هان کانگ شاعر و نویسنده اهل کره جنوبی نوبل ادبیات را تصاحب کرد.
او متولد نوامبر هزار و نهصد و هفتاد است و پیش از این با رمان "گیاهخوار" برنده جایزه بوکر سال دوهزار و شانزده شده بود.
ترجمه شعری از او در ادامه میآید
خانهای سیاه در تاریکی
آن روز در یوئی دونگ
باران میبارید
و بدنم به همراهی جانم
با هر قطره اشک به هم میپیچید از رنج
راه بیافت
دودل شدی؟
به چه فکر میکنی که اینطور از درد به خود میپیچی؟
راه افتادم به سمت خاطراتی که
روی یک تیر چراغ برق شکل گرفت
بالا را نگاه کردم و در هاله نور
یک خانه سیاه شکل گرفت
خانه سیاهی از جنس نور
آسمان تاریک بود و در آن تاریکی
پرندگانی مسکن داشتند
که در جریانی به سمت بالا
وزن بدنشان را میکاستند
چند بار دیگر باید بمیرم
تا چنین سبکبال شوم؟
تا کسی نتواند به چنگم بیاورد.
چه رویایی چنین دوست داشتنی است؟
چه خاطرهای
ابن قدر درخشان است؟
ببار چون نوک انگشتان مادری
که چنگ میزند میان ابروان ژولیده من
گونههای یخزده را ناز میکند
و باز همانجا را ناز میکند
زود باش راه بیافت
#هان_کانگ
برگردان فارسی: #علیرضا_بهنام
#نوبل_ادبیات
او متولد نوامبر هزار و نهصد و هفتاد است و پیش از این با رمان "گیاهخوار" برنده جایزه بوکر سال دوهزار و شانزده شده بود.
ترجمه شعری از او در ادامه میآید
خانهای سیاه در تاریکی
آن روز در یوئی دونگ
باران میبارید
و بدنم به همراهی جانم
با هر قطره اشک به هم میپیچید از رنج
راه بیافت
دودل شدی؟
به چه فکر میکنی که اینطور از درد به خود میپیچی؟
راه افتادم به سمت خاطراتی که
روی یک تیر چراغ برق شکل گرفت
بالا را نگاه کردم و در هاله نور
یک خانه سیاه شکل گرفت
خانه سیاهی از جنس نور
آسمان تاریک بود و در آن تاریکی
پرندگانی مسکن داشتند
که در جریانی به سمت بالا
وزن بدنشان را میکاستند
چند بار دیگر باید بمیرم
تا چنین سبکبال شوم؟
تا کسی نتواند به چنگم بیاورد.
چه رویایی چنین دوست داشتنی است؟
چه خاطرهای
ابن قدر درخشان است؟
ببار چون نوک انگشتان مادری
که چنگ میزند میان ابروان ژولیده من
گونههای یخزده را ناز میکند
و باز همانجا را ناز میکند
زود باش راه بیافت
#هان_کانگ
برگردان فارسی: #علیرضا_بهنام
#نوبل_ادبیات
نکو داشتِ حافظ، سال ۱۴۰۳
تا جهان باقی و آئینِ مُحبّت باقی است
شعر حافظ همه جا وِرد زبان خواهد بود (شهریار)
بیستمین روز فصل خزان و ماه مهر، مزیّن به نام زیبای حافظ و بزرگداشت وی است(تا باد چنین بادا!)
حافظ، شاعری است که اشعارش با فرهنگ و تاریخ ایران همراه و همگام است. به سبب آنکه در حالاتِ خوش و ناخوش و روزگار شادکامی و ناکامی، ایرانی خود را بی پناه و وامانده و تهی شده از همه چیز و نا امید مطلق نمی بیند. و عالِم و عابد و زاهد و عامی، دیوانِ حافظ را جان پناهِ خویش می پندارد. و در هریک از حالات ذکر شده وقتی به دیوان حافظ تفال می زند، خویش را سبکبار می یابد و این فیض رسانی در کمتر دیوانِ شاعران موجود است!!!؟؟؟
ادبستان بزرگ ادب پارسی را بسیار شاعران و نویسندگان گردن فراز و سرفراز است با دیوان های و کتاب های گران سنگ که هریک در جایگاه خود، دریایی هستند که اگر غواصی ماهر و آگاه و کاربلد در آن به غور و تفحص و جستجو بپردازد، گوهرهای ناب و کمیاب نصیبش خواهد شد که بی بهاست و نتوان بر آن قیمت گذاشت.!!! در این میان حافظ با دیوانی کوچک در قیاس با دیگر سرفرازان، چنان گوی سبقت از دیگران ربوده که عقل حیران است. شاید حافظ را نظر بر کیفیّت بوده تا کمیّت( گمانبر این است که وی اشعار خویش را مرتب تصیح می کرده و چون گوهر تراشی مدام در تراشِ بهتر برای الماس هایش بوده است! ) و شاید به ندای پیش گامانِ خود چون نظامی ارج نهاده است که فرمود :
کم گوی و گزیده گوی چون دُر
تا زاندکِ تو جهان شود پُر......
یکی از مواردی که کوته نظران و خرده گیران بر کار حافظ و دیگر بزرگان ادب فارسی می گیرند، موضوع تعریف از خود است. گرچه خودستایی در انسان های کوچک و متوسط فعلی است ناپسند ولی بر بزرگان وهنی نباشد. آن جا که نظامی گنجوی در خسرو شیرین به فرزند خود محمد در مورد شاعری پند می دهد و می گوید:
زین فن مطلب بلند نامی
کان ختم شدست بر نظامی
ویا شیخ اجل سعدی شیراز می فرماید:
بر حدیثِ من و حُسن تو نیفزاید کس
حد همین است سخندانی و زیبایی را
و یا در جای دیگری فرمود:
بدین صفت که در آفاق صیتِ شعرِ تو رفت
نرفت دجله که آبش بدین روانی نیست
و حضرت حافظ :
کس چو حافظ نگشود از رخِ اندیشه نقاب
تا سرِ زلفِ سخنرا به غزل شانه زدند
و در جایی دیگر:
شعرِ حافظ همه بیت الغزلِ معرفت است
آفرین بر نفَسِ دلکش و لطفِ سخنش
به گمان بسیاری برجسته ترین و شاخص ترینِ پیام حافظ، نیازردن دیگران و آزار ندادن است. حافظ فرمود:
من از بازوی خویش دارم بسی شکر
که زورِ مردم آزاری ندارم
و:
مباش در پیِ آزار و هرچه خواهی کن
که در شریعتِ ما غیر از این گناهی نیست
و:
دلش به ناله میآزار و ختم کن حافظ
که رستگاری دو جهان در کم آزاریست
ای کاش انسان پندِ حافظ را آویزه ی گوشش بکند تا جهانی انسانی تر داشته باشد! جایی که می فرماید:
آسایشِ دو گیتی تفسیرِ این دو حرف است
با دوستان مروّت با دشمنان مُدارا
معاشرت با حافظ و دیوان او، به آدمی و زندگی اش، شور و شادی و امید به زیستنِ انسانی، هدیه می دهد.و چقدر در این روزگار که بعضی از دولتمردان ، چو کفتارانِ خون آشام به جانِ مردم بی گناه و بی دفاع افتاده اند، به اندیشه های بزرگانی چون حافظ نیازمندیم!
بیستمین روز مهرماه ۱۴۰۳، رشت
#ولی_دژآباد ، حافظپژوه، دارای دکترای تخصصی جراحی کلیه و مجاری ادرار
https://www.tgoop.com/davat1394/16945
تا جهان باقی و آئینِ مُحبّت باقی است
شعر حافظ همه جا وِرد زبان خواهد بود (شهریار)
بیستمین روز فصل خزان و ماه مهر، مزیّن به نام زیبای حافظ و بزرگداشت وی است(تا باد چنین بادا!)
حافظ، شاعری است که اشعارش با فرهنگ و تاریخ ایران همراه و همگام است. به سبب آنکه در حالاتِ خوش و ناخوش و روزگار شادکامی و ناکامی، ایرانی خود را بی پناه و وامانده و تهی شده از همه چیز و نا امید مطلق نمی بیند. و عالِم و عابد و زاهد و عامی، دیوانِ حافظ را جان پناهِ خویش می پندارد. و در هریک از حالات ذکر شده وقتی به دیوان حافظ تفال می زند، خویش را سبکبار می یابد و این فیض رسانی در کمتر دیوانِ شاعران موجود است!!!؟؟؟
ادبستان بزرگ ادب پارسی را بسیار شاعران و نویسندگان گردن فراز و سرفراز است با دیوان های و کتاب های گران سنگ که هریک در جایگاه خود، دریایی هستند که اگر غواصی ماهر و آگاه و کاربلد در آن به غور و تفحص و جستجو بپردازد، گوهرهای ناب و کمیاب نصیبش خواهد شد که بی بهاست و نتوان بر آن قیمت گذاشت.!!! در این میان حافظ با دیوانی کوچک در قیاس با دیگر سرفرازان، چنان گوی سبقت از دیگران ربوده که عقل حیران است. شاید حافظ را نظر بر کیفیّت بوده تا کمیّت( گمانبر این است که وی اشعار خویش را مرتب تصیح می کرده و چون گوهر تراشی مدام در تراشِ بهتر برای الماس هایش بوده است! ) و شاید به ندای پیش گامانِ خود چون نظامی ارج نهاده است که فرمود :
کم گوی و گزیده گوی چون دُر
تا زاندکِ تو جهان شود پُر......
یکی از مواردی که کوته نظران و خرده گیران بر کار حافظ و دیگر بزرگان ادب فارسی می گیرند، موضوع تعریف از خود است. گرچه خودستایی در انسان های کوچک و متوسط فعلی است ناپسند ولی بر بزرگان وهنی نباشد. آن جا که نظامی گنجوی در خسرو شیرین به فرزند خود محمد در مورد شاعری پند می دهد و می گوید:
زین فن مطلب بلند نامی
کان ختم شدست بر نظامی
ویا شیخ اجل سعدی شیراز می فرماید:
بر حدیثِ من و حُسن تو نیفزاید کس
حد همین است سخندانی و زیبایی را
و یا در جای دیگری فرمود:
بدین صفت که در آفاق صیتِ شعرِ تو رفت
نرفت دجله که آبش بدین روانی نیست
و حضرت حافظ :
کس چو حافظ نگشود از رخِ اندیشه نقاب
تا سرِ زلفِ سخنرا به غزل شانه زدند
و در جایی دیگر:
شعرِ حافظ همه بیت الغزلِ معرفت است
آفرین بر نفَسِ دلکش و لطفِ سخنش
به گمان بسیاری برجسته ترین و شاخص ترینِ پیام حافظ، نیازردن دیگران و آزار ندادن است. حافظ فرمود:
من از بازوی خویش دارم بسی شکر
که زورِ مردم آزاری ندارم
و:
مباش در پیِ آزار و هرچه خواهی کن
که در شریعتِ ما غیر از این گناهی نیست
و:
دلش به ناله میآزار و ختم کن حافظ
که رستگاری دو جهان در کم آزاریست
ای کاش انسان پندِ حافظ را آویزه ی گوشش بکند تا جهانی انسانی تر داشته باشد! جایی که می فرماید:
آسایشِ دو گیتی تفسیرِ این دو حرف است
با دوستان مروّت با دشمنان مُدارا
معاشرت با حافظ و دیوان او، به آدمی و زندگی اش، شور و شادی و امید به زیستنِ انسانی، هدیه می دهد.و چقدر در این روزگار که بعضی از دولتمردان ، چو کفتارانِ خون آشام به جانِ مردم بی گناه و بی دفاع افتاده اند، به اندیشه های بزرگانی چون حافظ نیازمندیم!
بیستمین روز مهرماه ۱۴۰۳، رشت
#ولی_دژآباد ، حافظپژوه، دارای دکترای تخصصی جراحی کلیه و مجاری ادرار
https://www.tgoop.com/davat1394/16945
#هان_کانگ
#برنده_نوبل_ادبیات_۲۰۲۴
#ترجمه_شعر
#سعیدجهانپولاد
هان کانگ،رمان نویس، شاعر و استاد نویسندگی خلاق در موسسه هنر سئول است. او در سال ۲۰۱۶ جایزه بینالمللی من بوکر را برای رمان گیاهخوار دریافت کرد .در بیانیه آکادمی نوبل درباره این شاعر و نویسنده آسیایی آمده است . جایزه نوبل ادبیات ۲۰۲۴ امسال به هان کانگ شاعر و نویسنده کرهای به خاطر «نثر شاعرانهاش که با آسیب های تاریخی مقابله و شکنندگی زندگی بشر را آشکار میکند» اهدا شدهاست .هان کانگ اولین نویسنده کره جنوبی و اولین نویسنده زن آسیایی ست که برنده جایزه نوبل شدهاست.
برگردان شعر "سنگ نیلی" از هان کانگ به قلم سعیدجهانپولاد
سنگ نیلی
دهسال پیش در خواب
آن سنگ نیلی را دیدم
در زیر موجاموج رودخانه
آیا هنوز آنجا است ؟
من مردهبودم
در یک روز بهاری
آنگاه که مُردم
کنار رودخانه راه میرفتم
آه،مردن چه خوب بود
روشن بود اما مثل پَری سبُک
زیر امواج زلال
سفید و گِرد
سنگریزهها را دیدم
"زلال باش و بیدار
یک دو سه"
آنجا بود
رنگ پریده و ساکت تر بود
سنگ
بی آنکه توجه کنم
خواستم که دستهام را دراز کنم و
بردارمش
آنگاه دریافتم
برای انجامش میباید دوباره زنده باشم
دوباره زندگی کنم
حس کردم اولین بارست
که ضعیف و ناتوان شدهام
برای انجامش
میباید دوباره زندگی کنم
چشمانم را گشودم
شبی عمیق بود
اشگی که در خوابم بر گونههایم روان شد
هنوز گرم بود
سنگ نیلی رنگی که ده سال پیش در خواب دیدم
آیا آنرا هم اینک برداشتهایی؟
آیا هم اینک آنرا گم کردهایی؟
آیا تا به حال چیزی را از دست دادهایی؟
آنچه در سپیده صبح
در خواب سبک من می تراود
آن سایهی نیلی بود؟
سنگ نیلی که ده سال پیش
در خواب دیدمش
روزی اگر که برگردی
به آن رودخانهی درخشان
اگر برگردی و نگاهش کنی
هنوز همانجاست
آیا به قدر تمامی چشمها
آن سنگ در آنجا
همیشه ساکت خواهد ماند.
#هان_کانگ
#ترجمه_شعر
#سعیدجهانپولاد
#نوبل_ادبیات_۲۰۲۴
https://www.tgoop.com/davat1394/16946
#برنده_نوبل_ادبیات_۲۰۲۴
#ترجمه_شعر
#سعیدجهانپولاد
هان کانگ،رمان نویس، شاعر و استاد نویسندگی خلاق در موسسه هنر سئول است. او در سال ۲۰۱۶ جایزه بینالمللی من بوکر را برای رمان گیاهخوار دریافت کرد .در بیانیه آکادمی نوبل درباره این شاعر و نویسنده آسیایی آمده است . جایزه نوبل ادبیات ۲۰۲۴ امسال به هان کانگ شاعر و نویسنده کرهای به خاطر «نثر شاعرانهاش که با آسیب های تاریخی مقابله و شکنندگی زندگی بشر را آشکار میکند» اهدا شدهاست .هان کانگ اولین نویسنده کره جنوبی و اولین نویسنده زن آسیایی ست که برنده جایزه نوبل شدهاست.
برگردان شعر "سنگ نیلی" از هان کانگ به قلم سعیدجهانپولاد
سنگ نیلی
دهسال پیش در خواب
آن سنگ نیلی را دیدم
در زیر موجاموج رودخانه
آیا هنوز آنجا است ؟
من مردهبودم
در یک روز بهاری
آنگاه که مُردم
کنار رودخانه راه میرفتم
آه،مردن چه خوب بود
روشن بود اما مثل پَری سبُک
زیر امواج زلال
سفید و گِرد
سنگریزهها را دیدم
"زلال باش و بیدار
یک دو سه"
آنجا بود
رنگ پریده و ساکت تر بود
سنگ
بی آنکه توجه کنم
خواستم که دستهام را دراز کنم و
بردارمش
آنگاه دریافتم
برای انجامش میباید دوباره زنده باشم
دوباره زندگی کنم
حس کردم اولین بارست
که ضعیف و ناتوان شدهام
برای انجامش
میباید دوباره زندگی کنم
چشمانم را گشودم
شبی عمیق بود
اشگی که در خوابم بر گونههایم روان شد
هنوز گرم بود
سنگ نیلی رنگی که ده سال پیش در خواب دیدم
آیا آنرا هم اینک برداشتهایی؟
آیا هم اینک آنرا گم کردهایی؟
آیا تا به حال چیزی را از دست دادهایی؟
آنچه در سپیده صبح
در خواب سبک من می تراود
آن سایهی نیلی بود؟
سنگ نیلی که ده سال پیش
در خواب دیدمش
روزی اگر که برگردی
به آن رودخانهی درخشان
اگر برگردی و نگاهش کنی
هنوز همانجاست
آیا به قدر تمامی چشمها
آن سنگ در آنجا
همیشه ساکت خواهد ماند.
#هان_کانگ
#ترجمه_شعر
#سعیدجهانپولاد
#نوبل_ادبیات_۲۰۲۴
https://www.tgoop.com/davat1394/16946
Telegram
کانال دوات فرهنگ، هنر و ادبیات
Forwarded from M Reza Pooyafar
بازار ِ ماهیفروشها
سری با زار میزنم
ماهیهای دریای کودکیام
نمکسود و دودی
و ماهیهای امروز تو فرزندم
همینهاست که دیشب
از دام صیاد
به سینیهای مُدَور ماهیفروشها
رسیده است
و فرزندِ فرزندم
ماهیهای دریای تو هنوز آزادند.
علی رضا پنجه ای
https://www.tgoop.com/sedaelirav
نهجنگ
نهجنگ
نهجنگ
این حرفها پی ِ میم مینشاناند
دمبال مین میم ِ ترکشاناند
دهان شما را میسپارمش به این میم
که از پی ترکش گمیده و نماییده خودش را
مِیییده نوش انگار
هوشِ مستیش گلیده
که وصلیده به حرفهای پریده
از ترکش
معنی گرفته
در گردونهی حرفها
به قرعه:
هنگم
جهنم
منگ
گنجم
مجنگ
گنجه
و...
با حرفها چه جنگها جهنمها
که پا شده میرود پی کار خودش
و خبر خبر را میخورد
بزرگتر که میآید
و از این دست
و دستها نهان و پیدا
بههوش و مدهوش
زندهگی بهجنگ خرت بهچند
جهان را مهر که پهنیده مارا
سفرهاش همه دل
کمی فقط کمی
آدم باشیم آدم
کاری ندارد که مهربانی
کافیست میان خبرهای پیش پس نیفتیم و یکسره از یاد
نبازیم
خود خودمان را هی!
هیا هی!
آدم باشیم آدم!
بهخدا بهخدا
باورم نمیکنی نکن
به جهنم
میم دیگرم ساقی!
علیرضاپنجهای
۱۸ مهر ۱۴۰۲
https://www.tgoop.com/sedaelirav
سری با زار میزنم
ماهیهای دریای کودکیام
نمکسود و دودی
و ماهیهای امروز تو فرزندم
همینهاست که دیشب
از دام صیاد
به سینیهای مُدَور ماهیفروشها
رسیده است
و فرزندِ فرزندم
ماهیهای دریای تو هنوز آزادند.
علی رضا پنجه ای
https://www.tgoop.com/sedaelirav
نهجنگ
نهجنگ
نهجنگ
این حرفها پی ِ میم مینشاناند
دمبال مین میم ِ ترکشاناند
دهان شما را میسپارمش به این میم
که از پی ترکش گمیده و نماییده خودش را
مِیییده نوش انگار
هوشِ مستیش گلیده
که وصلیده به حرفهای پریده
از ترکش
معنی گرفته
در گردونهی حرفها
به قرعه:
هنگم
جهنم
منگ
گنجم
مجنگ
گنجه
و...
با حرفها چه جنگها جهنمها
که پا شده میرود پی کار خودش
و خبر خبر را میخورد
بزرگتر که میآید
و از این دست
و دستها نهان و پیدا
بههوش و مدهوش
زندهگی بهجنگ خرت بهچند
جهان را مهر که پهنیده مارا
سفرهاش همه دل
کمی فقط کمی
آدم باشیم آدم
کاری ندارد که مهربانی
کافیست میان خبرهای پیش پس نیفتیم و یکسره از یاد
نبازیم
خود خودمان را هی!
هیا هی!
آدم باشیم آدم!
بهخدا بهخدا
باورم نمیکنی نکن
به جهنم
میم دیگرم ساقی!
علیرضاپنجهای
۱۸ مهر ۱۴۰۲
https://www.tgoop.com/sedaelirav
Telegram
مجله ادبی لیراو ویژه شعر فارسی زبانان
شعرای این کانال با همین نام در کتابی منتشر ودر رادیو لیراو نیز خوانش خواهند شد .
@sedaelirav
برای ارسال آثار خود لطفن به آی دی زیر تماس بگیرید
@akbri1349
@sedaelirav
برای ارسال آثار خود لطفن به آی دی زیر تماس بگیرید
@akbri1349
☔️ http://bazbarankhabar.ir
💧کتاب “از دیلمان تا گیلان” نوشته ناصر وحدتی رونمایی شد
ادامه مطلب در لینک زیر👇
https://bazbarankhabar.ir/?p=37430
🎞 http://instagram.com/baz_baran_khabar
📡 https://www.tgoop.com/joinchat-AAAAAE_fuY3PRCwvEMT0XQ
🗒 https://twitter.com/baz_baran_khbr?t=OBhg07Hne7E0eSwSo-bL5w&s=09
در ایتا:
🌀https://eitaa.com/@bazbarankhabar
💧پایگاه خبری و تحلیلی باز باران خبر:
http://bazbarankhabar.ir
https://www.tgoop.com/davat1394/16949
💧کتاب “از دیلمان تا گیلان” نوشته ناصر وحدتی رونمایی شد
ادامه مطلب در لینک زیر👇
https://bazbarankhabar.ir/?p=37430
🎞 http://instagram.com/baz_baran_khabar
📡 https://www.tgoop.com/joinchat-AAAAAE_fuY3PRCwvEMT0XQ
🗒 https://twitter.com/baz_baran_khbr?t=OBhg07Hne7E0eSwSo-bL5w&s=09
در ایتا:
🌀https://eitaa.com/@bazbarankhabar
💧پایگاه خبری و تحلیلی باز باران خبر:
http://bazbarankhabar.ir
https://www.tgoop.com/davat1394/16949
تَنَت به نازِ طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردهٔ گزند مباد
سلامتِ همه آفاق در سلامتِ توست
به هیچ عارضه شخصِ تو دردمند مباد
جمالِ صورت و معنی ز امنِ صحتِ توست
که ظاهرت دُژَم و باطنت نَژَند مباد
در این چمن چو درآید خزان به یغمایی
رهش به سروِ سهی قامتِ بلند مباد
در آن بساط که حُسن تو جلوه آغازد
مجالِ طعنهٔ بدبین و بدپسند مباد
هر آن که رویِ چو ماهت به چشمِ بد بیند
بر آتشِ تو به جز جانِ او سپند مباد
شفا ز گفتهٔ شِکَّرفِشانِ حافظ جوی
که حاجتت به عِلاجِ گلاب و قند مباد
#حافظ
https://www.tgoop.com/davat1394/16951
وجود نازکت آزردهٔ گزند مباد
سلامتِ همه آفاق در سلامتِ توست
به هیچ عارضه شخصِ تو دردمند مباد
جمالِ صورت و معنی ز امنِ صحتِ توست
که ظاهرت دُژَم و باطنت نَژَند مباد
در این چمن چو درآید خزان به یغمایی
رهش به سروِ سهی قامتِ بلند مباد
در آن بساط که حُسن تو جلوه آغازد
مجالِ طعنهٔ بدبین و بدپسند مباد
هر آن که رویِ چو ماهت به چشمِ بد بیند
بر آتشِ تو به جز جانِ او سپند مباد
شفا ز گفتهٔ شِکَّرفِشانِ حافظ جوی
که حاجتت به عِلاجِ گلاب و قند مباد
#حافظ
https://www.tgoop.com/davat1394/16951
👍1
✅ صفحه اول روزنامه اعتماد روز شنبه ۲۸ مهر ۱۴۰۳
🔍 روزنامه اعتماد را در لینک زیر بخوانید
http://www.etemadnewspaper.ir
🔍 روزنامه اعتماد را در لینک زیر بخوانید
http://www.etemadnewspaper.ir
روزنامه اعتماد :: پدر كشي اندر احوال زامبيهاي روزگار
https://www.etemaad.ir/fa/Main/Detail/223868/%D9%BE%D8%AF%D8%B1-%D9%83%D8%B4%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%AD%D9%88%D8%A7%D9%84-%D8%B2%D8%A7%D9%85%D8%A8%DB%8C%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%B2%DA%AF%D8%A7%D8%B1
https://www.etemaad.ir/fa/Main/Detail/223868/%D9%BE%D8%AF%D8%B1-%D9%83%D8%B4%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%AD%D9%88%D8%A7%D9%84-%D8%B2%D8%A7%D9%85%D8%A8%DB%8C%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%B2%DA%AF%D8%A7%D8%B1
روزنامه اعتماد
پدر كشي اندر احوال زامبيهاي روزگار
عليرضا پنجهيي
روزنامهی اعتماد، شماره آخر
شماره 5884 -
۱۴۰۳ شنبه ۲۸ مهر:
پدر كشي؛
اندر احوال زامبيهاي روزگار
عليرضا پنجهيي
تعداد كشتهها كه از دستههاي چند دههزاري تجاوز ميكند. بيمارستان كه بمباران ميشود، پناهگاه زنان، كودكان، ديرسالان و ناتوانها، در مييابيم شقاوت چقدر صريح نقاب آدمكها را كنار ميزند، آدمكهايي براي چند صباحي گذر عمر به عيش؛ بيخبر كه براي يك آواره و جنگزده كه فرزندان و خانوادهاش را از دست داده، مرگ شيرينترين آرزوست، اما به خاطر داشته باشيم، تاريخ از اين فجايع و جنايات بشر معاصر، رمان، داستان و شعر و فيلم و موسيقي ميسازد. آمار و تضييع حقوق انساني جنگسالاران در ذهن نسلها ميماند، بنابراين وقتي به عشرتكدههاتان در طول تاريخ آتي آسيب رسيد، به نسلهاي نو بگوييد چه كرديد در طول زمامداري با جان انسان و مقام آدميت، تا بدانند دههها پيش كه حقوق آدمها را زير پا له كرديد، نوههاي همان كشتهشدگان و بيجا ماندگان آواره به ناكجاها هستند كه دارند ظلم شما و مظلمه خود را پيش روي امروز و امروزمان يعني نوههاي همان جنايتكاران، آينه ميشوند كه اگر قلدرمنشانه در برابر احكام سازمان ملل به ياري جنگافزارهاي پيشرفته اتاق فتنه جهان امريكا و شركاي ديگر بشريت و حقوقش را به هيچ ميانگارند. دم از پيمان ابراهيم ميزنند جز پردهپوشي جنايات درصدد تحقق هيچ خيري نيستند، بنابراين بدانيم كه هر آنچه دارد سرتان ميآيد تاوان اعمالتان است، چنانكه فرزندان فرزند شما در آتي تاوان امروز جنايات شما را پس خواهند داد، بنابراين طبيعي است اگر نسلها بيخبرند از حمله بازپسگيري سرزمينهايي كه بارها عليرغم احكام سازمان ملل و دادگاههاي بينالمللي و گاه حتي دادگاههاي صوري خودتان از رعايت حقوق ساكنان نسل اندر نسل سرزمينهاي قصب شده طفره رفتهايد... بدانيد هر عمليات خشونتباري تاوان اعمال شما در دههها و قرنهاست، لقمه ماحصل ظلمي را سراغ داريد كه راحت از گلوي كسي پايين رفته باشد، به مردمان روزگار خود سخت كه بگيريد بدجور تاوان خواهيد داد، اين را به عنوان يك شاعر، روزنامهنگار و انقلابي سالهاي دور ديدهام، به تخت و گنبدان خود زياد تكيه نكنيد، ادبيات و فلسفه بخوانيد، فيلم ببينيد، موسيقي بشنويد شايد كمي آدم شويد/ شويم! چرا شويم؟ چون ممكن است خود من كه در اين نوشته و موضوع معترض هستم، در جايي ديگر به ناحق و از سر سهو -و نه البته عمد- حقي از كسي را ضايع كرده باشم و نادانسته ظلمي كرده باشم، بيكه باورم جز برتري منافع جمع به خود و خوديها باشد. آدم بودن خيلي سخت است، ميدانم اما به قدر يك سلول هم كه آدميت را مشق كنيم، همان يك سلول قادر است هيولا و شيطان تماميتخواهي، قدرت و آز درون ما را خسته و دور و دورتر بدارد از جان آلودهمان به سلب آسايش از انواع ديگر بشر كه از ما نيستند و مگر انصاف جز اين است؟ آدم باشيم. فقط كمي آدم! خسته شديم با اين همه غفلت از حقوق طبيعي و زيادهخواهيهاي اقتصادي به نام مملكت سفرههاي ما كوچك و كوچكتر شد، اين دل جاي محبت است نه كينه، شما كاري كردهايد بيكه خود بخواهيم، دلمان بتركد از اين همه مظلمه، از كينهها بترسيد/بترسيم، از كينههاي دهها و صدها و ميليونها آدمي كه در جنگها و فقط اختلاف ديدگاهها از ابتداييترين حقوق انساني محروم ميشوند، هسته سخت قدرتها شكستني است، دستكم به نام و باورهاي اهورايي خود خيانت نكنيم.
بياموزيم از حكيم ابوالقاسم فردوسي كه گفت:
پدر كشتي و تخم كين كاشتي/ پدر كشته را كي بود آشتي!
https://www.tgoop.com/davat1394/16959
https://www.etemaad.ir/fa/Main/Detail/223868/%D9%BE%D8%AF%D8%B1-%D9%83%D8%B4%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%AD%D9%88%D8%A7%D9%84-%D8%B2%D8%A7%D9%85%D8%A8%DB%8C%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%B2%DA%AF%D8%A7%D8%B1
http://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/page
شماره 5884 -
۱۴۰۳ شنبه ۲۸ مهر:
پدر كشي؛
اندر احوال زامبيهاي روزگار
عليرضا پنجهيي
تعداد كشتهها كه از دستههاي چند دههزاري تجاوز ميكند. بيمارستان كه بمباران ميشود، پناهگاه زنان، كودكان، ديرسالان و ناتوانها، در مييابيم شقاوت چقدر صريح نقاب آدمكها را كنار ميزند، آدمكهايي براي چند صباحي گذر عمر به عيش؛ بيخبر كه براي يك آواره و جنگزده كه فرزندان و خانوادهاش را از دست داده، مرگ شيرينترين آرزوست، اما به خاطر داشته باشيم، تاريخ از اين فجايع و جنايات بشر معاصر، رمان، داستان و شعر و فيلم و موسيقي ميسازد. آمار و تضييع حقوق انساني جنگسالاران در ذهن نسلها ميماند، بنابراين وقتي به عشرتكدههاتان در طول تاريخ آتي آسيب رسيد، به نسلهاي نو بگوييد چه كرديد در طول زمامداري با جان انسان و مقام آدميت، تا بدانند دههها پيش كه حقوق آدمها را زير پا له كرديد، نوههاي همان كشتهشدگان و بيجا ماندگان آواره به ناكجاها هستند كه دارند ظلم شما و مظلمه خود را پيش روي امروز و امروزمان يعني نوههاي همان جنايتكاران، آينه ميشوند كه اگر قلدرمنشانه در برابر احكام سازمان ملل به ياري جنگافزارهاي پيشرفته اتاق فتنه جهان امريكا و شركاي ديگر بشريت و حقوقش را به هيچ ميانگارند. دم از پيمان ابراهيم ميزنند جز پردهپوشي جنايات درصدد تحقق هيچ خيري نيستند، بنابراين بدانيم كه هر آنچه دارد سرتان ميآيد تاوان اعمالتان است، چنانكه فرزندان فرزند شما در آتي تاوان امروز جنايات شما را پس خواهند داد، بنابراين طبيعي است اگر نسلها بيخبرند از حمله بازپسگيري سرزمينهايي كه بارها عليرغم احكام سازمان ملل و دادگاههاي بينالمللي و گاه حتي دادگاههاي صوري خودتان از رعايت حقوق ساكنان نسل اندر نسل سرزمينهاي قصب شده طفره رفتهايد... بدانيد هر عمليات خشونتباري تاوان اعمال شما در دههها و قرنهاست، لقمه ماحصل ظلمي را سراغ داريد كه راحت از گلوي كسي پايين رفته باشد، به مردمان روزگار خود سخت كه بگيريد بدجور تاوان خواهيد داد، اين را به عنوان يك شاعر، روزنامهنگار و انقلابي سالهاي دور ديدهام، به تخت و گنبدان خود زياد تكيه نكنيد، ادبيات و فلسفه بخوانيد، فيلم ببينيد، موسيقي بشنويد شايد كمي آدم شويد/ شويم! چرا شويم؟ چون ممكن است خود من كه در اين نوشته و موضوع معترض هستم، در جايي ديگر به ناحق و از سر سهو -و نه البته عمد- حقي از كسي را ضايع كرده باشم و نادانسته ظلمي كرده باشم، بيكه باورم جز برتري منافع جمع به خود و خوديها باشد. آدم بودن خيلي سخت است، ميدانم اما به قدر يك سلول هم كه آدميت را مشق كنيم، همان يك سلول قادر است هيولا و شيطان تماميتخواهي، قدرت و آز درون ما را خسته و دور و دورتر بدارد از جان آلودهمان به سلب آسايش از انواع ديگر بشر كه از ما نيستند و مگر انصاف جز اين است؟ آدم باشيم. فقط كمي آدم! خسته شديم با اين همه غفلت از حقوق طبيعي و زيادهخواهيهاي اقتصادي به نام مملكت سفرههاي ما كوچك و كوچكتر شد، اين دل جاي محبت است نه كينه، شما كاري كردهايد بيكه خود بخواهيم، دلمان بتركد از اين همه مظلمه، از كينهها بترسيد/بترسيم، از كينههاي دهها و صدها و ميليونها آدمي كه در جنگها و فقط اختلاف ديدگاهها از ابتداييترين حقوق انساني محروم ميشوند، هسته سخت قدرتها شكستني است، دستكم به نام و باورهاي اهورايي خود خيانت نكنيم.
بياموزيم از حكيم ابوالقاسم فردوسي كه گفت:
پدر كشتي و تخم كين كاشتي/ پدر كشته را كي بود آشتي!
https://www.tgoop.com/davat1394/16959
https://www.etemaad.ir/fa/Main/Detail/223868/%D9%BE%D8%AF%D8%B1-%D9%83%D8%B4%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%AD%D9%88%D8%A7%D9%84-%D8%B2%D8%A7%D9%85%D8%A8%DB%8C%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%B2%DA%AF%D8%A7%D8%B1
http://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/page
👍2
شعر من خسته خانهایست
حسن فرخی
من شاعری زیبایم
و شعر من خسته خانهایست
کلمات از کتابهای کهن میآیند
و من در بستر موقت خویش
خواب تعریف میکند
شعر من سفرنامهای خیس است
ابرها میآیند
حرص دریا را
جای پای تاریخ خالی میآورند
و میروند
و قزلآلا
میان سطرهای مدرن من
میرقصد
شهر من اما قفسیست
محض اطلاع
پرندهها
از قدیمالایام
خواب آزادی میبینند
زن مترجمیست
ترانهای جهانی میخواند
شهر من حصاریست تنگ!
همه در حال مرگایم
پژمردهایم
کوچههای انار شعلهور است
و من پایکوبی بر مرده را دوست نمیدارم
من شاعری یاغیام
میانجمع مستان
کمی خوشحالم
رویا میبینم
با احتمال اسب و تفنگ
و دفتر آفتاب را ورق میزنم.
تهران مهرماه ۱۴۰۳
https://www.tgoop.com/davat1394/16961
حسن فرخی
من شاعری زیبایم
و شعر من خسته خانهایست
کلمات از کتابهای کهن میآیند
و من در بستر موقت خویش
خواب تعریف میکند
شعر من سفرنامهای خیس است
ابرها میآیند
حرص دریا را
جای پای تاریخ خالی میآورند
و میروند
و قزلآلا
میان سطرهای مدرن من
میرقصد
شهر من اما قفسیست
محض اطلاع
پرندهها
از قدیمالایام
خواب آزادی میبینند
زن مترجمیست
ترانهای جهانی میخواند
شهر من حصاریست تنگ!
همه در حال مرگایم
پژمردهایم
کوچههای انار شعلهور است
و من پایکوبی بر مرده را دوست نمیدارم
من شاعری یاغیام
میانجمع مستان
کمی خوشحالم
رویا میبینم
با احتمال اسب و تفنگ
و دفتر آفتاب را ورق میزنم.
تهران مهرماه ۱۴۰۳
https://www.tgoop.com/davat1394/16961
کتاب
از دیلمان
تا گیلان
ناصر وحدتی
محل فروش در استان گیلان
۱- سیاهکل : کتابفروشی یاس نو
جنب بانک ملی
۲- لاهیجان
کتابفروشی جام جم
اول بولوار مطهری جنب کوکی نو
۳- رودسر
کتابفروشی غلامی
میدان شهرداری
۴- رشت
کتابفروشی نصرت
خیابان علم الهدا جنب سینما میرزا کوچک خان
۵- توتکابن
آموزشگاه موسیقی استاد طهماسبی
https://www.tgoop.com/davat1394/16962
از دیلمان
تا گیلان
ناصر وحدتی
محل فروش در استان گیلان
۱- سیاهکل : کتابفروشی یاس نو
جنب بانک ملی
۲- لاهیجان
کتابفروشی جام جم
اول بولوار مطهری جنب کوکی نو
۳- رودسر
کتابفروشی غلامی
میدان شهرداری
۴- رشت
کتابفروشی نصرت
خیابان علم الهدا جنب سینما میرزا کوچک خان
۵- توتکابن
آموزشگاه موسیقی استاد طهماسبی
https://www.tgoop.com/davat1394/16962
زیباترین گزینهی انگیزه پروری!
در آسمانِ باورِ من خوب میپری
من رامِ گفتوگوی نگاهِ توام؛ بگو!-
این رامِ همنشینشده را چند میخری!؟
انگار، پادشاهِ جهانم؛ که میشود-
منشور؛ با شعاعِ رخات، هر تبلوری
آنقدر خوشتنیده به ذهنام شدی که شد-
پیوند؛ حسِ من، به شگونهای دلبری
سکّوی اعتمادِ تو، آرامشِ منست
این آزمون، به شیوهی تو شد سراسری
اسطوره شد مقامِ تو از اینکه پیشِ عشق-
مِهرِ زلالِ جاریِ دل، هدیه میبری
در بیکرانِ پهنهی دریای دُرّ ِ تو-
آموختم فنونِ درنگ وُ دورنگری
باید ستود ذات ِ پدیدآوری که داد-
روحِ فرآوَری به تو، از نوعِ برتری
تعظیم در برابرِ تو پاسخی کمست
وقتی که با خدای درونام برابری!...
#محسن_آریاپاد
https://www.tgoop.com/davat1394/16963
در آسمانِ باورِ من خوب میپری
من رامِ گفتوگوی نگاهِ توام؛ بگو!-
این رامِ همنشینشده را چند میخری!؟
انگار، پادشاهِ جهانم؛ که میشود-
منشور؛ با شعاعِ رخات، هر تبلوری
آنقدر خوشتنیده به ذهنام شدی که شد-
پیوند؛ حسِ من، به شگونهای دلبری
سکّوی اعتمادِ تو، آرامشِ منست
این آزمون، به شیوهی تو شد سراسری
اسطوره شد مقامِ تو از اینکه پیشِ عشق-
مِهرِ زلالِ جاریِ دل، هدیه میبری
در بیکرانِ پهنهی دریای دُرّ ِ تو-
آموختم فنونِ درنگ وُ دورنگری
باید ستود ذات ِ پدیدآوری که داد-
روحِ فرآوَری به تو، از نوعِ برتری
تعظیم در برابرِ تو پاسخی کمست
وقتی که با خدای درونام برابری!...
#محسن_آریاپاد
https://www.tgoop.com/davat1394/16963