Telegram Web
🍂جاده‌ٔ زندگی،
هرگز بُن بست نیست!
نفسی تـازه کن،
کفش‌هایت را بپوش
و دوباره دل به راه بسپار!
آغوش خداوند همیشه انتظارت را میکشد❤️
دريا باش
كه اگر
کسے سنگ به سويت
پرتاب كرد،
سنگ غرق شود
نه آن كه تو متلاطم شوے
حرف ها سه دسته اند.
دسته اول: گفتنی ها
دسته دوم: نوشتنی ها
و دسته سوم: قورت دادنی ها
دو تای اول سبکت می کنند
اما سومی سنگینت میکند.
لذتی بالاتر از این نیست
که کسی را بیابی که جهان را مثل تو ببیند.
این‌گونه می‌فهمیم که دیوانه نبوده‌ایم!
تنها کسی که لیاقت یه
جای ویژه توی قلبت
رو داره
اونیه که هرگز باعث نمیشه
تو احساس کنی فقط
یه گزینه ای
گر زغمت شکست دل، راز تو فاش کی کند؟
گنج نهفته‌تر شود، خانه اگر خراب شد!

#کلیم_کاشانی


خواستَم یِک شَب بِگویَم عاشِقَت هَستَم ، وَلی


تَرسِ این را که بِگویی : به جَهنَم ، داشتَم ..!


#شایان_مصلح
چه حس خوبی ست، اینکه در کسی تمام خوبی ها را پیدا کنی. خوبی هایش را بگذاری جلوی چشمانت و کیف کنی از اتتخابی که کرده ای. چه حس خوبی ست، همه چیز را در یک نفر خلاصه کنی و بعد بنشینی هی بشماری، هی بشماری، انقدر که زندگی کفاف شمردن خوبی هایش را ندهد. این انسان، که سیری ناپذیری از ویژگی های مزخرفش است را مهار کنید.
چه حس خوبی ست، هر صبح، هر شب، هر لحظه از زندگی ات را در آغوش کسی خلاصه کنی که معمولی ست، اما همین انسان معمولی، عجیب تو را عاشق خودش کرده باشد. تجربه های گوناگون را فدا کنید، اما این حس خوب را از خودتان دریغ نکنید.
- میثم اسفندیار
~🌧
👈حرف را باید زد.
درد را باید گفت.
سخن از مهر من و جور تو نیست،سخن از...
متلاشی شدن دوستی است...!

#حمید_مصدق
مردم همیشه به نصیحت نیاز ندارن.
گاهی فقط به دستی نیاز دارن برای گرفتن،
به گوشی برای شنیده شدن
و به قلبی برای درک اونها.
🌹🌷روزی به کریم خان زند گفتند، فردی میخواهد شما را ببیند و مدام گریه میکند. کریم خان گفت: "وقتی گریه هایش تمام شد بیاریدش نزد من". پس از ساعت ها گریه کردن شخص ساکت شد و گفت قربان من کور مادر زاد بودم به زیارت قبر پدر بزرگوار شما رفتم و شفایم را از او گرفتم .

کریم‌خان دستور داد چشم های این فرد را کور کنید! تا برود دوباره شفایش را بگیرد! اطرافیان به شاه گفتند قربان این شفا گرفته پدر شماست. ایشان را به پدرتان ببخشید.
وکیل الرعایا گفت: پدر من تا زنده بود در گردنه بید سرخ دزدی میکرد، من نمیدانم قبرش کجاست و من به زور این شمشیر حکمران شدم. پس از اینکه من به شاهی رسیدم عده‌ای چاپلوس برایش آرامگاه ساختند و آنجا را ابوالوکیل نامیدند. پدر من چگونه می تواند شفا دهنده باشد؟
اگر متملقین میدان پیدا کنند دین و دنیای مان را به تباهی میکشند!

📚کتاب “کریم خان زند” از پناهی سمنانی
گاهی تنهایی بهتره ....
تنهایی، شاخه ی درختی ست پشت پنجره ام …
گاهی لباسِ برگ میپوشد ،
گاهی لباسِ برف …
اما همیشه هست
آدمها را آرام آرام دوست داشته باشیم !
هر بار چای داغ را با عجله سر کشیدیم، سوختیم...!
ﺍﻭﻧــﯽ ﮐـﻪ ﻭﺍﻗـﻌـﺎ ﺩﻭﺳـِﺖ ﺩﺍﺷـﺘـﻪ ﺑـﺎﺷـﻪ ...
ﺷـﺎﯾـﺪ ﺍﺫﯾـﺘـﺖ ﮐـﻨـﻪ ...
ﻭﻟـﯽ ﻫـﯿـﭻ ﻭﻗــﺖ ﻋـﺬﺍﺑـﺖ ﻧـﻤـﯿـﺪﻩ ...
ﺷـﺎﯾـﺪ ﭼـﻨـﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﻫـﻢ ﺣـﺎﻟـﺘـﻮ ﻧـﭙـﺮﺳـﻪ ...
ﻭﻟـﯽ ﻫـﻤـﻪ ﺣـﻮﺍﺳـﺶ ﭘـﯿـﺶِ ﺗــﻮﺋـﻪ ...
ﺷـﺎﯾـﺪ ﺑـﺎﻫـﺎﺕ ﻗــﻬـﺮ ﮐـﻨـﻪ ...
ﻭﻟـﯽ ﻫـﯿـﭻ ﻭﻗـﺖ ﺭﺍﺣــﺖ ﺍﺯﺕ
ﺩﻝ نمی کنه ...
درود بر شما دوستان و همراهان عزیز ... از اینکه همراهمون هستین سپاسگزاریم و ازتون میخوام که به کانال جدید که لینک رو براتون فرستادم جوین بشین و لحظات خوب و ماندگاری کنار هم داشته باشیم... یا حق🙏
# دلنوشته ها
2025/02/15 19:08:35
Back to Top
HTML Embed Code: