Telegram Web
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مردان خدا پرده ی پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند

هردست که دادند همان دست گرفتند
هرنکته که گفتند همان نکته شنیدند ...
تصنیف مردان خدا
کنسرت چرارفتی - لندن
Forwarded from Deleted Account
Forwarded from Deleted Account
کتاب خودشناسی با پیر بلخ محمد جعفر مصفا مولانا شناس برجسته کشورمان
هفت شهر عشق؛

وادی دوم؛
#وادی_عشق_1

مرغان، پس از #وادی_طلب وارد وادی عشق خواهند شد، نخست باید بدانیم که عشق، ماهیتی غیر بیانی دارد و حقیقتِ آن، قابلِ انتقال در «گفت و شنود» و قابل گنجایش در «قال و مقال» نیست که خواجه ی شیراز می فرماید؛

ای آنکه به تقریر و بیان دم زنی از عشق
ما با تو نداریم سخن، خیر و سلامت
#حافظ

ولی در عین حال خود خواجه حافظ نیز می داند که کلمات و تصاویر، تنها ابزار انتقال معانی برای عموم اند و چاره ای نیست جز اینکه با توسل به تمثیل و تعریف هم که شده، طرحواره ای مجمل و مبهم از عشق ارائه دهد، لذا محتاطانه و گاه به گاه، دست به تقریر و تعریف آن می زند تا شاید مردمان را بیدار کند که سمت عشق بروند و در عین حال متذکر می شود که آنچه می گوییم خودِ عشق نیست، بلکه تصویری از آن است که توانسته ایم در کلمات و عبارات بگنجانیم؛

این شرحِ بی نهایت، کز زلف یار گفتند
حرفی ست از هزاران، کاندر عبارت آمد
#حافظ

حافظ نمی گوید آنچه می گویم خودِ عشق است، بلکه یاد آور می شود که این یک سایه از عشق است که توانسته است در دفترم منعکس شود و برای دیدنِ حقیقت آن، لازم است هرکاری را زمین بنهید و سر طرّه ی یاری گیرید؛

مصلحت دیدِ من آن است که یاران همه کار
بگذارند و سر طرّه ی یاری گیرند
#حافظ

حافظ و عطار نیک می دانند که #عشق و #عاشق و #معشوق ، سه گانه ی متکثری هستند که در اندیشه ی محدود بشر تفکیک شده اند وگرنه در حریم متعالی سیمرغ _ که «من، تو، او» و ضمیرهای اول شخص و دوم شخص و سوم شخص معلوم، در چهارم شخصی مجهول و بی نهایت، محو شده اند _ جایی برای این تفکیک نیست... ولی چه چاره که القای چنین مفهومی برای مردمان گرفتار در زمان و مکان، جز با توسل به تمثیل و اسطوره امکانپذیر نیست...پس دست به تمثیل میزنند تا شاید طرحواره ای محدود از عشق را در اذهان بشر متجلی کنند...

عارفان و شاعران ایران زمین، تمثیل های گونه گونی چون عشق به مثال طوفان، دریا و...ساخته اند ولی آنچه بیشتر به چشم میخورد تمثیلِ #آتش است و لهیب های سوزانش...آنها آتش و شعله های وحشی اش را نزدیکترین مثال برای عشق یافته اند و در تقریرهای گوناگون، عشق را به مثابه آتش قلمداد کرده اند؛

آتشِ عشق است کاندر نی فتاد
جوشش عشق است کاندر می فتاد
#مولانا

عطار نیز در منطق الطیر و در شرح داستان شیخ صنعان و در توصیف وادی دوم، عشق را به آتش ماننده کرده است که در قسمت بعد به تفصیل خواهد آمد.
Forwarded from Deleted Account
منطق الطیر
هفت شهر عشق؛

وادی سوم: #وادی_معرفت

چون صدف پروردم اندر سینه دُرّ معرفت
تا به جوهر طعنه بر دُرهای دریایی زنم
#سعدی

معرفت به معنی شناختن است، اما نه هر شناختنی...معرفتِ مرغان سالک، شبیه شناسایی یک پدیده توسط یک دانشمند نیست که بخواهد به واسطه حواس پنجگانه اش، اطلاعاتی از پدیده به دست آورد و با تحلیل عقلی آنها به شناختی نسبی از آن نایل آید...
معرفت مورد نظر عطار، «معرفت به دل» و شناخت همدلانه ی هستی است...

سالک جویای معرفت، مثل یک محقق علمی نیست که بخواهد یک گل را از صفات صوری و ظاهری اش بشناسد، بلکه به واسطه ی عشق به آن و رفع حجاب های حایل بین خویش و گل، همدل و هم ضمیر آن می شود و از ضمیر خود گل، گل را می شناسد...

در این نوع شناخت، به واسطه ی رویت حق به دل، تمام شک و شبهه ها از پیش سالک رخت بر می بندد و آنرا که به نظر و استدلال نمی توانست درک کند، به کشف و عیان می بیند...

سالک به واسطه سلوک و تصفیه دل، عینِ معلوم را در مقابل خویش حاضر می بیند...به تعبیر مولانا؛

بندِ معقولات آمد فلسفی
شهسوارِ عقلِ عقل آمد صفی

صفی کسی است که به تصفیه دل پرداخته و هرگونه واسطه و حجاب را کنار زده و به معرفت حضوری رسیده است که مولانا از آن تعبیر به «عقلِ عقل» می کند...
آری! حقیقت همواره در پیش روی آدمی حاضر است، کافیست پرده ها کنار بروند و این پرده ها چیزی نیست جز خودخواهی ها و منیت های نوع بشر...

عطار در معرفی #وادی_معرفت بیشتر بر این امر تکیه دارد که این وادی، چشمه ی بی نهایت و بی حد و مرز است که هر سالکی به قدر وسع و ظرفیتش از آن می نوشد؛

بعد از آن بنمایدت پیش نظر
معرفت را وادیی بی پا و سر

یک سالک ممکن است ظرفیتی در حد پیاله ی شراب داشته باشد و با اندک جرعه ای از چشمه ی معرفت، بانگ «انالحق» سر دهد و دیگری ظرفیتی در حد اقیانوس را دارا باشد و هرچه در او ریزند باز ندای «ما عرفناک حق معرفتک» از او شنیده شود که عارفان گفته اند:«حقیقت، بی نهایت است اما به قدر وسع تو فرود می آید»؛

کی تواند شد در این راه خلیل
عنکبوتِ مبتلا، هم سِیر پیل؟

گر بپرّد پشّه چندانی که هست
کی کمال صرصرش آید به دست؟

عطار از اینجا نتیجه میگیرد که چون میزان و ظرفیت معرفت ها متفاوت است، پس باید طرق و راههای معرفت هم متفاوت باشد. زاغ به کیش خویش رود و طاووس به طریقت خویش که می فرماید:«الطرق الی الله بعدد نفوس الخلایق: به تعداد مخلوقات، راه هست برای رسیدن به خدا»؛

لاجرم چون مختلف افتاد سَیر
هم روش هرگز نیفتد هیچ طیر

معرفت زاینجا تفاوت یافته است
این یکی محراب و آن بت یافته است

اما این تفاوت ها و ظرفیت ها هم سیال است و هرچه کوشش سالک بیشتر شود، کشش معرفت هم فزون تر خواهد گشت؛

کاملی باید در او جانی شگرف
تا کند غواصی این بحر ژرف

گر ز اسرارت شود ذوقی پدید
هر زمانت نو شود شوقی پدید



قسمت بعد:
#وادی_استغنا
مراحل هفتگانه ی سیر و سلوک



عطار مراحل هفتگانه ای را برای سير و سلوك و طلب حقيقت و رسيدن به درجات عاليه خود سازی تا آگاهی كامل و رسيدن به ديدار روی دوست در نظر گرفته است:

۱. طلب
۲. عشق
۳. معرفت
۴. استغناء
۵. توحيد
۶. حيرت
۷. فنا يا فناء فی الله.

اين هفت وادی در منطق الطير به این شکل بیان شده:

گفت ما را هفت وادی در ره است
چون گذشتی هفت وادی درگه است

۱. وادی طلب:

طلب آتشی است که به عنایت خداوند در جان سالک می افتد و شوقی عظیم برای دریافت حقیقت جان سالک را فرا میگیرد.
در اين وادی سالك راه حقيقت، بايد مردانه گام در راه نهد و از خود بگذرد و همت قوی دارد.
در همه حال و همه جا يار را بجويد و به دنبال او كه در درون وی است، كند و كاو و جستجو نمايد.
اين وادی وادی پر خطری است ولی سالك نبايد وحشتی به دل راه دهد؛ او باید سر تا پا تسليم رضای او باشد و بكوشد تا او را در پیدا و پنهان بيابد كه عاقبت جوينده يابنده بود.

۲. وادی عشق:

درين وادی وجود طالب و سالك مالامال از عشق و شوق و مستی می گردد.
او چون صراحی لبريز می شود. عشق وجودش را چنان پر می سازد كه يكسره آتش سوزان می شود و در تب و تاب می افتد.
عشق به پروردگار به صورت عشق به همه مظاهر هستی كه جلوه رخ دوست هستند، نمودار می گردد و در عين سوز و گداز و اشتعال درون، سر تا پا خوبی و صفا و صلح و آشتی می گردد.
می سوزد و به ياد دوست، همه كس و همه چيز را دوست می دارد.
در اين حال سالك خود را در مسير و جريان كل كاينات می بيند و با تمام ذرات هستی همراه و همراز می گردد.

۳. وادی معرفت:

اینجا وادی شناخت است. به نظر عرفا اصل معرفت در شناخت خداوند است و به قول هجويری كه در كشف المحجوب مي فرمايد:
"معرفت حيات دل بود به حق،
و اِعراض سر جز از حق،
و ارزش هر كس به معرفت بود
و هر كه را معرفت نبود بی قيمت بود"

در این وادی عارف نسبت به نفس خود و ذات حقيقت شناخت پيدا می كند و چشم دل و جان، چشم سر و چشم درونی وی باز می شود و بنا به تعبيری در اينجاست كه عارف پاكدل، چشم جانش به حقايق و رموزِ دستورهای دين و هدف انبياء باز می گردد.

۴. وادی استغنا

درين مرحله صوفی و سالك چنان به «او» متكی می گردد كه از همه چيز و همه كس جز او بی نياز می گردد.
او خود را در كوی امن و رجا مستغنی می يابد و از همه مال و مقام و جلوه های وسوسه انگيز زندگی بيكباره دل می كند و طمع می برد.
اين وادی پشت پا زدن به هوس ها و جلوه های دنيايی، پا گذاردن بر سر افلاك و نه گنبد ميناست و اينجاست كه سالك می تواند با افتخار خود را بالاتر و برتر از عالم خاكی مشاهده كند و صفات خداوندی را در وجودش متجلی ببيند.

۵. وادی توحيد:

اكنون عارف به وادی توحيد می رسد

چشم دل باز کن كه جان بينی
آنچه نا دیدنی است آن بینی

در اين وادی چشم دل وی باز میشود، موحّد شده و وحدت عالم را رویت میکند.
او مشاهده می كند كه در جهان «يكی هست و هيچ نيست جز او» و بر هر چه می نگرد او را در وی می بيند.
در اين حالت عارف همه چيز و همه جا را چون مظهر و آفريده اويند زيبا می بيند و می ستايد و به قول باباطاهر:

به دريا بنگرم دريا ته بينم
به صحرا بنگرم صحرا ته بينم

به هر جا بنگرم كوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا ته بينم

وی حتی جدا دانستن حق را از خود و از عالم هستی كه جلوه رخ دوست است دوگانگی و دوئیت می داند.

۶. وادی حيرت:

در اين مرحله در دل عاشق و اهل الله در وقت تامل و تفكر و حضور، حيرت و سرگردانی وارد می شود و آنگاه او چنان متحير می شود که راه تفکر بسته میشود.
سالک به هر چیز می نگرد او را معرفتی جدید دست میدهد و سرگشته تر و حیرانتر زده تر از قبل میشود او در طوفان معرفت سرگردان می شود و در وادی حیرت مقیم.

۷. وادی فنا:

اين مرحله مرحله نيستی و محو شدن سالك است از خود است و بقای در حق.
در اين حال منيّت و خود خواهی وی به همراه همه صفات مذموم و ناپسند نابود می شود و وجودش زنده می گردد به صفات پسنديده و محمود الهی.
ابوسعيد ابوالخير مي فرمايد: «زندان مرد، بود مرد است»
درين مرحله است كه انسان به آزادگی مطلق می رسد .
فنا پايان راه سير الی الله است و شروع بقاء بالله و يا شروع سير فی الله.
در اين حال است كه انسان متخلق به اخلاق الله می گردد و لياقت جانشينی خدا را و جايگاه خليفه الهی را پيدا می كند.
و چنان غرق دريای افعال الهی می شود كه نه خود را و نه غير را اراده ای نبيند جز فعل و اراده و اختيار مطلقه حق تعالی.
در اينجا سالك به ايمان كامل می رسد و تسليم محض است.
يعنی مسلمان واقعی كه هدف غائی و نهائی اسلام و هر دين توحيدی ديگر است، تسليم محض بنده است به اراده و مشيت او.
Forwarded from Deleted Account
يا نور
عشق گر خواهى بِبايد
خويش را شيدا كنى
خويش را بايد بسوزى
عشق راپيدا كنى
دردها بايد كشيدن
رنج ها بايد چشيدن
خويش رابايد بسوزى
عشق را بايد بسازى
من ، پيام اورده ام
اى مردمان ، عاشق شويد
من ، نه فرعونم نه موسى
من، نه زرتشتم نه عيسى
من، نه در غارم ، نه در مسجد
نه مَبعد، نى كليسا
از شمايم ، مردمان عاشق شويد
Forwarded from Deleted Account
شعر زیبای گرگ از زنده یاد فریدون مشیری 👆👆👆
Forwarded from قانون جذب . شکرگزاری🌱🌹🌱
سالکان بی عمل

سالک از این نظر که تصمیم میگیریم از ماجرای زندگی و مشکلات ذهنی خود سر در بیاوریم، اما در پی این شناخت آنقدر محو خواندن کتاب و گوش سپاری به واعظین گوناگون میشویم که اصالت و درد خویش را فراموش و عمر خود را وقف دویدن و سنجاق کردن خود به کتاب ها و نویسندگان میکنیم.

گم گشتگانی از این دست معمولا قربانیانی هستند که از چاله ناآگاهی خویش به چاه وابستگی سقوط میکنند.
حس خود کم بینی و دیگر بزرگ بینی از عوارض این آفت رایج در میان این دسته از سالکان به بیراهه رفته است.

سالها مطالعه، ضبط مطالب، نت برداری و تغییر کاربری کتابخانه شخصی به عبادتگاه، وقتی با بی عملی و صرفا به منظور ذخیره سازی اطلاعات صورت گیرد نه تنها بی فایده است بلکه اضافه باری زاید است که بر قامت نهیف روان خود تحمیل میکنیم.
در این میان ما تصور دانا و اگاه شدن میکنیم، در حالی که این من بدلی است که از این ذخایر بعضا بی خاصیت برای استحکام بخشیدن به هویت اش بهره میبرد.

یکی از دلایلی که هر از گاهی علاقه‌مند به فلان نویسنده و کتابی جدید میشویم این است که مترصد کشف بهانه جدیدی هستیم برای به تاخیر انداختن عمل و حرکت.

اصولا در امر شناخت اغلب تمایل به عمل وجود ندارد، اشتیاق و ذوق وافر برای دانستن و ذخیره سازی اطلاعات به منظور ایجاد حس ایمنی است.

صرفا ترجیح میدهم فقط دلایل بدبختی را بدانیم، همین کافی است، خروج از بدبختی ضروری به نظر نمیرسد! ترسناک است! زیرا لازمه آن پا گذاردن روی شخصیت خیالی و دانسته های خویش است، همان ارکان زایدی که موجب ایجاد امنیت بدلی و دلخوش نگه داشتن ما میشوند.

اشاره به بی عملی در عرفان حرف جدیدی نیست، از گذشته های دور نیز مطرح و تاکید شده است. این عارضه در روزگار ما نیز همچنان پا برجا بوده و باید یادآوری شود.

شما نیز اگر به جای پرداختن به خودشناسی و عرفان نظری! در کار خود صادق و جدی میبودید، آگاهی هایتان خود بخود به عمل مبدل میگردید و اکنون مشغول بهره وری از مواهب با خود بودن و زندگی بی ترس میبودید.

حریص فکری بودن برای کشف مطلب یا راهنمای جدید به معنی خودفریبی بیشتر و فرار از عمل است.
(ناشیانه ترین پرسش این است که چگونه باید دست به عمل بزنیم)! زودتر گفتم که تا شما مطرح نکنید!

اغلب انسان های با خود غریبه به عنوان تمهیدی فکری به عرفان یا خودشناسی روی می آورند تا خود را مشغول و آرام نگهدارند. در این میان زندگی ما صرف اکتشاف و ذهن ما قربانی استفاده از مخدرهایی میشود که تصور آرامش به ما میدهند.
متاسفانه باید ادعا کرد که خودشناسی و عرفان برای عده بسیاری مبدل به هویتی مد روز و روشی برای خود تخدیری گردیده است.

اگر سالکی صادق و بی ادعا و فارغ از خود فریبی هستید از همین لحظه دست بکار خلوت نمودن کتابخانه شخصی و تصورات ذهنی خود نسبت به این امور شوید تا خرد فردی و عزیز درون شما که موجه ترین راهنما است نیز مجالی برای ظهور و نجات شما در این فرصت باقی مانده حیات بیابد.

سلامت باشید..... * سالک

لغت‌نامه دهخدا

سالک .[ ل ِ ] (ع ص ، اِ) مسافر و راه رونده . (ناظم الاطباء).راه رونده . (غیاث ). رونده . در اصطلاح عرفانی طالب تقرب حق تعالا
Forwarded from گنج حضور
ما چرا از مرگ می ترسیم؟
برای اینکه فرم هستیم، برای اینکه دل ما مادی است .
آیا آن فضا در ما بیدار بشود، باز بشود باز هم از مرگ می ترسیم؟
نه نمی ترسیم . معنی‌اش این نیست که آدم بی خردی کند و خودش را از جای بلندی بیاندازد ! نه . ما تا آخر عمر سلامتی خود را حفظ می کنیم از خودمان نگهداری می کنیم، ولی نمی ترسیم .
یک توکلی در شما هست این توکل عیناً از زنده شدن به زندگی می آید .

. پرویز شهبازی
Forwarded from سفر به دیگر سو (کانال بهبودی)
ﺷﮑﺎﯾﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺩﺍﺭﯾﻢ، آیینه‌ای ﺍﺯ ﻧﻘﺺ ﻫﺎﯼ ﺷﺨﺼﯽ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ، ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﮐﻪ نقص ها ﻭ ﻧﺎﮐﺎﺭآﻣﺪﯼ هاى ﻣﺎ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺍﺳﺖ.http://www.tgoop.com/safarbedigarsoo
2025/01/27 04:33:17
Back to Top
HTML Embed Code: