فاضل نظری در مورد رابطه یه آدم عاشق با یه آدم عاقل یه غزل داره که میگه:
شراب تلخ بیاور که وقت شیدایی ست
که آنچه در سرِ من نیست، بیم رسوایی ست
چه غم که خلق به حسن تو عیب می گیرند؟
همیشه زخم زبان خون بهای زیبایی ست
اگر خیال تماشاست در سرت، بشتاب
که آبشارم و افتادنم تماشایی ست
شباهت من و تو هرچه بود ثابت کرد
که فصل مشترک عشق و عقل تنهایی ست
کنون اگرچه کویرم هنوز در سرِ من
صدای پر زدن مرغ های دریایی ست
شراب تلخ بیاور که وقت شیدایی ست
که آنچه در سرِ من نیست، بیم رسوایی ست
چه غم که خلق به حسن تو عیب می گیرند؟
همیشه زخم زبان خون بهای زیبایی ست
اگر خیال تماشاست در سرت، بشتاب
که آبشارم و افتادنم تماشایی ست
شباهت من و تو هرچه بود ثابت کرد
که فصل مشترک عشق و عقل تنهایی ست
کنون اگرچه کویرم هنوز در سرِ من
صدای پر زدن مرغ های دریایی ست
‹ بارها غم به تو گفتیم ، ز ما نشنیدی
بعد از این مصلحت آنست که خاموش کنیم ›
- هلالی جغتایی
بعد از این مصلحت آنست که خاموش کنیم ›
- هلالی جغتایی
‹ اين و آن هيچ مهم نيست چه فكری بكنند
غم نداريم . . بزرگ است خدای خودمان ›
- مهدی فرجی
غم نداريم . . بزرگ است خدای خودمان ›
- مهدی فرجی
‹ دورهی سعدی و حافظ صحبت از زلف تو بود
نوبت دوران من شد روسری سر کردهای؟ ›
- احسان پارسا
نوبت دوران من شد روسری سر کردهای؟ ›
- احسان پارسا
اونجا که فروغی بسطامی میگه؛
تا شدم بیاثر، از ناله اثرها دیدم
بی اثر شو که اثرهاست در این بی اثری
تا زدم لاف هنر خواجه به هیچم نخرید
بی هنر شو که هنرهاست در این بی هنری
سرو آزاد شد آن دم که ثمر هیچ نداد
بی ثمر شو که ثمرهاست در این بی ثمری
تا سر خود نسپردیم به خاک در دوست
خاطر آسوده نگشتیم از این دربه دری
تا شدم بیاثر، از ناله اثرها دیدم
بی اثر شو که اثرهاست در این بی اثری
تا زدم لاف هنر خواجه به هیچم نخرید
بی هنر شو که هنرهاست در این بی هنری
سرو آزاد شد آن دم که ثمر هیچ نداد
بی ثمر شو که ثمرهاست در این بی ثمری
تا سر خود نسپردیم به خاک در دوست
خاطر آسوده نگشتیم از این دربه دری
‹ آیی وُ بگذری به من وُ باز ننگری
ای جانِ من فدای تو، این نیز بگذرد ›
- فخرالدین عراقی
ای جانِ من فدای تو، این نیز بگذرد ›
- فخرالدین عراقی
مولانا چقدر قشنگ میگه:
هر اندیشه که میپوشی درونِ خلوتِ سینه
نشان و رنگِ اندیشه ز دل پیداست بر سیما.
هر اندیشه که میپوشی درونِ خلوتِ سینه
نشان و رنگِ اندیشه ز دل پیداست بر سیما.
‹ شـوق اگـر هسـت شکـایـت ز گرفـتاری نیـست
نشـود دام و قفـس مانـع پــرواز کسـی ›
- ناظم هروی
نشـود دام و قفـس مانـع پــرواز کسـی ›
- ناظم هروی
‹ توبه کردم تا دگر هرگز نبینم روی او
توبه شد بادی، وزید و بُرد دل را سوی او ›
- سعیده باقری
توبه شد بادی، وزید و بُرد دل را سوی او ›
- سعیده باقری
من بریدم دل ز تو . . . اما خدایی جان من!
سر به بالین مینهی، دردی نداری در دلت؟
_ محمد علوی زاده
سر به بالین مینهی، دردی نداری در دلت؟
_ محمد علوی زاده
بوسه را در نامه میپیچد برای دیگران
آن که میدارد دریغ از عاشقان پیغام را
- صائب تبریزی
آن که میدارد دریغ از عاشقان پیغام را
- صائب تبریزی
اونجا که وحشی بافقی میگه:
از سرکوی تو با دیده تر خواهم رفت
چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت...
از سرکوی تو با دیده تر خواهم رفت
چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت...