Forwarded from گنجشکهای همیشه
نامهی دیجیتال به علیرضا پنچهای
من فکر حالم استم یک جور حالی ست ، همچو «موشک بالستیک» که از سکوی پرتاب جدا شدهباشد آنگاه خیس از تاج «درخت آزاد» خواندن جورچینی شمعدانی پلی میشود تا کلی نستعلیق دریا و کثرت مینیاتور جنگل به علیرضا پنجهای نسبت میدهم، تورا بهاندازهی همین اکنونبلوط می نویسم، يك اسب را «نجيب محفوظ» مینامید که پاي استعارهی علف، عشق كافي ست، بعد «طه حسین»؛ نام تو را می برد، بازی «چوگان» از «وقت حال» برای من! فصل «سوگ پاییزی» را بهنرمی هذیان انگور یاقوتی تلفظ می کند، دورور نوارکاستهای قدیم، و صندوق پستی بهعبارت نوستالژی، تمیزترن، تا صفت های: «کوپن»های اعلام شده، سوت می کشید، طرح «کالابرگ الکترونیکی» فحش بورژوازی ست به «کوپن» های دهه ۶۰ _ صادره از اِپُل مانتوی ابرها، گیر میدهی، به شلوارهای ساسوندار «کوچه چهرزاد» فکر می سپاری! زبان را به قطعات شیشه ای رنگی با بازی با نور. و این همه پروانه ها ی گیلک آهسته پوشیدی. از رقص مرد ترکمنی ربطی به قوری چینی گلقرمزی و همیشگی زنانه کلاغ کنار «عروس مامان» تکه در آوردی؛ از کریسمس کلیسای زیبای«سنت» در پاریس پاسبانها پا برهنه سرخوردن به معماری «گوتیک» آنجا که سه نقطه شعر فراسپید به حوصله کدخوانی حرف به حرف آمد، بهمورچه شدن می انجامید،
«عصب کلمه» را جلد آفتاب گردان. گرد پهن میکنی، چقدر فهمیدن دوخت ضخیم خط سوم خراسانی که هار میشود بیهیچ شباهتی بهچرخ خیاطی سادهدوزی نیست، تا به «آن سوي پل» چشم می دوزی، از قرينهسازي آینههاي پنهان: «عشق ـ مرگ» آفتاب را اتفاق می نویسی. حالا که الانم با دنیا سر سنگین است به طی شدن«دوات» شلوغ زبان فلفل تند می ریزد، بهوقت گنبد «مسجد شیخ الله» شیار نارنج به ردیفی از شیراز، هوش رنگ بودی، تا مزین به نور صبحگاهی شدهای با عبور از پنجرهی «وال استریت» ربط بهربط بر روی کاشیهای حرم آقا و فرشهای نفیس ایرانی تا «کفتر کاکل به سر» حرف زد، روبروی آبگیری که عکس ماه به خیابان ختم میشود و از شدیدشدن رشت میگفت؛ جایی که شعور باران بر تن کنی! در آغاز «سیاه کولی» همیشههات حادثه بود متمایل به گل پامچال دلالت کوه می درخشید، ترجمه گل شبو، میشوی؛ شنبهتر شبانه پای تو؛ من را به بیشتر شب می سپارد، جایی تا «سُکسُکهای عاشقانه» میان تصور بال شاپرکی وچیزهایی از برگ چامه و چکامه و شن تا «میدان ساعت» میرفتیم، اینجا سردوشی چنار و «سوگ پاییزی» ادامه می دهم؛ از نیم فاصله «سوسن» از نوارکاستهای قدیم بهعبارت نوستالژی؛ تمیزترن، تا صفتهای:«کوپن»های اعلام شده، سوت می کشید، طرح «کالابرگ الکترونیکی» فحش بورژوایی تلاوت می کند بهردیف «کوپن»های دهه ۶۰ _ هنوز به اِپُل مانتویابرها، شلوارهای ساسوندار «کوچه چهرزاد» فکر می پاشد؛ زبان را به قطعات شیشهای رنگی با بازی با نور و این همه پروانههای گیلک آهسته می پوشیدی از پانویس ستارهها خیز برمیداری و هم ربط شیهه را به مربع هوا تکه در آوردی، از کریسمس کلیسای زیبای «سنت»» در پاریس پاسبانها پابرهنه سرخوردن بهمعماری «گوتیک» همجو سه نقطه شعر فراسپید شیشههای رنگی خانه «سمیعی.ها» به هرچه زرد و آبی فیروزهای لبریز است، تا یک حوض بزرگ وسط حوصله شدن فلسفه می رسیم؛ -این عمارت چه قدیمیست.؟! -این جا سابقاً ️بیمارستان آمریکاییها بود، شکل حرف زدن پیاده شدن وسط شیروانیِ حلبی در باد، آنگاه درونش طبل پرغوغا ادامه می دهد، خودت می دانی پری دریایی کوچولو و راهرفتن روی چاقو «در وطن سنجاقک ها» در نگاه محمد باقر کلاهیاهری، جایی آن تابستان من و فروغ از تو مینشینیم، یک گیلان گریستیم انجیرشدن را تیزتر می کند، اشاره بههمینشدن سیاوشهای رنگ به موزاییک انار دلالت بر قوطی کنسرو خیال بناگوش «رودکی»، سمرقند را میفهمی، با کلی زبرش ظهرء«علیاسفندیاری» تا نهایت پوست شب صدا می زنی، بهنام خودم که به سایه تلفن همگانی خیابان زبانام تنگ میشود. نمیشود؛ شبیه برف قاب گرفت، نیازی بهرمزگشایی «عشق اول» نمیبینم، «عشق اول» حضرت «ابلیس» بود بهخدا، ما کم آوردیم، این جا که می رسم، حباب بستانکاری تاول تاویلام گل انداخت؛ حوصلهاش از «آدم» سر رفت به دلایل خصوصی عرفان شهری، بهجان«حوا»؛ «به کاج های رنگارنگ بالادست نگاه» کن! خیال آفتاب را لخت میکنی ربط می دهم، جایی شایعه که برمیدارد، پشت سر «همیشه بهار» میبَرَد، تازه میفهمم؛ از «شنیدن از شنیدنی بی صداترین صدای بی.صدا» استفاده میکنم از شکاف سماع حروف حرف می زنی، آن گاه «بی صدای؛ های؛ های؛ های؛ های؛ های؛ های»؛ سر به سر گذاشتن کلمه عریان دهاتی جایی نزدیک هشدارء «وضعیت سفید» یک گنجشک، بهما این همه «هو» تعارف می شود.
#علی_آزاد
#نامه_های_دیجیتال
#علی_رضا_پنجهای
#شعر_فراسپید
@Sparrowintherecoveryroom
من فکر حالم استم یک جور حالی ست ، همچو «موشک بالستیک» که از سکوی پرتاب جدا شدهباشد آنگاه خیس از تاج «درخت آزاد» خواندن جورچینی شمعدانی پلی میشود تا کلی نستعلیق دریا و کثرت مینیاتور جنگل به علیرضا پنجهای نسبت میدهم، تورا بهاندازهی همین اکنونبلوط می نویسم، يك اسب را «نجيب محفوظ» مینامید که پاي استعارهی علف، عشق كافي ست، بعد «طه حسین»؛ نام تو را می برد، بازی «چوگان» از «وقت حال» برای من! فصل «سوگ پاییزی» را بهنرمی هذیان انگور یاقوتی تلفظ می کند، دورور نوارکاستهای قدیم، و صندوق پستی بهعبارت نوستالژی، تمیزترن، تا صفت های: «کوپن»های اعلام شده، سوت می کشید، طرح «کالابرگ الکترونیکی» فحش بورژوازی ست به «کوپن» های دهه ۶۰ _ صادره از اِپُل مانتوی ابرها، گیر میدهی، به شلوارهای ساسوندار «کوچه چهرزاد» فکر می سپاری! زبان را به قطعات شیشه ای رنگی با بازی با نور. و این همه پروانه ها ی گیلک آهسته پوشیدی. از رقص مرد ترکمنی ربطی به قوری چینی گلقرمزی و همیشگی زنانه کلاغ کنار «عروس مامان» تکه در آوردی؛ از کریسمس کلیسای زیبای«سنت» در پاریس پاسبانها پا برهنه سرخوردن به معماری «گوتیک» آنجا که سه نقطه شعر فراسپید به حوصله کدخوانی حرف به حرف آمد، بهمورچه شدن می انجامید،
«عصب کلمه» را جلد آفتاب گردان. گرد پهن میکنی، چقدر فهمیدن دوخت ضخیم خط سوم خراسانی که هار میشود بیهیچ شباهتی بهچرخ خیاطی سادهدوزی نیست، تا به «آن سوي پل» چشم می دوزی، از قرينهسازي آینههاي پنهان: «عشق ـ مرگ» آفتاب را اتفاق می نویسی. حالا که الانم با دنیا سر سنگین است به طی شدن«دوات» شلوغ زبان فلفل تند می ریزد، بهوقت گنبد «مسجد شیخ الله» شیار نارنج به ردیفی از شیراز، هوش رنگ بودی، تا مزین به نور صبحگاهی شدهای با عبور از پنجرهی «وال استریت» ربط بهربط بر روی کاشیهای حرم آقا و فرشهای نفیس ایرانی تا «کفتر کاکل به سر» حرف زد، روبروی آبگیری که عکس ماه به خیابان ختم میشود و از شدیدشدن رشت میگفت؛ جایی که شعور باران بر تن کنی! در آغاز «سیاه کولی» همیشههات حادثه بود متمایل به گل پامچال دلالت کوه می درخشید، ترجمه گل شبو، میشوی؛ شنبهتر شبانه پای تو؛ من را به بیشتر شب می سپارد، جایی تا «سُکسُکهای عاشقانه» میان تصور بال شاپرکی وچیزهایی از برگ چامه و چکامه و شن تا «میدان ساعت» میرفتیم، اینجا سردوشی چنار و «سوگ پاییزی» ادامه می دهم؛ از نیم فاصله «سوسن» از نوارکاستهای قدیم بهعبارت نوستالژی؛ تمیزترن، تا صفتهای:«کوپن»های اعلام شده، سوت می کشید، طرح «کالابرگ الکترونیکی» فحش بورژوایی تلاوت می کند بهردیف «کوپن»های دهه ۶۰ _ هنوز به اِپُل مانتویابرها، شلوارهای ساسوندار «کوچه چهرزاد» فکر می پاشد؛ زبان را به قطعات شیشهای رنگی با بازی با نور و این همه پروانههای گیلک آهسته می پوشیدی از پانویس ستارهها خیز برمیداری و هم ربط شیهه را به مربع هوا تکه در آوردی، از کریسمس کلیسای زیبای «سنت»» در پاریس پاسبانها پابرهنه سرخوردن بهمعماری «گوتیک» همجو سه نقطه شعر فراسپید شیشههای رنگی خانه «سمیعی.ها» به هرچه زرد و آبی فیروزهای لبریز است، تا یک حوض بزرگ وسط حوصله شدن فلسفه می رسیم؛ -این عمارت چه قدیمیست.؟! -این جا سابقاً ️بیمارستان آمریکاییها بود، شکل حرف زدن پیاده شدن وسط شیروانیِ حلبی در باد، آنگاه درونش طبل پرغوغا ادامه می دهد، خودت می دانی پری دریایی کوچولو و راهرفتن روی چاقو «در وطن سنجاقک ها» در نگاه محمد باقر کلاهیاهری، جایی آن تابستان من و فروغ از تو مینشینیم، یک گیلان گریستیم انجیرشدن را تیزتر می کند، اشاره بههمینشدن سیاوشهای رنگ به موزاییک انار دلالت بر قوطی کنسرو خیال بناگوش «رودکی»، سمرقند را میفهمی، با کلی زبرش ظهرء«علیاسفندیاری» تا نهایت پوست شب صدا می زنی، بهنام خودم که به سایه تلفن همگانی خیابان زبانام تنگ میشود. نمیشود؛ شبیه برف قاب گرفت، نیازی بهرمزگشایی «عشق اول» نمیبینم، «عشق اول» حضرت «ابلیس» بود بهخدا، ما کم آوردیم، این جا که می رسم، حباب بستانکاری تاول تاویلام گل انداخت؛ حوصلهاش از «آدم» سر رفت به دلایل خصوصی عرفان شهری، بهجان«حوا»؛ «به کاج های رنگارنگ بالادست نگاه» کن! خیال آفتاب را لخت میکنی ربط می دهم، جایی شایعه که برمیدارد، پشت سر «همیشه بهار» میبَرَد، تازه میفهمم؛ از «شنیدن از شنیدنی بی صداترین صدای بی.صدا» استفاده میکنم از شکاف سماع حروف حرف می زنی، آن گاه «بی صدای؛ های؛ های؛ های؛ های؛ های؛ های»؛ سر به سر گذاشتن کلمه عریان دهاتی جایی نزدیک هشدارء «وضعیت سفید» یک گنجشک، بهما این همه «هو» تعارف می شود.
#علی_آزاد
#نامه_های_دیجیتال
#علی_رضا_پنجهای
#شعر_فراسپید
@Sparrowintherecoveryroom
👍1
Forwarded from انتشارات دوات معاصر
پر فروشهای دوات معاصر در سال 1404
❌ تخفیف 10 درصد
کتابها آرزوهایمان را پرواز میدهند
▪️رمان بیداری، کیت شوپن، ماهان سیارمنش
▪️ادبیات در وضعیت متاورس (صدای پای دگرگونی در شعر معاصر )، مزدک پنجهای
▪️منتقد به مثابه هنرمند، اسکار وایلد، ماهان سیارمنش
▪️گفتاری در باب نابرابری، ژان ژاک روسو، ماهان سیارمنش
▪️حقیقت در عکاسی:ادراک، اسطوره و واقعیت در دنیای پست مدرن، لسلی مولن، حامد اریب
▪️جریانشناسی شعر دیداری شنیداری،مزدک پنجهای
▪️سگهای پوشالی، جان گری، سامان مرادخانی
▪️از میان زخمها، نیکی رضایی
▪️تا بهار صبر کن باندینی، جان فانته، آذر تقییار
▪️فلسفهی نوشتن، جیمز دالی و گروه نویسندگان ادبیات نوبل، ماهان سیارمنش
▪️دوست داشتن اتفاقی نیست، مزدک پنجهای
▪️کیفرخواست، مزدک پنجهای
▪️گاهان تنهایی و تا، ابراهیم کارگرنژاد
▪️هالی شکنه، دکتر حسین رحیمی
▪️راز جام زرین ، فاطمه صابری
▪️کتاب عشق، نزار قبانی، محبوبه افشاری
▪️قصیده اندوه تار، گارسیا لورکا، فانوس بهادروند
▪️اگر پیشگو به من خبر دهد، لمیعه عباس عماره، فاطمه شاه حسینی
▪️مسافرخانه بهشت گیلان، علیرضا پنجهای
💢 خرید آنلاین با تخفیف ده درصد
Www.davatmoaser.ir
👈 نشانی ارسال اثر برای نشر
[email protected]
@davatmoaser
❌ تخفیف 10 درصد
▪️رمان بیداری، کیت شوپن، ماهان سیارمنش
▪️ادبیات در وضعیت متاورس (صدای پای دگرگونی در شعر معاصر )، مزدک پنجهای
▪️منتقد به مثابه هنرمند، اسکار وایلد، ماهان سیارمنش
▪️گفتاری در باب نابرابری، ژان ژاک روسو، ماهان سیارمنش
▪️حقیقت در عکاسی:ادراک، اسطوره و واقعیت در دنیای پست مدرن، لسلی مولن، حامد اریب
▪️جریانشناسی شعر دیداری شنیداری،مزدک پنجهای
▪️سگهای پوشالی، جان گری، سامان مرادخانی
▪️از میان زخمها، نیکی رضایی
▪️تا بهار صبر کن باندینی، جان فانته، آذر تقییار
▪️فلسفهی نوشتن، جیمز دالی و گروه نویسندگان ادبیات نوبل، ماهان سیارمنش
▪️دوست داشتن اتفاقی نیست، مزدک پنجهای
▪️کیفرخواست، مزدک پنجهای
▪️گاهان تنهایی و تا، ابراهیم کارگرنژاد
▪️هالی شکنه، دکتر حسین رحیمی
▪️راز جام زرین ، فاطمه صابری
▪️کتاب عشق، نزار قبانی، محبوبه افشاری
▪️قصیده اندوه تار، گارسیا لورکا، فانوس بهادروند
▪️اگر پیشگو به من خبر دهد، لمیعه عباس عماره، فاطمه شاه حسینی
▪️مسافرخانه بهشت گیلان، علیرضا پنجهای
💢 خرید آنلاین با تخفیف ده درصد
Www.davatmoaser.ir
👈 نشانی ارسال اثر برای نشر
[email protected]
@davatmoaser
👍1
Channel name was changed to «پایگاه خبری تحلیلی دوات فرهنگ، هنر و ادبیات»
«سرزمین پرتقالهای غمگین»
🔰 غسان کنفانی
✔️ترجمه : بابک شاکر
مقدمه
کتاب أرض البرتقال الحزين (سرزمین پرتقالهای غمگین)، دومین مجموعه داستانی غسان کنفانی، نویسنده و مبارز فلسطینی، در سال ۱۹۶۲ منتشر شد. این اثر حاوی هفت داستان کوتاه است که هر یک روایتی از سرگذشت پناهجویان فلسطینی، تبعید، آوارگی، و رنجهای گریز از سرزمین مادری پس از فاجعهٔ نکبت ۱۹۴۸ را در دل دارد...
متن داستان را در کانال بخوانید :
https://www.tgoop.com/babakshakernotes
https://www.tgoop.com/davat1394/17715
🔰 غسان کنفانی
✔️ترجمه : بابک شاکر
مقدمه
کتاب أرض البرتقال الحزين (سرزمین پرتقالهای غمگین)، دومین مجموعه داستانی غسان کنفانی، نویسنده و مبارز فلسطینی، در سال ۱۹۶۲ منتشر شد. این اثر حاوی هفت داستان کوتاه است که هر یک روایتی از سرگذشت پناهجویان فلسطینی، تبعید، آوارگی، و رنجهای گریز از سرزمین مادری پس از فاجعهٔ نکبت ۱۹۴۸ را در دل دارد...
متن داستان را در کانال بخوانید :
https://www.tgoop.com/babakshakernotes
https://www.tgoop.com/davat1394/17715
Telegram
✍️ مصادره به متن ...
جستارهایی در ادبیات ،تاریخ و فرهنگ با نوشته های بابک شاکر
🔘 نشست «عصر روشن» با محوریت «تأثیر جنگ بر ادبیات جهان» در خانه هنرمندان ایران
🌀 نشست ماهانه «عصر روشن» در خانه هنرمندان ایران، با محوریت «تأثیر جنگ بر ادبیات جهان» برگزار خواهد شد.
🔻در این روز شاعران به یاد «پرنیا عباسی»، شاعر جوان ایرانی که به همراه خانوادهاش در حمله هوایی رژیم صهیونیستی در جنگ ۱۲ روزه به شهادت رسید، گردهمایی خواهند داشت.
🔻 معرفی کتابهای شعر تازه منتشر شده، شعرخوانی و گفتوگوی اهالی ادبیات و موسیقی از بخشهای ثابت «عصر روشن» است.
🔻علیرضا بهرامی و افسانه حسنیه مجریان این نشست هستند.
🔻نشست ماهانه «عصر روشن» ساعت ۱۷ جمعه ۲۰ تیر ۱۴۰۴ در سالن امیرخانی خانه هنرمندان ایران برگزار خواهد شد.
#خانه_هنرمندان_ایران
#سالن_استاد_امیرخانی
https://www.tgoop.com/davat1394/17716
@iranartists
🌀 نشست ماهانه «عصر روشن» در خانه هنرمندان ایران، با محوریت «تأثیر جنگ بر ادبیات جهان» برگزار خواهد شد.
🔻در این روز شاعران به یاد «پرنیا عباسی»، شاعر جوان ایرانی که به همراه خانوادهاش در حمله هوایی رژیم صهیونیستی در جنگ ۱۲ روزه به شهادت رسید، گردهمایی خواهند داشت.
🔻 معرفی کتابهای شعر تازه منتشر شده، شعرخوانی و گفتوگوی اهالی ادبیات و موسیقی از بخشهای ثابت «عصر روشن» است.
🔻علیرضا بهرامی و افسانه حسنیه مجریان این نشست هستند.
🔻نشست ماهانه «عصر روشن» ساعت ۱۷ جمعه ۲۰ تیر ۱۴۰۴ در سالن امیرخانی خانه هنرمندان ایران برگزار خواهد شد.
#خانه_هنرمندان_ایران
#سالن_استاد_امیرخانی
https://www.tgoop.com/davat1394/17716
@iranartists
روزانهها:
یک صوت بر دوگونه همی آیدت بهگوش
گاهی صدا همی نهیاش نام گه ندا
#عبدالرحمن_جامی
روزگار سازگار
https://www.tgoop.com/davat1394/17732
یک صوت بر دوگونه همی آیدت بهگوش
گاهی صدا همی نهیاش نام گه ندا
#عبدالرحمن_جامی
روزگار سازگار
https://www.tgoop.com/davat1394/17732
روزانهها:
جای زاهد ساحل وهم و خیال
جان عارف غرقهٔ بحر شهود
#عبدالرحمن_جامی
روزگار سازگار
https://www.tgoop.com/davat1394/17733
جای زاهد ساحل وهم و خیال
جان عارف غرقهٔ بحر شهود
#عبدالرحمن_جامی
روزگار سازگار
https://www.tgoop.com/davat1394/17733
آیا فضای مجازی به مثابهی سکونتگاه انسان است؟
#مزدک_پنجهای
برای هایدگر، انسان فقط در جهان حضور ندارد، بلکه حضور باید تبدیل به سکونت شود، انسان در وضعیت سکونت، میتواند اندیشه کند. بنابراین انسان در نسبت و همزیستی با چیزها، زمین، آسمان، خدایان و آدمیان معنا مییابد. از نظر هایدگر «انسان فقط وقتی سکونت میگزیند، میتواند بسازد.»
هایدگر واژهی ساختن را در ریشههای قدیمیاش در زبان آلمانی یعنی buan بازمیگرداند، که به معنای بودن و سکونت داشتن است. از این نظر او به تعبیری ساختن را هم به مثابهی سکونت داشتن میداند.
چرا که سکونت، نحوهی خاصی از زیستن در پیوند با هستی است. منظور او از سکونت، نه صرفاً سکونت در یک ساختمان، بلکه در جهان به عنوان یک کلیت انسانی و هستیشناختی است.
هایـدگر مفهوم چهارگان را برای تبیین سکونت مطرح میکند. به زعم هایدگر، انسان فقط آنگاه ساکن واقعی است که در هماهنگی با این چهار عنصر زندگی می کند:
زمین : تخت مادّی و زیستی.
آسمان : چرخهی زمان، فصلها، نور.
خدایان : امر قدسی، رازی، هستی.
آدمیان : دیگران، همزیستی، زبان
ساختن واقعی (مثلاً ساخت خانه یا معبد) یعنی فراهم آوردن مکانی که این چهارگان در هماهنگی باشند. سکونت، یک مفهوم هستیشناختی است که از طریق این چهار عنصر معنی میگیرد.
هایـدگر پس از خروج از حزب نازی، دورانی از زندگیاش را در کلبهی کوچکی در کوههای جنگلی شوارتسوالد (جنگل سیاه) گذراند. این کلبه برای او فقط محل زندگی نبود، بلکه محل اندیشه، نوشتن و سکونت شاعرانه بود. به همین دلیل هم آن کلبه تبدیل به بخشی از پروژهی فلسفیاش شد. آنجا برایش نوعی بازگشت به سادهزیستی و پیوند با طبیعت اتفاق افتاده بود؛ در مقابل جهان ماشینی و تکنولوژی برآمده از زیست مدرن که از دید او انسان را از سکونت واقعی دور میکرد.
در آثار متأخر، هایدگر با نگاه انتقادی به همهگیری تکنولوژی، هشدار میدهد که انسان دیگر «ساکن» نیست، بلکه فقط «حضور» دارد.
حال با این مقدمه به این پرسش، خواهم پرداخت که «آیا فضای مجازی میتواند به عنوان سکونتگاه انسان تلفی شود؟»
همانطور که گفته شد برای هایدگر، سکونت واقعی جایی است که در آن انسان در پیوند با زمین، آسمان، خدایان و دیگر آدمیان باشد. و این خلسه، اعتکاف، مراقبهگری و سکونت، تبدیل به اندیشیدن شود.
فضاهای مجازی چون متاورس، شبکههای اجتماعی، محیطهای دیجیتالی و... هر کدام ویژگیهایی دارند که از منظرهایدگر، انسان را از سکونت واقعی دور میکند:
الف: سکونت از پیوند با زمین جدا شده؛ دیگر «در زمین» زندگی نمیکنیم، بلکه روی «سطوح دیجیتال» شناوریم.
ب: ارتباطهای آدمی توسط ابزارهای غیرحضوری انجام میگیرد بنابراین سطحیاند، نه حضوری ملموس!
ج: مراقبهگری و سکوت جای خود را به هیاهو و مصرف داده است.
د: انسان خود را در فضای مجازی تبدیل به سوژهای محاسبهگر و مصرفکننده محتوا میشود.
در نگاه هایدگر، ذات تکنولوژی چیزی است که او «گِشتِل» مینامد: و در این فرایند انسان تحت کنترل و بهرهبرداری و شاید هم سوءاستفاده قرار گیرد.
با این وصف، انسان در فضای مجازی تمام هستی و خود را به «داده»، «نمایش»، «محتوا» و «ابزار حضور» فرو میکاهد. این دقیقاً مغایر، مسئله سکونت است. در فضای مجازی، انسان بیشتر در «اقامتگاههای موقت دادهها» زندگی میکند، نه در سکونتگاههای هستی. اگر بخواهیم فضای مجازی را سکونتگاه کنیم، باید نسبت به خود را با تکنولوژی، زبان، زمان و طبیعت بازاندیشی کنیم.
#پایگاه_خبری_تحلیلی_دوات
@davat1394
#مزدک_پنجهای
برای هایدگر، انسان فقط در جهان حضور ندارد، بلکه حضور باید تبدیل به سکونت شود، انسان در وضعیت سکونت، میتواند اندیشه کند. بنابراین انسان در نسبت و همزیستی با چیزها، زمین، آسمان، خدایان و آدمیان معنا مییابد. از نظر هایدگر «انسان فقط وقتی سکونت میگزیند، میتواند بسازد.»
هایدگر واژهی ساختن را در ریشههای قدیمیاش در زبان آلمانی یعنی buan بازمیگرداند، که به معنای بودن و سکونت داشتن است. از این نظر او به تعبیری ساختن را هم به مثابهی سکونت داشتن میداند.
چرا که سکونت، نحوهی خاصی از زیستن در پیوند با هستی است. منظور او از سکونت، نه صرفاً سکونت در یک ساختمان، بلکه در جهان به عنوان یک کلیت انسانی و هستیشناختی است.
هایـدگر مفهوم چهارگان را برای تبیین سکونت مطرح میکند. به زعم هایدگر، انسان فقط آنگاه ساکن واقعی است که در هماهنگی با این چهار عنصر زندگی می کند:
زمین : تخت مادّی و زیستی.
آسمان : چرخهی زمان، فصلها، نور.
خدایان : امر قدسی، رازی، هستی.
آدمیان : دیگران، همزیستی، زبان
ساختن واقعی (مثلاً ساخت خانه یا معبد) یعنی فراهم آوردن مکانی که این چهارگان در هماهنگی باشند. سکونت، یک مفهوم هستیشناختی است که از طریق این چهار عنصر معنی میگیرد.
هایـدگر پس از خروج از حزب نازی، دورانی از زندگیاش را در کلبهی کوچکی در کوههای جنگلی شوارتسوالد (جنگل سیاه) گذراند. این کلبه برای او فقط محل زندگی نبود، بلکه محل اندیشه، نوشتن و سکونت شاعرانه بود. به همین دلیل هم آن کلبه تبدیل به بخشی از پروژهی فلسفیاش شد. آنجا برایش نوعی بازگشت به سادهزیستی و پیوند با طبیعت اتفاق افتاده بود؛ در مقابل جهان ماشینی و تکنولوژی برآمده از زیست مدرن که از دید او انسان را از سکونت واقعی دور میکرد.
در آثار متأخر، هایدگر با نگاه انتقادی به همهگیری تکنولوژی، هشدار میدهد که انسان دیگر «ساکن» نیست، بلکه فقط «حضور» دارد.
حال با این مقدمه به این پرسش، خواهم پرداخت که «آیا فضای مجازی میتواند به عنوان سکونتگاه انسان تلفی شود؟»
همانطور که گفته شد برای هایدگر، سکونت واقعی جایی است که در آن انسان در پیوند با زمین، آسمان، خدایان و دیگر آدمیان باشد. و این خلسه، اعتکاف، مراقبهگری و سکونت، تبدیل به اندیشیدن شود.
فضاهای مجازی چون متاورس، شبکههای اجتماعی، محیطهای دیجیتالی و... هر کدام ویژگیهایی دارند که از منظرهایدگر، انسان را از سکونت واقعی دور میکند:
الف: سکونت از پیوند با زمین جدا شده؛ دیگر «در زمین» زندگی نمیکنیم، بلکه روی «سطوح دیجیتال» شناوریم.
ب: ارتباطهای آدمی توسط ابزارهای غیرحضوری انجام میگیرد بنابراین سطحیاند، نه حضوری ملموس!
ج: مراقبهگری و سکوت جای خود را به هیاهو و مصرف داده است.
د: انسان خود را در فضای مجازی تبدیل به سوژهای محاسبهگر و مصرفکننده محتوا میشود.
در نگاه هایدگر، ذات تکنولوژی چیزی است که او «گِشتِل» مینامد: و در این فرایند انسان تحت کنترل و بهرهبرداری و شاید هم سوءاستفاده قرار گیرد.
با این وصف، انسان در فضای مجازی تمام هستی و خود را به «داده»، «نمایش»، «محتوا» و «ابزار حضور» فرو میکاهد. این دقیقاً مغایر، مسئله سکونت است. در فضای مجازی، انسان بیشتر در «اقامتگاههای موقت دادهها» زندگی میکند، نه در سکونتگاههای هستی. اگر بخواهیم فضای مجازی را سکونتگاه کنیم، باید نسبت به خود را با تکنولوژی، زبان، زمان و طبیعت بازاندیشی کنیم.
#پایگاه_خبری_تحلیلی_دوات
@davat1394
👍1
دوات،یارمهربان:
کتابهای رسیده از انتشارات چارکوچه.《سجیر》از گروه داستانهای عربی ، آفرینهی رَجاء عالم،تام مكدانا،واتاو:علی ملایجردی، چاپ یکم ۱۴۰۳،شمارگان۲۰۰ نسخه قیمت۱۳۷هزارتومان
خرید اینترنتی از طریق سایت،ارتباط با ناشر توسط رایانامه.
پایگاه الکترونیکی(سایت):
www.charkucheh.ir
پست الکترونیکی(رایانامه):
[email protected]
کتابهای رسیده از انتشارات چارکوچه.《سجیر》از گروه داستانهای عربی ، آفرینهی رَجاء عالم،تام مكدانا،واتاو:علی ملایجردی، چاپ یکم ۱۴۰۳،شمارگان۲۰۰ نسخه قیمت۱۳۷هزارتومان
خرید اینترنتی از طریق سایت،ارتباط با ناشر توسط رایانامه.
پایگاه الکترونیکی(سایت):
www.charkucheh.ir
پست الکترونیکی(رایانامه):
[email protected]
👍3
دوات،یارمهربان:
کتابهای رسیده: از انتشارات چارکوچه.《هفت انار سوخته》از گروه شعرفارسی،عاشقانهها ، آفرینهی غلامحسین چهکندینژاد، چاپ یکم ۱۴۰۳،شمارگان۳۰۰ نسخه ۱۱۰هزارتومان
خرید اینترنتی از طریق سایت،ارتباط با ناشر توسط رایانامه.
پایگاه الکترونیکی(سایت):
www.charkucheh.ir
پست الکترونیکی(رایانامه):
[email protected]
عشق/ حال و هوا نمیشناسد/ شب، نیمه شب/ چهار نعل میتازد/ نگاه نمیکند/ حال اسب خوب است، یا بد
۹۲/۰۳/۱۵ص۷
لینکمستقیم خرید:
https://charkucheh.com/product/هفت-انار-سوخته/
کتابهای رسیده: از انتشارات چارکوچه.《هفت انار سوخته》از گروه شعرفارسی،عاشقانهها ، آفرینهی غلامحسین چهکندینژاد، چاپ یکم ۱۴۰۳،شمارگان۳۰۰ نسخه ۱۱۰هزارتومان
خرید اینترنتی از طریق سایت،ارتباط با ناشر توسط رایانامه.
پایگاه الکترونیکی(سایت):
www.charkucheh.ir
پست الکترونیکی(رایانامه):
[email protected]
عشق/ حال و هوا نمیشناسد/ شب، نیمه شب/ چهار نعل میتازد/ نگاه نمیکند/ حال اسب خوب است، یا بد
۹۲/۰۳/۱۵ص۷
لینکمستقیم خرید:
https://charkucheh.com/product/هفت-انار-سوخته/
👍2
دوات،یارمهربان:
کتابهای رسیده: از انتشارات چارکوچه.《سرود و سوگ(آداب ازدواج و مرثیهخوانی زنان در آبیز》از گروه آداب و رسوم ، آفرینهی علیرضا ابراهیمی، چاپ یکم ۱۴۰۳،شمارگان۵۵۰ نسخه، قیمت۱۹۵ هزارتومان
خرید اینترنتی از طریق سایت،ارتباط با ناشر توسط رایانامه.
پایگاه الکترونیکی(سایت):
www.charkucheh.ir
پست الکترونیکی(رایانامه):
[email protected]
کتابهای رسیده: از انتشارات چارکوچه.《سرود و سوگ(آداب ازدواج و مرثیهخوانی زنان در آبیز》از گروه آداب و رسوم ، آفرینهی علیرضا ابراهیمی، چاپ یکم ۱۴۰۳،شمارگان۵۵۰ نسخه، قیمت۱۹۵ هزارتومان
خرید اینترنتی از طریق سایت،ارتباط با ناشر توسط رایانامه.
پایگاه الکترونیکی(سایت):
www.charkucheh.ir
پست الکترونیکی(رایانامه):
[email protected]
👍2
دوات،یارمهربان:
کتابهای رسیده: از انتشارات چارکوچه.《آسمان شبی پر از ستارهی مجنون(شهویک تاسمان پربوو له ئه ستیرهی شیت)》از گروه شعر کردی،عراق ، آفرینهی بختیارعلی،واتاو علیاکبر جانوند،ویراستار سهیلا میهمی، چاپ یکم ۱۴۰۳،شمارگان۳۰۰ نسخه، قیمت۱۹۵ هزارتومان
خرید اینترنتی از طریق سایت،ارتباط با ناشر توسط رایانامه.
پایگاه الکترونیکی(سایت):
www.charkucheh.ir
پست الکترونیکی(رایانامه):
[email protected]
کتابهای رسیده: از انتشارات چارکوچه.《آسمان شبی پر از ستارهی مجنون(شهویک تاسمان پربوو له ئه ستیرهی شیت)》از گروه شعر کردی،عراق ، آفرینهی بختیارعلی،واتاو علیاکبر جانوند،ویراستار سهیلا میهمی، چاپ یکم ۱۴۰۳،شمارگان۳۰۰ نسخه، قیمت۱۹۵ هزارتومان
خرید اینترنتی از طریق سایت،ارتباط با ناشر توسط رایانامه.
پایگاه الکترونیکی(سایت):
www.charkucheh.ir
پست الکترونیکی(رایانامه):
[email protected]
👍2
میان وزن و زخم
در سالمرگ مهدی حمیدی شیرازی
✔️ بابک شاکر
دوات، یاداباد: در تقویم شعر فارسی، ۲۳ تیر، سالمرگ مهدی حمیدی شیرازی (۱۳۶۵–۱۲۹۳) است؛ شاعری که در مرز سنت و تجدد ایستاد، بیآنکه بهتمامی در هیچکدام حل شود. حمیدی، برخلاف نامش که گاه با حاشیه و جدل همراه بود، در بافت شعرش صاحب لحنی ویژه و شخصیتی مستقل است؛ کسی که شعر فارسی را نه از مسیر گسست، بلکه از مسیر امتداد، دگرگون کرد.
حمیدی از جمله شاعرانی بود که همزمان با نیما ظهور کردند، اما راه دیگری را برگزیدند. در روزگاری که شعر فارسی میان نوگرایی افراطی و وفاداری خشک به سنت در نوسان بود، او دست به تجربهای زد که شاید در نگاه اول «کلاسیک» بنماید، اما در عمق، نو بود. مهمترین نمود این امر را میتوان در غزلها و قصیدههای عاطفی او دید؛ شعرهایی که از وزن، موسیقی و استعارههای سنتی بهره میگیرند، اما «منِ» شاعر در آنها حضوری زنده، شکننده و نو دارد. شعر معروف «مرگ قو» (از مجموعه اشک معشوق) نمونهای درخشان از این ترکیب است؛ شعری که با بهرهگیری از تصویرسازی رمانتیک و عاطفی، مرگ را از قلمرو تعلیمی خارج کرده و به تجربهای زیسته و سوبژکتیو بدل میسازد:
شنیدم که چون قویِ زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد…
این شعر که در دهههای بعد، در کتب درسی و خاطرهی جمعی ایرانیان جا باز کرد، گواهیست بر هوشمندی حمیدی در تلفیق زبان تغزل با سویههای اندوه و فقدان.
اما حاشیههای زندگی حمیدی نیز در درک شعر او اهمیت دارند. او در دانشگاه تهران استاد ادبیات فارسی بود، اما زبان تند و گاه خودشیفتهوارش باعث شد با بسیاری از شاعران همدوره دچار تنش شود؛ از جمله با نیما یوشیج، که حمیدی دربارهاش نوشته بود: «شعرش شبیه زبان بچههاییست که تازه حرف زدن میآموزند» (نقل به مضمون از مقدمه بر شعر و هنر). همین رویکرد خصمانه باعث شد حمیدی نزد طیفی از منتقدان چهرهای سنتی، واپسگرا و حتی ضد نوآوری تلقی شود، حالآنکه در شعرش گاه تجربههایی دیده میشود که بهمراتب جسورتر از همنسلانش بودهاند.
حمیدی همچنین شاعری بود که تنهایی را با خود به شعر آورد. در غزلهایش، مخاطب اغلب نه معشوق بیرونی، که مخاطبِ خیال و غیاب است. او شعر را به عرصهی درونکاوی بدل میکند، بیآنکه از موسیقی زبان فاصله بگیرد. زبانش گاه به سعدی نزدیک میشود، اما از طنز و خونسردی آن خالیست. گاه به حافظ نظر دارد، اما بدون آن خرقانگی و شطح. او شاعریست که میکوشد در عصر زخم و زوال، از طریق زبان عروضی، عاطفهای زنده و گسسته را منتقل کند؛ عاطفهای که گاه اروتیک است، گاه مالیخولیایی، و گاه در مرز جنون.
حمیدی، همچنین پژوهشگر بود و آثاری چون دستور زبان فارسی، شعر و هنر، و برگزیدهی تاریخ ادبیات ایران را نوشت که در زمان خود تأثیرگذار بودند. نگاه او به ادبیات، نگاه کسی بود که هم به تاریخ وفادار است، هم به حس. در یکی از مقالههایش نوشته بود: «شاعر اگر گریه نکند، شعرش هم کسی را نمیگریاند.» این جمله ساده، شاید خلاصهی جهان حمیدی باشد: شاعری که وزن را نگاه داشت، اما با آن گریست.
اکنون، در سالمرگ مهدی حمیدی شیرازی، اگرچه نامش در سایهی نامهای بلند دیگر معاصرانش قرار گرفته، اما بازخوانی آثارش نشان میدهد که شعر فارسی مدیون کسانیست که در مرزها ایستادند؛ نه از آن جهت که سنت را انکار نکردند، بلکه چون آن را خانهای برای بیان نو ساختند. شعر حمیدی خانهایست در باد. موزون، اما لرزان. متین، اما پر اندوه!
https://www.tgoop.com/davat1394/17744
در سالمرگ مهدی حمیدی شیرازی
✔️ بابک شاکر
دوات، یاداباد: در تقویم شعر فارسی، ۲۳ تیر، سالمرگ مهدی حمیدی شیرازی (۱۳۶۵–۱۲۹۳) است؛ شاعری که در مرز سنت و تجدد ایستاد، بیآنکه بهتمامی در هیچکدام حل شود. حمیدی، برخلاف نامش که گاه با حاشیه و جدل همراه بود، در بافت شعرش صاحب لحنی ویژه و شخصیتی مستقل است؛ کسی که شعر فارسی را نه از مسیر گسست، بلکه از مسیر امتداد، دگرگون کرد.
حمیدی از جمله شاعرانی بود که همزمان با نیما ظهور کردند، اما راه دیگری را برگزیدند. در روزگاری که شعر فارسی میان نوگرایی افراطی و وفاداری خشک به سنت در نوسان بود، او دست به تجربهای زد که شاید در نگاه اول «کلاسیک» بنماید، اما در عمق، نو بود. مهمترین نمود این امر را میتوان در غزلها و قصیدههای عاطفی او دید؛ شعرهایی که از وزن، موسیقی و استعارههای سنتی بهره میگیرند، اما «منِ» شاعر در آنها حضوری زنده، شکننده و نو دارد. شعر معروف «مرگ قو» (از مجموعه اشک معشوق) نمونهای درخشان از این ترکیب است؛ شعری که با بهرهگیری از تصویرسازی رمانتیک و عاطفی، مرگ را از قلمرو تعلیمی خارج کرده و به تجربهای زیسته و سوبژکتیو بدل میسازد:
شنیدم که چون قویِ زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد…
این شعر که در دهههای بعد، در کتب درسی و خاطرهی جمعی ایرانیان جا باز کرد، گواهیست بر هوشمندی حمیدی در تلفیق زبان تغزل با سویههای اندوه و فقدان.
اما حاشیههای زندگی حمیدی نیز در درک شعر او اهمیت دارند. او در دانشگاه تهران استاد ادبیات فارسی بود، اما زبان تند و گاه خودشیفتهوارش باعث شد با بسیاری از شاعران همدوره دچار تنش شود؛ از جمله با نیما یوشیج، که حمیدی دربارهاش نوشته بود: «شعرش شبیه زبان بچههاییست که تازه حرف زدن میآموزند» (نقل به مضمون از مقدمه بر شعر و هنر). همین رویکرد خصمانه باعث شد حمیدی نزد طیفی از منتقدان چهرهای سنتی، واپسگرا و حتی ضد نوآوری تلقی شود، حالآنکه در شعرش گاه تجربههایی دیده میشود که بهمراتب جسورتر از همنسلانش بودهاند.
حمیدی همچنین شاعری بود که تنهایی را با خود به شعر آورد. در غزلهایش، مخاطب اغلب نه معشوق بیرونی، که مخاطبِ خیال و غیاب است. او شعر را به عرصهی درونکاوی بدل میکند، بیآنکه از موسیقی زبان فاصله بگیرد. زبانش گاه به سعدی نزدیک میشود، اما از طنز و خونسردی آن خالیست. گاه به حافظ نظر دارد، اما بدون آن خرقانگی و شطح. او شاعریست که میکوشد در عصر زخم و زوال، از طریق زبان عروضی، عاطفهای زنده و گسسته را منتقل کند؛ عاطفهای که گاه اروتیک است، گاه مالیخولیایی، و گاه در مرز جنون.
حمیدی، همچنین پژوهشگر بود و آثاری چون دستور زبان فارسی، شعر و هنر، و برگزیدهی تاریخ ادبیات ایران را نوشت که در زمان خود تأثیرگذار بودند. نگاه او به ادبیات، نگاه کسی بود که هم به تاریخ وفادار است، هم به حس. در یکی از مقالههایش نوشته بود: «شاعر اگر گریه نکند، شعرش هم کسی را نمیگریاند.» این جمله ساده، شاید خلاصهی جهان حمیدی باشد: شاعری که وزن را نگاه داشت، اما با آن گریست.
اکنون، در سالمرگ مهدی حمیدی شیرازی، اگرچه نامش در سایهی نامهای بلند دیگر معاصرانش قرار گرفته، اما بازخوانی آثارش نشان میدهد که شعر فارسی مدیون کسانیست که در مرزها ایستادند؛ نه از آن جهت که سنت را انکار نکردند، بلکه چون آن را خانهای برای بیان نو ساختند. شعر حمیدی خانهایست در باد. موزون، اما لرزان. متین، اما پر اندوه!
https://www.tgoop.com/davat1394/17744