Telegram Web
فریدون یه انگشت نداشت، مادر زادی;
انگشت اشاره‌ی دست چپ نداشت!
'
ننه بابای خوب داشت، خانواده‌ی درست حسابی;
مدرسه‌ی خوب درس خوند; سفرای خوب خوب رفت;
دانشگاه رفت، مهندس شد،
اما..
یه انگشت نداشت..
همین درد توی سینه‌ش بود!
'
درد بدتر اینکه دختری که عاشقش بود بخاطر همین یه دونه انگشت نداشته، بهش جواب رد داد;
اونجا بود که هرچی فریدون کلاس موفقیت و عزت نفس رفته بود، دود هوا شد!
چندسالی گذشت و فریدون با دختر خوبی ازدواج کرد،
میگفت خوب، چون فریدون رو با انگشت نداشته‌ش خواسته بود!
بعد چندسال زندگی، فریدون فهمید غم  عشقش اونقدرا هم دردناک نبوده و بی جهت عمری غصه‌شو خورده;
درد بدتر اینه که هنوز بچه‌ای نداشت;
تو حین و بین دوا درمون;
مادر فریدون مُرد!
اونجا بود که فریدون فهمید درد بدتر غم بی مادریه، بچه نداشتن چه اهمیت داشت وقتی خودش گلی به سر مادرش نزده بود و الان حسرت روی حسرت تلمبار می‌کرد..
'
بالاخره خدا به فریدون یه دختر سالم داد، همون لحظه اول به دستای بچه‌ش نگاه کرد که یه وقت انگشتی کم نباشه..
'
بچه بزرگ شد،
پدر فریدون مرد،
زنش مریض شد،
فریدون پیر شد..
دم مرگش..;
به دخترش گفت: ما آدما همیشه فکر میکنیم یه چیزی نداریم..
فکر میکنیم خونمون کوچیکه، ماشینمون خوب نمیرونه، هوامون بده، اونی که خواستیمش رفته، عزیزمون مُرده..
انقد تو زندگیمون فکر نداشته‌هاییم که یادمون میره چیا رو داریم، کیا رو داریم..
اونقد حساب کتاب دل و عقلمون اشتباهه که چشم باز می‌کنیم، می بینم ساعتای آخر عمرمونه و حیف که کیف زندگی رو نکردیم..
'
کاش ده انگشت نداشتم، اما کم غصه میخوردم،
اون موقع کمتر هرروز می مُردم..!
تو مث من نشو بابا جان..زندگی هرچی باشه..خوبه!


@CaptionKhaas
👍38💔4🤩3👌2❤‍🔥1
تاريخِ معاصر،
همين
حالِ خوبِ
كنارِ تو بودن است ...

#علی_قاضی_نظام

@CaptionKhaas
👍14👌3🥰2❤‍🔥1
ندانَمت که چه گویَم
تو هردو چَشم مَنی...🤍


پ.ن:
بلاخره چنلی رو پیدا کردی که هم موزیکای مورد علاقتو داره🎧🎼
هم تکست هایی که حرف دلِ این روزاته...♥️

آره تو دوست خوب منی🫂🫀

سازِ زندگیتون کوک🌱 :)

@Sazee_Zendegii
👌9❤‍🔥4👍1
سلام عزیزای دلم صبحتون بخیر🌱
چه خبر چیکارا میکنید🥹
تعطیلاتم که تموم شد دیگه از فردا
کار و درس و دانشگاه و همه چی شروع میشه🥲


@CaptionKhaas
💔22👌8👍3
هیچکس قفل بدون کلید نمی‌سازد
بنابراین خدا مشکلات را بدون
راه حل قرار نداده...
پس با مشکلات خود،
با اعتماد به نفس بالا برخورد کنید

عشقای دلم ماچ به تک تکتون🥰🥰🥰🥰😘😘😘😘


@CaptionKhaas
👌27👍11🤩5
‏وقتی دو قلب که عمیقاً همدیگه رو دوست دارن از هم دور می شن
انگار یه تیکه از وجودشون گم میشه. فاصله فقط جسم‌ها رو جدا نمی‌کنه، روحشون رو هم به تکاپو می‌ندازه. برای همین بحث‌ها شروع میشه
نه از سر خشم، بلکه از یه دلتنگی
که کلمات نمی‌تونن بیانش کنن.
‏هر جمله تند، هر اشک پنهان،
در اصل یه التماسه
یه زمزمه لرزون که میگه:
تو همه دنیای منی، این دوری داره
منو می‌شکنه.
این دعواها نشونه عشق بینشونه
چون فقط وقتی چیزی اینقدر عزیزه، نبودنش اینطور آتیش به
جون آدم می‌زنه.

@captionkhaas
💔20👌5👍4
یه نویسنده انگلیسی میگه:
هر شهری جنسیت و سنی داره
که به دموگرافی اون شهر ربطی نداره. مثلا رم زنانه است، همینطور اودسا. لندن تینیجره، یه کودک خیابونی و از زمان دیکنز هم تغییری نکرده.
پاریس مرد جوانیه در اوایل
دهه بیست که عاشق زنی
از خودش بزرگتره.
نگاهش رو خیلی دوست داشتم

@captionkhaas
❤‍🔥29👌5👍2
یه روزایی آدم انقدر سنگینه که نمی‌تونه خودشو بکشونه از خونه ببره بیرون
دلت می‌خواد به بی‌تفاوت‌ترین حالت ممکن بگذره لحظات.
خیلی اذیت کننده‌ست…
اما خیلی لازمه …
اینجور وقتا
یعنی سیاهی‌های توی وجودت
رسیده به سطح…
و داره کَنده میشه ازت…
صبور باش …
این بی‌حوصلگی، مقدمه‌ی یه هیجان بی‌ماننده…
فقط یادت باشه…
بگذار وُ بگذر…

@captionkhaas
❤‍🔥14👍9👌5💔4
به قانون دنیا اعتماد کن!
وقتی آدمی از زندگیت میره ناراحت نباش.
سیستم دنیا خودش ادمایی که پشت پرده دشمن تو بودن رو حذف میکنه
هیچ رفتنی بی دلیل نیست عزیزمن.



@CaptionKhaas
👌59👍19💔8❤‍🔥5
ما با گذشت زمان بزرگ نمی‌شیم بلکه به واسطه اشک‌ها و تعداد دفعاتی که قلبمون می‌شکنه بزرگ شدن رو تجربه می‌کنیم.


@CaptionKhaas
💔48👍12👌5💘2
صُبح
بهار
باران
یادِ تو نیاید چه آید؟

#علی_سلطانی

@CaptionKhaas
💔15👌8👍4
استاد گلشیری تو یکی از کتاب‌هاش نقل به مضمون نوشته بود: «بابا من اصلا زن گرفتم که وقتی شب میرسم خونه براش خاطرات زندگیم رو بگم.»
و من باهاش موافقم. اشتیاق به قصه‌ی دیگری٬ مقدمه خلق قصه‌های تازه است.
یکی از بزرگ‌ترین حسن‌های ادبیات همین که تمرین می‌کنیم شنونده قصه باشیم.


@CaptionKhaas
👍34❤‍🔥8👌6
سلام سلام
چه حال و احوال؟
روزهای شروع کار و تحصیل و زندگی تو سال نو چطوره؟
حال دلتون چجوریاست کپشن خاصی های خاص😘🥰

@CaptionKhaas
🤩14❤‍🔥1👍1
وقتی آدمای اشتباه زندگیتو حذف میکنی تازه میفهمی چقدر کافی‌ای، چقدر با خودت آرامش داری و چقدر از سر همشون زیاد بودی. تازه میفهمی هیچ وقت هیچ چیزی به هیچ کس بدهکار نبودی و نیستی.


@CaptionKhaas
👌42👍17❤‍🔥4
یه جمله دیدم که شنیدنش خیلی دردناکه؛
همونی که بیشتر از همه دوسش داری، آخرش بهت یاد میده دیگه هیچوقت کسی رو اینجوری دوست نداشته باشی.


@CaptionKhaas
💔67❤‍🔥29👍28👌14
پيش از آن كه
معشوقه ام شوى
با هر  كلامى كه مى خواستم،
عشق ورزى مى كردم
و با هر  معنى كلمه اى،
كه خواهانش مى شدم،
ازدواج مى كردم!
پس از اين كه
معشوقه ام گشتى،
جز چشمانت،
كه مملو از اندوه و سرمه و
مرغان دريايى است!!
چيزى از  ساحل درياى مديترانه،
به ياد ندارم

#نزار_قبانی
@CaptionKhaas
❤‍🔥6👍4👌3🥰1💔1
دیروز یه چیز جدید یاد گرفتم بهش می‌گن:
Duality of breakup  (دوگانگی جدایی)

یعنی در عین حال که دلت براش تنگ میشه و یاد خاطرات خوب میافتی، هم‌زمان احساس آرامش می‌کنی که رابطه تموم شده و می‌دونی نمی‌تونستی ادامه بدی.
داشتن این احساسِ به ظاهر متناقض طبیعیه و خیلی‌ها تجربه می‌کنن


@CaptionKhaas
👍60💔22👌7❤‍🔥3
‏نمی‌دونم چجوری بگم ولی دلم کِدِره،
تنگه، غم داره و خیلی چیزای سنگینی
توشه که به این زودیا قرار نیست تموم
بشه …
حال دلم خیلی بده
دلم تب داره برا دلم میشه امن یجیب  بخوانی؟

امن یجیب المضطر اذا دعا و یکشف السوء

بچه ها فردا مامانم عمل داره
ازتون خواهش میکنم براش دعا کنید🥺😔🙏 امن یجیب بخونید 🥺

@CaptionKhaas
💔104👍52❤‍🔥18👌9
در یکی از شهرهای ایتالیا جوانی بود به نام آلفردو.
آلفردو دکه‌ی کوچکی داشت که در آن عرق‌سگی می‌فروخت.
او هر بطری عرق‌سگی را به قیمت دو لیره می‌فروخت.
هزینه‌ی تولید عرق‌سگی چیزی حدود ۱/۸ لیره بود.

برای همین آلفردو در ازای فروش هر بطری عرق‌سگی چیزی حدود ۰/۲ لیره سود می‌برد.
او در روز ۲۰۰ بطری عرق می‌فروخت و لذا درآمدش روزانه ۴۰ لیره بود و با این ۴۰ لیره با مادرش به دشواری زندگی می‌گذرانید.
روزی از روزها دولت بنیتو_موسولینی قانونی امضا کرد که در آن خرید و فروش عرق‌سگی ممنوع اعلام می‌شد.
این‌گونه بود که فردای آن روز ماموران پلیس به مغازه‌ی او هجوم آوردند و مغازه او را پلمپ کردند.

آلفردو بیچاره تنها و سرگردان به پارک پناه برد.
او در پارک ناراحت و غمگین شروع به راه رفتن کرد و بر بخت بد خود بسی گریست و گریست.
در حالی که سرش را به درختی تکیه داده بود داشت هق هق می‌زد و از زمین و زمان دل چرکین بود، ناگهان یک نفر از پشت سرش گفت: هی آلفردو! خوب شد پیدات کردم، بد جوری تو خماری موندم رفیق، امروز تمام عرق فروشی‌های شهر رو تعطیل کردند و من هم نمی‌دونم باید از کجا عرق گیر بیارم، تو چیزی تو خونه‌ات داری به من بدی؟ من حاضرم به جای دو لیره، بهت ۱۰ لیره پول بدم...

آلفردو در بهت فرو رفت.
سریع به خانه رفت و در زیر زمین به جست‌وجو پرداخت.
تعدادی بطری عرق‌سگی پیدا کرد.
یکی از آن‌ها را در یک کیسه‌ی مشکی گذاشت و یواشکی دوباره به پارک برگشت و بطری را دست مشتری داد و ده لیره را گرفت.
او در پایان به مشتری گفت:
اگه باز هم خواستی بیا همین‌جا، به دوستان قابل اعتمادت هم بگو، اسم رمز هم این باشه:
آقا ببخشید! شما دیروز بازی اینتر و یوونتوس رو دیدید؟
در روزهای بعد هم آلفردو به پارک می‌رفت.
هر روز تعداد بیشتری پیدای‌شان می‌شد.
در هفته‌ی اول مشتری‌های او به ده تن رسیده بود.
در هفته‌ی دوم مشتری‌های او سی تن شده بودند.
درآمد او کم‌کم روزانه به ۲۰۰ لیره رسیده بود.
او خانه‌ای جدید خرید.
برای مادرش خدمتکار گرفت که لازم نباشد کار کند.
با ویتوریای جوان نامزد کرد و برای او گردنبند طلا خرید.
دوستان جدیدی پیدا کرد: لئوناردو، کارلو، الساندرو.
کم‌کم شهرت‌اش فزونی گرفت، طوری که پلیس از افزایش ثروت او مشکوک شد که نکند که او به‌صورت مخفیانه دارد عرق‌سگی می‌فروشد.
این‌گونه بود که ماموری را برای تحقیقات روانه کرد.

مامور فردایش به اداره برگشت و گفت نه قربان، آلفردو هیچ قانون‌شکنی‌ای انجام نداده است.‌
مامور دیگری را فرستادند و او هم همین را گفت.
مامور دیگر هم همین را گفت و این‌گونه بود که خیال رئیس پلیس راحت شد که مشکلی در کار نیست.

آن ماموران برای حق السکوت روزانه ۵ لیره از آلفردو شیتیل می‌گرفتند و هر از گاهی هم از خود آلفردو عرق می‌خریدند.
آلفردو در این مدت حسابی به این ماموران رشوه داد.
کم‌کم خود رئیس‌پلیس هم شروع به رشوه گرفتن کرد.

گذشت تا این‌که بنیتو موسولینی به گسترش یک باند مافیایی در کشور مشکوک شد.
او اختیارات سازمان جاسوسی را برای نفوذ در مافیا افزایش داد اما افسوس که دیگر دیر شده بود.

آلفردو حتی افرادی را در بین خود مقامات فاشیست خریده بود که از قضا یکی از آن‌ها رئیس اطلاعات موسولینی بود.
این شخص از کل کشور برای آلفردو اطلاعات می‌آورد.
مرتب هم موسولینی را در مورد مافیا گیج می‌کرد.
در نهایت آلفردو با متفقین متحد شده و زمینه‌ی سقوط موسولینی را فراهم کرد.
بعد از روی کار آمدن نظام جدید، نخست وزیران توسط آلفردو نصب و عزل می‌شدند.
در واقع همه‌ی سیاست‌مداران فهمیده بودند که پدر خوانده کیست.

چندبار چند تن از سیاست‌مداران مستقل تلاش کردند که خرید و فروش عرق سگی را بار دیگر آزاد گرداندند اما همگی به شکل فجیعی ترور شدند.

عموم تصور می‌کنند که مافیا در فقدان قانون است که رشد می‌کند، حال آن‌که دقیقا جریان برعکس است.

مافیا از قانون تغذیه می‌کند، منتهی یک قانون اضافی (نامناسب)
هر جا قانونِ اضافه باشد مافیا آن‌جاست.

مردم ایران گرفتارِ آلفردوها هستند!
آلفردو ارز رانتی!
آلفردو خودرو!
آلفردو دارو!
آلفردو نفت‌وگاز و پتروشیمی!
آلفردو چای دبش!
آلفردو دکل نفتی!
آلفردو فیلترینگ!
آلفردو پست‌های مدیریتی مادام‌العمر!
آلفردو کاسب تحریم!
آلفردو حساب های صد میلیادری!

@CaptionKhaas
👌67👍33💔9
2025/07/13 09:11:51
Back to Top
HTML Embed Code: