Telegram Web
متاورس چه بر سر ادبیات و زبان می‌آورد

گفتگوی روزنامه‌ی آرمان با مزدک پنجه‌ای

یکشنبه نهم دی ماه هزار و چهارصد و سه

در این گفتگو از نظریه مرگ تخیل گفتم و آیا ربات و هوش مصنوعی جای حافظ و سعدی را خواهد گرفت؟

#ادبیات_در_وضعیت_متاورس
#انتشارات_دوات_معاصر
Www.davatmoaser.ir
@mazdakpanjehee
https://www.tgoop.com/davat1394/17157
👍1
نگاهی به تاریخچه‌ی بدن و بدنمندی
#علی‌_رضا_امیری
در سه دهه اخیر که پارادایم بدنمندی در انسانشناسی شکل گرفته بدن در کانون توجه مطالعات بسیاری از محققان قرار گرفته است .البته پیشینه توجه به بدن را می توان از زمان انسان سنجیها و جمجه سنجیهای افرادی نظیر کنت دوبوفون(۱۷۸۸-۱۷۰۷) ، بلومن باخ (۱۸۴۰-۱۷۵۲)، کمبر(۱۷۹۸-۱۷۲۲) و دیگرانی که در این زمینه در قرن ۱۸ به مطالعه پرداخته اند ،دنبال کرد . با شروع قرن ۱۹ انشانشناسان این اندازه گیریها را متوقف و شروع به شرح و تحلیل مناسکها و انواع گوناگون بدنهای در ارتباط با آنها و وظایف اجتماعی بدن در جوامع نمودند .

در فرانسه هرتز(۱۹۱۵-۱۸۸۲) ، موس(۱۹۵۰-۱۸۷۲) و ژنپ(۱۹۵۷-۱۸۷۳) اولین انسانشناسانی بودند که تلاش کردند به ورای تعریفی ساده از مناسک و فنون بدنی دست یابند . هرتز در مفاله برتری دست راست توضیح می دهد در حالیکه شباهتی کاملتر از دو دستمان نیست ، به همان اندازه هم ناهمانندی مابین آنها وجود دارد . گویی که دست راست حق ویژه و امتیاز مخصوصی دارد و دست چپ در مقابل حقیر شمرده می شود و تنها نقش کمکی کوچکی دارد و به تنهایی هیچ کاری نمی تواند انجام دهد . او بیان می دارد که دستها قطبی بودن و تضاد جهان را در بدن نمادسازی می کنند . تضاد خوبی و بدی ، زندگی و مرگ ، مرد و زن ، نور و تاریکی ،درون و برون ، مقدس و نامقدس هرتز داده هایش را نه تنها از تشریفات و آیینهای مذهبی سلتیک ، هندو و مااوری بدست می اورد ،بلکه از زبانشناسی هندواروپایی ، اسطوره شناسی مسیحی و فرهنگ معاصر مردم فرانسه نیز بهره می جوید . وی به این نکته اشاره می کند که این ایده دوگانه انگاری به پیتاگوراس ، فیلسوف یونانی می رسد . نکته اصلی برای هرتز این بود که الگوهای تفکر در بدن بازتاب می یابد .کیهان شناسی ، جنسیت و اخلاق بدن را تقسیم می کنند . بدن فیزیکی ، بدنی اجتماعی هم هست . ژنپ یک قدم جلوتر می رود وبر این امر تاکید می کند که چگونه جهان اجتماعی مهر خودش را بر روی بدن حک می کند و همچنین باعث دگرگونیهای فیزیکی بدن هم می شود . از نظر ژنپ زندگی هر فردی در هر جامعه ای مجموعه ای از گذرگاهها است .تولد، ازدواج ، حاملگی، پدری و مادری ، مرگ .برای همه این گذرگاهها مراسمهایی هست .،مناسک گذار ( جدایی،انتقال و در امیختگی ) که از طریق آنها مردم جدید با نقشهای جدید بوجود می آیند . اما این مراحل ضروری اجتماعی ، فیزیکی(جسمانی) هم هستند و با خوردن و آشامیدن ، تزیینات و لباسها، آرایش مو ، نقاشی بدن ، خالکوبیها و زخم زدنها و قطع عضوها در فرهنگهای گوناگون نشاندار می شوند .شخص جدید با نقش جدید نیاز به یک بدن جدید دارد که بدین شیوه ها نمادگذاری می شود .در نهایت فرد و جامعه در یکدیگر بدنمند می شوند . موس نیز با مطرح کردن بحث فنون بدنی در علوم اجتماعی نقطه عطفی در مطالعات بدن پدید می آورد.
https://www.tgoop.com/davat1394/17159
👍1
برای مطالعات بیش‌تر در خصوص بدنمندی به منابع زیر رجوع شود:
Brook RA (1999). Cambrian Intelligence: The Early History of the New AI. Cambridge MA: The MIT Press. ISBN 0-262-52263-2.
Clark A (1997). Being There: Putting Brain, Body and World Together Again. Cambridge MA: The MIT Press. ISBN 0-262-53156-9.
Damásio A (1999). The Feeling of What Happens: Body and Emotion in the Making of Consciousness. New York: Houghton Mifflin Harcourt. ISBN 0-15-601075-5.
Edelman G (2004). Wider than the Sky: The Phenomenal Gift of Consciousness. Yale University Press. ISBN 0-300-10229-1.
Gallagher S (2005). How the Body Shapes the Mind. Oxford: Oxford University Press. ISBN 0-19-920416-0.
Hyun JS, Luck SJ (February 2007). "Visual working memory as the substrate for mental rotation". Psychonomic Bulletin & Review. 14 (1): 154–158. doi:10.3758/bf03194043PMID 17546746.
Lakoff GJohnson M (1980). Metaphors We Live By. University of Chicago Press. ISBN 0-226-46801-1.
Lakoff G (1987). Women, Fire, and Dangerous Things: What Categories Reveal About the Mind. University of Chicago Press. ISBN 0-226-46804-6.
Lakoff GTurner M (1989). More Than Cool Reason: A Field Guide to Poetic Metaphor. University of Chicago Press. ISBN 0-226-46812-7.
Lakoff GJohnson M (1999). Philosophy In The Flesh: the Embodied Mind and its Challenge to Western Thought. Basic Books. ISBN 0-465-05674-1.
Lakoff GNúñez RE (2001). Where Mathematics Comes From: How the Embodied Mind Brings Mathematics into Being. New York: Basic Books. ISBN 0-465-03771-2.
Maturana M, Varela F (1987). The Tree of Knowledge: The Biological Roots of Human Understanding. Boston: Shambhala. ISBN 0-87773-373-2.
Pfeifer R (2001). Understanding Intelligence. Cambridge MA: The MIT Press. ISBN 0-262-16181-8.
Pfeifer R, Bongard J (2006). How the Body Shapes the Way We Think: A New View of Intelligence. Cambridge MA: The MIT Press. ISBN 978-0-262-16239-5.
Greeno JG, Moore JL (1993). "Situativity and symbols: Response to Vera and Simon". Cognitive Science. 17: 49–59. doi:10.1207/s15516709cog1701_3. S2CID 2258750.
Wilson M (March 2001). "The case for sensorimotor coding in working memory". Psychonomic Bulletin & Review. 8 (1): 44–57. doi:10.3758/BF03196138. PMID 11340866. S2CID 8984
👍1
Forwarded from فرزان‌آگاهی
🔶#مرلوپونتی؛ معنا همچون روح در تن؛
🔸این‌همانی معنا و وجود حاصل بد‌ن‌مندی شناخت
🍀علی نیکوکار
🌿(قسمت اول)

معنایِ چیزی، درون آن نهفته است یا درون فاعل شناسا؟ مرلوپونتی می‌گوید معنا همچون روح در تن است. معنای شیء درون شیء است. پرسشی که اینجا مطرح می‌شود اینکه، در ادراک آدمی معنای شیء با وجود شیء، اینهمان هستند؟

برخلاف هوسرل و هایدگر، مرلوپونتی معنا را نه در فرافکنی آدمی بر شیء یا نسبت با هستی، بلکه در احساس از شیء به‌دست می‌آورد. به تعبیر دیگر احساس به شکل معنا، از شیء آشکار و خارج می‌شود. بنابراین معنا موهبتی اعطا شده یا افکنده شده از سوی آدمی نیست.

از نظر مرلوپونتی ادراک یعنی، موقعیتی که فاعل شناسا انتظارات و اهداف عملی خویش را مطابق با معنای نهفته در شیء احساس می‌کند.

به عبارت روشن‌تر، وقتی می‌توان گفت که آن چیز درخت است که، معنای ادراک شده از آن چیز با انتظارات و اهداف عملی ما از درخت، منطبق باشد. بنابراین درخت بودن چیزی، رابطۀ مستقیمی با انتظارات ما از خصوصیات درخت دارد.

به همین جهت فاعل شناسا به دلیل انتظارات و امیال و اهداف عملی خویش، معانی را می‌داند، در این دست موقعیت‌های ادراکی می‌کوشد به این پرسش پاسخ دهد که معنای آشکار شده از شیء، به کدام گونه و طبقه‌بندی دستگاه شناختی تعلق دارد.

به نقل از درویشی، "فلسفه" یعنی رخنه در طبقه بندی معانی و انتظارات فاعل شناسا، نور افکندن بر معنایِ معنا که پیش‌نیاز آن "صدق" است.

از منظر مرلوپونتی ادراک معانی، کنشی در نسبت احساسات است. به همین جهت، بدن آدمی ابژه و مانعی در راه ادراک نیست، بلکه طریق ارتباط با منظری خاص است. بدن واسطه یا ابزاری میان آدمی و احساسات نیست، بلکه "بدن" ما را از موجودات جهان جدا و لمس می‌کند. به همین جهت در دستگاه معرفتی حضور فعّال دارد.

ما چیزها را بر مبنای "بدن" دور و نزدیک، کوچک و بزرگ، سبک یا سنگین... طبقه بندی می‌کنیم، لذا بدن بخش‌هایی را می‌بیند و بخش‌هایی را نمی‌بیند. همچنین دستاوردها و ابزارها و همۀ معانی بر همین مبنا شکل می‌گیرند.

https://www.tgoop.com/farzan_agahi
👍1
Forwarded from فرزان‌آگاهی
🔶#مرلوپونتی؛ معنا همچون روح در تن؛
🔸این‌همانی معنا و وجود حاصل بد‌ن‌مندی شناخت
🍀علی نیکوکار
🌿(قسمت دوم)


#مرلوپونتی بیان می‌کند، فاصله میان بدن و موجودات، امکان شناخت را میسّر می‌کند. به عبارت روشن‌تر، تملّک شناختی بر شیء، همچون تملّک آدمی بر بدن، آن را از شیء بودن خارج می‌کند. چرا که پرسش از چیستی موجودات تا زمانی معنادار است که تملّک شناختی تامی بر آن نباشد. او از همۀ دیدگاه‌های مغفول از بدن، که آگاهی را نمودها یا داده‌های حسی می‌دانند، فاصله می‌گیرد.

به تعبیر عموم فلاسفه، کلمه‌ها و مفاهیم به حسب طبیعت و منشأشان عام و کلّی‌اند. به همین دلیل از ثبت، ضبط و بازنمود آنچه فردی، جزئی و واحد است ناتوان هستند. لذا آدمی هرگز جزئیات کاملاً فردی که در احساس و ادراک وجود دارد، به چنگ نمی‌آورد.

از منظر مرلوپونتی حضور کلمات و مفاهیم، باعث یک تجربۀ ثانوی از موجودات می‌شوند. چرا که، توقعات و خصوصیاتی که برای کلمات و معانی اعتبار کرده‌ایم، نقش اطلاق‌پذیر بودن یا نبودن کلمه یا نقش صدق و کذب بر احکام و گفته‌ها را بازی می‌کنند، و ناتوان از انتقال تجربۀ نخستین هستند.

نباید آنچه را در ادراک نخستین احساس می‌کنیم، به قالب کلمات آشنا بریزیم، چرا که معنای اعتبار شده در کلمه، مانع از دریافت احساس حاضر در ادراک نخستین می‌شود. باید از حصار ادراک "شیء برای ما" رها شد تا به ادراک "شیء برای خود" برسیم. نباید اهداف و امیال خویش را در شیء در قالب کلمات و مفاهیم جستجو کنیم.

🔸لینک قسمت اول: https://www.tgoop.com/farzan_agahi/3461

https://www.tgoop.com/farzan_agahi
👍1
Forwarded from ✿HoneyHani✿
20171227100033-9851-125.pdf
469.7 KB
«بدنمندی» در پدیدارشناسی هوسرل، مرلوپونتی و لویناس
دکتر خبازی

مطالعه شود.
یادداشتی در باره‌ی
بدن به مثابه‌ی متن

رضا روشنی
آیا بدن امری سیاسی است؟ آیا بدن امری جنسی است؟‌ آیا درست است بیماری ایدز بهایی است که داراها برای تجاوز به ندارها می‌پردازند؟هنر نقالی از نظر بدن مندی چه دگرسانی با شعر عملی یا اجرایی دارد؟ منظور از امر بدنمندانه در هنر چیست؟  چرا هنر امروز با بدن و بدنمندی  پیوندی چنین ژرف پیدا کرده است؟
اگرچه بدنمندی؛ چنانکه باید در  هنر ما مورد پژوهش قرار نگرفته؛ با این حال بدنمندی در هنر امری بسیار مهم بوده و  از گذشته تا به امروز این پیوند برقرار بوده است. نخستین نمونه‌های هنر به مانند تجلی امری بدنمند؛ را هم در نمایشنامه‌های یونان باستان و نیز  متون یادگار زریران  گونه و نیز_ نقالی و تعزیه_ می‌توان یافت. اما بدنمندی با ویژگی‌های امروزی امری است نوپدید و مفهومی که در پیوند تنگاتنگ با هنر پسامدرن.
در هنر امروزی؛دیگر بدن نه سوژه است و نه ابژه . بدن خود متن است. متنی که سرچشمه احساسات، خوشی و ناخوشی‌ها و رنج‌هاست.‌ به همین دلیل هم می‌توان بدن را همچون متن از دریچه‌های گوناگون به خوانش برد  و تاریخ متن  را با تاریخ بدن گره زد. شوربختانه؛ مانند بسیاری مسائل  بدن نیز در تاریخ ادبیات ما دچار خوانش‌های انحرافی  شده و ما بدن به مفهوم حقیقی آن را سراغ نداریم. آنچه هست نوعی دو پارگی، جداسازی و نیز حد و حصر و حجاب است که  ریشه و سرچشمه این گونه تفاسیر به بندهش _ سفر پیدایش _ می‌رسد‌. در بندهش؛ آفرینش مادی پسین است _ گونه‌ای آفرینش درجه دومی. این موضوع در تفاسیر عرفانی تشدید شده و چنین امر بدنمند محو گشته و در پرده‌ای از ابهام افتاده است. در فلسفه متاخر و در جریان های نوپدید همچون جنبش فمینیستی  است که امر بدنمند از نو جلوه کرده  و به خوانش‌های جدیدی ادبی و فلسفی می‌رود.‌ دلوز یکی از کسانی است که به فلسفه امر بدنمند پرداخته و هنر را در پیوند با بدن و زبان مورد پژوهش و واکاوی قرار داده است. نیز، در هنر مارینا آبراموویج مفهوم بدنمندی را به شکل ایده مطرح نموده‌است.او در نمایش های خویش  به بی واستگی با بدن رسیده و مفاهیمی چون ذهن،  روان،و تن و صدا را در پیوند با بدن خویش مورد پژوهش  قرار داده است. در نمایشگاهی که او راه اندازی نمود و  نمونه ای از هنر پسامدرن بشمار می‌رفت؛ اشیا گوناگونی چون چاقو،گل،تپانچه و  مداد و...‌ را روی میز گذاشت و بدن خود را محل برخورد با مخاطبان قرار داد. او اجازه داد که تماشاگران با ابزارهای موجود درنمایشگاه با بدنش ارتباط برقرار نمایند. برخی از تماشاچیان به بدنش گل مالیدند برخی پنبه و برخی ها به او زخم زدند و برخی حتی تا سر حد شلیک‌پیش رفتند که همین هم نمایشگاهش را به تعطیلی کشاند.‌هدف او از این کار این بود که بدن و بدنمندی را در پیوند با مفاهیمی چون اخلاق واعتماد و حقیقت آزموده و آنان را محل تعامل با مخاطبان قرار دهد.می‌توان گفت که در هنر و ادبیات ما؛ بدن  سرچشمه یک گفتمان جدید است. متن های زیادی برای پژوهش در این راستا وجود دارد. از قدیمی‌ها؛ شاید شعر پروین و فروغ دو نمونه خوب در این زمینه است. پروین نمونه از بی صدایی و به تعبیری حضور  بدن بدون اندام است. در پروین امر بدنمند از یاد رفته و در سنت تاریخی رسوب شده ان چنان که نمود  خیالی آن را هم نتوان یافت. پروین در هنرش راستای اندیشه کلاسیک پیش می‌رود. با همان نگاه و نگره‌های مردسالارانه  که _ عشق_ هم به مثابه بدنمندی به‌تسخیر مرد درآمده‌است.می‌دانیم که عاشق و معشوق شعر فارسی هر دو مرد هستند و پسر چهارده ساله هم نماد آن است‌. می‌شود گفت در نگره پروین بدن به شکل حقیقی وجود نداشته و بدنمندی فاقد هویت و امضای شخصی.است اما در فروغ موضوع دگرسان بوده، امر بدنمند به شکل حقیقی _ به شکل تن و صدای زنانه _ خودش را به رخ مخاطب می‌کشاند. تن فروغ گسستی است از تن کلاسیکی زن و پیوستی است با صدا و بدنی تازه. این صدا و تن ما را با امری نوپدید  پیوند می‌دهد و منشا حضور حقیقی زن می‌گردد. من فروغ _ منی جدید است .در این من شکاف صدا و تن و میل‌ و‌ آرزو و خواسته از بین رفته  و بر بنیانی تازه و نو استوار گشته‌است. این نکته‌ای است که بنده پیشتر در کتابم" من فروغ"  به آن پرداخته‌ام. چکیده وار اینکه؛ما در ادبیات پارسی دو گونه بدن داریم؛ یک بدن پیشافروغی  و یک بدن‌ پسافروغی. بدن پسافروغ بدن زن جدید است که در جریان های متاخر شعر زنان رشد و گسترش یافته و هنوز هم در حال گسترندگی است و این گونه بدن توانسته با توسعه در اجتماع با صدای خود پیوند گرفته و پیوست یابد. ما شاعران زن زیادی پس از فروغ سراغ داریم که در راستای امر بدنمند و تولید صدای خود پیش رفته‌اند؛  از نمونه‌های قابل توجه آن می‌توان به لیلی گله‌داران و شعر عملی او اشاره کرد_ که در آن  صدا، حضورونمایش_ متکی به بدن و امر بدنمند بوده‌ودر جهت دست‌یابی‌به هویت و امضای جدید حرکت داشته است.
#رضا_روشنی
پیام کوتاه علی‌رضا پنجه‌یی در مرگ منصور یاقوتی

عزیزم، یاد باد، جز ابرک غم بر آسمان دل و باریدن رنگ آسمان رشت با مرگ آشنایی دور که نامش سال‌ها بر نشین جلد کتاب‌های دوست‌داشتنی تازه‌جوانی ما بود، چه می‌توان با تو گفت، بدرود ای برگ دیگر دفتر خاطرات عمر بر باد رفته، بدرود.
#علی‌_رضا_پنجه‌_یی
https://www.tgoop.com/davat1394/17173
👍1
#علی_رضا_پنجه_ای
تصویر نقاش روس یاکوولویچ ۱۸۹۵ از پل عراق ورودی صد سال پیش شهر رشت، مجموعه آثار این نقاش از رشت، امام‌زاده هاشم ، قزوین و کاخ‌های تهران اکنون در موزه‌ی آرمیتاژ سنت پطرز بورگ نگه‌داری می‌شود.
#رشتِ_قدیمی

صلوة ظهر
سكوت بي پرسش شهر
طرح چابك يك لبخند
صداي چرخ درشكه بر سنگفرش خيابان
ـ دخترِ والی به‌خياط‌خانه می‌رود
صدا
بريده بريده
شكسته شكسته
مؤذن ِ بي‌تاب
گل‌دسته‌هاي خشتي و ساروج
مسجد ِ لاكاني
حاشيه‌ی سبزه‌ميدان
نم نم ِ باران
شهر شهر ِ باران
طرح چابكِ يك لبخند
بيرون زده از روسری دخترِ والي
آواز ِ عاشقانه‌ی جوان ِ جنگلي

در دامنه‌ی البرز
از شمار ِ سپاه ِ كوچك‌خان
يك جنگلی كم است
ـ خائن!
ـ نه!
ـ دل‌باخته به‌دختر والی!

#علی‌رضا_پنجه_ای
از کتابِ #عشق_اول چاپ نخست ۱۳۸۳، چاپ سوم ۱۳۹۰
https://www.instagram.com/p/BeOA4VElTi4/?igsh=MWdheHk1cjdwbm1pdA==
شعری در هوای بهار رشت
#رشت_شهر_باران‌‌_های_همیشه
اجرای جدید اسپند ماه ۱۴۰۲
#علی_رضا_پنجه_یی
https://www.tgoop.com/Alirezapanjeei/4665
◇ *رشت   شهرباران* ◇

به کدام سازت برقصم
ای آسمان رشت؟...
به گاه ِ بارانی که خاکه خاکه
چون نقره‌های آسمانی
بر صورت و مویم می‌نشینند؟
با بهارانی که بالابال ِ قرقاولان -مَست-
به جست و جوی یار می‌گردیم؟
یه کدام سازت برقصم
ای آسمان رشت
به گاه ِهمیشه بهارانت
که آلاله‌های قوس و قزح
فرش سبزه‌زاران است؟
که عیدانه‌های مرا سرشار می‌کنند؟
به روزهای آخر اسفند
که سپید ماهیانت
دم می‌جنبانند و
به جیب‌هایم
چشم می‌دوزند؟
یا «سیاه‌کولی»هایت
که هم‌عیار  طلا شده‌اند؟
به سفره‌های رنگارنگ خانه‌هایت
که مانندی ندارند؟
به گاه آن‌که
فکر می‌کنم
رشت همان مرکز جهان است؟

با کدام سازت بخوانم
دست در دستِ  پامچال
زیر آسمانت
زنده کنم یاد خوش یار
با گل شب‌بو
یا گل لاله
لاله‌ی نوروز

با کدام سازت
باغ محتشم را قاب یادگاری کنم
سین سنبل برم
بر سفره‌ی نوروز
شبانه پای بکوبم
با ضرب بارانت
روی بام شهر

به کدام سازت برقصم
رشت؟
شهر باران‌های همیشه‌ام!

#علی_رضا_پنجه_یی


 ۱۲ دی ماه روزی که رشت در ۴۵۷ سال پیش به عنوان مرکز سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی استان گیلان انتخاب گردیده است.
💧💦

*روز رشت* ☔️
https://www.tgoop.com/Alirezapanjeei/4663
👍1
2025/07/14 06:29:08
Back to Top
HTML Embed Code: