Forwarded from سعید توفیقی
منطق سلطنت طلبان در مواجهه با نقادان خود
این روزها کلیپی در شبکه مجازی منتشر شد که یکی از سلطنت طلبان در حال هتک حرمت به مزار غلام حسین ساعدی نویسنده منتقد پهلوی است.
غلامحسین ساعدی، نویسنده، شاعر و فعال سیاسی و از مخالفان حکومت محمدرضا پهلوی بود، وی عضو کانون نویسندگان ایران و یکی از سخنران های اصلی شب های شعر گوته در پائیز سال ۱۳۵۶ تهران بود.
غلامحسین ساعدی از طرفداران انقلاب سال ۱۳۵۷ بود که منجر به سرنگونی حکومت پهلوی شد، این نویسنده ایرانی در سال ۱۳۶۰ ایران را ترک کرد و در پاریس مستقر شد، او چهار سال بعد در این شهر در سن ۵۰ سالگی درگذشت.
غلامحسین ساعدی در سال ۱۳۵۳ توسط ساواک بازداشت شده و یک سال را در زندان گذرانده بود. او پس از انقلاب در دیدار اعضای کانون نویسندگان با آیت الله خمینی حضور داشت.
داستان ها و نمایشنامه های غلامحسین ساعدی بازتابی از فضای جامعه ایران و شرایط روشنفکران کشور در دهههای ۱۳۴۰ تا ۱۳۶۰ بود.
ناکامی سلطنت طلبان در به دست آوردن اقبال عمومی مردم ایران باعث شده که دست به هتاکی، ترور شخصیت مخالفان، حمایت از نسل کشی و جنایات جنگی اسرائیل، دعوت به تجاوز نظامی آمریکا و اسرائیل به ایران و شاهد فعل های چندش آوری نظیر حرکت سخیف در گورستان پرلاشز بر آرامگاه غلام حسین ساعدی باشیم.
از یک سو چنین حرکت ناشایست، سخیف و غیر اخلاقی را محکوم میکنم و از سوی دیگر خطاب به ملت ایران میگویم ببینید که با چه جانواران ددمنشی رو به رو هستید که برای خالی کردن بغض و کینه های خود دست به چه افعال ناپسندی میزنند، اگر برایشان مقدور باشد با تک تک افرادی که منتقد نظام پهلوی بوده و هستند و در انقلاب ۵۷ کوچکترین نقشی داشته اند به بی رحمانه ترین شکل ممکن برخورد میکنند.
بیژن عبدالکریمی دی ماه ۱۴۰۳
این روزها کلیپی در شبکه مجازی منتشر شد که یکی از سلطنت طلبان در حال هتک حرمت به مزار غلام حسین ساعدی نویسنده منتقد پهلوی است.
غلامحسین ساعدی، نویسنده، شاعر و فعال سیاسی و از مخالفان حکومت محمدرضا پهلوی بود، وی عضو کانون نویسندگان ایران و یکی از سخنران های اصلی شب های شعر گوته در پائیز سال ۱۳۵۶ تهران بود.
غلامحسین ساعدی از طرفداران انقلاب سال ۱۳۵۷ بود که منجر به سرنگونی حکومت پهلوی شد، این نویسنده ایرانی در سال ۱۳۶۰ ایران را ترک کرد و در پاریس مستقر شد، او چهار سال بعد در این شهر در سن ۵۰ سالگی درگذشت.
غلامحسین ساعدی در سال ۱۳۵۳ توسط ساواک بازداشت شده و یک سال را در زندان گذرانده بود. او پس از انقلاب در دیدار اعضای کانون نویسندگان با آیت الله خمینی حضور داشت.
داستان ها و نمایشنامه های غلامحسین ساعدی بازتابی از فضای جامعه ایران و شرایط روشنفکران کشور در دهههای ۱۳۴۰ تا ۱۳۶۰ بود.
ناکامی سلطنت طلبان در به دست آوردن اقبال عمومی مردم ایران باعث شده که دست به هتاکی، ترور شخصیت مخالفان، حمایت از نسل کشی و جنایات جنگی اسرائیل، دعوت به تجاوز نظامی آمریکا و اسرائیل به ایران و شاهد فعل های چندش آوری نظیر حرکت سخیف در گورستان پرلاشز بر آرامگاه غلام حسین ساعدی باشیم.
از یک سو چنین حرکت ناشایست، سخیف و غیر اخلاقی را محکوم میکنم و از سوی دیگر خطاب به ملت ایران میگویم ببینید که با چه جانواران ددمنشی رو به رو هستید که برای خالی کردن بغض و کینه های خود دست به چه افعال ناپسندی میزنند، اگر برایشان مقدور باشد با تک تک افرادی که منتقد نظام پهلوی بوده و هستند و در انقلاب ۵۷ کوچکترین نقشی داشته اند به بی رحمانه ترین شکل ممکن برخورد میکنند.
بیژن عبدالکریمی دی ماه ۱۴۰۳
Forwarded from مسعود موسوی
نمونه ای از سرکوب توسط آقای اشتری :چون نظر منو نداری میشی بنده قدرت حکومتی و مرعوب حکومت و فاقد فهم و شعور و فاقد تشخیص صلاح مملکت و البته آقای اشتری همه اینهارو داره.جناب عبدالکریمی به مسیر خودتون محکم ادامه بدید
Forwarded from Pedram Abassi
به درست و غلط بودن حرف های بیژن عبدالکریمی کاری ندارم. ولی اگر به قول بیژن اشتری ، "ایرانیان امروز همه شرایط لازم برای برقرار کردن یک حکومت دموکراتیک را در کشورشان دارند" ، پس چرا زیر همین پست اینستاگرامش،حدود پونصد ششصد نفر، هرچی فحش ناموس هست نثار اندیشه مخالف - ولو به قول شما نظریه پرداز حکومتی- میکنن؟؟؟ . عبدالکریمی در اون مناظره هم، گناه نبود احزاب رو گردن ضعف مردم و جامعه ننداخت، محصول شرایط تاریخی و عدم فرماسیون اجتماعی و جامعه مدنی دونست که در این کشورگرفتارش هستیم.
Forwarded from بهمن
فرهیخته گرامی جناب دکترعبدالکریمی:
باعنایت به یادداشت قبلی ام ،
توجه شما را به چندنکته جلب میکنم:
۱-با مطلق سازی تمام زاویای نظریه خود و خطاپذیری اکثریت بخش بزرگ روشنفکران جامعه ایرانی، نویسندگان، تحلیل گران وجامعه شناسان وروان شناسان،
آن مطلق انگاری واین نسبی انگاری راه هرگونه مفاهمه ومکالمه را هرچه بیشتر مسدود کرده.
۲-شنیده نشده با گروه های مختلف وقتی مناظره میکنید، دو طرف گفتگو به یک نقطه مشترک قابل اتکایی نسبت به یکدیگر رسیده باشید.
۳- وسیع الطیف بودن نظریه شما از استحاله ماهیت انسان توسط مدرنیزاسیون،
همچنین مقاومت خلاقانه انسان هایدگری دربرابر پدیده تکنولوژی ازسویی ودفاع از گفتمان وسنگرانقلاب اسلامی در مقابل تهاجم فرهنگی غرب، چنان درازدامن به نظر میرسد که شیر خدا ورستم دستانم دراین میدان به غایت سخت آرزوست.
۴-وقتی دربرابر چند جبهه فرهنگی پیچیده هرانسانی قرار میگیرد،
امکان اشتباه وخطاپذیریش هم بیشترمی شود،
آیا به این همه جانبه نگری وخطاهای احتمالی خود تا کنون اندیشیده اید؟
۵-عناصر دانشور ودانشگاهی دررشته های مختلف مانند شما به وطن خویش علاقه مندهستند،
تمام راههایی که منتهی به صلح ومذاکره وتعدیل سیاست درون زا میشود راطی
کردند کمتر نشانه ای ازواکنش مثبت ازطرف مقابل مشاهده کرده اند. اینک شما میگویید دستتان را دردست من بگذاریدتا دربرابر فروریزی داخلی وتهاجم خارجی همراه شویم.
۶-راه صعب العبور ی که شما انتخاب کرده اید هیچ نسبتی بین سنگینی وسختی این راه وحس خستگی واستیصال وروزمرگی ملت اعم ازخاص تاعام وجودندارد، حتی اگر تمام منطق شما صحیح ومحاسباتتان دقیق باشد.
۷-اینک به اندازه دایره فهمم پیشنهادی که مدتی قبل دادم مجدد به استحضارمیرسانم.
الف: به عنوان پرچم دار تالیف وتقریب افکار دلسوزان وطن یک گام عملی بردارید،
دریک گروه علمی دانشگاهی وتخصصی فراخوان دهیدتا تمام کسانیکه بامنطق گفتمان شما همراه هستند بتوانند شمارا دراین دایره فکری وفرهنگی کمک و تشکلی جدید را صورت بندی کنند.
ب: این گروه ها شامل نیروهای انقلاب ازدکترشجاعی زندتا دکتر احمدزید آبادی وبسیاری از دانشجویان بسیجی وغیربسیجی هستند که به منطق شما نزدیک هستند میتواند شامل شود
د: مطمئن هستم با نطفه بستن یک کانون مرکزی شامل تمام دلسوختگان وطن وهمراهان فلسفی وفکری ازگروه های رسانه ای، مدیران کانالهای مجازی روزنامه نگاران را نه تنها جذب خود میکند،
بلکه پس ازمدتی انبوهی از متحدین ومتعهدین سرزمینی به نام ایران بزرگ میتوانند بسان بازویی قوی دراندیشه ورزی وارد گفتگو یی مفاهمه آمیز ومدلل باتمام کسانی شوند که دل درگرو وطن و پیام های رهایی بخش انقلاب اسلامی دارند
د- میتوان حدس زد که با مفصل بندی و پیکره بندی این نیروهای پراکنده که باروح وروحیه گفتارشما همدلی وهمزبانی دارند،
با توجه به دام چاله هایی که به هردلیلی داخلی یا خارجی ایجادشده برای جلو گیری از فروپاشی،
گروه عظیمی از روشنگران دلسوز و دانشور دانشگاهی برای نجات خانه ای که متعلق به همه خواهد بود به این جمع خواهند پیوست،
تا بتوانند کهکشانی از بالندگی وخلاقیت را به نظام و دولت تزریق نمایند.
باعنایت به یادداشت قبلی ام ،
توجه شما را به چندنکته جلب میکنم:
۱-با مطلق سازی تمام زاویای نظریه خود و خطاپذیری اکثریت بخش بزرگ روشنفکران جامعه ایرانی، نویسندگان، تحلیل گران وجامعه شناسان وروان شناسان،
آن مطلق انگاری واین نسبی انگاری راه هرگونه مفاهمه ومکالمه را هرچه بیشتر مسدود کرده.
۲-شنیده نشده با گروه های مختلف وقتی مناظره میکنید، دو طرف گفتگو به یک نقطه مشترک قابل اتکایی نسبت به یکدیگر رسیده باشید.
۳- وسیع الطیف بودن نظریه شما از استحاله ماهیت انسان توسط مدرنیزاسیون،
همچنین مقاومت خلاقانه انسان هایدگری دربرابر پدیده تکنولوژی ازسویی ودفاع از گفتمان وسنگرانقلاب اسلامی در مقابل تهاجم فرهنگی غرب، چنان درازدامن به نظر میرسد که شیر خدا ورستم دستانم دراین میدان به غایت سخت آرزوست.
۴-وقتی دربرابر چند جبهه فرهنگی پیچیده هرانسانی قرار میگیرد،
امکان اشتباه وخطاپذیریش هم بیشترمی شود،
آیا به این همه جانبه نگری وخطاهای احتمالی خود تا کنون اندیشیده اید؟
۵-عناصر دانشور ودانشگاهی دررشته های مختلف مانند شما به وطن خویش علاقه مندهستند،
تمام راههایی که منتهی به صلح ومذاکره وتعدیل سیاست درون زا میشود راطی
کردند کمتر نشانه ای ازواکنش مثبت ازطرف مقابل مشاهده کرده اند. اینک شما میگویید دستتان را دردست من بگذاریدتا دربرابر فروریزی داخلی وتهاجم خارجی همراه شویم.
۶-راه صعب العبور ی که شما انتخاب کرده اید هیچ نسبتی بین سنگینی وسختی این راه وحس خستگی واستیصال وروزمرگی ملت اعم ازخاص تاعام وجودندارد، حتی اگر تمام منطق شما صحیح ومحاسباتتان دقیق باشد.
۷-اینک به اندازه دایره فهمم پیشنهادی که مدتی قبل دادم مجدد به استحضارمیرسانم.
الف: به عنوان پرچم دار تالیف وتقریب افکار دلسوزان وطن یک گام عملی بردارید،
دریک گروه علمی دانشگاهی وتخصصی فراخوان دهیدتا تمام کسانیکه بامنطق گفتمان شما همراه هستند بتوانند شمارا دراین دایره فکری وفرهنگی کمک و تشکلی جدید را صورت بندی کنند.
ب: این گروه ها شامل نیروهای انقلاب ازدکترشجاعی زندتا دکتر احمدزید آبادی وبسیاری از دانشجویان بسیجی وغیربسیجی هستند که به منطق شما نزدیک هستند میتواند شامل شود
د: مطمئن هستم با نطفه بستن یک کانون مرکزی شامل تمام دلسوختگان وطن وهمراهان فلسفی وفکری ازگروه های رسانه ای، مدیران کانالهای مجازی روزنامه نگاران را نه تنها جذب خود میکند،
بلکه پس ازمدتی انبوهی از متحدین ومتعهدین سرزمینی به نام ایران بزرگ میتوانند بسان بازویی قوی دراندیشه ورزی وارد گفتگو یی مفاهمه آمیز ومدلل باتمام کسانی شوند که دل درگرو وطن و پیام های رهایی بخش انقلاب اسلامی دارند
د- میتوان حدس زد که با مفصل بندی و پیکره بندی این نیروهای پراکنده که باروح وروحیه گفتارشما همدلی وهمزبانی دارند،
با توجه به دام چاله هایی که به هردلیلی داخلی یا خارجی ایجادشده برای جلو گیری از فروپاشی،
گروه عظیمی از روشنگران دلسوز و دانشور دانشگاهی برای نجات خانه ای که متعلق به همه خواهد بود به این جمع خواهند پیوست،
تا بتوانند کهکشانی از بالندگی وخلاقیت را به نظام و دولت تزریق نمایند.
Forwarded from H
فرهاد قنبری
این جماعت عجیب
حکایت خطرناک و غمناکی است، داستان آن بخشی از جامعه که عموما حامل هیچ اندیشه و گفتمانی نیست و چون از وضعیت موجود هم به شدت ناراضی است، فکر و ذهن خود را به طور کامل دست رسانههای آمریکایی و اسرائیلی سپرده و چون توپی در دست آنها به این سو و آن سو پرتاپ میشود و بدون آنکه خود بداند به مدافع سرسخت منافع ناتو و آمریکا و دشمن سرسخت کشور خود تبدیل شده است و از بغض حکومت دست و پای پلیدترین دشمنان ایران را هم میبوسد.
این جریان ضدوطنی (که متاسفانه تعدادش هم کم نیست)، هر روایتی از سوی اسرائیل و آمریکا و ناتو را میپذیرد و در تمام حوزه های سیاسی و امنیتی و فکری و فکری و.. مرعوب کامل و دست و پا بسته آنهاست. در نگاه آنها هر که با منافع ناتو و اسرائیل مخالف است، مخالف بشریت است. هرکس به روایت آمریکا از جهان گوش نمیدهد، دیکتاتور و پلید و کثیف است، هر کس که اجازه حضور و تهاجم نظامی آمریکا به سرزمینش را نمیدهد، خائن و آدمکش و هیولاست، هر کس که کوچکترین نقدی به فرهنگ و سیاست جوامع غربی دارد، خودفروخته و جیره خوار (و در بهترین حالت دهاتی و اُمل و ضدمدرن و بنیادگراست که توان فهم زیست جهان مدرن را ندارد)، هر کس از تعارض منافع کشور با منافع ناتو و آمریکا سخن میگوید، جاهطلب و نان به نرخ روز خور است.
در نگاه آنها اگر آمریکا با بمب اتم به ژاپن حمله کرد برای این بود که برای مهار مردم وحشی و خشونتطلب و نژادپرست ژاپن چاره دیگری نداشت. اگر در شیلی و آرژانتین و... کودتا کرد برای این بود که ملت مظلوم آن سرزمینها را از دست دیکتاتوریها نجات دهد. اگر باعث گسترش ناتو به شرق شد، برای نجات دنیا از دست هیولایی به نام پوتین بود، اگر به ویتنام و عراق و افغانستان حمله کرد برای برقراری دموکراسی و آزادی بود، اگر مدافع تمام قد جنایتهای اسرائیل است، برای حفاظت از تنها دموکراسی خاورمیانه است. اگر ایران را تحریم اقتصادی کرده برای کمک به مردم ایران برای نجات از دست آخوندهاست و..
در نگاه آنها دفاع کامل از روایت ناتو و آمریکا از جهان و توجیه تحریم نظامی کشور و حق دادن به نسلکشی در غزه و حمایت همه جانبه از اسرائیل و حتی همصدایی با غرب برای تروریستی نامیدن نیروی دفاعی کشور و زمینهسازی برای تهاجم نظامی خارجی به کشور امری بدیهی و کاملا عادی است اما در این میان اگر کسی کوچکترین شکی در این روایت سراسر مبتذل کرده و روایت غرب از ایران و چین و روسیه و پوتین را دربست قبول نکند، کمونیست و چپزده و جاسوس و واداده روسیه است.
قهرمان این طیف یک روز گوایدوی ونزوئلایی که توسط رسانههای غربی باد شده بود میشود، یک روز زلنسکی را بر شانههای خود مینشاند، روز دیگر مجیزگوی ترامپ و نتانیاهو است، یک روز دست به دامان راستگراتراین سیاستمداران اروپا می شود، روزی دیگر چشم امید به گروه واگنر و پریگوژین دارد و حالا هم از دیروز و پس از سرچ نام ناوالنی در ویکیپدیا برای او حجله هزار درست کرده و در شکل و شمایل صاحب عزا را در حال سرودن شعرهای عاشقانه و حماسی در مورد اوست.
مهمترین تهدید امنیت ملی ایران نه تحریم و حتی تهاجم نظامی خارجی بلکه این قشر خطرناک است که به راحتی توسط تروریستهای بنیادگرا و تجزیهطلبانِ مسلح و جاسوسانِ اسرائیل و رسانههای ناتو و اسرائیل علیه وطن خود بسیج میشوند و در روز مبادا و شرایط بحرانی میتوانند به عامل و بازیگر مهمی برای جامهعمل پوشاندن به نیات دشمنان ایران تبدیل شوند.
@kharmagaas
این جماعت عجیب
حکایت خطرناک و غمناکی است، داستان آن بخشی از جامعه که عموما حامل هیچ اندیشه و گفتمانی نیست و چون از وضعیت موجود هم به شدت ناراضی است، فکر و ذهن خود را به طور کامل دست رسانههای آمریکایی و اسرائیلی سپرده و چون توپی در دست آنها به این سو و آن سو پرتاپ میشود و بدون آنکه خود بداند به مدافع سرسخت منافع ناتو و آمریکا و دشمن سرسخت کشور خود تبدیل شده است و از بغض حکومت دست و پای پلیدترین دشمنان ایران را هم میبوسد.
این جریان ضدوطنی (که متاسفانه تعدادش هم کم نیست)، هر روایتی از سوی اسرائیل و آمریکا و ناتو را میپذیرد و در تمام حوزه های سیاسی و امنیتی و فکری و فکری و.. مرعوب کامل و دست و پا بسته آنهاست. در نگاه آنها هر که با منافع ناتو و اسرائیل مخالف است، مخالف بشریت است. هرکس به روایت آمریکا از جهان گوش نمیدهد، دیکتاتور و پلید و کثیف است، هر کس که اجازه حضور و تهاجم نظامی آمریکا به سرزمینش را نمیدهد، خائن و آدمکش و هیولاست، هر کس که کوچکترین نقدی به فرهنگ و سیاست جوامع غربی دارد، خودفروخته و جیره خوار (و در بهترین حالت دهاتی و اُمل و ضدمدرن و بنیادگراست که توان فهم زیست جهان مدرن را ندارد)، هر کس از تعارض منافع کشور با منافع ناتو و آمریکا سخن میگوید، جاهطلب و نان به نرخ روز خور است.
در نگاه آنها اگر آمریکا با بمب اتم به ژاپن حمله کرد برای این بود که برای مهار مردم وحشی و خشونتطلب و نژادپرست ژاپن چاره دیگری نداشت. اگر در شیلی و آرژانتین و... کودتا کرد برای این بود که ملت مظلوم آن سرزمینها را از دست دیکتاتوریها نجات دهد. اگر باعث گسترش ناتو به شرق شد، برای نجات دنیا از دست هیولایی به نام پوتین بود، اگر به ویتنام و عراق و افغانستان حمله کرد برای برقراری دموکراسی و آزادی بود، اگر مدافع تمام قد جنایتهای اسرائیل است، برای حفاظت از تنها دموکراسی خاورمیانه است. اگر ایران را تحریم اقتصادی کرده برای کمک به مردم ایران برای نجات از دست آخوندهاست و..
در نگاه آنها دفاع کامل از روایت ناتو و آمریکا از جهان و توجیه تحریم نظامی کشور و حق دادن به نسلکشی در غزه و حمایت همه جانبه از اسرائیل و حتی همصدایی با غرب برای تروریستی نامیدن نیروی دفاعی کشور و زمینهسازی برای تهاجم نظامی خارجی به کشور امری بدیهی و کاملا عادی است اما در این میان اگر کسی کوچکترین شکی در این روایت سراسر مبتذل کرده و روایت غرب از ایران و چین و روسیه و پوتین را دربست قبول نکند، کمونیست و چپزده و جاسوس و واداده روسیه است.
قهرمان این طیف یک روز گوایدوی ونزوئلایی که توسط رسانههای غربی باد شده بود میشود، یک روز زلنسکی را بر شانههای خود مینشاند، روز دیگر مجیزگوی ترامپ و نتانیاهو است، یک روز دست به دامان راستگراتراین سیاستمداران اروپا می شود، روزی دیگر چشم امید به گروه واگنر و پریگوژین دارد و حالا هم از دیروز و پس از سرچ نام ناوالنی در ویکیپدیا برای او حجله هزار درست کرده و در شکل و شمایل صاحب عزا را در حال سرودن شعرهای عاشقانه و حماسی در مورد اوست.
مهمترین تهدید امنیت ملی ایران نه تحریم و حتی تهاجم نظامی خارجی بلکه این قشر خطرناک است که به راحتی توسط تروریستهای بنیادگرا و تجزیهطلبانِ مسلح و جاسوسانِ اسرائیل و رسانههای ناتو و اسرائیل علیه وطن خود بسیج میشوند و در روز مبادا و شرایط بحرانی میتوانند به عامل و بازیگر مهمی برای جامهعمل پوشاندن به نیات دشمنان ایران تبدیل شوند.
@kharmagaas
Forwarded from H
تمامیت ارضی، دوقطبی و مزدوری
.
🇳🇿🇦🇺🇨🇦🇬🇧🇺🇸
خلق دوگانه «جمهوری اسلامی» و «ایران» و قرار دادن این دو در مقابل یکدیگر در ذهن مخاطب ایرانی فرصتی بی سابقه را برای دشمنان ایران خلق کرده است تا اکنون بتوانند هدف شومشان برای نابودی ایران را پشت مفهومی انتزاعی به نام «جمهوری اسلامی» پنهان کرده و در زمان مناسب ضربه را بر تارک ایران بزنند. اکنون هرکه از ایران دفاع کند او را با برچسب دفاع از جمهوری اسلامی مزدور نامیده و صدایش را خفه می کنند.
اینگونه مهندسی ذهنی جامعه ایرانی دارای پیامدهای بسیار خطرناکی است که از جمله آن طبیعی کردن خیانت به میهن و فضیلت نشان دادن چنین رذالتی است. متاسفانه این دو قطبی خطرناک توسط بخشی از جامعه نخبگانی و رسانه های فارسی زبان خارج نشین نظیر ایران اینترنشنال، BBC و... در حالی شکل گرفته است که برای بسیاری از دشمنان ایران هیچ تفاوتی بین دو مفهوم «جمهوری اسلامی» و «ایران» وجود ندارد. هدف نهایی کشورهایی نظیر عربستان و امارات ضربه زدن به کالبد و تمامیت کشوری به نام ایران است.
@Anglo_Saxon_Expansion
.
🇳🇿🇦🇺🇨🇦🇬🇧🇺🇸
خلق دوگانه «جمهوری اسلامی» و «ایران» و قرار دادن این دو در مقابل یکدیگر در ذهن مخاطب ایرانی فرصتی بی سابقه را برای دشمنان ایران خلق کرده است تا اکنون بتوانند هدف شومشان برای نابودی ایران را پشت مفهومی انتزاعی به نام «جمهوری اسلامی» پنهان کرده و در زمان مناسب ضربه را بر تارک ایران بزنند. اکنون هرکه از ایران دفاع کند او را با برچسب دفاع از جمهوری اسلامی مزدور نامیده و صدایش را خفه می کنند.
اینگونه مهندسی ذهنی جامعه ایرانی دارای پیامدهای بسیار خطرناکی است که از جمله آن طبیعی کردن خیانت به میهن و فضیلت نشان دادن چنین رذالتی است. متاسفانه این دو قطبی خطرناک توسط بخشی از جامعه نخبگانی و رسانه های فارسی زبان خارج نشین نظیر ایران اینترنشنال، BBC و... در حالی شکل گرفته است که برای بسیاری از دشمنان ایران هیچ تفاوتی بین دو مفهوم «جمهوری اسلامی» و «ایران» وجود ندارد. هدف نهایی کشورهایی نظیر عربستان و امارات ضربه زدن به کالبد و تمامیت کشوری به نام ایران است.
@Anglo_Saxon_Expansion
Forwarded from Mr teacher ™
نخست، فرض بر اینکه اکثریت مردم ناراضی هستند، ادعایی است که بدون شواهد آماری قابلاتکا نمیتوان آن را پذیرفت. در بسیاری از جوامع، اقلیتهای پرصدا که گاها توییتر و اینستاگرام را این افراد تشکیل می دهند ممکن است تصویر نادرستی از اکثریت جامعه ارائه دهند. اینجا است که جان استوارت میل هشدار میدهد «صدای بلندتر به معنای اکثریت نیست». دوم، اتهام سرکوب به حکومتها باید با معیارهای حقوقی و قانونی سنجیده شود. در هر کشوری، اعتراض و تجمع باید در چارچوب قانون صورت گیرد و عدم رعایت این چارچوب حتی در نظامهای لیبرالدموکراتیک، برخورد قانونی را به دنبال دارد. هابز نیز تأکید میکند که «حاکمیت برای حفظ نظم، حق استفاده از ابزارهای قدرت را دارد». سوم، امنیت ملی و استقلال کشور مفاهیمی بنیادیناند که هرگونه نارضایتی نباید بهگونهای مدیریت شود که به مداخله خارجی منجر شود. تاریخ نشان داده است که قدرتهای خارجی از نارضایتی داخلی بهعنوان ابزاری برای دخالت در امور کشورها استفاده میکنند. واقعگرایی سیاسی به ما میآموزد که حفظ امنیت و جلوگیری از فروپاشی اجتماعی، مقدم بر هر خواسته دیگری است. چهارم، تلاش برای تطبیق شرایط ایران با استانداردهای کشورهای غربی، بیتوجهی به بستر فرهنگی و تاریخی خاص این کشور است. سیاستگذاری در ایران، هرچند ممکن است کاستیهایی داشته باشد، باید در این زمینه بومی تحلیل شود. بنابراین، نارضایتی در جامعه ایران قابل انکار نیست، اما ادعای فراگیری آن و تقلیل امنیت و نظم بهعنوان ابزاری سرکوبگر، سادهسازی مسألهای پیچیده است. همانطور که اسپینوزا میگوید، «آزادی واقعی از نظم و عقلانیت ناشی میشود، نه از هرجومرج».
Forwarded from M.Dibae
برای اینکه این روشنفکرانی که نام بردید در بهترین حالت [اگر نگیم اسیر فضای ملتهب جامعه و برساختهای رسانهای شدن] همگی غرق در اندیشههای سیاسی فیلسوفان دستراستی نظام جهانیاند - فیلسوفانی که سخنگو و مقوم اصلی پروژهی یکدستسازی جوامع و استحالهی آنها در نظام جهانی به رهبری قدرت سرمایهاند. در حالی که عبدالکریمی به فلسفهی هرمنوتیک و پدیدارشناسی گرایش داره- فلسفهای که بر پسزمینهی تاریخی، فرهنگی و زبانیِ جوامع به جای یکپارچهسازی صوری تاکید داره.
البته بنده به عبدالکریمی هم نقد دارم و نقدم اینه که در سالهای اخیر زیادی خودشو درگیر مسائل سیاسی کرده. چون بهای این درگیری، دور شدن از فضای اصیل تاملات فلسفیه
البته بنده به عبدالکریمی هم نقد دارم و نقدم اینه که در سالهای اخیر زیادی خودشو درگیر مسائل سیاسی کرده. چون بهای این درگیری، دور شدن از فضای اصیل تاملات فلسفیه
Forwarded from Smh
با سلام خدمت استاد شجاعی که از شنا بر خلاف جهت آب واهمه ای ندارد.
نکته ای قابل تامل
محتوای جملات پایانی دکتر زیبا کلام در این مناظره مبنی بر "نفهمیدن و درک نکردن موضع عبدالکریمی" دقیقا با جملات پایانی دکتر مهدی جمشیدی در پایان مناظره حجاب اجباری یکسان است.
این جملات نشانگر این است که تندرو های دو سر طیف همدیگر را به خوبی "می فهمند" و درکی از صراط تعادل و میانه روی ندارند.
انشاالله با آن عارفی محشور شوید که فرمود:
ره میخانه و مسجد کدام است؟
که هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رندی!
نه در میخانه کاین خمار خام است!
نکته ای قابل تامل
محتوای جملات پایانی دکتر زیبا کلام در این مناظره مبنی بر "نفهمیدن و درک نکردن موضع عبدالکریمی" دقیقا با جملات پایانی دکتر مهدی جمشیدی در پایان مناظره حجاب اجباری یکسان است.
این جملات نشانگر این است که تندرو های دو سر طیف همدیگر را به خوبی "می فهمند" و درکی از صراط تعادل و میانه روی ندارند.
انشاالله با آن عارفی محشور شوید که فرمود:
ره میخانه و مسجد کدام است؟
که هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رندی!
نه در میخانه کاین خمار خام است!
Forwarded from سید حامد
متن ارائهشده حاوی چندین مغالطه، سوگیری و خلاف واقعگویی است که میتوان به آنها اشاره کرد:
1. مغالطهی تعمیم نادرست: نویسنده بهطور کلی ادعا میکند که بیژن عبدالکریمی نمایندهی نظام جمهوری اسلامی و نظریهپرداز آن است. این تعمیم نادرست است و بدون شواهد کافی به یک نتیجهگیری کلی دربارهی شخصیت و نظرات او میرسد.
2. مغالطهی استناد به عواطف: نویسنده از عواطف منفی نسبت به عبدالکریمی استفاده میکند و او را به عنوان "بندهی قدرت حکومتی" و "مرعوب و مجیزگوی آن" توصیف میکند. این نوع بیان بهجای ارائهی دلایل منطقی، سعی دارد احساسات منفی خواننده را تحریک کند.
3. مغالطهی دوگانهسازی: نویسنده بهطور ضمنی دو گروه (عبدالکریمی و مردم) را در مقابل هم قرار میدهد و این دوگانهسازی میتواند منجر به سادهسازی پیچیدگیهای اجتماعی شود. این نوع تقسیمبندی باعث میشود که تنوع نظرات و دیدگاهها نادیده گرفته شود.
4. مغالطهی ترکیب: نویسنده ادعا میکند که چون عبدالکریمی نیروی اجتماعی تاریخی لازم برای دموکراسی را نمیبیند، پس او نمیتواند شرایط واقعی جامعه را درک کند. این فرض نادرست است زیرا ممکن است عبدالکریمی تحلیلهایی بر اساس دادههای واقعی و مستند ارائه دهد که با نظر نویسنده در تضاد باشد.
5. مغالطهی توسل به نتیجه: نویسنده نتیجه میگیرد که عبدالکریمی نمیتواند شرایط دموکراسی را درک کند، اما این نتیجه بدون بررسی دقیق نظرات و استدلالهای او ارائه شده است.
6. سوگیری انتخابی: نویسنده تنها به نظرات عبدالکریمی اشاره میکند و از ذکر سایر نظرات یا دیدگاههای مخالف خودداری میکند. این نوع سوگیری میتواند به تحریف واقعیت منجر شود.
7. خلاف واقعگویی: نویسنده ادعا میکند که عبدالکریمی چهل و پنج سال سرکوب احزاب را نادیده گرفته است، اما این ادعا بدون شواهد کافی مطرح شده و میتواند نادرست باشد.
8. استفاده از نمونههای تاریخی نادرست: نویسنده به تجربههای انقلابهای آرام در اروپای شرقی اشاره میکند، اما این مقایسه ممکن است نادرست باشد زیرا شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی هر کشور متفاوت است و نمیتوان به سادگی آنها را با یکدیگر مقایسه کرد.
این مغالطات و سوگیریها باعث میشود که تحلیل ارائهشده در متن، ناقص و یکجانبه به نظر برسد.
1. مغالطهی تعمیم نادرست: نویسنده بهطور کلی ادعا میکند که بیژن عبدالکریمی نمایندهی نظام جمهوری اسلامی و نظریهپرداز آن است. این تعمیم نادرست است و بدون شواهد کافی به یک نتیجهگیری کلی دربارهی شخصیت و نظرات او میرسد.
2. مغالطهی استناد به عواطف: نویسنده از عواطف منفی نسبت به عبدالکریمی استفاده میکند و او را به عنوان "بندهی قدرت حکومتی" و "مرعوب و مجیزگوی آن" توصیف میکند. این نوع بیان بهجای ارائهی دلایل منطقی، سعی دارد احساسات منفی خواننده را تحریک کند.
3. مغالطهی دوگانهسازی: نویسنده بهطور ضمنی دو گروه (عبدالکریمی و مردم) را در مقابل هم قرار میدهد و این دوگانهسازی میتواند منجر به سادهسازی پیچیدگیهای اجتماعی شود. این نوع تقسیمبندی باعث میشود که تنوع نظرات و دیدگاهها نادیده گرفته شود.
4. مغالطهی ترکیب: نویسنده ادعا میکند که چون عبدالکریمی نیروی اجتماعی تاریخی لازم برای دموکراسی را نمیبیند، پس او نمیتواند شرایط واقعی جامعه را درک کند. این فرض نادرست است زیرا ممکن است عبدالکریمی تحلیلهایی بر اساس دادههای واقعی و مستند ارائه دهد که با نظر نویسنده در تضاد باشد.
5. مغالطهی توسل به نتیجه: نویسنده نتیجه میگیرد که عبدالکریمی نمیتواند شرایط دموکراسی را درک کند، اما این نتیجه بدون بررسی دقیق نظرات و استدلالهای او ارائه شده است.
6. سوگیری انتخابی: نویسنده تنها به نظرات عبدالکریمی اشاره میکند و از ذکر سایر نظرات یا دیدگاههای مخالف خودداری میکند. این نوع سوگیری میتواند به تحریف واقعیت منجر شود.
7. خلاف واقعگویی: نویسنده ادعا میکند که عبدالکریمی چهل و پنج سال سرکوب احزاب را نادیده گرفته است، اما این ادعا بدون شواهد کافی مطرح شده و میتواند نادرست باشد.
8. استفاده از نمونههای تاریخی نادرست: نویسنده به تجربههای انقلابهای آرام در اروپای شرقی اشاره میکند، اما این مقایسه ممکن است نادرست باشد زیرا شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی هر کشور متفاوت است و نمیتوان به سادگی آنها را با یکدیگر مقایسه کرد.
این مغالطات و سوگیریها باعث میشود که تحلیل ارائهشده در متن، ناقص و یکجانبه به نظر برسد.
Forwarded from Armin Hosseini Razavi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from Shid TV | شید تیوی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from Aidin
بیژن در میانه گرگین های انقلابی و روشنفکران:
بصورت واقع بینانه، نگرانی دکتر بیژن از سقوط جمهوری اسلامی قابل فهم است. کشور وارد دوره ای از آشوب خواهد شد و در نبود اپوزسیون معنا دار، نبود برنامه، سازمان و تشکیلات، بیش از آنکه شرایط انقلابی باشد با شورش محرومان مواجه خواهیم بود. بر خلاف انقلاب (ننگین) ۵۷ که رهبری انقلاب، تشکیلات، انسجام و اجماع مشخصی وجود داشت جنبش های اعتراضی پیش رو فاقد چنین ملزوماتی هستند اما چه بخواهیم چه نخواهیم مستضعفین به تعبیر آیت الله خمینی از باطن ذات مسئولین آگاه شده اند و یوم الله دیگری در راه است. خروجی آن به هیچ وجه مشخص نیست و بر خلاف مهدی نصیری که بسیار خوش بین است، نمی توان یک گذار نرم را انتظار داشت. گرگین های اطراف دکتر بیژن تصویر غلطی را از شرایط پیش رو ارائه می کنند و رژیم اسلامی را فاعل مایشاء ی نشان می دهند که سقوط نمی کند. چنین نیست اما با یک نگاه رئال پالتیک باید قبول کرد که در هنگامه سقوط و آشوب، اسرائیل تمامی زیر ساخت های اتمی و موشکی ایران را نابود خواهد کرد. تصور مهدی نصیری از اسرائیل اشتباه است. تاسیسات اتمی غنی سازی و موشکی که برای آن تریلیون ها دلار هزینه مستقیم و غیرمستقیم (تحریم ها) پرداخت شده است متعلق به ایران هستند و ربطی به آخوند ندارند و افراد ملی گرا باید تمامی توان خود را برای حفظ آن بگذارند نه اینکه آدرس حمله به نقاط را به اسرائیل بدهند.
متاسفانه همراه با فرو ریختن قدرت پوشالی جمهوری اسلامی، هزینه سنگینی پرداخت خواهد شد و این تاسیسات نیز از بین خواهند رفت، چیزی که در سوریه شاهد آن بودیم.
بصورت واقع بینانه، نگرانی دکتر بیژن از سقوط جمهوری اسلامی قابل فهم است. کشور وارد دوره ای از آشوب خواهد شد و در نبود اپوزسیون معنا دار، نبود برنامه، سازمان و تشکیلات، بیش از آنکه شرایط انقلابی باشد با شورش محرومان مواجه خواهیم بود. بر خلاف انقلاب (ننگین) ۵۷ که رهبری انقلاب، تشکیلات، انسجام و اجماع مشخصی وجود داشت جنبش های اعتراضی پیش رو فاقد چنین ملزوماتی هستند اما چه بخواهیم چه نخواهیم مستضعفین به تعبیر آیت الله خمینی از باطن ذات مسئولین آگاه شده اند و یوم الله دیگری در راه است. خروجی آن به هیچ وجه مشخص نیست و بر خلاف مهدی نصیری که بسیار خوش بین است، نمی توان یک گذار نرم را انتظار داشت. گرگین های اطراف دکتر بیژن تصویر غلطی را از شرایط پیش رو ارائه می کنند و رژیم اسلامی را فاعل مایشاء ی نشان می دهند که سقوط نمی کند. چنین نیست اما با یک نگاه رئال پالتیک باید قبول کرد که در هنگامه سقوط و آشوب، اسرائیل تمامی زیر ساخت های اتمی و موشکی ایران را نابود خواهد کرد. تصور مهدی نصیری از اسرائیل اشتباه است. تاسیسات اتمی غنی سازی و موشکی که برای آن تریلیون ها دلار هزینه مستقیم و غیرمستقیم (تحریم ها) پرداخت شده است متعلق به ایران هستند و ربطی به آخوند ندارند و افراد ملی گرا باید تمامی توان خود را برای حفظ آن بگذارند نه اینکه آدرس حمله به نقاط را به اسرائیل بدهند.
متاسفانه همراه با فرو ریختن قدرت پوشالی جمهوری اسلامی، هزینه سنگینی پرداخت خواهد شد و این تاسیسات نیز از بین خواهند رفت، چیزی که در سوریه شاهد آن بودیم.
Forwarded from Habib Ahmadzadeh
نامه شهید قاسم سلیمانی به دخترش
در استانه سالگرد رجوع این بزرگمرد ایران زمین
🌟نامه ی صوتی شهید حاج قاسم سلیمانی به دخترش👇
....عزیزم من متعلق به آن سپاهی هستم که نمیخوابد و نباید بخوابد. تا دیگران در آرامش بخوابند. بگذار آرامش من فدای آرامش آنان بشود و بخوابند. دختر عزیزم، شما در خانه من در امان و با عزت و افتخار زندگی میکنید. چه کنم برای آن دختر بیپناهی که هیچ فریادرسی ندارد و آن طفلگریان که هیچ چیز... که هیچ چیز ندارد و همه چیز خود را از دست داده است. پس شما مرا نذر خود کنید و به او واگذارنمایید. بگذارید بروم، بروم و بروم. چگونه میتوانم بمانم در حالی که همه قافله من رفته است و من جا ماندهام.
دخترم خیلی خستهام. سی سال است نخوابیدهام اما دیگر نمیخواهم بخوابم. من در چشمان خود نمک میریزم که پلکهایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشــد تا نکند در غفلت من آن طفل بیپناه را سر ببرند. وقتی فکر میکنم آن دختر هراسان تویی، نرجس اســت، زینب است و آن نوجوان و جوان در مسلخ خوابانده که در حال سر بریده شدن است حسینم و رضایم است از من چه توقعی دارید؟ نظارهگر باشم؟ بیخیال باشم؟ تاجر باشم؟ نه من نمیتوانم اینگونه زندگی بکنم. والسلام علیکم و رحمتالله»
از کتاب (من قاسم سلیمانی هستم)
ناصر کاوه
در استانه سالگرد رجوع این بزرگمرد ایران زمین
🌟نامه ی صوتی شهید حاج قاسم سلیمانی به دخترش👇
....عزیزم من متعلق به آن سپاهی هستم که نمیخوابد و نباید بخوابد. تا دیگران در آرامش بخوابند. بگذار آرامش من فدای آرامش آنان بشود و بخوابند. دختر عزیزم، شما در خانه من در امان و با عزت و افتخار زندگی میکنید. چه کنم برای آن دختر بیپناهی که هیچ فریادرسی ندارد و آن طفلگریان که هیچ چیز... که هیچ چیز ندارد و همه چیز خود را از دست داده است. پس شما مرا نذر خود کنید و به او واگذارنمایید. بگذارید بروم، بروم و بروم. چگونه میتوانم بمانم در حالی که همه قافله من رفته است و من جا ماندهام.
دخترم خیلی خستهام. سی سال است نخوابیدهام اما دیگر نمیخواهم بخوابم. من در چشمان خود نمک میریزم که پلکهایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشــد تا نکند در غفلت من آن طفل بیپناه را سر ببرند. وقتی فکر میکنم آن دختر هراسان تویی، نرجس اســت، زینب است و آن نوجوان و جوان در مسلخ خوابانده که در حال سر بریده شدن است حسینم و رضایم است از من چه توقعی دارید؟ نظارهگر باشم؟ بیخیال باشم؟ تاجر باشم؟ نه من نمیتوانم اینگونه زندگی بکنم. والسلام علیکم و رحمتالله»
از کتاب (من قاسم سلیمانی هستم)
ناصر کاوه
Forwarded from Pooya Parvaresh
از سال بد، به سال بدتر
محمدرضا نیکفر − ۲۰۲۴ سال گسترش بیشتر منطق زور بود. چشمانداز ۲۰۲۵ تیرهتر است. میگویند ممکن است جنگهای تمامعیار بیشتری درگیرد.
در سالهای اخیر شاهد دو روند جهانی بههمپیوسته هستیم:
- کند شدن پیشرَوی موج دموکراتیزاسیون، و بحرانزدگی و کممایهتر شدنِ دموکراسیهای موجود
- گسترش منطق زور در سطح بینالمللی و در جامعههای مختلف.
یادداشت زیر حاوی توضیح مختصری دربارهی این دو روند است. در بخش پایانی، اندکی به وضع منطقهی خاورمیانه و در قالب آن به ایران نیز میپردازد. یادداشت به مناسبت پایان سال ۲۰۲۴ نوشته شده، سالی که وضعیت در آن نسبت به سال پیش بدتر شد. به نظر میرسد ۲۰۲۵ سال بدتری باشد.
دموکراسی و صلح: دو آرمان غبار گرفته
ایمانوئل کانت در رسالهی "به سوی صلح پایدار" (۱۷۹۵) دو آرمان صلح و دموکراسی را به هم مرتبط میکند و بر این قرار جایگاه ویژهای در بنیانگذاری آرمانگرایی در سیاست جدید بینالملل مییابد. او شرط اساسی وجود صلح پایدار را آن میبیند که در کشورها نظم جمهوری، یعنی حاکمیت مردمیِ حقْبنیاد استقرار یابد. فرض این است که مردم جنگ نمیخواهند؛ و وقتی شأن مردم از رعیت به شهروندِ دارای حق و تعیینکنندهی سرنوشت خویش و کشور تغییر یابد، این خطر که حاکمانْ جنگجو شوند، کاستی میگیرد. دموکراسیها جنگآور نیستند، با هم نمیجنگند و در پی تنشزدایی هستند هر جا جنگی درگرفته باشد: دیدگاه آرمانگرا در سیاست بینالملل با چنین باوری معرفی میشود.
در دورهی جنگ سرد انتقاد به این نظر با عرضهی دیدگاههایی بدیل طرح شد. دیدگاهی که به صورت قطبی خود را در برابر آرمانگرایی قرار داد، واقعگرا (رئالیست) خوانده شد. "واقعگرایان" برنهادند که مناسبات بینالمللی تابع توازن نیروهاست، به جای آرمانگرایی باید منطق زور را کاوید و دید که در هر جایی از آن چه حاصل میشود؛ زور را زور مهار میکند.
در اواخر قرن بیستم، با تغییر سیستم در بلوک شرق و رواج این باور در غرب که دیگر دوران دورانِ چیرگی نهایی کاپیتالیسم و لیبرالیسم است، و نیز این باور که جهانیسازی پیوندهای میان ملتها و کشورها را تحکیم میکند و به این ترتیب خطر جنگ کاهش مییابد، ظاهراً دوباره نوبت رواج دیدگاه آرمانگرا در سیاست بینالملل میرسد. در حال و هوایی که چندان دیر نمیپاید، گمان میشود رژیمهای استبدادی با تظاهرات مسالمتآمیز از صحنهی روزگار محو میشوند. دوره همچنین دورهی اعتبار سازمانهای بینالمللی است. تصور میشود اختلافها را حل و فصل میکنند و جلوی تنشها را میگیرند. این باور هم تقویت میشود که مشکلِ شکاف شمال و جنوب جهانی را با برنامههای توسعه میتوان حل کرد.
اما جهان در این فضا باقی نماند و به زودی "واقعگرایی" خود را بازیافت. افول قدرت آمریکا و چندمرکزی شدن جهان و در چنین وضعی تلاش واشنگتن برای بازیابی هژمونی از دست رفته، تشدید رقابتهای منطقهای، بحران بازارهای مالی، تحولهای ساختاری در سازوکار تولید و بهرهکشی، چشمگیر شدن بیشتر شکافها در جهان در پرتو روندهای جهانی شدن، و سرکوب مجموعهای از جنبشهای اعتراضی، خوشبینی موقت را با شتاب از میان برد. گاهی به نظر میرسید تنها نقطهی امیدی که برجا مانده سازمانهای بینالمللی هستند برای رفع تنشها و جلوگیری از تکهپاره شدن بیشتر جهان. امید به آنها هم به تدریج به یأس گرایید.
نوستالژی دهه ۱۹۹۰
اکنون در وضعیت یأس، در غرب "نوستالژی دههی ۱۹۹۰" اصطلاحی رایج است. مردم عادی هم از آن دهه به عنوان دههی اختراعها و نوآوریهایی که زندگی روزمره را دگرگون کرد، و نیز دورهی شکوفایی فرهنگ "پاپ" یاد میکنند. در میان روشنفکران، این دورهی بحث درباره پسامدرن و پیامدهای آن بود. گرایشی قوی وجود داشت به تخطئه کردن همهی باورهای پیشین. در حالی که همه چیز را در یک "تمامیت" فشرده میکردند، میپنداشتند عصر "تمامیت" به سر رسیده است.
محمدرضا نیکفر − ۲۰۲۴ سال گسترش بیشتر منطق زور بود. چشمانداز ۲۰۲۵ تیرهتر است. میگویند ممکن است جنگهای تمامعیار بیشتری درگیرد.
در سالهای اخیر شاهد دو روند جهانی بههمپیوسته هستیم:
- کند شدن پیشرَوی موج دموکراتیزاسیون، و بحرانزدگی و کممایهتر شدنِ دموکراسیهای موجود
- گسترش منطق زور در سطح بینالمللی و در جامعههای مختلف.
یادداشت زیر حاوی توضیح مختصری دربارهی این دو روند است. در بخش پایانی، اندکی به وضع منطقهی خاورمیانه و در قالب آن به ایران نیز میپردازد. یادداشت به مناسبت پایان سال ۲۰۲۴ نوشته شده، سالی که وضعیت در آن نسبت به سال پیش بدتر شد. به نظر میرسد ۲۰۲۵ سال بدتری باشد.
دموکراسی و صلح: دو آرمان غبار گرفته
ایمانوئل کانت در رسالهی "به سوی صلح پایدار" (۱۷۹۵) دو آرمان صلح و دموکراسی را به هم مرتبط میکند و بر این قرار جایگاه ویژهای در بنیانگذاری آرمانگرایی در سیاست جدید بینالملل مییابد. او شرط اساسی وجود صلح پایدار را آن میبیند که در کشورها نظم جمهوری، یعنی حاکمیت مردمیِ حقْبنیاد استقرار یابد. فرض این است که مردم جنگ نمیخواهند؛ و وقتی شأن مردم از رعیت به شهروندِ دارای حق و تعیینکنندهی سرنوشت خویش و کشور تغییر یابد، این خطر که حاکمانْ جنگجو شوند، کاستی میگیرد. دموکراسیها جنگآور نیستند، با هم نمیجنگند و در پی تنشزدایی هستند هر جا جنگی درگرفته باشد: دیدگاه آرمانگرا در سیاست بینالملل با چنین باوری معرفی میشود.
در دورهی جنگ سرد انتقاد به این نظر با عرضهی دیدگاههایی بدیل طرح شد. دیدگاهی که به صورت قطبی خود را در برابر آرمانگرایی قرار داد، واقعگرا (رئالیست) خوانده شد. "واقعگرایان" برنهادند که مناسبات بینالمللی تابع توازن نیروهاست، به جای آرمانگرایی باید منطق زور را کاوید و دید که در هر جایی از آن چه حاصل میشود؛ زور را زور مهار میکند.
در اواخر قرن بیستم، با تغییر سیستم در بلوک شرق و رواج این باور در غرب که دیگر دوران دورانِ چیرگی نهایی کاپیتالیسم و لیبرالیسم است، و نیز این باور که جهانیسازی پیوندهای میان ملتها و کشورها را تحکیم میکند و به این ترتیب خطر جنگ کاهش مییابد، ظاهراً دوباره نوبت رواج دیدگاه آرمانگرا در سیاست بینالملل میرسد. در حال و هوایی که چندان دیر نمیپاید، گمان میشود رژیمهای استبدادی با تظاهرات مسالمتآمیز از صحنهی روزگار محو میشوند. دوره همچنین دورهی اعتبار سازمانهای بینالمللی است. تصور میشود اختلافها را حل و فصل میکنند و جلوی تنشها را میگیرند. این باور هم تقویت میشود که مشکلِ شکاف شمال و جنوب جهانی را با برنامههای توسعه میتوان حل کرد.
اما جهان در این فضا باقی نماند و به زودی "واقعگرایی" خود را بازیافت. افول قدرت آمریکا و چندمرکزی شدن جهان و در چنین وضعی تلاش واشنگتن برای بازیابی هژمونی از دست رفته، تشدید رقابتهای منطقهای، بحران بازارهای مالی، تحولهای ساختاری در سازوکار تولید و بهرهکشی، چشمگیر شدن بیشتر شکافها در جهان در پرتو روندهای جهانی شدن، و سرکوب مجموعهای از جنبشهای اعتراضی، خوشبینی موقت را با شتاب از میان برد. گاهی به نظر میرسید تنها نقطهی امیدی که برجا مانده سازمانهای بینالمللی هستند برای رفع تنشها و جلوگیری از تکهپاره شدن بیشتر جهان. امید به آنها هم به تدریج به یأس گرایید.
نوستالژی دهه ۱۹۹۰
اکنون در وضعیت یأس، در غرب "نوستالژی دههی ۱۹۹۰" اصطلاحی رایج است. مردم عادی هم از آن دهه به عنوان دههی اختراعها و نوآوریهایی که زندگی روزمره را دگرگون کرد، و نیز دورهی شکوفایی فرهنگ "پاپ" یاد میکنند. در میان روشنفکران، این دورهی بحث درباره پسامدرن و پیامدهای آن بود. گرایشی قوی وجود داشت به تخطئه کردن همهی باورهای پیشین. در حالی که همه چیز را در یک "تمامیت" فشرده میکردند، میپنداشتند عصر "تمامیت" به سر رسیده است.
Forwarded from Pooya Parvaresh
یک نوشتهی نظری خلق شده درآستانهی این دوره که همچنان به آن استناد میشود، مقالهی "پایان تاریخ" (۱۹۸۹) فرانسیس فوکویاما، سیاستشناس آمریکایی است. او پساتر فکر مطرح در این مقاله را در کتاب "پایان تاریخ و آخرین انسان" (۱۹۹۲) گسترش داد. حرف فوکویاما این بود که پیروزِ تاریخ، لیبرالیسم است و ساختار دولت-ملت بوژروایی آخرین شکل همبودهای انسانی است. خود او بعداً کلنگ تجدید نظر برداشت و تکهتکه عمارت فکری را ویران کرد که شاخص دههی ۱۹۹۰ شده است. آخرین موضعگیریهای فرانسیس فوکویاما دربارهی وضع جهان به مناسبت روی کار آمدن دوبارهی دونالد ترامپ را میتوان به عنوان یک نشانهی تغییر وضعیت در قرن ۲۱ معرفی کرد. استاد پرآوازهی علوم سیاسی و از چهرههای شاخص لیبرالیسم و نومحافظهکاری، اکنون با نگرانی از ضربه خوردن نظام لیبرالی سحن میگوید، آنهم در ایالات متحدهی آمریکا که دژ دموکراسی لیبرال پنداشته میشد. (او در یکی از آخرین مصاحبههای خود علت نگرانیاش را از بابت بیاعتبار شدن حکومت قانون و خطر مسئولیتناپذیری مسئولان دولتی شرح میدهد.)
دورهی حسرتبرانگیز دههی ۱۹۹۰ در ایران مصادف شد با دورهی پایان جنگ، دورهی "سازندگی"و سپس "اصلاحات". فضای ایران هم مساعد بود برای آنکه با فضای جهانی همساز شود. قتلهای زنجیرهای روشنفکران، سپس روی کار آمدن احمدینژاد و برآمد و سرکوب جنبش سبز واقعیت حکومت ولایی را آشکارتر کرد، حکومتی که در مرحلهی تازهی تحکیم خود در دورهی پساخمینی یکسر به رئالیسم قدرت گرویده بود، در ظاهر همچنان از اتکایش به غنای ایمان میگفت اما در نهان تضمین بقای خویش را در اجرای برنامهی پیشتر تدارک دیده شدهی غنیسازی اورانیوم میدید.
در جهان عرب، سرکوب جنبشهای موسوم به "بهار عربی" (۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲) فروکش "موج سوم دموکراسی" را قطعی کرد. این موج طبق مرحلهبندی مشهور هانتینگتون از دههی ۱۹۷۰ شروع شده بود.
اما پایان توهم نسبت به سرمایهداری و چشمانداز شکوفایی بیشتر آن را بحران مالی ۲۰۰۸ رقم زد، تلاطمی همتراز با بحران دههی ۱۹۳۰. بحرانی که از آمریکا شروع شد، اکنون در نگاه به عقب نشانهی افول قدرت ایالات متحده آمریکا به مثابه مدعی فرمانروایی بر جهان و از دست رفتن اعتماد به نظام اقتصادی و سیاسی آن تلقی میشود. بحران فوراً به اروپا منتقل شد و تزلزل اقتصادی اتحادیهی اروپا و فقدان انسجام در آن را به نمایش گذاشت. همزمان برای غرب مسئلهی چین فراتر از نگرانی پیشین مطرح شد. چین، چالش بزرگ اقتصاد غرب شد. گروه ۷ (هفت کشور اصلی سرمایهداری پیشرفته) در سایهی گروه ۲۰ (اعضای گروه ۷ + گروهی از کشورهای تازه رشد یافته) قرار گرفت. چندمرکزی شدن جهان قطعی شد و رقابت و درگیری و مسئلهی سرکردگی (هژمونی) شکل تازهای یافت. در این وضعیت، حباب توهم نسبت به روند جهانی شدن ترکید. در محافل سیاستگذار قدرتهای بزرگ انزواجویی رواج یافت و هدفِ گشودگی رو به جهان تنها سودجویی و سلطهگری دانسته شد. "اول خودمان" و "همه چیز برای خودمان" مبنای حرکتهای پوپولیستی گردید.
تدارک "جنگ تمامعیار"
در اوایل دسامبر امسال (۲۰۲۴) مجلهی Foreign Affairs که برای سردرآوردن از سیاست خارجی ایالات متحدهی آمریکا منبعی مرجع به حساب میآید، در سایت خود مصاحبهای را منتشر کرد با خانم مارا کارلین (Mara Karlin)، که هم سابقهی کار در وزارت دفاع آمریکا را دارد و هم در بارهی موضوع جنگ تحقیق و تدریس میکند. عنوان مصاحبه چنین است: «بازگشت جنگ تمامعیار – آمریکا باید خود را تطبیق دهد» (لینک). مصاحبه با این مقدمه آغاز میشود:
«در چند سال گذشته، جهان شاهد وقوع نوعی جنگ بوده است که مدتها تصور میشود شبیه به پدیدهای در گذشته است. از این نوع بوده است حمله روسیه به اوکراین، غزه که تهدید به تبدیل شدن به یک جنگ کامل خاورمیانهای بود و از بسیاری جهات چنین شد. [همچنین باید به حساب آورد] خطرات فزاینده در تنگه تایوان یا دریای چین جنوبی، و نبردهای بسیار آسیبرسان را در جاهایی چون سودان که توجه جهانی بسیار کمتری را به خود جلب می کنند.»
مارا کارلین با نظر به این وضعیت میگوید جهان به دورهی جنگهای تمامعیار برگشته و آمریکا هم باید نقشهکشی جهانی خود را با این وضعیت تطبیق دهد.
دورهی حسرتبرانگیز دههی ۱۹۹۰ در ایران مصادف شد با دورهی پایان جنگ، دورهی "سازندگی"و سپس "اصلاحات". فضای ایران هم مساعد بود برای آنکه با فضای جهانی همساز شود. قتلهای زنجیرهای روشنفکران، سپس روی کار آمدن احمدینژاد و برآمد و سرکوب جنبش سبز واقعیت حکومت ولایی را آشکارتر کرد، حکومتی که در مرحلهی تازهی تحکیم خود در دورهی پساخمینی یکسر به رئالیسم قدرت گرویده بود، در ظاهر همچنان از اتکایش به غنای ایمان میگفت اما در نهان تضمین بقای خویش را در اجرای برنامهی پیشتر تدارک دیده شدهی غنیسازی اورانیوم میدید.
در جهان عرب، سرکوب جنبشهای موسوم به "بهار عربی" (۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲) فروکش "موج سوم دموکراسی" را قطعی کرد. این موج طبق مرحلهبندی مشهور هانتینگتون از دههی ۱۹۷۰ شروع شده بود.
اما پایان توهم نسبت به سرمایهداری و چشمانداز شکوفایی بیشتر آن را بحران مالی ۲۰۰۸ رقم زد، تلاطمی همتراز با بحران دههی ۱۹۳۰. بحرانی که از آمریکا شروع شد، اکنون در نگاه به عقب نشانهی افول قدرت ایالات متحده آمریکا به مثابه مدعی فرمانروایی بر جهان و از دست رفتن اعتماد به نظام اقتصادی و سیاسی آن تلقی میشود. بحران فوراً به اروپا منتقل شد و تزلزل اقتصادی اتحادیهی اروپا و فقدان انسجام در آن را به نمایش گذاشت. همزمان برای غرب مسئلهی چین فراتر از نگرانی پیشین مطرح شد. چین، چالش بزرگ اقتصاد غرب شد. گروه ۷ (هفت کشور اصلی سرمایهداری پیشرفته) در سایهی گروه ۲۰ (اعضای گروه ۷ + گروهی از کشورهای تازه رشد یافته) قرار گرفت. چندمرکزی شدن جهان قطعی شد و رقابت و درگیری و مسئلهی سرکردگی (هژمونی) شکل تازهای یافت. در این وضعیت، حباب توهم نسبت به روند جهانی شدن ترکید. در محافل سیاستگذار قدرتهای بزرگ انزواجویی رواج یافت و هدفِ گشودگی رو به جهان تنها سودجویی و سلطهگری دانسته شد. "اول خودمان" و "همه چیز برای خودمان" مبنای حرکتهای پوپولیستی گردید.
تدارک "جنگ تمامعیار"
در اوایل دسامبر امسال (۲۰۲۴) مجلهی Foreign Affairs که برای سردرآوردن از سیاست خارجی ایالات متحدهی آمریکا منبعی مرجع به حساب میآید، در سایت خود مصاحبهای را منتشر کرد با خانم مارا کارلین (Mara Karlin)، که هم سابقهی کار در وزارت دفاع آمریکا را دارد و هم در بارهی موضوع جنگ تحقیق و تدریس میکند. عنوان مصاحبه چنین است: «بازگشت جنگ تمامعیار – آمریکا باید خود را تطبیق دهد» (لینک). مصاحبه با این مقدمه آغاز میشود:
«در چند سال گذشته، جهان شاهد وقوع نوعی جنگ بوده است که مدتها تصور میشود شبیه به پدیدهای در گذشته است. از این نوع بوده است حمله روسیه به اوکراین، غزه که تهدید به تبدیل شدن به یک جنگ کامل خاورمیانهای بود و از بسیاری جهات چنین شد. [همچنین باید به حساب آورد] خطرات فزاینده در تنگه تایوان یا دریای چین جنوبی، و نبردهای بسیار آسیبرسان را در جاهایی چون سودان که توجه جهانی بسیار کمتری را به خود جلب می کنند.»
مارا کارلین با نظر به این وضعیت میگوید جهان به دورهی جنگهای تمامعیار برگشته و آمریکا هم باید نقشهکشی جهانی خود را با این وضعیت تطبیق دهد.
Forwarded from Pooya Parvaresh
اصطلاح "جنگ تمامعیار" (Total war / Totaler Krieg) از زمان نطق یوزف گوبلس، رئیس دستگاه تبلیغاتی رژیم آلمان نازی، در فوریه ۱۹۴۳ شهرت یافت. گوبلس، در وضعیتی که علایم شکست آلمان هیتلری آشکار شده بود، خواستار بسیج تمامعیار و گذاشتن همه منابع در خدمت جنگ شد. از آن پس "جنگ تمام عیار" جنگی خوانده شد که در آن تفاوتی میان درون کشور به مثابه پشت جبهه و خود جبهه وجود ندارد و جامعه حالت جنگی به خود میگیرد. دستگاه تبلیغاتی یکی از ابزارهای مهم جنگ تمامعیار است. برنامهریزی اقتصادی متمرکز بر جنگ میشود و هر چیزی با این دید نگریسته میشود که چگونه در خدمت جنگ قرار گیرد یا اگر مانع تخصیص جنگجویانه منابع است، از میان برده شود.
مارا کارلین در مصاحبه خود با "فارین افرز" تعریف دقیقی از "جنگ تمامعیار" پیش نمیگذارد. او میگوید این نوعی جنگ است که فراگیرتر و چندوجهیتر از جنگهای محدود گذشته است. "جنگ تمامعیار" از مرزهای سنتی جنگ فراتر می رود. در آن مرزهای میان جنگ متعارف، شورش و همچنین تهدید هستهای محو میشود و طیف وسیعتری از بازیگران −دولتها، گروههای مسلح غیردولتی، شرکتهای نظامی خصوصی و سازمانهای جنایتکار− به خدمت گرفته میشوند. یک عرصهی مهم این جنگ فضای سایبری و رسانهای است، جایی که دستکاری روایتها و کنترل جریانهای اطلاعات به رکن مهمی از استراتژی جنگی تبدیل میشود.
«برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی»
نسخهی جدید رئالیسم قدرت در سیاست بینالملل همسنخ رئالیسم قدرتی در سیاست اجتماعی و اقتصادی است که نئولیبرالیسم خوانده میشود. نئولیبرالیسم در تعریفی "خنثا" مشی اقتصادیای است مدافع بازار آزاد، قاعدهزدایی و دخالت کمتر دولت در اقتصاد.
استراتژی "جنگ تمامعیار" −که خانم مارا کارلین دولت آمریکا را فراخوانده است آن را پیش گیرد− زیرمقولهی تمامیتخواهی نئولیبرال قرار میگیرد. آنچه این اِندِراج را موجه میکند، توصیف نئولیبرالیسم به عنوان منشی است که بر حق ویژهی توانگران تکیه دارد، و در نبرد بر سر بقا، انسانها را فرامیخواند تنها به فکر خودشان باشند. عدالت و همبستگی و همیاری جایی در قاموس این ایدئولوژی ندارند، ایدئولوژیای که نظم "آزاد" برتری-کهتری را عدالت طبیعی میداند.
ایدئولوژی نئولیبرال در ادامهی تاریخ طولانی و شکلهای پیشین خود، برای عدهای به صورت چارچوبی برای درک جهان و سمتگیری در آن درآمده است. کار آن برنامهریزی حرکت در نظم توانگرمحور و برحقدانی این نظم است. شکل کلی منطق موجهسازی آن در برخورد با کسانی که خود قربانی آن نظم هستند چنین است: از تو بیچارهتر هم هست؛ از نظم قدرت دفاع کن و به فکر خودت باش، وگرنه بیچارهترها هجوم میآورند و همین چیزی را که هم داری، از دستت میربایند. نئولیبرالیسم اما خود از آن رو تمامیتخواه است که همهی پهنههای زندگی را مستعمرهی بهرهکشی سرمایهدارانه میکند. آموزش، بهداشت و هویت فردی را تابع سوداگری میسازد. انسان را به صورت سرمایهی انسانی (human capital) درمیآورد، هر کس را کارفرمای خویش میکند، و ناکامی در زندگی را به شکست در پروژههای خویشفرمایی برمیگرداند. دید نئولیبرال برخورداری از آموزش و بهداشت و مسکن را نه همچون حق، بلکه همچون کالایی میداند که نصیب کسی میشود که پول پرداختش را داشته باشد. ایدئولوژی تمامیتخواه نئولیبرال مدام نسبت به خطر تمامیتخواهی هشدار میدهد به این شکل که هر برنامه و اقدام عدالتخواه و رهاییجو را "تمامیتخواه" میخواند.
امروزه نئولیبرالیسم در درون جوامع فرهنگی را تقویت میکند که مدافع رئالیسم قدرت در سطح بینالمللی باشد؛ القا میکند که در درون جامعه حق با اقویا است، در سطح جهانی نیز چنین است. به ویژه گروههایی از طبقهی میانی و نیز کسانی از فرودوستان که آرزویشان قرار گرفتن در این طبقه است، از این ایدئولوژی متأثر میشوند. ناسیونالیسم، آن هم در شکلی تهاجمی و متنفر از مردمانی که آنان را پست میداند، خودشیفتگی ملی و در همان حال شیفتگی چاکرمنشانه به قدرتمندان و ثروتمندان جهانی، از مشخصههای ثابت این رویکرد است. آوارگان به سبب جنگ و ستمگری و فاجعههای اجتماعی و زیستمحیطی در درون جوامعی که از روی ناچاری مأمن آنان شدهاند، در معرض نفرت و کینهی فاشیسم جدید قرار میگیرند. نژاد "پَست" اینک پناهجویاناند.
مارا کارلین در مصاحبه خود با "فارین افرز" تعریف دقیقی از "جنگ تمامعیار" پیش نمیگذارد. او میگوید این نوعی جنگ است که فراگیرتر و چندوجهیتر از جنگهای محدود گذشته است. "جنگ تمامعیار" از مرزهای سنتی جنگ فراتر می رود. در آن مرزهای میان جنگ متعارف، شورش و همچنین تهدید هستهای محو میشود و طیف وسیعتری از بازیگران −دولتها، گروههای مسلح غیردولتی، شرکتهای نظامی خصوصی و سازمانهای جنایتکار− به خدمت گرفته میشوند. یک عرصهی مهم این جنگ فضای سایبری و رسانهای است، جایی که دستکاری روایتها و کنترل جریانهای اطلاعات به رکن مهمی از استراتژی جنگی تبدیل میشود.
«برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی»
نسخهی جدید رئالیسم قدرت در سیاست بینالملل همسنخ رئالیسم قدرتی در سیاست اجتماعی و اقتصادی است که نئولیبرالیسم خوانده میشود. نئولیبرالیسم در تعریفی "خنثا" مشی اقتصادیای است مدافع بازار آزاد، قاعدهزدایی و دخالت کمتر دولت در اقتصاد.
استراتژی "جنگ تمامعیار" −که خانم مارا کارلین دولت آمریکا را فراخوانده است آن را پیش گیرد− زیرمقولهی تمامیتخواهی نئولیبرال قرار میگیرد. آنچه این اِندِراج را موجه میکند، توصیف نئولیبرالیسم به عنوان منشی است که بر حق ویژهی توانگران تکیه دارد، و در نبرد بر سر بقا، انسانها را فرامیخواند تنها به فکر خودشان باشند. عدالت و همبستگی و همیاری جایی در قاموس این ایدئولوژی ندارند، ایدئولوژیای که نظم "آزاد" برتری-کهتری را عدالت طبیعی میداند.
ایدئولوژی نئولیبرال در ادامهی تاریخ طولانی و شکلهای پیشین خود، برای عدهای به صورت چارچوبی برای درک جهان و سمتگیری در آن درآمده است. کار آن برنامهریزی حرکت در نظم توانگرمحور و برحقدانی این نظم است. شکل کلی منطق موجهسازی آن در برخورد با کسانی که خود قربانی آن نظم هستند چنین است: از تو بیچارهتر هم هست؛ از نظم قدرت دفاع کن و به فکر خودت باش، وگرنه بیچارهترها هجوم میآورند و همین چیزی را که هم داری، از دستت میربایند. نئولیبرالیسم اما خود از آن رو تمامیتخواه است که همهی پهنههای زندگی را مستعمرهی بهرهکشی سرمایهدارانه میکند. آموزش، بهداشت و هویت فردی را تابع سوداگری میسازد. انسان را به صورت سرمایهی انسانی (human capital) درمیآورد، هر کس را کارفرمای خویش میکند، و ناکامی در زندگی را به شکست در پروژههای خویشفرمایی برمیگرداند. دید نئولیبرال برخورداری از آموزش و بهداشت و مسکن را نه همچون حق، بلکه همچون کالایی میداند که نصیب کسی میشود که پول پرداختش را داشته باشد. ایدئولوژی تمامیتخواه نئولیبرال مدام نسبت به خطر تمامیتخواهی هشدار میدهد به این شکل که هر برنامه و اقدام عدالتخواه و رهاییجو را "تمامیتخواه" میخواند.
امروزه نئولیبرالیسم در درون جوامع فرهنگی را تقویت میکند که مدافع رئالیسم قدرت در سطح بینالمللی باشد؛ القا میکند که در درون جامعه حق با اقویا است، در سطح جهانی نیز چنین است. به ویژه گروههایی از طبقهی میانی و نیز کسانی از فرودوستان که آرزویشان قرار گرفتن در این طبقه است، از این ایدئولوژی متأثر میشوند. ناسیونالیسم، آن هم در شکلی تهاجمی و متنفر از مردمانی که آنان را پست میداند، خودشیفتگی ملی و در همان حال شیفتگی چاکرمنشانه به قدرتمندان و ثروتمندان جهانی، از مشخصههای ثابت این رویکرد است. آوارگان به سبب جنگ و ستمگری و فاجعههای اجتماعی و زیستمحیطی در درون جوامعی که از روی ناچاری مأمن آنان شدهاند، در معرض نفرت و کینهی فاشیسم جدید قرار میگیرند. نژاد "پَست" اینک پناهجویاناند.
Forwarded from Pooya Parvaresh
ایدئولوژی نئولیبرال به عنوان ایدئولوژی توانگرمحور نافی برابری انسانها و حق برابر همگان در برخورداری از منابع و دستاوردهای اجتماعی است. وقتی برابری و آزادی اجتماعی به مثابه آزادی همبسته با همبستگی انکار شود، نظام دموکراتیک یا فرومیپاشد یا بیمایه میگردد. از این زاویه ارتباطی روشن دیده میشود میان افول دموکراسی در دورهی اخیر با رواج نئولیبرالیسم و همبسته با آن برآمد رئالیسم قدرت در سطح بینالمللی. این نکته مبنای نظری است که در ابتدای این نوشته پیش گذاشته شد در بارهی پیوستگی دو روند جهانی:
- کند شدن پیشروی موج دموکراتیزاسیون، و بحرانزدگی و کممایهتر شدنِ دموکراسیهای موجود
- گسترش منطق زور در سطح بینالمللی و در جامعههای مختلف.
خاورمیانه و منطق زور
شاید اکنون در هیچکجای جهان همچون خاورمیانه حق و زور در برابر هم قرار نداشته باشند. آنجایی که زور حکمفرماست، جایی برای حق نمیماند. در خطّهی ما آنچه با منطق زور پایمال میشود نه این یا آن حق، بلکه حقِ داشتن حق است. غزّه، مظهر این بیحقی بنیادی است. بر اقدام ۷ اکتبر حماس هر نامی که بگذاریم −شکلی از مقاومت، ناسنجیدگی، حماقت، تروریسم− چیزی در واقعیت وجودی غزه به عنوان بیحقی مطلق تغییر نمیدهد.
آنچه در خاورمیانهی جدید میگذرد، فصل سوم کتابی است که فصل اول آن سلطهی استعمارگران بر منطقه و تکهتکه کردن قلمرو عثمانی و فصل دوم آن "نکبة" به تعبیر فلسطینیِ تأسیس دولت اسرائیل است. "جنگ تمامعیار" علیه منطقه را اسرائیل پیش برد. آمریکا و دیگر قدرتهای غربی به صورت مستقیم و غیرمستقیم از جنگی پشتیبانی کرده و میکنند که نسلکشی در غزه تنها یکی از عوارض آن است. حضور و دخالت روسیه در منطقه، برای حفظ جای پا بود و در دورهی اخیر تابعی از روابط این کشور با قدرتهای دیگر، آن هم بیشتر در چارچوب استراتژی جنگ تمامعیاری که مسکو علیه اوکراین پیش میبرد.
آنچه در قاموس دولت اسلامی ایران "محور مقاومت" خوانده میشود، خود ادغامشده در سیستمی است که بر آن منطق زور حاکم است. بودن در این سیستم با آلوده شدن به همهی شرارتها و حقکشیهای آن همراه است، چنانکه حضور نیروهای جمهوری اسلامی در سوریه همدستی با یک رژیم جنایتکار و فاسد بود.
دولت ولایی ایران اکنون شکستخوردهی بازی قدرت است، با وجود این همچنان ادغام شده در سیستم فاجعهبار درگیریهاست. رئالیسم قدرت ممکن است رژیم ایران را به کنارهگیری موقت از درگیریهای مستقیم وادارد، یا آن را به سوی مخاطرهی بزرگی سوق دهد، به این صورت که تلاش سریع برای تجهیز به سلاح اتمی را در برنامهی تقابلی خود بگذارد.
از بد به بدتر
سال ۲۰۲۴ برای جهانیان سال بدی بود: سال حقکشی و بیعدالتی بیشتر، سال جنگزدگی، سال آوارگی و بیپناهی گسترده، سال ژرفش بحران زیستمحیطی، سال بیمایهتر شدن دموکراسیها، سال عوامفریبی، سال ناتوانی نهادهای بینالملی برای مهار بحرانها.
به نظر میرسد که ۲۰۲۵ حتا سال بدتری باشد.
جنگی که در همه جا علیه حق و عدالت و تأمین اجتماعی و آزادیهای دموکراتیک در جریان است، با مقاومت مواجه میشود. آنچه مقاومت را ضعیف میکند، درونی کردن فرهنگ نئولیبرال، گریز از همبستگی در مقابل قدرتمندان و از سوی دیگر گرویدن به کیش قدرت است: سرسپردگی به قدرت با این توّهم که اطاعت و تقلید چارهساز بیچارگی است.
در نمونهی گروهی از ایرانیان میتوان جلوههای فتیشیسم قدرت را دید: با اینکه بخشی از ایرانیان خود آواره و پناهجو شدهاند و از منظر فاشیستهای غربی در مقولهی "پَستها" قرار میگیرند، شیفتگی اسفناکی نسبت به قدرتمندان جهانی در فضای عمومی ایرانی دیده میشود. رئالیسم قدرت جریانی قوی در میان ایرانیان شده است. عدهای شیفتهی ترامپ و نتانیاهو شدهاند و با دیدن فلاکت مردم غزه با اظهار شیفتگی به نسلکشان اسرائیلی و همدستان آنان در جهان غرب، خود را مُتَوَهِمانه بر فراز موقعیت خاورمیانهای ایرانی قرار میدهند.
اقتدارطلبی رژیم ولایی ایران، هر مسیری که پیش گیرد، با رنج و مرارت برای مردم همراه است. اگر به سلاح اتمی رو آورد، مردم با خطر جنگی مواجه میشوند که عاقبت آن شکست رژیم هم که باشد، رها شدن از شر استبداد را به دنبال نمیآورد. و اگر رژیم با درک سنجیدهتری در سیستم قدرت عمل کند، برای جبران فشارهایی که از بیرون به آن وارد میشود، اقتدارگرایی خود را در درون تشدید میکند. بر خلاف آنچه اپوزیسیون راستگرای سرسپرده به کیش قدرت میگوید جنگ و فشارهای تحریمی، صرفاً جنگ علیه جمهوری اسلامی و فشار بر آن نیست، بلکه ضربه زدن به ایران و مردم آن است.
- کند شدن پیشروی موج دموکراتیزاسیون، و بحرانزدگی و کممایهتر شدنِ دموکراسیهای موجود
- گسترش منطق زور در سطح بینالمللی و در جامعههای مختلف.
خاورمیانه و منطق زور
شاید اکنون در هیچکجای جهان همچون خاورمیانه حق و زور در برابر هم قرار نداشته باشند. آنجایی که زور حکمفرماست، جایی برای حق نمیماند. در خطّهی ما آنچه با منطق زور پایمال میشود نه این یا آن حق، بلکه حقِ داشتن حق است. غزّه، مظهر این بیحقی بنیادی است. بر اقدام ۷ اکتبر حماس هر نامی که بگذاریم −شکلی از مقاومت، ناسنجیدگی، حماقت، تروریسم− چیزی در واقعیت وجودی غزه به عنوان بیحقی مطلق تغییر نمیدهد.
آنچه در خاورمیانهی جدید میگذرد، فصل سوم کتابی است که فصل اول آن سلطهی استعمارگران بر منطقه و تکهتکه کردن قلمرو عثمانی و فصل دوم آن "نکبة" به تعبیر فلسطینیِ تأسیس دولت اسرائیل است. "جنگ تمامعیار" علیه منطقه را اسرائیل پیش برد. آمریکا و دیگر قدرتهای غربی به صورت مستقیم و غیرمستقیم از جنگی پشتیبانی کرده و میکنند که نسلکشی در غزه تنها یکی از عوارض آن است. حضور و دخالت روسیه در منطقه، برای حفظ جای پا بود و در دورهی اخیر تابعی از روابط این کشور با قدرتهای دیگر، آن هم بیشتر در چارچوب استراتژی جنگ تمامعیاری که مسکو علیه اوکراین پیش میبرد.
آنچه در قاموس دولت اسلامی ایران "محور مقاومت" خوانده میشود، خود ادغامشده در سیستمی است که بر آن منطق زور حاکم است. بودن در این سیستم با آلوده شدن به همهی شرارتها و حقکشیهای آن همراه است، چنانکه حضور نیروهای جمهوری اسلامی در سوریه همدستی با یک رژیم جنایتکار و فاسد بود.
دولت ولایی ایران اکنون شکستخوردهی بازی قدرت است، با وجود این همچنان ادغام شده در سیستم فاجعهبار درگیریهاست. رئالیسم قدرت ممکن است رژیم ایران را به کنارهگیری موقت از درگیریهای مستقیم وادارد، یا آن را به سوی مخاطرهی بزرگی سوق دهد، به این صورت که تلاش سریع برای تجهیز به سلاح اتمی را در برنامهی تقابلی خود بگذارد.
از بد به بدتر
سال ۲۰۲۴ برای جهانیان سال بدی بود: سال حقکشی و بیعدالتی بیشتر، سال جنگزدگی، سال آوارگی و بیپناهی گسترده، سال ژرفش بحران زیستمحیطی، سال بیمایهتر شدن دموکراسیها، سال عوامفریبی، سال ناتوانی نهادهای بینالملی برای مهار بحرانها.
به نظر میرسد که ۲۰۲۵ حتا سال بدتری باشد.
جنگی که در همه جا علیه حق و عدالت و تأمین اجتماعی و آزادیهای دموکراتیک در جریان است، با مقاومت مواجه میشود. آنچه مقاومت را ضعیف میکند، درونی کردن فرهنگ نئولیبرال، گریز از همبستگی در مقابل قدرتمندان و از سوی دیگر گرویدن به کیش قدرت است: سرسپردگی به قدرت با این توّهم که اطاعت و تقلید چارهساز بیچارگی است.
در نمونهی گروهی از ایرانیان میتوان جلوههای فتیشیسم قدرت را دید: با اینکه بخشی از ایرانیان خود آواره و پناهجو شدهاند و از منظر فاشیستهای غربی در مقولهی "پَستها" قرار میگیرند، شیفتگی اسفناکی نسبت به قدرتمندان جهانی در فضای عمومی ایرانی دیده میشود. رئالیسم قدرت جریانی قوی در میان ایرانیان شده است. عدهای شیفتهی ترامپ و نتانیاهو شدهاند و با دیدن فلاکت مردم غزه با اظهار شیفتگی به نسلکشان اسرائیلی و همدستان آنان در جهان غرب، خود را مُتَوَهِمانه بر فراز موقعیت خاورمیانهای ایرانی قرار میدهند.
اقتدارطلبی رژیم ولایی ایران، هر مسیری که پیش گیرد، با رنج و مرارت برای مردم همراه است. اگر به سلاح اتمی رو آورد، مردم با خطر جنگی مواجه میشوند که عاقبت آن شکست رژیم هم که باشد، رها شدن از شر استبداد را به دنبال نمیآورد. و اگر رژیم با درک سنجیدهتری در سیستم قدرت عمل کند، برای جبران فشارهایی که از بیرون به آن وارد میشود، اقتدارگرایی خود را در درون تشدید میکند. بر خلاف آنچه اپوزیسیون راستگرای سرسپرده به کیش قدرت میگوید جنگ و فشارهای تحریمی، صرفاً جنگ علیه جمهوری اسلامی و فشار بر آن نیست، بلکه ضربه زدن به ایران و مردم آن است.
Forwarded from Pooya Parvaresh
«زندگی بد را نمیتوان خوب زیست»
نظام اقتدار در جهان، اقتدارگرایی رژیم ایران و فتیشیسم اقتدار در میان "اپوزیسیون" راستگرای ایرانی و متأثران از تبلیغات آن، همه ادغامشده در شبکهی سیستم قدرت هستند. آنجایی که عناصری از این سیستم در برابر هم قرار میگیرند، باز همگی از منطق مشترکی پیروی میکنند که مبنای آن این است: تعیینکننده زور است؛ حق با زورمندان است.
در این وضعیت چه میتوان کرد؟ − در وضعیتی که به نظر میرسد جایی خارج از سیستم وجود ندارد. با مشکلی مواجه هستیم که آدورنو آن را این گونه تقریر کرده است: «زندگی بد را نمیتوان خوب زیست»، یعنی هر کاری در این سیستم کنی، آلوده میشوی به تبهکاریهای آن.
مسئله، جواب سادهای ندارد. اما راهی که کانت نمایانده است برای درهمشکستن منطق جنگ و رسیدن به صلح پایدار، همچنان اعتبار دارد: برقراری سامانی مبتنی بر حق، عدالت و آزادی. این یعنی ایستادگی در برابر استبداد، و مقابله با بیمایه شدن نظامهای کمابیش دموکراتیک.
از زمان نگارش رسالهی "به سوی صلح پایدار" کانت تاکنون بسی تجربه به دست آمده و درک ما از جنگ و صلح و دموکراسی غنیتر شده است. اکنون میدانیم در پس جنگ چه اقتصاد سیاسی و چه ساختار قدرتی در عرصهی کشوری و بینالمللی عمل میکند. مجموعهی شناخت و تجربهی اعصار همه حاکی از آناند که تسلیم شدن به یک قدرت به امید دستیابی به آزادی و عدالت با اتکا به آن، از یک تنگنا به تنگنای دیگر راه میبرد. پناه بردن به سیستم، به امید دفع یک شر، یا تقویت پایگاه یک هویت و برنامه، تبعیت از نظام سلطه را از پی میآورد و تسلیم به شرارتی که شکلهای مختلفی به خود میگیرد هرچند سرشت آن تغییر نمیکند: سرشتی با مشخصهی ثابت تبعیض، استثمار و زورآوری خشونتبار.
نظام اقتدار در جهان، اقتدارگرایی رژیم ایران و فتیشیسم اقتدار در میان "اپوزیسیون" راستگرای ایرانی و متأثران از تبلیغات آن، همه ادغامشده در شبکهی سیستم قدرت هستند. آنجایی که عناصری از این سیستم در برابر هم قرار میگیرند، باز همگی از منطق مشترکی پیروی میکنند که مبنای آن این است: تعیینکننده زور است؛ حق با زورمندان است.
در این وضعیت چه میتوان کرد؟ − در وضعیتی که به نظر میرسد جایی خارج از سیستم وجود ندارد. با مشکلی مواجه هستیم که آدورنو آن را این گونه تقریر کرده است: «زندگی بد را نمیتوان خوب زیست»، یعنی هر کاری در این سیستم کنی، آلوده میشوی به تبهکاریهای آن.
مسئله، جواب سادهای ندارد. اما راهی که کانت نمایانده است برای درهمشکستن منطق جنگ و رسیدن به صلح پایدار، همچنان اعتبار دارد: برقراری سامانی مبتنی بر حق، عدالت و آزادی. این یعنی ایستادگی در برابر استبداد، و مقابله با بیمایه شدن نظامهای کمابیش دموکراتیک.
از زمان نگارش رسالهی "به سوی صلح پایدار" کانت تاکنون بسی تجربه به دست آمده و درک ما از جنگ و صلح و دموکراسی غنیتر شده است. اکنون میدانیم در پس جنگ چه اقتصاد سیاسی و چه ساختار قدرتی در عرصهی کشوری و بینالمللی عمل میکند. مجموعهی شناخت و تجربهی اعصار همه حاکی از آناند که تسلیم شدن به یک قدرت به امید دستیابی به آزادی و عدالت با اتکا به آن، از یک تنگنا به تنگنای دیگر راه میبرد. پناه بردن به سیستم، به امید دفع یک شر، یا تقویت پایگاه یک هویت و برنامه، تبعیت از نظام سلطه را از پی میآورد و تسلیم به شرارتی که شکلهای مختلفی به خود میگیرد هرچند سرشت آن تغییر نمیکند: سرشتی با مشخصهی ثابت تبعیض، استثمار و زورآوری خشونتبار.
Forwarded from آزاد | Azad
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 مقاومت یا تروریسم؟
🔶 گفتگوی سعید محمودی و عمادالدین باقی
🔻سعید محمودی: اقدام حماس در هفت اکتبر قطعا یک اقدام تروریستی بوده است، زیرا هیچ تفکیکی بین نیروهای پایگاههای نظامی اسرائیل و مردم عادی آن قائل نشدند و بخشی از گروگانها از غیرنظامیان بودهاند. با این حال، از آنجا که در همه اسناد سازمان ملل، اسرائیل بهعنوان یک کشور اشغالگر ذکر شده است، به گروههای مردمی این حق داده میشود برای دفاع از خود، اقدام به مقاومت نظامی کنند. با توجه به این، همچنان گروه حماس بهعنوان یک گروه مقاومت بهرسمیت شناخته میشود.
🔻عمادالدین باقی: «مبارزه با تروریسم» خود به عامل قتل و جنایت بیشتر تبدیل شده است! نمیتوان تروریستی بودن جنایات اسرائیل را به هیچ نحوی توجیه کرد. اصل «احتیاط» در اسناد حقوق بشردوستانه این است که اگر گروهی احتمال دهد که هدفش غیرنظامی است، باید از حمله به آن اجتناب کند. در حالیکه دیدیم اسرائیل بیمارستان و مدرسه را مورد هدف قرار میداد با این توجیه که زیر آن تونلهای زیرزمینی نظامیان است.
🎞 فیلم این گفتگو در یوتوب آزاد:
https://youtu.be/DhNYMJwUVj4
✅ حمایت «ارزی» و «ریالی» از آزاد
🆔@AzadSocial
🔶 گفتگوی سعید محمودی و عمادالدین باقی
🔻سعید محمودی: اقدام حماس در هفت اکتبر قطعا یک اقدام تروریستی بوده است، زیرا هیچ تفکیکی بین نیروهای پایگاههای نظامی اسرائیل و مردم عادی آن قائل نشدند و بخشی از گروگانها از غیرنظامیان بودهاند. با این حال، از آنجا که در همه اسناد سازمان ملل، اسرائیل بهعنوان یک کشور اشغالگر ذکر شده است، به گروههای مردمی این حق داده میشود برای دفاع از خود، اقدام به مقاومت نظامی کنند. با توجه به این، همچنان گروه حماس بهعنوان یک گروه مقاومت بهرسمیت شناخته میشود.
🔻عمادالدین باقی: «مبارزه با تروریسم» خود به عامل قتل و جنایت بیشتر تبدیل شده است! نمیتوان تروریستی بودن جنایات اسرائیل را به هیچ نحوی توجیه کرد. اصل «احتیاط» در اسناد حقوق بشردوستانه این است که اگر گروهی احتمال دهد که هدفش غیرنظامی است، باید از حمله به آن اجتناب کند. در حالیکه دیدیم اسرائیل بیمارستان و مدرسه را مورد هدف قرار میداد با این توجیه که زیر آن تونلهای زیرزمینی نظامیان است.
🎞 فیلم این گفتگو در یوتوب آزاد:
https://youtu.be/DhNYMJwUVj4
✅ حمایت «ارزی» و «ریالی» از آزاد
🆔@AzadSocial