اگر یک بار
در سوگ عشق گریه کرده باشی،
چیزی در تو فرو میریزد،
چیزی در تو باقی میماند
شبیه درختی که آتش را زیسته
اما هنوز ایستاده است!
#المیرا_پریچهره
در سوگ عشق گریه کرده باشی،
چیزی در تو فرو میریزد،
چیزی در تو باقی میماند
شبیه درختی که آتش را زیسته
اما هنوز ایستاده است!
#المیرا_پریچهره
آدمها تمام نمیشوند!
آدمها نیمه شب، با همهی آنچه
در پسِ ذهن تو برایت باقی گذاشتهاند؛
به تو هجوم میآورند!
#هرتا_مولر
📚سرزمین گوجههای سبز
آدمها نیمه شب، با همهی آنچه
در پسِ ذهن تو برایت باقی گذاشتهاند؛
به تو هجوم میآورند!
#هرتا_مولر
📚سرزمین گوجههای سبز
اینکه چه کسی از راه میرسد،
اهمیتی ندارد؛
مهم این است که چه کسی
بی آنکه بخواهی،
بخشی از وجودت میشود!
#گابریل_مائورو
اهمیتی ندارد؛
مهم این است که چه کسی
بی آنکه بخواهی،
بخشی از وجودت میشود!
#گابریل_مائورو
دورترین فاصله در دنیا؛
فاصلهی من است با تو
وقتی رو به رویت ایستادهام
و دوستت دارم،
بیآنکه تو بدانی...
#رابیندرانات_تاگور
فاصلهی من است با تو
وقتی رو به رویت ایستادهام
و دوستت دارم،
بیآنکه تو بدانی...
#رابیندرانات_تاگور
محتاط باشیم
در سرزنش و قضاوت کردن دیگران،
وقتی نه از دیروز او خبر داریم؛
و نه از فردای خودمان!
#فئودور_داستایفسکی
در سرزنش و قضاوت کردن دیگران،
وقتی نه از دیروز او خبر داریم؛
و نه از فردای خودمان!
#فئودور_داستایفسکی
گاه گاهی که دلم میگیرد
به خودم میگویم:
در دیاری که پُر از دیوار است
به کجا باید رفت؟
به که باید پیوست؟
به که باید دل بست؟
حس تنهای درونم میگوید:
بشکن دیواری که درونت داری
چه سوالی داری؟
تو خدا را داری
و خدا...
اول و آخر با توست!
#سهراب_سپهری
به خودم میگویم:
در دیاری که پُر از دیوار است
به کجا باید رفت؟
به که باید پیوست؟
به که باید دل بست؟
حس تنهای درونم میگوید:
بشکن دیواری که درونت داری
چه سوالی داری؟
تو خدا را داری
و خدا...
اول و آخر با توست!
#سهراب_سپهری
#نزار_قبانی میگه:
لا تعشقني بعينك،
ربما تجد أجمل مني...
إعشقني بقلبك،
فالقلوب لا تتشابه أبداً!
با چشمانت عاشقم نشو،
ممکن است زیباتر از من پیدا کنی
با قلبت عاشقم شو،
چون قلبها مشابهی ندارند!
لا تعشقني بعينك،
ربما تجد أجمل مني...
إعشقني بقلبك،
فالقلوب لا تتشابه أبداً!
با چشمانت عاشقم نشو،
ممکن است زیباتر از من پیدا کنی
با قلبت عاشقم شو،
چون قلبها مشابهی ندارند!
به او فکر میکرد،
نه با ذهن، بلکه با جانش؛
انگار که حضورش،
از یاد رفتنی نبود،
حتی اگر رفته باشد!
#لئو_تولستوی
نه با ذهن، بلکه با جانش؛
انگار که حضورش،
از یاد رفتنی نبود،
حتی اگر رفته باشد!
#لئو_تولستوی
وقتی کسی را دور انداختیم
دیگر نباید اشتباهاتش را تشریح کنیم
و وقتی دنبال چراهای اشتباهات او میرویم
که هنوز او را کاملا دور نینداخته باشیم!
#اوریانا_فالاچی
📚زندگی، مرگ و دیگر هیچ
دیگر نباید اشتباهاتش را تشریح کنیم
و وقتی دنبال چراهای اشتباهات او میرویم
که هنوز او را کاملا دور نینداخته باشیم!
#اوریانا_فالاچی
📚زندگی، مرگ و دیگر هیچ
عشق را بر تنِ مجروح به تصویر کشید
از پِی تیر، دَمادم جگرش تیر کشید
تیرها در خطِ پرواز، پَر و بالش بود
دیده سوی حرَم و دل سوی گودالش بود
حق ندا داد که ای مقتلِ تو دامانم
مانده تا لحظۀ آخر به سرِ پیمانم
دوست داری ز عدو دادِ تو را بِستانم
همه یارانِ تو را خود به تو برگردانم
تا صف حَشر فراموش، قیامت نشود
ذرهای بر درِ ما کم ز مقامت نشود
گفت ای وقفِ تو از روز ولادت سرِ من
ربِّ من، صاحبِ من، خالقِ من، داورِ من
این تو این قاسم و این اکبر و این اصغرِ من
گو دو صد مرتبه صدپاره شَود پیکر من
خوشترین لحظۀ من لحظۀ سَر باختن است
پیش دشمن سپر من، سپر انداختن است
دوست دارم نبُوَد نقطۀ سالم به تنم
زخم پیوسته شود مرهمِ زخمِ بدنم
پیرهن پاره، تنم پارهتر از پیرهنم
سر گرفتم به کَف و ذبحِ عظیم تو منم
سینۀ خویش به شمشیر بلا کردم باز
تو مرا خواستهای کُشته ببینی زآغاز
بود بر سجدۀ تسلیم رُخِ چون قمرش
نیزهها بود که میرفت فرو در جگرش
در همان حال که لبتشنه جدا گشت سرش
اشک میریخت به رخسارِ خود از چشم ترَش
سَر جدا شد ز تن و ذکر حقش بر لب بود
چشمش از دامن قاتل به سوی زینب بود...
#غلامرضا_سازگار
«عاشورای حسینی تسلیت باد»🏴
از پِی تیر، دَمادم جگرش تیر کشید
تیرها در خطِ پرواز، پَر و بالش بود
دیده سوی حرَم و دل سوی گودالش بود
حق ندا داد که ای مقتلِ تو دامانم
مانده تا لحظۀ آخر به سرِ پیمانم
دوست داری ز عدو دادِ تو را بِستانم
همه یارانِ تو را خود به تو برگردانم
تا صف حَشر فراموش، قیامت نشود
ذرهای بر درِ ما کم ز مقامت نشود
گفت ای وقفِ تو از روز ولادت سرِ من
ربِّ من، صاحبِ من، خالقِ من، داورِ من
این تو این قاسم و این اکبر و این اصغرِ من
گو دو صد مرتبه صدپاره شَود پیکر من
خوشترین لحظۀ من لحظۀ سَر باختن است
پیش دشمن سپر من، سپر انداختن است
دوست دارم نبُوَد نقطۀ سالم به تنم
زخم پیوسته شود مرهمِ زخمِ بدنم
پیرهن پاره، تنم پارهتر از پیرهنم
سر گرفتم به کَف و ذبحِ عظیم تو منم
سینۀ خویش به شمشیر بلا کردم باز
تو مرا خواستهای کُشته ببینی زآغاز
بود بر سجدۀ تسلیم رُخِ چون قمرش
نیزهها بود که میرفت فرو در جگرش
در همان حال که لبتشنه جدا گشت سرش
اشک میریخت به رخسارِ خود از چشم ترَش
سَر جدا شد ز تن و ذکر حقش بر لب بود
چشمش از دامن قاتل به سوی زینب بود...
#غلامرضا_سازگار
«عاشورای حسینی تسلیت باد»🏴
و بوی سیب گرفته تمامِ دفتر من
چرا که از تو نوشتم دوباره سَرور من
تویی که کشتی اسرع شدی میان همه
شبیه شهر گناهم، بیا به بندر من
سَرم اگر که شکسته میانِ مرثیهها
فدای حضرت زینب تمام پیکر من
من اقتدا به پدر میکنم که نوکرتم
همیشه خادمیات بوده کارِ مادر من
خدا کند که بمیرم به وقت روضهٔ تو
سلامِ ناحیه باشد کلام آخر من!
#امیرحسین_حسینزاده
چرا که از تو نوشتم دوباره سَرور من
تویی که کشتی اسرع شدی میان همه
شبیه شهر گناهم، بیا به بندر من
سَرم اگر که شکسته میانِ مرثیهها
فدای حضرت زینب تمام پیکر من
من اقتدا به پدر میکنم که نوکرتم
همیشه خادمیات بوده کارِ مادر من
خدا کند که بمیرم به وقت روضهٔ تو
سلامِ ناحیه باشد کلام آخر من!
#امیرحسین_حسینزاده