ای غم! بگو از دستِ تو، آخر کجا باید شدن
در گوشهی میخانه هم، ما را تو پیدا میکنی...
- شهریار
در گوشهی میخانه هم، ما را تو پیدا میکنی...
- شهریار
اونجا که مهدی اخوان ثالث میگه:
آمدم یاد ِتو از دل،
به برونی فِکنم
دل برون گشت
ولی یادِ تو با ماست هنوز..
آمدم یاد ِتو از دل،
به برونی فِکنم
دل برون گشت
ولی یادِ تو با ماست هنوز..
« با رقیبان تو نشستی و به من طعنه زدند:
از وفاداری آن دلبر زیبا چخبر؟! »
-مهرانفلاح
از وفاداری آن دلبر زیبا چخبر؟! »
-مهرانفلاح
« انگار اقیانوس را در تُنگ جا دادم !
این دردها اندازهی صبری که دارم نیست :)»
-محسن حیدری
این دردها اندازهی صبری که دارم نیست :)»
-محسن حیدری
«مباد با احدی جز تو مهربان باشم»
مباد بی غم عشق تو در جهان باشم
بهار باش و شروع دوبارهی امّید
پرنده باش، برای تو آشیان باشم
و یا اگر به سرت میل پر کشیدن بود
بگو عزیزدلم تا که آسمان باشم
خدا برای خودت آفریده بود مرا
که با تو همنفس و با تو همزمان باشم
اگر که خسته شدی از غزل بگو، تا من
سپید، مثنوی، اصلا نه! داستان باشم
- زهرا معتمدی
مباد بی غم عشق تو در جهان باشم
بهار باش و شروع دوبارهی امّید
پرنده باش، برای تو آشیان باشم
و یا اگر به سرت میل پر کشیدن بود
بگو عزیزدلم تا که آسمان باشم
خدا برای خودت آفریده بود مرا
که با تو همنفس و با تو همزمان باشم
اگر که خسته شدی از غزل بگو، تا من
سپید، مثنوی، اصلا نه! داستان باشم
- زهرا معتمدی
با شانه شبی راهی زلفت شدم اما
با تیغ همان زلف بریدی همه سرها
بسیار غمین گشت دل اما نشد آخر
یک شب بشوم رخبهرخت غرق تماشا
- نگار موغاری زاده
با تیغ همان زلف بریدی همه سرها
بسیار غمین گشت دل اما نشد آخر
یک شب بشوم رخبهرخت غرق تماشا
- نگار موغاری زاده
آيه اصل و نسب در گردش دوران زر است
هر كسی صاحب زر است او از همه بالاتر است
دود اگر بالا نشيند كسر شــأن شعله نيست
جاي چشم ابرو نگيرد چونكه او بالا تراست
ناكسی گر از كسی بالا نشيند عيب نيست
روی دريا، خَس نشيند قعر دريا گوهر است
شصت و شاهد هر دو دعوی بزرگی ميكنند
پس چرا انگشت كوچك لايق انگشتر است
آهن و فولاد از يك كوه میآيند برون
آن يكی شمشير گردد ديگری نعل خر است
كره اسـب، از نجابت از پـس مادر رود
كره خر ، از خريت پيش پيشِ مادر است
كاكل از بالا بلندي رتبهای پيدا نكرد
زلف ، از افتادگی قابل به مُشك و عَنبر است
پادشه مفلس كه شد چون مرغ بی بال و پر است
دائماً خون ميخورد تيغی كه صاحب جوهر است
سبزه پامال است در زير درخت ميوه دار
دختر هر كس نجيب افتاد مفتِ شوهر است
صائبا !عيب خودت گو عيب مردم را مگو
هر كه عيب خود بگويد، از همه بالا تر است
_صائب تبریزی
هر كسی صاحب زر است او از همه بالاتر است
دود اگر بالا نشيند كسر شــأن شعله نيست
جاي چشم ابرو نگيرد چونكه او بالا تراست
ناكسی گر از كسی بالا نشيند عيب نيست
روی دريا، خَس نشيند قعر دريا گوهر است
شصت و شاهد هر دو دعوی بزرگی ميكنند
پس چرا انگشت كوچك لايق انگشتر است
آهن و فولاد از يك كوه میآيند برون
آن يكی شمشير گردد ديگری نعل خر است
كره اسـب، از نجابت از پـس مادر رود
كره خر ، از خريت پيش پيشِ مادر است
كاكل از بالا بلندي رتبهای پيدا نكرد
زلف ، از افتادگی قابل به مُشك و عَنبر است
پادشه مفلس كه شد چون مرغ بی بال و پر است
دائماً خون ميخورد تيغی كه صاحب جوهر است
سبزه پامال است در زير درخت ميوه دار
دختر هر كس نجيب افتاد مفتِ شوهر است
صائبا !عيب خودت گو عيب مردم را مگو
هر كه عيب خود بگويد، از همه بالا تر است
_صائب تبریزی