☕ ارشیو کنفرانسهای گروه کافه کتاب 📚 pinned «#نقد_و_بررسی_کتاب_میلان_کوندرا #بارهستی 💢موضوع گفتمان : نقد و بررسی کتاب ((بارهستی)) اثر میلان کوندرا💢👇 🖊گروه گفتمان کافه کتاب #آخرین کنفرانس👆👆👆»
📚☕️
0️⃣
✒️سعید
و اما بحث آزاد این هفته که قرار هست پیرامون یک اثر ارزنده از جناب رولف دوبلین یعنی هنر شفاف اندیشیدن به گفتمان بنشینیم
کتاب هنر شفاف اندیشیدن کتابی است که به اشتباهاتی که در هنگام تصمیمگیری و فکر کردن با آن مواجه میشویم میپردازد.
به نظر من این اثر یکی از کتابهای خوب و تاثیرگزار در حوزهی رشد فردی هست و پیشنهاد میکنم به عزیزانی که در مسیر رشد فردی گام برمیدارند حتمن این کتاب رو مطالعه کنند و از مطالب و نکات کلیدی که جناب دوبلین در این اثر بهشون اشاره کرده بهره ببرند.
0️⃣
✒️سعید
و اما بحث آزاد این هفته که قرار هست پیرامون یک اثر ارزنده از جناب رولف دوبلین یعنی هنر شفاف اندیشیدن به گفتمان بنشینیم
کتاب هنر شفاف اندیشیدن کتابی است که به اشتباهاتی که در هنگام تصمیمگیری و فکر کردن با آن مواجه میشویم میپردازد.
به نظر من این اثر یکی از کتابهای خوب و تاثیرگزار در حوزهی رشد فردی هست و پیشنهاد میکنم به عزیزانی که در مسیر رشد فردی گام برمیدارند حتمن این کتاب رو مطالعه کنند و از مطالب و نکات کلیدی که جناب دوبلین در این اثر بهشون اشاره کرده بهره ببرند.
📚☕️
1️⃣
خب بپردازیم به این کتاب ارزشمند ولی قبل از معرفی کتاب طبق روال همیشگی گفتمان کتاب نخست یک شرح کوتاهی از بیوگرافی نویسنده اثر ارائه میدم تا دوستان بیشتر با نویسنده کتاب آشنا بشن
جناب رولف دوبلی نویسنده برجستهی سوئیسی هست که در 15 ژوئیه سال 1966 به دنیا آمد.
ایشان تحصیلاتش را در دانشگاه سنت گالن سوئیس در رشتهی امبیای دنبال کرد تا مقطع دکترا
جناب دوبلی در واقع یک کارآفرین هست و شرکتی باهدف تولد خلاصهی کتابهای مختلف تأسیس کرده همچنین در حوزه روانشناسی و روانشناختی چندین کتاب منتشر کرده که از مهمترین آثار ایشون میشه به کتاب هنر خوب زندگی کردن و هنر شفاف اندیشیدن اشاره کرد
1️⃣
خب بپردازیم به این کتاب ارزشمند ولی قبل از معرفی کتاب طبق روال همیشگی گفتمان کتاب نخست یک شرح کوتاهی از بیوگرافی نویسنده اثر ارائه میدم تا دوستان بیشتر با نویسنده کتاب آشنا بشن
جناب رولف دوبلی نویسنده برجستهی سوئیسی هست که در 15 ژوئیه سال 1966 به دنیا آمد.
ایشان تحصیلاتش را در دانشگاه سنت گالن سوئیس در رشتهی امبیای دنبال کرد تا مقطع دکترا
جناب دوبلی در واقع یک کارآفرین هست و شرکتی باهدف تولد خلاصهی کتابهای مختلف تأسیس کرده همچنین در حوزه روانشناسی و روانشناختی چندین کتاب منتشر کرده که از مهمترین آثار ایشون میشه به کتاب هنر خوب زندگی کردن و هنر شفاف اندیشیدن اشاره کرد
📚☕️
2️⃣
خب بپردازیم به موضوع مورد بحث جناب دوبلی در کتاب هنر شفاف اندیشیدن
جناب دوبلی در این اثر سراغ یکی از موضوعات مهم زندگی آدمها میره یعنی مبحث موفقیت و چگونگی قرار گرفتن در مسیر درست زیستن همراه با مولفه های موفقیت ،شاید بشه گفت همه ما انسان ها از ابتدای زندگی به گونه ای به دنبال مؤلفههای موفقیت هستیم.جناب دوبلی با درک این واقعیت با یک نگرش مهندسی معکوس اومده اثری رو خلق کرده که در آن به دلایل شکست و عدم موفقیت پرداخته که مخاطب بعد از مطالعه این اثر بتونه به دلایل عدم موفقیت خودش پی ببره و دست به اصلاح رفتارهای خودش در زندگی روزمره بزنه
در واقع جناب دوبلی ناتوانی در شفاف اندیشیدن رو بزرگترین عامل عدم کامیابی ما در زندگی میدونه ایشون مبحث خطای شناختی رو در این اثر بهش میپردازه
جناب دوبلی در کتاب هنر شفاف اندیشیدن به اشتباهات متداول و موانعی که بر سر راه منطق انسان قرار میگیره رو مورد واکاوی قرار میده و با بررسی این مسأله به مخاطب کمک میکنه دید بهتری نسبت به خطاهای شناختی که داره داشته باشه و بتونه با شناخت این خطاها سعی در اصلاح آن ها بکنه
2️⃣
خب بپردازیم به موضوع مورد بحث جناب دوبلی در کتاب هنر شفاف اندیشیدن
جناب دوبلی در این اثر سراغ یکی از موضوعات مهم زندگی آدمها میره یعنی مبحث موفقیت و چگونگی قرار گرفتن در مسیر درست زیستن همراه با مولفه های موفقیت ،شاید بشه گفت همه ما انسان ها از ابتدای زندگی به گونه ای به دنبال مؤلفههای موفقیت هستیم.جناب دوبلی با درک این واقعیت با یک نگرش مهندسی معکوس اومده اثری رو خلق کرده که در آن به دلایل شکست و عدم موفقیت پرداخته که مخاطب بعد از مطالعه این اثر بتونه به دلایل عدم موفقیت خودش پی ببره و دست به اصلاح رفتارهای خودش در زندگی روزمره بزنه
در واقع جناب دوبلی ناتوانی در شفاف اندیشیدن رو بزرگترین عامل عدم کامیابی ما در زندگی میدونه ایشون مبحث خطای شناختی رو در این اثر بهش میپردازه
جناب دوبلی در کتاب هنر شفاف اندیشیدن به اشتباهات متداول و موانعی که بر سر راه منطق انسان قرار میگیره رو مورد واکاوی قرار میده و با بررسی این مسأله به مخاطب کمک میکنه دید بهتری نسبت به خطاهای شناختی که داره داشته باشه و بتونه با شناخت این خطاها سعی در اصلاح آن ها بکنه
☕️📚
3️⃣
در واقع میشه گفت جناب دوبلی بر این باور هست
انسانها خواسته یا نا خواسته در طول زندگی خود دچار خطاهای زیادی در ابعاد مختلف میشود ولی شناخت و پیشبینی خطاهای پیش رو کار مشکلی است.
اما با شناخت این خطاها میشه از تکرار آنها در آینده جلوگیری کرد ایشون بر این باور هست که عدم آگاهی منجر به عملکردهای غلط میشود و آگاهی بدون شک میتواند از درصدی از این خطاها جلوگیری کند،
ایشان عموم خطاهایی که از انسان سر میزند را از نحوه تفکر افراد میدونه لذا با نوشتن کتاب هنر شفاف اندیشیدن مخاطب رو در برابر خطاهای خودش قرار میده و فرصت بررسی مجدد ذهن و عملکرد افراد رو فراهم میکنه
جناب دوبلی در این کتاب خواننده را با این سؤال اساسی روبهرو میکند: «آیا همیشه تصمیمات درستی میگیریم؟»
همانطور که میدونیم تصمیمها و انتخابات ما همواره تحت تأثیر ذهن ما هستند، اما آیا ذهن ما بهترین عملکرد را دارد؟
«رولف دوبلی» در این کتاب از عواملی سخن میگوید که بهطور ناخودآگاه زندگی ما را تحت سیطرهی خود قرار دادهاند. این نویسنده بر این باور است با شناختن خطاهای ذهنی میتوان از تأثیر آنها بر زندگی و تصمیماتمان جلوگیری کنیم.
او در کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» انسان را به درست و بدون تعصب فکر کردن و اندیشیدن دعوت میکنه و معتقد است اینگونه میتوان به موفقیت و کمال رسید.
3️⃣
در واقع میشه گفت جناب دوبلی بر این باور هست
انسانها خواسته یا نا خواسته در طول زندگی خود دچار خطاهای زیادی در ابعاد مختلف میشود ولی شناخت و پیشبینی خطاهای پیش رو کار مشکلی است.
اما با شناخت این خطاها میشه از تکرار آنها در آینده جلوگیری کرد ایشون بر این باور هست که عدم آگاهی منجر به عملکردهای غلط میشود و آگاهی بدون شک میتواند از درصدی از این خطاها جلوگیری کند،
ایشان عموم خطاهایی که از انسان سر میزند را از نحوه تفکر افراد میدونه لذا با نوشتن کتاب هنر شفاف اندیشیدن مخاطب رو در برابر خطاهای خودش قرار میده و فرصت بررسی مجدد ذهن و عملکرد افراد رو فراهم میکنه
جناب دوبلی در این کتاب خواننده را با این سؤال اساسی روبهرو میکند: «آیا همیشه تصمیمات درستی میگیریم؟»
همانطور که میدونیم تصمیمها و انتخابات ما همواره تحت تأثیر ذهن ما هستند، اما آیا ذهن ما بهترین عملکرد را دارد؟
«رولف دوبلی» در این کتاب از عواملی سخن میگوید که بهطور ناخودآگاه زندگی ما را تحت سیطرهی خود قرار دادهاند. این نویسنده بر این باور است با شناختن خطاهای ذهنی میتوان از تأثیر آنها بر زندگی و تصمیماتمان جلوگیری کنیم.
او در کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» انسان را به درست و بدون تعصب فکر کردن و اندیشیدن دعوت میکنه و معتقد است اینگونه میتوان به موفقیت و کمال رسید.
☕️📚
4️⃣
رولف دوبلی در این اثر با زبانی روان و ساده، رفتار انسان را کنکاش میکنه و به او یادآور میشود که ممکن است بسیاری از تصمیمات شفاف و صادقانه گرفته نشوند و همین امر سبب بسیاری از گرفتاریها شود که در زندگی با آنها مواجه میشویم
رولف دوبلی در کتاب هنر شفاف اندیشیدن، خطاهای رایج ذهن انسان را در ۹۹ فصل توضیح داده که باتوجه به زمان کم ما در بحث آزاد نمیتونیم به همه این موارد بپردازیم لذا در ادامه گفتمان این فرصت رو به دوستان میدم که هر کدام از عزیزانی که این اثر رو مطالعه کردن به چند مورد از این خطاها که براشون مهم و جالب بود اشاره کنند و پیرامون این خطاها صحبت کنیم
بعضی از این خطاهایی که جناب دوبلی در این اثر بهش پرداخته برای من جالب بود مثل فصلی که با این پرسش آغاز شده بود که
چرا باید به قبرستانها سری بزنی؟
دوبلی بسیار هوشمندانه در این فصل بیان میکنه که نباید نگاه خودمون را به کارهایی که در دنیا به اتمام نرسیده و یا احیانا به شکست منجر شده ببندیم، نکته مهم در شروع و انجام هر کاری این است که همان قدر که احتمال موفقیت و پیروزی هست احتمال شکست نیز هست
ایشون اشاره میکنه که
بسیاری از شرکتهای نوپا به شکست منتهی میشن و حتی نمیتونن محصول خودشون رو عرضه کنن بسیاری برای محصول خود تقاضا پیدا نمیکنند.
یا فصلی که با پرسش
چرا ابرها را به شکلهای مختلف میبینی؟
آغاز شده بود البته فصلهای متنوع زیادی رو شاهد بودیم در این کتاب و به خطاهای رایج خوبی اشاره کرد جناب دوبلی در این اثر که کاش وقت میشد به تمامی این خطاها پرداخت در گفتمان
4️⃣
رولف دوبلی در این اثر با زبانی روان و ساده، رفتار انسان را کنکاش میکنه و به او یادآور میشود که ممکن است بسیاری از تصمیمات شفاف و صادقانه گرفته نشوند و همین امر سبب بسیاری از گرفتاریها شود که در زندگی با آنها مواجه میشویم
رولف دوبلی در کتاب هنر شفاف اندیشیدن، خطاهای رایج ذهن انسان را در ۹۹ فصل توضیح داده که باتوجه به زمان کم ما در بحث آزاد نمیتونیم به همه این موارد بپردازیم لذا در ادامه گفتمان این فرصت رو به دوستان میدم که هر کدام از عزیزانی که این اثر رو مطالعه کردن به چند مورد از این خطاها که براشون مهم و جالب بود اشاره کنند و پیرامون این خطاها صحبت کنیم
بعضی از این خطاهایی که جناب دوبلی در این اثر بهش پرداخته برای من جالب بود مثل فصلی که با این پرسش آغاز شده بود که
چرا باید به قبرستانها سری بزنی؟
دوبلی بسیار هوشمندانه در این فصل بیان میکنه که نباید نگاه خودمون را به کارهایی که در دنیا به اتمام نرسیده و یا احیانا به شکست منجر شده ببندیم، نکته مهم در شروع و انجام هر کاری این است که همان قدر که احتمال موفقیت و پیروزی هست احتمال شکست نیز هست
ایشون اشاره میکنه که
بسیاری از شرکتهای نوپا به شکست منتهی میشن و حتی نمیتونن محصول خودشون رو عرضه کنن بسیاری برای محصول خود تقاضا پیدا نمیکنند.
یا فصلی که با پرسش
چرا ابرها را به شکلهای مختلف میبینی؟
آغاز شده بود البته فصلهای متنوع زیادی رو شاهد بودیم در این کتاب و به خطاهای رایج خوبی اشاره کرد جناب دوبلی در این اثر که کاش وقت میشد به تمامی این خطاها پرداخت در گفتمان
☕️📚
4️⃣
یکی دیگر از بخش هایی که نظرم رو جلب کرد فصلی بود که جناب دوبلی با این پرسش بهش پرداخت که چراباید گذشته را فراموش کنی؟
یا فصلی که به ما گوشزد میکرد
مراقب موارد استثنا باش
شوربختانه با توجه به تعداد زیادی از خطاهای شناختی که جناب دوبلی نمیشه به تمام این خطاها پرداخت لذا من فقط به چند مورد از خطاهای رایج ذهنی که در کتاب عنوان شده دارم میپردازم
یکی از این مباحثی که باز فکر میکنم مفید بود برای من این بود که بسیاری از الگوهایی که ما انسانها فکر میکنین الگویی خاص است غلط هست و ناشی از تمایل ذهن خودمون به تعریف الگوهای ثابت و تکرار پذیر در هر اتفاقی است.
جناب دوبلی در کتاب هنر شفاف اندیشیدن پیشنهاد میکنه که اگر الگویی پیدا کردید تا میتوانید آن را در معرض آزمون و تحلیل قرار بدهید تا بتوانید صیحیح و غلط بودنش را بررسی کنید.
نکته جالبی که در این بخش به آن اشاره شد آن بود که گاهی اوقات از بابت این خطا، الگویی را “فکر میکنیم” (به عنوان یک خطای ذهنی) که یک الگوی تکرارپذیر است و زمانی که غلط بودن آن ثابت میشود متوجه میشویم که هیچ الگویی وجود نداشته و این نحوه مواجهه ذهن ما با مساله بوده که از جوانب مختلف ان یک الگو ساخته شده
باز یکی دیگر از خطاهایی که فکر میکنم ارزشمند بود خطایی بود که جناب دوبلی با عنوان
(( چرا باید کشتیهای خود را آتش بزنید؟)) از آن یاد کرد
یکی از راهکارهایی که جناب رولف دوبلی در این راستا بیان میکنه که من خودم خیلی با این راهکار موافقم و ازش بهره میگیرم چند وقته این راهکار هست
(( بهترین راه موفقیت یک برنامهریزی حذف کارهایی است که نباید انجام دهید!.))
واقعن نکته مهمی هست باید یاد بگیریم درها را ببندیم. استراتژی زندگی خودمون رو مثل استراتژی یک شرکت بنویسیم
در واقع کارهایی را که در زندگی نباید انجام بدیم رو بنویسیم. و سعی کنیم تصمیمهای حساب شدهای بگیریم .این کار نه تنها ما رو از افتادن در گرفتاری حفظ میکنه، بلکه زمان تفکر زیادی هم برایمان نگه میدارد. یک بار خوب فکر کنیم و تصمیم را بگیریم که سراغ چه چیزیهایی نرویم
4️⃣
یکی دیگر از بخش هایی که نظرم رو جلب کرد فصلی بود که جناب دوبلی با این پرسش بهش پرداخت که چراباید گذشته را فراموش کنی؟
یا فصلی که به ما گوشزد میکرد
مراقب موارد استثنا باش
شوربختانه با توجه به تعداد زیادی از خطاهای شناختی که جناب دوبلی نمیشه به تمام این خطاها پرداخت لذا من فقط به چند مورد از خطاهای رایج ذهنی که در کتاب عنوان شده دارم میپردازم
یکی از این مباحثی که باز فکر میکنم مفید بود برای من این بود که بسیاری از الگوهایی که ما انسانها فکر میکنین الگویی خاص است غلط هست و ناشی از تمایل ذهن خودمون به تعریف الگوهای ثابت و تکرار پذیر در هر اتفاقی است.
جناب دوبلی در کتاب هنر شفاف اندیشیدن پیشنهاد میکنه که اگر الگویی پیدا کردید تا میتوانید آن را در معرض آزمون و تحلیل قرار بدهید تا بتوانید صیحیح و غلط بودنش را بررسی کنید.
نکته جالبی که در این بخش به آن اشاره شد آن بود که گاهی اوقات از بابت این خطا، الگویی را “فکر میکنیم” (به عنوان یک خطای ذهنی) که یک الگوی تکرارپذیر است و زمانی که غلط بودن آن ثابت میشود متوجه میشویم که هیچ الگویی وجود نداشته و این نحوه مواجهه ذهن ما با مساله بوده که از جوانب مختلف ان یک الگو ساخته شده
باز یکی دیگر از خطاهایی که فکر میکنم ارزشمند بود خطایی بود که جناب دوبلی با عنوان
(( چرا باید کشتیهای خود را آتش بزنید؟)) از آن یاد کرد
یکی از راهکارهایی که جناب رولف دوبلی در این راستا بیان میکنه که من خودم خیلی با این راهکار موافقم و ازش بهره میگیرم چند وقته این راهکار هست
(( بهترین راه موفقیت یک برنامهریزی حذف کارهایی است که نباید انجام دهید!.))
واقعن نکته مهمی هست باید یاد بگیریم درها را ببندیم. استراتژی زندگی خودمون رو مثل استراتژی یک شرکت بنویسیم
در واقع کارهایی را که در زندگی نباید انجام بدیم رو بنویسیم. و سعی کنیم تصمیمهای حساب شدهای بگیریم .این کار نه تنها ما رو از افتادن در گرفتاری حفظ میکنه، بلکه زمان تفکر زیادی هم برایمان نگه میدارد. یک بار خوب فکر کنیم و تصمیم را بگیریم که سراغ چه چیزیهایی نرویم
📚☕️
5️⃣
یکی دیگر از موضوعاتی که باز فکر میکنم خیلی مهم بوده خطای توهم کنترل بود که مورد توجه من قرار گرفت
جناب دوبلی در کتاب میگه توهم کنترل به نوعی تمایل رفتاری در فرد اطلاق میشود که در آن حالت فرد به گونه ای رفتار میکند که گویی در کنترل امور است درحالی که در واقع چنین نیست.
دوبلی معتقده که عموم افراد بر این باورند که توانایی کنترل هر وضعیتی را دارند، حال آنکه همواره متغیرهای بیرونی تعریف نشدهای وجود دارد که از اراده ما جهت کنترل خارج اند.
این بخش از کتاب هنر شفاف اندیشیدن بدین معنی نیست که تلاش کنیم تا بر این متغیرهای بیرونی کنترل پیدا کنیم، نه! بلکه به معنی پذیرش این است که کنترل صددرصد شرایط در دست آدمی نیست و باید تمرکز خود را روی بخشی قرار دهیم که در کنترل ماست
خب زمان ما از ۶۰ دقیقه گذشت و راستش انگشتان من هم دیگه یاری نمیکنه لذا به یک مورد دیگه از خطاهایی که جناب دوبلین در کتاب آورده بسنده میکنم
یکی از موارد دیگه که خودم چند سال پیش که این کتاب رو خوندم برام جالب بود و مدتی بکار بستم بحث دفترچه خاطرات هست
جناب دوبلی در کتاب پیشنهاد میکنه دفترچه خاطرات داشته باشیم ایشون با پرسش چرا باید دفترچه خاطرات داشته باشید؟
به یک خطا به عنوان خطای بازنگری اشاره میکنه
این خطا موجب میشه پس از وقوع نتیجه، به پیشبینیهای خود بیش از اندازهای که لازم است تکیه کنیم.
نتیجه اعتماد و اتکای بیش از اندازه به دانستهها و پیشبینیها ما را از بررسی جوانب موضوعات در آینده باز میدارد، وقوع چندین موفقیت از سر شانس که ما آن را براساس پیشبینیهای خود تعبیر کنیم، ریسک زیادی را در تصمیمات آتی به ما تحمیل میکند.
بارها شده پس از رخدادهایی میگیم میدونستم این اتفاق رخ میده و معمولن فکر میکنیم پیشگوی خوبی هستیم در واقع
ما انسانها پیشگوهای ضعیفی هستیم و این موضوع بالاخره جایی بروز میکند، جایی که شاید غرق در اعتماد به پیشبینیهای خود باشیم
دفترچه خاطرات کمک میکنه که متوجه بشیم که تعداد اشتباهات ما در پیشگویی به چه مقدار هست
وقتی ما هر روز نظراتمون و رفتارهای ون رو در یک دفترچه به عنوان دفترچه خاطرات بنویسیم بعد از مدتی که بازنگری میکنیم دفترچه رو میبینیم که چقدر اشتباه فکر میکردیم و چقدر دیدمون به مسائل سطحی بوده
5️⃣
یکی دیگر از موضوعاتی که باز فکر میکنم خیلی مهم بوده خطای توهم کنترل بود که مورد توجه من قرار گرفت
جناب دوبلی در کتاب میگه توهم کنترل به نوعی تمایل رفتاری در فرد اطلاق میشود که در آن حالت فرد به گونه ای رفتار میکند که گویی در کنترل امور است درحالی که در واقع چنین نیست.
دوبلی معتقده که عموم افراد بر این باورند که توانایی کنترل هر وضعیتی را دارند، حال آنکه همواره متغیرهای بیرونی تعریف نشدهای وجود دارد که از اراده ما جهت کنترل خارج اند.
این بخش از کتاب هنر شفاف اندیشیدن بدین معنی نیست که تلاش کنیم تا بر این متغیرهای بیرونی کنترل پیدا کنیم، نه! بلکه به معنی پذیرش این است که کنترل صددرصد شرایط در دست آدمی نیست و باید تمرکز خود را روی بخشی قرار دهیم که در کنترل ماست
خب زمان ما از ۶۰ دقیقه گذشت و راستش انگشتان من هم دیگه یاری نمیکنه لذا به یک مورد دیگه از خطاهایی که جناب دوبلین در کتاب آورده بسنده میکنم
یکی از موارد دیگه که خودم چند سال پیش که این کتاب رو خوندم برام جالب بود و مدتی بکار بستم بحث دفترچه خاطرات هست
جناب دوبلی در کتاب پیشنهاد میکنه دفترچه خاطرات داشته باشیم ایشون با پرسش چرا باید دفترچه خاطرات داشته باشید؟
به یک خطا به عنوان خطای بازنگری اشاره میکنه
این خطا موجب میشه پس از وقوع نتیجه، به پیشبینیهای خود بیش از اندازهای که لازم است تکیه کنیم.
نتیجه اعتماد و اتکای بیش از اندازه به دانستهها و پیشبینیها ما را از بررسی جوانب موضوعات در آینده باز میدارد، وقوع چندین موفقیت از سر شانس که ما آن را براساس پیشبینیهای خود تعبیر کنیم، ریسک زیادی را در تصمیمات آتی به ما تحمیل میکند.
بارها شده پس از رخدادهایی میگیم میدونستم این اتفاق رخ میده و معمولن فکر میکنیم پیشگوی خوبی هستیم در واقع
ما انسانها پیشگوهای ضعیفی هستیم و این موضوع بالاخره جایی بروز میکند، جایی که شاید غرق در اعتماد به پیشبینیهای خود باشیم
دفترچه خاطرات کمک میکنه که متوجه بشیم که تعداد اشتباهات ما در پیشگویی به چه مقدار هست
وقتی ما هر روز نظراتمون و رفتارهای ون رو در یک دفترچه به عنوان دفترچه خاطرات بنویسیم بعد از مدتی که بازنگری میکنیم دفترچه رو میبینیم که چقدر اشتباه فکر میکردیم و چقدر دیدمون به مسائل سطحی بوده
☕️📚
0️⃣
✍🏻جناب سعید
عرض درود و ادب و احترام دارم خدمت دوستان و همراهان عزیز کافه کتابی
خرسندم سه شنبه شب دیگری فرا رسید و با بحث آزادی دیگر در خدمت دوستان هستیم خب این هفته نوبتی هم باشه نوبت گفتمان کتاب هست
همانطور که هفته گذشته کتاب رو معرفی کردیم این هفته پیرامون کتاب کتابخانه نیمه شب صحبت خواهیم کرد
کتابی که با توجه به بازخوردی که از دوستان گرفتم کتاب مورد پسند دوستان بود و خیلی از دوستان ارتباط خوبی با کارکتر اصلی داستان یعنی نورا سید گرفتن امیدوارم که دوستان عزیز در بحث مشارکت کنن و بیشتر شنونده نظرات دوستان باشم تا اینکه خودم به زیاده گویی های هفتگیم بپردازم.
خب قبل از اینکه بپردازیم به کتاب و گفتمان هفتگی باید بگم که ما در ادامه معرفی کتاب دوباره برمیگردیم به روال قبل و سراغ نویسندگان برجسته ادبی خواهیم رفت و در ادامه سفر کافه کتابیمون از کشور چک که همراه میلان کوندرا و اثر برجسته ایشان یعنی بار هستی بودیم راهی انگلستان خواهیم شد و با نویسنده برجسته هندی انگلیسی یعنی جرج اورول همراه خواهیم شد با دو اثر برجسته از ایشان که معرفی خواهیم کرد
خب بپردازیم به گفتمان بحث آزاد این هفته و اثر ارزنده جناب مت هیگ یعنی کتابخانه نیمه شب
خب طبق روال همیشگی گفتمان کتاب ما نخست به شرح بیوگرافی مختصر از زندگی نویسنده کتاب خواهیم پرداخت و سپس خلاصه ای از داستان رو ارائه میدیم تا دوستانی که فرصت نکردن کتاب رو مطالعه کنند در جریان داستان کتاب و نگرش نویسنده کتاب قرار بگیرن و سپس به بررسی این اثر خواهیم پرداخت با همراهی دوستان
0️⃣
✍🏻جناب سعید
عرض درود و ادب و احترام دارم خدمت دوستان و همراهان عزیز کافه کتابی
خرسندم سه شنبه شب دیگری فرا رسید و با بحث آزادی دیگر در خدمت دوستان هستیم خب این هفته نوبتی هم باشه نوبت گفتمان کتاب هست
همانطور که هفته گذشته کتاب رو معرفی کردیم این هفته پیرامون کتاب کتابخانه نیمه شب صحبت خواهیم کرد
کتابی که با توجه به بازخوردی که از دوستان گرفتم کتاب مورد پسند دوستان بود و خیلی از دوستان ارتباط خوبی با کارکتر اصلی داستان یعنی نورا سید گرفتن امیدوارم که دوستان عزیز در بحث مشارکت کنن و بیشتر شنونده نظرات دوستان باشم تا اینکه خودم به زیاده گویی های هفتگیم بپردازم.
خب قبل از اینکه بپردازیم به کتاب و گفتمان هفتگی باید بگم که ما در ادامه معرفی کتاب دوباره برمیگردیم به روال قبل و سراغ نویسندگان برجسته ادبی خواهیم رفت و در ادامه سفر کافه کتابیمون از کشور چک که همراه میلان کوندرا و اثر برجسته ایشان یعنی بار هستی بودیم راهی انگلستان خواهیم شد و با نویسنده برجسته هندی انگلیسی یعنی جرج اورول همراه خواهیم شد با دو اثر برجسته از ایشان که معرفی خواهیم کرد
خب بپردازیم به گفتمان بحث آزاد این هفته و اثر ارزنده جناب مت هیگ یعنی کتابخانه نیمه شب
خب طبق روال همیشگی گفتمان کتاب ما نخست به شرح بیوگرافی مختصر از زندگی نویسنده کتاب خواهیم پرداخت و سپس خلاصه ای از داستان رو ارائه میدیم تا دوستانی که فرصت نکردن کتاب رو مطالعه کنند در جریان داستان کتاب و نگرش نویسنده کتاب قرار بگیرن و سپس به بررسی این اثر خواهیم پرداخت با همراهی دوستان
📚☕️
1️⃣
مت هیگ نویسندهای انگلیسی هست که در سال 1975 پا به عرصه هستی گذاشت.
ایشان کار حرفه ای خودش رو با نوشتن رمان و کتابهای غیر داستانی برای کودکان و بزرگسالان شروع کرد
از آثار غیر داستانی مشهور ایشان میتوان به کتاب دلایلی برای زنده ماندن اشاره کرد که مورد توجه بسیاری از منتقدان ادبی قرار گرفت
اما شاید بشه گفت اوج کار حرفه ای ایشان پس از گذراندن یک دوره افسردگی طولانی که داشته هست نوشته است ومیشه گفت حاصل این دوران افسردگی خلق شاهکاری به نام کتابخانه نیمه شب هست این کتاب درساندی تایمز تبدیل به پرفروشترین کتاب دوران خودش شد و برای 46 هفته جزو منابع10 کتاب برتر آمریکا شد.
از آثار دیگر ایشان میتوان به پدر کریسمس و من اشاره کرد که برای کودکان نوشت
میشه گفت این نویسنده استاد نوشتن کتابهای فانتزی است! از دیگر آثار فانتزی او میتوان به ردلیها که درباره خونآشامها است، یا کتاب انسانها که درباره یک آدمفضایی است اشاره کرد که شاید در صدر همه آثار فانتزی ایشان همین کتابخانه نیمهشب هست
از دیگر آثار این نویسنده میتوان به کتاب چگونه زمان را متوقف کنیم؟
و کتاب جنگل سایه اشاره کرد
1️⃣
مت هیگ نویسندهای انگلیسی هست که در سال 1975 پا به عرصه هستی گذاشت.
ایشان کار حرفه ای خودش رو با نوشتن رمان و کتابهای غیر داستانی برای کودکان و بزرگسالان شروع کرد
از آثار غیر داستانی مشهور ایشان میتوان به کتاب دلایلی برای زنده ماندن اشاره کرد که مورد توجه بسیاری از منتقدان ادبی قرار گرفت
اما شاید بشه گفت اوج کار حرفه ای ایشان پس از گذراندن یک دوره افسردگی طولانی که داشته هست نوشته است ومیشه گفت حاصل این دوران افسردگی خلق شاهکاری به نام کتابخانه نیمه شب هست این کتاب درساندی تایمز تبدیل به پرفروشترین کتاب دوران خودش شد و برای 46 هفته جزو منابع10 کتاب برتر آمریکا شد.
از آثار دیگر ایشان میتوان به پدر کریسمس و من اشاره کرد که برای کودکان نوشت
میشه گفت این نویسنده استاد نوشتن کتابهای فانتزی است! از دیگر آثار فانتزی او میتوان به ردلیها که درباره خونآشامها است، یا کتاب انسانها که درباره یک آدمفضایی است اشاره کرد که شاید در صدر همه آثار فانتزی ایشان همین کتابخانه نیمهشب هست
از دیگر آثار این نویسنده میتوان به کتاب چگونه زمان را متوقف کنیم؟
و کتاب جنگل سایه اشاره کرد
☕️📚2️⃣
و اما بریم سراغ داستان کتابخانه نیمه شب که در نوع خودش یک نوآوری بود من کمتر رمانی دیدم که به این شکل به بحث نظریه ریسمان پرداخته باشه
طبق روال همیشگی گفتمان کتاب به شرح خلاصه ای از داستان کتاب میپردازیم بعد نظر شما بزرگواران رو میشنوم در مورد این اثر جناب هیگ
خب داستان حول محور شخصیتی بنام نورا سید میچرخه و به زندگی نورا میپردازه که پر از حسرت و پشیمانی است که همین امر سبب شده نورا که دختری هست که اواسط دهه سوم زندگیش رو طی میکنه به یک دختری غمگین و افسرده تبدیل بشه که در نهایت در یکروز تصمیم میگیره به زندگی خودش پایان بده البته این مسأله بی ارتباط با اخراجش از کار نبود زمانی که نورا از رئییسش دلیل اخراجش را میپرسد و او جواب میدهد: “اوضاع بده و دیگه نمیتونم بهت حقوق بدم و بذارم مشتریها رو با قیافه افسردهات فراری بدی!”
این مسأله تنها تلنگری بود که نورا رو بیشتر به تصمیمی که گرفته بود ترغیب کنه اما این تمام ماجرا نبود درست جایی که نورا فرکر میکرد زندگی از این بدتر نمیتونه بشه
گربه عزیز نورا یعنی ولتر هم میمیرد. انگار مرگ گربه اش تیر خلاص رو به نورا زد نورا برای مدتی طولانی به صورت آرام گربهاش که دیگر تکان نمیخورد زل میزند و با تمام وجود تنها یک چیز را احساس میکند؛ و آن حسادت هست حسادت به رهایی و آرامشی که در صورت گربهاش ولتر وجود دارد.
آن شب نورا تصمیم میگیره با قرص خودش رو بکشه
اما مثل اینکه قرار نبود نورا به این سادگی بمیره زمان ۰۰:۰۰ رو انتخاب میکنه برای وداع با زندگی ولی اتفاقی که میوفته این هست که
بهجای اینکه بمیرد ناگهان سر از یک کتابخانه درمیآورد. کتابخانه ای که به کتابخانه نیمه شب نام گرفته که احتمالن بخاطر ساعت ۰۰:۰۰ این نام رو براش برگزیدن
نورا اونجا با کتابدار کتابخانه مدرسه اش خانم آلن ملاقات میکنه که مسئول این کتابخانه عجیب هست و مثل یک راهنما نورا رو در انتخاب زندگی های موازی که میتوانسته داشته راهنمایی میکنه
بعد از اینکه نورا کمی آرامش خودش رو در این کتابخانه نیمه شب عجیب که بی انتها هست و هیچ خروجی نداره بدست میاره
خانم آلن به نورا میگوید که یک انسان در طول زندگی میلیونها تصمیم میگیرد و تمام تصمیمها، هرچند جزئی، قدرت این را دارند که مسیر زندگی او را بکلی تغییر دهند.
در ادامه داستان کتابدار به نورا درباره ماهیت کتابها میگوید و نورا میفهمد تمام کتابها در واقع درهایی به زندگیهای دیگر خود او هستند. زندگیهایی که نورا میتواست داشته باشد اگر تصمیمهای متفاوتی میگرفت.
خانم آلن در ادامه توضیحاتش میگوید تنها یک کتاب است که با سایر کتابها متفاوت است. این کتاب جلدی بسیار سنگین دارد و خواندن بیشتر از چند خط آن میتواند برای نورا بسیار خطرناک باشد. کتاب حسرتها!
و اما بریم سراغ داستان کتابخانه نیمه شب که در نوع خودش یک نوآوری بود من کمتر رمانی دیدم که به این شکل به بحث نظریه ریسمان پرداخته باشه
طبق روال همیشگی گفتمان کتاب به شرح خلاصه ای از داستان کتاب میپردازیم بعد نظر شما بزرگواران رو میشنوم در مورد این اثر جناب هیگ
خب داستان حول محور شخصیتی بنام نورا سید میچرخه و به زندگی نورا میپردازه که پر از حسرت و پشیمانی است که همین امر سبب شده نورا که دختری هست که اواسط دهه سوم زندگیش رو طی میکنه به یک دختری غمگین و افسرده تبدیل بشه که در نهایت در یکروز تصمیم میگیره به زندگی خودش پایان بده البته این مسأله بی ارتباط با اخراجش از کار نبود زمانی که نورا از رئییسش دلیل اخراجش را میپرسد و او جواب میدهد: “اوضاع بده و دیگه نمیتونم بهت حقوق بدم و بذارم مشتریها رو با قیافه افسردهات فراری بدی!”
این مسأله تنها تلنگری بود که نورا رو بیشتر به تصمیمی که گرفته بود ترغیب کنه اما این تمام ماجرا نبود درست جایی که نورا فرکر میکرد زندگی از این بدتر نمیتونه بشه
گربه عزیز نورا یعنی ولتر هم میمیرد. انگار مرگ گربه اش تیر خلاص رو به نورا زد نورا برای مدتی طولانی به صورت آرام گربهاش که دیگر تکان نمیخورد زل میزند و با تمام وجود تنها یک چیز را احساس میکند؛ و آن حسادت هست حسادت به رهایی و آرامشی که در صورت گربهاش ولتر وجود دارد.
آن شب نورا تصمیم میگیره با قرص خودش رو بکشه
اما مثل اینکه قرار نبود نورا به این سادگی بمیره زمان ۰۰:۰۰ رو انتخاب میکنه برای وداع با زندگی ولی اتفاقی که میوفته این هست که
بهجای اینکه بمیرد ناگهان سر از یک کتابخانه درمیآورد. کتابخانه ای که به کتابخانه نیمه شب نام گرفته که احتمالن بخاطر ساعت ۰۰:۰۰ این نام رو براش برگزیدن
نورا اونجا با کتابدار کتابخانه مدرسه اش خانم آلن ملاقات میکنه که مسئول این کتابخانه عجیب هست و مثل یک راهنما نورا رو در انتخاب زندگی های موازی که میتوانسته داشته راهنمایی میکنه
بعد از اینکه نورا کمی آرامش خودش رو در این کتابخانه نیمه شب عجیب که بی انتها هست و هیچ خروجی نداره بدست میاره
خانم آلن به نورا میگوید که یک انسان در طول زندگی میلیونها تصمیم میگیرد و تمام تصمیمها، هرچند جزئی، قدرت این را دارند که مسیر زندگی او را بکلی تغییر دهند.
در ادامه داستان کتابدار به نورا درباره ماهیت کتابها میگوید و نورا میفهمد تمام کتابها در واقع درهایی به زندگیهای دیگر خود او هستند. زندگیهایی که نورا میتواست داشته باشد اگر تصمیمهای متفاوتی میگرفت.
خانم آلن در ادامه توضیحاتش میگوید تنها یک کتاب است که با سایر کتابها متفاوت است. این کتاب جلدی بسیار سنگین دارد و خواندن بیشتر از چند خط آن میتواند برای نورا بسیار خطرناک باشد. کتاب حسرتها!
📚☕️3️⃣
در ابتدا نورا علاقهای به امتحان کردن زندگیهای دیگر ندارد و احتمالاً زندگی دقیقاً همان چیزی است که نورا از آن یکی دیگر نمیخواهد. ولی کتابدار در آخر موفق میشود نورا را راضی کند و به او اطمینان میدهد که اینکار بیضرر است چون اگر زندگی ایدهالش را پیدا کند میتواند همان را ادامه دهد. در غیر این صورت هم هرلحظهای از زندگی جدیدش احساس نارضایتی کرد فوراً به کتابخانه برمیگردد.
کتابدار به نورا هشدار میدهد که انتخابهای متفاوت لزوماً پیامدهایی که او انتظار دارد را ندارند و یا بهتر بگوییم، سنخیت صددرصدی میان یک انتخاب و نتیجه آن وجود ندارد.
نورا به هر زندگی جدیدی که وارد میشود یکی از بزرگترین حسرتهای خود را ندارد. اما برخلاف انتظارات نورا نداشتن یکسری از حسرتها به نتایج خوبی بدل نمیشود و اتفاقاً برعکس باعث اتفاقات بدتری هم میشود.
تا اینکه آخر داستان نورا زندگیهای بسیاری را امتحان میکند ولی نویسنده تنها چندتای آنها را با جزئیات تعریف میکند و بقیه را تنها با یک جمله به اتمام میرساند. نورا انقدر زندگیهای مختلفی را امتحان میکند که در آخر متوجه میشود بهترین کتابی که او میتواند انتخاب کند کتاب زندگی خودش است.....
در ابتدا نورا علاقهای به امتحان کردن زندگیهای دیگر ندارد و احتمالاً زندگی دقیقاً همان چیزی است که نورا از آن یکی دیگر نمیخواهد. ولی کتابدار در آخر موفق میشود نورا را راضی کند و به او اطمینان میدهد که اینکار بیضرر است چون اگر زندگی ایدهالش را پیدا کند میتواند همان را ادامه دهد. در غیر این صورت هم هرلحظهای از زندگی جدیدش احساس نارضایتی کرد فوراً به کتابخانه برمیگردد.
کتابدار به نورا هشدار میدهد که انتخابهای متفاوت لزوماً پیامدهایی که او انتظار دارد را ندارند و یا بهتر بگوییم، سنخیت صددرصدی میان یک انتخاب و نتیجه آن وجود ندارد.
نورا به هر زندگی جدیدی که وارد میشود یکی از بزرگترین حسرتهای خود را ندارد. اما برخلاف انتظارات نورا نداشتن یکسری از حسرتها به نتایج خوبی بدل نمیشود و اتفاقاً برعکس باعث اتفاقات بدتری هم میشود.
تا اینکه آخر داستان نورا زندگیهای بسیاری را امتحان میکند ولی نویسنده تنها چندتای آنها را با جزئیات تعریف میکند و بقیه را تنها با یک جمله به اتمام میرساند. نورا انقدر زندگیهای مختلفی را امتحان میکند که در آخر متوجه میشود بهترین کتابی که او میتواند انتخاب کند کتاب زندگی خودش است.....
📚☕️4️⃣
این کتاب در از دیالوگ ناب و جملات مفهومی هست که فکر میکنم برای همه دوستانی که کتاب رو مطالعه کردن معنی و مفهوم خاصی رو در بر داشت
یکی از این جملات که برای من خیلی جالب بود این جمله بود :
((لازم نیست زندگی رو بفهمی فقط باید آن را زندگی کنی))
یه مسأله که به نظرم خیلی مهم بود شخصیت نورا بود کسی که توانایی های زیادی داشت که همانگونه که دیدیم در زندگی های نزیستش دیدیم یک بار در قالب قهرمان شنای المپیک هست یک بار در غالب یک خواننده بزرگ راک هست یک بار به عنوان یک دانشمند در قطب شمال و یک بار استاد فلسفه در کمبریج و........
که اتفاقن تمام این شخصیتها از حسرتهای نورا بودن ولی وقتی اون زندگی ها رو تجربه میکنه میبینه اصلن اون چیزی که فکر میکرد حسرت هست همچین آش دهن سوزی نبوده و نورا در این زندگی ها هر کدام به دلیلی شاد نبوده
دوستان یک مسأله که به نظرم یکی از مباحث مهمی بود که نویسنده قصد داشت به مخاطب انتقال بده مسأله شاد بودن هست نگاه کنید وقتی نورا وارد هر زندگی میشد در نهایت یک عامل باعث میشد اون زندگی رو ترک کنه و اون مسأله همان شاد نبودن تو اون زندگی هست
در واقع شاد بودن یکی از کلید واژه هایی هست که نویسنده میخواست بهش بپردازه بحث اینکه در زمان حال زندگی کردن فارغ از حسرت گذشته و استرس آینده
این کتاب در از دیالوگ ناب و جملات مفهومی هست که فکر میکنم برای همه دوستانی که کتاب رو مطالعه کردن معنی و مفهوم خاصی رو در بر داشت
یکی از این جملات که برای من خیلی جالب بود این جمله بود :
((لازم نیست زندگی رو بفهمی فقط باید آن را زندگی کنی))
یه مسأله که به نظرم خیلی مهم بود شخصیت نورا بود کسی که توانایی های زیادی داشت که همانگونه که دیدیم در زندگی های نزیستش دیدیم یک بار در قالب قهرمان شنای المپیک هست یک بار در غالب یک خواننده بزرگ راک هست یک بار به عنوان یک دانشمند در قطب شمال و یک بار استاد فلسفه در کمبریج و........
که اتفاقن تمام این شخصیتها از حسرتهای نورا بودن ولی وقتی اون زندگی ها رو تجربه میکنه میبینه اصلن اون چیزی که فکر میکرد حسرت هست همچین آش دهن سوزی نبوده و نورا در این زندگی ها هر کدام به دلیلی شاد نبوده
دوستان یک مسأله که به نظرم یکی از مباحث مهمی بود که نویسنده قصد داشت به مخاطب انتقال بده مسأله شاد بودن هست نگاه کنید وقتی نورا وارد هر زندگی میشد در نهایت یک عامل باعث میشد اون زندگی رو ترک کنه و اون مسأله همان شاد نبودن تو اون زندگی هست
در واقع شاد بودن یکی از کلید واژه هایی هست که نویسنده میخواست بهش بپردازه بحث اینکه در زمان حال زندگی کردن فارغ از حسرت گذشته و استرس آینده
📚☕️5️⃣
و امامسأله بعدی دید فلسفی نورا به مسائلی هست چون دانش آموخته فلسفه بود گهگاهی جملات کلیدی خوبی نقل قول میکرد به طور نمونه جایی از کتاب در نقلقولی از دیوید ثور آمده است:
“اگر کسی در مسیر رؤیاهایش با اطمینان قدم بردارد و برای داشتن آن زندگیای تلاش کند که در تصوراتش آورده، در طول زندگی به موفقیتی غیرمنتظره خواهد رسید.” و نتیجه گرفته است:
“بخشی از این موفقیت حاصل تنهایی است. هرگز همراهی ندیدم که بهاندازه تنهایی بتواند با انسان همراه شود.”
و امامسأله بعدی دید فلسفی نورا به مسائلی هست چون دانش آموخته فلسفه بود گهگاهی جملات کلیدی خوبی نقل قول میکرد به طور نمونه جایی از کتاب در نقلقولی از دیوید ثور آمده است:
“اگر کسی در مسیر رؤیاهایش با اطمینان قدم بردارد و برای داشتن آن زندگیای تلاش کند که در تصوراتش آورده، در طول زندگی به موفقیتی غیرمنتظره خواهد رسید.” و نتیجه گرفته است:
“بخشی از این موفقیت حاصل تنهایی است. هرگز همراهی ندیدم که بهاندازه تنهایی بتواند با انسان همراه شود.”
📚☕️6️⃣
نظرات:پرستو
چند تا چالش بود برام
نکته ی اول اینکه نورا در هر جهانی که زندگی می کرد نقش خانواده ش توی ناراحتی و بدبختی ش زیاد بود
یجورایی ح کردم مث خانواده های ایرانی که زیاد دخالت می کنن و عامل تاثیرگزاری در روند زندگی فرزندان هستن
بنظرتون آیا باید نقش خانواده در سرنوشت فرزندان کنترل شده باشه
تا کجا باید به نظر خانواده اهمیت داد
سعید:
به مسأله خوبی اشاره کردید
راستش شاید نظر من زیاد مورد قبول دوستان نباشه
من اساسن نگرش اومانیستی و فردگرایی داریم و فکر میکنم زیستن در این سیاره خاکی چه خوب چه بد یک شانس بوده برای ما که تجربه زیستن داشته باشیم و تنها یک بار به دنیا میآیند و یک بار زندگی میکنیم و مطمعنم زندگی سفری هست از هیچ مطلق به هیچ مطلق و قرار نیست دوباره در دنیای دیگر این پروسه ادامه داشته باشه لذا این تنها فرصت زیستن رو باید به خودمون و فردیت خودمون اختصاص بدیم البته این به این معنی نیست که نخوایم به دیگران و دیگر موجودات نیکی بکنیم بلکه منظورم این هست خودمون باید در اولویت همه چیز باشیم و نباید حسرت زندگی نکرده پدر یا مادر یا دیگر عزیزانمون باشیم
افسانه:
دقیقن مادرش تو همه ی زندگی ها یا افسرده بود تو یکیشم مرده بود پدرش تو زندگی با زن دیگه ای ازدواج کرده بود با برادرش رابطه ی خوبی نداشت ولی قسمت اول زندگیش با دن جالب بود از اینکه ولش کرده بود خیلی عذاب وجدان داشت یا بابت ولثی گربش این که میرفت و میدید مثلن دن اصلن اونی نبوده که فک میکرده یا مراقبتش از گربش خیلی جالب بود کاش گاهی میشد وارد همچین جهانهایی شد تا نگرانی ها برطرف شه
نظرات:پرستو
چند تا چالش بود برام
نکته ی اول اینکه نورا در هر جهانی که زندگی می کرد نقش خانواده ش توی ناراحتی و بدبختی ش زیاد بود
یجورایی ح کردم مث خانواده های ایرانی که زیاد دخالت می کنن و عامل تاثیرگزاری در روند زندگی فرزندان هستن
بنظرتون آیا باید نقش خانواده در سرنوشت فرزندان کنترل شده باشه
تا کجا باید به نظر خانواده اهمیت داد
سعید:
به مسأله خوبی اشاره کردید
راستش شاید نظر من زیاد مورد قبول دوستان نباشه
من اساسن نگرش اومانیستی و فردگرایی داریم و فکر میکنم زیستن در این سیاره خاکی چه خوب چه بد یک شانس بوده برای ما که تجربه زیستن داشته باشیم و تنها یک بار به دنیا میآیند و یک بار زندگی میکنیم و مطمعنم زندگی سفری هست از هیچ مطلق به هیچ مطلق و قرار نیست دوباره در دنیای دیگر این پروسه ادامه داشته باشه لذا این تنها فرصت زیستن رو باید به خودمون و فردیت خودمون اختصاص بدیم البته این به این معنی نیست که نخوایم به دیگران و دیگر موجودات نیکی بکنیم بلکه منظورم این هست خودمون باید در اولویت همه چیز باشیم و نباید حسرت زندگی نکرده پدر یا مادر یا دیگر عزیزانمون باشیم
افسانه:
دقیقن مادرش تو همه ی زندگی ها یا افسرده بود تو یکیشم مرده بود پدرش تو زندگی با زن دیگه ای ازدواج کرده بود با برادرش رابطه ی خوبی نداشت ولی قسمت اول زندگیش با دن جالب بود از اینکه ولش کرده بود خیلی عذاب وجدان داشت یا بابت ولثی گربش این که میرفت و میدید مثلن دن اصلن اونی نبوده که فک میکرده یا مراقبتش از گربش خیلی جالب بود کاش گاهی میشد وارد همچین جهانهایی شد تا نگرانی ها برطرف شه
📚☕️7️⃣
این داستان با تمام فانتزی بودنش ولی حرف برای گفتن زیاد داشت و مطمعنم باعث شده مسیر زندگی خیلی از مخاطبان کتاب عوض بشه
این کتاب هم داستان خوب و آموزندهای دارد.و هم به مسأله تازه ای میپردازم که کمتر نویسنده ای در قالب رمان بهش پرداخته یعنی همان جهانهای موازی و زندگیهای متفاوتی هست که هر انسانی میتوانسته داشته باشه و از اون مهمتر مبحث انتخاب رو خیلی خوب بهش پرداخته اینکه هر انسانی با یه تغییر کوچیک توی تصمیمات مهم و یا حتی معمولی زندگیش میتونه تغییرات بزرگی در زندگیش رقم بزنه.
به نظر من این کتاب از اون دست کتابها هست که میشه چند بار خوند و ازش هربار چیز جدید یاد گرفت چون ناخواسته آدم رو به فکر میبره و با این پرسش خودش رو مواجه میکنه که اگه من جای نورا بودم و کتابخانه نیمهشب در مسیرم قرار میگرفت کدوم زندگیم رو انتخاب میکردم.
و این پرسش اساسی رو در ذهن مخاطب ایجاد میکنه که خواننده از خودش میپرسه حسرت های بزرگ زندگیش چی هستن
این داستان با تمام فانتزی بودنش ولی حرف برای گفتن زیاد داشت و مطمعنم باعث شده مسیر زندگی خیلی از مخاطبان کتاب عوض بشه
این کتاب هم داستان خوب و آموزندهای دارد.و هم به مسأله تازه ای میپردازم که کمتر نویسنده ای در قالب رمان بهش پرداخته یعنی همان جهانهای موازی و زندگیهای متفاوتی هست که هر انسانی میتوانسته داشته باشه و از اون مهمتر مبحث انتخاب رو خیلی خوب بهش پرداخته اینکه هر انسانی با یه تغییر کوچیک توی تصمیمات مهم و یا حتی معمولی زندگیش میتونه تغییرات بزرگی در زندگیش رقم بزنه.
به نظر من این کتاب از اون دست کتابها هست که میشه چند بار خوند و ازش هربار چیز جدید یاد گرفت چون ناخواسته آدم رو به فکر میبره و با این پرسش خودش رو مواجه میکنه که اگه من جای نورا بودم و کتابخانه نیمهشب در مسیرم قرار میگرفت کدوم زندگیم رو انتخاب میکردم.
و این پرسش اساسی رو در ذهن مخاطب ایجاد میکنه که خواننده از خودش میپرسه حسرت های بزرگ زندگیش چی هستن
📚☕️8️⃣
ما آگاه به آینده نیستیم شاید به قول نویسنده بهترین راه یادگیری زندگی کردن هست
باید زندگی کنیم تجربه کنیم و قطعن اشتباه هم جز. جدایی ناپذیر زندگیمون خواهد بود باید بپذیریم
اینم فراموش نکنیم ما در زندگی با هر مشکلی و هر پیشامدی تنها یک بار برخورد میکنیم و مسلمن هر تصمیمی بگیریم درست هست چون ما قبلن تجربه نکردیم زندگی رو تا معیاری برای درستی یا نادرستی انتخابمون داشته باشیم
تنها با گذر زمان و پیامدهای انتخابمون ما درک میکنیم که تصمیمون درست بوده یا نه
ما آگاه به آینده نیستیم شاید به قول نویسنده بهترین راه یادگیری زندگی کردن هست
باید زندگی کنیم تجربه کنیم و قطعن اشتباه هم جز. جدایی ناپذیر زندگیمون خواهد بود باید بپذیریم
اینم فراموش نکنیم ما در زندگی با هر مشکلی و هر پیشامدی تنها یک بار برخورد میکنیم و مسلمن هر تصمیمی بگیریم درست هست چون ما قبلن تجربه نکردیم زندگی رو تا معیاری برای درستی یا نادرستی انتخابمون داشته باشیم
تنها با گذر زمان و پیامدهای انتخابمون ما درک میکنیم که تصمیمون درست بوده یا نه
📚☕️9️⃣
نظرات: بانوسیران
نکتە یا تلنگری کە از این کتاب گرفتم این بود کە هر تصمیمی که میگیریم نباید از تاثیری که ممکنه بر روی بقیه بزاره غافل بشیم توی این کتاب نورا دقیقا دقیقه نود و در یک قدمی موفقیت پا پس میکشید و همین عقب کشیدن هاش زندگی بقیه رو هم دچار بحران میکرد
گزیده کتاب: اگه میفهمیدیم هیچ شیوه زندگیای نیست که بتونه ما رو در برابر غم ایمن کنه، همهچیز خیلی سادهتر میشد
#مت_هیگ
#کتابخانه_نیمه_شب
بانوسپیده:
اولش کتاب گوش میدادم حالم بد شد واقعا ی جورایی افسردگی و شرایط نورا درک کردم و گفتم وای این کتاب انگار حالمو بد میکنه.( چون هیچ شناختی از کتاب نداشتم.) ولی بعدش که کم کم وارد کتابخانه و زندگیهای دیگه شد خیلی خیلی برام جالب شد بنظرم اکثرا همیشه از زندگی ناراضی هستن و مدام فکر میکنن اگر به عقب برگردم فلان تصمیم میگیرم ، فلان کارو انجام میدم و ....
همه حسرت زندگی و فرصت های گذشته رو میخورن مخصوصا اونایی که وارد میانسالی و کهنسالی شدن.
بانو آلبا:
برداشت من از این کتاب اینکه اگه ما فرصتی برای جبران گذشته مان داشتیم واقعا دست به چه انتخاب هایی میزدیم؟جواب اینکه، حقیقتا ما هیچوقت نمیتونیم تمام زندگی هایی را که از سر بگذرانیم و دوست بداریم و هیچوقت نمیتونیم تمام مهارت های مورد علاقه مان رو فرا بگیریم و بیشتر این کتاب از این جهت برام لذت بخش بود که سفر به دنیای موازی و تجربه ی زندگی های متفاوت رو در آن دید
بانوافسانه:
البته همزمان باین فک میکنم که چرا باید اینجوری باشه و همه چی تمام و کمال نباید باشه ...از اونجاییکه دنیا پر از بی نظمیه پس نمیشه انتظار زیادی داشت همه چی در همه یکی از آرزوهام لیدر شدن بود بقیه به تواناییم بیشتر ایمان داشتم تا خودم اینم یکی از پشیمونیای بزرگمه بعد میگم اگه تو اون زندگی آرش نباشه چی حالا که با آرش بودنو تجربه کردم زندگی بدون آرش برام جذابیتی نداره
یچیز جالب اینه که نورا همش بخاطر بقیه رویا داشت بخاطر برادرش موسیقی دوست داشت بخاطر پدرش شنا رو انتخاب کرد بخاطر ایزی میخواست بره استرالیا در واقع تلاشش برای رویای دیگران بود بخاطر دن عاشق داشتن کافه بود
نظرات: بانوسیران
نکتە یا تلنگری کە از این کتاب گرفتم این بود کە هر تصمیمی که میگیریم نباید از تاثیری که ممکنه بر روی بقیه بزاره غافل بشیم توی این کتاب نورا دقیقا دقیقه نود و در یک قدمی موفقیت پا پس میکشید و همین عقب کشیدن هاش زندگی بقیه رو هم دچار بحران میکرد
گزیده کتاب: اگه میفهمیدیم هیچ شیوه زندگیای نیست که بتونه ما رو در برابر غم ایمن کنه، همهچیز خیلی سادهتر میشد
#مت_هیگ
#کتابخانه_نیمه_شب
بانوسپیده:
اولش کتاب گوش میدادم حالم بد شد واقعا ی جورایی افسردگی و شرایط نورا درک کردم و گفتم وای این کتاب انگار حالمو بد میکنه.( چون هیچ شناختی از کتاب نداشتم.) ولی بعدش که کم کم وارد کتابخانه و زندگیهای دیگه شد خیلی خیلی برام جالب شد بنظرم اکثرا همیشه از زندگی ناراضی هستن و مدام فکر میکنن اگر به عقب برگردم فلان تصمیم میگیرم ، فلان کارو انجام میدم و ....
همه حسرت زندگی و فرصت های گذشته رو میخورن مخصوصا اونایی که وارد میانسالی و کهنسالی شدن.
بانو آلبا:
برداشت من از این کتاب اینکه اگه ما فرصتی برای جبران گذشته مان داشتیم واقعا دست به چه انتخاب هایی میزدیم؟جواب اینکه، حقیقتا ما هیچوقت نمیتونیم تمام زندگی هایی را که از سر بگذرانیم و دوست بداریم و هیچوقت نمیتونیم تمام مهارت های مورد علاقه مان رو فرا بگیریم و بیشتر این کتاب از این جهت برام لذت بخش بود که سفر به دنیای موازی و تجربه ی زندگی های متفاوت رو در آن دید
بانوافسانه:
البته همزمان باین فک میکنم که چرا باید اینجوری باشه و همه چی تمام و کمال نباید باشه ...از اونجاییکه دنیا پر از بی نظمیه پس نمیشه انتظار زیادی داشت همه چی در همه یکی از آرزوهام لیدر شدن بود بقیه به تواناییم بیشتر ایمان داشتم تا خودم اینم یکی از پشیمونیای بزرگمه بعد میگم اگه تو اون زندگی آرش نباشه چی حالا که با آرش بودنو تجربه کردم زندگی بدون آرش برام جذابیتی نداره
یچیز جالب اینه که نورا همش بخاطر بقیه رویا داشت بخاطر برادرش موسیقی دوست داشت بخاطر پدرش شنا رو انتخاب کرد بخاطر ایزی میخواست بره استرالیا در واقع تلاشش برای رویای دیگران بود بخاطر دن عاشق داشتن کافه بود