منشین بی مِی و معشوق به امّید بهشت
خوشتر از میکده -بیدرد!- مگر جایی هست؟
غمِ ناآمده امروز چرا باید خورد؟
نقد فرصت مده از دست که فردایی هست
نه همین دیدهی «مجذوب» تو حیران تو شد
از تو در دیدهی هر ذرّه تماشایی هست...
#مجذوب_تبریزی
خوشتر از میکده -بیدرد!- مگر جایی هست؟
غمِ ناآمده امروز چرا باید خورد؟
نقد فرصت مده از دست که فردایی هست
نه همین دیدهی «مجذوب» تو حیران تو شد
از تو در دیدهی هر ذرّه تماشایی هست...
#مجذوب_تبریزی
جانا بیار باده که ایام میرود
تلخی غم به لذت آن جام میرود
جامی که عقل و روح حریف و جلیس اوست
نی نفس کوردل که سوی دام میرود
با جام آتشین چو تو از در درآمدی
وسواس و غم چو دود سوی بام میرود
#مـولانـا
تلخی غم به لذت آن جام میرود
جامی که عقل و روح حریف و جلیس اوست
نی نفس کوردل که سوی دام میرود
با جام آتشین چو تو از در درآمدی
وسواس و غم چو دود سوی بام میرود
#مـولانـا
هرچه می بینی همه نور خداست
تا نه پنداری که او از ما جداست
دیدهٔ دل باز کن تا بنگری
روی جانانی که نور چشم ماست
جز صفات ذات او موجود نیست
ور تو گوئی هست آن عین خطاست
#شاہنعمتالله_ولی
تا نه پنداری که او از ما جداست
دیدهٔ دل باز کن تا بنگری
روی جانانی که نور چشم ماست
جز صفات ذات او موجود نیست
ور تو گوئی هست آن عین خطاست
#شاہنعمتالله_ولی
عشق تو دل را نکو پیرایهایست
دیده را دیدار تو سرمایهایست
تیر مژگان ترا خون ریختن
در طریق عشق کمتر پایهایست
از وفا فرزند اندوه ترا
دل ز مادر مهربانتر دایهایست
#انوری
دیده را دیدار تو سرمایهایست
تیر مژگان ترا خون ریختن
در طریق عشق کمتر پایهایست
از وفا فرزند اندوه ترا
دل ز مادر مهربانتر دایهایست
#انوری
از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست
آری قمر امشب به خدا تا سحر اینجاست
آهسته به گوش فلک از بنده بگوئید
چشمت ندود این همه یک شب قمر اینجاست
آری قمر آن قمری خوشخوان طبیعت
آن نغمه سرا بلبل باغ هنر اینجاست
#شهریار
آری قمر امشب به خدا تا سحر اینجاست
آهسته به گوش فلک از بنده بگوئید
چشمت ندود این همه یک شب قمر اینجاست
آری قمر آن قمری خوشخوان طبیعت
آن نغمه سرا بلبل باغ هنر اینجاست
#شهریار
چشمت خوشست و بر اثر خواب خوشترست
طعم دهانت از شکر ناب خوشترست
زنهار از آن تبسم شیرین که میکنی
کز خنده شکوفه سیراب خوشترست
شمعی به پیش روی تو گفتم که برکنم
حاجت به شمع نیست که مهتاب خوشترست
#سعدی
طعم دهانت از شکر ناب خوشترست
زنهار از آن تبسم شیرین که میکنی
کز خنده شکوفه سیراب خوشترست
شمعی به پیش روی تو گفتم که برکنم
حاجت به شمع نیست که مهتاب خوشترست
#سعدی
بدرود شب دوش که چون ماه برآمد
ناخوانده نگارم ز در حجره درآمد
زیر و زبر از غایت مستی و چو بنشست
مجلس همه از ولوله زیر و زبر آمد
نقلم همه شد شکر و بادام که آن بت
با چشم چو بادام و لب چون شکر آمد
#انـوری
ناخوانده نگارم ز در حجره درآمد
زیر و زبر از غایت مستی و چو بنشست
مجلس همه از ولوله زیر و زبر آمد
نقلم همه شد شکر و بادام که آن بت
با چشم چو بادام و لب چون شکر آمد
#انـوری
بیا که مانده شرابی به جامِ باده هنوز
بیا که عشق به امیدت ایستاده هنوز
اگرچه بالِ پریدن پریده از کفِ ما
و ماندهایم در آغازِ راهِ جاده هنوز
چه روزها که گذشت و غمِ تو کهنه نشد
فلک به عشق و وفا مثلِ من نزاده هنوز !
#جویا_معروفی
بیا که عشق به امیدت ایستاده هنوز
اگرچه بالِ پریدن پریده از کفِ ما
و ماندهایم در آغازِ راهِ جاده هنوز
چه روزها که گذشت و غمِ تو کهنه نشد
فلک به عشق و وفا مثلِ من نزاده هنوز !
#جویا_معروفی
مرا، جانم صدا کن از برایت خانه میسازم
به چشم خویش و بیگانه تو را دردانه میسازم
اگر شمعی شوی، روشن کنی دنیایم از ظلمت
خودم را بی تامل گِردِ تو پروانه می سازم
بیا دل را به مهمانی جام لب ببر یک شب
ببین شب را چگونه از برت مستانه میسازم
#مرضیه_شهرزادپور
به چشم خویش و بیگانه تو را دردانه میسازم
اگر شمعی شوی، روشن کنی دنیایم از ظلمت
خودم را بی تامل گِردِ تو پروانه می سازم
بیا دل را به مهمانی جام لب ببر یک شب
ببین شب را چگونه از برت مستانه میسازم
#مرضیه_شهرزادپور
صدایم کن در این باران، صدا را دوست میدارم
تو باشی عاشقی در این هوا را دوست میدارم
چه حالی میدهد با تو شراب و شعر و موسیقی
نمی دانی چه بیحد این فضا را دوست میدارم
سرآمد در بلا هستی، بکش رویِ سرم دستی
بلا بالایِ من! با تو، بلا را دوست میدارم
#شهراد_میدری
تو باشی عاشقی در این هوا را دوست میدارم
چه حالی میدهد با تو شراب و شعر و موسیقی
نمی دانی چه بیحد این فضا را دوست میدارم
سرآمد در بلا هستی، بکش رویِ سرم دستی
بلا بالایِ من! با تو، بلا را دوست میدارم
#شهراد_میدری
ز دریچه های چشمم نظری به ماه داری
چه بلند بختی ای دل که به دوست راه داری
به شب سیاه عاشق چکند پری که شمعی است
تو فروغ ماه من شو که فروغ ماه داری
بگشای روی زیبا ز گناه آن میندیش
به خدا که کافرم من تو اگر گناه داری
#شهریار
چه بلند بختی ای دل که به دوست راه داری
به شب سیاه عاشق چکند پری که شمعی است
تو فروغ ماه من شو که فروغ ماه داری
بگشای روی زیبا ز گناه آن میندیش
به خدا که کافرم من تو اگر گناه داری
#شهریار
در خم چوگان زلف دلبران انداخت دل
هر که با خوبان سواری کرد در میدان عشق
من درین میدان سواری کردهام تا لاجرم
کردهام دل همچو گوی اندر خم چوگان عشق
در جهان برهان خوبی شد بت دلدار من
تا شد او برهان خوبی من شدم برهان عشق
#سنایی
هر که با خوبان سواری کرد در میدان عشق
من درین میدان سواری کردهام تا لاجرم
کردهام دل همچو گوی اندر خم چوگان عشق
در جهان برهان خوبی شد بت دلدار من
تا شد او برهان خوبی من شدم برهان عشق
#سنایی
آن که گل را شاهد و خوشبو کند
هر چپی را راست فضل او کند
هر شمالی را یمینی او دهد
بحر را ماء معینی او دهد
گر چپی با حضرت او راست باش
تا ببینی دست برد لطف هاش
#مولانا
هر چپی را راست فضل او کند
هر شمالی را یمینی او دهد
بحر را ماء معینی او دهد
گر چپی با حضرت او راست باش
تا ببینی دست برد لطف هاش
#مولانا
ما عاشـقانِ مستیم، سر را ز پا ندانیم
این نکتهها بگیرید، بر مردمان هشیار
در راه عشق اگر سر، بر جای پا نهادیم
بر ما مگیر نکته، ما را ز دســت مگذار
در فال ما نیاید، جز عاشـقی و مسـتی
در کارِ ما بهائی، کرد استخاره صــد بار
#شیخ_بهایی
این نکتهها بگیرید، بر مردمان هشیار
در راه عشق اگر سر، بر جای پا نهادیم
بر ما مگیر نکته، ما را ز دســت مگذار
در فال ما نیاید، جز عاشـقی و مسـتی
در کارِ ما بهائی، کرد استخاره صــد بار
#شیخ_بهایی
ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن
دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن
نزد شاهین محبت بی پر و بال آمدن
پیش باز عشق آیین کبوتر داشتن
سوختن بگداختن چون شمع و بزم افروختن
تم به یاد روی جانان اندر آذر داشتن
#پروین_اعتصامی
دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن
نزد شاهین محبت بی پر و بال آمدن
پیش باز عشق آیین کبوتر داشتن
سوختن بگداختن چون شمع و بزم افروختن
تم به یاد روی جانان اندر آذر داشتن
#پروین_اعتصامی
شاهان سفیهان را همه، بسته به زندان میکشند
تو از چَه و زندانِشان سوی تماشا میکشی
تن را که لاغر میکنی، پر مشک و عنبر میکنی
مر پشهٔ را پیش کَش، شهپرِّ عَنقا میکشی
زاغِ تنِ مردار را، در جیفه رغبت میدهی
طوطیِّ جانِ پاک را، مست و شکرخا میکشی
#مولانا
تو از چَه و زندانِشان سوی تماشا میکشی
تن را که لاغر میکنی، پر مشک و عنبر میکنی
مر پشهٔ را پیش کَش، شهپرِّ عَنقا میکشی
زاغِ تنِ مردار را، در جیفه رغبت میدهی
طوطیِّ جانِ پاک را، مست و شکرخا میکشی
#مولانا
یار باید یار را در راه حق رهبر شود
نه که سازد یار را از دین و از ایمان جدا
یار باید یار باشد در فراق و در وصال
نه بود در وصل یار و یار و در هجران جدا
یار باید یار را غمخوار باشد در بلا
زو جدا هرگز نگردد گر شود از جان جدا...
#فیض_کاشانی
نه که سازد یار را از دین و از ایمان جدا
یار باید یار باشد در فراق و در وصال
نه بود در وصل یار و یار و در هجران جدا
یار باید یار را غمخوار باشد در بلا
زو جدا هرگز نگردد گر شود از جان جدا...
#فیض_کاشانی
در نمازند درختان و به تسبیح طیور
در رکوعست بنفشه که دوتا میآید
هر چه آمد سوی هستی ره هستی گم کرد
که ز مستی نشناسد که کجا میآید
از یکی روح در این راه چو رو واپس کرد
اصل خود دید ز ارواح جدا میآید
#مولانا
در رکوعست بنفشه که دوتا میآید
هر چه آمد سوی هستی ره هستی گم کرد
که ز مستی نشناسد که کجا میآید
از یکی روح در این راه چو رو واپس کرد
اصل خود دید ز ارواح جدا میآید
#مولانا
ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺯﺑﺎﻥ ﻭ ﺩﻟﺮﺑﺎ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺗﻮﺭﺍ
ﺷﻌﻠﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﻣﻌـﺒﺪِ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﮐﺸﺘﯽِ ﺑﯽ ﺑﺎﺩﺑﺎﻧﻢ ﮔﺸﺘﻪ ﺍﺯ ﺳﺎﺣﻞ به دﻭﺭ
ﺩﺭ ﺗﻼﻃم هاﯼ ﺩﺭﯾـﺎ، ﻧﺎﺧـﺪﺍ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺩﯾﺪﻧﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑَﺮﻡ ﺑﺎ ﺧـﻮﺩ ﺑـﻪ ﮔﻮﺭ
ﮔﺮﭼﻪ ﻓﺮﺩﺍﯼ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺧـﻮﺍﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ...
#علی_قیصری
ﺷﻌﻠﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﻣﻌـﺒﺪِ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﮐﺸﺘﯽِ ﺑﯽ ﺑﺎﺩﺑﺎﻧﻢ ﮔﺸﺘﻪ ﺍﺯ ﺳﺎﺣﻞ به دﻭﺭ
ﺩﺭ ﺗﻼﻃم هاﯼ ﺩﺭﯾـﺎ، ﻧﺎﺧـﺪﺍ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺩﯾﺪﻧﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑَﺮﻡ ﺑﺎ ﺧـﻮﺩ ﺑـﻪ ﮔﻮﺭ
ﮔﺮﭼﻪ ﻓﺮﺩﺍﯼ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺧـﻮﺍﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ...
#علی_قیصری
عشق جانان در میان جان ماست
گنج معنی در دل ویران ماست
ما به درد دل گرفتار آمدیم
وین عجب کاین درد دل درمان ماست
هر کسی را کفر و ایمانی بود
زلف رویش کفر و هم ایمان ماست
#شاہنعمتالله_ولی
گنج معنی در دل ویران ماست
ما به درد دل گرفتار آمدیم
وین عجب کاین درد دل درمان ماست
هر کسی را کفر و ایمانی بود
زلف رویش کفر و هم ایمان ماست
#شاہنعمتالله_ولی