Telegram Web
Forwarded from علی اکبرشکارچی
پنجه‌ای در كتاب پیامبر كوچك سعی كرده است بخشی از تجربیات خود در حیطه زبان را پیش روی ما بگذارد و در این بین قطعا سلایق و دیدگاه‌های زیادی در تائید و عدم تائید برخی از اشعار وجود خواهد داشت. به نظر من اگر شاعر، شعرهای این كتاب را یكدست و فصل بندی می‌كرد محتوای كتاب،اتحاد منسجم تری به خود می‌گرفت و برخورد مخاطب با شعر روان‌تر می‌شد.

*سروده علی‌رضا پنجه‌ای - انتشارات فرهنگ ایلیا، چاپ 1387
https://www.tgoop.com/Alirezapanjeei/4885
Forwarded from درنگ
محمد لوطیج
درباره ی کتاب شدنِ بهرام اردبیلی/ گفت و جوی داریوش کیارس

1
بهرام اردبیلی از شاعران شعر دیگرِ دهه ی چهل است. کم نوشته. کمتر منتشر کرده. کمتر تر حرف زده. از همان دهه ی چهل دیگر حرف و خبری از او نبود، مگر نام او در جریان شناسی شعر معاصر که گاه با تردستی تمام انکار می شود. سال هشتادو سه پس از چهل سال گمنامی به ایران آمده. به قول خودش آمده که بمیرد. آن هم در فاصله ی کوتاهی که تیزهوشی کیارس این فاصله را درمی یابد با یک دنیا سوال که تنها یک نفر می تواند پاسخ دهد. پرسشی که قبل و بعد از این فاصله ی کوتاه پاسخی ندارد. حتی به اندازه ی یک سطر.
کتاب بهرام اردبیلی در آبان 83 شکل گرفت. چاپ نخست آن سال87 منتشر شد و به تازگی چاپ دوم کتاب به دستم رسید. حیفم آمد لذتی را که از چندباره خواندن کتاب نصیبم شده، با شما در میان نگذارم.
2
آن که نوشته و سروده و بعد متن را به حال خودش رها کرده؛ کم حرف زده یا اصلن حرفی نزده در میان انبوه حرف هایی در قامت مصاحبه، طرح مبحث، نگره نویسی و... گم می شود. بعضی ها هم عمدا گمش می کنند. کسی می خواهد به یادش آورد. حرف زدن شاعری که سی/ چهل کلمه بیشتر نمی داند چقدر می تواند جذاب باشد! کسی که خواندن و نوشتن را کنار گذاشته، حتی حرف زدن را.
دنیای او برای ما که جهان را جدی گرفته ایم، چیزی در حدود شوخی ست؛ درست مثل شاعر شدنش: از اردبیل آمده بود تهران که پول پارو کند. آبدارچی دفترخانه ای شد که از قضا پر از کتاب بود. سه/ چهار سال طول کشید تا در همین آبدارخانه پیشِ خودش با سواد شود/شد. دو/ سه شعر نوشت. برای مجله ی فردوسی فرستاد. چاپ شد. به همین سادگی. خودش هم از شاعر شدنش خنده اش می گیرد. قاه قاه می خندد.
بهرام اردبیلی یک روز از خانه بیرون می زند تا به محل کارش برود. ماه ها بعد نامه ای به دست زنش می رسد:
من بهرامم و از هندوستان برایت می نویسم. زیاده عرضی نیست. بچه ها را ببوس.
از سال چهل و هفت و بهرامِ بیست و شش ساله، پیاده دنیا را گز می کند: افغانستان، پاکستان، هند، فرانسه، یونان، هلند، نپال، جزایر قناری و... ابریشم می آورد، حشیش برمی گرداند ... به تبت می رود... تا از دست کلمه خلاص شود. می رود تا روز و ماه را فراموش کند. خواندن و نوشتن را؛ کاری که با مشقت فراوان آموخته بود. دنیا را گشته و حالا پاییز سال 83 به ایران آمده که بمیرد.
در این سال ها، شعر ننوشتن هنر اصلی اوست. انگار این همه دربدری را برای فرار از شعر تحمل کرده است. خدا نکند که شعر را ادامه دهد. به بیژن الهی استناد می کند. همو که همه ی دیگری ها، ادبیات را به دو بخش تقسیم می کنند: پیش و پس از بیژن الهی: بهرام! خوش به حالت که زرنگی کردی و ننوشتی. (ص54) انگار نوشتن نوعی حماقت است و او دربدر دنیا شده که از دست کلمه خلاص شود. شد؟ - خودش هم نمی داند.

3 بی کتاب از دنیا نروی، صلوات دوم را بلند تر...

مثل این که تازه به حرف آمده باشد. بلد نیست. کلماتش را در ذهن ندارد که شلختگی ها و ضعف هایش را بپوشاند و خودش را مهم و محق جلوه دهد"...من هنوز نمی دانم حجم-شعر حجم- چیست. فقط از این کلمه یاد حجامت می افتم"(ص39)
هرچه گفت و جو پیش تر می رود، راحت تر حرف می زند. کلمات بیشتری می یابد. از کلمه فرار کرده، اما حرف هایش اصرار می ورزند که زندگی بیرون از کلمه، سنگ انداختن در خلاء است. تلاشی برای دور ریختن کلمه، و همزمان زندگی در لابه لای کلمه است. نام ها هنوز خاصیت شان را از دست نداده اند. هنوز با کلمه زندگی می کند:
" ... خیلی بامزه بود. انتخاب جای زندگی مان را می گویم...قناری هفت تا جزیره دارد...با خانمی که با هم آمده بودیم به جزیره...دو ماه ماندیم توی پایتخت تا تصمیم بگیریم... جزیره ی دوم "فورتِ ون تورا " نام داشت. این جزیره را هم دوست نداشتم. برای این که یک بار مرا از جزیره ای شبیه به نام این بیرون کرده بودند... سومین جزیره "لازاروت" بود... گفتم چه اسم خوبی ست. گفتم به زنم که برویم این جا که اسم خوبی دارد. بدون این که آب و هوا و طبیعتش را بشناسیم و رفتیم..."(ص 9-58 )
مطالب بسیاری در این کتاب آمده که جای دیگری یافت می نشود. آن کس که می دانست، تنها یک بار سخن گفت و در دَم مُرد: از علم کردن احمدرضا احمدی گرفته تا رندی های یدالله رویایی، کف زنی پرویز اسلامپور و البته بیژن/ بیژن الهی که باید همه جا باشد. بهرام می گوید: بیژن اژدهاست.
روایت او از جمع کردن امضای بیانیه شعر حجم هم شنیدنی ست: "... آنهایی که فقیر بودن- نه مثل بیژن- امضا کردند. برای این که هنوز بروند خانه اش- خانه رویایی- شام بخورند. الحق او هم به همه کار داد...(ص40)
Forwarded from درنگ
نام بعضی خیابان ها را هنوز می داند. آدم ها را و کتاب ها را
"... یک گلشیری رمان نویس هم بود که خوب شروع کرده بود. او چه شد؟"(ص46)
آمده که بمیرد. اما کلمه نمی گذارد. " ... من ظرف دو هفته می میرم اگر این جا بمانم. فضای تنفس نیست. این جا نمی شود تنفس کرد..."
کلمه وفادارتر از این است که بگذارد بهرام کتاب نشده بمیرد. در سراسر کتاب، کلمه به لکنت می افتد. کم می آورد. پا پس می کشد. کلمه نصفه نیمه است... کلمه نمی تواند به زبان سِحر رسوخ کند. حالا که تن به کلمه نمی دهد، تمامش را کتاب می کنی: کتابِ بهرامِ اردبیلی
بفرمایید،حالا بهرام اردبیلی شما آماده است!

👈 نقل قول ها از کتابِ بهرام اردبیلی ست: کتابِ بهرام اردبیلی. گفت و جوی داریوش کیارس. نشر تپش نو.

#محمد_لوطیج

بازنشر از مجله ادبیات و اندیشه دانوش
http://www.danoush.
سه چامک از محمدرضا پویافر
۱

می گومان ایتا راشی‌یه
راشئوندره
هوای چف بوکود
خفس جیجایی‌جان
درجک وازا نوبو
دیروزو ایمروز اویری ...
پورزماته
خاک جیر نیویشتاندرم
تاریکی اوخان
کرا کوده تامتومی‌یا

واتاو:

خیالم جاده‌ای‌ست/دارد راه می‌رود/هوا دم کرده/قفس، زخم‌جان/پنجره باز نبود/گمگشتگی ِدیروز و امروز /
دیرزمانی‌ست دارم  زیر خاک می‌نویسم /پژواک ظلمات/ ناشنوا کرده گوش سکوت را

۲

چکله* اَمره
برداندرید
ناجانا...
دیفار دیچینی ره
آجور اَویرا بو...

واتاو:

با سبد حصیری حمل می‌کنند
/آرزوها را... / برای چیدن دیوار/ گُم شده آجر...
____
پانوشت:
*چَکلِهchæklẹ یا زنبه zænbẹ سبدی روی دوچوب موازی بود با دوتن حمل می‌شد که شبیه برانکارد برای حمل مصالح ساختمانی و کشاورزی بکار می‌رفت.

۳

نفس کشیم هنده
امی میئن کوله زنه
ایتا دریا خون
دس کشن نشا
دیل فاداییم
فردایه...

واتاو:

هنوزا نفس می‌کشیم / دریایی از خون موج می‌زند میان ما/ دست   نمی‌توان کشید/دل داده‌ایم به فردا ...

#محمدرضا_پویافر
https://www.tgoop.com/davat1394/17250
Forwarded from شمس لنگرودی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔸شمس لنگرودی در برنامه «اکنون»
🔸به میزبانی سروش صحت

🔸بخش اول گفت‌وگو درباره حافظ

@shamselangeroodi
Forwarded from شمس لنگرودی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔸شمس لنگرودی در برنامه «اکنون»
🔸به میزبانی سروش صحت

🔸بخش دوم گفت‌وگو درباره فروغ فرخزاد

@shamselangeroodi
Forwarded from شمس لنگرودی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دیوان اشعار حافظ، به اهتمام شمس لنگرودی منتشر شد.

🔸این کتاب با مقابله چند دیوان معتبر، بر اساس «درک من از درک حافظ» تهیه شده است.

🔸«درک من از درک حافظ» نام کتابی است تفصیلی پیرامون زیبائی‌شناسی شعر حافظ که در انتشارات نگاه در دست چاپ است
  
درنگی بر آينده «خيال» در هنر
چگونه از «مرگ تخيل در فراجهان» پيشگيري كنيم؟
مزدك پنجه‌اي
روزنامه‌ی اعتماد، پانزده بهمن هزار و چهارصد و سه:
تخيل از ديرباز يكي از بنيادي‌ترين ابزارهاي بشري براي درك، تغيير و بازآفريني جهان است. اين توانايي كه انسان را قادر به خلق جهاني فراتر از واقعيت موجود مي‌سازد، در تمامي جنبه‌هاي زندگي نقش كليدي دارد. از نقاشي‌هاي درون غارهاي دوران ماقبل تاريخ تا تحقيقات علمي، همواره تخيل پلي ميان جهان واقعي و جهان آرزوها، ايده‌ها و روياها بوده است. اما امروز با ظهور جهان‌هايي نظير متاورس، اين پرسش مطرح مي‌شود كه آيا تخيل مي‌تواند جايگاه پيشين خود را حفظ كند يا دچار تحولاتي بنيادين خواهد شد؟

متاورس جهاني است كه تخيل انسان آن را ساخته و فناوري به آن تجسم بخشيده است. در اين فضا، مرز ميان خيال و واقعيت محو مي‌شود و آنچه پيش‌تر در ذهن وجود داشت، به‌ صورت عيني در دسترس قرار مي‌گيرد. به عنوان مثال، در متاورس مي‌توان به‌ كمك ابزارهاي ديداري و شنيداري وارد موزه‌اي در پاريس شد، بدون آنكه نيازي به خارج شدن از خانه باشد. همچنين افراد مي‌توانند در اين جهان بدون محدوديت‌هاي جسمي زندگي كنند؛ فرد نابينا مي‌تواند ببيند، ناشنوا بشنود و ناتوانِ جسمي، آزادانه حركت كند. اين امكانات بي‌بديل، تخيل را از ذهن به دنياي عيني منتقل كرده و به آن بعدي كاملا جديد مي‌بخشند. اما اين عينيت‌يافتگي تخيل، چالش‌هايي را نيز به همراه دارد. وقتي تخيل به‌ واسطه فناوري بدل به واقعيت شود، آيا هنوز درون ذهن انسان، فضايي براي خيال‌پردازي باقي خواهد ماند؟ آيا جهانِ متاورس كه خود زاييده تخيل است، مي‌تواند مجددا بستري براي توليد تخيل باشد؟ برخي فلاسفه مانند ايمانوئل كانت، تخيل را ابزاري براي پيوند ميان واقعيت و ذهنيت مي‌دانند. كانت معتقد بود كه تخيل از طريق تركيب تجربيات پيشين با ايده‌هاي نو، امكان عينيت‌بخشي به ايده‌ها را فراهم مي‌آورد.

اما در متاورس، بسياري از اين فرآيندها به‌طور خودكار انجام مي‌شوند؛ انسان ديگر نيازي ندارد تصاوير ذهني خود را به ‌تدريج شكل دهد، زيرا فناوري اين وظيفه را برعهده گرفته است. اين مساله ممكن است موجب كاهش فعاليتِ ذهني مرتبط با تخيل و در نهايت مرگ تدريجي آن شود. در متاورس، محيط‌ها و تجربه‌ها به‌ صورت كاملا برنامه‌ريزي و طراحي ‌شده در دسترس كاربران قرار مي‌گيرند.

اين مساله مي‌تواند آزادي تخيل انسان را محدود كند، زيرا ديگر نيازي به خلق تصاوير ذهني يا داستان‌هاي شخصي وجود ندارد. تخيلِ انسان اغلب از تجربه‌هاي واقعي و مواجهه با طبيعت، اجتماع و احساساتِ عميق انساني شكل مي‌گيرد. حضور طولاني‌مدت در متاورس و استفاده افراطي از ابزارهاي واقعيت افزوده، مي‌توان افراد را از تجربه‌هاي زيستي دور كند و منبع الهام تخيل آنها را كاهش دهد. مانند فردي كه بيشتر زمان خود را در متاورس مي‌گذراند، ممكن است نتواند احساسات واقعي مانند لمس اشيا، بوي گل يا ارتباط انساني را درك كند و اين امر تخيل او را محدود خواهد كرد. در متاورس، افراد مي‌توانند خيلي سريع و بدون محدوديت، به آرزوها و خواسته‌هاي خود برسند. اين مساله ممكن است ميل به تخيلِ آينده‌اي بهتر يا ساخت دنيايي آرماني را كاهش دهد؛ از سويي تخيل همواره با فاصله ‌گرفتن از واقعيتِ محض ايجاد مي‌شود. در واقع هنرمندان و نويسندگان از طريق عناصر زباني مانند استعاره، مجاز و كنايه جهان‌هايي را خلق مي‌كنند كه فراتر از تجربه روزمره هستند. اما اگر زبان و تصوير در متاورس عريان و فاقد پيچيدگي باشد، همان‌طور كه در بسياري از فضاهاي ديجيتال امروزي ديده مي‌شود، تخيل چگونه مي‌تواند عمل كند؟ آيا امكان بازآفريني اين جهان‌هاي ذهني وجود خواهد داشت؟ شايد بتوان گفت اگر انسان‌ها در جهاني زندگي كنند كه تمام آرزوها و روياهاي‌شان تحقق يابد، ديگر نيازي به تخيل نداشته باشند.

اين مساله را مي‌توان با مفهومي كه «دارن شو» در مقاله‌اي مطرح كرده است، بررسي كرد. او مي‌گويد كه اگر فردي در متاورس هرگز با مسائلي چون فقر، بي‌خانماني يا مشكلات اجتماعي مواجه نشود، چگونه مي‌تواند درك درستي از اين مسائل داشته باشد؟ چنين وضعيتي ممكن است تخيل اخلاقي انسان را كه پايه همدلي و تلاش براي بهبود جهان است، تضعيف كند. از سوي ديگر، زيستن در جهاني كاملا آرماني ممكن است انسان را به انزواي ذهني بكشاند. در اين وضعيت، انسان‌ها به‌ جاي تعامل با واقعيات و چالش‌هاي بيروني، تنها در دنياي ساخته خود زندگي خواهند كرد. اين انزوا مي‌تواند منجر به «مرگ ذهن» شود، زيرا تخيل براي ادامه حيات خود نياز به ارتباط با واقعيات دارد.
پُل ريكور، فيلسوف برجسته معتقد بود كه تخيل بدون زبان نمي‌تواند عمل كند. به ‌باور او، زبان واسطه‌اي است كه امكان فراروي از واقعيت و خلق جهاني نو را فراهم مي‌آورد. اما در متاورس، زبان و تصاوير اغلب به ساده‌ترين و مستقيم‌ترين شكل خود ارايه مي‌شوند. اين ساده‌سازي ممكن است تخيل را محدود كرده و آن را به بازتوليد آنچه موجود است، تقليل دهد. با اين وجود، نبايد فراموش كرد كه تخيل بخشي جدايي‌ناپذير از ذهن انسان است. اين قوه شگفت‌انگيز نه‌تنها به عنوان ابزاري براي ايجاد جهان‌هاي نو عمل مي‌كند، بلكه بخشي از هويت و خلاقيت انسان است.

بنابراين حتي در جهاني مانند متاورس، تخيل مي‌تواند راهي براي بازتعريف خود پيدا كند. براي حفظ و تقويت تخيل در اين جهان، بايد فضاهايي طراحي شود كه امكان فراروي از عينيت و ورود به ذهنيت را فراهم كنند. متاورس بايد به‌ جاي ارايه پاسخ‌هاي آماده، پرسش‌هاي جديدي ايجاد كند و مخاطبان را به تفكر و تخيل وا دارد. تنها در اين صورت است كه مي‌توان از «مرگ تخيل» جلوگيري و آن را به عنوان يكي از مهم‌ترين ويژگي‌هاي انساني حفظ كرد.


Www.davatmoaser.ir

#ادبیات_در_وضعیت_متاورس
@mazdakpanjehee
4_5845673703601344093.mp4
234.1 MB
اگر حوصله داشتید وقت بگذارید و این فیلم را تماشا کنید، جهان آینده فقط هوش مصنوعی و متاورس نیست. بلاکچین دنیایی بدون جعل است. وعده‌ی جهانی مبتنی بر اطمینان، وعده‌ی دولت اطمینان! آیا در حال حاضر هنگام خرید، معامله، مواجهه با آدم‌ها و هویت واقعی‌شان احساس امنیت می‌کنید؟ آثار هنری و تالیفی چگونه غیرقابل تکرار خواهند شد؟ آیا قرار است با بلاکچین به واقعیت محض برسیم؟ آیا شاهد پایان سرقت ادبی و کپی‌کاری خواهیم بود.

#بلاکچین
@mazdakpanjehee
2025/02/05 19:50:05
Back to Top
HTML Embed Code: