tgoop.com/be_yade_shahidan/127981
Last Update:
حس عجیب برادری
رابطهٔ برادری من با محمودرضا دو جور بود؛یک نوع رابطه به لحاظ خونی بااوداشتم، یک نوع برادری هم به اعتبار اینکه بسیجی و پاسداربودبااوداشتم. این دومی به مراتب پُررنگ تر از ارتباط خونی بین من و او بود.این ارتباط دوم خیلی خاص بود. من به برادری با محمودرضا، به هرلحظه اش، افتخارکرده ام. شاید هیچ کس به اندازهٔ من چنین حس افتخاری را تجربه نکرده باشد. من هروقت با محمودرضا روبهرو می شدم حس عجیبی درونم راپُرمی کرد. حسی بود که وقتی محمودرضا نبود، نداشتمش، اما با آمدنش درمن ایجاد می شد. از بچگی خیلی دوستش می داشتم، اما بعد ازاینکه پاسدار شدو به نیروی قدس سپاه پیوست، علاقه ام به اوتوصیف نشدنی بوذ. بااینکه سن وسالش ازمن کمتر بود، انگار اما برادر بزرگم بود. حریمی داشت برای خودش که من زیاد نمی توانستم آن را رد کنم وبه او نزدیک شوم. گاهی ازاو خجالت می کشیدم.ادبش چیز دیگری بود برای خودش. این اواخر وقتی روبوسی می کردیم، شانه ام رابه عادت بچه های بسیج می بوسید. آب می شدم ازاین حرکتش.
شهید محمود رضا بیضایی
به روایت احمد رضا بیضایی
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
BY 🌷ب یاد شهیدان🌷
Share with your friend now:
tgoop.com/be_yade_shahidan/127981