‌تر از آنچه در آن سرزنش‌ها استفاده کرد، یعنی ابهام، یافت نشد، که با آن نوشته‌های خود را در برابر حمله از یک طرف با ایجاد یک حیله در طرف دیگر، و بالعکس، محافظت می‌کند. این نوع سفسطه را می‌توان در تمام نوشته‌های او مشاهده کرد [...]" (Theatrum chemicum، جلد ۱، اورسل ۱۶۰۲، صفحات ۲۵۵-۳۱۰ [صفحه ۲۷۱]؛ ترجمه شده در فلسفه نظری گرهارد دورن [Magnum Opus Hermetic Sourceworks، شماره ۳۴]، ترجمه پل فرگوسن (کیلبرنی: Alchemy Website and Bookshop، ۲۰۰۸).


مترچم: محمد کهربی
~ پل بیشاپ، دکترا، یونگ و حماسه دگرگونی، جلد ۱: "پارزیوال" و جام به عنوان دگرگونی ولفگان فون اشنباخ، صفحات ۲۳۷-۲۳۹







🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
"یک منبع اصلی مخالفت با اقتصاد آزاد دقیقاً این است که این کار را خیلی خوب انجام می‌دهد. به مردم آنچه را که می‌خواهند می‌دهد، به جای آنچه گروه خاصی فکر می‌کند که باید بخواهند."

— میلتون فریدمن


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
"اما قانون همیشه باید به مردم در مراقبت از منافع خود اعتماد کند، زیرا آنها معمولاً در موقعیت‌های محلی خود قادرند بهتر از قانونگذار در مورد آن قضاوت کنند."

آدام اسمیت


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
اما هدف علم شناخت واقعیت است. علم یک بازی ذهنی یا سرگرمی منطقی نیست. بنابراین، پراکسیولوژی تحقیقات خود را به مطالعه‌ی کنش در شرایط و پیش‌فرض‌هایی که در واقعیت داده شده‌اند محدود می‌کند. این علم کنش در شرایط تحقق‌نیافته و غیرقابل‌تحقق را تنها از دو منظر بررسی می‌کند. نخست، با وضعیت‌هایی سر و کار دارد که، اگرچه در جهان کنونی و گذشته واقعی نیستند، ممکن است در آینده به واقعیت تبدیل شوند. دوم، شرایط غیرواقعی و غیرقابل‌تحقق را مورد بررسی قرار می‌دهد اگر چنین تحقیقی برای درک رضایت‌بخش از آنچه در شرایط موجود در واقعیت در حال رخ دادن است، ضروری باشد.

با این حال، این ارجاع به تجربه، ماهیت پیشینی پراکسیولوژی و اقتصاد را تضعیف نمی‌کند. تجربه صرفاً کنجکاوی ما را به سمت مسائل معینی هدایت کرده و از مسائل دیگر منحرف می‌کند. تجربه به ما می‌گوید چه چیزی را باید کاوش کنیم، اما نمی‌گوید چگونه می‌توانیم در جستجوی دانش پیش برویم. علاوه بر این، این تفکر است نه تجربه که به ما می‌آموزد، و در چه مواردی لازم است شرایط فرضی غیرقابل‌تحقق را بررسی کنیم تا آنچه را که در دنیای واقعی در حال وقوع است درک کنیم.

ناراحتی ناشی از کار دارای ماهیت مقوله‌ای و پیشینی نیست. ما می‌توانیم بدون تناقض دنیایی را تصور کنیم که در آن کار باعث ناراحتی نمی‌شود، و می‌توانیم وضعیت حاکم در چنین دنیایی را ترسیم کنیم. اما دنیای واقعی با ناراحتی ناشی از کار مشروط شده است. تنها نظریه‌هایی که بر پایه‌ی این فرض که کار منبع ناراحتی است بنا شده‌اند، برای فهم آنچه در این دنیا در حال رخ دادن است، قابل کاربرد هستند.

تجربه می‌آموزد که ناراحتی ناشی از کار وجود دارد. اما این را به‌طور مستقیم آموزش نمی‌دهد. هیچ پدیده‌ای وجود ندارد که به عنوان ناراحتی ناشی از کار خود را معرفی کند. تنها داده‌های تجربی وجود دارند که بر اساس دانش پیشینی تفسیر می‌شوند، به این معنا که انسان‌ها فراغت—یعنی غیاب کار—را، در شرایط مساوی، به‌عنوان وضعیتی مطلوب‌تر نسبت به صرف انرژی برای کار در نظر می‌گیرند. ما می‌بینیم که انسان‌ها از مزایایی که می‌توانستند با کار بیشتر به دست آورند چشم‌پوشی می‌کنند—یعنی آن‌ها آماده‌اند برای دستیابی به فراغت، فداکاری کنند. از این واقعیت نتیجه می‌گیریم که فراغت به عنوان یک خیر ارزش‌گذاری می‌شود و کار به عنوان یک بار تلقی می‌شود. اما بدون بینش پراکسیولوژیکی پیشین، هرگز نمی‌توانستیم به این نتیجه برسیم.


میزس / کنش انسانی
ترجمه : محمد کهربی


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |

برخی از ویژگی‌هایی را نشان می‌دهد که ممکن است از پدر شخصی‌مان تجربه کرده باشیم و بنابراین به بخش جدایی‌ناپذیر کمپلکس پدر منفی ما تبدیل شده باشد.

این نکته را در نظر داشته باشید که کمپلکس‌های پدر منفی ما ممکن است از آسیب‌های حل‌نشده پدرانمان، تأثیر جنگ‌ها بر آنها و تأثیر مدل روان‌شناختی مردسالارانه بر آنها نشأت گرفته باشد.

شاید روان پدر حول اندوه مادرش برای از دست دادن فرزندش شکل گرفته باشد و در نتیجه احساسات او را تحلیل برده باشد... شاید او را به گرداب افسردگی مادام‌العمر کشانده و بر پسران باقی‌مانده‌اش تا آخر عمر تأثیر گذاشته باشد، اگر در آن زمان به درمان خوب دسترسی نداشتند. شاید پدر ما مجبور شده باشد که به عنوان یک شخصیت پدری موقت، زمانی که کودک یا نوجوان بود، وارد عمل شود، و نیازها و خواسته‌های سرکوب‌شده کودکی‌اش در بزرگسالی دوباره زنده شده باشد و او را شاید غیرقابل اعتماد، بی‌مسئولیت و دمدمی مزاج رها کرده باشد.

چه کسی دقیقاً می‌داند چگونه/چه چیزی، نسبت‌ها و بخش‌های دقیق یک روان را شکل می‌دهد؟

سه کلمه برتر که کمپلکس پدر منفی شما را توصیف می‌کنند، کدامند؟ اکنون. معادل مثبت هر یک از آنها چیست؟ چگونه می‌توانید قطب مثبت ناکارآمدی‌هایی را که تجربه کرده‌اید، شکل دهید... و به نوعی خود را دوباره پدری کنید؟

باور من این نیست که هیچ انسانی با نیت ذاتی و مادرزادی برای آسیب رساندن به فرزندانش و اطرافیانش متولد می‌شود، اما زمانی که رنج روانی و سایر بیماری‌های روانی عملکرد روان ما را تحت تأثیر قرار می‌دهند و درمان نمی‌شوند، می‌توانند اثرات مخربی در طول نسل‌ها داشته باشند.




🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
می‌دانید، مردم واقعاً برای نوعی تبرک به روان‌درمانی مراجعه می‌کنند. نه لزوماً برای اصلاح آنچه آسیب دیده، بلکه برای تقدیس آنچه آسیب دیده است.

— جیمز هیلمن




🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
«اگر بتوان مردم را آموزش داد تا جنبه‌ی فرومایه‌ی طبیعت خود را ببینند، می‌توان امید داشت که یاد بگیرند چگونه همنوعان خود را بهتر درک کنند و دوست بدارند. کمی ریاکاری کمتر و کمی تحمل بیشتر نسبت به خود، تنها می‌تواند نتایج خوبی در احترام به همسایه‌مان داشته باشد؛ زیرا همه ما بیش از حد مستعد آن هستیم که بی‌عدالتی و خشونت‌هایی را که بر طبیعت خود روا می‌داریم، به دیگران منتقل کنیم.»

— کارل یونگ



🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
«اهمیت #کهن‌الگو با زمان و ایدئولوژی تغییر می‌کند. در حال حاضر بحث‌ها و اختلافات بسیاری در مورد معنای مفهوم یونگی کهن‌الگو وجود دارد. من به توصیف #یونگ از کهن‌الگوها به عنوان مسیرهای کلی که توسط هر یک از ما به گونه‌ای متفاوت پر می‌شوند، ارجاع می‌دهم، «نمایش‌هایی که بدون از دست دادن الگوی اصلی خود، بسیار متفاوت هستند» (۱۹۵۴، CW 18، بند ۵۲۳). این اصطلاحی است که عموماً برای نشان دادن چیزی شناخته شده و تصدیق شده استفاده می‌شود و حتی بخشی از زبان عامیانه است. کهن‌الگو در ماهیت استعاری خود آشکار می‌شود. دوگانگی و ابهام در مفهوم کهن‌الگو با تمایز و پیچیدگی آن که در یک پیوستار پویا نوسان می‌کند، نهفته است. کهن‌الگو و پیامدهای روانشناختی آن به همراه نوشته‌های یونگ و دیگر تحلیلگران یونگی این دیدگاه را تأیید می‌کند.

یونگ خود در «جنبه‌های کلی روانشناسی خواب» در مورد این موضوع بحث‌برانگیز خاطرنشان کرد:

«کهن‌الگوها، تا آنجا که می‌توانیم آنها را مشاهده و توضیح دهیم، فقط از طریق توانایی خود در سازماندهی تصاویر و ایده‌ها تجلی می‌یابند، و این همیشه یک فرآیند #ناخودآگاه است که تا بعداً قابل تشخیص نیست. آنها با جذب موادی که منشأ آنها در دنیای پدیداری قابل مناقشه نیست، آشکار و روانی می‌شوند.»

من از کهن‌الگو «نه به عنوان چیزی تثبیت‌شده، بلکه به عنوان آنچه که انسان بودن و آنچه روان برای شفا و تمامیت نیاز دارد... با یک حوزه مشترک جمعی که ناخودآگاه است و می‌تواند بر گروه‌ها و فرآیندها تأثیر بگذارد» (Roesler، ۲۰۲۴، ص. ۲۴۵) استفاده می‌کنم.

کهن‌الگو از طریق نمادها، نقوش و موضوعاتی که تجربه‌های جهانی انسان را به تصویر می‌کشند، با طیف وسیعی از احساسات، از وجد تا مالیخولیا، ظاهر می‌شود. «می‌توانیم روانشناسی تحلیلی را به عنوان یک علم شاعرانه تعریف کنیم - که به یافتن، و حتی خلق، معنا می‌پردازد» (Roesler، ۲۰۲۴، ص. ۲۴۴). در درون کهن‌الگو، پارادوکس‌های اضداد، طیفی از امکانات مرتبط از طریق احساسات، افکار، عواطف و ایده‌ها وجود دارد. یونگ در «روانشناسی کهن‌الگوی کودک» در یکی از توصیفات متعدد خود از کهن‌الگو گفت: «حتی برای لحظه‌ای نباید تسلیم این توهم شویم که یک کهن‌الگو را می‌توان سرانجام توضیح داد و از آن خلاص شد... بیشترین کاری که می‌توانیم انجام دهیم این است که افسانه را به جلو ببریم و به آن لباسی مدرن بپوشانیم» (۱۹۶۸a، CW 9i، بند ۲۷۱).

یونگ برای افزودن به رویکرد کلاسیک به کهن‌الگو، تعریف و بحث آن، #آنیما را یک کهن‌الگو نامید. بنابراین، در اندیشه کلاسیک یونگی، #پوئلا نوعی از کهن‌الگوی آنیما، یا جنبه‌ی زنانه درون همه ماست. علاوه بر این، یونگ آنیما را روح نامید. او اظهار داشت: «در مرد، روح، یعنی نگرش درونی، در ناخودآگاه توسط افراد مشخص با ویژگی‌های مربوطه نشان داده می‌شود. چنین تصویری را «تصویر روح» می‌نامند. گاهی اوقات این تصاویر متعلق به چهره‌های کاملاً ناشناخته یا اساطیری هستند» (۱۹۷۱، CW 6، بند ۸۰۸). در اینجا آنیما به روان مردانه نسبت داده می‌شود، اما به‌روزرسانی این مفهوم منجر به تعریف کامل‌تری می‌شود. همانطور که یونگ در نامه‌ای به تاریخ ۸ ژوئن ۱۹۵۹ گفت، «دوجنسی آنیما ممکن است در خود آنیما ظاهر شود» (یونگ، ۱۹۷۶؛ هیلمن، ۱۹۸۵، ص. ۶۵). آنیما همچنین به عنوان «درونی... باکره، بسته، زایندة اما محفوظ... یک درونی بودنِ حرکتِ عمیق‌تر به پایین... او همچنین یک عامل بازتابنده با احساسات «تکان‌دهنده‌ی روح» توصیف شده است» (هیلمن، ۱۹۸۵، ص. ۲۳).

آنیما به عنوان فراهم‌کننده‌ی حس هستی توصیف می‌شود، و هنگامی که غایب و غیرقابل دسترس باشد، فرد خلاء و پوچی را احساس می‌کند، زیرا رابطه با بخش اساسی از خود در دسترس نیست. بدون رابطه با آنیما، آنها احساس از خود بیگانگی می‌کنند، همانطور که هیلمن اشاره کرد (۱۹۸۵، ص. ۱۰۵)، به دلیل از دست دادن مشارکت شخصی، نوعی تأمل و درون‌نگری درونی، بی‌اعتنایی و عدم باور به ارزش یا هدف خود. معنا ناپدید شده است. در اینجا یونگ پیشنهاد کرد که معنا را می‌توان با دسترسی به تصویر و تخیل احیا کرد (۱۹۶۸b، CW 13، بند ۷۵). احیای تصاویر منجر به دسترسی به نوعی خودتعریفی و سرزندگی می‌شود. هیلمن رویای یونگ از دختر و کبوتر را به ما یادآوری می‌کند، و در این، چگونه یونگ از طریق تخیل، خودِ خود شد (هیلمن، ۱۹۸۵، ص. ۱۱۳). این دختر می‌تواند نماینده‌ی پوئلا باشد. به این ترتیب، با دنبال کردن تصویر، او را با روح در قالب کبوتر مرتبط می‌یابیم. او به نظر شخصیتی مهم می‌رسد که ما را به جایی که نمی‌دانیم هدایت می‌کند، اما مظهر رمز و راز، امید و امکان است.


مترجم: محمد کهربی
— سوزان ای. شوارتز، دکترای روانکاوی یونگی، کاوش یونگی کهن‌الگوی پوئلا: دختری در حال شکوفایی، صص. ۴-۶


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
#یونگ: «#خودآگاهی فردی توسط دریای خائنانهٔ #ناخودآگاه احاطه شده است. این خودآگاهی ما ظاهری پایدار و قابل اعتماد دارد، اما در واقع چیز شکننده ای است و بر پایه های بسیار ناامن قرار دارد. اغلب چیزی بیشتر از یک احساس قوی برای برهم زدن تعادل حساس خودآگاهی لازم نیست. طرز سخن گفتن ما گواه این موضوع است. می‌گوییم که شخصی از خشم "از خود بیخود" شده بود، او "خودش را کاملا فراموش کرد"، "کسی نمی‌توانست او را بشناسد"، "شیطان به او وارد شده بود"، و غیره. چیزی باعث می‌شود که شما "از پوست خود بپرید"، "شما را دیوانه می‌کند"، به طوری که "دیگر نمی‌دانید چه کار می‌کنید".

همه این عبارات آشنا نشان می‌دهند که چگونه خودآگاهی نفسانی ما به راحتی توسط عواطف مختل می‌شود. این اختلالات نه تنها به صورت حاد خود را نشان می‌دهند؛ اغلب مزمن هستند و می‌توانند تغییر دائمی در خودآگاهی ایجاد کنند. در نتیجه یک تحول روانی، بخش‌های کاملی از وجود ما می‌توانند به ناخودآگاه فرو روند و برای سال‌ها و دهه‌ها از سطح ناپدید شوند. تغییرات دائمی شخصیت غیرمعمول نیست. بنابراین، کاملاً درست می‌گوییم که پس از چنین تجربه‌ای، فرد "مردی تغییر کرده" بود.

این چیزها نه تنها برای افرادی که وراثت بد دارند یا افراد عصبی، بلکه برای افراد عادی نیز اتفاق می‌افتد. اختلالات ناشی از عواطف از نظر فنی به عنوان پدیده‌های #تجزیه شناخته می‌شوند و نشان دهنده شکاف روانی هستند. در هر تعارض روانی می‌توانیم چنین شکافی را تشخیص دهیم، که ممکن است تا جایی پیش برود که ساختار متلاشی شده خودآگاهی را با تجزیه کامل تهدید کند.»


ترجمه: محمد کهربی
~ کارل گوستاو یونگ، "معنای روانشناسی برای انسان مدرن"، تمدن در گذار، CW 10، § 286




🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
#یونگ: «همانطور که #آرکی‌تایپ‌ها در سطح قوم‌شناسی به عنوان اسطوره ظاهر می‌شوند، به همین ترتیب در هر فردی نیز یافت می‌شوند، و تأثیر آنها همیشه قوی‌ترین است، یعنی، آنها واقعیت را بیشتر از همه انسان‌انگاری می‌کنند، جایی که #خودآگاهی ضعیف‌ترین و محدودترین است، و جایی که فانتزی می‌تواند بر حقایق دنیای بیرونی غلبه کند. این وضعیت بدون شک در کودک در طول سال‌های اول زندگی‌اش وجود دارد. بنابراین به نظر من محتمل‌تر است که شکل آرکی‌تایپی syzygy الهی ابتدا تصویر #والدین واقعی را می‌پوشاند و جذب می‌کند تا زمانی که، با افزایش خودآگاهی، چهره‌های واقعی والدین درک شوند - اغلب مایه ناامیدی کودک. هیچ‌کس بهتر از روان‌درمانگر نمی‌داند که اسطوره‌پردازی والدین اغلب تا بزرگسالی دنبال می‌شود و فقط با بیشترین مقاومت کنار گذاشته می‌شود.»



ترجمه: محمد کهربی
~ کارل گوستاو یونگ، جنبه‌های مردانه، فصل ۶: آنیما، پاراگراف ۱۳۷


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
"و با این حال، دستیابی به #خودآگاهی، گرانبهاترین میوه درخت دانش بود، سلاح جادویی که به انسان پیروزی بر زمین را بخشید، و که امیدواریم پیروزی بزرگتری بر خودِ او ببخشد."

~ کارل گوستاو یونگ، "معنای روانشناسی برای انسان مدرن"، تمدن در گذار



🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
انسان غربی نیازی به برتری بیشتر بر طبیعت، چه در بیرون و چه در درون، ندارد. او هر دو را تقریباً در کمال شیطانی دارد. آنچه او فاقد آن است، شناخت آگاهانه از حقارت خود نسبت به طبیعت پیرامون و درون خود است. او باید بیاموزد که ممکن است دقیقاً مطابق میل خود عمل نکند. اگر این را یاد نگیرد، طبیعت خودش او را نابود خواهد کرد. او نمی‌داند که روح خودش به طرز خودکشی علیه او شورش می‌کند.

کارل یونگ
زمین روح دارد


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
"به نظر من، جامعه‌ای که قبل از آزادی، برابری را هدف قرار می‌دهد، در نهایت نه برابری خواهد داشت و نه آزادی."

— میلتون فریدمن




🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
"احترام ما به سنت‌هایی که ریشه و منطق آنها را نمی‌دانیم، مبتنی بر این بینش است که تجربه‌های بسیاری از نسل‌ها ممکن است تجربه‌ای بیش از آنچه هر انسانی به تنهایی دارد، در خود جای داده باشد."

— فریدریش هایک




🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
"سوسیالیسم شکل جدیدی از برده‌داری است."

الکسی دو توکویل




🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
"تورم، تریاک واقعی مردم است و توسط دولت‌ها و احزاب ضدسرمایه‌داری به آنها تزریق می‌شود."

لودویگ فون میزس



🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
Forwarded from روان تحلیل (Bardia Behboodian)
سینما بیرون از سینما
پخش و تحلیل روانشناختی
فیلم: سرگردانی
ساعت شروع برنامه: ۱۷:۰۰

هزینه: ۳۵۰ هزار تومان

ظرفیت:  ۲۵ نفر

دوشنبه  / ۲۲ بهمن

خلاصه داستان : این فیلم داستانی واقعی درباره ی دو نفر است که به طور اتفاقی با هم آشنا و عاشق یکدیگر می شوند. اما این پایان ماجرا نیست و آنها در جریان یکی از هولناکترین طوفانهای دریایی قرار می گیرند و باید سعی در نجات جان خود داشته باشند.

💢 لینک ثبت نام :
https://zarinp.al/678510


تسهیلگر:

محمد مهدی کهربی



تلفن تماس: 09121795739
بهبودیان

آدرس: تهران، خیابان شریعتی، بالاتر از میرداماد، روبرو ایستگاه مترو شریعتی، برج مینا، طبقه 3، واحد 2
2025/02/10 10:03:40
Back to Top
HTML Embed Code: