Telegram Web
Forwarded from صدانت تی‌وی
🔆 مروری بر اندیشه های عمده در روانشناسی تکاملی دین
👤
#سعید_گرمارودی

با توجه به مطالبی که دو استاد محترم جناب دکتر آذرخش مکری (در لایو اینستاگرامی) و جناب دکتر مهدی نساجی (در لایو با دین آنلاین) اخیرا در ارتباط با این حوزه طرح کردند، بی مناسبت ندیدم که مروری بر اندیشه های عمده در زمینه روانشناسی تکاملی دین داشته باشم.

بخش اول در یوتیوب | آپارات
بخش دوم در یوتیوب | آپارات

🌾
@Sedanettv
🌾 @Saeed_Garmaroudi
Forwarded from فرهیختگان
گزارش دوره علم و دین دانشگاه کمبریج تابستان ۱۴۰۱

مهدی نساجی

دانشگاه کمبریج، تابستان هرسال، دوره‌ای یک هفته‌ای با عنوان «علم و دین» برگزار می‌کند که در آن دانشمندانی از حوزه‌های مختلف دانش به بحث و بررسی درباره رابطه میان علم و دین، با رویکردی مثبت می‌پردازند.
در این دوره‌ هفتگی دانشگاه کمبریج، افراد گوناگونی، از آقای فرانسیس کولینز که مدیر پروژه ژنوم انسانی (بزرگ‌ترین و تأثیر گذارترین پروژه زیست شناسی جهان)، تا خانم جنیفر وایزمن، فضانوردی که به کره ماه سفر کرده است، تا متخصصان هوش مصنوعی که به مقایسه هوش در کامپیوترها با هوش انسانی می‌پردازند، دیدگاه‌های خود را درباره چگونگی تعامل میان علم و دین از منظر دانش تخصصی خود ارائه می‌کنند.
در دوسال گذشته، تلاش مرکز تحقیقات روانشناسی و دین دانشگاه شهید بهشتی و با رایزنی‌هایی که با دانشگاه کمبریج صورت گرفته است، شماری از دانشجویان و علاقه‌مندان به مباحث علم و دین، با دریافت بورسیه، در این دوره یک هفته‌ای به صورت آنلاین شرکت داشته‌اند. این دوره که تا قبل از کرونا، صرفاً حضوری بود، از آن پس به صورت ترکیبی برگزار می‌شود و این فرصت را ایجاد کرده است که علاقه‌مندان بیشتری از سراسر جهان، در این دوره‌ها حضور داشته باشند.
به منظور استفاده فارسی‌زبانانی که امکان حضور در این دوره را نداشته‌اند، مرکزتحقیقات روانشناسی و دین دانشگاه شهید بهشتی، تصمیم بر این گرفت که به کمک دانشجویانی که در دوره تابستان امسال (تیرماه 1401) مشارکت داشته‌اند، گزارش مختصری از هر کدام از جلسات سخنرانی، به فارسی، تهیه و تنظیم کند و در اختیار عموم قرار دهد. با حمایت‌های مدیران محترم تارنمای دین آنلاین، هم اکنون پرونده‌ای ویژه برای ارائه گزارش این سخنرانی‌ها تشکیل شده است که در اختیار شما علاقه‌مندان قرار می‌گیرد.
آنچه در این پرونده خواهید خواند، گزارش سیزده سخنرانی ارائه شده در کنفرانس سال جاری است. البته این گزارش‌ها، انعکاس دهنده تمام آنچه در این جلسات گذشته، نیست، ولی می‌تواند شما را با حال و هوای آنچه در این دوره گذشته است، آشنا کند و از آنجا که مرکز علم و دین دانشگاه کمبریج، شناخته‌شده‌ترین مرکز در این زمینه است، با مرور این گزارش‌ها، شما می‌توانید تصویری کلی از به‌روزترین مباحث در این زمینه را به دست آورید. علاقه‌مندان به موضوعات مربوط به علم و دین همچنین می‌توانند برای مطالعه بیشتر، به تارنمای مرکز علم و دین دانشگاه کمبریج مراجعه نمایند.

پيوند به متن کامل این پرونده در سایت دین‌آنلاین
https://www.dinonline.com/38911/


#فرهیختگان، ندای آگاهی و آزادی
ۚ وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَىٰ مَآ ءَاذَيْتُمُونَا ۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ ٱلْمُتَوَكِّلُونَ (ابراهیم ۱۲)
صبر می‌کنیم بر آزار شما ….

و با خشم و اندوه معترضیم به جرم‌انگاری زندگی روزمره و امور عرفی

و مخالفیم با گشت ارشاد
@ftofighi
🔵 راه حل مساله حجاب چیست؟

متدینین می پرسند، به فرض که گشت ارشاد را برداشتیم، چه چیز جایگزین کنیم که کنترلی بر پوشش بانوان داشته باشیم؟ وظیفه دینی مان چه می شود؟

قبل از پاسخ به این پرسش این نکته را عرض کنم که آنچه می گویم، راه حل من از منظر دینی است.
اما راه حل:

به گمان من احتیاجی به کنترل کل جامعه در خصوص حجاب نیست. ما می توانیم جامعه را آزاد بگذاریم تا خودش به یک حدی از حجاب و پوشش عرفی برسد. وقتی حجاب عرفی در جامعه حاکم شد و جامعه به تعادل خودش رسید، پس از آن اگر شخصی به شکل معناداری از این حد حجاب عرفی پایین تر رفت، آن وقت نمایندگان واقعی مردم (یا همان عرف) در قالب مجلس می توانند قوانینی وضع کنند و خروج معنادار او را از حجاب عرفی تخلف محسوب کنند.

به احتمال زیاد، حد حجاب عرفی جامعه، پایین تر از آنچیزی است که مدنظر شرع است و به صرف برداشتن روسری ختم نمی شود،خصوصا به دلیل فشارهای چهل سال گذشته وبرخی عوامل دیگر، ولی تکلیفی نیست و دینداران جز امر به معروف (یا همان چیزی که در جامعه عرف است) وظیفه دیگری ندارند. دقت داشته باشیم که همانطور که بزرگان می گویند، هر چیز درستی، «معروف» نیست که به آن امر کنیم. بلکه معروف آن چیزی است که اولا درست و نیکوست و ثانیا تبدیل به عرف شده باشد. اگر مثلا حد حجاب شرعی را 100 بگیریم وآن چه در جامعه عرف شده است، 50 باشد، ما فقط می توانیم در حد 50 از جامعه در قالب قانون بخواهیم و امر به معروف ما فقط در همین حد است.

البته از فردای آن روز که حد عرفی حجاب به دست آمد، کار متدینین آغاز می شود و باید با همت و تلاش ، سعی در بالا بردن حد عرفی حجاب کنند. به هر میزان که در این زمینه توفیق به دست آوردند، حد عرفی جدید، ملاک عمل برای قوانین جدیدمی شود. مثلا اگر متدینین بدون اعمال زور و قوه قهریه، و صرفا با دانش افزایی و تبیین فلسفه پوشش توانستند حد حجاب را از 50 به 70 برسانند، در این صورت، ملاک عمل، همان 70 خواهد بود. البته برعکس آن هم ممکن است اتفاق بیفتند و علی رغم همه تلاشها به هزار و یک دلیل، حد عرفی حجاب از 50 به 40 برسد. در این صورت نیز ملاک عمل 40 است.

وقتی قوانین با عرف هماهنگ باشند، اعمال قانون، تنش زا نیست. بنابراین اگر جامعه آزاد باشد که تا به حد حجاب عرفی برسد و پس از آن عده ای از عرف خارج شوند، وضع قانون(البته با رعایت همه جوانب)، تبدیل به یک تنش اجتماعی نمی شود.

در همه جای دنیا هم وضع به همین منوال است و قوانین بر اساس عرف تعیین می شوند. البته عرف کشورها با هم فرق می کنند. مثلا عرف پوشش در کشور کویت یا عراق با کشور نروژ متفاوت است. عرف کشور ایران هم عرفی مخصوص به خودش است.

اگر عرف جامعه، پایین تر از آنچه مد نظر متدینین است قراردارد، ممکن است به دلایل مختلف از جمله کم کاری و یا اشتباهات متدینین باشد، شاید دلایل دیگری هم داشته باشد و متدینین اصلا مقصر نباشند. مهم این است که نباید معکوس عمل کرد و با اعمال قانون به عرف رسید. چه این که تجربه عملی چهل سال گذشته نیز دلیل بر عدم توفیق این روش است.

خداوند در قرآن به پیامبر عظیم الشان می فرماید «وامر بالعرف و اعرض عن الجاهلین»: به چیزی که عرف است امر کن و از جاهلان روی برگردان!

از جاهلان نباشیم و جامعه را اینگونه با تنش و درد و رنج آزار ندهیم.

مهدی نساجی- پژوهشگر علم و دین، دانشگاه شهید بهشتی
🔴روانشناسى خشونت دينى

🔺كاملا قابل تصور است که برخی افراد مذهبی نگران  باشند مبادا یک مورچه را لگد کنند و در عین حال خشن ترین رفتارها را نسبت به یک انسان هم نوع یا هم وطن خود انجام دهند. چرا؟ چون برای آنان «تجربه درونی» جایی ندارد و باید پیرو محض دستورات دینی که به آنها باور دارند باشند.اینان هیچ گاه به خود پاسخگو نیستند و همیشه باید به «دیگری»، که همان باورشان به امر و دستور دینی است پاسخگو باشند.  اگر دین گفته است حیوانی چون مورچه  را لگد نکن، آنها به شکل وسواس گونه ای مراقب هستند که هیچ مورچه ای را لگد نکنند تا مبادا «عقوبت» دینی به سراغشان بیاید.

🔺در حقیقت آنها هیچ احساس و «وجدانی» به مورچه ندارند و فقط چون «دستور» دین است و برای فرار از عقوبت تمرد دینی، مورچه را لگد نمی کنند.

🔺اما آن روی سکه این است که همین افراد، باز به دلیل «دستور دینی» آمادگی دارند که فجیع ترین قتل ها و خشونت ها را انجام دهند و شب هم با خیال راحت به خانه بروند، چون هیچ چیز در درون نیست  و همین که گمان می کنند دستور دین را انجام داده اند، بهشت را برای خود خریده اند و لذا خوشحال هم هستند.

🔺در حقیقت دینداران در معرض این خطر بزرگ هستند که به کلی «وجدان» را رهاکنند و در مقابل، اگر به گمان خود به  «حجت شرعی» که امر بیرونی است برسند، دست به هر خشونت و جنایتی بزنند. چنین اشخاصی در حقیقت «بی وجدان» به معنای روانشناختی آن می شوند و برای آنها همه چیز همان «حجت شرعی» است.

🔺آن فهم از دین که تمام مسوولیت را به گردن حجت شرعی می اندازد و مسوولیت فردی را نادیده می گیرد، یک فهم نامتجانس از دین است. اساسا وجدان خودش یک معیار برای حقانیت است و اگر دستور دین مخالف وجدان باشد، خودش نشانه ای است که آن دستور دینی، درحقیقت از طرف پروردگار نیست. به عبارت دیگر، وجدان، یک عامل برای تصحیح فهم از دین است و در صورت نادیده گرفتن وجدان، فهم دینی ممکن است سراز خشونت خونبار درآورد.

م.نساجى (مدرس روانشناسى دين) 
اگر داغ دل بود ما دیده ایم!
اصلا قابل درک نیست که محسن شکاری با این سرعت اعدام شود. از این اعدام سریع و بی سابقه چه کسی سود می برد؟ عجله برای ریختن خون، بازدارندگی مدنظر آقایان را نخواهد داشت. بر داغ های مردمان این سرزمین نیفزایید...
آيا حاكميت توضيحى براى اين بازداشت دارد؟ آيا دستى در كار است كه مردم را هر روز عصبى تر كند؟
ضعیف الحجاب ها به رسمیت شناخته می­شوند

🟢آیت الله خامنه ای در سخنرانی اخیر خود، به عمد، عبارت «ضعیف الحجاب» را جایگزین «بدحجاب» نمودند، تا بار منفی عبارت «بدحجاب» را بگیرند. ایشان همچنین اظهار داشتند که حدود سی درصد از مستقبلین ایشان در سفرها، افراد ضعیف الحجاب هستند و شخصا به حالات معنوی بسیاری از این ضعیف الحجاب ها حسرت می خورند. به علاوه ایشان بیان داشته اند  که ضعیف الحجاب ها، دختران ما و فرزندان این کشور هستند.
 
🟢این عبارات، در حقیقت به رسمیت شناختن ضعیف الحجاب ها در کشور است که حتی ایشان دیگر حاضر نیستند آنها را بدحجاب بنامند. توجه داشته باشید که این اظهارات پس از تنشها و اعتراضات اخیر در مورد حجاب مطرح شده اند که اهمیت این اظهارات را دوچندان می کند.  

🟢اگر ضعیف الحجاب ها، در مراسم استقبال از رهبری که مراسم ویژه ای است یک سوم نفرات را تشکیل می دهند، درصد ضعیف الحجاب ها در کوچه و بازار به مراتب بیش از سی درصد است و به گمان من اکثریت بانوان جامعه هستند.

🟢حال که ضعیف الحجاب ها درصد قابل توجهی از کشور هستند و در کشور حق حیات دارند و وجودشان به رسمیت شناخته می شود و حتی برخی از آنها حسرت برانگیز نیز هستند، علی القاعده، بایددر مجامع رسمی هم حضور داشته باشند. مثلا کم حجاب ها به عنوان حاضران برنامه های رسانه ملی دیده شوند، بتوانند گوینده اخبار باشند، در ادارات دولتی همانطور که هستند به کار گرفته شوند و حتی بتوانند همانگونه که هستند، در حضور مقامات کشوری حاضر شوند. این مساله ای است که ما پس از بیانات رهبری، انتظار آن را می کشیم.

🟢ضمنا حجاب شرعی، به اتفاق همه فقهای شیعه، یعنی پوشش کامل موی سر بانوان و سایر بدن بگونه ای که فقط صورت و دو دست تا مچ نمایان باشد، آن هم بدون هرگونه آرایش. با این تعریف از حجاب شرعی، تمامی ضعیف الحجاب ها، حجاب غیر شرعی دارند و با این حال به رسمیت شناخته می شوند. این بدان معناست که در جامعه اسلامی، لزومی ندارد که همه افراد حجاب شرعی داشته باشند و همین که عرف رعایت شود، کافی است.

🟢بنابراین، به نظر می رسد در جامعه اسلامی هم، مساله حجاب، دائر مدار عرف است و نه شرع ، حتی اگر حجاب شرعی، از منظر الهی برای افراد (به عنوان فرد) امری واجب و ضروری باشد.
 
🟢اگر ملاک عمل، عرف باشد و نه شرع، می توان گفت اگر عرف جامعه، بانوانی را که پوشیده اند (یعنی به معنای واقعی کلمه حجاب دارند) ولی هیچ بخشی از موی سرشان پوشیده نیست را افراد موجهی بداند، در این صورت این افراد نیز می توانند در جامعه اسلامی به رسمیت شناخته شوند و در شمار ضعیف الحجابها درآيند.

🟢خلاصه آنكه اگر بنانیست،
حجاب شرعی ملاک به رسمیت شناختن بانوان در جامعه اسلامی باشد، در این صورت جامعه اسلامی می تواند هم ضعیف الحجاب هایی که نیمی از موی سرشان بیرون است و هم ضعیف الحجاب هایی که تمام موی سرشان بیرون است، ولی همه آنها، پوشش عرفی و عفاف را رعایت می کنند را به رسمیت بشناسد و از حضور آنها در تمامی عرصه ها استقبال کند.

🟢چنین گشایشی می تواند بسیاری از تنش های اجتماعی را کاهش داده و بخش عمده ای از تضاد مردم-مردم و نیز دولت-مردم را از بین ببرد.

🟢به نظر می رسد لاجرم ما در این مسیر گام برمیداریم و امید است ضابطین نظامی و قضایی و  قانونگذاران و نیز متدینین و متشرعین، در عرصه اجتماعی، ملاک را عرف قرارداده و با عرف همراهی كنند و خسارت ها را بيش از اين نكنند.

مهدى نساجى (مدرس روانشناسى دين)
اقرار به جرم  و روانشناسی قانونی

🔴روانشناسی قانونى كه یک شاخه تخصصی و کاربردی روانشناسی است، با موضوعاتی سر و کار دارد که روانشناسی و قانون را به یکدیگر پیوند می دهد. روانشناسی قانونی هماهنگ کننده نظریه های روانشناسی و بیماری شناسی لازم برای اجرای کیفر قانونی است.

🔴یکی از کاربردهای روانشناسی قانونی، تجزیه و تحلیل اعتبار اعتراف و اقرار به جرم متهمین است. دانستن برخی یافته های روانشناسان قانونی در این باره، مفید است. امید است دانستن این نکات، به رهایی بی گناهان ضعيف از مجازات کمک کند.
 
🔴نکاتی را در این زمینه از مقاله ای با عنوان «روانشناسی قانونی و فقه اسلامی» نوشته ایان گری و همکاران، که در مجله «سلامت روان، دین و فرهنگ» در سال 2018 به چاپ رسیده است، تقدیم می کنم.

🔴هرچند نشانه‌های ناتوانی‌های ذهنی شدید به‌راحتی قابل مشاهده است، اما اثراتِ اختلال خفیف و متوسط هوش، ممکن است غیر­قابل­ تشخیص ولی بر فردِ حاضر در فرایندِ قضایی، بسیار تأثیرگذار باشد.

🔴درکِ نکات ظریفِ هوش پایین، به­طور ویژه در زمینه‌ی اقرار به جرم اهمیت پیدا می‌کند. افراد با هوش پایین، غالباً، بدون آگاهی کامل از حقوق خود، هنگام بازجویی پلیس به جرم اقرار می‌کنند (اچیسون و کیز، 1996).

🔴به‌­علاوه، احتمال بیشتری وجود دارد که یک فردِ دارای ضعف هوشی، در مقایسه با فردی با هوش متوسط، به تهدید، اجبار و فشار [پلیس در جریان بازجویی] واکنش نشان دهد (الیس و لوکاسون،1985).

🔴همچنین، با کاهش توانایی‌های شناختی، تلقین‌ْپذیری نسبت به سؤالاتِ هدایت‌کننده و اطلاعات نادرستِ ارائه شده توسط دیگران افزایش می‌یابد (گادجانسون، 1984؛ گادجانسون و کلیر و روتر،1994).

🔴افراد با هوش پایین، اغلب رفتارهای «برونْ­وابسته» از خود نشان می‌دهند که بیشتر از قدرت حل مسئله‌ی خودشان، به  اجتماع و راهنمایی‌های دیگران وابسته هستند (بیبی و زیگلر،1992؛ اورینگتون و فلورو، 1999).

🔴ویژگی دومِ افراد با هوش پایین،که در رابطه با ارادی بودن اعتراف مطرح می‌شود، میل شدید ایشان به جلب رضایت دیگران، به‌ویژه صاحبان قدرت، است (شاو و باد،1982).آن‌ها اغلب می‌خواهند پاسخ‌هایی بدهند که مورد نظر اجتماع است؛ به‌همین دلیل، معمولاً، بیشتر افرادِ دارای ضعف هوش، همان پاسخی را می‌دهند که سؤال‌کننده دوست دارد بشنود. یافته‌هایی مانند این، نیازمند درکی دقیق از تأثیرات ناتوانی عقلی ا‌ست.

دكتر مهدى نساجى (مدرس روانشناسى دين)
در بهار آزادى!
پنج شنبه ١٣ بهمن، طبق معمول هر پنج شنبه شب، آقاى قرائتى در تلويزيون سخن ميگفت. كنار ايشان تابلويى بود كه روى آن نوشته بود، "در بهار 'پيروزى'، جاى شهدا خالى"!
انگار خود تلويزيون هم خجالت ميكشد از آزادى بگويد، و شعار "در بهار آزادى …" را تغيير داده است.
اميدوارم فرهاد ميثمى، هرچه زودتر سلامت خود را بدست آورد و از بند آزاد شود.
🔴محسن رنانی یک قابله است

در این روزهای سخت، که حوادث در پی یکدیگر می آیند، فیلسوفان به چه کارآیند؟ 

نقش فیلسوفان، صرفا بالانشینی و موعظه و دستور نیست، بلکه آنان می توانند در خدمت مردم باشند و با پدیدار شناسی وضعیت موجود، به مردمان کوچه و بازار کمک کنند تا برای آینده تصمیمات بهتری بگیرند.

فیلسوفان مردمی، کسانی هستند که با ایجاد مفاهیم تازه و دسته بندی های جدید، به جامعه کمک می کنند که گره ها و پیچیدگی های اجتماعی را از هم بگشایند و درک بهتری از اوضاع داشته باشند.

اگر خودرویی کار نمی کند، یا دستگاه آب میوه گیری خانه خراب است، ما به ابزارهای مناسبی احتیاج داریم تا بتوانیم قطعات را از هم باز کنیم  و سپس دست به تعمیر بزنیم. بدون داشتن ابزار، ما تقریبا هیچ کاری نمی توانیم بکنیم.

فیلسوفان همان ابزارسازهایی هستند که ابزارهای مفهومی تولید می کنند و به دست مردمان می دهند تا بتوانند یک موقعیت را از هم بازگشایی کنند و ببینند مشکل کجاست. فیلسوفان، از این جهت کمک بزرگی در حل مسائل می کنند، بدون این که بالانشینی کنند و به جامعه بکن، نکن بگویند. آنها، با تولید ابزارهای مفهومی، به جامعه سرویس و خدمات می دهند تا مردم خودشان مشکلات را به تشخیص خود حل کنند. یک فیلسوف مردمی، خدمتکار مردم است.

محسن رنانی، یک فیلسوف مردمی است. منظور من از فیلسوف مردمی، فیلسوفی است که به جای آن که برای فیلسوفان دیگر بنویسد، برای مردم می نویسد و ابزار مفهومی به دست مردم می دهد تا درک بهتری از شرایط حاضر داشته باشند و در نتیجه بهتر بتوانند برای اینده تصمیم بگیرند.

محسن رنانی در نوشته اخیر خود به نام «سقوط»، با تقسیم بندی مفهوم سقوط به چهار مرحله ، توضیح می دهد که چگونه ما در اواخر مرحله سوم قرار گرفته ایم و عن قریب است که وارد مرحله چهارم شویم. وی سپس دو مفهوم «انقلاب از پایین» و «انقلاب از بالا» را ارائه  می نماید و توضیح می دهد که اگر انقلاب از بالا که کم هزینه  پر سود است اتفاق نیفتد، انقلاب از پایین که پرهزینه است،لاجرم اتفاق می افتد.

در تعبیری دیگر، می توان گفت، مام میهن، آبستن حوادث است و شاید دیر نباشد که زایشی دردناک اتفاق بیفتد. فیلسوفان مردمی،چون محسن رنانی، همان قابله هایی هستند که تلاش می کنند این زایش بی موقع نباشد و اگر افتاد، درد و خطر کمتری داشته باشد. وجود این قابله ها، از هر زمان دیگری برای ایران ضروری تر است.

در این روزهای سخت که حال ایران خوب نیست و احتمالا حوادث سهمگینی در انتظار است و ممکن است مام وطن بزاید، اگر ما درک درستی از آنچه در حال اتفاق افتادن است نداشته باشیم و مفاهیم و زبان لازم را برای گفت و گو نداشته باشیم، روزهای پرحادثه، پرمخاطره خواهند بود و به حیرت می افتیم و شمالی در مقابل جنوبی و مذهبی در مقابل غیرمذهبی و فقیر و در مقابل غنی قرار می گیرد. ما باید از سقط مادر جلوگیری کنیم و در این مسیر، لازم است قابله ها به کمک مادر بیایند.

ما هرچه ابزارهای مفهومی بیشتر و زبان کامل تری در اختیار داشته باشیم، تحلیل بهتری از اوضاع خواهیم دشت، و بهتر می توانیم در روزهای پر شر و شور آینده، راه ها را از بیراهه ها بشناسیم. آن روز که مردمان، صبح گاهان درود بر مصدق می گفتند و همانها شامگاهان فریاد مرگ بر مصدق سر می دادند و شد آنچه شد، یکی از دلایلش این بود که ذهن و زبانشان گشاده نبود و فیلسوفان مردمی یا همان قابله ها،حضور کمرنگی در این زایش ها
داشتند.

مهدى نساجى، مدرس روانشناسى دين
بزودى منتشر خواهد شد. نگران بودم كتاب به دليل يكى دو مقاله چالش برانگيز، خصوصا مقاله اى درباره روانشناسى اسلامى و همجنسگرايى، مجوز نگيرد. خوشحالم كه مشكلى پيش نيامد.
از دكتر بيژن عبدالكريمى براى انتشار كتاب، تشكر ويژه دارم.
🟠 دین به مثابه سازوكار مشاوره اى (١)

وقتی قرآن می خوانیم، چه احساسی داریم؟ آیا خود را در برابر یک ارباب می بینیم که به عبد (کنیز یا غلام) خود دستوراتی می دهد و خواسته هایی دارد که آن کنیز یا غلام باید انجام دهد و اگر انجام نداد تنبیه می شود، یا نه، خود را در برابر «مشاور»ی می بیینیم که دارد به ما بدون این که خواسته ای برای خودش داشته باشد، مشورت می دهد تا زندگی دنیوی و اخروی بهتری
داشته باشیم؟

بین رابطه مولا(ارباب)-عبد و رابطه مشاور-مراجع، تفاوت بسیار است. در رابطه مولا-عبد، همه چیز از دریچه تشویق و تنبیه دیده می شود و عبد مطیع، همانی است که اوامر مولا را امتثال کند و اگر نکرد، چوب و تنبیه دارد.
اما در رابطه مشاور-مراجع، این مراجع است که به درخواست خود در اتاقی با مشاور خود نشسته است و مشاور مسير درست را برای او تبيين مى كند و به او برای حل مسایلش راهکار و حتی برنامه و دستورالعمل می دهد، اما تنبیهی درکار نیست و قرار نیست اگر مراجع خواسته های مشاور را انجام ندهد، مشاور، او را تنبیه کند، بلکه اگر مراجع راهی که مشاور به او ارایه کرد را نرفت، خودش ضرر می کند  و به مقصود نمی رسد یا دیرتر و سخت تر و با هزینه بیشتر به مقصود می رسد.

بسیاری از گذشتگان ما و حتی عالمان دینی ما، تصورشان از قرآن، کتابی است که دستورات «مولا برای عبد» در آن نوشته شده است و نه کتابی که «مشاور برای مراجع» نوشته است. البته قابل درک است که چرا گذشتگان ما قرآن را با این پیشفرض ذهنی می خوانده اند، چون فرهنگ حاکم بر روابط جوامع، تا همین چند دهه گذشته از جنس رابطه  «مولا و عبد» بوده است. وقتی فضای عمومی جامعه، از جنس ارباب-رعیتی، اوستا-شاگردی و خان-غلامی و خاتون-کنیزی و شبیه آن باشد، این فضای عمومی بر تصویر افراد از رابطه قرآن و انسان هم اثر گذاشته است و خواه ناخواه، عموم مردم و حتی عالمان دینی نیز، خطاب های قرآن به مومنان را از جنس، مولا-عبد و نه مشاور-مراجع می فهمیده اند.

اما به نظر می رسد اگر کمی درنگ کنیم و به قرآن مراجعه کنیم و از خود بپرسیم که آیا رابطه مولا وعبدی، یک پیشفرض ناشی از فرهنگ گذشتگان بوده یا واقعا قرآن هم خطابهایش از جنس مولا و عبدی است، من معتقدم که خیلی واضح خواهد بود که قرآن خطابهایش، عموما از جنس مشاوره ای است و قرائن بسیاری از جمله در خطابهای مربوط به عبادات، مانند نماز و روزه و حتی حجاب وجود دارد که نشان می دهد که قرآن دارد در مقام یک مشاور ما را راهنمایی می کند و در مقام یک ارباب یا مولا نیست که دستوراتی داده باشد که در صورت انجام ندادن، تنبیه کند.

البته رابطه مشاور-مراجع، به هیچ وجه کم اهمیت تر از رابطه مولا-عبد نیست و بلکه بسیار مهم تر است. اگر ما مقام انسان را به یک غلام یا کنیز که در مقابل اربابش است و اختیار و انتخابی ندارد و بلکه باید دستورات ارباب را انجام دهد و گرنه چوب و کتک می خورد، تنزل دهیم، حقیقت متعالی و اراده انسان را نادیده گرفته ایم. از آن سو اگر قرآن مشاوری باشد که در مقام مشاوره به مراجعی که با انتخاب خود نزد او رفته است می گوید برای زندگی بهتر، مثلا لازم است نماز بخوانی یا روزه بگیری و یک برنامه عملیاتی هم ارایه کند، در این صورت هم کرامت انسان حفظ شده است و هم آنچه را که مراجع برای زندگی بهتر نیاز دارد را دریافت کرده است.

در این شبهای رمضان، در پستهایی که برخی شبها تقدیم خواهم نمود، آیات متعددی از قرآن را که درباره نماز و روزه و حجاب و سایر خواسته هایی که در قرآن مطرح شده است را تحلیل می نمایم شاید شما هم با من همراه شدید که زبان قرآن زبان مشاوره است و نه زبان مولا یا اربابی که به عبد یا غلام یا کنیز خود دستوراتی می دهد.

با من همراه باشید...

https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🟢 دین به مثابه سازوکار مشاوره ای (2)

در پست قبل این پرسش مطرح شد که رابطه ما با قرآن رابطه مولا و عبد است یا مشاور و مراجع؟ البته عبد دو معنا دارد، یکی به معنای کسی که فروتنانه و با اختیار، خضوع و خشوع در برابر پروردگار را برمی گزیند و معناى دوم هم همان معنای رایج در جوامع گذشته است: یعنی کسی که غلام و زرخرید و برده شخص دیگری است که باید از او اطاعت کند و اگر سرپیچی کند، مجازات می شود. در بحثهای بعدی، هرجا سخن از رابطه مولا و عبد است، منظور معنای دوم است.
پس سوال این است که آیا قرآن کتابی است که مولایی برای عبد خودش نوشته و در آن دستوراتی داده که در صورت استنکاف، مجازات به همراه دارد یا قرآن کتابی از سوی پروردگاری است که راه درست و نادرست را نشان می دهد تا انسان ها خود دست به انتخاب بزنند بدون این که برای آنها خط و نشانی بکشد؟
من معتقدم در امور عبادی، مثل نماز و روزه و حتی مواردی مثل حجاب، مساله از نوع دوم است. یعنی موقعیت ما در برابر خواسته های قران، موقعیت مراجعی است که مشاوره می گیرد و مشاور راه و روش و مصالح را توضیح می دهد و قرار هم نیست اگر مراجع آن مسیر را نرفت، از سوی مشاور تنبیه شود.

از روزه شروع کنیم و آیات قران را درباره روزه بررسی کنیم تا ببینیم رویکرد قرآن مشاوره ای است یا مولا و عبدی است؟

آیات مربوط به روزه در قرآن زیاد نیستند و در حدود ده آیه به روزه و شرایط آن پرداخته است. نکته مهم این است که حتی یک مورد در آیات وجود ندارد که قرآن برای روزه نگرفتن، مجازات دنیوی یا اخروی در نظر گرفته باشد. هرجا که قران از روزه سخن می گوید، صرفا از فواید آن و این که روزه گرفتن تمرین تقواست می گوید.

قرآن در آیات 183 و 184 سوره بقره روزه را به عنوان یک برنامه ضروری برای خودسازی ارایه می کند (یا ایهاالذین آمنوا کتب علیکم الصیام) ولی می داند که ممکن است برای مردم کار سختی باشد، لذا اشاره می کند که این برنامه برای گذشتگان هم بوده (کما کتب علی الذین من قبلکم)، و این روزه برای آن است که شما بتوانید به تقوا برسید (لعلکم تتقون) سپس برای تشویق بیشتر مومنان می گوید که این روزه، چند روز بیش نیست (ایاما معدودات)، و البته اگر کسی نتوانست بگیرد، راههایی پیش پای او می گذارد (فمن کان منکم مریضا ....). در آخر نیزمی گوید، روزه داری برای شما بهتر است اگر بدانید (و ان تصوموا خیر لکم ان کنتم تعلمون).

عبارات فوق صریح ترین عبارات در قرآن در مورد روزه است و در هیچ جای دیگر قرآن نیز بیش از این درباره روزه سخن گفته نشده است و همانطور که ملاحظه می کنید، در این آیه اصلا سخن از عذاب و عتاب و عقاب در صورت روزه نگرفتن نیست و در آیات دیگر هم نوع برخورد قرآن به همین شکل است. قرآن تلاش می کند که روزه را به عنوان یک برنامه عملی برای خودسازی معرفی کند و در آخر هم می گوید که روزه بگیرید برای شما بهتر است.  

حال کمی درنگ کنیم ، آیا لحن قرآن در مورد روزه، لحن مولا و عبدی است که باید روزه بگیری و اگر نگیری مجازات می شوی، یا لحن مشاوری است که می کوشد، روزه را به عنوان یک برنامه مهم، برای تمرین تقوا به مومنان ارایه کند و اهل ایمان را ترغیب به روزه گرفتن کند، بدون این که تهدیدی کرده باشد؟ پاسخ من، دومی است.

توصیه می کنم خودتان هم در اینترنت آیات مربوط به روزه را جستجو کنید و گمان می کنم با من هم عقیده شوید.

قرآن همین سبک مشاوره ای را درباره سایر عبادات از جمله نماز پی می گیرد که در شبهای اینده از آن بحث خواهیم كرد.
 https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🟣دين به مثابه سازوکار مشاوره ای (3)

گفته شد که رابطه ما با قرآن، رابطه مولا و عبد نیست، بلکه رابطه مشاور و مراجع است و قرآن به مثابه یک آیین مجازات اسلامی نیست که یک سری دستورات عبادی داده باشد و برای انجام ندادن آنها نیز لیستی از مجازات ارایه کرده باشد، بلکه قرآن در مقام مشاوری است که به مراجعان، برای بهتر شدن زندگی دنیوی و اخروی، راهنمایی هایی می کند.

در مورد روزه توضیحاتی در نوشته قبلی تقدیم شد و بابررسی آیات توضیح داده شد که هیچ مجازاتی، چه دنیوی و چه اخروی برای روزه نگرفتن در قران مطرح نشده است. در مورد نماز نیز ماجرا همین گونه است.

با این که در قران نزدیک به 90 آیه در مورد نماز وجود دارد، در هیچ موردی از مجازات نماز نخواندن، چه در دنیا و چه در آخرت سخنی به میان نیامده است، بلکه صرفا از فواید نماز خواندن، مانند این که نماز یاد خداست، از صبر و نماز در زندگی کمک بگیرید، نماز شما را از بدی دور می کند و ... سخن گفته شده است. ضمن این که در بسیاری موارد، نماز همراه انفاق آمده است و از مومنان خواسته شده که هم به رابطه با خدا توجه داشته باشند (نماز) و هم به فکر دیگران باشند (انفاق و زکات).

به عنوان نمونه، در قرآن آمده است وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِكُم مِّنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ الله (نماز به پا دارید و زکات دهید و آنچه از خیر پیش میفرستید، نزد خداوند می ماند). ملاحظه می کنید که زبان این آیه، زبان تحکم نیست، بلکه میگوید که نماز و انفاق برای شما نیکی می آورد و این نیکی ها، نزد خداوند نیز محفوظ است.

البته قرآن از برخی انبیاء خواسته است که خانواده هایشان را به نماز، «امر» کنند، اما از لحن همان آیات کاملا مشخص است که منظور از «امر»، دستور به همراه مجازات نیست، بلکه به معنای «طلب» و «درخواست» است و استعمال امر در طلب، در زبان عربی بسیار رایج است. نمونه اش این عبارت از  لقمان پیامبر است که به فرزندش می گوید: ای پسر عزیزم، نماز را به پادار ... و بر آنچه بر تو می رسد صبور باش (یا بنی اقم الصلاه و ... ). از لحن آیه ملاحظه می کنید که آنچه لقمان به فرزندش می گوید (نماز به پادار)، گرچه فعل امر است، اما این فعل امر، به معنای دستور همراه مجازات نیست، بلکه همان درخواست یک مشاور از مراجع است. نمونه دیگرش، آیه ای خطاب به حضرت محمد است که خداوند به او می گوید «وامر اهلک بالصلاه و اصطبر علیها» (خانواده ات را به نماز امر کن و بر آن صبور باش!). ملاحظه کنید که قرآن نگفته: به خانواده ات بگو نماز بخوانند و اگر نماز نخواندند، آنها را تنبیه کن، بلکه گفته است: از آنان بخواه که نماز بخوانند و سپس صبر پیشه کن. صبور بودن به این معناست که ممکن است آنها نماز نخوانند ولی تو صبور باش.

البته قرآن بسیار بسیار به نماز تاکید دارد و آن را یک فرصت مهم برای رشد و بالندگی می داند و اگر کسی نماز نخواند، ممکن است فرصت سوزی کرده باشد و چون از فرصت نماز برای رابطه با خدا استفاده نکرده است ممکن است دچار غفلت هایی بشود و از خدا دور شود و سپس کارهایی کند که آن کارها عقوبت داشته باشد (به آیات سوره مدثر مراجعه شود)، ولی همانطور که گفته شد، حتی یک مورد در قرآن نیست که خداوند به صرف نماز نمازنخواندن، برای کسی تنبیهی، چه دنیوی و چه اخروی در نظر گرفته باشد.

معقول هم نیست که خداوند به کسی بگوید تو در قالب نماز با من یک ارتباط معنوی برقرار کن و اگر برقرار نکردی، من تو را مجازات می کنم. این شبیه این است که کسی بگوید تو مرا دوست داشته باش و اگر مرا دوست نداشتی، من تو را تنبیه می کنم. آیا با ابزار ترس و تنبیه، امکان برقراری یک رابطه معنوی وجود دارد؟

ممکن است سوال شود که پس این همه عذاب ها که در قرآن از آن ذکر شده، برای چه کسی و چه مواردی است؟ در نوشته بعدی به آن خواهم پرداخت.

https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🔴دین به مثابه سازوکار مشاوره ای (4)

گفته شد که در قرآن هیچ عذابی برای انجام ندادن امور عبادی، از جمله نماز و روزه و حج و نیز امور شرعی دیگری همچون حجاب مطرح نشده است.

با این توصیف ممکن است در ذهن برخی اینگونه باشد که در قرآن در موارد متعددی از عذاب الهی و جهنم یاد شده است، پس این عذاب ها برای چیست؟

پاسخ آن ساده است و هرکسی می تواند با جستجو در مرورگرهای اینترنتی به راحتی به پاسخ برسد. عذاب های الهی در مواردى از این قبیل هستند: ستم بر ضعیفان، قتل ناحق، تجاوزگری، تلاش برای گمراه کردن دیگران از روی عمد، گسترش زشتی ها در میان مردم، جلوگیری از آشکار شدن حقیقت و تکذیب آن و کفر.

در مورد کافران نیز، باید به این نکته توجه داشت که کافران در معنای قرآنی آن کسانی نیستند که خدا را باور ندارند و یا در شک و تردید هستند، بلکه برعکس کافر کسی است که خدا را باور دارد و یقین دارد که خدایی هست ولی در مقام عناد و دشمنی با حقیقت برآمده است و وجود خدا را انکار می کند تا دیگران را به بندگی خود وادارد.

بنابراین فرق است میان کسی که به هر دلیلی در وجود خداوند تردید دارد و نمی تواند وجود خدا را باور داشته باشد با کسی که می داند خدایی هست ولی او را انکار می کند و این انکار او، از سر دشمنی با حقیقت است.

ملاحظه می شود که معیار در عذاب الهی، بدسگالی و بداندیشی و بدخواهی است که جلوه های آن ستمگری و تجاوز و دروغگویی و کتمان حقیقت و مواردی از این قبیل است و نه این که کسی نماز نخواند یا روزه نگیرد و ... .

البته همانطور که گفته شد، عبادت خدا و برقراری ارتباط با پرودگار فرصت بسیار مغتنمی است که انسان را از بدی ها دور کند و قرآن همچون مشاوری به افراد توصیه می کند که ارتباطشان را با خدا حفظ کنند و برنامه های عملی هم برای حفظ این ارتباط در قالب نماز و روزه و سایر عبادات ارایه می کند.

بنابراین، معیار در رستگاری درستکاری است و معیار عذاب بدخواهی و بدکاری است و اگر در قرآن از نماز و روزه و سایر عبادات سخن گفته شده، در حقیقت این عبادات، برنامه های عملی برای کمک به افراد است. درست مثل مشاوری که برنامه هایی به مراجعش می دهد تا برخی ویژگی های مثبت را در خودش تثبیت کند و از برخی نقاط منفی دوری کند. لذا اصلا قرار نیست که به صرف انجام دادن یا ندادن این برنامه ها کسی تنبیه یا عذاب شود. بلکه این برنامه ها صرفا فرصت سازی می کنند.

البته ممکن است کسی بگوید، آیا ممکن است بدون استفاده از این برنامه های عملی، کماکان انسان نیک اندیش و نیک رفتار بود؟ پاسخ به این سوال، همان پاسخی است که مشاور به مراجعش می دهد. فرض کنید مراجعی برای زوج درمانی نزد مشاوری رفته است و مشاور توصیه های عملی ای برای ارتباط بهتر
زوجین ارایه  کرده است. اگر مراجع بپرسد که اگر من توصیه های شما را انجام ندهم، چه می شود؟ مشاور چه پاسخی می دهد؟ علی القاعده مشاور می گوید که این راه حلی است که من برای شما پیشنهاد می کنم و بر اساس دانش و تجربه ام، معتقدم این  بهترین روش است. حال اگر شما فکر می کنید راههای دیگری هم هست می توانید امتحان کنید و من قرار نیست اگر شما راه حل من را درپیش نگرفتید، شما را تنبیه کنم. تنها اتفاقی که ممکن است بیفتد این است که شما فرصت هایی را که من در اختیار شما گذاشتم، از دست بدهید و به مقصود خود نرسید.

به نظر من با توجه به توضیحاتی که در شماره های پیشین این بحث ارایه شد، همین پاسخ را می توان از قرآن در قبال انجام ندادن امور عبادی و شرعی مثل نماز و روزه فهمید. 

https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🟢 دین به مثابه سازوکار مشاوره ای (5)

پیشنهاد من این بود که ما قرآن را در بستر مراجع-مشاور بخوانیم. بنابراین، قرار نیست که اگر خداوند چیزی را از ما خواسته است (مثلا گفته است نماز بخوانید)، در صورت انجام ندادن آن، خداوند ما را تنبیه یا مجازات کند. کما این که توضیح داده شد که حتی یک مورد در قرآن (و تاکید می کنم حتی یک مورد) وجود ندارد که خداوند در قرآن بگوید که اگر نماز نخوانی یا روزه نگیری،من شما را تنبیه و مجازات می کنم که بحث آن گذشت.

حال پرسش این است که چگونه است که عالمان دینی، از متن قرآن این گونه برداشت کرده اند که مثلا نماز نخواندن، دارای مجازات و تنبیه های اخروی است؟

اگر به کتب اصول فقه، بخش مباحث الفاظ (زبان شناسی) مراجعه شود، در آنجا اینگونه استدلال شده است که اگر در قرآن خداوند ما را به چیزی امر کند، مثلا بگوید نماز بخوانید، این امر ظهور در وجوب دارد، به این معنا که اگر انجام ندهیم، خداوند ما را تنبیه و مجازات می کند.
 
به عبارت دیگر، استدلال عالمان دینی بر این است که حتی اگر خداوند هیچ جای قرآن مجازاتی برای نمازنخواندن در نظر نگرفته باشد و هیچ قرینه ای هم نباشد، همین که خداوند گفته است که نماز بخوانید، معنایش این است که اگر نماز نخوانید، من شما را مجازات می کنم. به همین دلیل است که مثلا مرحوم آخوند خراسانی که سرآمد عالمان دینی زمان خودش بوده است، با علم به این که حتی یک مورد مجازات در قرآن برای نماز نخواندن نیامده است، معتقد است که اگر کسی نماز نخواند، مجازات دارد.

حال چرا کسی چون مرحوم خراسانی چنین برداشتی می کند؟ خود مرحوم خراسانی دلیل این امر را «تبادر» می گوید. تبادر به معنای «پیشی گرفتن» است. یعنی مرحوم خراسانی می گوید، وقتی خداوند به من می گوید نماز بخوان، اولین چیزی که در ذهن من می آید (و از سایر برداشت ها پیشی می گیرد) این است که اگر انجام ندهم مجازات می شوم.

حال چرا مفهوم «مجازات در صورت عدم انجام خواست خداوند» در ذهن کسانی چون مرحوم آخوند خراسانی تبادر می کند؟ چون «پیشفرض» آنها این است که بین خدا و انسان، رابطه «مولا و عبد» وجود دارد و طبیعی است که اگر مولا چیزی را گفت و ما انجام ندادیم، پس قاعدتا باید مجازاتی در پیش باشد.

بنابراین، بنیاد اصلی استدلال، همین پیشفرض رابطه «مولا و عبد» است. بنابراین کسانی چون مرحوم آخوند خراسانی، با یک پیشفرض به سراغ قرآن رفته اند، و قرآن را در بستر رابطه «مولا و عبد» که پیشفرض عرفی زمانه خودشان که عموم رابطه ها از جنس ارباب-رعیتی، اوستا-شاگردی، خان-غلامی و خاتون-کنیزی بوده فهمیده اند.

اما هیچ دلیلی وجود ندارد که ما قرآن را در بستر «مولا-عبد» بفهمیم (البته در نوشته شماره دو گفته شد که در اینجا عبد به معناى زرخرید و غلام و برده است و مجبور است که حرف صاحب خود را گوش بدهد، نه کسی که به اختیار خود به مقام خضوع و خشوع و عبودیت رسیده است)، بلکه ما می توانیم  قرآن را در بستر رابطه «مراجع-مشاور» بخوانیم،  که در نتیجه تمامی اوامر خداوند در قرآن، به معنای طلب و خواست یک مشاور از مراجع است. بنابراین اگر مشاوری به ما امر کند، به این معنا نیست  که اگر انجام ندهیم، تنبیه مى شویم، بلکه او صرفا دارد به ما می گوید چه کاری درست است که انجام آن می تواند به نفع ما باشد و عدم انجام آن به ضرر ما.

بنابراین، بنیاد استدلال برخی عالمان دین مبنی بر این که اگر نماز نخوانیم یا روزه نگیریم، مجازات می شویم، مبتنی بر پیشفرض رابطه مولا و عبد است. پیشفرضی که به نظر من از متن قرآن به دست نمی آید بلکه ناشی از فرهنگ زمانه آن عالمان دینی بوده است.

به نظر من این پيشفرضِ ناشی از فرهنگ زمانه آنقدر قوی بوده است و بر اذهان گذشتکان سایه انداخته است که اجازه نداده است که حتی عالم زیرک و چیره دستی همچون مرحوم آخوند خراسانی، متن قران را جور دیگری بخواند و بتواند رابطه مشاور و مراجع را در ذهن خود تصور کند. رابطه ای که به نظر من بر اساس شواهد مختلفی که در نوشته های قبلی آورده شد، و می توان شواهد بسیار بیشتری نیز ارایه کرد، رابطه درست تری است برای فهم قرآن تا رابطه مولا و عبدی. 

https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🟣 دین به مثابه سازوکار مشاوره ای (6)

گفته شد که در قرآن هیچ موردی وجود ندارد که خداوند برای انجام ندادن اعمال عبادی، مجازاتی تعیین کرده باشد. اما در روایات چطور؟

اگر به عنوان نمونه به روایات مربوط به نماز در جوامع حدیثی مراجعه شود، در عموم روایات هماهنگ با آیات قرآن، صرفا به منافع نماز پرداخته شده است و روایاتی که مربوط به مجازات ترک نماز باشند، بسیار اندک هستند.

اما اگر همین روایات اندک هم بررسی شوند، عموما دارای سند ضعیف، مرسل و یا مجهول الراوی هستند که موجب می شوند این روایات اعتبار سندی نداشته باشند.

به عنوان نمونه روایتی که از پیامبر نقل شده که «کسی که سه روز نمازش را ترک کند هنگامی که مرد غسل وکفنش لازم نیست ودرقبرستان مسلمانان هم دفن نمی شود»

و روایت دیگری که می گوید «کسی که انجام نماز دراوقاتش راترک کند در ویل وارد می شود وویل مکانی درجهنم است»

و نیز روایتی دیگر که می گوید «کسی که نماز را ترک می کند چون نه امید ثواب دارد نه از عقاب ترکش می ترسد پس برای من هم تفاوتی نمی کند که یهودی یا مسیحی یا مجوسی بمیرد»

و نیز روایتی منسوب به امام صادق (ع) که «درروز قیامت نوعی عقرب از جهنم خارج می شود که سر آن در آسمان هفتم ودم او زیر زمین است ودهانی دارد به فاصله مشرق تا مغرب سپس آن عقرب می گوید : کجاست آنکه با خدا ورسول دشمنی وجنگ داشت ؟سپس جبرئیل از او می پرسد ای عقرب منظور تو کیست ؟عقرب می گوید 5 دسته از انسانها 1تارک نماز 2مانع از پرداخت زکات ...»  همگی داری سند مرسل هستند که اعتبار ندارند.

ضمن این که بسيارى از این روایات اول بار در کتاب جامع الاخبار شعیری آمده است که در پانصد سال پس از پیامبر تنظیم شده است و همانطور که گفته شد، اسناد قابل قبولی ندارند.


تنها چند روایت هستند که در آنها ترک نماز معادل کفر گرفته شده که صحیح السند هستند و در کتاب کافی و من لایحضره الفقیه آمده اند. اما هیچ فقیهی از این روایات نتیجه نگرفته است که نماز نخواندن معادل کفر (در برابر اسلام) است بلکه برخی، در این روایات، کفر را به معنای کفران نعمت گرفته اند.

همچنین در برخی از این روایات تصریح شده است که کسی که نماز نخواند و این کار را به «نیت استخفاف و خوار شمردن دستور خدا انجام» دهد، کافر است. معنای این روایات این است که کسی می داند خدایی هست و می داند خدا از او خواسته نماز بخواند و می داند که این خواست، شامل او هم می شود، ولی نه از روی تنبلی یا هر دلیل دیگری، بلکه صرفا به دلیل خوار شمردن دستور خدا نماز نمی خواند، در این صورت کافر است. پیداست که این مورد از موضوع بحث ما خارج است.

همچنین، روایات مورد قبولی از پیامبر اسلام نقل شده اند که می گویند اگر مطلبی در کلام ما (اهل بیت) بود که مخالف قرآن بود، آنها را به دیوار بکوبید و بدانید این روایات از ما صادر نشده است. بنابراین اگر روایاتی باشند که صراحتا با قرآن در تضاد باشند و یا با روح کلی آيات همخوانی نداشته باشند، به خودی خود از اعتبار ساقط هستند و به گمان من، روایات مربوط به مجازات نمازنخواندن، حتی اگر سندهای به ظاهر قابل قبولی  هم داشتند، بازهم با روح کلی قرآن هماهنگی نداشتند و این خودش نشانگر آن است که باید در صحت استناد آنها به پیامبر تردید داشت.   

من با جستجویی که در روایات نمودم، روایت قابل قبولی نیافتم که بتوان با استناد به آن، مجازات نماز نخواندن را، خصوصا در مورد کسانی که به دلیل سهل انگاری، یا شبهه علمی، نماز را ترک نموده اند، از آن فهمید.

البته شاید روايتى از چشم من دور مانده باشد و اگر خوانندگان گرامی روایتی صحیح السند یافتند که صراحتا برای نماز نخواندن، عذابی را برشمرده باشد، می توانند برای اینجانب ارسال کنند و من پس از بررسی آن را در همین کانال منتشر
خواهم کرد.

https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🟤 دين به مثابه سازوکار مشاوره ای (7)

برخی مخاطبان عزیز شش نوشته پیشین، در پیامهایی که ارسال کردند، از اینجانب تشکر کردند که تلاش کرده ام دین را کمی آسان تر و رقیق تر کنم تا بلکه جامعه دین گریز و خصوصا جوانان، به دین متمایلتر شوند و البته برخی هم نقد نموده بودند که نباید به قیمت جذب نسل دین گریز، دین خدا را آسان جلوه داد.

نخست این که، خوانش مشاور و مراجع از عبادات، در پی آسان جلوه دادن دین خدا نیست و من معتقدم، این خوانش نه تنها دین را سهل تر نمى كند، بلکه سخت تر می کند.

درثانی، من معتقدم نیستم اگر تخفیفی در امور عبادی قایل شویم، این امر موجب جذب و تمایل مردمان به دین می شود.
چه این که تجربیات مختلف تاریخی نشان داده است که سهل گیری در امور شرعی، نه تنها بر تعداد دینداران نمی افزاید، بلکه می کاهد.

به عنوان نمونه، مطالعات نشان می دهند هنگامی که شورای دوم کلیسای واتیکان، در سال 1962، طی بیانه ای از لیست ممنوعیت های شرعی کاست و سخت گیری های مذهبی را کاهش داد، طی پنجاه سال بعد، نه تنها بر میزان مسیحیان کاتولیک افزوده نشد، بلکه به میزان قابل توجهی کاهش یافت. طبق مطالعات جامعه شناسان دین، دین ورزی در جهان، خصوصا در کشورهای توسعه یافته، رو به کاهش است و دین گریزی یک روند جهانی است که علل مختلفی دارد و قطعا با ارایه خوانشهای سهل تر از عبادات شرعی، نمی توان این روند را تغییر داد.

اما این ادعای من که چرا دین به مثابه سازوکار مشاوره ای، دینداری را نه سهل تر، که سخت تر می کند، به این علت است که در مدل مولا-عبد، حقیقت رابطه انسان و خدا به یک رفتار تقلیل داده می شود و اگر کسی رفتار نماز را انجام داد، از او رفع تکلیف شده و عبد، نگران کیفیت رابطه با مولا نیست.

اما در مدل مراجع و مشاور، مشاور حقیقت نماز را برای مراجع تبیین می کند و حتی به او می گوید که برای زندگی درست و با کیفیت و رستگاری در آخرت تو احتیاج به برقراری رابطه با سرچشمه هستی داری و چنین چیزی نیاز ضروری زندگی توست، و سپس مسوولیت را به خود او واگذار می کند. بنابراین مساله به صرف خواندن نماز و رفع تکلیف حل نمی شود و باید از رفتار فراتر رفت و به شناخت رسید و سپس مسوولانه انتخاب کرد که کاری بس سخت تر است.

در روانشناسی، حداقل دو رویکرد تربیتی وجود دارد، اول، رفتارگرایی و دوم، شناختی. تقریبا همه روانشناسان بر این نکته اتفاق نظر دارند که رویکردهای رفتاری، فقط در امور پیش پا افتاده و سطحی کاربرد دارند و برای ارتقا و شکوفایی انسان، رویکردهای شناختی و معناگرا موثرترند.

من معتقدم، تعیین مجازات برای نماز نخواندن، می تواند به تقلیل حقیقت نماز به رفتار بیانجامد و در مقابل، رویکرد مشاوره ای، روشی بالنده تر و جدی تر در مواجهه با عبادات است و این روش، نه تنها از اهمیت نماز نمی کاهد، بلکه بر آن می افزاید و نه تنها کار را بر نمازخوانان سهل نمی کند بلکه از مومنان می خواهد که با روشن بینی و عمق بخشیدن به اندیشه های خود، به حقیقت نماز برسند و مساله را درحد یک رفتار و خلاصی از مجازات تقلیل ندهند.

من سلسله نوشتارهای «دین به مثابه سازوکار مشاوره ای» را ادامه خواهم داد و با تفصیل بیشتر خواهم گفت که چرا رویکرد مشاوره ای، رویکردی جدی تر و عمیق تر به عبادات است و برعکس رویکرد مولا-عبد، رویکردی تقلیل گراست. آنچه خواهم گفت، در حقیقت مباحثی در حوزه روانشناسی دین خواهد بود.

پس از پایان این سلسله نوشتارها، فصل دیگری خواهم گشود و بحثی در حوزه جامعه شناسی دین ارایه خواهم کرد و به نکته دوم خواهم پرداخت و توضیح خواهم داد که روند جهانى، به سمت کاهش دین ورزی است و به نظر می رسد که این دوره باید به طور طبیعی طی شود و تلاش برای تغییر این روند هم بیفایده است، هرچند مومنان راستین، در همین دوران نیز وظایف و مسوولیت هایی دارند که ان شاء الله آنچه را به نظرم می رسد تقدیم خواهم کرد. 

https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
2025/07/12 00:58:35
Back to Top
HTML Embed Code: