خرید آسان کتاب ادبیات در وضعیت متاورس مزدک پنجهای https://davatmoaser.ir/product/%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%D9%88%D8%B6%D8%B9%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D8%AA%D8%A7%D9%88%D8%B1%D8%B3
در بارهی کتاب:
https://www.tgoop.com/davat1394/17072
در بارهی کتاب:
https://www.tgoop.com/davat1394/17072
davatmoaser.ir
انتشارات دوات معاصر | ادبیات در وضعیت متاورس
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️شهر زیرزمینی فوق پیشرفته در اصفهان که به صورت کاملا اتفاقی کشف شد! تمام ورودی و خروجی های این شهر عجیب زیرزمینی فقط یک متر با یکدیگر فاصله دارند و هیچکدام از ۸۰ ورودی این شهر نشانه ای نداشته که یک فرد بیگانه بتواند به آن وارد شود! ۲۰ هزار متر مساحت دارد، ۸۰ حلقه چاه آب دارد، تمام ورودی ها به سمت طلوع آفتاب است! این شهر مربوط به ۲ هزار سال قبل یعنی دوره اشکانیان بوده و کاربری جنگی و نظامی داشته است! سقف این شهر دارای لایه مخصوص بوده و سیستم روشنایی پی سوزی دارد!
رومی ها بر اساس نقشه های این شهر و به تقلید از این شهر جادویی، یک شهر برای خود برای مواقع ضروری ساختند! ببینید تا به هوش و نبوغ و مهندسی اجدادتان پی ببرید!
حتما ببینید👌
📚
رومی ها بر اساس نقشه های این شهر و به تقلید از این شهر جادویی، یک شهر برای خود برای مواقع ضروری ساختند! ببینید تا به هوش و نبوغ و مهندسی اجدادتان پی ببرید!
حتما ببینید👌
📚
دوات پایگاه خبری_تحلیلی فرهنگی،هنری و ادبی Davat News-Analytical Base Cultural, Artistic, and Literary
پژوهندهی فرهنگ زیر تیغ جراحی با خبر شدیم که محمود نیکویه پژوهندهی فرهنگ، هنر و ادبیات ، با تشخیص توده در ریه، بهزودی در رشت مورد عمل جراحی قرار خواهد گرفت، کانال تلگرامی دوات، برای محمود نیکویه که از پژوهندگان پیشکسوت است، آرزوی بازیابی سلامتی دارد.…
خبر تکمیلی: پیرو گزارش پیشین، محمود نیکویه دیروز ۱۳ آذر در بیمارستان آریا به زیر تیغ جراحی رفت، او چهارشنبه چهاردهم آذر ۱۴۰۳، از آیسییو به بخش اعزام شده است، ادامهی درمان نیز پس از بررسی پاتولوژی طی روزهای آتی، توسط تیم درمان، آغاز خواهد شد، برای نیکویه که بیش از شش دهه منشا خدمات بسیاری در حوزهی پژوهشهای فرهنگی . تاریخی و ادبی بوده، آرزوی بهبود و سپری شدن ایام نامرادی باشندگان فرهنگ، هنر و ادبیات داریم
Audio
رادیو فرهنگ، برنامه ققنوس ۱۴ آذر 1403
گفتگو با مزدک پنجه ای درباره ادبیات در وضعیت متاورس
Www.davatmoaser.ir
@mazdakpanjehee
https://www.tgoop.com/davat1394/17077
گفتگو با مزدک پنجه ای درباره ادبیات در وضعیت متاورس
Www.davatmoaser.ir
@mazdakpanjehee
https://www.tgoop.com/davat1394/17077
Forwarded from شعر سخت (کوروش جوانروح.شعرسخت)
مجموعه شعر " کیفرخواست "
شاعر: مزدک پنجه ای
دریافت و نظر: کوروش جوان روح
مجموعه شعر کیفر خواست سروده های مزدک پنجه ای است که در دو دفتر توسط انشارات دوات معاصر در سال 1401 وارد بازار کتاب شد.
با توجه به محتواهای مسلط، مولف مابین دو نیروی متضاد، محصور است که پتانسیل در خود فروپاشی را به او داده است.
دو نیروی دربرگیرنده و پرورنده که یکی شاعر را درگیر یاسی فرورونده می کند و نیروی دیگر به عنوان یک میانبر عاطفی او را در موضع تعادل قرار می دهد.
او متعهد به انعکاس وضعیتی است که با تجربه های شخصی قرار است متفاوت و شگفت انگیز تر باشد.
مساله ی پیوند بین ادبیات و جامعه براساس تعهد و حتی مفید بودن و غیر مفید بودن و کاربردهای اجتماعی و سیاسی سنجیده می شود. پیوندهای شاعرانه با فرهنگ، آداب و دین و تمایلات اجتماعی و قوانین شکل اخلاق مآبانه و انسان گرایانه دارد و از شاعر واعظ، جکیم، مبارز و دانای کل می سازد. او در جامعه زندگی می کند و متعلق و تصویرسازِ روابط خود با اجتماع است. بین تجربه های شخصی و فضای خاص تاریخی که منشاء اتفاقات است؛ رابطه ایجاد می کند. او تصویر گر رابطه ی خود با محیط پیرامون و جامعه ای می شود که با آن عجین است و ملزم و متعهد به این انعکاس تاریخی است.
همان طور که از طرح روی جلد بر می آید مولف درگیر رویکرد انتقادی شدید نسبت به سیستم قضایی و نماد عدالت است.
میزان عدالت به شکل دست بند درآمده؛ بر دست هایی که شکل دعا والتماس دارد؛ زنجیر شده است. این طرح شجاعانه، برآورد و تخمین دورنمایی کشنده و ترسناک است که وضعیت جرم را اسفناک و حق ستانی و حقانیت را در جامعه ای استبداد زده، در هاله ای از ابهام قرار می دهد. او با نگاه اعتراضی دنبال ایجاد تصویر واقعی از جامعه است و از اینکه نمی شود همه چیز را گفت درگیر عذاب عاطفی است.
دفتر اول: به نام "باران دوستت دارمی همیشگی است" ادامه ی روند منطقی و معمول شاعر می باشد که در پیشینه ی ادبی او حک شده است.
در هستی شناسی مولف عشق و زندگی و دلتنگی، اساس و بنیان معرفت، حرکت و شعر است. شعری که مولود و زاییده ی حیات اجتماعی است بازتاب حقیقت و اموردردناک و قابل لمس می شود.. مزدک را در رسته یِ شاعران خانواده می توان قرار داد. ازکودکی های بازی در کنار مادر و پدرشاعر(در مجموعه های قبل برجسته بود) تا به عنوان شاعر- وکیل که دامنه ی عشق را گسترش داده؛ در هم آغوشی با زن و فرزند پررنگ تر می شود.
او از تداخل آن وجه خشن در محیط دادگاه و آرامش در محیط خانه بی زار است و مرتب به تکیه گاه عشق پناهنده می شود. . دفتر اول یک آلبوم خانوادگی است که در حال ورق خوردن و خاطره سازی به جذب و شگفتانه های شخصی می رسد. او با زبانی غنایی همه چیز را در میدان عواطف و احساسات قرار می دهد صبغه رومانتیک در تداخل با چالش اجتماعی به رمزگرایی و سمبولیسم منتج شده است..
ملامت و خودسرزنشگری از گذشت زمان و نشدها با درد و دل های عاشقانه بیشتر شخصی سازی است.
ترس او از پایان ها، شکل التهاب آخرالزمانی دارد. ترس از تجزیه، فروپاشی، کرونا، بیهودگی تا از دست دادن عزیز و دلبندها..
انتهای این قصه تو ایستاده ای و مه که رد گرگ را شسته است ص 13
او مرتب به پایان اشاره می کند. از مرگ تا پایان های باز . او درگیر هراس انتهایی کشنده است که .. تا افسردگی وطن گسترش دارد.
به زودی همه چیز پایان می گیرد
این پنجره
دست های تو
29
تلاطمی به شکل سپید رود
فریادی به شکل آزادی
غمگین به شکل ایران ص 16
صبح شیرینی است
در تلخکامی ایران ص 14
در دفتر اول، بسامد بالا از پرچم سه رنگ با جغرافیای زیست کد گذاری می شود.
نمادی عمومی که پیش درآمد برای آشکارسازی ازرنج مکافات در کیفر خواست است.
پرچم، زائیده ی ترس تبعید در غار تنهایی و بی وطنی است که در نیمه افراشتگی به شکل اندوه باری هم آغوش باد شده است. او در دفتراول با نشانه سازی ناشادی ایران و در دفتر دوم با مکافاتِ عدالت به یک پیوند مشکوک می رسد.
غروب خودش را پایین بکشد
و باد خود را به در و دیوار بکوبد
تا شاید آن پرچم سه رنگ
شاید آن پرچم سه رنگ
برافراشته بماند ص ۳۰
مولف با ایده پردازی دموکراسی صدا در دفتر اول، مردسالار و حاکمیت عاطفی دارد و تک صدایی جریانی خزنده در روایت سازی های اوست. همه چیز در میدان تخیل و خواست و عاطفه ی او معنا پیدا می کند. با آنکه در شعر" شوک ماهی" بستر برای صدای دیگر فراهم می شود اما باز فقط شاهد ماجرا و راوی کل، مزدک است و صدای امیرخان پرور نمی آید. او در دفتردوم به صدای دیگر نزدیک تر می شود اما باز گزاره ها از دهان شاعری بیرون می آید که قرارست در مورد همه ی اتفاقات به تک گویی برسد. او شکل منجی احساس می گیرد.
Forwarded from شعر سخت (کوروش جوانروح.شعرسخت)
نمایش زیبا از نشست صدای دیگر را در آواهای ارس ( پسر مزدک) می بینیم که قان قون ها به اصوات شاعرانه بدل شده اند. گرته برداری از آن چیزی که در اطراف شاعر در حال بروز است ازاو یک جزء نگر و شاعروابسته به زمینه می سازد. وجه خبرنگاری و پلیسی بر توانایی او در جستجو و رصد آن ها و حالت ها افزوده است.
دردفتر دوم: کیفر خواست وجه خبرنگاری و گزارش نویسی شاعر برجسته ترشده، با یک بلوغ معرفتی و شناختی از وضعیت های سخت زندگی، با چهره ای متفاوت، درگیر چالش عاطفی شدید می شود. چالشِ ملامت از او چهره ای عصبی و سرکش می سازد. او به خاطر شغل وکالت مستقیم در بطن حوادث و اتفاقات حقوقی قرار می گیرد که گاه شکل فاجعه ی اجتماعی دارند.
تجاوز، اعتیاد، بزه کاری ها، اعدام، قصاص و قتل های ناموسی و...قضاوت و دفاع در برابر ایستایی کلماتی که از حکم و دستور به نافرمانی رسیده اند.
زبان مزدک وحشی تر شده است و برای رسیدن به زبان کوچه بازار آن هم رشت نمی توان از قسمت رکیک زبان که حالت بومی و محلی دارد بی خیال شد. رفته از دستم لغت/دستم زبان/نفهمی که نمی فهمید مرد بودنم سخت است/ سوء تفاهم نبود/ زبان نفهم شده بود ص 74
شانس نداریم شانس
خواهر این شانس رو...
جنگ همین طوری اتفاق می افتد
میان دو گفتگو
عصبیت
فحش های ناموسی
عربده ی کر کننده
تخم ورم کرده ص ۳۴
پنجره را برای زندان بان کنار می گذارد. دریچه ای که خاصیت گذرگاه زمان دارد که به سمت آینده ای فانتزی باز می شود.
درحقیقت شاعر هم به عنوان ناظر و هم عامل هم از درون زندان می نویسد هم از بیرون، زندانی سلول های انفرادی است.
شاعر به مثابه ی انعکاس دهنده و منتقد اجتماعی، دادگاهی را برپا می کند و با طرح دادخواست اول خود را محاکمه می کند. جایی که دشواری وظیفه با مبانی انسانی به تضاد و تناقض می رسد
وجه خبرنگاری مولف دیگر به شکل گزارش نویسی صرف نیست بلکه شکلی از التهاب وجودی است که به او چهره ای مصلح می دهد. او شاهد ماجراهای پیچیده ی قضایی است که با ادبیاتی تند و لحنی درشت قراراست بیش از بازگویی به هم ذات پنداری برسد. تغییر لحن و فرم های شنو- دیداری در کیفر خواست با زبانی ترکیبی به زیبایی نشان داده می شود. یاس اجتماعی شکل اندوهی مقدس است و از لمس مستقیم نابرابری های اجتماعی، تبعیض، فقر و بی عدالتی در بستری آلوده بر می خیزد. نمادگرایی و طنز شاعر را به بیانی طبیعی رسانده است. زبان قضایی دارای جلوه های مطنطن و سخت است اما مزدک در یک رشد جامعه شناختی به زبانی سرکش و یاغی می رسد. او در قسمت نگفته ها اشاره ی مستقیم به لکنت و افسوس دارد. اعتراف نامه ی او برای این است که قرار بود شاعری شجاع و روزنامه نگاری معترض باشد اما تقاضای بخشش می کند. برای گناه نیست ها و نشدها... نگاه انسانگرایانه و زیست عاشقانه او را از نیست انگاری های کافکایی به دور می کند.
با توجه به عنوان شعر کیفر خواست قرار است بارمعنایی وضعیتی را به دوش بکشد که به آسانی تن به واگشایی و رونمایی نمی دهد. بسیاری از وجوه تبهکارانه و ضداجتماعی چنان چندش آورهستند که قابلیت نشست در شعر را ندارند . فقط تن به گزاره های خبری می دهند مانند تجاوز به کودک دو ساله و سربریدن مادر بخاطر مصرف شیشه و...
قوانین مدنی خود به عنوان بند، مانع از نشست صادقانه ی کلمات بر بطن شعر می شوند و ناگزیر مولف درگیر زبان متفاوت تری می شود تا با کدگذاری و نشانه سازی های مبهم و زبان زرگری و حتی خودسانسوری به اشارات نظر برسد.
مولف به عنوان شاهد و وکیل مدافع در کیفر خواست خواهان اصلاح و مجازات کدام بانیان رنج است؟ او به نام وظیفه به دشواری مسئولیت رسیده است.
او به شکل زیبایی در شعر "قسمت" این چالش معرفتی در تقسیم عدالت و ظهورنیروهای متضاد را نشان می دهد. وقتی مسئله نان با آزادی گره خورده، عدالت درگیر ساختاری لغزان می شود.
نیروهای در بر گیرنده با فروپاشی من و ما بیش و بیشتر قدرت می گیرند.
و ما به پرسش هایِ بازِ کیفر خواست می رسیم:
تاریخ از ما چه خواهد گفت؟
در سلول انفرادی شیشه چه می کند؟
هیج کس درد را به سمت خود نمی کشد...
هیج کس؟
حق با کیست؟
من پس از آن انسان باقی خواهم ماند؟!
او کی می آید! کی؟
رونده ی در تاریکی!
کیفر خواست چنین بود:
زندان لازم نیست آزادش کنید
زندان لازم نیست آزادش کنید
ویرگول را شما بگذارید! ص 75
1402-07-03
@koorosh_javanrooh
https://www.tgoop.com/sheresakht
دردفتر دوم: کیفر خواست وجه خبرنگاری و گزارش نویسی شاعر برجسته ترشده، با یک بلوغ معرفتی و شناختی از وضعیت های سخت زندگی، با چهره ای متفاوت، درگیر چالش عاطفی شدید می شود. چالشِ ملامت از او چهره ای عصبی و سرکش می سازد. او به خاطر شغل وکالت مستقیم در بطن حوادث و اتفاقات حقوقی قرار می گیرد که گاه شکل فاجعه ی اجتماعی دارند.
تجاوز، اعتیاد، بزه کاری ها، اعدام، قصاص و قتل های ناموسی و...قضاوت و دفاع در برابر ایستایی کلماتی که از حکم و دستور به نافرمانی رسیده اند.
زبان مزدک وحشی تر شده است و برای رسیدن به زبان کوچه بازار آن هم رشت نمی توان از قسمت رکیک زبان که حالت بومی و محلی دارد بی خیال شد. رفته از دستم لغت/دستم زبان/نفهمی که نمی فهمید مرد بودنم سخت است/ سوء تفاهم نبود/ زبان نفهم شده بود ص 74
شانس نداریم شانس
خواهر این شانس رو...
جنگ همین طوری اتفاق می افتد
میان دو گفتگو
عصبیت
فحش های ناموسی
عربده ی کر کننده
تخم ورم کرده ص ۳۴
پنجره را برای زندان بان کنار می گذارد. دریچه ای که خاصیت گذرگاه زمان دارد که به سمت آینده ای فانتزی باز می شود.
درحقیقت شاعر هم به عنوان ناظر و هم عامل هم از درون زندان می نویسد هم از بیرون، زندانی سلول های انفرادی است.
شاعر به مثابه ی انعکاس دهنده و منتقد اجتماعی، دادگاهی را برپا می کند و با طرح دادخواست اول خود را محاکمه می کند. جایی که دشواری وظیفه با مبانی انسانی به تضاد و تناقض می رسد
وجه خبرنگاری مولف دیگر به شکل گزارش نویسی صرف نیست بلکه شکلی از التهاب وجودی است که به او چهره ای مصلح می دهد. او شاهد ماجراهای پیچیده ی قضایی است که با ادبیاتی تند و لحنی درشت قراراست بیش از بازگویی به هم ذات پنداری برسد. تغییر لحن و فرم های شنو- دیداری در کیفر خواست با زبانی ترکیبی به زیبایی نشان داده می شود. یاس اجتماعی شکل اندوهی مقدس است و از لمس مستقیم نابرابری های اجتماعی، تبعیض، فقر و بی عدالتی در بستری آلوده بر می خیزد. نمادگرایی و طنز شاعر را به بیانی طبیعی رسانده است. زبان قضایی دارای جلوه های مطنطن و سخت است اما مزدک در یک رشد جامعه شناختی به زبانی سرکش و یاغی می رسد. او در قسمت نگفته ها اشاره ی مستقیم به لکنت و افسوس دارد. اعتراف نامه ی او برای این است که قرار بود شاعری شجاع و روزنامه نگاری معترض باشد اما تقاضای بخشش می کند. برای گناه نیست ها و نشدها... نگاه انسانگرایانه و زیست عاشقانه او را از نیست انگاری های کافکایی به دور می کند.
با توجه به عنوان شعر کیفر خواست قرار است بارمعنایی وضعیتی را به دوش بکشد که به آسانی تن به واگشایی و رونمایی نمی دهد. بسیاری از وجوه تبهکارانه و ضداجتماعی چنان چندش آورهستند که قابلیت نشست در شعر را ندارند . فقط تن به گزاره های خبری می دهند مانند تجاوز به کودک دو ساله و سربریدن مادر بخاطر مصرف شیشه و...
قوانین مدنی خود به عنوان بند، مانع از نشست صادقانه ی کلمات بر بطن شعر می شوند و ناگزیر مولف درگیر زبان متفاوت تری می شود تا با کدگذاری و نشانه سازی های مبهم و زبان زرگری و حتی خودسانسوری به اشارات نظر برسد.
مولف به عنوان شاهد و وکیل مدافع در کیفر خواست خواهان اصلاح و مجازات کدام بانیان رنج است؟ او به نام وظیفه به دشواری مسئولیت رسیده است.
او به شکل زیبایی در شعر "قسمت" این چالش معرفتی در تقسیم عدالت و ظهورنیروهای متضاد را نشان می دهد. وقتی مسئله نان با آزادی گره خورده، عدالت درگیر ساختاری لغزان می شود.
نیروهای در بر گیرنده با فروپاشی من و ما بیش و بیشتر قدرت می گیرند.
و ما به پرسش هایِ بازِ کیفر خواست می رسیم:
تاریخ از ما چه خواهد گفت؟
در سلول انفرادی شیشه چه می کند؟
هیج کس درد را به سمت خود نمی کشد...
هیج کس؟
حق با کیست؟
من پس از آن انسان باقی خواهم ماند؟!
او کی می آید! کی؟
رونده ی در تاریکی!
کیفر خواست چنین بود:
زندان لازم نیست آزادش کنید
زندان لازم نیست آزادش کنید
ویرگول را شما بگذارید! ص 75
1402-07-03
@koorosh_javanrooh
https://www.tgoop.com/sheresakht
Forwarded from شعر سخت (کوروش جوانروح.شعرسخت)
مجموعه ی "خونیکا"
شاعر: زهرا حیدری
دریافت و نظر: کوروش جوان روح
خونیکا عنوان مجموعه شعر زهرا حیدری است که توسط نشر هشت در سال 1398 چاپ و وارد بازار کتاب شد.
در مقدمه ی کتاب می خوانیم:
«خونیک غاری است در خراسان که زمین لرزه کلمات پنهانش را بیرون کشید».
شاید همین عنوان غیر متعارف، قابل اطلاق به جهان شعری زهرا حیدری است؛ بدان جهت که در جهان تاریک کلمات ش وقتی غرق می شویم ما را به تبار و ریشه ها در یک جهان نمایی اسطوره ای و باستان گرایی می رساند. استعاره ها و نمادهایش در یک سنت ادبی همچنان دنبال ایجاد نسبت های متفاوت با جهان معاصر است اما نشانه ها و کدها در یک پوسته ی کلفت و سخت چنان پیجیده می شوند که ارتباط با فضاهای خیال انگیز و مضمون های عاشقانه اش را مشکل می نماید.. خواننده باید در یک واکاوی چند بعدی و روانشناسانه به این ارتباط ها و نسبت ها به شکل غیر اثباتی معنا دهد و لازمه اش برخورداری از یک پیش زمینه ی تاریخی و دانش اساطیری و تحلیل نمادین است.
او بسیار رندانه از قدمت کلمات می گذرد و در یک سیر پیش گستر از حادثه های قدیم به نمادها و الگوهای جدید از زندگی و عشق، جنگ و مرگ و...وصل می شود.
جهان های موازی ش در تکرارها و ساز و کارهای مشابه که از تمامیت و الگوی انسان نشات می گیرد و در یک فرمت و فرض انطباقی، مفهوم زمان و مکان را از بین می برد.
او چالش اصلی را با مفهوم خدا رقم می زند و مرتب از خدایان باستانی برای ایجاد چالش های ایدئولوِژیک بهره می برد. انگار با یگانگی خدای واحد چالشی ازلی و تاریخی دارد.
او دراین رفتارازلی با کاشت مفاهیم زندگی و مرگ با انسانیت هستی همدم می شود و بالطبع با مفاهیم متضاد با طبیعت انسان و سیر وجود با تعریفی شاعرانه به جنگی نابرابر می رسد.
مرگ
عقربه ها را می چرخاند
و ما در رقص های دو نفره تن به تنتره می دهیم
حرکات زنده در آستانه ی مرگ
در حضور تاریکی
درست همین جا محل تردید است
تنی که تن به تنتره می دهد تن نیست ص ۶۳
درگیری های فلسفی و معرفتی با ساحت هستی با عقل گرایی و استدلال های ریاضی به یک ریاضت جان فرسا می ماند که سابقه ای به بلندای خلقت دارد و شک و تناقض، گزینه های ابتدایی در مدخل فلسفیدن های شاعرانه است.
شاعر درنقش باز کننده ی گره ها خود به گره های کور می ماند که در نابینایی شناختی با سر به سقف تاریکی برخورد می کند.
مولف، در نقض ایدوئولوژی و اثبات غیر از این، با اپستیمه ی خطرناک تر درمی افتد و در اولین قدم در این مسیر چالش برانگیز ناگزیر به انکارجسمانیت خود در فیزیک حضور می رسد.
او درمصادف با تفرد شدید من و اوی عشق است. اوی عشقی که متافیزیک نیست و در خیابان های بن بست با او قدم های عاشقانه می زند و ناخواسته در انکسار تاریکی ، جایش می گذارد.
چه کسی روح قانون را در حیوانات وحشی دمید؟
تو را به حواشی هستی سپرد
و خاک را سپری کرد؟
تو بر نمی آیی از دستم
و می رود از تو پوستی مانده باشد
از من استخوانی
و تهران خیابانی یک طرفه باشد
در یادهای من ص 6
زن در واگذاری اندام و اختلاط با نبود و نیست ها در گسست های تاریخی و تاریکی به ناتوانی دریافت های سرراست اذعان دارد و این در خود پیچیدگی و گم گشتگی را به لابیرنت و درهم تنیدگی سیستماتیک فهم ها و تصورات و توهم ها می چسباند.
او ناگزیر از زایش یک همزاد است که همسان و هم ردیف در کشدن درد و سقوط های آزاد باشد. کسی که در زایش آزادی بدخواه مذکر از زنانگی می گذرد و به جسمانیت، زایش و بعد این جهانی و این همانی می دهد.
تو پسر آسمان نیستی
با خون که از عادت های قدیمی من است
سقوط کن
پیش از آنکه به زانویت در آورند ص 8
مولف، در چالش های هستی شناسی، جهان بینی چند بعدی دارد. فضاها و حجم ها چنان به گستردگی می رسند که از گفتگو با هستی ناچیزها تا تکلم فرا چیزها در حال بسط و افزایش بعد است. در شخصیت شناسی شعر با فرافکنی های انعکاسی برخورد می کنیم. آنجا که من شکاک در خلاء هستی نیاز به ساخت یک مقصر اصلی دارد. مولف آشکارا به بدبینی های پارانوئیدی و زنانه اشاره دارد. با زبان ورزی، سیاه بازی می کند؛ از جهان نمایی با دمای زیر صفر تا باریکه راه ها به سمت جهنم؛ از منطق کور شب تا ناکجاآبادهای زن و...
او در حال شبیه سازی عشق در قامت نجات دهنده است و خود را دست آویز لمس در مرگی زجر آور می کند.
پروردگارا! جدی بگیر
کرم ها غوطه ور درمعانی خاکند
و سکوتشان
پر از عاشقانه های نا تمام مرده هاست
به پرندگانت بگو
بی دست پایی شان به گردن توست ص 9
و به جای زنان زیادی
روی پنجه ایستادم
روی پنجه راه رفتم
شاعر: زهرا حیدری
دریافت و نظر: کوروش جوان روح
خونیکا عنوان مجموعه شعر زهرا حیدری است که توسط نشر هشت در سال 1398 چاپ و وارد بازار کتاب شد.
در مقدمه ی کتاب می خوانیم:
«خونیک غاری است در خراسان که زمین لرزه کلمات پنهانش را بیرون کشید».
شاید همین عنوان غیر متعارف، قابل اطلاق به جهان شعری زهرا حیدری است؛ بدان جهت که در جهان تاریک کلمات ش وقتی غرق می شویم ما را به تبار و ریشه ها در یک جهان نمایی اسطوره ای و باستان گرایی می رساند. استعاره ها و نمادهایش در یک سنت ادبی همچنان دنبال ایجاد نسبت های متفاوت با جهان معاصر است اما نشانه ها و کدها در یک پوسته ی کلفت و سخت چنان پیجیده می شوند که ارتباط با فضاهای خیال انگیز و مضمون های عاشقانه اش را مشکل می نماید.. خواننده باید در یک واکاوی چند بعدی و روانشناسانه به این ارتباط ها و نسبت ها به شکل غیر اثباتی معنا دهد و لازمه اش برخورداری از یک پیش زمینه ی تاریخی و دانش اساطیری و تحلیل نمادین است.
او بسیار رندانه از قدمت کلمات می گذرد و در یک سیر پیش گستر از حادثه های قدیم به نمادها و الگوهای جدید از زندگی و عشق، جنگ و مرگ و...وصل می شود.
جهان های موازی ش در تکرارها و ساز و کارهای مشابه که از تمامیت و الگوی انسان نشات می گیرد و در یک فرمت و فرض انطباقی، مفهوم زمان و مکان را از بین می برد.
او چالش اصلی را با مفهوم خدا رقم می زند و مرتب از خدایان باستانی برای ایجاد چالش های ایدئولوِژیک بهره می برد. انگار با یگانگی خدای واحد چالشی ازلی و تاریخی دارد.
او دراین رفتارازلی با کاشت مفاهیم زندگی و مرگ با انسانیت هستی همدم می شود و بالطبع با مفاهیم متضاد با طبیعت انسان و سیر وجود با تعریفی شاعرانه به جنگی نابرابر می رسد.
مرگ
عقربه ها را می چرخاند
و ما در رقص های دو نفره تن به تنتره می دهیم
حرکات زنده در آستانه ی مرگ
در حضور تاریکی
درست همین جا محل تردید است
تنی که تن به تنتره می دهد تن نیست ص ۶۳
درگیری های فلسفی و معرفتی با ساحت هستی با عقل گرایی و استدلال های ریاضی به یک ریاضت جان فرسا می ماند که سابقه ای به بلندای خلقت دارد و شک و تناقض، گزینه های ابتدایی در مدخل فلسفیدن های شاعرانه است.
شاعر درنقش باز کننده ی گره ها خود به گره های کور می ماند که در نابینایی شناختی با سر به سقف تاریکی برخورد می کند.
مولف، در نقض ایدوئولوژی و اثبات غیر از این، با اپستیمه ی خطرناک تر درمی افتد و در اولین قدم در این مسیر چالش برانگیز ناگزیر به انکارجسمانیت خود در فیزیک حضور می رسد.
او درمصادف با تفرد شدید من و اوی عشق است. اوی عشقی که متافیزیک نیست و در خیابان های بن بست با او قدم های عاشقانه می زند و ناخواسته در انکسار تاریکی ، جایش می گذارد.
چه کسی روح قانون را در حیوانات وحشی دمید؟
تو را به حواشی هستی سپرد
و خاک را سپری کرد؟
تو بر نمی آیی از دستم
و می رود از تو پوستی مانده باشد
از من استخوانی
و تهران خیابانی یک طرفه باشد
در یادهای من ص 6
زن در واگذاری اندام و اختلاط با نبود و نیست ها در گسست های تاریخی و تاریکی به ناتوانی دریافت های سرراست اذعان دارد و این در خود پیچیدگی و گم گشتگی را به لابیرنت و درهم تنیدگی سیستماتیک فهم ها و تصورات و توهم ها می چسباند.
او ناگزیر از زایش یک همزاد است که همسان و هم ردیف در کشدن درد و سقوط های آزاد باشد. کسی که در زایش آزادی بدخواه مذکر از زنانگی می گذرد و به جسمانیت، زایش و بعد این جهانی و این همانی می دهد.
تو پسر آسمان نیستی
با خون که از عادت های قدیمی من است
سقوط کن
پیش از آنکه به زانویت در آورند ص 8
مولف، در چالش های هستی شناسی، جهان بینی چند بعدی دارد. فضاها و حجم ها چنان به گستردگی می رسند که از گفتگو با هستی ناچیزها تا تکلم فرا چیزها در حال بسط و افزایش بعد است. در شخصیت شناسی شعر با فرافکنی های انعکاسی برخورد می کنیم. آنجا که من شکاک در خلاء هستی نیاز به ساخت یک مقصر اصلی دارد. مولف آشکارا به بدبینی های پارانوئیدی و زنانه اشاره دارد. با زبان ورزی، سیاه بازی می کند؛ از جهان نمایی با دمای زیر صفر تا باریکه راه ها به سمت جهنم؛ از منطق کور شب تا ناکجاآبادهای زن و...
او در حال شبیه سازی عشق در قامت نجات دهنده است و خود را دست آویز لمس در مرگی زجر آور می کند.
پروردگارا! جدی بگیر
کرم ها غوطه ور درمعانی خاکند
و سکوتشان
پر از عاشقانه های نا تمام مرده هاست
به پرندگانت بگو
بی دست پایی شان به گردن توست ص 9
و به جای زنان زیادی
روی پنجه ایستادم
روی پنجه راه رفتم
Forwarded from شعر سخت (کوروش جوانروح.شعرسخت)
و از اتفاقات احتمالی رد شدم
من از کدام فاصله باید عاشقت باشم؟
آدم از هیچ فاصله ای نمی تواند برای سرفه های معشوقش کاری کند ص 10
او در حال جایگزینی خود در یک وضعیت رنج آورست که می توانست با زیبایی بدوی در طبیعت هستی معاوضه شود. اشارات نمادین به پرندگان، ماه، زمین گوزن های شمالی و نیمرخ خدایان و... وسرفه های مکرر از بیماری حاد که سینه اش را قرار گاه سینه سرخ های کرده است.
دمی که مرا فرو برده است و دوازده بار در دقیقه منتظر بودم دستم را گرفتم و اوایل تابستان را وعده دادم اما نه من اتفاق تازه ای بودم نه برف و سرما که از بیماری های روان- تنی است ص 12
مولف در سیر رنج به یک تفکر اپیکوری می رسد و از مصادف شدن با جهان سوم و نگفته های عشق و انقلاب های علیه خود و دهان زخمی ... به لذت سپاس گزاری از حضور مجدد و امکان زیست می گوید ... به تاریکی اشاره می کند که به زیبایی جهان عمق بخشیده است و باید خواب های خوشگوار دیگری دید.
از لذتی که مرا می برد
تا کمال بلورین شب
در رستگاری آخرین ذره ص 32
در حقیقت خونیکا غار درونی شاعری است که در خیزش درون نگارانه در حال تطهیر خود از نقش نگاره های نمادین است او زنانگی سحرآمیزخود را از پوشیدگی به بی حجابی می کشاند تا زنی ایلیاتی باشد که در کوهپایه ها و نقطه مرکزی غارها به نگارینا چشم دارد.
زنی که در آزادی خواهی در خیزش روحانی به کوه دشت می پیچد. او مرتب از حیوانات وحشی نمادسازی می کند که به سرسختی زنی بدوی قابل اطلاق است.
گردن کشیدنی است
پایان پیاده روی در شب جنگل است
پایان انزوای گرازها
پایان خون سرد
باران استوایی
تطهیرم را بشوی
در نامه ای سرگشاده زن باشم
در انگورهای بی وقفه ص 19
مولف در زایش بدبینی های امیدزا خلاف سیاه نمایی های فرورونده در مرگ به تاب آوری و سخت جانی برای رهایی از ناباوری و ناباروری می اندیشد و در رفت و آمدهای اسطوره ای با مادر عقاب ها به خویشتن متعال در خوشبختی رنج آور می پرد. در حقیقت، سقوط او شکل بالا رونده و پایکوبی در حلقه های زمان دارد.
اموری که وجه زایش دارند رابه زمین می چسباند از آب و درخت تا گل های آبی و معصومیت آسمان در هندسه ی دریا و ابرهای باران زا...او حرکت خزنده در اندام وارگی زن و زبان اروتیک و سیاست بازی دارد.
حتی غارها اشاره روانکاونه به صورت جنسی دارد و شکل های مرموز در رنگ ها، دهان ها و دایره ها ..که دنبال معناهای رمزگونه به من و ما دارند.
ترس عریانم را بپوشان
تا پرده بردارم از مردگان جلالی
که از سطوح ساده ایمان گذشته اند ص34
استعاره های مستعمل از سنگ و کلاغ و شب و ماه ...نیاز به بکارگیری های رندانه دارد وگرنه در حد رفع تکلیف های شاعرانه نسبت خود را با شعر معاصر گم می کنند. او در افراط ناخودآگاه مرتب با نت های تکراری به ساز هستی می کوبد تا لج خدا را دربیاورد. مرتب خدا خدا می کند تا مگر در نظر بیاید؛ در مقابل خدایی ساختگی به جینش عوالم فانتزی می اندیشد که باید از او پاکسازی شود. او دست در دست خدا می اندازد تا به قدرت اوی عشق در یک کفر عاشقانه ریشخند بزند. مادر ترانه های گنگ می شود که با اصوات و آواها به مرگ متعال بگوید: آری و تاریخ چه ی نسل ها را به عشق ابدی و زمینی پیوند می زند.
خدای زبان های زنده ای و محشورم می کنی
با رقاصه ای که دامن به گرده افشانی ماه می زند بر ساحل صدف
خدای دولت های مستعجل
که منعمم می کنی به صدایی
که در شروه خوانی بادها گم می شوم
به ستاره های دریایی ص 59
شاعردر شکاف خود دو پاره شده است و در دیگر زایی مذکر در یک گفتگوی درونی، نمای توهم می گیرد.
او انگار آمده ای است که از گذشته سر درآورده است. از خرابه های باستانی برای کشف انحنای تاریکی در دفینه های پناه برده به خاک سرد..
و با تیغ آفتاب
نیمی از من صبحانه ی تو می شود
و سال هاست برای نیم دیگر من گیج می خوری
و نمی دانی
زنی که در جیب پیراهن تو می خندد
در پیراهن خودش به زانو در آمده ص 39
زهرا حیدری در پاکسازی خود، چنان به خدایان اسطوره ای متوسل می شود که باز یچه ی وحدت وجود شده از دهان پیامبران تمایل ذاتی به جاودانگی را می رباید.
با کلمه های نیمه ادا شده
کلمه های کبود
بر می خیزد
و. در جنگی نابرابر و رنجی جان فرسا
به تاریخ چه ی مرگ انسان می پیوندد.
تاریخ من تویی
که فاتحانه بر می گردی
و هلهله ی زن به معاشقه می کشانمت
در فاصله دو جنگ ص 55
1402-08-30
@koorosh_javanrooh
https://www.tgoop.com/sheresakht
من از کدام فاصله باید عاشقت باشم؟
آدم از هیچ فاصله ای نمی تواند برای سرفه های معشوقش کاری کند ص 10
او در حال جایگزینی خود در یک وضعیت رنج آورست که می توانست با زیبایی بدوی در طبیعت هستی معاوضه شود. اشارات نمادین به پرندگان، ماه، زمین گوزن های شمالی و نیمرخ خدایان و... وسرفه های مکرر از بیماری حاد که سینه اش را قرار گاه سینه سرخ های کرده است.
دمی که مرا فرو برده است و دوازده بار در دقیقه منتظر بودم دستم را گرفتم و اوایل تابستان را وعده دادم اما نه من اتفاق تازه ای بودم نه برف و سرما که از بیماری های روان- تنی است ص 12
مولف در سیر رنج به یک تفکر اپیکوری می رسد و از مصادف شدن با جهان سوم و نگفته های عشق و انقلاب های علیه خود و دهان زخمی ... به لذت سپاس گزاری از حضور مجدد و امکان زیست می گوید ... به تاریکی اشاره می کند که به زیبایی جهان عمق بخشیده است و باید خواب های خوشگوار دیگری دید.
از لذتی که مرا می برد
تا کمال بلورین شب
در رستگاری آخرین ذره ص 32
در حقیقت خونیکا غار درونی شاعری است که در خیزش درون نگارانه در حال تطهیر خود از نقش نگاره های نمادین است او زنانگی سحرآمیزخود را از پوشیدگی به بی حجابی می کشاند تا زنی ایلیاتی باشد که در کوهپایه ها و نقطه مرکزی غارها به نگارینا چشم دارد.
زنی که در آزادی خواهی در خیزش روحانی به کوه دشت می پیچد. او مرتب از حیوانات وحشی نمادسازی می کند که به سرسختی زنی بدوی قابل اطلاق است.
گردن کشیدنی است
پایان پیاده روی در شب جنگل است
پایان انزوای گرازها
پایان خون سرد
باران استوایی
تطهیرم را بشوی
در نامه ای سرگشاده زن باشم
در انگورهای بی وقفه ص 19
مولف در زایش بدبینی های امیدزا خلاف سیاه نمایی های فرورونده در مرگ به تاب آوری و سخت جانی برای رهایی از ناباوری و ناباروری می اندیشد و در رفت و آمدهای اسطوره ای با مادر عقاب ها به خویشتن متعال در خوشبختی رنج آور می پرد. در حقیقت، سقوط او شکل بالا رونده و پایکوبی در حلقه های زمان دارد.
اموری که وجه زایش دارند رابه زمین می چسباند از آب و درخت تا گل های آبی و معصومیت آسمان در هندسه ی دریا و ابرهای باران زا...او حرکت خزنده در اندام وارگی زن و زبان اروتیک و سیاست بازی دارد.
حتی غارها اشاره روانکاونه به صورت جنسی دارد و شکل های مرموز در رنگ ها، دهان ها و دایره ها ..که دنبال معناهای رمزگونه به من و ما دارند.
ترس عریانم را بپوشان
تا پرده بردارم از مردگان جلالی
که از سطوح ساده ایمان گذشته اند ص34
استعاره های مستعمل از سنگ و کلاغ و شب و ماه ...نیاز به بکارگیری های رندانه دارد وگرنه در حد رفع تکلیف های شاعرانه نسبت خود را با شعر معاصر گم می کنند. او در افراط ناخودآگاه مرتب با نت های تکراری به ساز هستی می کوبد تا لج خدا را دربیاورد. مرتب خدا خدا می کند تا مگر در نظر بیاید؛ در مقابل خدایی ساختگی به جینش عوالم فانتزی می اندیشد که باید از او پاکسازی شود. او دست در دست خدا می اندازد تا به قدرت اوی عشق در یک کفر عاشقانه ریشخند بزند. مادر ترانه های گنگ می شود که با اصوات و آواها به مرگ متعال بگوید: آری و تاریخ چه ی نسل ها را به عشق ابدی و زمینی پیوند می زند.
خدای زبان های زنده ای و محشورم می کنی
با رقاصه ای که دامن به گرده افشانی ماه می زند بر ساحل صدف
خدای دولت های مستعجل
که منعمم می کنی به صدایی
که در شروه خوانی بادها گم می شوم
به ستاره های دریایی ص 59
شاعردر شکاف خود دو پاره شده است و در دیگر زایی مذکر در یک گفتگوی درونی، نمای توهم می گیرد.
او انگار آمده ای است که از گذشته سر درآورده است. از خرابه های باستانی برای کشف انحنای تاریکی در دفینه های پناه برده به خاک سرد..
و با تیغ آفتاب
نیمی از من صبحانه ی تو می شود
و سال هاست برای نیم دیگر من گیج می خوری
و نمی دانی
زنی که در جیب پیراهن تو می خندد
در پیراهن خودش به زانو در آمده ص 39
زهرا حیدری در پاکسازی خود، چنان به خدایان اسطوره ای متوسل می شود که باز یچه ی وحدت وجود شده از دهان پیامبران تمایل ذاتی به جاودانگی را می رباید.
با کلمه های نیمه ادا شده
کلمه های کبود
بر می خیزد
و. در جنگی نابرابر و رنجی جان فرسا
به تاریخ چه ی مرگ انسان می پیوندد.
تاریخ من تویی
که فاتحانه بر می گردی
و هلهله ی زن به معاشقه می کشانمت
در فاصله دو جنگ ص 55
1402-08-30
@koorosh_javanrooh
https://www.tgoop.com/sheresakht
👍2
Forwarded from عآلیجناب
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کار این پرنده خیلی عجیبه
آموزش دیده هم نوع خودش به دام بندازه!
یکی از کثیف کارها به دام انداختن هم نوع وادم فروشی یا بقیه را تو لجنی که خودشون گیر افتادن گرفتار می کنند ..
Reza
@Aalijnab
آموزش دیده هم نوع خودش به دام بندازه!
یکی از کثیف کارها به دام انداختن هم نوع وادم فروشی یا بقیه را تو لجنی که خودشون گیر افتادن گرفتار می کنند ..
Reza
@Aalijnab
Forwarded from تبارشناسی کتاب
🔹هایدگر روباه
نوشتهی هانا آرنت
(Heidegger the Fox)
ترجمهی محمدسعید حنایی کاشانی
منبع: مجلهی بخارا، ویژهنامهی هانا آرنت، شماره ۵۸، سال ۸۵، صص۳۸۴ - ۳۸۳.
هایدگر با غرور بسیار میگوید: «مردم میگویند که هایدگر روباه است». داستان حقیقی هایدگر روباه این است: روزی روزگاری روباهی بود که آن قدر از موذیگری بیبهره بود که نه تنها در تلهها گرفتار میشد بلکه حتی از گفتن فرق تله و غیرتله نیز ناتوان بود. این روباه به ناتوانی دیگری نیز دچار بود. خز پوستش عیب داشت و بنابراین او در برابر سختیهای زندگی روباهها به طور کامل از محافظ طبیعی بیبهره بود. این روباه بعد از آنکه تمامی جوانی خود را صرف گشتن در اطراف تلههای مردم کرد و یک تکه از پوستش هم سالم نماند، تصمیم گرفت از جهان روباهها نیز کناره بگیرد و برای خودش سوراخی دست و پا کند. او با وجود تجربهی گسترده و باورنکردنی خود از افتادن در تلهها، و نادانی تکان دهندهاش از فرق میان تلهها و غیرتلهها به اندیشهای کاملاً تازه و ناشنیده در میان روباهها رسید: او از سوراخ خود تله ساخت. او خودش را تو سوراخ جا داد و آن را مانند سوراخی معمولی ساخت ــ نه از روی حیلهگری، بلکه به این دلیل که او همیشه گمان میکرد که تلههای دیگران سوراخهایشان بود - و سپس تصمیم گرفت که به شیوهی خودش موذی شود و این تله را که خودش ساخته بود و تنها مناسب خودش بود برای دیگران نامناسب سازد. این باز ثابت میکرد که چقدر نادانی او از تلهها زیاد است: هیچکس در تلهی او نمیرفت، چون خودش در آن نشسته بود این مسأله او را آزار میداد با این همه، همه میدانند که همهی روباهها با وجود موذیگریشان گهگاه در تله گرفتار میشوند. چرا تلهی روباه - به ویژه تلهای که روباهی ساخته باشد که بیش از هر روباه دیگر به تله افتاده است - نباید با تلههای انسانها و شکارچیها رقابت کند؟ بدیهی است به این دلیل که این تله چندانکه باید به وضوح نشان نمیداد که تله بود و بنابراین به ذهن روباه ما گذشت که تله خود را به زیبایی بیاراید و نشانههای کاملاً واضحی در همه جا بر آن بیاویزد که کاملاً به وضوح بگوید: «همه بیایید اینجا؛ این تله است، زیباترین تلهای که در دنیاست». از همین نکته معلوم بود که هیچ روباهی اشتباهی گذارش به این تله نمیافتاد. با این همه، بسیاری آمدند زیرا این تله سوراخ روباه ما بود، و اگر شما میخواستید او را ببینید خانهاش همانجا بود و شما باید به تلهی او قدم میگذاشتید. البته، همه بجز روباه ما میتوانستند باز از آن بیرون بیایند. این تله دقیقاً به اندازهی قامت خودش بود. اما این روباه که در این تله زندگی میکرد مغرورانه میگفت: «بسیاری برای دیدنـم بـه تـلـهام قـدم میگذارند چون من از همهی روباهها بهتر شدهام». و حقیقتی نیز در این سخن بود: هیچکس ماهیت تلهها را بهتر از کسی نمیشناسد که تمام عمر طولانی خویش را در تلهای می نشیند.
@tabarshenasi_ketab
نوشتهی هانا آرنت
(Heidegger the Fox)
ترجمهی محمدسعید حنایی کاشانی
منبع: مجلهی بخارا، ویژهنامهی هانا آرنت، شماره ۵۸، سال ۸۵، صص۳۸۴ - ۳۸۳.
هایدگر با غرور بسیار میگوید: «مردم میگویند که هایدگر روباه است». داستان حقیقی هایدگر روباه این است: روزی روزگاری روباهی بود که آن قدر از موذیگری بیبهره بود که نه تنها در تلهها گرفتار میشد بلکه حتی از گفتن فرق تله و غیرتله نیز ناتوان بود. این روباه به ناتوانی دیگری نیز دچار بود. خز پوستش عیب داشت و بنابراین او در برابر سختیهای زندگی روباهها به طور کامل از محافظ طبیعی بیبهره بود. این روباه بعد از آنکه تمامی جوانی خود را صرف گشتن در اطراف تلههای مردم کرد و یک تکه از پوستش هم سالم نماند، تصمیم گرفت از جهان روباهها نیز کناره بگیرد و برای خودش سوراخی دست و پا کند. او با وجود تجربهی گسترده و باورنکردنی خود از افتادن در تلهها، و نادانی تکان دهندهاش از فرق میان تلهها و غیرتلهها به اندیشهای کاملاً تازه و ناشنیده در میان روباهها رسید: او از سوراخ خود تله ساخت. او خودش را تو سوراخ جا داد و آن را مانند سوراخی معمولی ساخت ــ نه از روی حیلهگری، بلکه به این دلیل که او همیشه گمان میکرد که تلههای دیگران سوراخهایشان بود - و سپس تصمیم گرفت که به شیوهی خودش موذی شود و این تله را که خودش ساخته بود و تنها مناسب خودش بود برای دیگران نامناسب سازد. این باز ثابت میکرد که چقدر نادانی او از تلهها زیاد است: هیچکس در تلهی او نمیرفت، چون خودش در آن نشسته بود این مسأله او را آزار میداد با این همه، همه میدانند که همهی روباهها با وجود موذیگریشان گهگاه در تله گرفتار میشوند. چرا تلهی روباه - به ویژه تلهای که روباهی ساخته باشد که بیش از هر روباه دیگر به تله افتاده است - نباید با تلههای انسانها و شکارچیها رقابت کند؟ بدیهی است به این دلیل که این تله چندانکه باید به وضوح نشان نمیداد که تله بود و بنابراین به ذهن روباه ما گذشت که تله خود را به زیبایی بیاراید و نشانههای کاملاً واضحی در همه جا بر آن بیاویزد که کاملاً به وضوح بگوید: «همه بیایید اینجا؛ این تله است، زیباترین تلهای که در دنیاست». از همین نکته معلوم بود که هیچ روباهی اشتباهی گذارش به این تله نمیافتاد. با این همه، بسیاری آمدند زیرا این تله سوراخ روباه ما بود، و اگر شما میخواستید او را ببینید خانهاش همانجا بود و شما باید به تلهی او قدم میگذاشتید. البته، همه بجز روباه ما میتوانستند باز از آن بیرون بیایند. این تله دقیقاً به اندازهی قامت خودش بود. اما این روباه که در این تله زندگی میکرد مغرورانه میگفت: «بسیاری برای دیدنـم بـه تـلـهام قـدم میگذارند چون من از همهی روباهها بهتر شدهام». و حقیقتی نیز در این سخن بود: هیچکس ماهیت تلهها را بهتر از کسی نمیشناسد که تمام عمر طولانی خویش را در تلهای می نشیند.
@tabarshenasi_ketab
Forwarded from Alireza panjeei علیرضا پنجهیی علیرضا پنجهای (علیرضا پنجهیی)
Forwarded from ԼαԼαԼαɴƊ™ (𝐁𝐄𝐇𝐃𝐀𝐃)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تسلیت به شاعر
جواد شجاعیفرد دوست خواننده،شاعر و گیلپژوه ما همشیرهی خود نامایاد خانمی شجاعیفرد را از دست داده است،هم از این رو مصیبت وارده را به ایشان، خانوادهی شجاعی فرد و کاویانی تسلیت میگوییم، باقی بقای شاعر و عزیزان آن انوشه یاد.
https://www.tgoop.com/davat1394/17088
جواد شجاعیفرد دوست خواننده،شاعر و گیلپژوه ما همشیرهی خود نامایاد خانمی شجاعیفرد را از دست داده است،هم از این رو مصیبت وارده را به ایشان، خانوادهی شجاعی فرد و کاویانی تسلیت میگوییم، باقی بقای شاعر و عزیزان آن انوشه یاد.
https://www.tgoop.com/davat1394/17088
Forwarded from Giltaj
گروه هنرهای تجسمی خانه فرهنگ گیلان:
🔹 نمایشگاه گروهی نقاشی
🔸گشایش: ۱۶ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۱۷
🔸 بازدید: ۱۷ آذر تا ۲۹ آذر ۱۴۰۳
ساعات: ۱۰ تا ۱۳ | ۱۷ تا ۲۰
🔸گالری خانه فرهنگ گیلان
🔹 با آثاری از:
#شهلا_باقری #حامد_بهروزکار #محمود_ثناجویان #رحیم_رحیمزاده #حامد_رفاهتی #ناصر_رمضانی #منیر_صحت #علی_عباسی #مازیار_عمادزاده #نسرین_فلاحتی #آتنا_فیض_نژاد #سیده_مهین_مرتضوی #محمد_ابراهیم_نوروزی #محسن_نعمتخواه
@kfgil
@giltaj
🔹 نمایشگاه گروهی نقاشی
🔸گشایش: ۱۶ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۱۷
🔸 بازدید: ۱۷ آذر تا ۲۹ آذر ۱۴۰۳
ساعات: ۱۰ تا ۱۳ | ۱۷ تا ۲۰
🔸گالری خانه فرهنگ گیلان
🔹 با آثاری از:
#شهلا_باقری #حامد_بهروزکار #محمود_ثناجویان #رحیم_رحیمزاده #حامد_رفاهتی #ناصر_رمضانی #منیر_صحت #علی_عباسی #مازیار_عمادزاده #نسرین_فلاحتی #آتنا_فیض_نژاد #سیده_مهین_مرتضوی #محمد_ابراهیم_نوروزی #محسن_نعمتخواه
@kfgil
@giltaj
نمایشگاه نقاشی مرتاض هجری در گالری پویا رشت
https://www.tgoop.com/davat1394/17090
https://www.tgoop.com/davat1394/17090
کتاب «ادبیات در وضعیت متاورس»؛ صدای پای دگرگونی در شعر معاصر منتشر شد.
کتاب «ادبیات در وضعیتِ متاورس»، نوشتهی مزدک پنجهای شاعر، روزنامهنگار و منتقد ادبی است که توسط انتشارات دوات معاصر در پاییز 1403 منتشر شده است.
مزدک پنجهای در این کتاب، بر مباحث نوآورانه متمرکز شده است، که به بررسی تأثیرات فضای متاورس و فناوریهای دیجیتال بر ادبیات و شعر معاصر میپردازد. این کتاب در دو بخش اصلی تدوین شده است. در بخش نخست این کتاب، نویسنده مفهوم متاورس را بهعنوان یک فضای دیجیتال سهبعدی توضیح داده و به این مسئله پرداخته که چگونه متاورس میتواند نظامهای زبانی و ارتباطی و... را متحول کند. نویسنده با تکیه بر آرای فیلسوفانی چون هایدگر، بنیامین، مرلوپونتی، باختین و.... تأکید میکند که متاورس بهعنوان یک پدیده تکنولوژیک، امکانهای جدیدی برای خلاقیت ادبی فراهم میکند، اما همزمان چالشهایی مانند تغییر جایگاه زبان و سلطه تکنولوژی بر ادبیات را نیز به همراه دارد.
در بخش دوم، نویسنده به تأثیر متاورس و هوش مصنوعی بر شعر معاصر پرداخته است. او با اشاره به مفهومی که آن را «صدای پای دگرگونی در شعر معاصر» مینامد، تحولاتی همچون امکان سرایش مشترک میان انسان و ماشین، ایجاد شعرهای چندبعدی و تجربههای تعاملی را بررسی میکند.
نویسنده معتقد است که متاورس میتواند مخاطب را از نقش مصرفکننده منفعل به یک خالق فعال تبدیل کند و شعر را به فضایی چندبعدی و تعاملی بدل سازد.
در این کتاب عناوین زیر را از نظر خواهید گذراند: زبان بهمثابهی تفکر در وضعیتِ متاورس/ مسئلهی واقعیّت و مرگِ تخیل/ روایت بهمثابهی مفهوم در وضعیتِ متاورس/معنا و مفهومسازی در جهان متاورس/مفهوم ِ «متن» و «اثر» در جهان متاورس/فرا واقعیّت، واقعیّت مجازی و واقعیّت افزوده/نقشِ مخاطب- مولف در متن ِ متاورسی/ نقش و جایگاه «هنر تعاملی» در وضعیتِ متاورس/تجربهی آفرینش آواتار بهمثابهی بدن ِ مجازی /کارنوال متاورس بهمثابهی چندصدایی و تجربهی دموکراسی/مسئلهی سکونت در وضعیت متاورس/ تئوری حرکت در ذهن بیننده/ تجربهی سرایش شعر مشترک با هوش ِ مصنوعی/ بحرانِ هوشی مصنوعی در هنر و ادبیات/ چرا شعر، هنر چند بعدی است؟/هنر تعاملی، پروژهی تیمْ لَبْ و امکان حضور در شعر /صدای پای دگرگونی در شعر معاصر.
پخش دگر: 02166476315
پخش صدای معاصر: 02166978591
سی بوک: Www.30book.com
ایرانکتاب: www.iranketab.ir
دگر بوک: www.degarbook.ir
دوات معاصر: www.davatmoaser.ir
#ادبیات_در_وضعیت_متاورس
#صدای_پای_دگرگونی_در_شعر
#مزدک_پنجهای
#انتشارات_دوات_معاصر
@davatmoaser
کتاب «ادبیات در وضعیتِ متاورس»، نوشتهی مزدک پنجهای شاعر، روزنامهنگار و منتقد ادبی است که توسط انتشارات دوات معاصر در پاییز 1403 منتشر شده است.
مزدک پنجهای در این کتاب، بر مباحث نوآورانه متمرکز شده است، که به بررسی تأثیرات فضای متاورس و فناوریهای دیجیتال بر ادبیات و شعر معاصر میپردازد. این کتاب در دو بخش اصلی تدوین شده است. در بخش نخست این کتاب، نویسنده مفهوم متاورس را بهعنوان یک فضای دیجیتال سهبعدی توضیح داده و به این مسئله پرداخته که چگونه متاورس میتواند نظامهای زبانی و ارتباطی و... را متحول کند. نویسنده با تکیه بر آرای فیلسوفانی چون هایدگر، بنیامین، مرلوپونتی، باختین و.... تأکید میکند که متاورس بهعنوان یک پدیده تکنولوژیک، امکانهای جدیدی برای خلاقیت ادبی فراهم میکند، اما همزمان چالشهایی مانند تغییر جایگاه زبان و سلطه تکنولوژی بر ادبیات را نیز به همراه دارد.
در بخش دوم، نویسنده به تأثیر متاورس و هوش مصنوعی بر شعر معاصر پرداخته است. او با اشاره به مفهومی که آن را «صدای پای دگرگونی در شعر معاصر» مینامد، تحولاتی همچون امکان سرایش مشترک میان انسان و ماشین، ایجاد شعرهای چندبعدی و تجربههای تعاملی را بررسی میکند.
نویسنده معتقد است که متاورس میتواند مخاطب را از نقش مصرفکننده منفعل به یک خالق فعال تبدیل کند و شعر را به فضایی چندبعدی و تعاملی بدل سازد.
در این کتاب عناوین زیر را از نظر خواهید گذراند: زبان بهمثابهی تفکر در وضعیتِ متاورس/ مسئلهی واقعیّت و مرگِ تخیل/ روایت بهمثابهی مفهوم در وضعیتِ متاورس/معنا و مفهومسازی در جهان متاورس/مفهوم ِ «متن» و «اثر» در جهان متاورس/فرا واقعیّت، واقعیّت مجازی و واقعیّت افزوده/نقشِ مخاطب- مولف در متن ِ متاورسی/ نقش و جایگاه «هنر تعاملی» در وضعیتِ متاورس/تجربهی آفرینش آواتار بهمثابهی بدن ِ مجازی /کارنوال متاورس بهمثابهی چندصدایی و تجربهی دموکراسی/مسئلهی سکونت در وضعیت متاورس/ تئوری حرکت در ذهن بیننده/ تجربهی سرایش شعر مشترک با هوش ِ مصنوعی/ بحرانِ هوشی مصنوعی در هنر و ادبیات/ چرا شعر، هنر چند بعدی است؟/هنر تعاملی، پروژهی تیمْ لَبْ و امکان حضور در شعر /صدای پای دگرگونی در شعر معاصر.
پخش دگر: 02166476315
پخش صدای معاصر: 02166978591
سی بوک: Www.30book.com
ایرانکتاب: www.iranketab.ir
دگر بوک: www.degarbook.ir
دوات معاصر: www.davatmoaser.ir
#ادبیات_در_وضعیت_متاورس
#صدای_پای_دگرگونی_در_شعر
#مزدک_پنجهای
#انتشارات_دوات_معاصر
@davatmoaser