Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
- Telegram Web
Telegram Web
Channel created
مختصرِ شرح احوال از زبانِ خود

من در پنجم دی‌ماه ۱۳۱۷ به‌دنیا آمدم. در تهران. پدرم کارمند دولت بود ولی شناسنامه‌اش این نیست. شناسنامه‌اش عشق به ادبیات و شعر بود و میراث می‌برد از خانواده‌ای که در آن ادبیات یکی از سنت‌هاست. کم و بیش همه‌ی خانواده‌ی نسل او با ادبیات آشنا بودند و با موسیقی و همه معلمی می‌کردند. اغلب خوش‌آواز بودند. -ارثی که به من نرسید- و در نسل پدر پدرم، در جائی که آن‌ها بودند، یعنی آران کاشان مجموعه‌ی این استعدادها منعکس می‌شد در اتفاق مهم زمان که تعزیه بود یا به‌اصطلاح دیگر شبیه‌خوانی. پدرم و برادران بزرگترش و پدر آن‌ها و پدر پدر آن‌ها در آران کاشان تعزیه‌گردان‌ها و تعزیه‌خوان‌های قدر اول بودند. من نمی‌دانستم. من فقط از شاعری‌شان و معلم بودنشان خبر داشتم و نه بیشتر؛ این‌ها را سالها بعد فهمیدم، وقتی که خودم روزی به‌عنوان کشفی بزرگ روی متن تعزیه‌ای کار می‌کردم و پدرم پرسید این نسخه‌ی تعزیه نیست؟ گفتم از کجا می‌دانید؟ و او لبخند زد و به سخن درآمد.

@BeyzaieBahram
قسمت دوم

خب، من تا آن روز به‌کلی بی‌خبر بودم. من گرفتار مشکلات خودم بودم؛ چیزهایی که سخت است از آنها صحبت کنم؛ یعنی شنیدنش طاقت می‌خواهد و بنابراین فراموشش می‌کنیم. مادرم هم از خانواده‌ی مشابهی می‌آمد؛ کارمند دولت با سابقه‌ای به‌اصطلاح شهری‌تر و متمکن‌تر. حوادث زندگی خانواده‌ی بزرگ آن‌ها را کوچک کرده بود اما روحشان را نه، و آن‌ها هر يك طول کشید تا روح خود را کشتند. مادرم هوش مطلق است، که زندگی محدود کننده‌ی خانوادگی متوقفش کرد. مثل بیشتر زنان این کشور اما برادرش شعر می‌گفت؛ نقل و انتقال‌های کارمندان از شهر به شهر و ارتباط شعری باعث آشنائی پدرم با خانواده‌ی مادر شده بود. وقایع نگاری‌اش این‌ست که پدرم در جوانی افق فکری قصبه‌ی آران را و حتی شهر کاشان را بسته دیده بود و به تهران آمده بود و اینجا درس خوانده بود و به حکم شغل شهر به شهر بسیار جابه‌جا شده بود.

@BeyzaieBahram
قسمت سوم

آن روزها کارمندی شغلی محترم بود هر چند نان چندانی از آن درنمی‌آمد. من فرزند دوم خانواده‌ام و اولین پسر. خب، نمی‌دانم این‌ها به چه درد می‌خورد. در خانواده‌ای بزرگ شدم سخت‌گیر و بسیار اخلاقی. اوایل من به حکم کودکی و ساده‌دلی کلمات خیابان را در خانه حرف می‌زدم، اما خیلی زود فهمیدم برخی کلمات در مقوله‌ی محرماتند؛ نگاه را باید دزدید و خنده را باید شکست و روی حرف بزرگتر حرف نباید زد و هر کلمه‌ای را هر جا به‌کار نباید برد. حرف زدن برایم سخت شد؛ کم‌حرف شدم، احتمالاً چون همیشه خیال می‌کردم دارم کلمه‌ای را نابه‌جا به‌کار می‌برم. بعدها در خانه‌ی ما همیشه يك انجمن ادبی به کوشش پدرم بود و من بی‌آن‌که بخواهم گوشم دور يا نزديك به واژه‌ها و وزن شعر آشنا می‌شد. خانه‌ی پدر کتابخانه‌ی نسبتاً بزرگی هم‌داشت، بارش ادبیات که تا مدت‌ها هر چه بیشتر ورق می‌زدم کمتر می‌فهمیدم از بس عربی داشت، و راستش اوایل شعر را وقتی درست می‌فهمیدم که بنابر معنا و به صدای بلند خوانده می‌شد؛ آن‌طور که پدر می‌خواند، یا آن‌طور که در انجمن‌ها شنیده بودم.

@BeyzaieBahram
قسمت چهارم

شاید واقعاً موسیقی و ارزش واژه‌ها را با گوش بیشتر کشف کرده‌ام تا با چشم. خب، اولین تجربه‌ی مدرسه رفتنم بیزاری‌آور بود، که بعدها به ترس هم آمیخت. کناره‌جو و خودخور شدم و کمی بعدتر شاید راه گریز را در خیال در تصاویر سینما یافتم. سال‌ها طول کشید تا سرانجام در سال‌های دبیرستان خیال راه خود را یافت و واقعاً توانستم در تاریکی سینماها خود را گم کنم. پدر می‌خواست مهندس یا پزشک بشوم؛ خیال می‌کرد ناامنی مالی زندگی کارمندی با این مشاغل است که حل می‌شود. بعد خیال کرد میلم به موسیقی یا شعر یا نقاشی است؛ چند بار امتحانم کرد هر بار رد شدم. شرمندگی روزی که دید از مدرسه به راه سینما می‌دوم را هیچ‌وقت از یاد نمی‌برم؛ حالا می‌فهمید رؤیا می‌بافته و پسر ارشد جانشین خوبی نیست، اگر دوست‌دار هنر است نه در کار شعر است، نه در کار موسیقی. پدر با کمال یأس درمی‌یافت پسر دوست‌دار کار پست بی‌ارزشی است؛ سینما، و پدر حق داشت: نمونه‌های ایرانی سینما جز همین نبود. پدر متقابلاً یأس مرا درنمی‌یافت که آرزو داشتم بروم جائی، مدرسه‌ای، و سینمایی که در سر دارم را بیاموزم.

@BeyzaieBahram
قسمت پنجم

و اگر درمی‌یافت خب، این یک زندگی کارمندی بسیار معمولی بود؛ حقوق پادرهوائی با حداقل شش نفر، و من با دشمنانی که می‌دانستم پدرم دارد، و گاه روی هوا بودن شغلش، به خودم حق نمی‌دادم حتی به گوشه‌ای از درآمد او برای چنین کاری بیندیشم. این که گفتم دوره‌ی اول دبیرستان بود؛ آن موقع من اصلاً در سنی نبودم که به خودم جرأت بدهم به ساختن فیلم فکر کنم . فیلم همان‌طور که گفتم نوعی گریزگاه بود از جهان ناسازگار بیرون؛ روی پرده جهان مهربانی بود که در آن همه چیز به خیر می انجامید. به‌علاوه در ارتباط‌های ساده‌ی روزمره همه‌چیز مرا پس می‌زد، تاچه رسد به این که گمان کنم به این جهان رمزآلود دور از دست راهم بدهند. خوش ندارم به این موضوع برگردم ولی مدرسه رفتن برایم به سادگی دیگران نبود؛ موارد بسیاری بی‌آن‌که بدانند شب تا صبح در خیال این بودم که فردا چطور بی‌سنگ و تیپا و چوب و كتك خودم را به مدرسه برسانم. کارنامه‌های مدرسه‌ام مقادیر معتنابهی تجدیدی و دوبار ردی در سال‌های دبیرستان است.

@BeyzaieBahram
قسمت پایانی

من استعداد زیادی در رد شدن دارم؛ و در عوض تنها دلخوشی خانواده‌ام این بود که شش‌سالگی به مدرسه رفته‌ام. اما درباره‌ی تئاتر، نه من در این دوره‌ی زندگیم –دبیرستان- با تئاتر بیگانه بودم فقط خاطره‌ای از چند نمایش در سال‌های نزدیک به دبستان داشتم و همین. اما در سال‌های ناموافقی که گفتم از راه مجله‌ی اطلاعات ماهانه با وصف نمایش هملت شکسپیر روبرو شدم و آن‌هم باز از طریق معرفی فیلمی که توسط لارنس اولیویر بر اساس آن ساخته شده بود؛ و خیلی اتفاقی بود که دو سه سال بعد بدون هیچ قرار قبلی این فیلم را دیدم و به تئاتر به‌طور جدی فکر کردم.

@BeyzaieBahram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
باشو، غریبه‌ی کوچک
به روایت بهرام بیضایی و سوسن تسلیمی

@BeyzaieBahram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Bahram Beyzaie
Speaking before the performance of "The 1001st Night"

First Bi-Annual NeekOn Festival
Golden Gate Park de Young Museum
San Francisco - September 26th 2015

Video Production: Sabereh Kashi

@BeyzaieBahram
Audio
گفت‌وگو با بهرام بیضایی در ۸۵ سالگی‌اش

@BeyzaieBahram
Afra by Beyzaie.pdf
1013.9 KB
افرا
یا: روز می‌گذرد

نمایشنامه‌ای از بهرام بیضایی

@BeyzaieBahram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
عیّار تنها؛
مرور زندگی و آثار بهرام بیضایی


ساخته‌ی علا محسنی

@BeyzaieBahram
آکادمی علوم و هنرهای سینمایی از بهرام بیضایی برای عضویت در دو شاخه‌ی نویسندگی و کارگردانی این نهاد دعوت نموده است.
از وظایف آکادمی، برگزیدن نامزدها و برندگان جوایز اسکار و تحقیقات در زمینه‌ی پیشرفت صنعت سینما و توسعه‌ی علمی، آموزشی و ارتقای شغلی دست‌اندرکاران این صنعت است.

@BeyzaieBahram
Absokon by Beyzaie.pdf
946.7 KB
تاریخ سری سلطان در آبسکون
فیلمنامه‌ی بهرام بیضایی

@BeyzaieBahram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«طربنامه»

گزارش نمایشِ بهرام بیضایی

طربنامه بر اساس نمایش‌های تخت حوضی قدیمی به نگارش درآمده، گونه‌ای نمایش سنتی شادی‌آور که به گفته‌ی بیضایی ریشه در آیین‌های بسیار کهن بشری دارد و در واقع ستایشی‌ست از زایندگی و پیوند و باروری، و پیروزی روشنی و امید بر تاریکی و افسردگی و خشکسالی. بهرام بیضایی در این نمایش به شیوه‌ای خلاقانه، شخصیت‌ها و روایات گونه‌های مختلف نمایشی تخت حوضی و تقلید را طی ساختاری تو در تو یا هزار و یک شبی در هم تنیده و به یک نوع نمایش خاص کمدی-موزیکال ایرانی رسیده است.

@BeyzaieBahram
2024/07/01 08:42:18
Back to Top
HTML Embed Code: