Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
222 - Telegram Web
Telegram Web
🎖پیرامون توسعه فراگیر ایران🎖

این برنامه روز شنبه، ۱۹ آبان‌ماه ۱۴۰۳، به بهانه‌ی انتشار کتاب توسعه متزلزل و اعطای نوبل اقتصادی ۲۰۲۴ به مطالعات نهادی توسعه، با حضور دکتر حسین رجب‌پور ( نویسنده‌ی کتاب، عضو هیأت علمی مرکز پژوهش‌های مجلس)، دکتر علی چشمی ( استاد اقتصاد دانشگاه فردوسی) و دکتر فرشاد مؤمنی( استاد اقتصاد دانشگاه علامه طباطبائی) در آمفی‌تئاتر دانشکده علوم اداری و اقتصادی دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد.

🔴دکتر حسین رجب‌پور، اقتصاددان و پژوهش‌گر توسعه و برنامه‌ریزی، با تاکید بر این‌که مسئله توسعه فراگیر، تقابلی است با آن‌چه که به آن الگوی انحرافی رشد می‌گویند که در آن به بخشی از جامعه سود می‌رسد اما بخش‌های زیادی از جامعه، در جدال روزمره برای بقا، حذف شوند، به سخنرانی پرداختند.


🔗نسخه کامل این برنامه رو می‌تونید در کانال آپارات ما مشاهده کنید.




🤩کانال خبری سازمان دانشجویان جهاد دانشگاهی خراسان رضوی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
نشست مجازی درباره بودجه ۱۴۰۴
👈لینک دسترسی از اینجا


@dasneveshtha
بازگشت به توسعه

👈 مقاله شماره بهار نشریه فارن افیرز با عنوان «نظم جایگزین چین و آنچه آمریکا باید از آن بیاموزد» به قلم الیزابت اکانامی بحثی است درباره استراتژی اخیر چین و واکنش آمریکا نسبت به آن. مقاله‌ای که از جدی‌ترین عرصه‌های منازعه هژمونیک بین دو ابرقدرت اخیر جهان پرده بر می‌دارد.

📌 چین در دهه گذشته با معرفی طرح کمربند- راه، استراتژی خود را برای ایجاد جهانی با کانون چین معرفی کرده بود. در یک دهه اول حکومت شی جین پینگ، چین از سه ابتکار و تا نگارش مطلب، چین از چهار ابتکار جهانی خود پرده برداری کرده است. این ابتکارها به شرح زیر هستند:
1- ابتکار کمربند- راه (BRI) که در سال 2013 معرفی شد. تمرکز آن بر ایجاد زیرساخت و کریدور است.
2- ابتکار توسعه جهانی (GDI) که در سال 2021 معرفی شد و تمرکز آن بر برنامه‌های اجتماعی و رفع فقر و بهبود کیفیت زندگی است.
3- ابتکار امنیت جهانی (GSI) که در سال 2022 معرفی شد و تمرکز آن بر «خرد و راه‌حل چینی» برای ایجاد صلح و امنیت جهانی است.
4- به سه مولفه قبل باید ایده تمدن جهانی چین را هم افزود که بنوعی در آغاز دهه دوم حکومت شی مطرح شده و احترام به ارزش‌های متفاوت جوامع را مطرح می‌کند. تاکید بر اینکه کشورها می‌توانند در سطوح متفاوت و فرهنگ‌های متفاوتی باشند و در واقع از کنار هم بودند استفاده بکنند.

📌 در قالب استراتژی سوم، چین از رویکرد خود برای جهان نظم جدید جهانی دفاع می‌کند. در بیان شی جین پینگ رویکردی با سه محور زیر است:
- نفی ذهنیت جنگ سردی
- نفی یک جانب‌گرایی
- نفع سیاست‌های گروهی و مواجهه بلوکی
به زعم نویسنده چین خود را کارگزار تغییر و آمریکا را حامی وضع موجود معرفی می‌کند و تلاش دارد که با روندی که اتخاذ کرده مسیر توسعه و مسیر تغییر را خود تعیین کند.

📌 به تعبیری می‌توان گفت که آنچه چین امروز برای دنیا پیشنهاد می‌دهد، ایدئولوژی و نظمی جایگزین است با سه مولفه:
- زیرساخت به‌جای همگرایی ارزشی و فرهنگی
- رفع فقر به‌جای حقوق بشر
- توسعه به جای دموکراسی

📌آنتونی آرابلاستر در کتاب «ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب» از نسبت فقر و ارزش‌های لیبرالی بحث می‌کند و ظهور لیبرالیسم را به پیش از به صحنه آمدن فقرا و سقوط آن را با کنش توده‌ها برای بهبود وضع اقتصادی خود نسبت می‌دهد. چین در استراتژی خود، کوشیده است تا بیان سوسیالیستی از توسعه ارائه دهد که جنبه‌های فقرزدا و اقتصادی توسعه را با الگوی آمرانه چین تطابق دهد. شاید بتوان گفت، چین به نخبگان سیاسی امروز ایران این درس را می‌دهد که استراتژی وفاق، ناقص است، در مقابل اگر بدنبال وفاق هستید، دستورکار باید این باشد «وفاق در بالا، رفع فقر و محرومیت در پایین».

📌 آنچه فهم آن در این مقاله می‌تواند برای ایران بسیار با اهمیت باشد، این کلید واژه است که چین می‌کوشد تا به دنیا بگوید بیایید از ذهنیت جنگ سردی و بلوک‌بندی عبور کنیم. در واقع در استراتژی چین توفیق آینده چین با بیرون بردن مسائل جهانی از حوزه امنیتی-نظامی گره خورده است، چین البته دنبال دلارزدایی است اما دلار زدایی را نه با بلوک بندی بلکه با جلب همکاری‌های توسعه‌ای دنبال می‌کند.

📌 این موضوع باید برای ما بسیار با اهمیت باشد چرا که ما هنوز درگیر ذهنیت جنگ سردی و مرده باد و زنده باد هستیم و تصور می‌کنیم که توسعه یا اهمیت ندارد و یا از طریق تکیه بر اقتدار نظامی قابل تحقق است. این درحالی است که این مقاله به وضوح نشان می‌دهد که تلقی نظامی از راهبرد توسعه تله آمریکا برای امنیتی سازی کشورهاست تا از ورود آنها به زمین توسعه جلوگیری کرده و به آمریکا اجازه دهد تا در زمین نظامی و با استفاده از تکنولوژی‌های برتر خود با آنها روبرو شود.


👈 ارتباط با نویسنده:
@Hossein_Rajabpour

@dasneveshtha
شوک درمانی یا درمان شوک؟


👈 {در این مصاحبه کوتاه با خبر آنلاین کوشیدم توضیح دهم که کسری‌ها و ناترازی‌های بودجه فضایی از اقتصاد تورمی را برای سال آینده ترسیم می‌کند با این وجود فعلا به نظر نمی‌رسد که دولت از شوک درمانی و جهش قیمت حامل‌ها و کالاهای اساسی دفاع کند.}


🔹 یک کارشناس اقتصادی می‌گوید: گرچه به نظر می‌رسد دولت در پی افزایش قیمت برخی نرخ‌های کلیدی مانند حامل‌های انرژی باشد ولی بعید است که آنها مانند دولتهای گذشته دست به «شوک درمانی» بزنند.

🔸 به گزارش خبرآنلاین، بودجه پیشنهادی دولت در حالی در ابتدای آبان تحویل نمایندگان مجلس داده شده که بر خلاف اهداف برنامه هفتم توسعه به جای رشد اقتصادی ۸ درصدی، دولت هدف خویش را رسیدن به رشدی در حدود ۴ درصد اعلام کرده است. همچنین با وجود تاکید برنامه هفتم بر کاهش نرخ تورم و به سمت تک رقمی شدن رفتن آن، دولت پیش بینی کرده که تورم در پایان ۱۴۰۴ در مدار ۳۰ درصدی باقی می‌ماند.

🔹 حسین رجب پور، کارشناس اقتصاد توسعه، درباره اشاره‌های مقامات دولتی در زمینه افزایش نرخ حامل‌های انرژی و احتمال تحمیل شوکی دیگر، به خبرآنلاین گفت: «چیزی که به نظر می‌رسد این است که دولت جدید در پی این نیست که شوک وارد کند. یعنی حتی وقتی به دنبال افزایش نرخ حامل‌های انرژی هستند هم نمی‌خواهند به نحوی این اقدام را انجام دهند که به اقتصاد شوکی تازه تحمیل شود.»

🔸 این دانش‌آموخته دانشگاه علامه طباطبایی افزود:«‌حتی اگر به اظهاراتی که مقامات دولتی در مورد افزایش نرخ حامل‌های انرژی توجه کنیم هم به وضوح مشهود است که آنها در پی تحمیل یکباره افزایش قیمت ها نیستند و اگر هم قصد افزایش قیمت باشد آن را به یکباره اعمال نمی‌کنند.»

🔹 به گفته این کارشناس اقتصاد توسعه از آنجایی که تحمیل شوک به اقتصادها هزینه‌های زیادی در پی دارد، تحمیل نکردن شوک به اقتصاد از تشدید بحرانها می‌تواند جلوگیری کند.

🔸 وی درباره چشم‌انداز بودجه ۱۴۰۴ که رشد اقتصادی حدود ۴ درصد و تورم ۳۰ درصدی را هدفگذاری کرده پاسخ داد:‌ «البته اگر فروضی که در لایحه پیشنهادی در نظر گرفته شده، رخ دهند، طبیعتا بودجه هم به اهداف اعلام شده دست خواهد یافت. منتها مشکل اصلی در این است که اقتصاد ما تا حد زیادی به میزان فروش و درآمدهای نفتی گره خورده است. بازار نفت هم به شدت تحت تاثیر تنش‌های نظامی و سیاسی میان کشورها قرار گرفته است.»

🔹 رجب پور پیش‌بینی‌های درآمدی بودجه را خوش‌بینانه ارزیابی کرد که تحقق آن به عوامل غیراقتصادی گره خورده است.

🔸 او با اشاره به وضعیت بازار نفت در دو سه سال گذشته تصریح کرد: «در این سالها بازار متاثر از ناآرامی‌های مختلفی چون جنگ اوکراین بوده است. در این دوره هم میزان فروش نفت و هم قیمت آن برای ایران به نحو محسوسی رشد کرد و تنش‌ها دست به دست هم دادند تا محدودیتهای موجود کاسته شود. این هم جهتی کمک شایانی به درآمدهای ارزی دولت در دو سه سال گذشته داشته است.»

🔹 وی با اشاره به سهم بالای تنش‌های سیاسی در روندهای اقتصادی، تاکید کرد: «در بودجه پیشنهادی به نظر می‌رسد اهداف توسعه‌ای چندان مورد توجه قرار نگرفته است. یعنی محدودیتها و قیود موجود در عمل دست دولت را هم بسته است و موجب شده که آنها هم نتوانند آن‌گونه که باید به سمت توسعه حرکت کنند و انعکاس این محدودیتها به وضوح در لایحه پیشنهادی ۱۴۰۴ قابل مشاهده است.»

🔸 وی خاطرنشان ساخت: «محدود شدن درآمدهای واقعی و پایدار در کنار سهم بالای انتشار اوراق در تامین بودجه جاری و افزایش نیافتن بودجه عمرانی از ۲۰ درصد کل درآمدها همگی جلوه‌ای از محدودیتهای واقعی دولت است.»

👈 ارتباط با نویسنده:
@Hossein_Rajabpour

@dasneveshtha
کوچک زیباست (بخش 1 از 4)
آیا واقعاً تولید بیشتر به رفاه بیشتر می انجامد؟

📌 کتاب «کوچک زیباست» نوشته ای. اف شوماخر، کتابی که بیش از نیم قرن از نگارش آن می‌گذرد، همچنان کتابی تاثیرگذار و مهم در زمینه توسعه است که با مهم‌ترین مضامین توسعه گره خورده است. این کتاب به‌ غایت توسعه یعنی سعادت فردی و ابزارهای آن پرداخته و تلاش دارد تا برخی از مهم‌ترین اسطوره‌ها در زمینه شیوه دستیابی به توسعه است.

شوماخر، در کانون کتاب خود بحث از مفهوم توسعه را قرار می‌دهد، آیا جستجوی «رفاه مادی» آنطور که ادعا می‌شود باید هدف توسعه باشد یا آنکه «کیفیت زندگی» باید هدف قرار گیرد؟ اساساً آیا زندگی باکیفیت در گرو مصرف بیشتر است یا در گرو احساس رضایت؟ آیا رضایت (به‌عنوان امری ذهنی) با مصرف بیشتر قابل سنجش است؟
📌 شوماخر کتابش را در چهار بخش نگاشته است که بخش اول «دنیای نو» نقدی جانانه بر بنیادهای تمدن جدید است. بخش دوم «منابع» با ریشه‌های ناپایدار این دنیای نو سروکار دارد. بخش سوم «جهان سوم» به آرزوهای جوامع در حال توسعه برای تجربه این «دنیای نو» و عملکرد آنها پرداخته و بخش چهارم «سازمان و مالکیت» به توصیه‌هایی به دولت‌ها و برنامه‌ریزان برای تلاش آگاهانه برای تحقق توسعه اختصاص دارد.

بخش اول: دنیای نو
نویسنده کتابش را با این نکته شروع می‌کند که در عصر صنعتی‌شدن، ظاهراً ما مفتخریم که راز و رمز تولید را دیگر کشف کرده‌ایم و می‌دانیم که چطور تولید را افزایش داده و با آن رفاه بیشتر تولید کنیم. به‌عبارتی با تولید بیشتر، سعادت خود را افزایش دهیم. این درحالی است که به زعم نویسنده، ما در این راه با از بین بردن محیط زیست، با به اتمام رساندن سوخت‌های فسیلی و با تخریب روح انسان، سعادتی ناپایدار و کوته‌بینانه را برای خود فراهم کرده‌ایم!

نویسنده بر تمایز میان «سرمایه» و «درآمد» تاکید دارد، البته باید گفت تمایز میان «ثروت» و «درآمد». ما در حال تولید ثروت و رفاه بیشتر برای خود، عملاً نوع دیگری از ثروتِ خود را از میان می‌بریم. ما زمین را می‌بلعیم، انرژی‌های فسیلی را به اتمام می‌رسانیم، روح خود را رنجور می‌کنیم.

شوماخر در انتهای دو دهه حاکمیت مطلق کینز بر سیاست‌گذاری اقتصادی، دنیای جدید نو را با بیان کینز پیوند می‌دهد. این تصور وجود دارد که تولید موجب رفاه است و رفاه عامل صلح، و البته نویسنده تذکر می‌دهد که بهای این رفاه جویی، دستکاری روح انسان بوده است. دستکاری که طی آن کفّ نفس و فداکاری تابع جنون و حرص شده است. شوماخر از کینز مایه می‌گیرد که صلح‌جویی انسان تابع رفاه اوست اما چون هنوز آنقدر ثروتمند نیستیم که به فضایل بیاندیشیم و خوب باشیم، باید «مفیدها» را برتر از «خوبها» بنشانیم. یعنی حرص و طمع اگر منجر به تولید ثروت بیشتر است، پس مفید است و باید از قناعت و میانه‌روی برتر باشد. بنابراین بزرگترین مکر دنیای نو این است که با وعده رفاه و صلح، به تخریب روح انسان و فضیلت‌های او انجامیده است.

نویسنده از اینجا نقدی به نابرابری می‌زند. اینکه نابرابری مصرف و فقر تابع این دیدگاهِ خود غنی‌ساز است. از نظر نویسنده «ثروت جویی» هیچ اصل محدودکننده‌ای در خود ندارد و انسانِ خودغنی‌ساز که اخلاقش را با فایده‌اش برای غنی‌ساختن خود بر می‌گزیند، نیازی به توجه به دیگران ندارد.

نویسنده همچنین بر این دیدگاه خوشبینانه که علم، با ابداعات فناورانه بلاخره راه‌حلی خواهد یافتت نقد می‌کند که علم، راه‌حلی نخواهد داشت، زیرا ارزش‌های حاکم بر تحقیقات علمی است که جهت علم را می‌سازد. اگر انگیزه خودخواهی پشت تحقیقات علمی باشد، نتایج همچنان نابرابری‌ساز خواهد بود. نویسنده از گاندی مثال می‌آورد که «کره زمین به قدر کافی برکت دارد که نیاز هر انسان را پاسخ گوید اما نه آزمندی هر انسان را».

بنابراین نویسنده به ما زنهار می‌دهد که خردِ «دنیای نو»، خردی است که مبتنی بر «زیرکی» است یعنی جویای فرصت‌ها و اغتنام آن برای خودغنی‌سازی است، نه مبتنی بر «خردمندی» که متکی بر دوراندیشی است و به پایداری و نه فرصت‌طلبی می‌انجامد. نویسنده تذکر می‌دهد که علم و فناوری‌ای که به کار رفع فقر و نابرابری بیاید، علم و فناوری‌ای است که رویکردی متفاوت و فلسفه‌ای متفاوت نسبت به طبیعت اتخاذ کند:
- به قدر کافی ارزان باشد تا به واقع برای همگان قابل وصول باشند
- برای کاربرد در مقیاس کوچک مناسب باشند
- و با نیاز آدمی به آفرینندگی سازگار باشند
بنابراین نویسنده دربرابر عصر تولید انبوه تذکر می‌دهد که «کوچک زیباست».

👈 ارتباط با نویسنده:
@Hossein_Rajabpour

👈به دستنوشته های اقتصادی و فلسفی بپیوندید
@dasneveshtha
توسعه در کمند اقتصاد بیشینه خواه!
کوچک زیباست (بخش 2 از 4)

شوماخر در کتاب «کوچک زیباست» در تعبیر «دنیای نو» به‌جز تولید، به اندیشه اقتصادی پشت آن هم توجه ویژه می‌کند. به تعبیر نویسنده، اقتصاد مدرن یک چارچوب نظری مهم دارد و آن اینکه همه چیز را تابع سود ساخته و همه چیز را کمی‌ و قابل سنجش با پول می‌شناسد. بر همین اساس نویسنده محدودیت‌های تفکر اقتصادی را در سه وجه می‌بیند:
- نگرش کوتاه مدت
- نگرش مبتنی بر قیمت که موجب می‌شود به کالاهای رایگان توجه نشود و آثار محیطی توجه نشود و صرفاً بر بهای تمام شده تمرکز شود
- و توجه به ارزش بازاری نه ارزش واقعی.
از نظر شوماخر که خود اقتصاددان است، خصوصیت ذاتی روش شناسی اقتصاد نادیده گرفتن وابستگی انسان به دنیای طبیعت است. بازار یک محیط نهادی است که فردگرایی و عدم مسئولیت را نظریه‌پردازی می‌کند. این فلسفه البته به کار کاسبان می‌آید زیرا باعث مبرا شدن از همه مسئولیت‌ها جز مسئولیت نسبت به خویشتن است و سهولت عظیمی برای هر کسب و کار و تجارتی پدید می‌آورد. در این چارچوب، کمیت بر همه چیز حکومت می‌کند و پول بالاترین ارزش‌ها است.

شوماخر به خوب‌ها بر می‌گردد و معتقد است هدف وسیله را توجیه نمی‌کند، نمی‌توان وسایل را از اهداف مهم‌تر شمرد و بگوییم مفیدها تا اطلاع ثانوی بهتر از خوب‌ها هستند. اقتصاد باید راستای آزاد ساختن انسان و به زبان امروز «توانمندساختن» وی برای انتخاب هدف‌هایی است که حقیقتاً دوستشان دارد.

نویسنده برای تمایز بخشی به رویکرد خود به اقتصاد با اقتصاد مرسوم از عبارت «اقتصاد بودایی» صحبت می‌کند. در این تعبیر نویسنده مفهوم «کار» را در مقابل «مصرف» و مفهوم «تکنولوژی متوسط» را در مقابل «تکنولوژی بهینه» می‌نشاند. به اعتقاد وی، درک اقتصاد بودایی از کار، با درک اقتصاد مرسوم که کار را امر مذموم و مقابل فراغت است متفاوت می‌بیند و بر «معیشت شرافتمندانه» تاکید دارد. به اعتقاد وی، کار در نگرش بودایی سه تکلیف دارد:
- ظرفیت و فرصت پرورش استعداد است.
- فرصت همکاری با دیگران و غلبه بر خودمداری است.
- و فرصت تولید کالاها و خدمات لازم برای زیست شایسته را فراهم می‌کند.
بر همین اساس، وی از دوگونه ماشین‌آلات (فناوری) صحبت می‌کند، گونه‌ای که مهارت و قدرت آدمی را فزونی می‌بخشد و گونه دیگری که کار آدمی را به یک برده ماشین تبدیل می‌کند. از نظر اقتصاد بودایی جوهر تمدن در تزاید نیازها نیست بلکه در پالایش منش آدمیست. منش در عین حال عمدتاً از کار آدمی شکل می‌گیرد. کار در صورتی که به درستی در شرایط بایستی آزادی و شأن آدمی انجام پذیرد، کنندگان آن و همان میزان دسترنج‌هایشان را برکت می‌بخشد. کار آدمی را می‌پروراند و روح می‌بخشد. کار در مسیر راستین رهنمود اراده آزاد انسان می‌شود.

از دیدگاه آیین بودا مهم‌تر پنداشتن کالاها از آدمیان و برتر دانستن مصرف کالاها از فعالیت آفریننده انسان به منزله وارونه نهادن حقیقت است. نقطه آغازین برنامه‌ریزی اقتصادی بودایی طرح‌ریزی برای اشتغال کامل است و هدف اصلی این برنامه‌ریزی در حقیقت تامین اشتغال برای هر فردی است که به یک شغل خارج از خانه نیازمند است. اقتصاددان بودایی به آزادی علاقه دارد لیکن آیین بودایی یک راه میانه است. بنابراین به هیچ وجه مخالفتی با رفاه مادی ندارد. به زعم این آیین نه ذات ثروت بلکه تعلق به ثروت و نه برخورداری از چیزهای لذت بخش بلکه آرزوی رسیدن به آن‌ها مانع را آزادی‌ست. این در حالیست که در اقتصاد مرسوم رفاه با مصرف سنجیده می‌شود.

اقتصاد بودایی سعی بر آن دارد که از طریق حد مطلوب مصرف ارضاهای انسانی را به حداکثر برساند و در حالی که اقتصاد جدید می‌کوشد از راه به حداکثر رساندن قابلیت تولیدی مصرف را به حداکثر برساند.

👈 ارتباط با نویسنده:
@Hossein_Rajabpour

@dasneveshtha
منابع کمیاب و خواسته های ویرانگر
کوچک زیباست (بخش 3 از 4)

بخش دوم: منابع

👈 بعد از «دنیای نو» سه فصل دیگر کتاب شوماخر، توضیحاتی برای تشریح مفاهیم فصل اول‌اند. در فصل «منابع»، نویسنده منابع رشد و دستیابی به دنیای نو را بررسی کرده و ابعاد آن را می‌کاود. در صدر این منابع «نیروی انسانی» است. نیروی انسانی، در قالب کار زنده منابع دیگر را برای تحقق تولید ترکیب می‌کند. این نیروی انسانی برای کار یا کارآفرینی به «انگیزش» نیازمند است، به عبارتی به آموزه‌هایی نیازمند است که او را به تغییر جهان مادی و نه مثلاً رهبانیت و تنزه نفس ترغیب کند. در این قابل نویسنده به «فرهنگ» می‌پردازد که در ذات خود عامل انتقال ارزش‌ها و تعیین کننده رفتار است.

شوماخر، تصورها یا ایده‌های مربوط به زندگی را در 6 قالب دسته‌بندی می‌کند که می‌توان به صورت خلاصه تصور تحول مستمر زندگی، تصور بقای اصلح و گزینش طبیعی (بقای اقویا)، تصور تکامل ماده، تصور زندگی در قالب تحریکات تاریک ذهن نیمه آگاه، تصور نسبی‌گرا و تصور اثبات گرا. همه این تصورات تبعاتی برای زیستن و کنش در پی دارند. با این وجود همه این تصورات مبتنی بر درک علل فاعلی هستند نه علل غایی و نویسنده تاکید دارد که دانش چرایی‌ها و نه چگونگی‌ها برای انگیزش مهم است. به تعبیر کنفسیوس: اجازه می‌دهید که معنای دانایی را به شما بیاموزم؟ هنگامی که می‌دانید و می‌دانید که می‌دانید و هنگامی که نمی‌دانید و می‌دانید که نمی‌دانید این است دانایی.

نویسنده نقش «آموزش» را برای تربیت انسان بسیار مهم می‌داند و البته علم را آموزنده خوبی نمی‌داند زیرا انسان کامل با علم حاصل نمی‌شود.. همه فعالیت‌های آدمی عبارت از تلاشی است در پی آنچه خوب پنداشته می‌شود اما خوب برای چه کسی؟بدون شناخت مراتب اصلی یا درجات اهمیت ما نمی‌توانیم جهان را برای خود قابل فهم سازیم و کمتر امکان آن را خواهیم داشت که پایگاه خودمان یعنی پایگاه انسان را در طرح کائنات مشخص سازیم.

نویسنده بحث کینز درباره جابجایی ارزش‌ها در توسعه را مورد نقد قرار می‌دهد و معتقد است که درباره ارزش‌ها باید صحبت کرد. یکی از مهم‌ترین وظایف هر جامعه تمیز دادن میان هدف‌ها و راه‌های رسیدن به هدف‌ها و داشتن یک نظرگاه و توافق همبسته درباره آن هدف‌ها و راه‌هاست. نیاز به نگاه به زمین و موجوداتش به عنوان غایت فی نفسه نه به عنوان عوامل تولید نیاز به نگاه متفاوت به طبیعت نگاهی علمی نیست بلکه مابعدالطبیعی و اخلاقی است.

اگر وایتهد زندگی را چون یورشی جهت یافته بر ضد مکانیسم مکرر کائنات توصیف می‌کند ما می‌توانیم صنعت جدید را همچون یورشی علیه پیش بینی ناپذیری، وقت ناشناسی، نافرمانی و ملعونیت طبیعت زنده از جمله انسان تعریف کنیم. یعنی اساساً صنعت جدید مقابل بسیاری از ملزومات انسانیت است.

نویسنده در منبع دیگر یعنی «زمین» به بحث کشاورزی می‌پردازد. اینکه زمین سازنده محیط زیست است. سبک کلی زندگی در یک اجتماع سلامت، شادمانی و هماهنگی انسان و زیبایی سکونتگاه او نیاز به مدیریت زمین و جلوگیری از تخریب محیط زیست دارد.

نویسنده سپس به «انرژی» می‌پردازد و از اینجا وارد صنعت می‌شود. در میان انرژی‌ها، نفت جایگاهی ویژه دارد. نویسنده نشان می‌دهد که وابستگی به نفت به عنوان یک دارایی فرساشی برای همه جوامع بحران ساز است. آیا انرژی هسته‌ای می‌تواند جایگزین انرژی فسیلی باشد؟ نویسنده به پیامدهای اجتماعی انرژی هسته‌ای می‌پردازد و از جمله مثلاً به بیکاری معدنکاران زغال سنگ در نتیجه جایگزینی نفت می‌پردازد و جایگزینی منابع انرژی را با بحران همراه می‌بیند. فراتر از آن، در انرژی هسته‌ای مخاطرات اجتماعی و زیست محیطی جدی هم تشخیص می‌دهد.
منبع آخر و شاید مهم‌تر از همه «تکنولوژی» است. شوماخر از تکنولوژی متوسط دفاع می‌کند. به تعبیر گاندی فقیرانِ جهان را تولید توده وار کمک نمی‌کند بلکه تولید به وسیله توده‌ها به آنها یاری می‌دهد. در واقع نویسنده از نوعی تکنولوژی خودیار دموکراتیک یا کاربر دفاع می‌کند که به دست کارشناسان واگذار شود. مهمترین محتوای سیاست اقتصاد است و مهمترین محتوای اقتصاد تکنولوژی. بنابراین باید درک از تکنولوژی را در متن فهم توسعه قرار داد.

در مجموع نویسنده در فصل منبع به این نکته می‌پردازد که انسان کوچک است و بنابراین کوچک زیباست. به دنبال غول‌گرایی رفتن چیزی جز هموار ساختن راه انهدام خویش نیست.

👈 ارتباط با نویسنده:
@Hossein_Rajabpour

@dasneveshtha
توسعه و مسموم‌سازی متقابل
کوچک زیباست (بخش 4 از 4)

بخش سوم: جهان سوم
در بخش سوم نویسنده به جهان سوم می‌پردازد، یعنی کسانی که نه تجربه بلکه آرزوی رسیدن به «دنیای نو» را دارند، دنیای نویی که شوماخر نقدش می‌کند. در اینجا شوماخر نسبت به تقلید کورکورانه هشدار می‌دهد.

از نظر شوماخر جهان سوم دچار دوگانگی اقتصادی است؛ یعنی بیکاری و مهاجرت انبوه به شهرهای بزرگ که وی آن را فراگرد «مسموم سازی متقابل» می‌نامد. فرایند توسعه در جهان سوم با تاکید بر صنعت و شهر، روستاها و کشاورزی را که بخش اصلی جوامع در حال توسعه (حداقل در حدود 1970) هستند نادیده می‌گیرد و این نادیده گرفته شدگان هم با مهاجرت انبوه به شهرها و اداره ناپذیرساختن آن، پاسخ می‌دهند.

نویسنده صنعتی‌شدنِ جهان سوم را با تمایل این جوامع به تکنولوژی‌های سرمایه‌بر نقد می‌کند و در ادامه دفاع از تکنولوژی متوسط، نوعی از صنعتی‌شدن را توصیه می‌کند که کاربر باشد و به ارزشمند شدن کار و نیروهای آن بیانجامد. به اعتقاد نویسنده یک فرد بیکار یک انسان مأیوس است و عملاً به مهاجرت وادار می‌شود. موجودیت فرصت‌های کاری نیاز اصلی است و باید هدف اصلی برنامه‌ریزی اقتصادی باشد. ناتوانی استراتژی صنعتی شدن در ایجاد اشتغال فراگیر باعث بحران است.

از نظر نویسنده توسعه اقتصادی در نواحی فقرزده فقط بر اساس آنچه تکنولوژی متوسط خوانده می‌شود ثمربخش است. از نظر نویسنده خطاست که بپنداریم پیشرفته‌ترین تجهیزات می‌تواند به یک محیط ساده و غیر پیشرفته انتقال یابد. بازدهی یک فرد عاطل صفر است در حالی که بازده حتی یک فرد با اسباب و ابزار بسیار فقیرانه می‌تواند حاصل مثبت داشته باشد.

در قالب بررسی نویسنده صادرات گرایی را نفی می‌کند. زیرا منجر به استخدام تکنولوژی نامناسب می‌شود که غیر کاربر، ارزبر و متاثر از ناتوانی از تاثیر بر توسعه بومی است. از نظر نویسنده بزرگترین محرومیت که هر کس ممکن است از آن رنج ببرد. بی‌بهره بودن از امکان اداره زندگی و تامین وسیله معیشت خویش است. هیچ تضادی بین رشد و اشتغال وجود ندارد.

بخش چهارم: سازمان و مالکیت

در فصل آخر نویسنده به برنامه‌ریزی و نسبت آن با توسعه می‌پردازد و با تاکید بر پیش‌بینی‌ناپذیری علوم انسانی، از نیاز به خردمندی به‌جای زیرکی صحبت می‌کند. نویسنده در میانه نظم و آزادی و اینکه سازمان بزرگ در جستجوی مقید ساختن امور به نظم و از نظم رهاندن آزادی است بحث می‌کند. نویسنده برای آنکه سازمان بزرگ را با این دو قید متضاد وفق دهد از سازمان مشارکتی دفاع می‌کند.

شوماخر و توسعه ایران

کتاب شوماخر دقیقاً همه بحث‌های پربسامد دهه 1970 را بازتاب می‌دهد. آن انتقاداتی که از تاکید بر شهرها و صنعتی‌شدن و تکنولوژی‌های سرمایه‌بر و عدم توجه به مخاطرات محیط زیستی می‌شد. این کتاب همچنین نکات مهمی را در مورد مسیر توسعه تذکر می‌دهد، بطور مثال فقط در مورد اهمیت توجه به کار و جانشینی اشتغال به جای بیکاری برای بهبود رشد و بهره‌وری، استدلال‌های این کتاب را می‌شود با مشاهدات نویسنده «آنسوی دیوار» از توسعه چین وفق داد. اینکه چگونه چین بدون آنکه بهینه اقتصادی را در قالب بهترین تخصیص منابع (که در سیاستگذاری اقتصادی توصیه می‌شود) دنبال کند، صرفاً از طریق بسیج منابع بیکار در فرایند توسعه و رساندن بازدهی آنها از صفر به عدد مثبت چه ظرفیت‌های عظیمی در توسعه خود آزاد کرد.

نگاه به اثر شوماخر همچنین آنگاه جذاب‌تر می‌شود که «سند توسعه و تکامل جمهوری اسلامی» (1359) که کار کارشناسان سازمان برنامه و بودجه است را با این دید بخوانیم، دقیقاً توصیه‌هایی که شوماخر درباره اشتغال، روستا، تکنولوژی، محیط زیست و کیفیت زندگی می‌کند در بیان آن کارشناسان بازتاب دارد و افسوس است که ما 40 سال بعد نمی‌توانیم سندی حتی به کیفیت آن سند برای توسعه خود تهیه کنیم.

نکته آخر اینکه «توسعه فراگیر» که در کتاب خود شرحی بر آن نوشتم، دقیقاً دنبال همین تعبیر متفاوت از توسعه است، تعبیری که با تجلیل از نیروهای کار و حرمت نهادن به دانش بومی و محرومین و به حاشیه رانده‌شدگان توسعه همراه باشد، نقد کوتاهی که بر تجربه دهه 40 و بازتاب آن در سیاستگذاری دهه 1360 ایران در کتاب نگاشته‌ام، ترسیمی از همین فراگرد «مسموم‌سازی متقابل» و تبعات آن را توضیح می‌دهد.

👈 ارتباط با نویسنده:
@Hossein_Rajabpour

@dasneveshtha
دوراندیشی و بازی‌های سیاست

تحولات سوریه را از منظر سیاسی، اجتماعی و روابط بین الملل می‌توان بررسی کرد اما یک زاویه شاید متفاوت بررسی موضوع از منظر اقتصاد سیاسی با نگاهی به مفهوم عقلانیت سیاسی است. «ورنر یگر» محقق آلمانی کتابی سه جلدی با نام «پایدیا» در مورد تربیت در یونان باستان دارد. از نظر یونانیان، «پایدیا» یعنی تربیت فرد برای زندگی که شامل اخلاق و آموزه‌های زیستی می‌شود. در ذیل همین موضوع، یگر به درک سقراط از پایدیا اشاره می‌کند و این عبارت مشهور سقراط را مورد توجه قرار می‌دهد که «نیکی، دانایی است».

از منظر سقراط، خوبی و خوب بودن با دانا بودن یکی است، زیرا هر که مثل فیلسوف به حقایق امور آگاه باشد، نهایتاً راه درستی و نیکویی را بر می‌گزیند. نکته مهم بحث در اینجاست که این نوع درک از پیوند اخلاق و دانش، بر روی مفهومی از عقلانیت استوار است که می‌توان آن را «دوراندیشی» دانست. دوراندیشی نوعی از عقلانیت است که با دیدن تبعات بلندمدت امور و رفتارها بر برخی افعال تاکید دارد. دوراندیشی آن چیزی است که به اعتقاد شوماخر تمایز میان «خردمندی» و «زیرکی» را می‌سازد، اگر اولی با تبعات دور سروکار دارد، دومی فرصت‌طلبانه دنبال اغتنام فرصت است.

اگر از منظر این درک از عقلانیت به تاریخ سیاستنامه نویسی ایرانی یا حکمت ایرانیِ سیاست بنگریم، اگرچه کل این سیاستنامه‌ها را می‌توان در قالب پرسش دنیای قدیم یعنی «چه‌ کسی حکومت کند» و نه پرسش دنیای جدید یعنی «چگونه حکومت شود» و اندرزنامه‌هایی به قدرتمندان برای رعایت «عدالت» خلاصه کرد اما صورتبندیِ این اندرزنامه‌ نویسی و تدوین قواعد اخلاقی برای سیاست در آن چیزی نهفته است که می‌توان آن را دعوت به «عقلانیت سیاسی» یا دوراندیشی در امر سیاست ترجمه کرد.

از همین جا می‌توان به پربسامدترین متن فارسی یعنی «گلستان» سعدی گریز زد، آنگاه که وی باب اول کتابش را «در سیرت پادشان» نام میدهد و در روایت ششم دعوت به خردمندی می‌کند که «هر که فریادرس روز مصیبت خواهد/ گو در ایام سلامت به جوانمردی کوش». برمبنای همین خردمندی است که وی تذکر می‌دهد «پادشاهی که طرحِ ظلم افکند/ پایِ دیوارِ مُلکِ خویش بکنْد». به‌عبارت دیگر اگرچه اندرزنامه‌های فارسی، بجای تلاش برای عادلانه کردن تولید و توزیع قدرت، حاکمان را به عدالت دعوت می‌کردند اما این عدالت‌خواهی را روی عقلانیت و دور اندیشی سیاسی بنا می‌کردند.

سعدی سازوکار عقلانیت سیاسی خود را در حکایت چنین شیوا بیان می‌کند که «ملک گفت: موجب گرد آمدن سپاه و رعیّت چه باشد؟ گفت: پادشه را کَرَم باید تا بر او گرد آیند و رحمت، تا در پناه دولتش ایمن نشینند و ترا این هر دو نیست». از نظر سعدی فقدان دوراندیشی سازوکاری از خود براندازی در پی دارد: «پادشاهی کاو روا دارد ستم بر زیردست/ دوستدارش روزِ سختی دشمن زورآورست»

البته تذکر بالا به این معنی نیست که همه فراز و فرود قدرتمندان را نسبتشان با خلق توضیح می‌دهد. بصورت مشخص، در لحظه کنونی و در عالم سیاست، تغییر نقشه منطقه بدون خواست و طراحی بازیگران قدرتمند غیرقابل تصور است و در این تغییرات نه لزوماً خواست مردم مطرح است و نه قرار است بهبودی حاصل شود. با این وجود اما دوراندیشی آنجا اهمیت می‌یابد که بدانیم سوریه، آنگاه که در بهار عربی دستخوش اعتراضات شد می‌توانست با دوراندیشیِ اسد از مرحله تظاهرات مسالمت آمیز به دام خشونت و شورش مسلحانه و بعدتر جنگ داخلی نیفتد و مامنی برای صدها و بعد هزاران جنگجوی تکفیری نشود. همچنین دوراندیشی می‌توانست در دوره آرامش به طرحی برای آشتی ملی بیندیشد تا این چنین صحنه را برای خودنمایی ابرقدرت‌ها آماده نکند، به بیان سعدی، آنطور نشود که «دوستدارش» در روز سختی، «دشمن زورآور» باشد.

به هرحال نه فقط پایدیا که حکمت خسروانی هم بر چنین تعابیری از عقلانیت پای می‌فشرد و جالب آنجاست که نه فقط در سیاست بلکه در اقتصاد ما هم عدم پایبندی به تعهدات و فرصت طلبی یک معضل جدی است. افراد می‌خواهند در کمترین زمان بیشترین سود را بدست آورند و مثال‌های بسیار می‌توان از مشکلات ایرانیان در شروع و تداوم کسب و کار با این نوع عقلانیت گفت. عقلانیتی که در اقتصاد مرسوم بسادگی تصور می‌شود که با تداوم عملکرد بازارها، بهرحال اصلاح شده و انسان عقلایی با ویژگی‌های مطلوب آن زاده خواهد شد.

با نگاه به این تعبیر عقلانیت باید گفت خردمندی از ورای سرد و گرم روزگار می‌آموزد که «نیکی، دانایی است» و دانایی در دوراندیشی و حفظ تعادل‌های شکننده در سیاست میان جامعه و حکومت است. این درسی است که حکمت خسروانی ما بر آن تاکید دارد و سیاستِ ایرانی با کاستی‌های فراوان در عمل و پایبندی به آن روبرو است.

👈 ارتباط با نویسنده:
@Hossein_Rajabpour

@dasneveshtha
نظم منطقه‌ای در پرتو پیچ تاریخی!

وقتی بایدن یکسال پیش و به فاصله کمتر از یکماه از 7 اکتبر گفت که " در هر 6 یا 8 نسل زمانی می‌رسد که در آن جهان در مدت زمان بسیار کوتاهی تغییر می‌کند. آنچه در این 2 یا 3 سال آینده اتفاق می‌افتد مشخص خواهد کرد که جهان برای 5 یا 6 دهه آینده به چه صورت خواهد بود." همان موقع هم مشخص بود که تحولاتی که در خاورمیانه می‌رود آنقدر جدی است که نیازی به استدلال و توجیه ندارد.

گرچه همواره در پیچ تاریخی بوده ایم و این را در وطن از زبان هموطنان بارها شنیده ایم اما این سخن اخیر عمو سام نشان می‌دهد عصر رقابت هژمونیک فعلی با طرح های عظیم برای تغییر نظم جهانی همراه است. تغییری که عبارت چند دهه ای بودن آن یادآور خاطره جنگ های جهانی است و مطلبی که پیشتر از قول فارن افیرز درباره استراتژی چین برای نشان دادن خود بعنوان حامی توسعه در مقابل آمریکا به عنوان حامی نظامی گری و سلطه نوشتم (اینجا) این ترسیم را جدی تر نشان می دهد.

این بازی آنقدر پویا و پر پهاو است که شاید حتی از سوریه ای که نصیب سلفی ها شده یک حکومت اسلامی با شکل و شمایل اسلامی از نوع عراق و نه افغانستان زاده شود! تا مدل مطلوبی باشد برای دومینوی بعدی تحولات در منطقه. به هر حال راه حل غربی برای سوریه باید همزمان امنیت اسرائیل، نفوذ ایران و بحران پناهندگان را حل کند و بعید نیست که توافقات پیشتر با هیئت 20 هزار نفری تحریرچی‌ها صورت گرفته باشد.

با این وجود، آنچه اهمیت دارد تاثیر این رقابت هژمونیک بر آینده ایران است. درباره این «رقابت» در چارچوب بدست دادن فهمی نظری در چارچوب اقتصاد سیاسی مبتنی همینقدر باید گفت که بر خلاف ایده «تعادل رقابتی» در نظر اقتصاددانان نئوکلاسیک که موقعیتی وجودی و همیشگی است؛ در عالم خارج هیچ تعادلی جاودانه نیست.

درک مارکس و بعد شومپیتر و میردال از رقابت بسی عمیق تر و جدی تر است. تعادل به انحصار می انجامد و انحصار با ورود رقیب جدید می شکند. همچنین به زعم منتقدان سرمایه داری این یک پیامد قانون اول انباشت سرمایه یعنی انباشت نامحدود در جهت تراکم و تمرکز سرمایه است که هر تعادلی را بر هم می‌زند. انباشت به تعارض منافع صاحبان سرمایه و امپراطوری ها می انجامد و رقابت های هژمونیک نقطه حساس برای گذار از تعادل به انحصار و تضمین رانت های انباشت برای خود است.

به هر حال در این نقاط حساس است که ایران بعنوان «چهار راه حوادث» در تاریخ نفش و اهمیت خود را می یابد. آری در پیچ تاریخی هستیم اما نه پیچی که مارپیچ چند دهه ای باشد!

👈 ارتباط با نویسنده:
@Hossein_Rajabpour

@dasneveshtha
اقتصاد سیاسیِ سقوط اسد: ناتوانی در تعهد معتبر
(بخش 1 از 4)

👈 سقوط رژیم اسد در سوریه، بحث‌های متعددی را درباره دلایل این سقوط پیش آورده است. بجز دلایل کنشگرانه که عملکرد بازیگران را نشان می‌دهد و مثلاً به توافق‌ها و دسیسه‌هایی اشاره دارد که اسد را قادر و یا مایل به استفاده از زور برای ماندن در قدرت نساخت، تحلیل‌های ساختارگرا به عوامل زمینه‌ای فروپاشی اشاره دارد، عواملی مثل ناتوانی دولت اسد در پرداخت حقوق نظامیان که بیانگر وضع وخیم اقتصادی و نارضایتی برآمده از آن بود. با وجود اینها، تحلیل‌ ماجرا از منظر اقتصاد سیاسی و بویژه اقتصاد سیاسی نهادی کمتر ارائه شده است.

دکتر بشیریه در کتاب «از بحران تا فروپاشی» به اعتراضات جنبش 99 درصدی در آمریکا و اروپا اشاره دارد، به اعتراضاتی که بیش و کم با استفاده از زور سرکوب شد. توضیح این کتاب را باید جای دیگر بدهم اما در تجربه کشورهای مختلف، بشیریه به «کیفیت نهادهای سیاسی» از جمله میزان تعمیق دموکراسی به‌عنوان عاملی که سرنوشت اعتراضات را در این جوامع متفاوت کرد اشاره دارد. کاستلز هم در «شبکه‌های خشم و امید» از سازماندهی توده‌ای اعتراضات اروپا می‌گوید. هر دو این محققین، نقش «کیفیت نهادهای سیاسی» را در امکان سازماندهی اعتراضات در جامعه و تاثیر آن بر بی‌ثباتی سیاسی مورد توجه قرار داده‌اند. به این دو در مطالب بعدی خواهم پرداخت اما مسئله کیفیت نهادهای سیاسی در سرنوشت خود بهار عربی که مقدم بر جنبش 99 درصد و عامل مشوق جنبش اخیر بود و مبنای بی‌ثباتی‌های اخیر سوریه شد نقش بسزایی ایفا کرد.

یک موضوع را اول بگویم، انقلاب‌ها با تلاش برای بازتوزیع قدرت در جهت اصلاح مسیر برای افزایش رفاه و بهروزی توده‌ها سروکار دارند، اما انقلاب‌ها با همان سرعت که حکومت پیشین را سرنگون می‌کنند در وضع و استقرار قواعدی که بتواند مبنای جدید فعالیت‌ها را برپا سازد موفق نیستند. انقلاب، دامنه رقابت بر سر تصاحب مناصب قدرت و ثروت را بیکباره افزایش می‌دهد و همین موضوع موجب بی‌ثباتی نهادها می‌شود.
نهادها قواعدی هستند که به تعاملات انسانی سامان می‌دهند اما از منظر اقتصاد سیاسی نهادی، استقرار نهادها و تبعیت انسان‌ها از آن تابع روابط قدرت است. وقتی روابط قدرت تثبیت نشده باشد، نظمی شکل نمی‌گیرد و در نتیجه نهادها هم به عملکرد مناسب خود دست پیدا نمی‌کنند.

به زبان اقتصاد سیاسی، رشد نیازمند «تعهد معتبر» دولت (Credible Commitment) است. بدون برخورداری از تعهد معتبر که به معنی تضمین حفاظت از سرمایه است، رشد اقتصادی پا نمی‌گیرد. نکته اینجاست که در کانون فرایند تثبیت رژیم‌های پس از انقلاب، همین کارویژه اولیه و پایه دولت‌ها در مخاطره می‌افتد، یعنی ناتوانی از تعهد دولت یا بیم از آینده مانع سرمایه‌گذاری و رشد می‌شود.



👈 ارتباط با نویسنده:
@Hossein_Rajabpour

@dasneveshtha
‍ ‍ اقتصاد سیاسیِ سقوط اسد: بهار عربی در تنگنای بی‌ثباتی نهادی
(بخش 2 از 4)

بهار عربی از زمستان تونس آغاز شد. خودسوزی محمد بوعزیزی که وسایل امرار معاشش را مقامات حکومتی آتش زده بودند خشم از فقر، بیکاری و نابرابری را بیکباره به خروش یک ملت بدل کرد. از میان کشورهایی که بهار عربی به آنها سرایت کرد، تونس، مصر، لیبی و یمن به ترتیب در آتش اعتراضات، اسقاط دولت را تجربه کردند و سوریه نیز درگیر جنگی خانمان‌سوز شد.

هر دو دولت تونس و مصر در ابتدای کار توانستند دموکراسی را احیاء کرده و گروه‌هایی از متن جامعه که معمولاً میانه‌روهای اسلامگرا بودند بر صدر قدرت نشستند. اقتصاد هم در کشورهایی نظیر تونس در ابتدا بواسطه گذار صلح آمیز قدرت روندی از بهبود را تجربه کرد، اما بتدریج که این جابجایی قدرت عمیق‌تر شد، رقابت‌ها جدی‌تر شده و دموکراسی به عنوان «قاعده رقابت سیاسی» تحت تاثیر هدف از رقابت قرار گرفت.

مارکس در تبیین مرحله پس از انقلاب از «دیکتاتوری پرولتاریا» می‌گفت، حرف او معطوف به تجربه‌های انقلابی قرن نوزده بود، جایی که ضد انقلاب را نمی‌شد با صرف قرار دادن قواعد جدید پایبند به بازی کرد، اما فراتر از قرن نوزده، این یک قاعده است که با همه می‌شود مدارا کرد جز مخالفین مدارا. بصورت مشخص نظامیان مصر که قدرت را به انقلابیون واگذار نکرده و صرفاً پذیرفته بودند که با آنها شریک شوند، به همراه شبکه حامیان رژیم پیشین، ابتدا در انقلاب مصر سنگ اندازی کردند و وقتی کشمکش‌ها انشقاق میان صفوف انقلابیون افکنده بود، در یک لحظه تاریخی قدرت را پس گرفتند. در تونس هم اگرچه گذار صلح آمیز و تصویر میانه‌رو، موجب صلح نوبل برای انقلابیون شد، اما نظامیان این بار در همراهی با رئیس جمهور محافظه‌کار، یک دهه پس از انقلاب، تونس را به نظم دسترسی محدود سابق بازگرداندند.

بنابراین انقلاب‌های عربی در هر دو کشور تونس و مصر با دوره‌های کوتاهی از آزادی سیاسی و سپس بازگشت اقتدارگرایی همراه بود. شاید بتوان گفت ناتوانی این انقلاب‌ها در احیاء رشد در فردای انقلاب و ایجاد بهبود معنی‌دار در وضع اقتصادی زمینه‌ای برای نارضایتی ایجاد کرد و همین نارضایتی در شرایط رقابتی کافی بود تا گروه‌هایی به قدرت برسند، گروه‌هایی که وعده اصلاح اقتصادی می‌دادند اما در فردای قدرت‌گیری در جهت نه اصلاح بلکه تنگ‌تر کردن فضای سیاسی و تضمین موقعیت خود به عوض اقدام مستقیم برای رشد کوشیدند. از همین جاست که این انقلاب‌ها در اقتصاد سیاسی نهادی، بواسطه ناتوانی در تثبیت شکست خوردند.

فراتر از این‌ها در سه کشور لیبی، سوریه و یمن انقلاب‌ با مقاومت حداکثری حکومت به جنگ داخلی منجر شد. این جنگ داخلی شکنندگی نهادها برای تثبیت قدرت را هر چه بیشتر افزایش داد و نتیجه آن، بحران و فروپاشی اقتصاد این کشورها بود. یک دهه پس از این جنگ هیچ یک از این سه دولت حتی نتوانسته‌اند اندکی به موقعیت رفاهی سابق نزدیک شوند. این را نمودار پایین صفحه به‌خوبی نشان می‌دهد.

هدف از انقلاب‌ها که معمولاً توسط اعتراضات فراگیر توده‌ها تحقق می‌یابد، بهبود وضعیت اقتصادی است، حال آنکه ناتوانی در تثبیت اقتصادی مانعی مهم (حداقل در کوتاه‌مدت) در جهت دستیابی به این هدف محسوب می‌شود. سوریه، 13 سال پس از بهار عربی به هیچ عنوان نتوانست اقتصادش را احیاء کند و این خود فراتر از هر شعاری توضیح دهنده دلایل رفتن اسد، بدون مقاومت عمومی است. نمودار پایین صفحه گویای روند تجربه شده است.


👈 ارتباط با نویسنده:
@Hossein_Rajabpour

@dasneveshtha
2025/01/07 16:50:07
Back to Top
HTML Embed Code: