هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت

گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی
حاصل عمر آن دم است باقی ایام رفت

یاد تو می‌رفت و ما عاشق و بیدل شدیم
پرده برانداختی کار به اتمام رفت


#سعدی

مرا گفت برخیز و دل شاددار
روان را ز درد و غم آزاد دار

نگر تا که دل را نداری تباه
ز اندیشه و داد فریاد خواه

جهان چون گذاری همی بگذرد
خردمند مردم چرا غم خورد


#فردوسی

بر زلف تو باید که ره شانه ببندند
یا مشک‌فروشان در کاشانه ببندند

آن جا که تویی جای نظر بستن ما نیست
گو اهل نصیحت لب از افسانه ببندند

خرم دل قومی که به یاد لب لعلت
پیمان همه با گردش پیمانه ببندند


#فروغی_بسطامی

گرچه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت
وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت

شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت
با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت

حاش لله که وفای تو فراموش کند
سخن مصلحت آمیز کسان گوش کند


#وحشی_بافقی

دست با تو در کمر خواهیم کرد
قصد آن تنگ شکر خواهیم کرد

در سر زلف تو سر خواهیم باخت
کار با تو سر به سر خواهیم کرد

چون لب شیرین تو خواهیم دید
پای کوبان شور و شر خواهیم کرد


#عطار

عقل و دل روزی زهم دلخور شدند
هر دو از احساس نفرت پر شدند

دل به چشمان کسی وابسته بود
عقل از این بچه بازی خسته بود

حرف حق با عقل بود اما چه سود
پیش دل حقانیت مطرح نبود...


#وحیدرضا_عاملی

شبی به روز بگیرم کمند زلفت و گویم:
بیار بوسه، که امروز نیست روز مدارا

جراحت دل عاشق دواپذیر نباشد
چو درد دوست بیامد چه می‌کنیم دوا را؟

صبور باش درین غصه، اوحدی، که صبوران
سخن ز خار برون آورند و سیم ز خارا


#اوحدی_مراغه‌ای

اگر چه دل به کسی داد، جان ماست هنوز
به جان او که دلم بر سر وفاست هنوز

ندانم از پی چندین جفا که با من کرد
نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز؟

چو مرده باشم اگر بگذرد به خاک لحد
به بانگ نعره برآید که جان ماست هنوز


#سعدی

نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت
سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت

اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت

اول آنکس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم


#وحشی_بافقی

جای جانان است اینجا مایه جانم کجاست؟
منزل سلطان خوبان است سلطانم کجاست؟

همچو مجنون کوه هامون می نوردم بهر او
سو بسو می جویمش اما نمیدانم کجاست؟

بلبل فصل خزانم واله شیدای گل
ای دریغا نو گل گلزار رضوانم کجاست؟


#خالد_نقشبندی

امشب من و تو هردو، مستیم، ز می اما
تو مست می حسنی، من، مست می سودا

از صحبت من با تو، برخاست بسی فتنه
دیوانه چو بنشیند، با مست بود غوغا

ای دل! به ره دیده، کردی سفر از پیشم
رفتی و که می‌داند، حال سفر دریا؟


#سلمان_ساوجی

ای دل چو هست حاصل کار جهان عدم
بر دل منه ز بهر جهان هیچ بار غم

افکنده همچو سفره مباش از برای نان
همچون تنور گرم مشو از پی شکم

تو مست خواب غفلتی و از برای تو
ایزد فکنده خوان کرم در سپیده دم


#منوچهری

گنج قناعت است ز عالم نصیب ما
دامانِ بوریاست پرندِ شکیب ما

مژگان و ابروی تو زنندم به تیر و تیغ
تا جور توست، مرهم و هجران طبیب ما

این‌سان که از شراره‌ی وصلت در آتشم
باید که خون گریست به حال رقیب ما...!
‏

#علی‌اکبر_کنی‌پور

به نام خداوند پروردگار
توانا و روزی ده و کردگار

کند هرچه خواهد که هستش توان
جهان پیر دارد گه و گه جوان

ز تیره شب، آرد پدیدار روز
جهان را پس از دی کند دلفروز


#ایرانشان

در معرکه عشق دلیرانه متازید
بر صفحه دریا نتوان مشق شناکرد

اقرار نکردن به گنه عین گناه است
قایل نشد آن کس که به تقصیر خطا کرد

قایل به خطا باش که مردود جهان شد
هر کس گنه خویش حوالت به قضا کرد


#صائب_تبریزی

چو بانگ رعد خروشان که پیچد اندر کوه
جهان پر است ز گلبانگ عاشقانه ما

نوای گرم نی از فیض آتشین نفسی است
ز سوز سینه بود گرمی ترانه ما

چنان ز خاطر اهل جهان فراموشیم
که سیل نیز نگیرد سراغ خانه ما


#رهی_معیری

به رخ شمع شبستانم تویی بس
به قامت سرو بستانم تویی بس

نهان بودی زما، پیداستی باز
کنون پیدا و پنهانم تویی بس

من و ما و دل و جان و سر و مال
همه کفرست، ایمانم تویی بس


#اوحدی_مراغه‌ای

با تو بگذار که بی فاصله صحبت بکنیم
از غم و غربت این قافله صحبت بکنیم

مهربان! مسئله این است که ما تنهاییم
با تو بگذار از این مساله صحبت بکنیم

ما و یک سینه سخن حوصله کن سنگ صبور
تا از این دل، دل بی‌حوصله، صحبت بکنیم...


#مرتضی_امیری_اسفندقه

از آغاز آنچه کردم بی‌ثمر بود
همه سودم در این سودا ضرر بود

چه حاصل بردم از این بازیِ بخت
که انجامش از آغازش بتر بود

نه هرگز تن به راحت آشنا شد
نه هرگز دل ز شادی باخبر بود...


#نادر_نادرپور