🚩 روایتی دیگر، اینبار یک #دختر_دانشجوی_دانشگاه_تهران، از ناامنی کوچه های منتهی به خوابگاه و دانشگاه و خطرات مرتبط با #خفتگیری، که ارتباط مستقیمی با رشد چشمگیر #شکاف_طبقاتی و #فقیرسازی_سیستماتیک بیش از پیش جامعه و تجهیز تمام منابع موجود برای سرکوب (از جمله سرکوب #زنان_با_حجاب_اختیاری)، دارد...
بخوانید:
📍پنجاه متری خوابگا چمران، پنجشنبه بیستوچهار اسفند نودوشش ساعت نهونیم شب بود که خوشحال از امضای قرارداد کاریم، داشتم روبه سمت پل نزدیک خوابگاه میرفتم،گوشی دستم بود و برنامه کوهنوردی فردا رو میچیدم که یه دست رو روی شونهم حس کردم که گفت «ببخشید خانم»...
تا برگشتم ببینم کیه، رو زمین افتاده بودم و یکی دسته کیفمو محکم میکشید و منم با کیف به زمین کشیده میشدم، فقط مقاومت میکردم، بدون اینکه بدونم داره چه اتفاقی میفته و چرا دارم مقاومت میکنم، و همزمان داد میزدم که تو فرار کن (خطاب به دوستم که همراهم بود) و جیغ میزدم، چند ثانیه طول نکشید که همه سوار موتور شدند و فرار کردند و من پا شدم و ساعتم رو که یادگاری خواهرم بود از زمین برداشتم، وبا آخرین سرعتی که داشتیم دنبالشون دویدیم که همون موقع یه ماشین وایساد و افتادیم دنبالشون و کل این مدت خون از دست من داشت میرفت و انقدر شکه بودم و همه چیز سریع اتفاق افتاد که نمیدونستم که چرا بدنم و صندلی ماشین پر از خون شده. نگاهم رو از صندلی رو به بدنم انداختم و دیدم دستم تیکه پاره شده. جیغ زدم و ماشین که سرعتش زیاد بود تو جدول افتاد. همونجا زنگ زدن به امبولانس، من از ماشین پیاده شدم و تا رسیدن امبولانس خون من رو زمین جاری میشد، همه مردم اون محل جمع شده بودن و صداهایی که هنوز تو گوشمه... دختر بیچاره دستش رو چیکار کردن...، نمیدونستم با این حجم از خونریزی و دیر رسیدن امبولانس و کارت بانکی که فقط پول بلیط برگشت توش مونده بود چیکار کنم، بماند تو بیمارستان بهم گفتن بیمه شامل ضریههای چاقو نمیشه.
تا قبل از اون اتفاق هیچ وقت سوار امبولانس نشده بودم، هیچ وقت حتی قرص مسکن نخورده بودم، هیچ وقت نرفته بودم بیمارستان... رسیدم بیمارستان داشتم گریه میکردم و میگفتم که نمیخوام جای بخیه روی دستم بمونه، غافل از اینکه جای بخیه کمترین زخمی بود که باقی موند و من بدترین و وحشتناکترین دردهای زندگیم رو توی فیزیوتراپی و کاردرمانی کشیدم، چسپندگی و کوتاهی تاندون و ضربه های زیاد و دیر عمل شدن...، همه اینا باعث شد که دستم به شدت خشک بشه، و دکترم بهم گفت اگه میخوای دستتو از دست ندی باید در حد مرگ درد بکشی تا دستت حرکتشو بدست بیاره. از همه اینها که گذشتم برای گرفتن فیلم به سازمان انرژی اتمی رفتم که فیلم اون مسیر رو در اون ساعت بهم بدن، چون قیافه هیچ کدوم از سارقین یادم نبود، فیلم خیلی به ما کمک میکرد که اونارو شناسایی کنیم. من بارها و بارها پیگیر فیلم شدم، و بارها از طرف آگاهی یوسفآباد درخواست کتبی آوردم که فیلم اون شب رو به من بدن ولی بعد از سمجبازیهای زیاد من، یکی از مسئولین اونجا گفت ببین دختر جون ما فقط برای مسائل امنیتی از این دوربینها استفاده میکنیم و اونجا بود که فهمیدم چقدر من بی دفاع و غریبم وامنیت من در هیچ درجهای از اهمیت قرار نمیگیره. پرسیدم یعنی این امنیت شامل من نمیشه؟من در نهایت ناراحتی با بلند ترین صدایی که داشتم فریاد میزدم. فقط یادمه هرچی تو دلم بود رو گفتم و اخرش با تهدید از اونجا بیرون اومدم و رفتم سمت کوی پیش رئیس دانشگاه. با دیدن من ابراز ناراحتی کرد و بلافاصله گفت چرا شب اومدی بیرون، نباید شبا بیایین بیرون، به معنای واقعی به جنون رسیده بودم که وقاحت چقدر میتونه بیحدومرز باشه، کسی مسول این اتفاق نبود جز من که نباید ساعت نه و نیم شب در ۵۰ متری خابگاه معتبرترین دانشگاه ایران قدم میزدم!
بعد از ماهها پیگیری، من دیگه اون آدم متوهم عدالت که میخواست وکیل بشه نبودم، واقعیت عریان و تیز هرروز منو ویرانتر کرد، جلسات دردناک فیزیوتراپی که هرروز آرزو میکردم کاش هیچ وقت درس نمیخوندم، کاش هیچ وقت دانشگاه قبول نمیشدم،کاش اصلا زنده نبودم... ادامه پیدا کرد. در شرایطی که میدویدم هفت ترمه درسم رو تموم کنم که زودتر به برنامههام برسم، ضربههای چاقو زندگی منو کاملا عوض کرد، دستم رو ، فکرم رو... من در بیدفاعترین حالت ممکن نمیتونم از کسی دفاع کنم، پس چرا باید وکیل میشدم؟
کتابهایم را نصف نیمه رها کردم و به روستایم بازگشتم...
با تمام این اوصاف پشیمانم که چرا آن روزها ترجیح دادم گوشه نشینی کنم و سعی نکنم با وارد کردن فشار رسانه و دانشجویان کاری کنم که فکری بحال امنیت اطراف بهترین دانشگاهشان بکنند،که بعداز سالها همچنان خفت گیری های اطراف خوابگاه ادامه پیدا کنه و یک انسان دیگه قربانی عدم امنیت و بیمسئولیتی بشه.
برگرفته از صفحه اینستاگرام سارا، اهل پاوه-کوردستان
#امیر_محمد_خالقی
@collective98
بخوانید:
📍پنجاه متری خوابگا چمران، پنجشنبه بیستوچهار اسفند نودوشش ساعت نهونیم شب بود که خوشحال از امضای قرارداد کاریم، داشتم روبه سمت پل نزدیک خوابگاه میرفتم،گوشی دستم بود و برنامه کوهنوردی فردا رو میچیدم که یه دست رو روی شونهم حس کردم که گفت «ببخشید خانم»...
تا برگشتم ببینم کیه، رو زمین افتاده بودم و یکی دسته کیفمو محکم میکشید و منم با کیف به زمین کشیده میشدم، فقط مقاومت میکردم، بدون اینکه بدونم داره چه اتفاقی میفته و چرا دارم مقاومت میکنم، و همزمان داد میزدم که تو فرار کن (خطاب به دوستم که همراهم بود) و جیغ میزدم، چند ثانیه طول نکشید که همه سوار موتور شدند و فرار کردند و من پا شدم و ساعتم رو که یادگاری خواهرم بود از زمین برداشتم، وبا آخرین سرعتی که داشتیم دنبالشون دویدیم که همون موقع یه ماشین وایساد و افتادیم دنبالشون و کل این مدت خون از دست من داشت میرفت و انقدر شکه بودم و همه چیز سریع اتفاق افتاد که نمیدونستم که چرا بدنم و صندلی ماشین پر از خون شده. نگاهم رو از صندلی رو به بدنم انداختم و دیدم دستم تیکه پاره شده. جیغ زدم و ماشین که سرعتش زیاد بود تو جدول افتاد. همونجا زنگ زدن به امبولانس، من از ماشین پیاده شدم و تا رسیدن امبولانس خون من رو زمین جاری میشد، همه مردم اون محل جمع شده بودن و صداهایی که هنوز تو گوشمه... دختر بیچاره دستش رو چیکار کردن...، نمیدونستم با این حجم از خونریزی و دیر رسیدن امبولانس و کارت بانکی که فقط پول بلیط برگشت توش مونده بود چیکار کنم، بماند تو بیمارستان بهم گفتن بیمه شامل ضریههای چاقو نمیشه.
تا قبل از اون اتفاق هیچ وقت سوار امبولانس نشده بودم، هیچ وقت حتی قرص مسکن نخورده بودم، هیچ وقت نرفته بودم بیمارستان... رسیدم بیمارستان داشتم گریه میکردم و میگفتم که نمیخوام جای بخیه روی دستم بمونه، غافل از اینکه جای بخیه کمترین زخمی بود که باقی موند و من بدترین و وحشتناکترین دردهای زندگیم رو توی فیزیوتراپی و کاردرمانی کشیدم، چسپندگی و کوتاهی تاندون و ضربه های زیاد و دیر عمل شدن...، همه اینا باعث شد که دستم به شدت خشک بشه، و دکترم بهم گفت اگه میخوای دستتو از دست ندی باید در حد مرگ درد بکشی تا دستت حرکتشو بدست بیاره. از همه اینها که گذشتم برای گرفتن فیلم به سازمان انرژی اتمی رفتم که فیلم اون مسیر رو در اون ساعت بهم بدن، چون قیافه هیچ کدوم از سارقین یادم نبود، فیلم خیلی به ما کمک میکرد که اونارو شناسایی کنیم. من بارها و بارها پیگیر فیلم شدم، و بارها از طرف آگاهی یوسفآباد درخواست کتبی آوردم که فیلم اون شب رو به من بدن ولی بعد از سمجبازیهای زیاد من، یکی از مسئولین اونجا گفت ببین دختر جون ما فقط برای مسائل امنیتی از این دوربینها استفاده میکنیم و اونجا بود که فهمیدم چقدر من بی دفاع و غریبم وامنیت من در هیچ درجهای از اهمیت قرار نمیگیره. پرسیدم یعنی این امنیت شامل من نمیشه؟من در نهایت ناراحتی با بلند ترین صدایی که داشتم فریاد میزدم. فقط یادمه هرچی تو دلم بود رو گفتم و اخرش با تهدید از اونجا بیرون اومدم و رفتم سمت کوی پیش رئیس دانشگاه. با دیدن من ابراز ناراحتی کرد و بلافاصله گفت چرا شب اومدی بیرون، نباید شبا بیایین بیرون، به معنای واقعی به جنون رسیده بودم که وقاحت چقدر میتونه بیحدومرز باشه، کسی مسول این اتفاق نبود جز من که نباید ساعت نه و نیم شب در ۵۰ متری خابگاه معتبرترین دانشگاه ایران قدم میزدم!
بعد از ماهها پیگیری، من دیگه اون آدم متوهم عدالت که میخواست وکیل بشه نبودم، واقعیت عریان و تیز هرروز منو ویرانتر کرد، جلسات دردناک فیزیوتراپی که هرروز آرزو میکردم کاش هیچ وقت درس نمیخوندم، کاش هیچ وقت دانشگاه قبول نمیشدم،کاش اصلا زنده نبودم... ادامه پیدا کرد. در شرایطی که میدویدم هفت ترمه درسم رو تموم کنم که زودتر به برنامههام برسم، ضربههای چاقو زندگی منو کاملا عوض کرد، دستم رو ، فکرم رو... من در بیدفاعترین حالت ممکن نمیتونم از کسی دفاع کنم، پس چرا باید وکیل میشدم؟
کتابهایم را نصف نیمه رها کردم و به روستایم بازگشتم...
با تمام این اوصاف پشیمانم که چرا آن روزها ترجیح دادم گوشه نشینی کنم و سعی نکنم با وارد کردن فشار رسانه و دانشجویان کاری کنم که فکری بحال امنیت اطراف بهترین دانشگاهشان بکنند،که بعداز سالها همچنان خفت گیری های اطراف خوابگاه ادامه پیدا کنه و یک انسان دیگه قربانی عدم امنیت و بیمسئولیتی بشه.
برگرفته از صفحه اینستاگرام سارا، اهل پاوه-کوردستان
#امیر_محمد_خالقی
@collective98
🚩 طوفان توییتری و اینستاگرامی | دوشنبه ۶ اسفند | ساعت ۲۱ به وقت ایران | ۱۸:۳۰ به وقت اروپای مرکزی
مبارزه برای زندگی، مبارزه برای آزادی است!
این طوفان توییتری و اینستاگرامی فراخوانی است برای اعتراض به قتل عمد حکومتی و به رژیمی که با وحشیانهترین شیوهها به زندگی، آزادی، برابری و کرامت انسانی حمله میکند. اعدامها تنها نتیجهی سیاستهای سرکوبگرانه نیستند، بلکه ابزاری برای تحمیل مرگ و از بین بردن هرگونه مقاومت است. در سال ۲۰۲۴، دستکم ۹۴۱ نفر را در زندانهای ایران قتلعام کردند، قتلعامی که نام آن اعدام است.
محکوم کردن این جنایتها باید از هر دیوار و مرزی عبور کند و جهان را به لرزه درآورد. صدای پخشان عزیزی، شریفه محمدی، وریشه مرادی و همه معترضان، مخالفان، فرودستان و گروههای به حاشیه رانده شده که در صف اعدام قرار دارند باید در این مبارزه برای زندگی و آزادی شنیده شود. ما مبارزهای بیپایان داریم و با مقاومت تمام، نشان خواهیم داد که زندگی و آزادی برای ما یک اصل است، نه یک گزینه.
دوشنبه ۶ اسفند، ساعت ۹ شب به وقت ایران، صدای اعتراضمان را در خیابانهای مجازی بلند خواهیم کرد. با هشتگ #WeProtestExecution نشان خواهیم داد که هرگز از مبارزه برای زندگی، آزادی و برابری دست نخواهیم کشید، چرا که مقاومت زندگی است.
@collective98
مبارزه برای زندگی، مبارزه برای آزادی است!
این طوفان توییتری و اینستاگرامی فراخوانی است برای اعتراض به قتل عمد حکومتی و به رژیمی که با وحشیانهترین شیوهها به زندگی، آزادی، برابری و کرامت انسانی حمله میکند. اعدامها تنها نتیجهی سیاستهای سرکوبگرانه نیستند، بلکه ابزاری برای تحمیل مرگ و از بین بردن هرگونه مقاومت است. در سال ۲۰۲۴، دستکم ۹۴۱ نفر را در زندانهای ایران قتلعام کردند، قتلعامی که نام آن اعدام است.
محکوم کردن این جنایتها باید از هر دیوار و مرزی عبور کند و جهان را به لرزه درآورد. صدای پخشان عزیزی، شریفه محمدی، وریشه مرادی و همه معترضان، مخالفان، فرودستان و گروههای به حاشیه رانده شده که در صف اعدام قرار دارند باید در این مبارزه برای زندگی و آزادی شنیده شود. ما مبارزهای بیپایان داریم و با مقاومت تمام، نشان خواهیم داد که زندگی و آزادی برای ما یک اصل است، نه یک گزینه.
دوشنبه ۶ اسفند، ساعت ۹ شب به وقت ایران، صدای اعتراضمان را در خیابانهای مجازی بلند خواهیم کرد. با هشتگ #WeProtestExecution نشان خواهیم داد که هرگز از مبارزه برای زندگی، آزادی و برابری دست نخواهیم کشید، چرا که مقاومت زندگی است.
@collective98
Forwarded from Zed Media - ضِد مدیا
کلکتیو ۹۸
Video
طوفان توئیتری
📢 دوشنبه ۶ اسفند | ساعت ۲۱ به وقت ایران | ۱۸:۳۰ به وقت اروپای مرکزی
🌍 با هشتگ #WeProtestExecution
برای #شریفه_محمدی، #پخشان_عزیزی، #وریشه_مرادی و دیگر جانهای مبارزِ در بند
اراده جمهوری اسلامی به اعدام این عزیزان نه یک حکم قضایی بلکه یک انتقام سیاسی است - انتقام از معترضان، مخالفان، فرودستان و به حاشیهرانده شدگانی که با فریاد «زن، زندگی، آزادی» نشان داند که نه فقط «عدو»ی حکومت ولی فقیه بلکه «انکار» وجودی آن هستند.
دولتها به اعدام گرایش ذاتی دارند؛ جمهوری اسلامی بیشتر از اکثر قریب به اتفاق آنها.
میان اراده به اعدام و جمهوری اسلامی پیوندی ساختاری وجود دارد.
ولی فقیه کسی است که میتواند بکشد، بیآنکه قتلی مرتکب شده باشد. او کسی است که به شکلی استثنایی، انحصاری و نظاممند، حق «عمومی» حیات را «خصوصی» میکند. او تصمیم میگیرد که چه کسی «شایسته» است به زندگی ادامه دهد و چه کسی نه. و همین تصمیمگیری در مورد چیزی که حقیقتاً «تصمیمناپذیر» است، یعنی حق زندگی، ضامن جایگاه استثنایی اوست.
او با هر اعدام، چیزی را ممکن و مرئی میسازد که در بنیانِ خود، نااندیشیدنی و ناممکن است.
لغو مجازات اعدام در هیچ جغرافیایی بدون فشار مستمر جامعه محقق نشده است.
تحقق حق جهانشمول زندگی مستلزم وجود یک «جامعهی مدنی مداوم» است، جامعهای که هر روز از نو زاده شود، نهادهایش را بازتولید، بازنگری یا از نو بنا کند و در نبردی مستمر، گامبهگام و طولانیمدت، دولت را مقید به رعایت حقوقی سازد که گرایش ذاتی به نفی آنها و تخطی از آنها دارد.
آنچه پیش رو دارید، یک فراخوان است:
فراخوانی به وجدان عمومی برای برپایی یک «جامعهی مدنی مداوم».
فراخوانی برای پافشاری بر حق بنیادین زندگی.
فراخوانی برای خیزش در شبکههای اجتماعی علیه قتل عمد حکومتی.
📢 دوشنبه ۶ اسفند | ساعت ۲۱ به وقت ایران | ۱۸:۳۰ به وقت اروپای مرکزی
🌍 با هشتگ #WeProtestExecution
@zedbroadcasting
📢 دوشنبه ۶ اسفند | ساعت ۲۱ به وقت ایران | ۱۸:۳۰ به وقت اروپای مرکزی
🌍 با هشتگ #WeProtestExecution
برای #شریفه_محمدی، #پخشان_عزیزی، #وریشه_مرادی و دیگر جانهای مبارزِ در بند
اراده جمهوری اسلامی به اعدام این عزیزان نه یک حکم قضایی بلکه یک انتقام سیاسی است - انتقام از معترضان، مخالفان، فرودستان و به حاشیهرانده شدگانی که با فریاد «زن، زندگی، آزادی» نشان داند که نه فقط «عدو»ی حکومت ولی فقیه بلکه «انکار» وجودی آن هستند.
دولتها به اعدام گرایش ذاتی دارند؛ جمهوری اسلامی بیشتر از اکثر قریب به اتفاق آنها.
میان اراده به اعدام و جمهوری اسلامی پیوندی ساختاری وجود دارد.
ولی فقیه کسی است که میتواند بکشد، بیآنکه قتلی مرتکب شده باشد. او کسی است که به شکلی استثنایی، انحصاری و نظاممند، حق «عمومی» حیات را «خصوصی» میکند. او تصمیم میگیرد که چه کسی «شایسته» است به زندگی ادامه دهد و چه کسی نه. و همین تصمیمگیری در مورد چیزی که حقیقتاً «تصمیمناپذیر» است، یعنی حق زندگی، ضامن جایگاه استثنایی اوست.
او با هر اعدام، چیزی را ممکن و مرئی میسازد که در بنیانِ خود، نااندیشیدنی و ناممکن است.
لغو مجازات اعدام در هیچ جغرافیایی بدون فشار مستمر جامعه محقق نشده است.
تحقق حق جهانشمول زندگی مستلزم وجود یک «جامعهی مدنی مداوم» است، جامعهای که هر روز از نو زاده شود، نهادهایش را بازتولید، بازنگری یا از نو بنا کند و در نبردی مستمر، گامبهگام و طولانیمدت، دولت را مقید به رعایت حقوقی سازد که گرایش ذاتی به نفی آنها و تخطی از آنها دارد.
آنچه پیش رو دارید، یک فراخوان است:
فراخوانی به وجدان عمومی برای برپایی یک «جامعهی مدنی مداوم».
فراخوانی برای پافشاری بر حق بنیادین زندگی.
فراخوانی برای خیزش در شبکههای اجتماعی علیه قتل عمد حکومتی.
📢 دوشنبه ۶ اسفند | ساعت ۲۱ به وقت ایران | ۱۸:۳۰ به وقت اروپای مرکزی
🌍 با هشتگ #WeProtestExecution
@zedbroadcasting
🚩 پرونده لئونارد پلتیه، فعال بومی امریکا :
خروج از زندان یک بیگناه بعد از پنجاه سال !
لئونارد پلتیه یکی از قدیمی ترین زندانیان سیاسی در آمریکا و از فعالان جنبش بومیان بعد از نزدیک به ۵۰ سال از حبس در زندان به حصر خانگی درآمد. او در اولین مصاحبه خود با سایت خبری ایندینز اعلام کرد که «بالاخره به خانه برگشتم. آن ها جسم مرا به بند کشیدند اما روحم را هرگز!» پلتیه اینک هشتاد ساله است. اما چرا او را به زندان انداختند؟
بهار سال ۱۹۷۳ یکی از مناطق ویژه اسکان بومیان آمریکا در ایالت داکوتای جنوبی شاهد مبارزه ای الهام بخش علیه کارزار قتل و ارعابی بود که این بومیان را هدف گرفته بود. پشت این کارزار دولت آمریکا قرار داشت. مبارزه اعتراضی بومیان که مرکز آن دهکده ووندد نی (زانوی زخمی) بود را تشکلی به نام جنبش سرخپوستان آمریکا رهبری می کرد و صدها نفر در آن شرکت داشتند. آن ها خواهان رعایت توافق نامه هایی بودند که حق خودگردانی و در اختیار داشتن اراضی پیرامون بلک هیلز را به بومیان آمریکا داده بود. حکومت آمریکا بیش از سیصد نیروی مسلح دولتی از ارتش گرفته تا اف بی آی را برای سرکوب معترضان به منطقه فرستاد. بومیان حاضر به تسلیم نشدند و مسلحانه از خود دفاع کردند. آنان موفق شدند ۷۳ روز در برابر سرکوبگران مقاومت کنند. صدای این مقاومت در سراسر دنیا طنین انداز شد و بسیاری به حمایت از آن برخاستند. پیش از این نیز ووندد نی نامی مهم در تاریخ بومیان آمریکا بود. سال ۱۸۹۰ ارتش امریکا در همین نقطه ۳۰۰ زن و مرد و کودک ازقبیله سوو را کشتار کرد.
طی چند سالی که از خاتمه این حرکت اعتراضی می گذشت، دولت کارزار سرکوب گسترده ای را علیه تشکیلات جنبش سرخپوستان آمریکا آغاز کرد تا بتواند نقشه هایش برای غصب اراضی متعلق به بومیان را عملی کند؛ چرا که این اراضی سرشار از نفت، اورانیوم و زغال سنگ بود. در مقابل، بومیان منطقه از همه جا کمک طلبیدند و اعضای جنبش سرخپوستان آمریکا از سراسر کشور خود را به آنجا رساندند. لئونارد پلتیه هم یکی از کسانی بود که در سال ۱۹۷۵ وارد دهکده ووندد نی شد. روز ۲۶ جولای همان سال اف بی آی حمله ای ناگهانی را به تشکیلات بومیان در شهرک اوگلالا آغاز کرد. درگیری مسلحانه ای پیش آمد که طی آن دو مامور اف بی آی و یکی از فعالان جنبش بومیان کشته شدند. دو سال بعد مقامات دولت آمریکا برای لئونارد پلتیه و دو فعال دیگر به نام های دینو باتلر و باب روبیدو پاپوش دوختند و آنان را متهم به قتل دو مامور اف بی آی کردند. پلیته به کانادا گریخت و دو نفر دیگر دستگیر شدند. اف بی آی برای دستگیری وی فراخوان عملیات ویژه صادر کرد. با پشتیبانی شخص هنری کیسینجر، لئونارد پلتیه را در کانادا دستگیر و به شکل غیرقانونی از مرز رد کرده به آمریکا آوردند. اما مشکل شان این بود که برای برگزاری محاکمه ادله کافی برای اثبات مجرم بودن او نداشتند. پس روی یک زن بومی به نام آنا می اکواش فشار گذاشتند تا در دادگاه علیه پلتیه شهادت دروغ بدهد اما قبول نکرد و چند روز بعد پیکر بی جانش پیدا شد. او را با گلوله کشته بودند. اف بی آی از تصاویر جسد آنا می اکواش برای ترساندن یک زن بومی دیگر استفاده کرد و او حاضر شد علیه لئونارد پلتیه مدارکی را برای ارائه به دادگاه امضا کند. اما او هم بعد از مدتی اعلام کرد که تحت فشار مجبور به امضا مدارک شده است. سرانجام یک مامور اف بی آی قسم خورد که به چشم خودش پلتیه را نزدیک جسد دو مامور کشته شده دیده است و هیچکس دیگر غیر از پلتیه هم در آن صحنه مسلح نبوده است. بر پایه همین شهادت دروغ، لئونارد پلتیه در ۱۸ آوریل ۱۹۷۷ به دو بار حبس ابد محکوم شد. ده سال بعد یعنی در پنجم اکتبر ۱۹۸۷ دیوان عالی کشور آمریکا با وجود اعتراضیه جدید وکلای مدافع پلتیه تقاضای بازخوانی پرونده را رد کرد. تقاضای مکرر پلتیه برای محاکمه مجدد در سال ۱۹۹۳ و ۱۹۹۵ هم نادیده گرفته شد.
طی نزدیک به پنج دهه پرونده لئونارد پلتیه به یکی از شواهد برجسته و عریان بیعدالتی در سیستم قضایی آمریکا تبدیل شد و خود او نیز به نمادی از مقاومت در برابر نظام حاکم سرمایه داری. مبارزان نسل های جدید بومیان در هر فرصت و مناسبتی پرچم دفاع از لئونارد پلتیه را به میدان آوردند. هنرمندان برایش پوستر تولید کردند و موسیقی دانان برایش ترانه ساختند. در مورد پرونده ووندد نی فیلم های مستند مختلفی ساخته شد. پرونده لئونارد پلتیه و مبارزات بومیان در ووندد نی سندی دیگر بر اسناد تاریخی ستمی که بر بومیان آمریکا روا شده افزود.
این ماجرا یادآور پرونده نسل کشی، تجاوز، غصب، اشغالگری و برده سازی در «قاره نو» است. پرونده ای باز از اینکه شالوده سلطه و گسترش نظام سرمایه داری چگونه ریخته شده و طی چند قرن به شکل های مختلف در آمریکا و سراسر دنیا بازتولید شده است.
از کلکتیو۹۸
@collective98
خروج از زندان یک بیگناه بعد از پنجاه سال !
لئونارد پلتیه یکی از قدیمی ترین زندانیان سیاسی در آمریکا و از فعالان جنبش بومیان بعد از نزدیک به ۵۰ سال از حبس در زندان به حصر خانگی درآمد. او در اولین مصاحبه خود با سایت خبری ایندینز اعلام کرد که «بالاخره به خانه برگشتم. آن ها جسم مرا به بند کشیدند اما روحم را هرگز!» پلتیه اینک هشتاد ساله است. اما چرا او را به زندان انداختند؟
بهار سال ۱۹۷۳ یکی از مناطق ویژه اسکان بومیان آمریکا در ایالت داکوتای جنوبی شاهد مبارزه ای الهام بخش علیه کارزار قتل و ارعابی بود که این بومیان را هدف گرفته بود. پشت این کارزار دولت آمریکا قرار داشت. مبارزه اعتراضی بومیان که مرکز آن دهکده ووندد نی (زانوی زخمی) بود را تشکلی به نام جنبش سرخپوستان آمریکا رهبری می کرد و صدها نفر در آن شرکت داشتند. آن ها خواهان رعایت توافق نامه هایی بودند که حق خودگردانی و در اختیار داشتن اراضی پیرامون بلک هیلز را به بومیان آمریکا داده بود. حکومت آمریکا بیش از سیصد نیروی مسلح دولتی از ارتش گرفته تا اف بی آی را برای سرکوب معترضان به منطقه فرستاد. بومیان حاضر به تسلیم نشدند و مسلحانه از خود دفاع کردند. آنان موفق شدند ۷۳ روز در برابر سرکوبگران مقاومت کنند. صدای این مقاومت در سراسر دنیا طنین انداز شد و بسیاری به حمایت از آن برخاستند. پیش از این نیز ووندد نی نامی مهم در تاریخ بومیان آمریکا بود. سال ۱۸۹۰ ارتش امریکا در همین نقطه ۳۰۰ زن و مرد و کودک ازقبیله سوو را کشتار کرد.
طی چند سالی که از خاتمه این حرکت اعتراضی می گذشت، دولت کارزار سرکوب گسترده ای را علیه تشکیلات جنبش سرخپوستان آمریکا آغاز کرد تا بتواند نقشه هایش برای غصب اراضی متعلق به بومیان را عملی کند؛ چرا که این اراضی سرشار از نفت، اورانیوم و زغال سنگ بود. در مقابل، بومیان منطقه از همه جا کمک طلبیدند و اعضای جنبش سرخپوستان آمریکا از سراسر کشور خود را به آنجا رساندند. لئونارد پلتیه هم یکی از کسانی بود که در سال ۱۹۷۵ وارد دهکده ووندد نی شد. روز ۲۶ جولای همان سال اف بی آی حمله ای ناگهانی را به تشکیلات بومیان در شهرک اوگلالا آغاز کرد. درگیری مسلحانه ای پیش آمد که طی آن دو مامور اف بی آی و یکی از فعالان جنبش بومیان کشته شدند. دو سال بعد مقامات دولت آمریکا برای لئونارد پلتیه و دو فعال دیگر به نام های دینو باتلر و باب روبیدو پاپوش دوختند و آنان را متهم به قتل دو مامور اف بی آی کردند. پلیته به کانادا گریخت و دو نفر دیگر دستگیر شدند. اف بی آی برای دستگیری وی فراخوان عملیات ویژه صادر کرد. با پشتیبانی شخص هنری کیسینجر، لئونارد پلتیه را در کانادا دستگیر و به شکل غیرقانونی از مرز رد کرده به آمریکا آوردند. اما مشکل شان این بود که برای برگزاری محاکمه ادله کافی برای اثبات مجرم بودن او نداشتند. پس روی یک زن بومی به نام آنا می اکواش فشار گذاشتند تا در دادگاه علیه پلتیه شهادت دروغ بدهد اما قبول نکرد و چند روز بعد پیکر بی جانش پیدا شد. او را با گلوله کشته بودند. اف بی آی از تصاویر جسد آنا می اکواش برای ترساندن یک زن بومی دیگر استفاده کرد و او حاضر شد علیه لئونارد پلتیه مدارکی را برای ارائه به دادگاه امضا کند. اما او هم بعد از مدتی اعلام کرد که تحت فشار مجبور به امضا مدارک شده است. سرانجام یک مامور اف بی آی قسم خورد که به چشم خودش پلتیه را نزدیک جسد دو مامور کشته شده دیده است و هیچکس دیگر غیر از پلتیه هم در آن صحنه مسلح نبوده است. بر پایه همین شهادت دروغ، لئونارد پلتیه در ۱۸ آوریل ۱۹۷۷ به دو بار حبس ابد محکوم شد. ده سال بعد یعنی در پنجم اکتبر ۱۹۸۷ دیوان عالی کشور آمریکا با وجود اعتراضیه جدید وکلای مدافع پلتیه تقاضای بازخوانی پرونده را رد کرد. تقاضای مکرر پلتیه برای محاکمه مجدد در سال ۱۹۹۳ و ۱۹۹۵ هم نادیده گرفته شد.
طی نزدیک به پنج دهه پرونده لئونارد پلتیه به یکی از شواهد برجسته و عریان بیعدالتی در سیستم قضایی آمریکا تبدیل شد و خود او نیز به نمادی از مقاومت در برابر نظام حاکم سرمایه داری. مبارزان نسل های جدید بومیان در هر فرصت و مناسبتی پرچم دفاع از لئونارد پلتیه را به میدان آوردند. هنرمندان برایش پوستر تولید کردند و موسیقی دانان برایش ترانه ساختند. در مورد پرونده ووندد نی فیلم های مستند مختلفی ساخته شد. پرونده لئونارد پلتیه و مبارزات بومیان در ووندد نی سندی دیگر بر اسناد تاریخی ستمی که بر بومیان آمریکا روا شده افزود.
این ماجرا یادآور پرونده نسل کشی، تجاوز، غصب، اشغالگری و برده سازی در «قاره نو» است. پرونده ای باز از اینکه شالوده سلطه و گسترش نظام سرمایه داری چگونه ریخته شده و طی چند قرن به شکل های مختلف در آمریکا و سراسر دنیا بازتولید شده است.
از کلکتیو۹۸
@collective98
🚩 ادامه کارزار "سهشنبههای نه به اعدام" در ۳۷ زندان کشور در هفته پنجاهوهفتم با پیوستن زندان چوبیندر قزوین
حکومت مستبد ولایتفقیه پس از پایان مراسم حکومتی در بهمنماه، بار دیگر اجرای احکام اعدام را افزایش داده است؛ بهطوری که تنها در روزهای اول و دوم اسفندماه، ۱۷ تن از زندانیان اعدام شدند که ۱۰ نفر از آنان در زندان قزلحصار به دار آویخته شدند.
کشتار زندانیان صرفاً از طریق اعدام صورت نمیگیرد؛ متأسفانه در هفته گذشته، سه تن از زندانیان در زندانهای ارومیه، لاجوردی ایرانشهر و دهدشت بر اثر نبود رسیدگیهای پزشکی جان باختند. این وضعیت، جان بسیاری از زندانیان دیگر را نیز تهدید میکند. مرگ زندانیان بیمار به دلیل عدم رسیدگی پزشکی بهموقع، چیزی جز «قتل سیستماتیک» نیست.
با افزایش اعدامها و سرکوب گسترده زندانیان، جمعی از زندانیان زندان قزوین اعلام کردند که در راستای مقابله با احکام ظالمانه اعدام زندانیان سیاسی و غیرسیاسی، روز سهشنبه این هفته، هفتم اسفندماه، همسو با سایر اعضای کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» دست به اعتصاب غذا خواهند زد و تا توقف ماشین سرکوب و اعدام، این اعتصاب را در همراهی با کارزار ادامه خواهند داد.
طبق اخبار منتشرشده، روز یکشنبه ۵ اسفند، اعاده دادرسی زندانیان سیاسی مهدی حسنی و بهروز احسانی - که پیشتر به اعدام محکوم شده بودند - از سوی دیوان عالی کشور رد شد و این دو زندانی در خطر قریبالوقوع اجرای حکم اعدام قرار دارند. این شرایط هولناک برای زندانیانی چون پخشان عزیزی و وریشه مرادی در زندان اوین، شریفه محمدی در زندان لاکان رشت و بسیاری دیگر نیز وجود دارد.
کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» پیشتر با انتصاب جعفر منتظری - دادستان سابق کل کشور - به ریاست دیوان عالی کشور، با توجه به سوابق او در حاکمکردن نهادهای امنیتی بر قوه قضائیه و نقض بیشتر استقلال دستگاه قضایی، احتمال «کانالیزهکردن پروندههای زندانیان» در دیوان و تعیین شعبات خاص برای تأیید احکام بیپایه و اساس دادگاه انقلاب را پیشبینی کرده بود. این انتصاب، ناکارآمدی این ارگان در تأمین دادرسی منصفانه را بهطور کامل نمایان ساخت.
اعضای این کارزار در دفاع از «حق دادخواهی»، بهویژه برای شهروندانی که عزیزانشان از «حق حیات» محروم شدهاند، خواهان آزادی تمامی دادخواهان در بند، بهویژه خانم ناهید شیرپیشه - معلم دادخواه و مادر جانباخته زندهیاد پویا بختیاری، معترض آبان ۹۸ - هستند. متأسفانه او هفته گذشته در پی فشارهای زندان و نهادهای امنیتی دست به خودکشی زده است. بیتردید، روزی خواهد رسید که دادخواهی محقق شده و آمران و عاملان این جنایات محاکمه خواهند شد.
این کارزار تمامی احکام اعدام، صرفنظر از اتهامات منتسب به محکومان را قویاً محکوم میکند و برای پیشگیری و لغو مجازات اعدام در ایران از هیچ تلاشی فروگذار نخواهد بود. از این رو، از همه مدافعان حقوق بشر، فعالان سیاسی، مدنی، صنفی و وجدانهای بیدار در ایران و سراسر جهان دعوت میکند تا برای لغو اعدام در ایران، همراه و متحد شوند و صدای زندانیان محکوم به اعدام باشند.
🔸 اعضای کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» در هفته پنجاهوهفتم، روز سهشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، در ۳۷ زندان زیر دست به اعتصاب غذا خواهند زد:
1. زندان اوین (بند زنان، بند ۴ و ۸)
2. زندان قزلحصار (واحد ۳ و ۴)
3. زندان مرکزی کرج
4. زندان تهران بزرگ
5. زندان خورین ورامین
6. زندان اراک
7. زندان خرمآباد
8. زندان اسدآباد اصفهان
9. زندان دستگرد اصفهان
10. زندان شیبان اهواز
11. زندان سپیدار اهواز
12. زندان نظام شیراز
13. زندان عادلآباد شیراز (بند زنان و مردان)
14. زندان برازجان
15. زندان رامهرمز
16. زندان بم
17. زندان کهنوج
18. زندان طبس
19. زندان جوین
20. زندان مشهد
21. زندان گنبدکاووس
22. زندان قائمشهر
23. زندان رشت (بند مردان و زنان)
24. زندان رودسر
25. زندان حویق تالش
26. زندان دیزلآباد کرمانشاه
27. زندان اردبیل
28. زندان تبریز
29. زندان ارومیه
30. زندان سلماس
31. زندان خوی
32. زندان نقده
33. زندان سقز
34. زندان بانه
35. زندان مریوان
36. زندان کامیاران
37. زندان چوبیندر قزوین
#مقاومت_ادامه_دارد
@collective98
حکومت مستبد ولایتفقیه پس از پایان مراسم حکومتی در بهمنماه، بار دیگر اجرای احکام اعدام را افزایش داده است؛ بهطوری که تنها در روزهای اول و دوم اسفندماه، ۱۷ تن از زندانیان اعدام شدند که ۱۰ نفر از آنان در زندان قزلحصار به دار آویخته شدند.
کشتار زندانیان صرفاً از طریق اعدام صورت نمیگیرد؛ متأسفانه در هفته گذشته، سه تن از زندانیان در زندانهای ارومیه، لاجوردی ایرانشهر و دهدشت بر اثر نبود رسیدگیهای پزشکی جان باختند. این وضعیت، جان بسیاری از زندانیان دیگر را نیز تهدید میکند. مرگ زندانیان بیمار به دلیل عدم رسیدگی پزشکی بهموقع، چیزی جز «قتل سیستماتیک» نیست.
با افزایش اعدامها و سرکوب گسترده زندانیان، جمعی از زندانیان زندان قزوین اعلام کردند که در راستای مقابله با احکام ظالمانه اعدام زندانیان سیاسی و غیرسیاسی، روز سهشنبه این هفته، هفتم اسفندماه، همسو با سایر اعضای کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» دست به اعتصاب غذا خواهند زد و تا توقف ماشین سرکوب و اعدام، این اعتصاب را در همراهی با کارزار ادامه خواهند داد.
طبق اخبار منتشرشده، روز یکشنبه ۵ اسفند، اعاده دادرسی زندانیان سیاسی مهدی حسنی و بهروز احسانی - که پیشتر به اعدام محکوم شده بودند - از سوی دیوان عالی کشور رد شد و این دو زندانی در خطر قریبالوقوع اجرای حکم اعدام قرار دارند. این شرایط هولناک برای زندانیانی چون پخشان عزیزی و وریشه مرادی در زندان اوین، شریفه محمدی در زندان لاکان رشت و بسیاری دیگر نیز وجود دارد.
کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» پیشتر با انتصاب جعفر منتظری - دادستان سابق کل کشور - به ریاست دیوان عالی کشور، با توجه به سوابق او در حاکمکردن نهادهای امنیتی بر قوه قضائیه و نقض بیشتر استقلال دستگاه قضایی، احتمال «کانالیزهکردن پروندههای زندانیان» در دیوان و تعیین شعبات خاص برای تأیید احکام بیپایه و اساس دادگاه انقلاب را پیشبینی کرده بود. این انتصاب، ناکارآمدی این ارگان در تأمین دادرسی منصفانه را بهطور کامل نمایان ساخت.
اعضای این کارزار در دفاع از «حق دادخواهی»، بهویژه برای شهروندانی که عزیزانشان از «حق حیات» محروم شدهاند، خواهان آزادی تمامی دادخواهان در بند، بهویژه خانم ناهید شیرپیشه - معلم دادخواه و مادر جانباخته زندهیاد پویا بختیاری، معترض آبان ۹۸ - هستند. متأسفانه او هفته گذشته در پی فشارهای زندان و نهادهای امنیتی دست به خودکشی زده است. بیتردید، روزی خواهد رسید که دادخواهی محقق شده و آمران و عاملان این جنایات محاکمه خواهند شد.
این کارزار تمامی احکام اعدام، صرفنظر از اتهامات منتسب به محکومان را قویاً محکوم میکند و برای پیشگیری و لغو مجازات اعدام در ایران از هیچ تلاشی فروگذار نخواهد بود. از این رو، از همه مدافعان حقوق بشر، فعالان سیاسی، مدنی، صنفی و وجدانهای بیدار در ایران و سراسر جهان دعوت میکند تا برای لغو اعدام در ایران، همراه و متحد شوند و صدای زندانیان محکوم به اعدام باشند.
🔸 اعضای کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» در هفته پنجاهوهفتم، روز سهشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، در ۳۷ زندان زیر دست به اعتصاب غذا خواهند زد:
1. زندان اوین (بند زنان، بند ۴ و ۸)
2. زندان قزلحصار (واحد ۳ و ۴)
3. زندان مرکزی کرج
4. زندان تهران بزرگ
5. زندان خورین ورامین
6. زندان اراک
7. زندان خرمآباد
8. زندان اسدآباد اصفهان
9. زندان دستگرد اصفهان
10. زندان شیبان اهواز
11. زندان سپیدار اهواز
12. زندان نظام شیراز
13. زندان عادلآباد شیراز (بند زنان و مردان)
14. زندان برازجان
15. زندان رامهرمز
16. زندان بم
17. زندان کهنوج
18. زندان طبس
19. زندان جوین
20. زندان مشهد
21. زندان گنبدکاووس
22. زندان قائمشهر
23. زندان رشت (بند مردان و زنان)
24. زندان رودسر
25. زندان حویق تالش
26. زندان دیزلآباد کرمانشاه
27. زندان اردبیل
28. زندان تبریز
29. زندان ارومیه
30. زندان سلماس
31. زندان خوی
32. زندان نقده
33. زندان سقز
34. زندان بانه
35. زندان مریوان
36. زندان کامیاران
37. زندان چوبیندر قزوین
#مقاومت_ادامه_دارد
@collective98
Forwarded from Zed Media - ضِد مدیا
«صدور حکم اعدام برای شریفه محمدی انتقام جویانه است»
گفتوگوی ضدمدیا با محمود صالحی، فعال کارگری در کردستان واز بنیانگذاران «کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکلهای کارگری».
#شریفه_محمدی، فعال کارگری محبوس در زندان لاکان رشت، یک بار دیگر به اتهام «عضویت در کمیته هماهنگی تشکلهای کارگری» و ارتباط با حزب کومله کردستان به اعدام محکوم شده است. حکم اعدام او پیشتر در دیوان عالی نقض شده بود و صدور دوباره این حکم حکومتی توسط (بی)دادگاه انقلاب رشت، نشانهای از تزلزل قدرتی است که برای بقا، به وحشت و ارعاب متوسل شده است.
صالحی در این گفتوگو به تشریح سابقه «کمیته هماهنگی» میپردازد، بهعنوان نهادی قانونی که به شکل علنی فعالیت میکرده اما همواره تحت فشارهای امنیتی مضاعف بوده است. این فعال کارگری صدور دوباره حکم اعدام برای شریفه محمدی با اتهام «بغی» و همکاری با کومله را فاقد اعتبار قانونی میداند و آن را «فلهای» میخواند. «بغی» اتهامی است که در قانون مجازات اسلامی به افرادی زده میشود که در برابر نظام جمهوری اسلامی بهشکل مسلحانه قیام کردهاند. دستگاه قضایی جمهوری اسلامی #پخشان_عزیزی، مددکار اجتماعی و عضو جامعه زنان آزاد شرق کردستان، و همچنین #وریشه_مرادی، فعال حقوق زنان کُرد، را نیز به اتهام بغی به اعدام محکوم کرده است.
در اعتراض به حکم اعدام شریفه محمدی، زندانیانِ جرایم عادی در زندان لاکان اعلام کردهاند که به همراه بند زنان و مردان سیاسی این زندان، در همراهی با کارزار "سهشنبههای نه به اعدام" این هفته دست به اعتصاب غذا خواهند زد. بسیاری از فعالین سیاسی و کارگری، از جمله فعالین گیلان و محبوس در زندان لاکان رشت، به این حکم اعتراض کرده بودند.
دوشنبه ۶ اسفند و به دنبال فراخوان جمعی از فعالان، کاربران شبکههای اجتماعی با هشتگ #WeProtestExecution در طوفان توییتری و اینستاگرامی به احکام اعدام پخشان عزیزی، شریفه محمدی و وریشه مرادی اعتراض کردند.
صالحی پیشتر در پیامی گفته بود: «ما نباید به هیچ عنوان شریفه محمدی را تنها بگذاریم. اکر قرار است که شریفه محمدی را به اتهام عضویت در کمیته هماهنگی محکوم به اعدام کنند، ما باید در هر کجای جهان که هستیم یک صدا و منسجم علیه این احکام ناعادلانه ایستاده و با تمام نیرو شعار نه به اعدام را عملا و حضوری در خیابانهای محل سکونت خود فریاد بزنیم».
@Zbroadcasting
گفتوگوی ضدمدیا با محمود صالحی، فعال کارگری در کردستان واز بنیانگذاران «کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکلهای کارگری».
#شریفه_محمدی، فعال کارگری محبوس در زندان لاکان رشت، یک بار دیگر به اتهام «عضویت در کمیته هماهنگی تشکلهای کارگری» و ارتباط با حزب کومله کردستان به اعدام محکوم شده است. حکم اعدام او پیشتر در دیوان عالی نقض شده بود و صدور دوباره این حکم حکومتی توسط (بی)دادگاه انقلاب رشت، نشانهای از تزلزل قدرتی است که برای بقا، به وحشت و ارعاب متوسل شده است.
صالحی در این گفتوگو به تشریح سابقه «کمیته هماهنگی» میپردازد، بهعنوان نهادی قانونی که به شکل علنی فعالیت میکرده اما همواره تحت فشارهای امنیتی مضاعف بوده است. این فعال کارگری صدور دوباره حکم اعدام برای شریفه محمدی با اتهام «بغی» و همکاری با کومله را فاقد اعتبار قانونی میداند و آن را «فلهای» میخواند. «بغی» اتهامی است که در قانون مجازات اسلامی به افرادی زده میشود که در برابر نظام جمهوری اسلامی بهشکل مسلحانه قیام کردهاند. دستگاه قضایی جمهوری اسلامی #پخشان_عزیزی، مددکار اجتماعی و عضو جامعه زنان آزاد شرق کردستان، و همچنین #وریشه_مرادی، فعال حقوق زنان کُرد، را نیز به اتهام بغی به اعدام محکوم کرده است.
در اعتراض به حکم اعدام شریفه محمدی، زندانیانِ جرایم عادی در زندان لاکان اعلام کردهاند که به همراه بند زنان و مردان سیاسی این زندان، در همراهی با کارزار "سهشنبههای نه به اعدام" این هفته دست به اعتصاب غذا خواهند زد. بسیاری از فعالین سیاسی و کارگری، از جمله فعالین گیلان و محبوس در زندان لاکان رشت، به این حکم اعتراض کرده بودند.
دوشنبه ۶ اسفند و به دنبال فراخوان جمعی از فعالان، کاربران شبکههای اجتماعی با هشتگ #WeProtestExecution در طوفان توییتری و اینستاگرامی به احکام اعدام پخشان عزیزی، شریفه محمدی و وریشه مرادی اعتراض کردند.
صالحی پیشتر در پیامی گفته بود: «ما نباید به هیچ عنوان شریفه محمدی را تنها بگذاریم. اکر قرار است که شریفه محمدی را به اتهام عضویت در کمیته هماهنگی محکوم به اعدام کنند، ما باید در هر کجای جهان که هستیم یک صدا و منسجم علیه این احکام ناعادلانه ایستاده و با تمام نیرو شعار نه به اعدام را عملا و حضوری در خیابانهای محل سکونت خود فریاد بزنیم».
@Zbroadcasting
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🚩 حضور پرشمار و پراندوه مردم کردستان در مراسم تشییع و بدرقه پیکر عمر عبداللهی، روناک دانشمند، کاروان احمدپور، خالق محمدنژاد، شهلا رحمانی و یاسا صادقی، شش کوهنورد اهل شهر بانه که بر اثر ریزش بهمن و گرفتار شدن در برف در ارتفاعات هفتتاش بانه جانشان را از دست دادند.
@collective98
@collective98