Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
4242 - Telegram Web
Telegram Web
فاضل نظری در‌ مورد رابطه یه آدم عاشق با یه آدم عاقل یه غزل داره که میگه:

شراب تلخ بیاور که وقت شیدایی ست
که آنچه در سرِ من نیست، بیم رسوایی ست

چه غم که خلق به حسن تو عیب می گیرند؟
همیشه زخم زبان خون بهای زیبایی ست

اگر خیال تماشاست در سرت، بشتاب
که آبشارم و افتادنم تماشایی ست

شباهت من و تو هرچه بود ثابت کرد
که فصل مشترک عشق و عقل تنهایی ست

کنون اگرچه کویرم هنوز در سرِ من
صدای پر زدن مرغ های دریایی ست
🌱.
‹ بارها غم به تو گفتیم ، ز ما نشنیدی
بعد از این مصلحت آن‌ست که خاموش کنیم ›

- هلالی‌ جغتایی
‹ اين و آن هيچ مهم نيست چه فكری بكنند
غم نداريم‌ .‌ . بزرگ است خدای خودمان‌ ›

- مهدی‌ فرجی
‹ دوره‌ی سعدی و حافظ صحبت از زلف تو بود
نوبت دوران من شد روسری سر کرده‌ای؟ ›

- احسان پارسا
اونجا که فروغی بسطامی میگه؛

تا شدم بی‌اثر، از ناله اثرها دیدم
بی اثر شو که اثرهاست در این بی اثری

تا زدم لاف هنر خواجه به هیچم نخرید
بی هنر شو که هنرهاست در این بی هنری

سرو آزاد شد آن دم که ثمر هیچ نداد
بی ثمر شو که ثمرهاست در این بی ثمری

تا سر خود نسپردیم به خاک در دوست
خاطر آسوده نگشتیم از این دربه دری
🌱.
‹ آیی وُ بگذری به من وُ باز ننگری
ای جانِ من فدای تو، این نیز بگذرد ›

- فخرالدین‌ عراقی
نه از هوس که ز جور زمانه، لب به شراب،
اگر زدیم برای دل خراب زدیم..

-فاضل نظری
مولانا چقدر قشنگ میگه:

هر اندیشه که می‌پوشی درونِ خلوتِ سینه
نشان و رنگِ اندیشه ز دل پیداست بر سیما.
‹ شـوق اگـر هسـت شکـایـت ز گرفـتاری نیـست
نشـود دام و قفـس مانـع پــرواز کسـی ›

- ناظم‌ هروی
🌱.
«فرسوده مانده در صف دلگیر روزها
گویی برای مردن، نوبت گرفته‌ام.»

- حسین منزوی
‹ روزی کـه نماند دگری بر سر کویت
دانی کـه ز اغیار وفادار ترم من ›

- وحشی بافقی
‹ توبه کردم تا دگر هرگز نبینم روی او
توبه شد بادی، وزید و بُرد دل را سوی او ›

- سعیده‌ باقری
‹ پشت ما قصه زیادست ؟ فدای سرمان
حرف بی‌ربط نباید که ببندد پَرِمان ›

- مریم‌ ناظمی
🌱.
من بریدم دل ز تو . . . اما خدایی جان من!
سر به بالین مینهی، دردی نداری در دلت؟

_ محمد علوی زاده
بوسه را در نامه می‌پیچد برای دیگران
آن که می‌دارد دریغ از عاشقان پیغام را

- صائب تبریزی
اونجا که وحشی بافقی میگه:
از سرکوی تو با دیده تر خواهم رفت
چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت...
2025/07/14 17:52:27
Back to Top
HTML Embed Code: