Telegram Web
📌 ۳۰۰ میلیون انسان به دلیل گرسنگی در حال مرگ هستند

گاردین:

🔹 یک تجزیه و تحلیل جدید نشان می‌دهد که ناامنی حاد غذایی همچنان با سرعت نگران‌کننده‌ای در حال افزایش است و تقریباً ۳۰۰ میلیون نفر در معرض خطر مرگ ناشی از گرسنگی قرار دارند. تشدید درگیری‌ها و کاهش کمک‌های بشردوستانه به همراه شوک‌های اقلیمی و اقتصادی، ۱۳.۷ میلیون نفر دیگر را در سال گذشته به ناامنی مزمن غذایی دچار کرده است.

eghtesadonline.com
@eghtesadonline
مردم را جدی بگیرید...!

مجله فردوسی

دوشنبه ۸ آبان‌ماه ۱۳۵۷

۱۰۵ روز قبل از انقلاب

به دیدن بیا. @BooF60
تصویرسازی یکی از مجلات از رضاشاه در هنگام به سلطنت رسیدن

بالای سر رضاه شاه نوشته:
مرکزیت مطلق در سایه اعلی حضرت پهلوی

پایین پای شاه، نوشته شده
مرگ مطلق فئودالیسم

سمت راست پایین پای فرشته، آزادی و ترقی واقعی نقاب از رخ بر می دارد

از پشت سر کسی در حال ورود است و بالای سرش نوشته افتتاح باب ثروت



پ.ن: فئودالیسم چون شیطانی تصویر شده که عاملی برای عدم انسجام و مرکزیت دولت است از همین رو بالای سر شاه مرکزیت مطلق در کنار مرگ مطلق شیطانِ فئودالیسم قرار گرفته است.

بنرهای تبلیغاتی سیاسی گویا از قدیم اثرگذار بوده و هست

به دیدن بیا. @BooF60
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🏆نخل طلایی جعفر پناهی: جایزه‌ای برای هنر یا بازی سیاسی؟

آیا نخل طلایی جعفر پناهی صرفاً به دلیل ارزش‌های هنری به او اعطا شد یا، چنان‌که برخی معتقدند، انگیزه‌های سیاسی در آن نقش داشته است؟

با بررسی فضای رسانه‌ای فرانسه و دیدگاه‌های سینمادوستان این کشور، می‌توان به قضاوتی منصفانه‌تر در این مناقشه رسید.

سیامک مهاجری

به دیدن بیا            @BooF60
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر پای سفر باشد، تا یزد و کاشان (بهترین مقاصد همه دوره‌های زندگی‌ام) را دویده‌ام.
هربار که به اینجا آمدم، جایی که هندسه اضلاع، ابعاد و اصوات به ترتیبی به هم بافته شده‌اند که خود را در اعماق وجود فرونشاند خاموش!
با خود فکر کرده ام
حقیقتا با خود چه کرد‌ه‌ایم!؟

به دیدن بیا. @BooF60
📌پاسخ محمد البرادعی به وزیر خارجه آلمان درباره حمله اسرائیل به ایران

🔻‏محمد البرادعی، دبیرکل سابق آژانس بین‌المللی انرژی اتمی خطاب به وزیر خارجه آلمان:

🔹آیا کسی تا به حال به شما گفته که «حملات هدفمند به تأسیسات هسته‌ای» بر اساس ماده ۵۶ پروتکل الحاقی کنوانسیون‌های ژنو (که آلمان نیز عضو آن است)، ممنوع است؟

🔹یا این موضوع را به شما گفته‌اند که استفاده از زور در روابط بین‌الملل به طور کلی بر اساس بند ۴ ماده ۲ منشور ملل متحد، به استثنای حق دفاع از خود در صورت حمله مسلحانه یا با مجوز شورای امنیت در موارد اقدام امنیت جمعی، مجاز نیست؟

🔹شاید بد نباشد با اصول پایه‌ای حقوق بین‌الملل کمی بیشتر آشنا شوید.

🔗لینک عضویت در افق ایران
https://www.tgoop.com/+WZGudJ8zSxAxMDhk
به دیدن بیا. @BooF60
یادداشت صفر

سیامک مهاجری

از آنجایی که به دلایلی مفصل فکر می‌کنم یک بخش از وظیفه یک جامعه‌شناس بودن در میدان حادثه است، در هر صورت تصمیم گرفتم در این ایام از تهران خارج نشوم!
و صرفا به عنوان یک ناظر تجربه زیسته خودم را از شرایط جنگی پایتخت که هر لحظه زیر بمباران و آتش است بنویسم.
با توجه به شرایط این لحظات خاص طبیعتا یادداشت‌هایی که از این پس می‌نویسم ممکن است شتابزده و لاجرم با اشتباهات و بعضا با هیجاناتی همراه باشد که برآمده از وضعیت موجود است و حرجی بر آن نیست

به دیدن بیا. @BooF60
دیدن pinned «یادداشت صفر سیامک مهاجری از آنجایی که به دلایلی مفصل فکر می‌کنم یک بخش از وظیفه یک جامعه‌شناس بودن در میدان حادثه است، در هر صورت تصمیم گرفتم در این ایام از تهران خارج نشوم! و صرفا به عنوان یک ناظر تجربه زیسته خودم را از شرایط جنگی پایتخت که هر لحظه زیر…»
1⃣ یادداشت یک

سیامک مهاجری

ممنون از دعوت‌های پر مهر همتون دیشب یه حسی داشتم که نخواستم بهت بگم:
دوست نداشتم که یک فراری باشم،دوست نداشتم برم جایی که مثل جنگ زده ها، هرچند با جان و دل ازم پذیرایی می‌کنند.
دوست داشتم مثل یک مسافر سفر کنم نه مثل یه فراری
می‌خوام بمونم پیش کسایی که صدای جاروشون که شب‌ها دارن خیابون جارو می‌کنند که آرام بخش‌ترین موسیقی تمام دوران‌هاست، کسایی که هیچ فرصتی برای فرار ندارند می‌خام لااقل به خودم بگم من یه فراری نیستم.
@BooF60
یادداشت دو

سیامک مهاجری


شبی که گفتند منطقهٔ ۳ را تخلیه کنید، شبیه هیچ شبی نبود. سکوت عجیبی در خیابان‌ها حکم‌فرما بود و از پشت درها و لای پنجره‌ها، صدای گویندگان خبر در اوج خود شنیده می‌شد. گاهی که صدای پدافند در فضا می‌پیچید، سرها از پنجره‌ها به بیرون کمانه می‌کشید و رد صدا را دنبال می‌کردند.

در یکی از موقعیت‌ها در پارکینگ بودم. به‌سرعت درِ پشتی که به حیاط باز می‌شد را باز کردم و تا کمر، سرم را داخل حیاط بردم تا ببینم صدا از کدام سمت می‌آید. ناگهان از پنجرهٔ بازِ همسایهٔ طبقهٔ اول، صدای گوش‌نواز سمفونی‌ای به گوش رسید که به نظرم از موتزارت بود. موسیقی چنان طنین‌انداز شده بود و به اوج خود رسیده بود که با خود فکر کردم شنونده‌اش اکنون در حال لذت عمیقی است که در این شب تار، به‌ندرت می‌توان یافت.

وارد حیاط شدم و تا انتها گوش‌هایم را مهمان آن سمفونی کردم. با خودم فکر کردم که ای کاش می‌دانستم نام آن قطعه چیست. از طرفی هم فکر کردم اگر الآن زنگ خانه‌اش را بزنم، شاید مزاحم حال خوشش شوم. با خودم گفتم بعد از پایان جنگ حتماً باید به سراغ این آدم بروم و با او بیشتر آشنا شوم.

گاهی در اوج حوادث، آدم‌هایی کشف می‌شوند که در شرایط عادی، شاید هرگز فرصت شناخت جهان درونی آن‌ها فراهم نشود.

خلاصه، کار او در آن لحظات پرتنش، هم چون آب بر آتش بود و هم کنجکاوی‌های زیادی را دربارهٔ شخصیتش برمی‌انگیخت.

به دیدن بیا @BooF60
یادداشت سه

سیامک مهاجری

به تناسب این روزها پوشش‌ام هم عوض شده، کتوتی، شلوارهای راحت و کوله‌پشتی سبک، تا هم بشه خوب دوید، به سرعت عکس‌العمل نشان داد و در صورت زخمی‌شدن، کار نیروهای امدادی سخت نباشه

به نظرم حتی کسانی که در نقطه امن قراردارند پوشش مناسب این وضعیت و یه کوله‌پشتی از لوازم ضروری، شامل: شماره تلفن‌ها، کارت ملی، داروها، ماسک، عینک شنا، پاور بانک، باند، آب و بیسکویت لازم دارند.

دارم با این سبک از پوشش و زندگی کنار میام
بعضی وقتها فکر می‌کنم و سعی می‌کنم به آدمها بیشتر لبخند بزنم، باهاشون سر صحبت باز کنم و کمی تسهیل‌گر باشم، البته در این شرایط افراد بیشتر دوست دارند مسلسل‌وار حرف بزنن و گاهی تنش‌هاشون رو تخلیه کنن در مورد تجربه برخی از این مواجهه‌ها بیشتر می‌نویسم.


@BooF60
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یادداشت چهارم

از دیدنی‌ها

بعد صدای مهیب یک انفجار، پایین آمدم، دویدم، افتادم از نفس، نشستم، آهنگی گذاشتم، تا زنی در هوای خود، با چمدانی، به مقصدی نا‌معلوم از راه برسد.


به دیدن بیا. @BooF60
یادداشت پنجم

دروغ‌های مصلحتی جنگ

سیامک مهاجری

خانم همسایه، زنی تنها، گذشته از 60، در آستانه‌یِ 70، با کمی دستکاری در چهره، متمایل به 50 و با پوششی شبیه 30 ساله‌ها، شلوار لی، کتان سفید و مانتویی کوتاه و البته حساس و سرشار از وسواس را، جز دوبار ملاقات نکردم، باقی، مُشتی سلام‌های سَلانه بود در راه پله‌ها.

ملاقات اول، همان روز اول، با سکوت و شنیدنِِ مُشتی بد و بیراه، بخاطرِ جای پارک گذشت. به فاصله کمی، حال بخاطر سکوت آن روز یا وجدان مُعذب خانم، ملاقات دوم به کل متفاوت از آب درآمد و جنبه تعلیمی به خود گرفت. از جمله اینکه
از «احمق» ملاقات اول، به «پسرم» ارتقا پیدا کردم، همراه با چند عبارت محبت‌آمیز، مشتی توصیه و پیشنهادی برای نشستن پشت ماشینم، برای آموزشِ صحیحِ پارک کردن در تنگنایِ پارکینگی، که بقول خانم، لعنت خدا بر سازنده‌‌اش باد، در هر صورت، هم در جنگ اول و هم در صلح آخر، من خاموش و شنونده بودم.

تا اینکه در همین ایام، موشکی حوالی تجریش فرود آمد، لوله آب ترکید، صدای مهیبی برخواست و دقایقی بعد، با مشت های محکمی که به در کوبیده می‌شد، کامل شد

- آقای دکتر آقای دکتر!

صدای خانم بود و من ناگهان در آن بلوا، دکتر هم شده بودم! در را باز کردم، دیدم هراسان، ترسیده، با دست‌ هایی روی سینه، بر آستان ایستاده و حالا انگار به دختربچه‌ای دبیرستانی می‌مانست

- آقای دکتر! مگه نگفتن با مردم عادی کاری ندارن؟

بی‌توجه به سوال، سعی کردم آرامش کنم و با چند جملهِ بی‌خاصیتِ معمول و مخصوصِ چنین شرایطی، بهش امیدواری دادم، اما دوباره سوالش را با کنجکاوی بیشتری تکرار کرد.
پاسخ را یکبار توی دهنم مزه مزه کردم، خواستم بگویم «کی گفته با مردم عادی کاری ندارن؟ اینها مزخرفات شبکه های ماهواره ای، دروغه! اینها دستشون برسه اینجا رو بدتر از غزه می کنن.» هنوز جملات را خوب توی ذهنم جمع‌جور نکرده بودم که اضافه کرد

- آخه من مشکل قلبی دارم، توی قلبم باتری، قلبم داره از توی سینه درمیاد، الان وسائلم اینجا جمع کردم برم پیش خواهرم تو نیشابور.

و باز بی اراده، سوالش را تکرار کرد!
یک نگاه به صورت رنگ و رورفته و دو دست کودکانه‌اش که روی قلبش مانده بود کردم و از فکرم گذشت با این اوضاع، ممکن است بهای حقیقت، خیلی خطرناک‌تر از آن چیزی باشد که در مواقع عادی فکرش را می کردم، انگار در شرایط اضطراری، حتی نسبت بین آن چیزی که فکر می کنیم درست است با واقعیتی که در عمل تجربه می‌شود، پیچیده تر از حالت معمول است بقول سعدی علیه الرحمه

دروغی مصلحت‌آمیز بِهْ که راستی فتنه‌انگیز

خلاصه، همانطور که کمکش می کردم تا اسباب سفر را از راه پله پایین ببریم، شروع کردم به گفتن مزخرفاتی چند در خصوص این موضوع و سرهم کردنِ ماجرایی که هدف مردم عادی نیستند! وقتی به پارکینگ رسیدیم، حس کردم خانم، همان زن گذشته از 60،در آستانه 70، متمایل به50، با پوششی شبیه 30 ساله هاست، نفسی عمیق کشید و گفت:

- آخیش داشتم سکته می کردم، بذار بغلت کنم.

و محکم بغلم کرد.

به دیدن بیا @BooF60
یادداشت ششم

در این دوران بی‌اینترنتی، ناچار توقیف اجباری داشتم در رسانه‌های داخلی! رسما از رادیو بگذریم که وضع‌اش خیلی خراب‌تر از هر حرف و صحبتی است، باقی رسانه‌ها با اخبار قطره چکانی و تولید انبوه حماسه و رجز روبرو بودند، نمی‌دانم در دیگر ملل دنیا هم وضع به این شکل است یا این حجم از میل به حماسه و موسیقی، مخصوص ماست، اما هر چه هست خیلی شور بود.

وضع رسانه‌های فارسی‌زبان خارج‌نشین هم تعریفی ندارد، با این تفاوت که هرچه می‌خواهند بگویند را می‌گذارند توی دهن یک دوجین فکل کرواتی به عنوان کارشناس، در واقع در این رسانه‌ها هر طوطیِ سخن‌گویی کارشناس است.

با مردم عادی که صحبت می‌کردم اغلب موضع جالب مشترکی داشتند، وقتی می‌پرسیدم از اوضاع و اخبار چگونه مطلع می‌شوید؟ اکثرا می‌گفتند:

یه ذره از این‌ور رو گوش می‌دم یه ذره از انور، وسطش رو می‌گیرم، سعی می‌کنم ببینم چه خبره!

به نظر برای عامه مردم، خبر و تحلیل اخبار در فقدان خبرگزاری‌های مستقل، یک جنبه بین‌الاذهانی دارد. برای همین است که هیچ‌یک از طرفین نتوانستند شناخت درستی از مردم و کنش‌های آنها پیدا کنند و برای همین است در داخل همین که افراد به هم می‌رسند به سرعت تلاش می‌کنند، همه چیز را برای همدیگر تحلیل کنند، در واقع این ملاقات‌ها برای دبل چک‌کردن صحت آن وضعیت بین‌الاذهانی و رفوکردنِ کم و کاستی‌های آن است.

@BooF60. به دیدن بیا
یادداشت هفتم

نمی‌دانم طنز واکنشی روانی به فاجعه است یا فاجعه در خود ابعاد طنزآمیز عمیق نهفته‌ای دارد، یا هر دو؟
در هر صورت در این روزها که همه میل به حرفهای جدی دارند و بازار تحلیل‌ها داغ است، بخشی از مردم هم طبق معمول، مشغول تولید ادبیات طنزآمیز بودند، تا شلیک‌های خنده از شلیک موشک‌ها جانمانند.
امیدوارم کسانی پیدا شوند و این بخش از ادبیات طنز این ایام را جمع کنند، به نظرم در روایت هر یک از این طنزها بخشی از حقایق و واقعیت‌های میدان اجتماعی ما مکنون و سر به مهر است.
و در خصوص آن می‌توان سخن‌های بسیاری گفت
@BooF60
یادداشت هشتم

همبستگی ملی، چگونه احیا شد و چطور باید آن را درک کرد؟

سیامک مهاجری

بخش اول1⃣

آنچه اسرائیل و انتظاری که از اعتراضات اجتماعی، هم‌زمان با یورش غیرقانونی و غافلگیرانه‌اش در محاسباتش لحاظ نکرده بود، همان خطایی بود که هم‌زمان، اپوزیسیون خارج‌نشین نیز در تحلیل اعتراضات و حتی جمهوری اسلامی در سیاست‌گذاری‌های سال‌های اخیر توجه جدی‌ای به آن نداشتند، که در ادامه به توضیح آن خواهم پرداخت. اشتباهی که همچنان در ادارک هرسه جریان از مفهوم مردم و تصور یکپارچه از آنها به چشم می‌خورد.

در سال‌های اخیر، بخشی از مطالعات من در زمینهٔ قشربندی اجتماعی، معطوف به مفهومی بود که می‌توان آن را «اقشار خاکستری» نامید؛ مفهومی که گاه با اصطلاحاتی چون Silent Majority یا «اکثریت خاموش» نیز از آن یاد می‌شود و در حاشیه مطالعات علوم اجتماعی کمتر مورد توجه قرار گرفته است.

اگرچه این اصطلاح در قرن نوزدهم برای اشاره به مردگان به‌کار می‌رفت، اما نخستین‌بار توسط ریچارد نیکسون در سوم نوامبر ۱۹۶۹ و در جریان جنگ ویتنام وارد ادبیات سیاسی شد و به شهروندانی اشاره داشت که بنا به تصور او از سیاست‌هایش حمایت می‌کردند، اما بی‌صدا بودند و اعتراض خود را علنی نمی‌کردند.

در یک تعریف کلی و ساده، می‌توان گفت قشر خاکستری یا اکثریت خاموش، بخشی از جامعه‌اند که ممکن است جهان‌بینی‌های متمایزی داشته باشند، اما نکتهٔ مهم این است که فاقد نمایندگی در ساختارهای نهادی‌ هستند، در بازنمایی‌های رسانه‌ای و گفتمان عمومی نامرئی‌‌اند، در هیاهوی رسانه‌ای مورد توجه قرار نمی‌گیرند، در محاسبات جایی ندارند و کمتر به نقش تعیین‌کنندهٔ آن‌ها در بزنگاه‌های تاریخی توجه می‌شود.

🔹از مهم‌ترین خصیصه‌های این گروه، می‌توان به دینامیسم و پویایی بالا، سیالیت در نگرش‌ها و رفتارهای پیش‌بینی‌ناپذیرشان اشاره کرد. از همین رو معمولاً نمی‌توان به‌راحتی واکنش آنان را در شرایط حساس حدس زد، اما دو ویژگی مهم آن‌ها قابل شناسایی است:

نخست، استقلال رأی خاموش
و دوم، نوعی محافظه‌کاری درونی

🔺که این هر دو، از نبود نمایندگی در ساختار نهادی نشأت می‌گیرد. امری که بسته به آرایش آنها در شرایط اضطراری، تصور یکپارچه‌ای از مردم را ایجاد و با تغییر شرایط، بعضا آن را اسقاط می‌کنند و منجر به تحلیل‌های نادرستِ فراوانی می‌شوند.

🔻پیش از این نیز، چه در اعتراضات ۱۴۰۱ و چه در سایر مناسبت‌ها، جسته و گریخته دربارهٔ اهمیت اقشار خاکستری سخن گفته‌ام. آنچه در ادامه می‌خوانید، بخشی از سخنرانی من در اردوی تابستانی سال گذشتهٔ دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف در شهر ساری است که انتشار آن را در شرایط فعلی مناسب دیدم.

ادامه مطلب در یادداشت بعدی 👇👇


به دیدن بیا @BooF60
یادداشت هشتم

همبستگی ملی، چگونه احیا شد و چطور باید آن را درک کرد؟

سیامک مهاجری

بخش دوم 2⃣

محور مشترک آنچه در این سخنرانی خواهم گفت دو کلیدواژه است که توضیح خواهم داد، چرا برای من حائز اهمیت است:

اولی «سیاست آرشیو» است، یعنی مدیریت جامع اطلاعات و سیاست طبقه بندی آن، بخاطر اینکه هرآرشیوی فقط انباشت بی معنی یک سری اطلاعات نیست،بلکه یک سامانه دانایی و دقیق تر این که یک ماشین تولید واقعیت و زاویه دید هم است (که در ادامه بیشتر بازش خواهم کرد)

و
دومی «کنشگران خاکستری اجتماع»یا اکثریت خاموش است؛ یعنی قشری از جامعه که همیشه نوشته می شوند،اما عمدتا خوانده نمی شوند!

🔺قشری که از قضا، منشا تحولات خاص و باور نکردنی در تاریخ ما بوده‌اند، این نیروها که عمدتا تغییرات وتحولات مهمی را رقم زده‌اند اغلب تا آنجایی از چشم نخبگان ما دور مانده و باعث شگفتی آنها شده‌اند که من اسم این وضعیت را گذاشتم:
«چرخه حیرت نخبگانی»

برای نمونه برای بسیاری از تحلیل گران، پس از دستاوردهای مشروطه، وقوع انقلابی همچون انقلاب 57، یک شوک و مایه حیرت بود، آن‌هم انقلابی که اگرچه از مفهومی مدرن(انقلاب) بهره می‌برد، اما بقول برخی، بازگشت به سنتی‌ترین طبقات( روحانیت) و ارزش‌ها به حساب می‌آمد، به طوری که حتی خود انقلابیون هم (بنا به اعتراف خودشان) انتظارنداشتند رژیم شاهنشاهی، چنان به سرعت و یک شبه فرو بریزد.

20 سال بعد، وقتی محمدخاتمی کاندید انتخابات ریاست جمهوری 76 شد، حتی انتظار خود و اطرافیانش این بود که با یک شکست آبرومندانه، تبدیل به یک اپوزسیون داخلی شوند و کار حزبی‌شان را دنبال کنند، اما در میان ناباوری همگان، خاتمی با 20 میلیون رای رئیس جمهور ایران شد.

8 سال بعد حتی به مُخیلهِ جدی‌ترین مخالفانِ اصلاحات هم، خطور نمی‌کرد که برنده انتخابات بعدی، نه قالیباف نوآراسته که ناآراسته‌ای ناشناخته‌ چون احمدی‌نژاد باشد.

همانطورکه 4 سال پس از جنبش سبز، که امیدها از صندوق رای، با رد صلاحیت جنجالی هاشمی رفسنجانی، به کلی از میان رفته بود، کمتر کسی تصور می‌کرد، که روحانی کم فروغی چون حسن روحانی، برنده یکی از پرمشارکت‌ترین انتخابات‌های بعد از انقلاب شود.

🟡همه اینها نشان می‌دهد که ما در ایران با یک جامعه نخبگانی روبرو هستیم که همیشه و به صورت متناوب، در حال شوکه شدن هستند! بدون آنکه از خود بپرسند دقیقا چه اتفاقی در حال وقوع است که باعث می شود که ما همواره غافلگیر شویم؟

🟢اینکه چرا ما با یک چرخه حیرت نخبگانی روبرو هستیم، موضوعی علی حده است که من پیش‌تر در جایی در خصوص آن صحبت کرده‌ام، اما یکی از دلایلش شاید چیزی باشد که من آن را «اپیدمی اعتیادآور علیت باوری نخبگان» نامیده‌ام، به نوعی که حتی شاید بتوانیم بگوییم ، همه ما به یک ماشین علیت ساز بدل شده‌ایم و گویا جز از این راه، راه دیگری برای مواجهه با مسائل مان نداریم.
در نتیجه به جای مواجهه با پیچیدگی‌های میدان اجتماعی_سیاسی، به سرعت در چنین مواقعی، لیستی از علت‌ها را بی ارتباط با واقعیت میدان، در منطقی از سیاست آرشیو، لیست و مدام به سمت همدیگر پرتاب می کنیم،در حقیقت مشاهده ما از میدان را نه خود پیچیدگی‌های آن، که میل و زاویه دید آرشیو از میدان معین می کند.

ادامه در یادداشت بعد👇


به دیدن بیا @BooF60
یادداشت هشتم

همبستگی ملی، چگونه احیا شد و چطور باید آن را درک کرد؟

سیامک مهاجری

بخش سوم 3⃣

🔝همه اینها باعث شد تا من بروم سراغ ساخت آنچه وضعیت ما را تولید می کند، وضعیتی که در آن قشر خاکستری و خاموشی وجود دارد که در این اقتصاد سیاسی برای هیچ یک از طرفین پرداختن به آن صرف ندارد، چون در سیاست آرشیو مدرن، مساله «مردمِ موجود» موضوعیت ندارد، بلکه مساله «تولید مردم دلخواه» حائز اهمیت است!

🟰تا از طریق فرایند غنی ‎سازی آنها، مردم را به شکل دلخواه، تکثیر کنند و یا با ایجاد کردنِ عرصه و اعیان لازم در سطح اجتماع و شبکه‎ های مجازی صدای آنها را آنقدر بالا ببرند که نه تنها همگان، بلکه حتی خودشان هم باور کنند که مردم چیزی جز این وضعیت نیستند، مردمی که ابتدا تولید و بعد موجود شدند، نه اینکه اول موجود بودند و بعد تولید شدند!

این سیاست آرشیو، هم نوعی ماشین تولید واقعیت است و هم سامانه‌ای برای چگونه دیدن و چه را دیدن و برجسته کردن، مساله من این نیست که با اسقاط کردن آرشیو سابق و بهادادن به آرشیو جدید، مردم جدیدی تولید کنم، بلکه در مواجه با مساله آرشیو دو هدف را دنبال می کنم:

1⃣ بحرانی کردن همه منطق و مناطقی که در کار آرشیوسازی اند، به قصد این تذکر که در پس پشت هر نظام آرشیوی، سیاستی نهفته که یکی از پیامدهای آن « تولید مردم دلخواه به جای مردم موجود» است.
اساسا سیاست آرشیو طوری ترتیب داده شده است که به جای موجودیت هرچیزی با تولید آن کار دارد. با فیگورهایی متنوع که بر خلاف ایدئولوژی به معنای کلاسیک اش به دنبال نشاندن ایده به جای واقعیت نیست، بلکه اتفاقا با اسناد و مدارک به ظاهر مستند، بدنبال اثبات واقعیت به شماست.

آن کاری که سیاست آرشیو می کند کاری به مراتب زیرکانه تر و هولناک تر از قلب کردن واقعیت است و آن «فراوری و غنی سازی واقعیت»است، فرایندی که به دنبال عبور از واقعیت به فرا واقعیت و واقعیت افزوده، به همان معنای بودریاری آن است، یعنی واقعیتی با این قابلیت که از خود واقعیت هم واقعی تر به نظر برسد.

📷درست مثل همین فیلترهای دوربین های عکاسی، پس مساله من، به چالش کشیدن هر ماشین آرشیوی است که کارش تولید چیزهای دلخواه و اسقاط کردن موجودیت هاست، دیگر با انگیزه خیر و شرش هم کاری نداریم، چون ماشین اساسا با مساله خیر و شر کاری ندارد و اصلا خیر و شر نمی شناسد، مساله ماشین این است که مطابق آنچه ورودی اش است، خروجی خواسته شده را تولید کند، کار ماشین با تولید درگیر است و اصلا با موجودیت کاری ندارد.

ادامه در یادداشت بعد👇

به دیدن بیا @Boof60
یادداشت هشتم

همبستگی ملی، چگونه احیا شد و چطور باید آن را درک کرد؟

سیامک مهاجری

بخش پایانی4⃣

2⃣ تلاش من این است که در این موضوع خاص، موجودیت مردم را در برابر تولید مردم، رویت پذیر کنم و در معنای موسع اش، هر موجودیتی را رویت پذیر کنم، هرچند اگر این کار در سطوحی ناممکن هم به نظر برسد، اما اگر به مساله تبدیل کردن را نیمی از راه تفکر بدانیم و اگر مساله مندی را رویت پذیر کردن امری که در غفلت و حجاب مانده بدانیم، آنگاه بهتر می فهمیم چرا می گویند طرح مساله نیمی از راه تفکر است، چون تمایز سوال و مساله در همین است، ما با سوال به سویی پاسخ های خود در خصوص یک فرضیه می رویم، اما مساله مندی نوع بیرون آمدن و بیرون شدگی از ظلمت است، نوعی نور تاباندن بر سطوح تاریک هستی است، که به مثابه نیستی برساخت شده و هدف آن، یک‌دست سازی و یک‌دست نشان دادنِ تنوع‌ها و تکثرهاست.

🚨 اشتباه نکنید! این صرفا نیتِ شوم قدرت‌ها و پیوست‌های رسانه‌ای آنها نیست، این فرایندی است که اگر تک‌تک به درونمان رجوع کنیم، می‌بینیم در تولید آن مشارکت و میل داریم، برای همین بخشی از این چرخه حیرت نخبگانی هستیم، که مدام در حال سوپرایز شدن هستیم، آنچه نمی‌خواهند و نمی‌خواهیم باور کنیم، این است که این اکثریتِ خاموش با مکانیسم‌ها و روش‌های خودش در حال مقاومت در برابر این میل یکدست‌ساز و صنعتِ تعمیم است که به ظاهر فیگوری علمی و آماری هم به خود می‌گیرد.

🛑از سوی دیگر، اینکه احساس بی قراری و ناراحتی می کنیم، بعضا سردرگم و در بسیاری از موارد از بیان آنچه در درون باور داریم اجتناب می‌کنیم، نه صرفا ناشی از اختلالات فردی و روانی است، بلکه بواسطه فشاری است که از سوی اکثریت صاحب تریبون و گفتمان احساس می‌کنیم، زیرا به روشنی بخشی از موجودیت ما در اکثریت خاموش، به کسوف رفته است که خواهان قرار گرفتن در قاب سیاست‌های یکدست‌ساز نیست، موجودیتی که از نظام مفهومیِ همگن‌سازی چون «مردم» و «همگان» گریزان است.

موجودیتی که گویی جز در شرایط اضطرار، به برون‌ریزیِ مکنوناتش اقدام نمی‌کند، این همه از یک دیتنامیسمِ پویای اجتماعی در جامعه ما حکایت دارد که در لحظات حساس تاریخی، در برابر هر شکل از تولید خودش، مقاومت می‌کند تا از موجودیت و استقلالش دفاع کند. فارغ از اینکه این تلاش برای اثبات این موجودیت به مذاق عده‌ای، در آن لحظه، خوش بیاید یا نیاید، اگر این را خصیصه‌ای هرچند مغفول‌مانده از جامعه ایرانی بدانیم، باید از آن، که حافظ موجودیت و تفاوت ماست، تا پای جان، بی‌لکنت و ترس دفاع کنیم، به این معنی که نه کسی می‌تواند ما را تولید و نه کسی می تواند ما را همگن سازد و اگر به دنبال سیاستی رهایی‌بخش و در عین حال اصیل و بومی هستید، به نظرم راهی جز این نیست.

پایان

به دیدن بیا BooF60@
2025/06/29 18:43:16
Back to Top
HTML Embed Code: