طاق شد طاقت، ز عشقت بر کران خواهم شدن
مهربان شو! ورنه بر خود مهربان خواهم شدن!
-غالب دهلوی
مهربان شو! ورنه بر خود مهربان خواهم شدن!
-غالب دهلوی
عشق آمدست از آسمان
تا خود بسوزد بی گمان
عشق است بلای ناگهان
من ازکجا ،عشق ازکجا
- مولانا
تا خود بسوزد بی گمان
عشق است بلای ناگهان
من ازکجا ،عشق ازکجا
- مولانا
حال ما را که به هجران تو عادت کردیم
باور وعدهٔ دیدار به این روز انداخت
- نفیسه سادات موسوی
باور وعدهٔ دیدار به این روز انداخت
- نفیسه سادات موسوی
عاشقم کردی و رفتی لعنتی این را بدان،
پیشِ پایت می گذارد روزگار این درد را
-پروانه حسینی
پیشِ پایت می گذارد روزگار این درد را
-پروانه حسینی
چیزی از عشق بلاخیز نمیدانستم،
هیچ از این دشمن خونریز نمیدانستم
در سرم بود که دوری کنم از آتش عشق،
چه کنم؟ شیوۀ پرهیز نمیدانستم
گفتم ای دوست، تو هم گاه به یادم بودی؟
گفت من نام تو را نیز نمیدانستم
بغض را خندۀ مصنوعی من پنهان کرد ...
گریه را مصلحتآمیز نمیدانستم
عشق اگر پنجرهای باز نمی کرد به دوست
مرگ را این همه ناچیز نمیدانستم..
- سجاد سامانی
هیچ از این دشمن خونریز نمیدانستم
در سرم بود که دوری کنم از آتش عشق،
چه کنم؟ شیوۀ پرهیز نمیدانستم
گفتم ای دوست، تو هم گاه به یادم بودی؟
گفت من نام تو را نیز نمیدانستم
بغض را خندۀ مصنوعی من پنهان کرد ...
گریه را مصلحتآمیز نمیدانستم
عشق اگر پنجرهای باز نمی کرد به دوست
مرگ را این همه ناچیز نمیدانستم..
- سجاد سامانی
ببینید آقای فاضل نظری رو به کجا رسوندید که میگه:
تمنای وفاداری مرا هرگز نبود از تو
ولی ای بیوفا، از بیوفا هم انتظاری هست
تمنای وفاداری مرا هرگز نبود از تو
ولی ای بیوفا، از بیوفا هم انتظاری هست
حال مرا مپرس ...
حال مرا مپرس ك من ناخوشم، بدم
این روزها به تلخ زبانی زبان زدم
تو با یقین به رفتن خود فکر می کنی
من نیز بین ماندن و ماندن مردّدم
حق داشتی گذر کنی از من، ك سال هاست،
یک ایستگاه خالی بی رفت و آمدم...
از پا نشستم و نفسم یاری ام نکرد
از هوش رفتم و نرسیدم به مقصدم ...
گفتم ك عاشقت شده ام، دورتر شدی؛
ای کاش لال بودم و حرفی نمی زدم = )
- سجاد سامانی
حال مرا مپرس ك من ناخوشم، بدم
این روزها به تلخ زبانی زبان زدم
تو با یقین به رفتن خود فکر می کنی
من نیز بین ماندن و ماندن مردّدم
حق داشتی گذر کنی از من، ك سال هاست،
یک ایستگاه خالی بی رفت و آمدم...
از پا نشستم و نفسم یاری ام نکرد
از هوش رفتم و نرسیدم به مقصدم ...
گفتم ك عاشقت شده ام، دورتر شدی؛
ای کاش لال بودم و حرفی نمی زدم = )
- سجاد سامانی
از مولانا پرسیدن محبوب باهات چه کرد؟
به بهترین نحو ممکن
ابتدا و انتهای روابط امروزی
رو در یک بیت شرح میده:
"اول به هزار لطف بنواخت مرا
آخر به هزار غصه بگداخت مرا"
به بهترین نحو ممکن
ابتدا و انتهای روابط امروزی
رو در یک بیت شرح میده:
"اول به هزار لطف بنواخت مرا
آخر به هزار غصه بگداخت مرا"
چه خبر یار؟ شنیدم که گرفتار شدی!
دل سپردی و برای دگری یار شدی...
بعدِ دل کندنت از من دلت آرام گرفت؟
خوب شد زندگیات؟ یا که بدهکار شدی؟
بی تو اینجا خبری نیست به جز غصه و درد
حال خوش بودی و رفتی و دل آزار شدی...
بودنت، پنجره ای باز به رویاها بود...
ناگهان پنجره را بستی و دیوار شدی!
عشق را با طمعِ منطق خود تاخت زدی!
تا نهایت به دلت سخت بدهکار شدی!
تو خودت خواستی از قصهی من پر بکشی؛
پس نگو کار خدا بوده و ناچار شدی؛
حسرت یارِ تو بودن به دلم ماند که ماند
آخرین خواستهام، قسمت اغیار شدی!
من که در حد پرستش به تو دلبسته شدم،
من چه کردم که تو اینگونه جفاکار شدی؟
پشت کردی به من ای ناز غزالِ غزلم...
شیر را پس زدی و طعمهی کفتار شدی...
مرگِ دل، نقطهی آغاز فروپاشی هاست،
حیف و صد حیف که تو دیر خبردار شدی..
دل سپردی و برای دگری یار شدی...
بعدِ دل کندنت از من دلت آرام گرفت؟
خوب شد زندگیات؟ یا که بدهکار شدی؟
بی تو اینجا خبری نیست به جز غصه و درد
حال خوش بودی و رفتی و دل آزار شدی...
بودنت، پنجره ای باز به رویاها بود...
ناگهان پنجره را بستی و دیوار شدی!
عشق را با طمعِ منطق خود تاخت زدی!
تا نهایت به دلت سخت بدهکار شدی!
تو خودت خواستی از قصهی من پر بکشی؛
پس نگو کار خدا بوده و ناچار شدی؛
حسرت یارِ تو بودن به دلم ماند که ماند
آخرین خواستهام، قسمت اغیار شدی!
من که در حد پرستش به تو دلبسته شدم،
من چه کردم که تو اینگونه جفاکار شدی؟
پشت کردی به من ای ناز غزالِ غزلم...
شیر را پس زدی و طعمهی کفتار شدی...
مرگِ دل، نقطهی آغاز فروپاشی هاست،
حیف و صد حیف که تو دیر خبردار شدی..
صدایی گرم، دستی سرد، چشمانی بلاتکلیف
گلویی تشنه، جامی می، مسلمانی بلاتکلیف..
- سید تقی سیدی
گلویی تشنه، جامی می، مسلمانی بلاتکلیف..
- سید تقی سیدی
و خدایی که در این نزدیکی میزند لبخندی،
به تمام گرههایی که تصور دارم همگی کور شدند :))
- سولماز بختیاری
به تمام گرههایی که تصور دارم همگی کور شدند :))
- سولماز بختیاری
متن استوری :
_این چه «نیز» یه که نمیگذره؟
_باورت را قوی کن به نور ، به امید!
_ما چارهی عالمیم چ بیچارهی تو...
_هر چیز که در خیال بگنجد واقع است...
_ بخند ، گاهی با دلایل غیر منطقی.
_ هنگام ثمر دادن ما بود خزان شد...
_ کمی زندگی کن میان این همه هیاهو
_این چه «نیز» یه که نمیگذره؟
_باورت را قوی کن به نور ، به امید!
_ما چارهی عالمیم چ بیچارهی تو...
_هر چیز که در خیال بگنجد واقع است...
_ بخند ، گاهی با دلایل غیر منطقی.
_ هنگام ثمر دادن ما بود خزان شد...
_ کمی زندگی کن میان این همه هیاهو