#فاضل_نظری
چون شمع سراپا شرر گریهام ای خار
با این تن پر آبله و پینه چه گفتی؟
ای کاش که از رستم پیروز نپرسند
از کشتن سهراب به تهمینه چه گفتی؟
از خویش مکدر شد و چشم از همگان بست
ای آه جگرسوز... به آیینه چه گفتی !
#چ
چون شمع سراپا شرر گریهام ای خار
با این تن پر آبله و پینه چه گفتی؟
ای کاش که از رستم پیروز نپرسند
از کشتن سهراب به تهمینه چه گفتی؟
از خویش مکدر شد و چشم از همگان بست
ای آه جگرسوز... به آیینه چه گفتی !
#چ
#داوود_واعظی_مصباح
دلبسته ی ابروی کمانت شده این دل
در دامنه ی دامِ بلای تو اسیرم
گر با تو نباشم به چه کار آیدم این عشـق
بی عشـق تو آن مفلس بی چیز و فقیرم
#د
#داوود_واعظی_مصباح
دلبسته ی ابروی کمانت شده این دل
در دامنه ی دامِ بلای تو اسیرم
گر با تو نباشم به چه کار آیدم این عشـق
بی عشـق تو آن مفلس بی چیز و فقیرم
#د
#سهراب_سپهری
صبح است
باید بلند شد
در امتداد وقت قدم زد
گل را نگاه کرد
ابهام را شنید
باید دوید تا تهِ بودن
#ص
صبح است
باید بلند شد
در امتداد وقت قدم زد
گل را نگاه کرد
ابهام را شنید
باید دوید تا تهِ بودن
#ص
#حسین_منزوی
هزار گل اگرم هست ، هر هزار تويى
گل اند اگر همه اينان ، همه بهار تويى
به گرد حسن تو هم ، اين دويدگان نرسند
پياده اند حريفان و شهسوار تويى
زلال چشمه ى جوشيده از دل سنگى
الا ڪه آينه ى صبح بى غبار تويى
دلم هواى تو دارد ، هواى زمزمه ات
بخوان ڪه جارى آواز جويبار تويى
#ه
هزار گل اگرم هست ، هر هزار تويى
گل اند اگر همه اينان ، همه بهار تويى
به گرد حسن تو هم ، اين دويدگان نرسند
پياده اند حريفان و شهسوار تويى
زلال چشمه ى جوشيده از دل سنگى
الا ڪه آينه ى صبح بى غبار تويى
دلم هواى تو دارد ، هواى زمزمه ات
بخوان ڪه جارى آواز جويبار تويى
#ه
#فروغی_بسطامی
ای که به عشق او زدی خنده به چاک سینهام
شکر خدا که دوختم جیب دریدهٔ تو را
دست مکش به موی او مات مشو به روی او
تا نکشد به خون دل دامن دیدهٔ تو را
#الف
ای که به عشق او زدی خنده به چاک سینهام
شکر خدا که دوختم جیب دریدهٔ تو را
دست مکش به موی او مات مشو به روی او
تا نکشد به خون دل دامن دیدهٔ تو را
#الف
#ناظم_هروی
دل را به شبنشینی پروانه بردهایم
دیوانه را به صحبت دیوانه بردهایم
هر گاه رفتهایم به میخانه از درت
سنگی به نذر شیشه و پیمانه بردهایم
#د
دل را به شبنشینی پروانه بردهایم
دیوانه را به صحبت دیوانه بردهایم
هر گاه رفتهایم به میخانه از درت
سنگی به نذر شیشه و پیمانه بردهایم
#د
#صائب_تبریزی
گر چه از شوخی نگیرد یک نفس یک جا قرار
ناز عالم را همان سر در کنار چشم توست
هر که را باشد دلی، می چیند از چشم تو درد
هر کجا نازی بود، بیماردار چشم توست
#گ
گر چه از شوخی نگیرد یک نفس یک جا قرار
ناز عالم را همان سر در کنار چشم توست
هر که را باشد دلی، می چیند از چشم تو درد
هر کجا نازی بود، بیماردار چشم توست
#گ
#محتشم_کاشانی
دل بردن چنین ز اسیران ساده دل
گوهر به حیله از کف طفلان ربودن است
در ابتدای وصل به هجرم اسیر ساخت
وصلی چنین بهشت به کافر نمودن است
#د
دل بردن چنین ز اسیران ساده دل
گوهر به حیله از کف طفلان ربودن است
در ابتدای وصل به هجرم اسیر ساخت
وصلی چنین بهشت به کافر نمودن است
#د
#افشین_یدالهی
در زمستان،گرمم از گرماے تو
در بهاران شادم از آواے تو
فصل گرما،گرمے اش از قلب من
در خزان،برگم و میمیریم به پیش پاے تو
ڪاش فصل پنجمے در راه بود
ڪاش نامش فصل وصل ماه بود
#د
در زمستان،گرمم از گرماے تو
در بهاران شادم از آواے تو
فصل گرما،گرمے اش از قلب من
در خزان،برگم و میمیریم به پیش پاے تو
ڪاش فصل پنجمے در راه بود
ڪاش نامش فصل وصل ماه بود
#د
#حمید_حسینی
در باور من ترانه یعنے چشمت
بر هدهد عشق، شانه یعنے چشمت
مے نوشم از احساس تو هر شب، آری
سرچشمه ے جاودانه یعنے چشمت
#د
در باور من ترانه یعنے چشمت
بر هدهد عشق، شانه یعنے چشمت
مے نوشم از احساس تو هر شب، آری
سرچشمه ے جاودانه یعنے چشمت
#د