Telegram Web
🔸همه‌چیز میرا است، مگر اینکه در راه خدا و در راه تکامل باشد (سوره قصص، آیه 88).

امید است که شهادت دبیرکل حزب‌الله لبنان، آقای سید حسن نصرالله و همراهانش به دست اهریمن زمان تازیانه تکاملی تلقی شده و موجب ریشه‌یابی و رشد موزون و همه‌جانبه حزب‌الله شود.

لطف‌الله میثمی

@cheshmandaz_iran
🔸چرایی انعطاف حاکمیت
✍🏻لطف‌الله میثمی

چهاردهمین انتخابات ریاست‌جمهوری ایران در هشتم و پانزدهم تیرماه انجام شد، اما در حاشیه این رخداد انتخاباتی پرسش‌ها و مسائل بسیاری مطرح شده که مردم می‌خواهند بدانند در عمق و پشت این رخداد چه جریان‌هایی فعال بوده و چگونه می‌توان آن را ریشه‌یابی کرد

بدیهی است عوامل بسیاری در چنین رخدادی مؤثر بوده و به هیچ وجه این رخداد تک‌عاملی نیست. به نظر می‌رسد انتخابات یادشده در پی فعل‌وانفعالاتی راهبردی، سیاسی و اجتماعی بوده که برآنیم در این مورد تأملی داشته باشیم. عامل مهمی که در این تحول و انتخابات نقش داشت، دستاوردها و آمارهایی بود که در سطح معاونت وزارت «تعاون، کار و رفاه اجتماعی» انجام گرفته است. دکتر احمد میدری، معاون این وزارتخانه در دولت یازدهم و دوازدهم، تحقیقاتی درباره دهک‌های درآمدی مردم ایران انجام داده و نتایج آن‌ها نشان داده طبقه متوسط ایران به‌شدت آسیب‌پذیر شده است، به‌طوری‌که به لحاظ درآمدی، شغلی و مسکن روند تضعیف را طی می‌کند. این طبقه امکانات خود را تا حدی از دست داده است که حتی به طبقه فرودست هم تنه می‌زند. طبیعی است چنین روندی امنیت اجتماعی و تعادل جامعه را بر هم می‌زند و عوارض ناگواری چون شورش‌های خیابانی را به دنبال دارد.

به نظر من از زمان انقلاب مشروطیت تا کنون مبارزات آزادی‌خواهانه، استقلال‌طلبانه و عدالت‌طلبانه بر دوش طبقه متوسط سنگینی می‌کرده است. بار عمده مبارزات نهضت ملی ایران به رهبری دکتر مصدق در جریان قانون ملی شدن صنعت نفت و خلع‌ید هم به دوش این طبقه مبارز-مولد و هم زیرمجموعه آن بوده است که به آن «زیرِ متوسط» یا «خرده‌بورژوازی چپ» می‌گویند.

دکتر مصدق نهضت ملی را درواقع احیای قانون اساسی انقلاب مشروطیت می‌دانست. در روز سی‌ام تیرماه ۱۳۳۱، سی نفر از کنشگران به شهادت رسیدند تا یکی از بندهای قانون اساسی مشروطیت احیا شود و آن بند، این بود که مدیریت وزارت جنگ که در دست شاه بود به نخست‌وزیر وقت منتقل شود. دکتر مصدق هم بلافاصله وزارت جنگ را به وزارت دفاع تبدیل کرد.

پس از کودتای انگلیسی-امریکایی ۱۳۳۲، ضربه سختی به طبقه متوسط وارد شد، بدین معنی که به کمک درآمد نفت، واردات کالاهای مختلف از خارج به شکل روزافزونی به کشور سرازیر شد. هر تاجری می‌توانست نمایندگی یک یا چند کالای خارجی را داشته باشد. این روند تا آنجا ادامه داشت که تجارت، صنعت و بانک‌های ما به‌تدریج به خارج وابسته شدند و بخش عمده طبقه متوسط که در بستر این روند قرار گرفته بودند به «خط میانه» تبدیل شدند. «خط میانه» اصطلاحی است که در اسناد سفارت امریکا در ایران به کار برده شده است. تبدیل تدریجی طبقه متوسط به خط میانه در اثر تلاش‌های سفارت امریکا و انگلیس در ایران بود، به‌طوری‌که اسناد منتشرشده از سفارت امریکا در ایران توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام این روند را به‌خوبی نشان می‌دهد.یکی از تجار ملی و حامی دکتر مصدق که نسبتی هم با ما داشت پس از کودتا مدتی به جزیره خارک تبعید شد. پس از بیست سال یک بار که ایشان را در فرودگاه مهرآباد دیدم متوجه شدم نمایندگی ۱۵۰ کالای وارداتی را در اختیار دارد. وقتی علت را جویا شدم که این با مشی شما نمی‌خواند، گفت فضای اقتصادی به نحوی است که کار دیگری نمی‌شود کرد. به‌طوری‌که افراد مانند او کم نبودند.

هم‌زمان با کنگره جبهه ملی ایران در زمستان ۱۳۴۱ و پس از آن، شاه به تعدادی از تجار و صنعتگران که با جبهه ملی ایران همکاری داشتند گفته بود یا جبهه ملی را انتخاب کنید یا تجارت و صنعت وابسته را یا بهتر بگوییم خط میانه را؛ شاه در برابر اقتصاد ملی و مولد دکتر مصدق که ضد استعمار و ضد استبداد هم بود خود را نماد ناسیونالیسم مثبت می‌دانست، به‌طوری‌که تا آنجا که ‌توانست در جهت تضعیف نیروهای ملی و طبقه متوسط عمل کرد. استبداد و خودکامگی او به حدی فزونی گرفت که حتی سرمایه‌داری وابسته هم با او زاویه گرفت و او را تنها گذاشت. طبقه متوسط که اهداف ملی داشت، هم در دوره شاه تضعیف شد و هم پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷.

منبع: سرمقاله چشم‌انداز ایران شماره ۱۴۷

برای مطالعه متن کامل مقاله به آدرس https://B2n.ir/d65258 مراجعه کنید.

@cheshmandaz_iran
🔸اگر شورای نگهبان بودم
✍🏻مهدی غنی

از قدیم می‌گفتند اگر را کاشتیم سبز نشد، اما اگرهای نگارنده که از آبان ۹۷ شروع شد و انگیزه‌ای جز اصلاح امور ما ایرانیان در کار نبود، به نظر نمی‌رسد چندان بی‌ثمر بوده است. تلاش این بود که خود را جای شخصیت‌های اثرگذار بگذارم و منصفانه و واقع‌بینانه حداقل آنچه را از وی در جهت پیشرفت کشور انتظار می‌رود بیان کنم. در این مسیر می‌خواستم به جای طرد و نفی و تحقیر یکدیگر بکوشیم گامی به جلو برداریم و در این راستا از خاندان پهلوی تا مسئولان فعلی و قبلی کشور یاد کردیم. در همین جا از همه آن‌ها که سعه صدر نشان داده و نگارنده را تحمل کردند باید سپاسگزاری کنم. در پی اگرهای گذشته، این بار حضور فقهای محترم شورای نگهبان رسیدم و گرچه جایگاه آنان برای روزنامه‌نگاری ناشی، حکایت دست ما کوتاه و خرما بر نخیل است، جسارتاً در عالم خیال خود را در آن جایگاه دیدم.

اگر عضو فقهای شورای نگهبان بودم، یک روز در خلوت با خدای خودم، کلاه یا عمامه خود را قاضی می‌کردم و بعضی مسائل را صادقانه، منصفانه و بی‌طرفانه بررسی می‌کردم. درست است خداوند عمر طولانی به من و همفکرانم می‌دهد، اما باید کاری کنم آن روز که دستم از این دنیا کوتاه شد و اعمال و رفتارم مانند فیلمی مستند به یادم آمد، وجدانم دچار عذاب نشود و افسوس و حسرت بی‌فایده به جانم نیفتد. اگر چنین مقام و مسئولیت بزرگی داشتم به این گفته امام صادق (ع) عمل می‌کردم که فرمود: «حاسِبوا أنْفُسَکُم قَبلَ أنْ تُحاسَبوا»، قبل از اینکه ارزیابی شوید، خود را ارزیابی کنید.

همفکران من فلسفه وجودی شورای نگهبان را در این می‌دانند که این نهاد ضامن اسلامیت نظام است، هم در وجه قانون‌گذاری مراقبت می‌کند که مصوبات مجلس که با آرای اکثریت نمایندگان موضوعیت پیدا می‌کند، خلاف شرع و قانون اساسی نباشد و هم در مورد انتخابات مراقب است فردی که به اسلام پایبند نیست وارد تشکیلات شود. مبنای این گزاره هم این است معیار اکثریت که در نظام دموکراسی وضع شده ملاک حق و باطل نیست، این معیار تنها به‌عنوان یک شیوه کاربردی و عملی برای تصمیم‌گیری است و بیانگر حقانیت و حقیقت نیست. ممکن است اکثریت بر امری توافق کنند که درست نباشد و نظر اقلیت به حقیقت نزدیک‌تر باشد. ما که طبق قانون اساسی می‌خواهیم قوانینی هماهنگ با شرع و مبانی اسلام داشته باشیم، نمی‌توانیم صرفاً به نظر اکثریت بسنده کنیم.

در مورد قوانین و انتخابات هم باید بررسی شود کدام نظر با مبانی اسلام همخوانی دارد، این کار هم مطابق اصول ۹۱ تا ۹۹ قانون اساسی بر عهده شورای نگهبان گذاشته شده است. اما شورای نگهبان چگونه تصمیم می‌گیرد و نظر اسلام را اعلام می‌کند؟ مطابق اصل ۹۶ تشخیص عدم مغایرت مصوبات مجلس شورای اسلامی با احکام اسلام با اکثریت فقهای شورای نگهبان است؛ یعنی برای کشف نظر اسلام نهایتاً اکثریت آرا را معیار قرار داده است که در هیچ نظام لیبرالی چنین اعتباری برای اکثریت قائل نیستند. درحالی‌که ممکن است نظر اقلیت به صواب نزدیک‌تر باشد، اما چون زمان تصمیم‌گیری محدود است، کفایت مذاکرات اعلام و با رأی اکثریت یعنی چهار نفر از شش نفر تصمیم نهایی اتخاذ می‌گردد؛ بنابراین به ناچار به یک دوگانگی برمی‌خوریم که در مورد مجلس اکثریت آرا را معیار حقانیت نمی‌دانیم، ولی در مورد شورای نگهبان از ملاک اکثریت استفاده می‌کنیم. چرا از خود نمی‌پرسیم اگر اکثریت ملاک و معتبر نیست، چطور در درون شورای نگهبان ما خود با رأی اکثریت تصمیم می‌گیریم؟

در مورد انتخابات ما مدعی هستیم مردم صلاحیت افراد را نمی‌توانند تشخیص دهند، بنابراین اگر انتخابات کاملاً آزاد باشد و هرکسی بتواند نامزد شود و مردم هم هر کس را خواستند انتخاب کنند، در این صورت ممکن است افراد ناصالح یا حتی وابسته به بیگانگان به درون مجلس یا رأس نظام نفوذ کنند و موجب انحراف اساسی در کشور شوند. ولی ما که درس فقه خوانده‌ایم و به مسائل شرع آشناییم می‌توانیم حق را از باطل تشخیص دهیم. بر این اساس به خود حق می‌دهیم کاندیداهای مجلس شورای اسلامی و ریاست‌جمهوری و مجلس خبرگان را غربال کنیم و افرادی را که به نظر ما ناصالح هستند مردود و الباقی را که به نظر ما شایسته‌اند به مردم معرفی کنیم و به این ترتیب نگذاریم نظام منحرف شود و افراد ناصالح مدیریت کشور را بر عهده گیرند.

منبع: چشم‌انداز ایران شماره ۱۴۷

برای مطالعه متن کامل مقاله به آدرس https://B2n.ir/h50255 مراجعه کنید.
🔸از «حق و عدالت» تا «فضاهای ممنوعه»!
✍🏻سیدعلی محمودی

مسعود پزشکیان به‌عنوان نامزد ریاست‌جمهوری در انتخابات دوره چهاردهم جمهوری اسلامی، طی فعالیت‌های انتخاباتی شعار خود را «برای ایران، با ایرانیان، بر اساس حق و عدالت» قرار داد. این گزاره با بنیان اصلی یعنی «ایران» آغاز می‌شود: هدف حفظ ایران و افزایش سرمایه‌های نهفته در آن بر مدار توسعه هماهنگ، مداوم و پایدار است، با همکاری و هم‌افزایی شهروندان ایرانی در داخل و خارج از کشور. با «ایرانیان» است که می‌توان کشور را بر اساس دانش و تجربه، نوسازی و اداره کرد.

بدیهی است مردم مالک و صاحب ‌اختیار ایران‌اند و حاکمان در تمام سطوح، کارگزاران و به‌صورت مستقیم یا از طریق مجلس نمایندگان برگزیده، مجریان منویات مردم‌اند و بر اساس حاکمیت ملی، خواسته‌های آنان را عملی می‌کنند. اراده اصلی در کشور از آنِ شهروندان است و حاکمان اراده ملی را در عمل تبلور می‌بخشند؛ نه چیزی از آن کم می‌کنند و نه چیزی بر آن می‌افزایند. آنچه حاکمان نباید از یاد ببرند آن است که آنان صاحب اختیار مردم نیستند؛ نه «قَدَرقدرت»اند و نه «قوی ‌شوکت».

اگر شهروندان بخش‌هایی از حقوق اجتماعی و سیاسیِ جمعی خود را بر اساس اراده و تصمیم شخصی، به‌طور موقت و مشروط به نمایندگانی وامی‌گذارند و آنان را بر مسند قدرت می‌نشانند این قدرت و شوکت مردم است که آن را نمایندگی می‌کنند. آنان از خودشان حق و امتیاز ویژه ندارند و باید در سیاست‌های خُرد و کلان و در چگونگی اداره کشور، تابع موکلان خود یعنی شهروندان باشند. شهروندان حق دارند مطالبات خود را از حکومتی که بر سر کار آورده‌اند، بخواهند. حاکمان باید این مطالبات را با برنامه‌ریزی‌های علمی و سازنده جامه عمل بپوشانند. نباید فراموش کرد این شهروندان هستند که مطالباتی دارند و این مطالبات را مطرح می‌کنند و خواهان تحقق آن‌ها توسط حکومت می‌شوند. حاکمان از صدر تا ذیل مطالبه‌گر نیستند. آنان باید در عمل پاسخگوی مطالبات شهروندان باشند.

در شعار پزشکیان، دو مفهوم «حق و عدالت» نیز آمده است. مراد او از حق، چنان‌که در گفتارهای خود توضیح داده است، «حقوق مردم» است. حقوق شهروندان امری ذاتی است، به این معنی که آنان به‌مثابه «غایت ذاتی و فی‌نفسه» از این حقوق برخوردارند. هیچ مقام و نهادی، حقوقی را به شهروندان تفویض نمی‌کند. این شهروندان ذی‌حق‌اند که بر مدار قرارداد اجتماعی، شماری از حقوق خود را به برگزیدگان خود می‌سپارند تا آنان کشور را بر اساس قانون اداره کنند. حاکمان برگزیده باید در برابر شهروندان پاسخگو و ملتزم به رعایت اصل شفافیت باشند و آنان را به‌عنوان پرسشگر و نقاد به رسمیت بشناسند. اگر حاکمان وفق قانون عمل نکردند، اگر خود را مافوق یا برابر قانون پنداشتند و اگر رابطه «خدایگان و بنده» را در مواجهه با شهروندان و مدیریت کشور جایگزین نظام نمایندگی کردند، باید آنچه را به‌طور موقت و مشروط به حاکمان سپرده‌اند از آنان پس بگیرند.

منبع: چشم انداز ایران شماره ۱۴۷

برای مطالعه متن کامل مقاله به آدرس https://B2n.ir/r51513 مراجعه کنید.

@cheshmandaz_iran
🔸آیا حمایت امریکا به ضرر اسرائیل نیست؟
🔺 گفت‌وگوی اسپکتیتور تی‌وی با جان میرشایمر
برگردان: شبنم کاظمی

اگر اسرائیل نسبت به حزب‌الله تسلطی بر تشدید تنش داشت، می‌توانست پرتاب موشک‌های حزب‌الله به سمت شمال اسرائیل را متوقف کند. شکی نیست که اسرائیل می‌تواند آسیب بیشتری به لبنان و حزب‌الله وارد کند تا بالعکس. هیچ شکی در این مورد نیست، اما واقعیت این است که اسرائیلی‌ها می‌خواهند بتوانند از قدرت هوایی خود برای حل مشکلی که با حزب‌الله دارند، استفاده کنند. آن‌ها می‌خواهند پرتاب موشک‌های حزب‌الله به سمت شمال اسرائیل را برای همیشه متوقف کنند تا ۶۰ هزار آواره بتوانند به شمال نقل مکان کنند، اما نتوانسته‌اند این کار را انجام دهند.

اسرائیلی‌ها در غزه به دو هدف اصلی خود یا آنچه دو هدف اصلی خودشان اعلام کرده‌اند، نرسیده‌اند. هدف اول شکست قاطع حماس بود که می‌بینید هنوز زنده و سالم است؛ و هدف دوم نجات گروگان‌ها بود که هنوز نتوانسته‌اند آن‌ها را پس بگیرند؛ بنابراین آن‌ها در غزه گیر کرده‌اند و حالا تو دربارۀ فرستادن ارتشی که تقریباً یک سال در جنگ بوده به لانۀ زنبور صحبت می‌کنی. حزب‌الله کمین می‌کند و منتظر خواهد ماند. همچنین باید به یاد داشته باشیم اسرائیلی‌ها با قطع کردن سر حزب‌الله قطعاً پیروزی تاکتیکی چشمگیری کسب کرده‌اند. شکی در این مورد وجود ندارد، اما حزب‌الله آن رهبران را جایگزین خواهد کرد؛ و مهم‌تر اینکه ۴۰ هزار جنگجو در جنوب وجود دارد که با انواع تسلیحات تا بن دندان مسلح شده‌اند و سنگرهایی حفر کرده‌اند و انواع قابلیت‌ها را در زمین‌های ناهموار ساخته‌اند که این امر باعث می‌شود پیروزی اسرائیل در این درگیری بسیار دشوار باشد.

مدت‌هاست معتقدم اسرائیلی‌ها سعی دارند امریکایی‌ها و ایرانی‌ها را به جنگ وادارند و هم امریکایی‌ها و هم ایرانی‌ها علاقه‌ای به درگیر شدن در جنگ ندارند. خیلی واضح است آخرین چیزی که ما امریکایی‌ها می‌خواهیم وارد جنگ شدن با ایران است. ما حتی نمی‌خواهیم با حزب‌الله درگیر شویم. مدت‌هاست که سعی داریم اسرائیلی‌ها را ترغیب کنیم تا با حزب‌الله آرام‌تر برخورد کنند.

وضعیت اوکراین اساساً با وضعیت اسرائیل-امریکا فرق دارد. ایالات‌متحده رابطه‌ای با اسرائیل دارد که هیچ مشابه تاریخی ندارد. ما بدون قید و شرط به اسرائیل کمک می‌کنیم، به‌ویژه وقتی صحبت از فلسطینی‌ها باشد؛ و این تا حد زیادی به خاطر سیاست داخلی ایالات‌متحده است. این قدرت لابی اسرائیل است. ما رابطۀ خاصی داریم و هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد حمایت امریکا از اسرائیل در آینده کاهش خواهد یافت.

اگر به آنچه در نتیجۀ جنگ اوکراین اتفاق افتاده نگاه کنیم، می‌بینیم که اقتصاد ایالات‌متحده تقریباً هیچ آسیبی ندیده. درواقع، می‌توان گفت از جنگ اوکراین سود هم برده، اما این اروپایی‌ها، یعنی متحدان ما هستند که از آن جنگ آسیب اقتصادی دیده‌اند و البته اوکراینی‌ها نیز به‌شدت آسیب دیده‌اند. روس‌ها هم آسیب دیده‌اند، اما ایالات‌متحده آسیبی ندیده. ایالات‌متحده یک کشور فوق‌العاده قدرتمند است و احساس آسیب‌ناپذیری دارد، احساس اینکه می‌تواند تقریباً هر کاری را که می‌خواهد انجام دهد و حتی اگر به نتیجه‌ای که می‌خواهد نرسد، هزینۀ قابل‌توجهی نمی‌پردازد.

تاریخ انتشار: ۳۰ سپتامبر - ۹ مهر ۱۴۰۳

برای مطالعه متن کامل مقاله به آدرس https://B2n.ir/p11520 مراجعه کنید.

@cheshmandaz_iran
کلُّ مَنْ عَلیها فَان

▪️علی‌اکبر طاهری قزوینی، مرد مبارز ملی و قرآن‌پژوه، پس از ایامی چند بیماری به دیار باقی شتافت. یک عمر خدمت از طریق قرآن‌پژوهی و مبارزه با ظلم، به‌اجمال کارنامه استاد علی‌اکبر طاهری قزوینی است.

از آثار ارزشمند ایشان ترجمه قرآن مبین است که با نگاهی نواندیشانه صورت گرفته است. ایشان از حامیان و همراهان همیشگی نشریه چشم‌انداز ایران بود و از این پس جای نگاه موشکافانه و نقدهای همدلانه و همراهی‌های ایشان خالیست.

درگذشت ایشان را به خانواده و یاران و همراهان ایشان تسلیت می‌گوییم و از خداوند منان برای ایشان علو درجات و برای بازماندگان صبر و پایداری می‌خواهیم.

لطف‌الله میثمی و همکاران نشریه چشم‌انداز ایران

@cheshmandaz_iran
🔸طالقانی و تفسیر رهایی‌بخش از قرآن
✍🏻علی‌اکبر احمدی افرمجانی

موضوع بحث من این است که نوع تفسیر طالقانی چیست و اگر بخواهیم سنخ‌شناسی کنیم و نوع تفسیر ایشان را از سنخ و نوع تفسیر دیگران متمایز کنیم، در خصوص این تمایز چه می‌توانیم بگوییم. طالقانی چه نوع تفسیری از قرآن عرضه کرد؟ این مسئله از این نظر بسیار مهم است که در نهایت ما به نوعی مرزبندی می‌رسیم بین تلقی و تفسیر او از قرآن، با تفسیری که دیگر آموزگاران قرآن از این کتاب شریف و آسمانی به عمل آورده‌اند و احیاناً، نوری و پرتویی به دست می‌آوریم برای حل بعضی از مسئله‌هایی که امروزه با آن‌ها سر‌و‌کار داریم. همگان اطلاع دارند که در سال‌های اخیر چه مطالبی در باب تفسیر قرآن و رجوع به قرآن مطرح ‌شده و چه حوادثی به وجود آمده است. خوب است که از یک قرآن‌شناس برجسته مثل طالقانی الهام بگیریم و در حل این مسائل جدید از روش تفسیری او بهره‌مند شویم.

در باب نوع تفسیر طالقانی سخن کم گفته نشده است. برخی تلقی او از قرآن را یک تلقی سنتی به حساب می‌آورند و معتقدند طالقانی چارچوب‌شکن و چارچوب‌ستیز نبوده است، بلکه در چارچوب مألوف و سنتی در مورد قرآن می‌اندیشید و پیام قرآن را در چارچوب اندیشه‌های سنتی بیان می‌کرد. این رأی قائلان کمی ندارد، ولی این رأی مطابق با متن نیست؛ یعنی اگر کسی به تفسیر طالقانی رجوع کند، متوجه می‌شود طالقانی در چارچوب اندیشه‌های سنتی گام برنمی‌داشت. رأی، تلقی و برداشت او از قرآن، چنان نبود که در گذشته مطرح بوده باشد. می‌توان مؤیداتی برای این رأی از آثار طالقانی استخراج کرد، اما این کار به ناچار گزینشی خواهد بود و نمی‌تواند جامع و پوشش‌دهنده کلیّت کار او باشد.

نمی‌توان طالقانی را در عداد متکلمان، فیلسوفان یا فقهای گذشته قلمداد کرد و برداشت او از قرآن را چیزی از این سنخ دانست. اینکه برخی بر آن فتوای مشهور طالقانی و دوستانش در زندان تأکید می‌کنند که مخالفان ازجمله مارکسیست‌ها را نجس شمرد، یا اینکه طالقانی در جایی حکم قرآن درباره بریدن دست سارق و متجاوز را حکمی بحق دانسته است؛ این‌ها نمی‌تواند حاکی از این باشد که طالقانی در چارچوب فقه سنتی اندیشه می‌کرد؛ زیرا او هم در «پرتویی از قرآن» و هم در «اسلام و مالکیت»، صریحاً تأکید می‌کند فقه باید در چارچوب و بر مبنای عدالت حرکت کند؛ برخی تیرگی‌ها که در فقه سنتی محصول عدول از چارچوب عدالت‌اند باید با رجوع به محور عدالت مجدداً بازخوانی و بازشناسی و تصحیح شوند؛ بنابراین نمی‌توان او را در چارچوب فقه سنتی قرار داد. به‎عبارت دیگر با آنکه موارد یادشده موارد درستی هستند، اما تفسیر «پرتویی از قرآن» یا دیگر مباحث تفسیری طالقانی به چارچوب سنتی تن نمی‌دهند.

رأی دیگر در مورد تفسیر قرآن طالقانی این است که گفته‌اند تفسیر طالقانی یک قرائت انسانی از دین است و کمابیش خواسته‌اند طالقانی را در عداد متفکران لیبرال به شمار آورند و او را مدافع ارزش‌ها و آرمان‌های لیبرالی معرفی کنند؛ در اینجا نیز می‌توان مؤیداتی از اقوال و اعمال طالقانی به دست داد. تکیه طالقانی بر حقوق بشر، آزادی بیان، آزادی اندیشه، آزادی احزاب و خصوصاً تکیه طالقانی بر مسئله شورا و تأکید او بر اینکه تمامی آحاد بشر باید در سرنوشت خودشان مشارکت و مدخلیت داشته باشند، مسائلی نیست که بتوان به‌راحتی نادیده گرفت. عظمت طالقانی در تکیه بر مواردی از این دست و پایمردی و صداقت‌ورزی در این آراست؛ در این شکی نیست، اما نمی‌توان گفت طالقانی با روح لیبرالیسم پیوندی برقرار کرده است. او صریحاً این نقد را به نظریه حقوق بشر وارد می‌داند که این نظریه به مصالح واقعی توجه نمی‌کند؛ این نقد، نقد بسیار مهمی است.

طالقانی اومانیسم خاصی را که در بن‌مایه فلسفه لیبرالیسم هست، به‌ هیچ‌ وجه تأیید نمی‌کند. پس اگر از شورا، آزادی اندیشه و آزادی مخالف حرف می‌زند و اگر حضور سه تن دگراندیش را در شورای سنندج می‌پذیرد و اعتراضی نمی‌کند و معتقد است که مخالف باید در مجلس خبرگان حاضر بشود، در این موارد او از چارچوب قرآنی و مبانی فلسفی و انسان‌شناسی خاصی که در قرآن مطرح است استفاده می‌کند، نه از مبانی فلسفی لیبرالیسم. میان آرای طالقانی در باب حقوق بشر و در باب شورا و امثالهم با آنچه لیبرال‌ها در این خصوص می‌گویند صرفاً در یک معنای کلی می‌توان اندک شباهتی یافت.

منبع: چشم‌انداز ایران شماره ۱۴۷

برای مطالعه متن کامل مقاله به آدرس https://B2n.ir/u51907 مراجعه کنید.

@cheshmandaz_iran
🔸اصلی‌ترین چالش پزشکیان؛ شکاف میان حاکمیت و ملت
✍🏻بدرالسادات مفیدی

اکنون که از استقرار دولت چهاردهم قریب به دو ماه می‌گذرد، مسعود پزشکیان با انواع و اقسام مشکلات، انتظارات و خواسته‌ها مواجه شده است. طبیعتاً او پیش از اینکه پا به این عرصه بگذارد بارها درباره ابرچالش‌های پیش‌روی کشور شنیده و برحسب توانایی و فهم خود نسبت به وسعت مشکلات برای حل آن‌ها پیش‌فرض‌هایی را در نظر گرفته است اما اینکه پیش‌فرض‌های او تا چه حد با واقعیات موجود مطابقت داشته باشد و بتواند مسائل لاینحل ایران را حل کند، نکته مهمی است که بخشی از آن در پروسه عمل قابل سنجش خواهد بود. این در حالی است که هر چه جلوتر می‌آییم علاوه بر پیچیده‌تر و کورتر شدن گره ابر چالش‌ها، بر تعداد آن‌ها نیز افزوده می‌شود. بحران در نهادهای مالی و اقتصادی کشور ناشی از تحریم‌های بین‌المللی، ورشکستگی نظام بانکی و صندوق‌های بازنشستگی و نقدینگی بالا، بحران تورم، گرانی و فقر فزاینده و وضعیت بد معیشتی و عدم توازن اقتصادی در بیشتر خانواده‌های ایرانی، بیکاری فراگیر، بحران محیط زیستی و کم‌آبی شدید، خروج مستمر سرمایه انسانی و به‌عبارت دیگر فرار مغزها از کشور، مسائلی است که هریک به‌تنهایی می‌تواند یک ملت را از پای دربیاورد. در این میان اما شاید ادعای بزرگی نباشد که پرخطرترین همه این بحران‌ها را بحران بی‌اعتمادی و شکاف بین مردم و حاکمیت دانست.

مردمی که یک دوره سخت و طولانی جنگ همراه با درگیری‌های داخلی و ترور را بلافاصله پس از پیروزی انقلاب با صبوری و ایستادگی به جان خریدند و در پی آن سال‌های متمادی با اعتماد به نظام، دست‎یابی به مطالبات خود را از طریق صندوق رأی پیگیری کردند، اما چه شد که در دو دوره انتخابات اخیر استفاده از این ابزار را کنار گذاشتند و با قهر خود میزان مشارکت را به زیر ۵۰ درصد کاهش دادند؟! پدیده مهمی که شاید وقتی در انتخابات اخیر مجلس رخ داد، حاکمیت را به فکر چاره‌ای در انتخابات بعدی که به دلیل وقوع حادثه غیرمنتظره سقوط بالگرد مرحوم رئیسی زودهنگام برگزار شد، انداخت. اینکه به مسعود پزشکیان به‌عنوان نامزد اختصاصی جبهه اصلاحات ایران در انتخابات ریاست‌جمهوری اجازه ورود به میدان رقابت داده شد، احتمالاً یکی از دلایل آن را بتوان در همین محدوده افزایش مشارکت مردم به‌منظور افزایش میزان مشروعیت نظام ارزیابی کرد. حال آنکه نتیجه این انتخابات در دو مرحله برگزاری نیز نشان داد این حد از نرمش حاکمیت که پیش از این در راستای گام دوم انقلاب و برای رسیدن به حکومت اسلامی، مسیر یکدستی و خالص‌سازی را به‌صورت شتابان طی می‌کرد، نیز نتوانست مردم ناراضی را برای آمدن به پای صندوق رأی اقناع کند.

اینک اما پزشکیان در جایگاهی قرار گرفته که خواه‌ناخواه نارضایتی اکثریت جامعه از حکمرانی پرمسئله و چالش‌برانگیز حاکمان جمهوری اسلامی دامن او را به زودی دربر خواهد گرفت. شکاف و بی‌اعتمادی گسترده میان ملت و حاکمیت ناشی از حضور و دخالت یک‌طرفه حکومت در همه ابعاد و شئون زندگی معمولی مردم و تحمیل فقط خواست و سلیقه جریان فکری حاکم در اداره کشور، بزرگ‌ترین مشکلی است که اگر رئیس دولت چهاردهم با همراهی و پشتیبانی هسته اصلی قدرت، ترمیم و بازسازی آن را در اولویت برنامه‌های خود قرار ندهد، سرنوشتی فاجعه‌بار برای کل کشور محتمل است.

شاید از همین منظر هم باشد که مسعود پزشکیان شعار اصلی خود برای پیشبرد امور کشور را وفاق ملی مطرح کرده تا در پرتو شکل‌گیری چنین وفاقی، بتواند با نرم کردن دل جریان حاکم بخشی از رفتارهایی را که ناامیدی و سرگشتگی جامعه ایرانی را به همراه داشته، مهار کند. حال آنکه بسیاری معتقدند این وفاقی که رئیس‌جمهور تاکنون پیگیر بوده است به ‎جای آنکه ملی باشد و مردم را به‌عنوان یکی از طرفین اصلی ماجرا در کنار حاکمیت پشت میز وفاق بنشاند، وفاق میان مراکز و جریانات قدرت است و در این معادله جایی برای نقش‌آفرینی اصلی مردم در نظر گرفته نشده است. طبیعتاً هم تا وقتی که بی‌اعتمادی مردم به حاکمیت رو به تزاید باشد نه‌تنها وفاق ملی موردنظر پزشکیان حاصل نخواهد شد، بلکه در حل ابرچالش‌های پیش‌روی کشور که بالاتر اشاره رفت، ناکام خواهد ماند؛ البته در عین حال نمی‌توان رابطه دوطرفه میان معضل شکاف میان مردم و حاکمیت را با ابرچالش‌های دیگر نادیده گرفت.

منبع: چشم‌انداز ایران شماره ۱۴۷

برای مطالعه متن کامل مقاله به آدرس https://B2n.ir/x45250 مراجعه کنید.

@cheshmandaz_iran
همراهان گرامی نشریه چشم‌انداز ایران

با توجه به تماس‌های مكرر از شهرستان‌های مختلف و شکایت از موجود نبودن نشریه در دكه‌ها، به اطلاع می‌رسانیم پخش نشریه از پخش اطلاعات به پخش نشر گستر تغییر یافته است؛‌ بنابراین احتمالاً توزیع در دكه‌ها دچار تغییراتی شده است.

برای دریافت راحت‌تر نشریه می‌توانید مشترك نشریه شوید:
هزینه اشتراك یكساله نشریه: یك میلیون و دویست هزار تومان
شماره کارت: 6104337377550239
به نام لطف‌الله میثمی

برای اطلاعات بیشتر و ثبت اشتراك با دفتر نشریه تماس حاصل فرمایید.
02166433207

@cheshmandaz_iran
🔸پزشکیان سوپاپ اطمینان یا فرصتی برای تغییر
🔺گفت‌وگوی لطف‌‎الله میثمی و بدرالسادات مفیدی با بهزاد نبوی

مفیدی: اصلاح‌طلبان طی سال‌های پس از دوم خرداد ۷۶ که آغاز طرح مطالبات اصلاح‌طلبانه بود، تاکنون وضعیتی پیدا کرده‌اند که هر گاه گامی در جهت تحقق این مطالبات برداشته و جلو آمده‌اند، چندی نگذشته که تحت فشار حاکمیت دو گام عقب رفته‌اند؛ به این معنا که به جای دستیابی به حداکثرها ناچار به پذیرش حداقل‌ها و بعضاً کمتر از حداقل‌های قبل‌تر شده‌اند. شما وضعیت الآن را که آقای پزشکیان به‌عنوان نامزد اصلاح‌طلبان رئیس‌جمهور شدند با دوره‌ای که آقای خاتمی رئیس‌جمهور بود، مقایسه کنید. ما در حال حاضر نصف فضای باز و آزادی را که در دوره اصلاحات وجود داشت، نداریم. از نظر شما چرا اصلاح‌طلبان به مرور هر چه جلو آمدیم کوتاه آمدند و عقب نشستند و به قولی با رضایت دادن به حداقل‌ها تغییر مشی داده و محافظه‌کارانه و محتاطانه عمل می‌کنند؟ آیا نباید روی شیوه اصلاحی مورد نظرتان تجدیدنظری صورت بگیرد؟ بله درست می‌فرمایید انقلاب نتیجه خوبی ندارد و من هم چون شما قائل به روش اصلاح‌طلبانه هستم، ولی اگر اصلاحات مرتباً به معنی عقب‌نشینی باشد به‌تدریج چیزی از آن باقی نمی‌ماند!

نبوی: من جامعه را که در حال توقف نمی‌بینم. واقعیت این است پیروزی خاتمی در سال ۷۶ حاکمیت را غافل‌گیر کرد. حاکمیت ما که طرفدار آزادی و دموکراسی و رأی مردم نیست و فقط می‌خواهد موجودیت خود را حفظ کند؛ بنابراین در دوره بعد تصمیم گرفت که نگذارد حادثه دوم خرداد ۷۶ تکرار شود و آوردن احمدی‌نژاد هم برای جلوگیری از دوم خرداد بود. در ماجرای اعتراضات سال ۸۸ هم که اصلاح‌طلبان فتنه‌گر خوانده شدند و با این برچسب نگذاشتند که دیگر به میدان بیایند. در سال ۹۲ هم فرد معتدل و میانه‌رویی مانند آقای روحانی که خودش عضو جامعه روحانیت مبارز بود کاندیدا شد و ما هم از او حمایت کردیم و کار درستی هم کردیم. اینکه به ما می‌گویند چرا همیشه بین بد و بدتر انتخاب می‌کنید، چون این کار عاقلانه‌ای است! طبیعی است وقتی ترمز ماشین شما در جاده‌ای می‌برد که یک طرف آن کوه است و طرف دیگر آن دره، شما حتماً به کوه می‌زنید تا به دره نیفتید، این‌طوری احتمال نجات شما به‌رغم آنکه ماشین هم داغان شود، بیشتر است. بر این اساس وقتی حاکمیت اصلاح‌طلبان را از صحنه خارج کرد، آن‌ها سراغ میانه‌روها و معتدل‌ترین‌ها حتی با گرایش اصولگرایی رفتند مثل آقای روحانی. زور ما هم محدود و معین است. آخر دوره آقای خاتمی را اگر یادتان باشد بچه‌های خودمان عبور از خاتمی را مطرح کردند، البته از اول هم همین‌طور بود ولی به هر حال در اواخر دولت خاتمی به گونه‌ای شد که فکر می‌کردند دیگر آن راه بن‌بست است. الآن هم همین‌طور است. می‌گویند اصلاً فکر کنید آقای خاتمی مجدداً آمد، او چه کاری می‌تواند انجام دهد؟ کاری از پیش نمی‌برد. آقای روحانی هم با سد محکم آتش زدن برجام در مجلس مواجه شد. طرف مقابل هم که بیکار نمی‌نشیند. طرف مقابل برای خودش کادرسازی کرده و دو سه میلیون کادر زبده و پای‌کار پیدا کرده است و از آن کادر استفاده می‌کند و با این کادر هم مانع توفیق روحانی شد.

میثمی: آقای پزشکیان حرف‌هایی در مناظره‌های انتخاباتی بیان کرد مثل اینکه ما می‌خواهیم به جای جنگ با جهان تعامل سازنده داشته باشیم یا می‌گفت ۱۵۰ میلیارد دلار صادرات و واردات داریم، ۳۰ درصد گران می‌خریم و ۳۰ درصد ارزان می‌فروشیم و درواقع شسته‌ورفته گفت سالی ۴۵ میلیارد دلار ضرر خالص است که تازه آن هم جنس بنجل به جای پول به ما می‌دهند و بعد گفت ما با روسیه قرارداد ۲۰ ساله داریم و با چین قرارداد ۲۵ ساله، ولی همین‌ها که هم‌پیمانان ما هستند نمی‌توانند در کشور ما سرمایه‌گذاری کنند. خب این یک بن‌بست است، دیگر! جالب است بعداً آقای پورمحمدی در مورد FATF هم گفت که این‌ها قبول دارند، منتها می‌گفتند شما اجرا کنید، نه دولت روحانی! در ضمن به فرض که این مسئله سیاست خارجی حل شد، اما در شرایطی که ما ثبات قانونی نداریم آیا سرمایه‌گذاری داخلی و خارجی شروع می‌شود؟ ببینید اصل ۴۴ را بدون مجلس و بدون بازنگری تغییر می‌دهند، کاری به خوب و بد آن ندارم، یا گفته می‌شود اسلام سخت‌افزار است و قانون نرم‌افزار. با این اوصاف کدام سرمایه‌گذار به اینجا می‌آید و با این بی‌ثباتی قانونی سرمایه‌گذاری می‌کند؟ ما در حال حاضر غیر از مجلس چند مجمع قانون‌گذاری داریم؛ شورای‌عالی انقلاب فرهنگی، شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام، نهاد جدیدی که در این مجمع به وجود آمده است، شورای‌عالی هماهنگی سران سه قوه و خب صحبت‌های مقام رهبری هم علاوه بر این موارد هست.

منبع: چشم‌انداز ایران شماره ۱۴۷

برای مطالعه متن کامل مقاله به آدرس https://B2n.ir/x08224 مراجعه کنید.

@cheshmandaz_iran
🔸اسرائیل آبروی خودش را می‌برد و کاری از دست کسی برنمی‌آید
🔺گفت‌وگوی اندرو ناپولیتانو با پروفسور میرشایمر/ برگردان: شبنم كاظمی

فکر نمی‌کنم رقابت امنیتی امریکا و چین قابل اجتناب باشد. هر کشور قدرتمندی -مثل اتحاد جماهیر شوروی که تا قبل از تسلیم شدن آلمان در ماه مه ۱۹۴۵ قدرتمندترین کشور اروپا بود- تهدیدی برای تسلط بر تمام اروپاست. این نتیجۀ جنگ جهانی دوم است و ایالات‌متحده تحمل نمی‌کند که هیچ کشوری، آن‌طور که ما بر نیمکرۀ غربی تسلط داریم بر منطقه‌اش تسلط یابد؛ بنابراین عجیب نیست که برخلاف جنگ جهانی اول، پس از جنگ جهانی دوم در اروپا ماندیم تا اتحاد شوروی را مهار کنیم. چون کس دیگری نمی‌توانست این کار را انجام دهد و نتیجۀ نهایی آن هم جنگ سرد بود.

به عقیدۀ من، بسیاری از نخبگان سیاست خارجی امریکا نتوانسته‌اند این فکر را که جنگ سرد تمام شده و روسیه با اتحاد جماهیر شوروی برابر نیست، از سرشان بیرون کنند. روسیه تهدیدی برای فتح تمام اوکراین نیست، چه برسد به بخش بزرگی از شرق اروپا یا کل اروپا. ما باید روابط خوبی با روس‌ها داشته باشیم. الآن اوکراین باید کاملاً دست‌نخورده می‌بود و این واقعیت که امروز شاهد چنین وضعیت فاجعه‌باری در اوکراین هستیم تا حد زیادی به دلیل ناتوانی ما در کار کردن با روس‌هاست.

مسئلۀ بزرگ دیگری که نباید فراموش کنیم این است که روس‌ها در مسائلی مانند حقوق هم‌جنس‌گرایان و غیره دیدگاه بسیار محافظه‌کارانه‌ای دارند و نسبت به این تنوع، برابری آن‌ها، حقوق این اقلیت‌ها و برنامه‌هایی مثل اینکه در غرب لیبرال بسیار محبوب هستند، بسیار خصمانه برخورد می‌کنند. این موضوع افراد زیادی را خشمگین می‌کند.

به نظر من چینی‌ها بیشتر می‌خواهند کاری را بکنند که من اسمش را آزار و اذیت تایوانی‌ها می‌گذارم. می‌خواهند نشان بدهند که قرار نیست ساکت بنشینند و اجازه بدهند تایوان به استقلال دو فاکتو خود ادامه دهد و حتی اشاره کند که می‌خواهد کاملاً مستقل شود. این برای چینی‌ها غیرقابل‌تحمل است. من هرگز یک فرد چینی را در تمام عمرم ندیده‌ام که متعهد به بازگرداندن تایوان نباشد و واقعیت این است که ایالات‌متحده اکنون به نفع تایوان ایستاده است. این موضوع را برای چین بسیار دشوار می‌کند که به فکر بازپس‌گیری تایوان از طریق نظامی باشد. اینکه تایوانی‌ها یک روز تصمیم بگیرند که بخشی از چین شوند، اتفاق نخواهد افتاد؛ بنابراین چینی‌ها در یک موقعیت دشوار قرار دارند و کاری که می‌کنند این است که هر ماه سیاست‌های آزاردهندۀ خود را افزایش می‌دهند.

من فکر می‌کنم اسرائیل فقط اگر بخواهد به تأسیسات هسته‌ای ایران حمله کند، به امریکا نیاز دارد. تقریباً همه توافق دارند که اسرائیلی‌ها به‌تنهایی توانایی از بین بردن تأسیسات هسته‌ای ایران را ندارند. مشخص نیست که آیا ایالات‌متحده و اسرائیل با هم می‌توانند این کار را انجام دهند یا نه. امریکا شانس قابل قبولی برای دستیابی به این هدف دارد، اما اسرائیلی‌ها نمی‌توانند به‌تنهایی این کار را انجام دهند. فکر می‌کنم اسرائیلی‌ها به‌تنهایی توانایی از بین بردن تقریباً تمام اهداف دیگر را دارند و مهم‌ترین اهداف هم تأسیسات انرژی یا نفت، میدان‌های نفتی و پالایشگاه‌های نفتی هستند. فکر می‌کنم اسرائیلی‌ها می‌توانند آسیب‌های زیادی وارد کنند.

تاریخ انتشار: ۱۷ اكتبر ۲۰۲۴- ۲۶ مهر ۱۴۰۳

برای مطالعه متن کامل مقاله به آدرس https://B2n.ir/ma6675 مراجعه کنید.

@cheshmandaz_iran
Audio
✔️سخنان لطف‌الله میثمی در آیین یادبود شادروان مهندس علی‌اکبر طاهری

@cheshmandaz_iran
🔸پیگیری حق و عدالت از رهگذر بینامتنیت خلّاق
🔺گفت‌وگو با مقصود فراستخواه

همان‌طور که می‌دانید دولت در چند دهه اخیر بعد از انقلاب دست‌کم شش هفت بار دست به دست شده است و به تعبیر آیه «وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ»، روزها و دوره‌ها مدام دست به دست شده است و درواقع یک نوع تداول قدرت در قالب دولت را در چند دهه گذشته داشته‌ایم. می‌تــــوان حداقــل شــش هفــت مــورد جابه‌جــایی را برجسته کرد. ابتدا ملی-مذهبی‌هایی که با یک وجه غالب دینی لیبرال‌منش عقل‌گرا و صلح‌اندیش دولت را سکان‌داری می‌کردند، همان دولت موقت که به نمایندگی مرحوم مهندس بازرگان یک گرایش ملی-مذهبی را نمایندگی می‌کرد، هرچند افرادی مثل مرحوم دکتر سامی و عزت‌الله سحابی و… هم بودند که نماینده طیف چپ اینان بودند، ولی نوعاً طیف لیبرالی و عقل‌گرا و صلح‌گرا این دولت را نمایندگی می‌کردند. مرحله دوم روحانیت عمل‌گرا و تعدیل‌گرا به نمایندگی هاشمی بر سر کار آمد. مرحله سوم اصلاح‌طلبان دوست جامعه مدنی به نمایندگی آقای خاتمی آمدند. مرحله چهارم پوپولیست‌های مذهبی به نمایندگی آقای احمدی‌نژاد آمدند. مرحله پنجم اعتدالیون تدبیرگرا به نمایندگی آقای روحانی آمدند. بعد از آن‌ها خالص‌سازانی آمدند که بیشتر در پشت مسافرت‌ها و دیدارهای مردمی مرحوم آقای رئیسی فعالیت می‌کردند و نهایتاً اکنون نوبت به یک سوسیال‌دموکراسی شکننده‌ای رسیده است که آقای دکتر پزشکیان آن را نمایندگی می‌کند.

دولت بازرگان با مقابله و تحرکاتی که انقلابیون تندرو آن دوره داشتند که یکی از نمونه‌های بارز آن تصرف سفارت امریکا بود، عملاً شکست خورد و نتوانست در این زمین بسیار لیز و تیزی که ایجاد شد و با مداخله‌ها و تندروی‌ها و موانعی که بود ادامه بدهد. بعد هم که درگیر جنگ تحمیلی شدیم و دفاع از سرزمینمان در اولویت قرار گرفت و داستان‌های بعدی که دیگر نمی‌خواهم وارد آن‌ها بشوم. بعد به دوره‌ای وارد می‌شویم که مردم از جنگ خسته شده، خرابی‌هایی روی دست مانده و از طرف دیگر دوره رهبری کاریزماتیک و فرهمند گذشته است. در این دوره یک طیف عمل‌گرا از دل روحانیت به نمایندگی آقای هاشمی آمدند که بخش تکنوکرات باقی‌مانده‌ای که در صحنه اداری همچنان مانده بود در سایه آن‌ها فعالیت می‌کردند. بعد از انقلاب، طیفی از تکنوکرات‌ها یا از قبل از انقلاب مانده بودند یا از انقلابیون به مدیریت کشور پیوسته بودند و بوروکرات‌های صحنه اداری پشت این طیف عمل‌گرای هاشمی، دولت سازندگی را شکل دادند و با تعدیل اقتصادی سرمایه‌گذاری و به‌عنوان اینکه ویرانی‌های جنگ باید بهبود بخشیده بشود این دوره را سامان دادند.

بعد از سال ۶۸ تا نیمه دهه ۷۰ جامعه فرصت پیدا کرد تنفسی داشته باشد و آمادگی‌های بالقوه‌ای که در جامعه به‌ویژه در روزنامه‌ها و نهادهای مدنی بود در این دوره فعال شدند. من تجربه‌های شخصی محدودم را کاملاً یادم است. فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی در این دوره بیشتر شد، آموزش‌های تخصصی افزایش پیدا کرد، برای مدیرانی که در کشور و در دستگاه‌های دولتی بودند دوره‌های آموزشی اهمیت پیدا کرد.

می‌خواهم بگویم، هم نهادهای مدنی در جامعه فرصت رشد پیدا کرد و هم در دستگاه نظام اداری کشور، مدیران به‌روز شدند. مسائل جدید علمی، عقلانی، نحوه اداره، حکمرانی، سازمان، برنامه‌ریزی عقلانی و این‌جور چیزها را در این دوره‌های آموزشی دوره کردند و از دل این رشد نهادهای مدنی و انباشت آموزش‌های تخصصی جدید هم جامعه قبلی فعال شد و کنشگران مدنی بیشتر به صحنه آمدند و هم نظام اداری دولت مستعد تحول شد؛ به عبارت دیگر کنشگران مرزی در این دوره رشد یافتند.

حاصل این‌ها دوم خرداد بود و دولت خاتمی. خاتمی سابقاً نماینده آیت‌الله خمینی در کیهان و بعد هم وزیر ارشاد بود و دوست جامعه مدنی بود. نیروهای روزنامه‌نگار و مدنی در دوره دولت ایشان بعد از انتخابات به‌یادماندنی دوم خرداد با آن اشتیاقی که مردم برای انتخاب فردی که بتواند آمال و آرزوهایشان را دنبال بکند به پای صندوق‌های رأی آمدند، به‌درستی شکل گرفت، اما گروه‌های پایین‌تر اقتصادی که شما هوشمندانه اشاره کردید در یک غفلت سیستماتیک جمعی قرار گرفت. من فکر می‌کنم همه ما در آن دوره؛ یعنی از سال ۷۶ تا سال‌های بعد یک کم‌توجهی جمعی نسبت به این نهادهای اجتماعی داشتیم و طبقه متوسط بیشتر مدنظر ما بود تا لایه‌ها و گروه‌های پایین‌تر اقتصادی. دوره بعدی از این طریق شکل گرفت.

منبع: چشم‌انداز ایران شماره ۱۴۷

برای مطالعه متن کامل مقاله به آدرس https://B2n.ir/m07436 مراجعه کنید.

@cheshmandaz_iran
🔸ناترازی گاز؛ سوءمدیریت یا مشکلات فنی
🔺گفت‌وگو با سید محمدحسین عادلی

ایران ذخایر بسیار عظیم گازی دارد. طبق برآوردهای منابع بین‌المللی در اوایل دهه ۲۰۱۰ میلادی، ایران اولین ذخایر گاز را داشت و روسیه در جایگاه دوم قرار داشت، ولی امروز به‌واسطه اکتشافات جدید در روسیه و بر اساس آمارهای معتبر جهانی ایران با حدود ۳۲ تریلیون مترمکعب حدود ۱۸ درصد ذخایر جهان را بعد از روسیه در سرزمین خود دارد، ولی مسئله ذخایر با توانایی بهره‌برداری از آن متفاوت است. به دلیل عدم سرمایه‌گذاری کافی و بهره کم از تکنولوژی روز، تولید گاز نتوانسته است میزان مصرف و صادرات کشور را تأمین کند. مشکلات ناشی از عدم سرمایه‌گذاری، هم برای نگهداری چاه‌های گاز فعلی و جبران افت فشار و کاهش تولید ناشی از آن و هم برای توسعه میادین جدید موجب کاهش تولید شده است؛ البته از طرف دیگر مصرف بیش از اندازه و افزایش شدت مصرف انرژی در کشور چالش دیگری است که گریبان گاز را گرفته و موجب کمبود آن شده است. در این میان اما چالش مهم‌تر در آینده نزدیک اتفاق خواهد افتاد. اینکه اگر به‌صورت عاجل به یک‌سری سرمایه‌گذاری‌ها اقدام نکنیم ایران با وجود چنین ذخایر ارزشمندی به واردکننده گاز تبدیل خواهد شد.

تولید از پارس جنوبی طبق برآورد کارشناسان در حال حاضر حدود ۷۰۰ میلیون مترمکعب در روز است که ۷۰ درصد تولید گاز کشور را تشکیل می‌دهد. فشار چاه‌های پارس جنوبی از سال ۱۴۰۴ رو به کاهش می‌گذارد و تا دو الی سه سال بعد؛ یعنی در سال ۱۴۰۷ به لحاظ افت فشار تولید آن میدان به نصف، یعنی ۳۵۰ میلیون مترمکعب در روز می‌رسد. اگر این اتفاق بیفتد، برای اقتصاد و امنیت اجتماعی و سیاسی فاجعه‌بار خواهد بود. امید داریم وزیر جدید بتواند جلوی این اتفاق را بگیرد؛ البته هر مدیری باشد بدون داشتن سرمایه و تکنولوژی روزآمد، موفقیت قابل قبولی نخواهد داشت.

میدان پارس جنوبی یا گنبد شمالی که نام قطری آن است، بزرگ‌ترین میدان واحد گازی جهان است. حدود ۴۰ درصد آن در داخل آب‌های سرزمینی ما قرار دارد و بقیه آن در قطر قرار گرفته است. قطری‌ها از اوایل دهه ۲۰۰۰ میلادی شروع به توسعه این میادین کردند و با شرکت‌های بین‌المللی امریکایی، انگلیسی، فرانسوی، ژاپنی و کره‌ای و غیره شریک شدند و به استخراج گاز و تهیه ال‎ان‌جی یا گاز مایع مبادرت ورزیدند. قطری‌ها از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۳ سالانه با حدود ۱۸ الی ۲۰ درصد رشد اقدام به تولید ال‌ان‌جی‎ کردند و تولید خود را به سالی ۷۷ میلیون تن رسانیدند. در اثر این تولید مقام اول صادرکننده ال‌ان‌جی‎ جهان را به خود اختصاص دادند و این مقام را تا حدود یکی دو سال پیش داشتند. 

در مقابل قطری‌ها و هم‌زمان با آن‌ها ایران نیز طرح‌هایی برای توسعه میادین و فازهای پارس جنوبی تهیه کرد و قراردادهایی نیز در شرف انعقاد بود، ولی به نتیجه نرسیدن مذاکرات هسته‌ای به‌ویژه از سال ۱۳۸۵ به بعد و تحریم‌های شورای امنیت مانع از مشارکت شرکت‌های خارجی شد و تولید ما با سرعت بسیار کمی پیش رفت. به این ترتیب تولید قطر از ایران برای سال‌ها پیش گرفت و قطر از این میدان عظیم برداشت بسیار زیادی کرد. از سال‌های ۱۳۹۶ به بعد در دوره رئیس‌جمهور روحانی مهندس زنگنه، وزیر نفت وقت، توانست با اولویت دادن به تولید از این میدان برداشت گاز را به‌اندازه قطر بگرداند و حتی برخی مواقع چند میلیون مترمکعبی بیشتر از قطر برداشت می‌شد، ولی مجدداً موازنه در حال به هم خوردن است و شدیداً به هم خواهد خورد. قطر در دو مرحله اعلام طرح‌های افزایش تولید گاز کرده است: در مرحله اول، قصد دارد تولید خود را از ۷۷ میلیون تن به ۱۲۶ میلیون تن برساند که اقدامات و قراردادها برای آن چند سال منعقد شد و سال آینده میلادی تولید قطر را به ۱۲۶ میلیون تن می‌رساند؛ و در مرحله دوم برای افزایش تولید تا ۱۴۲ میلیون تن برنامه‌ریزی کرده است و همه طرح‌های آن به مرحله اجرا درآمده در سال ۲۰۲۷ تا حداکثر ۲۰۳۰ کامل می‌شود. 

بخشی از میدان آرش بر اساس خط مرز آبی که ایران دارد متعلق به ایران است و این میدان از نظر ایران یک میدان مشترک بین ایران، کویت و عربستان تلقی می‌شود. ایران در سال‌های گذشته و در زمان آقای مهندس زنگنه اقدام به حفر چاه آزمایشی کرد و کویت نسبت به آن اعتراض کرد و ایران مجبور شد آن را متوقف کند. در زمان رئیس‌جمهوری خاتمی با کویت مذاکره شد تا به‌صورت مشترک از این میدان بهره‌برداری شود؛ البته در همان زمان کویتی‌ها خواستار آن بودند که ابتدا تکلیف خط مرزی آبی بین دو کشور معلوم شود سپس به این کار مبادرت ورزند.

منبع: چشم‌انداز ایران شماره ۱۴۷

برای مطالعه متن کامل مقاله به آدرس https://b2n.ir/w28465 مراجعه کنید.

@cheshmandaz_iran
🔸ما در این نسل‌کشی با اسرائیل همدست هستیم
🔺مصاحبه کریس هجز با جان میرشایمر
برگردان: شبنم کاظمی

 موضوع این است که لابی اسرائیل اصرار دارد که ایالات‌متحده باید بی‌قیدوشرط از اسرائیل حمایت کند. وقتی درباره فلسطینی‌ها حرف می‌زنیم این موضوع اهمیت زیادی پیدا می‌کند. به این معنا که اسرائیلی‌ها آزادند هر کاری که بخواهند انجام دهند، از جمله نسل‌کشی در غزه و ما هم در هر حال از آن‌ها حمایت خواهیم کرد. این چیزی است که امروز مشاهده می‌شود؛ بنابراین وقتی مردم از جنگ‌های اسرائیل در خاورمیانه حرف می‌زنند -منظورم جنگ در غزه علیه فلسطینی‌ها، جنگ در لبنان علیه حزب‌الله و جنگ بین اسرائیل و ایران است- منظورشان جنگی است که ایالات‌متحده و اسرائیل با هم و مشترکاً درگیر آن هستند. امریکا به‌طور جدی در این درگیری‌ها دخیل است. خوشبختانه ما سرباز پیاده‌نظام نداریم که کشته شوند؛ البته پیاده‌نظام در اسرائیل داریم، اما نه زیاد، اما واقعیت این است که به اسرائیلی‌ها انواع تسلیحات و حمایت‌های دیپلماتیک می‌دهیم و اجازه می‌دهیم هر کاری که می‌خواهند انجام دهند. این کار پیامدهای زیادی برای منطقه دارد. همین‌طور برای خود ایالات‌متحده. 

 واضح است که اسرائیل علیه حزب‌الله می‌جنگد، چون حزب‌الله با پرتاب موشک و راکت به سمت شمال اسرائیل از حماس حمایت می‌کند. نتیجه نهایی این شد که بین ۶۰ تا ۷۰ هزار اسرائیلی مجبور شدند شمال اسرائیل را ترک کنند و موقتاً به مرکز منتقل شوند؛ سپس دولت نتانیاهو عمیقاً متعهد می‌شود که آن‌ها را به خانه‌هایشان در شمال بازگرداند؛ بنابراین آن‌ها می‌خواهند پرتاب موشک توسط حزب‌الله به سمت شمال اسرائیل را متوقف کنند. حزب‌الله می‌گوید فقط به شرطی پرتاب موشک را متوقف خواهد کرد که جنگ یا نسل‌کشی در غزه متوقف شود و البته اسرائیلی‌ها از انجام این کار امتناع می‌کنند، چون مصمم هستند غزه را پاک‌سازی قومی کنند؛ بنابراین نتیجه نهایی این است که اسرائیلی‌ها باید راه دیگری برای مقابله با حزب‌الله پیدا کنند؛ اولین استراتژی که به کار گرفتند حذف رهبران و سران بود. آن‌ها حسن نصرالله و تعدادی دیگر از مقامات ارشد حزب‌الله را کشتند، اما این هم تأثیر چندانی نداشت. بعد تصمیم گرفتند شهرها و روستاهای جنوب لبنان و بیروت را بمباران کنند و افراد زیادی را بکشند. امیدوار بودند با این کارزار تنبیهی حزب‌الله را مجبور کنند دست‌هایش را بالا بیاورد و تسلیم شود، اما این هم کارساز نبود؛ بنابراین استراتژی سومی را دنبال کردند که شامل حمله زمینی به جنوب لبنان بود؛ کاری که طی چند هفته گذشته انجام داده‌اند، اما این راه هم جواب نمی‌دهد. 

اگر روزنامه‌های اسرائیلی را بخوانید، می‌بینید که حزب‌الله روزانه به پرتاب ۱۳۰، ۱۴۰ و ۱۵۰ موشک به سمت اسرائیل ادامه می‌دهد؛ بنابراین اسرائیل با این کار مشکلش در لبنان را حل نمی‌کند. باید اضافه کنم در غزه هم مشکل به این شکل حل نمی‌شود. با استفاده از نیروی نظامی هم مشکلش با ایران حل نخواهد شد؛ بنابراین همه این‌ها به این معناست که اسرائیلی‌ها در دردسر بزرگی گرفتار شده‌اند و چون امریکا به‌شدت با اسرائیلی‌ها پیوند دارد ما هم در دردسر بزرگی هستیم.

 اسرائیل همیشه تأکید کرده است آخرین چیزی که می‌خواهد یک جنگ طولانی و فرسایشی است. به جای آن جنگ‌های سریع می‌خواهد. جنگ‌هایی که شش روز طول بکشند، مانند جنگ شش‌روزه معروف در سال ۱۹۶۷. علاوه بر این، اسرائیلی‌ها مدت‌هاست تأکید می‌کنند که می‌خواهند بتوانند این جنگ‌ها را به‌ تنهایی انجام دهند. نمی‌خواهند به کشور دیگری وابسته باشند. خوب، اگر به آنچه امروز در حال وقوع است نگاه کنید می‌بینید که آن‌ها در سه جنگ جداگانه درگیر هستند که هیچ نشانه‌ای از پایان آن‌ها وجود ندارد. حداقل یک سال است که این جنگ‌ها ادامه دارند و این بدان معناست که اسرائیلی‌ها واقعاً به مشکل خورده‌اند، چون نمی‌توانند به‌سرعت و به‌طور قاطع در این جنگ‌ها پیروز شوند.

باید به یاد داشته باشید در تاریخ ۱۴ آوریل که ایران به اسرائیل حمله کرد ایالات‌متحده نقش کلیدی در کمک به اسرائیل برای دفاع از خود در برابر موشک‌ها و پهپادهای ایران داشت. ما هر روز منتظر حمله دیگری از سوی اسرائیل علیه ایران هستیم و انتظار داریم بعد از آن ایران تلافی کند. خوب، اگر ایران تلافی کند، امریکا بیش از هر زمان دیگری نیرو در اسرائیل دارد تا به اسرائیل برای دفاع از خود کمک کند. چرا؟ چون خود اسرائیل نمی‌تواند حمله موشکی ایران را دفع کند؛ بنابراین با وضعیت بسیار جالبی مواجه هستیم که نه‌تنها اسرائیل نمی‌تواند در جنگ‌های پیشِ روی خود پیروز شود، بلکه این جنگ‌ها به جنگ‌های طولانی تبدیل شده‌اند و این جنگ‌های طولانی شامل وابستگی شدید اسرائیل به ایالات‌متحده است.

تاریخ انتشار: ۲۶ اکتبر ۲۰۲۴- ۵ آبان ۱۴۰۳

برای مطالعه متن کامل مقاله به آدرس https://b2n.ir/z55130 مراجعه کنید.

@cheshmandaz_iran
✔️ برادر گرامی، جناب آقای مهدی فخرزاده
درگذشت پدر گرامی‌تان را تسلیت می‌گوییم و از خداوند متعال برای آن مرحوم علو درجات خواستاریم.
لطف‌الله میثمی و همکاران نشریه چشم‌انداز ایران

@cheshmandaz_iran
🔸آموزش بر مبنای مشارکت
🔺گفت‌وگو با منیر همایونی (پوراصلانی)

آموزش ‌و پرورش امروز به ‌نظر من در مسیر درستی قرار ندارد. من گمان می‌کنم آموزش ‌و پرورش ضمن اینکه باید به نیاز بچه‌ها و نسل‌های آینده و نیازهای کشور نگاه کند، باید رویکرد جهانی هم داشته باشد. برای ایجاد چنین وضعیتی ما به سیاست‌گذاری‌های کلان نیاز داریم، اما آنچه در آموزش ‌و پرورش ما می‌گذرد بیشتر سیاست‌زدگی است تا سیاست‌گذاری. از طرفی محتوای درسی از زمانه ما خیلی عقب افتاده است. کودک و والدین آن بر این گمان است که آنچه می‌آموزد برای فردایش کاربردی ندارد، حتی در تربیت معلم هم این مسئله وجود دارد که معلم‌ها آموزش‌هایشان به‌روز نیست.

مشکلات آموزش ‌و پرورش ما فراوان است. از کمبود فضای آموزشی بگیرید تا محتوا و ساختار و موارد دیگر، اما من می‌خواهم از منظری به ماجرا نگاه کنم که از دل آن ایده‌ای راهگشا هم می‌توان داشت. نقدی که من می‌خواهم به مدرسه داشته باشم از منظر مشارکت‌پذیری است. چقدر مدارس سعی می‌کنند والدین و دیگران را در امور مدرسه مشارکت دهند؟ فاصله بین والدین و اولیای مدرسه امروز چه اندازه است؟ ما می‌توانیم به موارد ساختاری فکر کنیم و بخش بزرگی از راه‌حل آن موارد دست دولت است. باید مطالبه کنیم، اما تمام اجزایش دست ما نیست که بتوانیم آن را حل کنیم. می‌توانیم به مواردی بپردازیم که قدرت اصلاح آن را داریم. من فکر می‌کنم می‌توانیم به بحث مشارکت‌پذیر بودن یا مشارکت‌ناپذیر بودن مدارس بپردازیم. ایرادی که می‌توان آن را اصلاح کرد.

با توجه به وضعیت نظام آموزشی ما، به‌ویژه در مدارس دولتی، والدین نقش بسزایی در آموزش بچه‌ها می‌توانند داشته باشند؛ یعنی آن‌ها باید در کنار معلم و مدرسه به دانش‌آموز کمک کنند. اگر این همراهی و همکاری صورت بپذیرد و فضای بازی برای مشارکت وجود داشته باشد، می‌توان از آسیب‌هایی که در آموزش برای بچه‌ها وجود دارد، کاست. من می‌بینم والدین نسبت به وضعیت مدارس بچه‌ها و برخورد اولیای مدرسه گله‌مند هستند. این گلایه‌ها می‌تواند با مشارکت‌جویی و مشارکت‌پذیری برطرف شود. بخشی از گلایه والدین دقیقاً همین است که ساختار مدرسه اجازه نمی‌دهد ما در فضای مدرسه مشارکتی داشته باشیم. نتیجه این وضعیت این است که ذوق و انگیزه یادگیری در بچه‌ها کم می‌شود و امروز می‌بینیم که بچه‌ها از فضای مدرسه فراری هستند، درحالی‌که شاید با کمک والدین می‌شد فضای مدرسه را جذاب کرد.

گمان من این است که مشکل اساسی در بحرانی شدن رابطه‌هاست. اگر کودک با خانواده رابطه خوبی ندارد، باید بررسی کرد ببینیم رابطه پدر و مادر با هم چگونه است؟ این‌ها مشکلاتی است که باید بتوان از پس آن برآمد. چه زمان می‌توان راه‌حل خلاقانه برای مشکلات داشت؟ زمانی که شما مسائل بچه‌ها را بدانید. دانستن این مسائل نیاز به فضای ارتباطی خوب دارد. هم بین خانواده، هم بین خانواده و مدرسه هم بین اجزای مدرسه. وقتی مسائل را بدانید می‌توانید برای حل آن با مشورت والدین راه‌حل خلاقانه داشته باشید. حالا چه زمانی می‌توان این راه‌حل خلاقانه را اجرا کرد؟ وقتی مشارکت وجود داشته باشد. اگر مشارکت خانواده نباشد این کارها بسیار سخت می‌شود.

امروزه همه به نظر من در یک رویکرد فرافکنانه می‌گویند تقصیر سردی روابط انسان‌ها بر گردن گوشی‌های موبایل است. من فکر می‌کنم همه تقصیرها گردن موبایل نیست، بلکه نوع استفاده از تکنولوژی می‌تواند به نتایج مختلف بینجامد. ما وقتی این حرف را می‌زنیم منظورمان این است بچه‌ها موبایل کمتر استفاده کنند، اما رویکرد خود پدر و مادر در استفاده از موبایل و تکنولوژی چیست؟ وقتی همه وقت روی استفاده از ابزار تکنولوژی برود، مشکل ایجاد می‌کند، ولی نمی‌توان از این ابزار استفاده نکرد. باید با مکانیسم‌هایی مثل زمان‌بندی مشکل را حل کرد. یکی از کارهایی که می‌تواند به روابط خانواده کمک کند این است که در بستر خانواده گفت‌وگو وجود داشته باشد، حتی درباره محتواهایی که در فضای متصل به موبایل با آن مواجه می‌شویم می‌توانیم با هم گفت‌وگو کنیم.

منبع: چشم‌انداز ایران شماره ۱۴۷

برای مطالعه متن کامل مقاله به آدرس https://b2n.ir/j69519 مراجعه کنید.

@cheshmandaz_iran
🔸پیشنهادهای من توسط دولتمردان امریکا و اسرائیل شنیده نمی‌شود
🔺مصاحبه سنتر استِیج الجزیره با جان میرشایمر/ برگردان: شبنم کاظمی

  فکر می‌کنم اصلی‌ترین زمینه‌ای که من به آن وارد شدم، به این امید که شاید بتوانم تأثیری داشته باشم اما نداشتم، مسئلۀ اوکراین بود. من مدت طولانی دلیل آوردم که گسترش ناتو به اوکراین منجر به فاجعه می‌شود، چون کاملاً متوجه بودم که روس‌ها پیوستن اوکراین به ناتو را یک تهدید اساسی می‌بینند. از فوریه ۲۰۱۴ کاملاً واضح و با صدای بلند از ایالات‌متحده می‌خواستم که از تلاش برای پیوستن اوکراین به ناتو دست بکشد، اما ما برعکس عمل کردیم. به گسترش ناتو ادامه دادیم و نتیجۀ نهایی‌اش این بود که در فوریه ۲۰۲۲ جنگ آغاز شد. صادقانه بگویم، فکر می‌کنم اگر به حرف من گوش داده بودند و ناتو را گسترش نمی‌دادند، یا سعی نمی‌کردند ناتو را به اوکراین گسترش دهند، جلوی جنگ گرفته می‌شد.  

  در دهۀ نود میلادی، به نظر می‌رسید که حق با فرانک فکویاما است. او استدلال کرده بود که «ما به پایان تاریخ رسیده‌ایم. سیاستِ قدرت‌های بزرگ، دیگر وجود ندارد و ما همه در خوشبختی زندگی خواهیم کرد.» درواقع، فرانک فکویاما در پایان مقاله‌اش «پایان تاریخ» گفت که بزرگ‌ترین مشکلی که در آینده با آن مواجهیم، خستگی و کسالت خواهد بود؛ اما این نظریۀ روابط بین‌الملل، که توضیح می‌دهد که در نهایت به یک جهان صلح‌آمیز خواهیم رسید، دیگر قابل اعتبار نیست.

سام هانتینگتون استدلال کرد که ما شاهد برخورد تمدن‌ها هستیم و یکی از ویژگی‌های محوری استدلال او، بحث اسلام در برابر غرب بود. زمان اتفاق ۱۱ سپتامبر، خیلی‌ها فکر می‌کردند که حق با هانتینگتون بوده. من این‌طور فکر نمی‌کردم. چون معتقدم مفهوم تمدن کافی به نظر نمی‌رسد. این مفهوم برای تحلیل روابط بین‌الملل کافی و آن‌قدر که باید قوی نیست. من معتقدم قوی‌ترین ایدئولوژی در جهان ناسیونالیسم است. جهان پر از دولت‌های ملی است. دولت‌های ملی تجسم ناسیونالیسم و ملی‌گرایی هستند. به نظر من، اینکه فکر کنیم «این تمدن‌ها هستند که واقعاً اهمیت دارند و جنگ‌ها بین تمدن‌ها اتفاق می‌افتد، نه بین دولت‌های تمدن‌های مختلف» اشتباه است. 

به نظر من اسرائیلی‌ها از همان اول هم هرگز علاقه‌ای به راه‌حل دو دولت نداشتند؛ یعنی عقیدۀ جمعی در غرب، مخصوصاً در ایالات‌متحده این است که اسرائیلی‌ها بارها با سخاوت به فلسطینی‌ها پیشنهاد داده‌اند که دولتی مستقل داشته باشند؛ و هر بار فلسطینی‌ها این پیشنهاد سخاوتمندانه را رد کرده‌اند. فکر می‌کنم این بی‌معنی است. واقعاً درست نیست. اسرائیلی‌ها هرگز به فلسطینی‌ها دولتی برای خودشان پیشنهاد نداده‌اند که قابل قبول باشد و هرگز علاقه‌ای هم به این کار نداشتند. امروز ما در نقطه‌ای هستیم که دیگر عملاً غیرقابل تصور است که اسرائیل دولت مستقلی به فلسطینی‌ها بدهد.

به نظر من در واقع فقط دو امکان در این زمینه وجود دارد. یکی، ادامۀ آپارتاید اسرائیل یا پاک‌سازی قومی فلسطینی‌ها در غزه و کرانۀ باختری است. این روند از سال ۱۹۴۸ با نکبه آغاز شد. پاک‌سازی بزرگ دوم در سال ۱۹۶۷ اتفاق افتاد؛ و اکنون هم برخی فعالیت‌های پاک‌سازی‌ها در حال انجام است. هرچند که اسرائیلی‌ها نتوانسته‌اند تعداد زیادی از فلسطینی‌ها را از غزه یا کرانۀ باختری خارج کنند؛ و امیدوارم که نتوانند این کار را انجام دهند.

امریکایی‌ها تحت فشار زیادی از سمت لابی اسرائیل هستند تا به هر قیمتی از اسرائیل حمایت کنند؛ بنابراین وقتی اسرائیل مرتکب نسل‌کشی شود، مانند کاری که در غزه می‌کند، هیچ شکی نیست که لابی تمام تلاشش را می‌کند تا سیاستمدارها و تصمیم‌گیرنده‌ها را تحت فشار قرار دهد. به‌شدت تلاش می‌کند تا به‌طور کامل از اسرائیل حمایت کنند و بیشتر آن‌ها دارند همین کار را می‌کنند. من واقعاً تعجب می‌کنم از اینکه می‌بینم افراد کمی ایستاده‌اند و گفته‌اند که این کار اسرائیل غیرقابل قبول است و باید متوقف شود. 

تاریخ انتشار: ۴ نوامبر ۲۰۲۴- ۱۴ آبان ۱۴۰۳

برای مطالعه متن کامل مقاله به آدرس https://b2n.ir/r86060 مراجعه کنید.

@cheshmandaz_iran
▪️کل من علیها فان

دریغا که بی ما بسی روزگار
بروید گل و بشکفد نوبهار
بسی تیر و دی‌ماه و اردیبهشت
برآید که ما خاک باشیم و خشت

دوستان گرامی و یاران مهربان

با سپاس فراوان از پیام‌های پرمهر شما عزیزان که تکیه‌گاهی محکم در رویارویی با غم ازدست دادن پدرمان بود، به اطلاع می‌رسانیم آیین یادبود شادروان محمدرضا فخرزاده روز دوشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۳ از ساعت ۱۶:۳۰ تا ۱۸:۳۰ در دفتر نشریه چشم‌انداز ایران برگزار می‌شود.

میدان توحید، ابتدای نصرت غربی، پلاک ۲۴

مهدی فخرزاده و زینب احمدی

@cheshmandaz_iran
🔸اسرائیل به پای خودش شلیک می‌کند
🔺مصاحبه قاضی اندرو ناپولیتانو با پروفسور جان میرشایمر / برگردان: شبنم کاظمی

ترامپ وعده داده بود که این بار متفاوت از دوره اول ریاست‌جمهوری‌اش؛ یعنی ۲۰۱۷ تا ۲۰۱۲۱ عمل می‌کند، اما وقتی می‌گوید افرادی مانند مایک پمپئو و تام کاتن در موقعیت‌های کلیدی تصمیم‌گیری قرار خواهند گرفت، آدم فقط می‌تواند تعجب کند که درباره چه چیزی صحبت می‌کند. این دو شخص نماینده سیستم موجود و هر دو در اصل نئومحافظه‌کارند. به‌شدت جنگ‌طلب هستند و تمام تلاششان را خواهند کرد تا دستور کار رادیکالی را که ترامپ مطرح کرده، تضعیف کنند. با این اوصاف، من فکر نمی‌کنم ترامپ با انتصاب افرادی مانند این دو نفر، در نهایت در سیاست خارجی امریکا تغییرات اساسی ایجاد کند.

شکی نیست که ترامپ در مورد اسرائیل و حتی در مورد چین، قرار نبود خیلی با بایدن فرقی داشته باشد. درواقع، بایدن هم در مورد چین و خاورمیانه خیلی با ترامپ فرقی نداشت. مسئله کلیدی که ترامپ می‌گوید در آن تغییر ایجاد خواهد کرد، مسئله اوکراین-روسیه است. ترامپ می‌خواهد روابط امریکا با پوتین و به‌طور کلی روس‌ها را بهبود بخشد و مدام لاف می‌زند که می‌تواند به جنگ اوکراین پایان دهد. من مدت‌هاست معتقدم فرقی نمی‌کند ترامپ یک بازدارنده را به قدرت برساند یا کسی مثل مایک پمپئو را. در مورد اوکراین تفاوت چندانی ایجاد نخواهد کرد. بیشتر به این دلیل که فکر می‌کنم مسئله اوکراین در میدان نبرد حل‌وفصل خواهد شد، نه پشت میز. فکر نمی‌کنم ترامپ بتواند به توافق معناداری با روسیه برسد که جنگ را مستقل از آنچه در میدان نبرد اتفاق می‌افتد، پایان دهد. واقعیت این است که روس‌ها و مخصوصاً پوتین دیگر به غرب اعتماد ندارند. به دونالد ترامپ هم بیشتر از کامالا هریس اعتماد ندارند.

اروپایی‌ها درست مثل امریکایی‌ها، صبرشان تمام شده، سلاح‌ها و پول‌هایشان تمام شده و علاقه‌ای به ارائه کمک بیشتر یا کمک شایان توجه به اوکراین ندارند. آن‌ها اساساً تسلیم شده‌اند و نکته جالب برای من این است که آن‌ها واقعاً باور ندارند که پیروزی روسیه در اوکراین تهدید بزرگی برای اروپای شرقی باشد، چه برسد برای خودشان در اروپای غربی. می‌دانید، این صحبت‌ها وجود دارد که اگر پوتین در اوکراین پیروز شود، تمام اوکراین را فتح خواهد کرد، سپس به سمت شرق حرکت خواهد کرد و درست مانند اتحاد جماهیر شوروی در دوران جنگ سرد عمل خواهد کرد. اگر اروپایی‌ها واقعاً این را باور داشتند، الآن در حال تقویت مواضع دفاعی‌شان برای محافظت از خودشان بودند؛ اما اگر به مقدار پولی که خرج می‌کنند و وضعیت ارتش‌های سراسر اروپا، مخصوصاً ارتش‌های بریتانیا و آلمان نگاه کنید، می‌بینید این ارتش‌ها در وضعیت اسف‏باری قرار دارند و در موقعیتی نیستند که با روس‌ها مقابله کنند، اما آن‌ها سعی نمی‌کنند وضعیت را اصلاح کنند، چون در اعماق وجودشان می‌دانند که روسیه تهدید معناداری نیست. این بدان معناست که علاقه و تعهد آن‌ها برای اطمینان از اینکه اوکراین جلوی روسیه را بگیرد چندان زیاد نیست؛ بنابراین روس‌ها در نهایت پیروزی زشتی به دست خواهند آورد.

نتانیاهو واقعاً توانایی چشمگیری در شلیک کردن به پای خودش دارد، اما توانایی چشمگیری هم در جان به در بردن دارد. او پیش از ۷ اکتبر کارهای احمقانه زیادی انجام داده است. اگر یادتان باشد، پیش از ۷ اکتبر از حماس حمایت می‌کرد و از ۷ اکتبر به بعد هم کارهای احمقانه زیادی کرد؛ اما از همه آن‌ها جان سالم به در برده و زنده مانده است و امروز به نظر می‌رسد موقعیت سیاسی محکمی دارد. اجازه بدهید چند کلمه درباره رابطه او با گالانت بگویم. فکر می‌کنم در این رابطه سه مسئله وجود دارد که شما به دو مورد از آن‌ها اشاره کردید؛ اما یک مورد سوم هم وجود دارد که بسیار مهم است. همان‌طور که شما اشاره کردید، اختلاف بزرگی بین آن دو در مورد یهودیان ارتدکس افراطی و آوردن آن‌ها به ارتش و خدمت کردن آن‌ها وجود دارد. گالانت می‌خواهد این کار را انجام شود و نتانیاهو به دلایل سیاسی نمی‌خواهد. این اختلاف‌نظر بزرگی بین آن‌هاست. دومین اختلاف‌نظر همان‌طور که اشاره کردید، مربوط به بازگرداندن گروگان‌هاست؛ اما مسئله مهمی مرتبط با غزه برای مدت طولانی بین آن دو وجود داشته و آن این است که گالانت می‌خواست نتانیاهو برنامه‌اش را برای اینکه وضعیت غزه پس از توقف درگیری چطور خواهد بود، ارائه دهد. گالانت معتقد بود کسی باید غزه را اداره کند و آن شخص باید از طرف فلسطینی‌ها باشد و می‌خواست بداند برنامه چیست، اما ازآنجاکه نتانیاهو طرفدار پاک‌سازی قومی غزه است و می‌خواهد وقتی کارش تمام شد کسی در غزه باقی نمانده باشد، برنامه‌ای ارائه نمی‌دهد و از ارائه برنامه طفره می‌رود.

تاریخ انتشار: ۶ نوامبر ۲۰۲۴- ۱۶ آبان ۱۴۰۳

برای مطالعه متن کامل مقاله به آدرس https://B2n.ir/f62107 مراجعه کنید.

@cheshmandaz_iran
2024/11/14 02:09:06
Back to Top
HTML Embed Code: