پیروزی پیش از موعد عرفی گرایان در انتخابات 96
نتیجه انتخابات ریاست جمهوری 96 هرچه باشد، یک چیز قطعی است: حکومت ایران به سمت عرفی شدن می رود. آنچه در کارزارهای انتخاباتی همه کاندیداها غایب است، سخن از اسلامیت نظام است. اگر در دوره احمدی نژاد، هدف دولت، رساندن پیام رسالت انبیا به جهانیان، مبارزه ایدئولوژیک با استکبار جهانی و احیای ارزشهای دینی و برافراشتن علم ولایت و ... بود، در این دوره، حتی کاندیدای برکشیده جریان سنتی اصول گرایان نیز هیچ سخنی از چنین مفاهیمی به میان نمی آورد. تمامی مفاهیم ارزشی، به روابط عرفی تقلیل داده شده اند. رییسی که جریان سنتی اصول گرایی را نمایندگی می کند، نام دولتش را "کار و کرامت" گذاشته است. هر دو کلمه از مفاهیم صددرصد سکولار هستند که مورد تایید یک جامعه سکولار هم می تواند باشد. اگر گوینده این شعار را از قبل ندانیم، نمی توانیم تشخیص دهیم که او اساسا در کدام کشور چنین شعاری را برای کمپین انتخاباتی اش برگزیده است. شعار "کار و کرامت" را می توان در سوییس و انگلیس و فرانسه و آمریکا هم داد. در تمام جوامع غربی، کار ارزش است و کرامت انسان از مهم ترین اولویت هاست که برای آن طرحها و برنامه های بسیاری تدارک دیده، اجرا کرده اند و اتفاقا بسیار جلوتر از کشور ما هستند.
جالب این که صدا و سیمای ایران که در عالمی دیگر سیر می کند و محتاج رای ملت نیست، در مناظره ها کماکان از مفاهیم ایدئولوژیک در پرسشهایش استفاده می کند، با این حال تقریبا هیچ کاندیدایی به این سوالات پاسخ نمی دهد و صحنه پاسخهایش را به مفاهیم کاملا عرفی تقلیل می دهد. به عنوان نمونه کسی چون رییسی، انتقادش به برجام دیگر این نیست که برجام زمینه دوستی و ارتباط ما با دشمنان دین و اسلامیت را فراهم کرده، بلکه ایرادش این است که "چک برجام نقد نشده"، که مفهومی کاملا خالی از ایدولوژی و در عوض دارای محتوای معامله گرانه و عرفی است. طرح و برنامه اش برای جوانان صرفا ایجاد اشتغال است و حتی یک پیشنهاد برای رشد معنوی جوانان حتی در مقام حرف نیز ارایه نکرده است. آنچه از اسلامیت نظام در کلام رییسی باقیمانده است، صرفا همان بسم الله غلیظی است که در ابتدای هر سخنش می گوید.
از منظر پدیدار شناختی، بدون آن که داوری ای درباره آنچه در حال رویدادن در ایران است داشته باشم، این گونه به نظر می رسد که جمهوری اسلامی، قدم در راه بی بازگشتی گذاشته است و همین صندوق های "شکسته پکسته رای"، صاحبان و طالبان قدرت را مجبور کرده است که تن به عرفی شدن بدهند. ممکن است برخی کاندیداها در شعارهای عرفی گرایانه خود صداقت نداشته باشند و آنچه به زبان می آورند در دل نداشته باشند و با دروغ رای بیاورند. چنین چیزی در روند عرفی شدن ایران تاثیری ندارد و فقط ممکن است این فرآیند را به تاخیر بیاندازد. به هر حال مردم خواهند فهمید و انتخاباتی دیگر از راه خواهد رسید و تمرین دموکراسی ادامه دارد.
نتیجه انتخابات ریاست جمهوری 96 هرچه باشد، یک چیز قطعی است: حکومت ایران به سمت عرفی شدن می رود. آنچه در کارزارهای انتخاباتی همه کاندیداها غایب است، سخن از اسلامیت نظام است. اگر در دوره احمدی نژاد، هدف دولت، رساندن پیام رسالت انبیا به جهانیان، مبارزه ایدئولوژیک با استکبار جهانی و احیای ارزشهای دینی و برافراشتن علم ولایت و ... بود، در این دوره، حتی کاندیدای برکشیده جریان سنتی اصول گرایان نیز هیچ سخنی از چنین مفاهیمی به میان نمی آورد. تمامی مفاهیم ارزشی، به روابط عرفی تقلیل داده شده اند. رییسی که جریان سنتی اصول گرایی را نمایندگی می کند، نام دولتش را "کار و کرامت" گذاشته است. هر دو کلمه از مفاهیم صددرصد سکولار هستند که مورد تایید یک جامعه سکولار هم می تواند باشد. اگر گوینده این شعار را از قبل ندانیم، نمی توانیم تشخیص دهیم که او اساسا در کدام کشور چنین شعاری را برای کمپین انتخاباتی اش برگزیده است. شعار "کار و کرامت" را می توان در سوییس و انگلیس و فرانسه و آمریکا هم داد. در تمام جوامع غربی، کار ارزش است و کرامت انسان از مهم ترین اولویت هاست که برای آن طرحها و برنامه های بسیاری تدارک دیده، اجرا کرده اند و اتفاقا بسیار جلوتر از کشور ما هستند.
جالب این که صدا و سیمای ایران که در عالمی دیگر سیر می کند و محتاج رای ملت نیست، در مناظره ها کماکان از مفاهیم ایدئولوژیک در پرسشهایش استفاده می کند، با این حال تقریبا هیچ کاندیدایی به این سوالات پاسخ نمی دهد و صحنه پاسخهایش را به مفاهیم کاملا عرفی تقلیل می دهد. به عنوان نمونه کسی چون رییسی، انتقادش به برجام دیگر این نیست که برجام زمینه دوستی و ارتباط ما با دشمنان دین و اسلامیت را فراهم کرده، بلکه ایرادش این است که "چک برجام نقد نشده"، که مفهومی کاملا خالی از ایدولوژی و در عوض دارای محتوای معامله گرانه و عرفی است. طرح و برنامه اش برای جوانان صرفا ایجاد اشتغال است و حتی یک پیشنهاد برای رشد معنوی جوانان حتی در مقام حرف نیز ارایه نکرده است. آنچه از اسلامیت نظام در کلام رییسی باقیمانده است، صرفا همان بسم الله غلیظی است که در ابتدای هر سخنش می گوید.
از منظر پدیدار شناختی، بدون آن که داوری ای درباره آنچه در حال رویدادن در ایران است داشته باشم، این گونه به نظر می رسد که جمهوری اسلامی، قدم در راه بی بازگشتی گذاشته است و همین صندوق های "شکسته پکسته رای"، صاحبان و طالبان قدرت را مجبور کرده است که تن به عرفی شدن بدهند. ممکن است برخی کاندیداها در شعارهای عرفی گرایانه خود صداقت نداشته باشند و آنچه به زبان می آورند در دل نداشته باشند و با دروغ رای بیاورند. چنین چیزی در روند عرفی شدن ایران تاثیری ندارد و فقط ممکن است این فرآیند را به تاخیر بیاندازد. به هر حال مردم خواهند فهمید و انتخاباتی دیگر از راه خواهد رسید و تمرین دموکراسی ادامه دارد.
من اگر در زمان فراعنه هم بودم و آنها انتخابات برگزار می کردند، میرفتم از بین چند تا فرعون به یکی رای می دادم. من هیچ قضاوت اخلاقی نسبت به حاکمان ندارم. من تا جایی که از دستم بر می آید تلاش می کنم کسی بر من حاکم باشد که نفع بیشتری به حالم داشته باشد و چون یک دلشده ولشده هستم (یعنی شهروند عادی هستم و منافع اختصاصی ندارم که هیچ، کسی حالم را هم نمی پرسد)، احتمالا آنچه به نفع من است، به نفع توده مردم نیز هست.
من به روحانی رای می دهم.
من به روحانی رای می دهم.
زوج ناموفق جمهوری اسلامی
در حال حاضر، اصولگرایان نه تنها به طلاق جمهوریت و اسلامیت نظام راضی شده اند، بلکه خود پیش افتاده، تلاش دارند این زوج ناهمگون را هرچه بیشتر از هم دور کنند تا مبادا آبرو ریزی شودو چون نیاز به رای دارند، فعلا طرف جمهوریت را گرفته اند. اصول گرایان در چهل سال گذشته هیچ گاه نتوانستند روایتی از اسلام ارایه دهند که با جمهوریت نظام سازوار ومورد قبول مردم باشد. این است که در گذشته، میان جمهوریت و اسلامیت همیشه سرگردان بوده، در هر انتخابات، هاج و واج می ماندند که این ناهمگونی را چگونه لاپوشانی کنند. اما این دوره داستان کاملا متفاوت است. این بار کلا دغدغه و غیرت اسلامیت را قورت داده اند و انگار نه انگار که این نظام اسلامیتی هم داشت. رییسی و قالیباف همه چیز را در اقتصاد خلاصه کرده اند و شعارهایشان ملغمه ای از تفکرات طبقاتی سوسیالیستی و بلکه بدتر کمونیستی با طرحهای نصفه نیمه سرمایه داری است. در تمام کلماتشان بگردی، یک جمله از اسلامیت نظام نمی یابی. انگار نه انگار که این مملکت امام راحلی داشت. ارزشهای انقلاب شده اند ایجاد شغل و تولید سرمایه. مبارزه با استکبار شده است نقد کردن چک برجام، ولایت فقیه که هیچ، اسمش را هم نبر، از تمدن اسلامی سخن مگو که رای خراب کن است، فقط از امام رضا بگو، چون مردم امام رضا را دوست دارند.
آنها صدای اسلامیت را ناجوانمردانه حتی در میان یاران خویش خاموش کردند. تنها کسی که هنوز سخن از تمدن اسلامی و مدیریت اسلامی و طرحها و برنامه های دین برای دنیا می گفت جلیلی بود. جلیلی بیچاره را در رقابت های درون گروهی حذف نمودند تا مبادا لطمه ای به آنها بزند. قالیباف با رییسی چه فرقی دارد؟ لااقل جلیلی را جایگزین یکی از آنها میکردید تا ویترینی هم که شده، نماینده ای از اسلامیت در انتخابات از سوی شما باشد. چرا نکردند؟ چون رای آور نبود. انگار همه چیز فقط رای است و قدرت، ولو به حذف گفتمان به اصطلاح اسلامی مدنظر خودشان. اگر این فرصت طلبی نیست، پس چیست؟
بیشترین ضرر به اسلام را فعلا از جانب اصولگرایان شاهدیم. مردم ایران اکثرا مسلمان اند و دوستدار اهل بیت و قرآن، گمشده آنها فهمی از اسلام است که ساز ناکوک با یک زندگی معقول و معمولی نباشد. هاشمی در حال ارایه چنین اسلامی بود، خاتمی و روحانی نیز به دنبال همان راه اند.
من یک دلشده ولشده ام که زیر آسمان سیاست ایران، یک سنگ خاره هم ندارم. من از آقایان می خواهم به خاطر اسلام هم که شده دست از این رنگ به رنگ شدن ها بردارند. هر چه زور بزنید، اسلام شما راهی در دل مردم ایران ندارد. مگر با کلک یارانه پیش بیایید... . بس کنید ... . شما خرتان از پل بگذرد، فیلتان یاد هندوستان میکند.... .
در حال حاضر، اصولگرایان نه تنها به طلاق جمهوریت و اسلامیت نظام راضی شده اند، بلکه خود پیش افتاده، تلاش دارند این زوج ناهمگون را هرچه بیشتر از هم دور کنند تا مبادا آبرو ریزی شودو چون نیاز به رای دارند، فعلا طرف جمهوریت را گرفته اند. اصول گرایان در چهل سال گذشته هیچ گاه نتوانستند روایتی از اسلام ارایه دهند که با جمهوریت نظام سازوار ومورد قبول مردم باشد. این است که در گذشته، میان جمهوریت و اسلامیت همیشه سرگردان بوده، در هر انتخابات، هاج و واج می ماندند که این ناهمگونی را چگونه لاپوشانی کنند. اما این دوره داستان کاملا متفاوت است. این بار کلا دغدغه و غیرت اسلامیت را قورت داده اند و انگار نه انگار که این نظام اسلامیتی هم داشت. رییسی و قالیباف همه چیز را در اقتصاد خلاصه کرده اند و شعارهایشان ملغمه ای از تفکرات طبقاتی سوسیالیستی و بلکه بدتر کمونیستی با طرحهای نصفه نیمه سرمایه داری است. در تمام کلماتشان بگردی، یک جمله از اسلامیت نظام نمی یابی. انگار نه انگار که این مملکت امام راحلی داشت. ارزشهای انقلاب شده اند ایجاد شغل و تولید سرمایه. مبارزه با استکبار شده است نقد کردن چک برجام، ولایت فقیه که هیچ، اسمش را هم نبر، از تمدن اسلامی سخن مگو که رای خراب کن است، فقط از امام رضا بگو، چون مردم امام رضا را دوست دارند.
آنها صدای اسلامیت را ناجوانمردانه حتی در میان یاران خویش خاموش کردند. تنها کسی که هنوز سخن از تمدن اسلامی و مدیریت اسلامی و طرحها و برنامه های دین برای دنیا می گفت جلیلی بود. جلیلی بیچاره را در رقابت های درون گروهی حذف نمودند تا مبادا لطمه ای به آنها بزند. قالیباف با رییسی چه فرقی دارد؟ لااقل جلیلی را جایگزین یکی از آنها میکردید تا ویترینی هم که شده، نماینده ای از اسلامیت در انتخابات از سوی شما باشد. چرا نکردند؟ چون رای آور نبود. انگار همه چیز فقط رای است و قدرت، ولو به حذف گفتمان به اصطلاح اسلامی مدنظر خودشان. اگر این فرصت طلبی نیست، پس چیست؟
بیشترین ضرر به اسلام را فعلا از جانب اصولگرایان شاهدیم. مردم ایران اکثرا مسلمان اند و دوستدار اهل بیت و قرآن، گمشده آنها فهمی از اسلام است که ساز ناکوک با یک زندگی معقول و معمولی نباشد. هاشمی در حال ارایه چنین اسلامی بود، خاتمی و روحانی نیز به دنبال همان راه اند.
من یک دلشده ولشده ام که زیر آسمان سیاست ایران، یک سنگ خاره هم ندارم. من از آقایان می خواهم به خاطر اسلام هم که شده دست از این رنگ به رنگ شدن ها بردارند. هر چه زور بزنید، اسلام شما راهی در دل مردم ایران ندارد. مگر با کلک یارانه پیش بیایید... . بس کنید ... . شما خرتان از پل بگذرد، فیلتان یاد هندوستان میکند.... .
اصولگرایان، لُخت می شوند.
در این انتخابات، اصولگرایان هنوز گندم ریاست را نخورده، لخت شده اند. مدعیان اصول و ارزشها، چنان از آسمان ارزشهای خود با شتاب به زمین هبوط کرده اند که همان دو برگ هم فرو ریخته و همه عیوبشان بیرون زده. من کاری به بد اخلاقی ها ندارم، شاید توجیهی برایش بتراشند. اصولگرایان به شکل سیستماتیک هرچه جامه¬ی ارزشی ای بود، از تن بیرون کرده اند. آنان به جای آن که اصولی را مشخص کنند و بگردند و ببینند چه کسی شایسته تر این اصول را نمایندگی می کند و او را به عنوان کاندیدا معرفی کنند، تنها ملاک کاندیدای خود را "رای آوری"، قرار دادند. یعنی هر کس بیشتر رای آورد همو کاندیدای ما است. آنان هم که به میدان آمدند، یک کلمه، حتی یک کلمه از ارزشها و اصول نگفتند. تمام حرفها و طرحهایشان را یک ماتریالیست مطلق هم می توانست ارایه کند به جز بسم الله اول کلامشان. آقایان نگاه کردند ببینند نرخ بازار چند است، بر اساس آن وعده دادند. هیچ طرحی، حتی یک طرح و ایده که رگه ای از گفتمان اسلامی مورد ادعایشان در آن باشد نداشتند. انگار چگوارا یا کاسترو به میدان رقابت آمده اند. دلیلش مشخص است، سخن از ارزشها، صرف نمی کند.
اصولگرایی یعنی این که شما بر اساس اصول و قواعدی به میدان بیایی و خود را معرفی کنی، ولو به این که یک رای بیاوری و یا حتی همان یک رای را هم نیاوری و از صحنه بیرون شوی و دوباره بروی و از نو آغاز کنی. نه اینکه برعکس عمل کنی، اول ببینی چه چیزی رای آور است و بعدا آن را به عنوان شعار و هدف اعلام کنی. شما که دستتان باز بود و هیچ مانعی نداشتید که در طول چهار سال گذشته، جلسه بگذارید و کنگره برگزار کنید و تشکیلات درست کنید و راحت بر سر اصول مدعایی خود بحث کنید و برای خود نماینده پیدا کنید. این جناح مقابل است که همه فرصت ها را از او گرفته اید و مجبور است از روزنه انتخابات بدون اینکه بتواند به گفتمانش سر و سامان درستی بدهد داخل بیاید. شما چرا مسیر را برعکس رفتید؟ این کار شما اصولگرایی نیست، فرصت طلبی است.
فقط یک نفر در میان شما بود که می گفت این چه مدل گزینشی است که شخص محور است؟ معرفی ما باید گفتمان اسلامی محور باشد. بیچاره راست می گفت. قاعده اصول گرایی همین بود که اصول گرایان ببینند چه کسی بهتر می تواند اصول مورد نظر را تبدیل به یک برنامه کند و هم او نماینده اصول گرایان باشد. اصلا تحویلش نگرفتید، همان ابتدا غربالش کردید و بیرونش انداختید. اگر می آمد، شاید مثل دوره پیش، چهار میلیون رای شرافتمندانه برایتان جمع می کرد.
اصولگرایان در هوس گندم قدرت، چنان بی پروا، عریان وارد میدان شده اند که انگار فردایی در کار نیست. اینان با خود فکر نکردند که آمدیم و نشد و رای نیاوردیم؟ فردای انتخابات چه کنیم و چگونه وفاداران خود را مجاب کنیم که ما مدافع ارزشها هستیم؟
اصولگرایان چه این انتخابات را ببرند و چه ببازند، بازنده اند. آنان بسیاری از یاران مخلص و فهیم خود را در این دوره از دست دادند. سرمایه اصلی اصول گرایان همینان بودند وگرنه رای یارانه ای که ارزشی ندارد. گمان نمی کنم، آنچه از دست اصولگرایان رفت، باز آمدنی باشد. این انتخابات هبوط اصولگرایان بود. هرچه بود بیرون زد. بی برگ بی برگ.
در این انتخابات، اصولگرایان هنوز گندم ریاست را نخورده، لخت شده اند. مدعیان اصول و ارزشها، چنان از آسمان ارزشهای خود با شتاب به زمین هبوط کرده اند که همان دو برگ هم فرو ریخته و همه عیوبشان بیرون زده. من کاری به بد اخلاقی ها ندارم، شاید توجیهی برایش بتراشند. اصولگرایان به شکل سیستماتیک هرچه جامه¬ی ارزشی ای بود، از تن بیرون کرده اند. آنان به جای آن که اصولی را مشخص کنند و بگردند و ببینند چه کسی شایسته تر این اصول را نمایندگی می کند و او را به عنوان کاندیدا معرفی کنند، تنها ملاک کاندیدای خود را "رای آوری"، قرار دادند. یعنی هر کس بیشتر رای آورد همو کاندیدای ما است. آنان هم که به میدان آمدند، یک کلمه، حتی یک کلمه از ارزشها و اصول نگفتند. تمام حرفها و طرحهایشان را یک ماتریالیست مطلق هم می توانست ارایه کند به جز بسم الله اول کلامشان. آقایان نگاه کردند ببینند نرخ بازار چند است، بر اساس آن وعده دادند. هیچ طرحی، حتی یک طرح و ایده که رگه ای از گفتمان اسلامی مورد ادعایشان در آن باشد نداشتند. انگار چگوارا یا کاسترو به میدان رقابت آمده اند. دلیلش مشخص است، سخن از ارزشها، صرف نمی کند.
اصولگرایی یعنی این که شما بر اساس اصول و قواعدی به میدان بیایی و خود را معرفی کنی، ولو به این که یک رای بیاوری و یا حتی همان یک رای را هم نیاوری و از صحنه بیرون شوی و دوباره بروی و از نو آغاز کنی. نه اینکه برعکس عمل کنی، اول ببینی چه چیزی رای آور است و بعدا آن را به عنوان شعار و هدف اعلام کنی. شما که دستتان باز بود و هیچ مانعی نداشتید که در طول چهار سال گذشته، جلسه بگذارید و کنگره برگزار کنید و تشکیلات درست کنید و راحت بر سر اصول مدعایی خود بحث کنید و برای خود نماینده پیدا کنید. این جناح مقابل است که همه فرصت ها را از او گرفته اید و مجبور است از روزنه انتخابات بدون اینکه بتواند به گفتمانش سر و سامان درستی بدهد داخل بیاید. شما چرا مسیر را برعکس رفتید؟ این کار شما اصولگرایی نیست، فرصت طلبی است.
فقط یک نفر در میان شما بود که می گفت این چه مدل گزینشی است که شخص محور است؟ معرفی ما باید گفتمان اسلامی محور باشد. بیچاره راست می گفت. قاعده اصول گرایی همین بود که اصول گرایان ببینند چه کسی بهتر می تواند اصول مورد نظر را تبدیل به یک برنامه کند و هم او نماینده اصول گرایان باشد. اصلا تحویلش نگرفتید، همان ابتدا غربالش کردید و بیرونش انداختید. اگر می آمد، شاید مثل دوره پیش، چهار میلیون رای شرافتمندانه برایتان جمع می کرد.
اصولگرایان در هوس گندم قدرت، چنان بی پروا، عریان وارد میدان شده اند که انگار فردایی در کار نیست. اینان با خود فکر نکردند که آمدیم و نشد و رای نیاوردیم؟ فردای انتخابات چه کنیم و چگونه وفاداران خود را مجاب کنیم که ما مدافع ارزشها هستیم؟
اصولگرایان چه این انتخابات را ببرند و چه ببازند، بازنده اند. آنان بسیاری از یاران مخلص و فهیم خود را در این دوره از دست دادند. سرمایه اصلی اصول گرایان همینان بودند وگرنه رای یارانه ای که ارزشی ندارد. گمان نمی کنم، آنچه از دست اصولگرایان رفت، باز آمدنی باشد. این انتخابات هبوط اصولگرایان بود. هرچه بود بیرون زد. بی برگ بی برگ.
خواهران و برادران ارزشی، خودتان را در چاه نیندازید!
من از شما برادران و خواهران ارزشی می پرسم، از حیث پاسداشت ارزشها، چه فرقی بین روحانی و رییسی است؟ در تبلیغات انتخاباتی، رییسی روی کدام خط قرمز ایستاد که روحانی نایستاد؟ دلدادگی رییسی به انقلاب و اسلام شما کجا بروز پیدا کرد که در روحانی نمایان نشد؟
از حیث ارزشهای مورد نظر شما، هیچ فرقی بین رییسی و روحانی نیست. شما به روحانی رای نمیدهید، تنها به یک دلیل: احساس می کنید، روحانی در اردوگاه اصول گرایی نیست. این احساس شما درست است، ولی یادمان باشد که بودن یا نبودن در اردوگاه اصول گرایی، دیگرچندان مهم نیست. در این انتخابات،اصولگرایان خودشان در فراموشی ارزشها به رقابت افتادند و راه رفته را بازگشتی نخواهد بود. چه این که اگر بازگردند، نشان از ریاکاریشان دارد. آنها نه تنها محتوای ارزشها،حتی نمادها را هم به حاشیه راندند. اصولگرایان اگر صادق باشند دیگر نمی توانند تتلوها را از خود برانند. خواننده زیر زمینی ای که شجاعانه، رو در روی رییسی، یکی یکی خالکوبی هایش را نشان و توضیح داد و به جای این که حاج آقا برای او منبر برود، او برای حاج آقا منبر رفت.
شما اگر به کسی همچون رییسی رای دهید، حداقل تا چهارسال دیگر پایتان گیر است. مگر یادتان رفته روزهای احمدی نژاد را؟ احمدی نژاد، چه کمکی به پیشرفت ارزشهای شما کرد؟ جز این که هر روز یک داستان تازه بر کشید که موجب طعن دیگران از یک سو و سرافکندگی و خون دل شما از سوی دیگر شد؟ رییسی وضعیتی بهتر از احمدی نژاد ندارد. کسی که به هر دستاویزی آویزان میشود تا رای جمع کند، حتی اگر بخواهد هم نمی تواند پاسدار ارزشها باشد.
اتفاقا روحانی بر مسند ریاست بنشیند، برای شما بهتر است، البته اگر در فکر پست و مقام نیستید، که نیستید. حضور دولتی که از شما نیست، به شما این فرصت را میدهد که به بدنه اجتماع بازگردید و دوباره آغاز کنید و بی دغدغه دولت، هر روز با کار و تلاش فکری و فرهنگی بر یاران حقیقی و نه یاران یارانه ای خود بیفزایید. من مطمئن هستم که روحانی هیچ کدام از نهادهای مدنی ای را که شما برای ترویج امر دین و ارزشها بر می نهید منحل نخواهد کرد. هیچکدامتان را دستگیر و زندان نمی کند. روزنامه هایتان را نخواهد بست. فیلمهایتان همگی اکران می شوند. کتابهایتان همگی چاپ خواهند شد. حتی به شما بودجه فرهنگی خواهد داد. نهادهای غیر انتخابی هم که پشتیبانتان هستند. دیگر برای حفظ ارزشها چه می خواهید؟ چرا تنبلی می کنید؟ خودتان میدانید که دین بخشنامه ای دین نیست. چرا نمی خواهید از دل جامعه جوانه بزنید و بر یاران خود بیفزایید و در قالب نهادهای واقعا مردمی، آرام آرام پیش بیایید و رشد کنید؟ چرا اینقدر خام و باعجله؟ همین است که چهل سال است درجا می زنید، بلکه عقب می روید.
دغدغه بزرگان اصول گرایی مشخص است، آنها در پی کسب قدرت دنیایند. شما که نیستید. آنچه شما می خواهید، یک بستر مناسب برای کار فرهنگی و ارزشی است که در دولت روحانی فراهم است. اگر فعالیتتان مدنی باشد و از پایین به بالا، هیچ کس هم لعن و نفرینتان نمی کند، حتی غیر مذهبی. به هر میزان که در بین مردم مقبولیت یافتید بالا می آیید. اگر هم مقبول نبودید، بازبینی می کنید و تلاش دوباره.
خودتان با خدایتان خلوت کنید و ببینید اگر واقعا دغدغه دین داشتید، چهارسال گذشته شرایط بهتر بود یا هشت سال احمدی نژاد؟ شما بیشترین رنج را در هشت سال احمدی نژاد کشیدید.رفتار و گفتارش سوهان روحتان شده بود. در دوران روحانی چطور؟ چه مانعی برای کار و تلاش داشتید؟ آیا روح و روانتان آرام تر نبود؟
من یک پیشنهاد دارم: خودتان را در چاه نیندازید. به روحانی رای دهید. روحانی به نفع همه است، حتی شما.
دکتر مهدی نساجی، دانش آموخته حوزه علمیه قم، پژوهشگر علم و دین، دانشگاه کانتربری
من از شما برادران و خواهران ارزشی می پرسم، از حیث پاسداشت ارزشها، چه فرقی بین روحانی و رییسی است؟ در تبلیغات انتخاباتی، رییسی روی کدام خط قرمز ایستاد که روحانی نایستاد؟ دلدادگی رییسی به انقلاب و اسلام شما کجا بروز پیدا کرد که در روحانی نمایان نشد؟
از حیث ارزشهای مورد نظر شما، هیچ فرقی بین رییسی و روحانی نیست. شما به روحانی رای نمیدهید، تنها به یک دلیل: احساس می کنید، روحانی در اردوگاه اصول گرایی نیست. این احساس شما درست است، ولی یادمان باشد که بودن یا نبودن در اردوگاه اصول گرایی، دیگرچندان مهم نیست. در این انتخابات،اصولگرایان خودشان در فراموشی ارزشها به رقابت افتادند و راه رفته را بازگشتی نخواهد بود. چه این که اگر بازگردند، نشان از ریاکاریشان دارد. آنها نه تنها محتوای ارزشها،حتی نمادها را هم به حاشیه راندند. اصولگرایان اگر صادق باشند دیگر نمی توانند تتلوها را از خود برانند. خواننده زیر زمینی ای که شجاعانه، رو در روی رییسی، یکی یکی خالکوبی هایش را نشان و توضیح داد و به جای این که حاج آقا برای او منبر برود، او برای حاج آقا منبر رفت.
شما اگر به کسی همچون رییسی رای دهید، حداقل تا چهارسال دیگر پایتان گیر است. مگر یادتان رفته روزهای احمدی نژاد را؟ احمدی نژاد، چه کمکی به پیشرفت ارزشهای شما کرد؟ جز این که هر روز یک داستان تازه بر کشید که موجب طعن دیگران از یک سو و سرافکندگی و خون دل شما از سوی دیگر شد؟ رییسی وضعیتی بهتر از احمدی نژاد ندارد. کسی که به هر دستاویزی آویزان میشود تا رای جمع کند، حتی اگر بخواهد هم نمی تواند پاسدار ارزشها باشد.
اتفاقا روحانی بر مسند ریاست بنشیند، برای شما بهتر است، البته اگر در فکر پست و مقام نیستید، که نیستید. حضور دولتی که از شما نیست، به شما این فرصت را میدهد که به بدنه اجتماع بازگردید و دوباره آغاز کنید و بی دغدغه دولت، هر روز با کار و تلاش فکری و فرهنگی بر یاران حقیقی و نه یاران یارانه ای خود بیفزایید. من مطمئن هستم که روحانی هیچ کدام از نهادهای مدنی ای را که شما برای ترویج امر دین و ارزشها بر می نهید منحل نخواهد کرد. هیچکدامتان را دستگیر و زندان نمی کند. روزنامه هایتان را نخواهد بست. فیلمهایتان همگی اکران می شوند. کتابهایتان همگی چاپ خواهند شد. حتی به شما بودجه فرهنگی خواهد داد. نهادهای غیر انتخابی هم که پشتیبانتان هستند. دیگر برای حفظ ارزشها چه می خواهید؟ چرا تنبلی می کنید؟ خودتان میدانید که دین بخشنامه ای دین نیست. چرا نمی خواهید از دل جامعه جوانه بزنید و بر یاران خود بیفزایید و در قالب نهادهای واقعا مردمی، آرام آرام پیش بیایید و رشد کنید؟ چرا اینقدر خام و باعجله؟ همین است که چهل سال است درجا می زنید، بلکه عقب می روید.
دغدغه بزرگان اصول گرایی مشخص است، آنها در پی کسب قدرت دنیایند. شما که نیستید. آنچه شما می خواهید، یک بستر مناسب برای کار فرهنگی و ارزشی است که در دولت روحانی فراهم است. اگر فعالیتتان مدنی باشد و از پایین به بالا، هیچ کس هم لعن و نفرینتان نمی کند، حتی غیر مذهبی. به هر میزان که در بین مردم مقبولیت یافتید بالا می آیید. اگر هم مقبول نبودید، بازبینی می کنید و تلاش دوباره.
خودتان با خدایتان خلوت کنید و ببینید اگر واقعا دغدغه دین داشتید، چهارسال گذشته شرایط بهتر بود یا هشت سال احمدی نژاد؟ شما بیشترین رنج را در هشت سال احمدی نژاد کشیدید.رفتار و گفتارش سوهان روحتان شده بود. در دوران روحانی چطور؟ چه مانعی برای کار و تلاش داشتید؟ آیا روح و روانتان آرام تر نبود؟
من یک پیشنهاد دارم: خودتان را در چاه نیندازید. به روحانی رای دهید. روحانی به نفع همه است، حتی شما.
دکتر مهدی نساجی، دانش آموخته حوزه علمیه قم، پژوهشگر علم و دین، دانشگاه کانتربری
«روحانی روخوانی می کند»
یکم: حسن روحانی در نطق پس از پیروزی اش، به جای آن که بداهه سخنرانی کند (کاری که در آن مهارت کامل دارد)،از روی متن خواند. کار عاقلانه ای بود. در فضای به شدت احساسی بعد از انتخابات، که عده ای بسیار غمگین و عده ای بسیار خوشحال اند، حتی یک کلمه بالا و پایین، ممکن است اثرات جبران ناپذیری داشته باشد. از روی متن خواندن، یعنی روی تک تک کلمات فکر شده است.
دوم: روحانی نطق خود را نه در جشنی در میان اجتماع عظیم هوادران، که در یک استودیوی خبری، آن هم بدون حضور حتی یک نفر، ایراد نمود. کار عاقلانه ای بود، در فضای به شدت دو قطبی شده، یک رییس جمهور، پیروزی خود را به رخ شکست خوردگان نمی کشد، این کار به نفع هیچ کس نیست، حتی جناب رییس جمهور.
سوم: روحانی نطق خود را محکم ولی بدون استفاده از لحن حماسی ایراد کرد، کار عاقلانه ای بود. زمان حماسه سپری شده است.
چهارم: نطق پیروزی روحانی به گونه ای تنظیم شده بود که مراعات همه را کرده باشد، کار عاقلانه ای بود، او خود را در قامت رییس "جمهور" ملت نشان داد.
روحانی اولین گام را عاقلانه و منصفانه برداشت. عقلانیت و انصاف ایرانیان را در جهان سربلند می کند و این به نفع تک تک ایرانیان است.
یکم: حسن روحانی در نطق پس از پیروزی اش، به جای آن که بداهه سخنرانی کند (کاری که در آن مهارت کامل دارد)،از روی متن خواند. کار عاقلانه ای بود. در فضای به شدت احساسی بعد از انتخابات، که عده ای بسیار غمگین و عده ای بسیار خوشحال اند، حتی یک کلمه بالا و پایین، ممکن است اثرات جبران ناپذیری داشته باشد. از روی متن خواندن، یعنی روی تک تک کلمات فکر شده است.
دوم: روحانی نطق خود را نه در جشنی در میان اجتماع عظیم هوادران، که در یک استودیوی خبری، آن هم بدون حضور حتی یک نفر، ایراد نمود. کار عاقلانه ای بود، در فضای به شدت دو قطبی شده، یک رییس جمهور، پیروزی خود را به رخ شکست خوردگان نمی کشد، این کار به نفع هیچ کس نیست، حتی جناب رییس جمهور.
سوم: روحانی نطق خود را محکم ولی بدون استفاده از لحن حماسی ایراد کرد، کار عاقلانه ای بود. زمان حماسه سپری شده است.
چهارم: نطق پیروزی روحانی به گونه ای تنظیم شده بود که مراعات همه را کرده باشد، کار عاقلانه ای بود، او خود را در قامت رییس "جمهور" ملت نشان داد.
روحانی اولین گام را عاقلانه و منصفانه برداشت. عقلانیت و انصاف ایرانیان را در جهان سربلند می کند و این به نفع تک تک ایرانیان است.
«دوست دارم زندگی رو»
یکم: «دوست دارم زندگی رو» بخشی از ترانه ای است که گروهی از طرفداران روحانی در یک جشن انتخاباتی همخوانی می کردند. به نظر من، این عبارت، مهمترین پیام انتخابات به صاحبان و طالبان قدرت بود. یک زندگی شاد و آرام به همراه رفاه نسبی، خواسته اکثریت قریب به اتفاق ملت ایران است و حتی غالب کسانی که به نامزدهای شکست خورده رای دادند، خواهان همین آرمان بودند، هرچند در مصداق آن با اکثریت اختلاف نظر داشتند.اکثریت هم اگر به جریان اصلاحات تمایل پیدا کرده اند، صرفا به همین دلیل است که احساس کردند، آنان بهتر می توانند شعار «دوست دارم زندگی رو» عملیاتی کنند. گمان می کنم هر شعار دیگری که در طول انتخابات سرداده شد، همگی به نوعی برای تحقق این شعار محوری بود.
دوم: به نظر می رسد درک عموم مردم از «اسلام» نیز،هماهنگ با شعار فوق باشد. اسلامی که برایشان در این دار فنا زندگی سالم و بی دغدغه ای را به ارمغان آورد. زندگی ای که در آن روضه امام حسین هست، فوتبال هم هست، و هیچ نگرانی ای از این بابت نیست که شب به استادیوم فوتبال بروند و شادی کنند و فردای آن، به مجلس عزای حسینی روند و بر مصیبت حسین مویه کنند ودوباره بعد از روضه، سفره اطعام پهن کنند و در کنار هم بنشینند و بگویند و بخندند. به نظر می رسد بر خلاف سیاستمداران که هنوز نتوانسته اند رابطه ای قابل قبول بین دین و سیاست پیدا کنند، مردم رابطه بین دین و زندگی را می دانند. دینداری مردم ایران منافاتی با شعار «دوست دارم زندگی رو» ندارد.آقای رییسی راست می گفت، کنسرت مشکل مردم ایران نیست. کنسرت نه تنها مشکل که راهی برای شادی است و مردم نگرانی ندارند که هم کنسرت بروند و هم زیارت امام رضا. اتفاقا کنسرت مشکل امثال جناب رییسی است که هنوز نمی توانند کنسرت را در چارچوب سیاست ورزی دینی شان تعریف کنند.
سوم: ممکن است اصولگرایان اعتراض کنند که این نوع دینداری، یک «دینداری انقلابی» نیست. راست می گویند، به نظر می رسد مردم ایران دینداریشان بیشتر شبیه «دینداری قبل انقلابی» شده است. اما چاره چیست؟ فعلا انتخاب مردم، به هر دلیل، دینداری انقلابی ای که برخی آن را نمایندگی می کنند نیست. بهشت و جهنمشان هم به عهده خودشان است. بهشت و جهنم که زوری نیست. اگر زوری بود، خدا خودش همه را به زور به بهشت می برد. شاید مردم ایران به طبقات پایین بهشت راضی شده اند. اصولگرایان تکلیفی بیش از این نداشته اند که راه و رسم خود را تبلیغ کنند و سپس خود را در معرض انتخاب مردم قرار دهند.
چهارم: اصولگرایان بعد از این انتخابات کماکان حق دارند که راه و رسم خود را تبلیغ کنند، شاید هم بخواهند تصحیحاتی در آن انجام دهند. به هر حال راه باز است و انتخابات های بعدی از راه می رسند و آنها می توانند دوباره خود را در معرض انتخاب قرار دهند. خوبی انتخابات همین است که همیشه فرصت هست که آقایان تکلیف خود را در برابر دین و مردم ادا کنند. اگر این فرصت بعضا از سایر جریانها گرفته می شود، تقریبا مطمئن هستیم که این فرصت هیچ گاه از اصولگرایان گرفته نخواهد شد. لذا لزومی ندارد که آقایان نگران باشند و رای مردم رو به حلال و حرام تقسیم کنند و تفسیرهای غریب از رای مردم ارایه دهند. کافی است شکست را بپذیرند و اگر کماکان معتقدند که راهی را که پیشنهاد می دهند راه درستی است، در انتخابات بعدی صادقانه به میدان بیایند. شاید در آینده مردم منش و روش آقایان را پسندیدند.
یکم: «دوست دارم زندگی رو» بخشی از ترانه ای است که گروهی از طرفداران روحانی در یک جشن انتخاباتی همخوانی می کردند. به نظر من، این عبارت، مهمترین پیام انتخابات به صاحبان و طالبان قدرت بود. یک زندگی شاد و آرام به همراه رفاه نسبی، خواسته اکثریت قریب به اتفاق ملت ایران است و حتی غالب کسانی که به نامزدهای شکست خورده رای دادند، خواهان همین آرمان بودند، هرچند در مصداق آن با اکثریت اختلاف نظر داشتند.اکثریت هم اگر به جریان اصلاحات تمایل پیدا کرده اند، صرفا به همین دلیل است که احساس کردند، آنان بهتر می توانند شعار «دوست دارم زندگی رو» عملیاتی کنند. گمان می کنم هر شعار دیگری که در طول انتخابات سرداده شد، همگی به نوعی برای تحقق این شعار محوری بود.
دوم: به نظر می رسد درک عموم مردم از «اسلام» نیز،هماهنگ با شعار فوق باشد. اسلامی که برایشان در این دار فنا زندگی سالم و بی دغدغه ای را به ارمغان آورد. زندگی ای که در آن روضه امام حسین هست، فوتبال هم هست، و هیچ نگرانی ای از این بابت نیست که شب به استادیوم فوتبال بروند و شادی کنند و فردای آن، به مجلس عزای حسینی روند و بر مصیبت حسین مویه کنند ودوباره بعد از روضه، سفره اطعام پهن کنند و در کنار هم بنشینند و بگویند و بخندند. به نظر می رسد بر خلاف سیاستمداران که هنوز نتوانسته اند رابطه ای قابل قبول بین دین و سیاست پیدا کنند، مردم رابطه بین دین و زندگی را می دانند. دینداری مردم ایران منافاتی با شعار «دوست دارم زندگی رو» ندارد.آقای رییسی راست می گفت، کنسرت مشکل مردم ایران نیست. کنسرت نه تنها مشکل که راهی برای شادی است و مردم نگرانی ندارند که هم کنسرت بروند و هم زیارت امام رضا. اتفاقا کنسرت مشکل امثال جناب رییسی است که هنوز نمی توانند کنسرت را در چارچوب سیاست ورزی دینی شان تعریف کنند.
سوم: ممکن است اصولگرایان اعتراض کنند که این نوع دینداری، یک «دینداری انقلابی» نیست. راست می گویند، به نظر می رسد مردم ایران دینداریشان بیشتر شبیه «دینداری قبل انقلابی» شده است. اما چاره چیست؟ فعلا انتخاب مردم، به هر دلیل، دینداری انقلابی ای که برخی آن را نمایندگی می کنند نیست. بهشت و جهنمشان هم به عهده خودشان است. بهشت و جهنم که زوری نیست. اگر زوری بود، خدا خودش همه را به زور به بهشت می برد. شاید مردم ایران به طبقات پایین بهشت راضی شده اند. اصولگرایان تکلیفی بیش از این نداشته اند که راه و رسم خود را تبلیغ کنند و سپس خود را در معرض انتخاب مردم قرار دهند.
چهارم: اصولگرایان بعد از این انتخابات کماکان حق دارند که راه و رسم خود را تبلیغ کنند، شاید هم بخواهند تصحیحاتی در آن انجام دهند. به هر حال راه باز است و انتخابات های بعدی از راه می رسند و آنها می توانند دوباره خود را در معرض انتخاب قرار دهند. خوبی انتخابات همین است که همیشه فرصت هست که آقایان تکلیف خود را در برابر دین و مردم ادا کنند. اگر این فرصت بعضا از سایر جریانها گرفته می شود، تقریبا مطمئن هستیم که این فرصت هیچ گاه از اصولگرایان گرفته نخواهد شد. لذا لزومی ندارد که آقایان نگران باشند و رای مردم رو به حلال و حرام تقسیم کنند و تفسیرهای غریب از رای مردم ارایه دهند. کافی است شکست را بپذیرند و اگر کماکان معتقدند که راهی را که پیشنهاد می دهند راه درستی است، در انتخابات بعدی صادقانه به میدان بیایند. شاید در آینده مردم منش و روش آقایان را پسندیدند.
«روزه های کنکوری»
🖋اگر روزه برای کسی ضرر داشته باشد، وی از روزه معاف است. دلیل آن نیز قاعده کلی فقهی «لاضرر و لاضرار فی الاسلام» است که بیان می کند هر حکمی که ضرر «قابل توجه و غیر قابل جبران» داشته باشد، آن حکم از نظر اسلام منتفی است.
🖋 قاعده «لاضرر و لاضرار فی الاسلام» یک حکم کلی است و «هر» ضرر قابل توجه و غیر قابل جبران را شامل می شود و صرفا مربوط به ضررهای جسمی و بروز بیماری نیست. بنابراین اگر روزه گرفتن موجب ضررهای مالی و یا اجتماعی و یا هر ضرر دیگر شود، که عرفا قابل توجه و غیر قابل جبران است، وجوب آن منتفی می شود.
🖋 از نمونه های ضرر قابل توجه مالی، روزه ی کارگران ساختمانی و کارگاههای با شرایط سخت و موارد شبیه به آن است. این افراد ممکن است از سلامت جسمی کامل برخوردار باشند و در صورتی که در ایام ماه رمضان در تابستان کار نکنند یا کمتر کار کنند،می توانند روزه بگیرند. با اینحال به دلیل این که کارفرمایان عموما شرایط آنها را در نظر نمی گیرند و از سوی دیگر کارگران نیز غالبا احتیاج مالی دارند و در صورت انصراف از کار برای یک ماه در معرض خطر از دست دادن شغل نیز قرار می گیرند، روزه گرفتن این افراد مصداق ضرر قابل توجه است و روزه برایشان در ماه رمضان تابستان،به نظر نمی رسد واجب باشد.
🖋نمونه شایع دیگر، دانش آموزانی هستند که برای کنکوردانشگاه آماده می شوند. به دلیل نزدیک بودن ماه رمضان به زمان آزمون کنکور و قرار گرفتن ماه رمضان در روزهای گرم و بلند تابستان، در صورت روزه گرفتن یک ماهه دانش آموزانی که قرار است که دریک رقابت سخت شرکت کنند، ضرر قابل توجه محسوب می شود که ممکن است قابل جبران هم نباشد. به نظر می رسد، اگر راه حل معقولی برای این حل مشکل وجود نداشته باشد( مانند بیداری و مطالعه در شب و استراحت در روز)، روزه بر این افراد در ماه رمضان واجب نباشد و می توانند بعدا روزه بگیرند.
🖋برخی مراجع تقلید نیز در کتب توضیح المسایل خود تصریح دارند که ضرر صرفا ضرر جسمی نیست و هرگونه ضرر قابل توجه و غیر قابل جبرانی که راه حل معقولی برای دفع آن وجود نداشته باشد، موجب نفی وجوب روزه می شود. به عنوان نمونه آیت الله سیستانی در مساله شماره 1919 توضیح المسایل خود آورده است که «اگر روزه، بر جان فردی که میخواهد روزه بگیرد ضرری ندارد، امّا وی میترسد ضرر قابل توجّهی به آبرو یا مالش برسد و برای پیشگیری از آن، راه معقولی جز ترک روزه و افطار آن نداشته باشد، روزه بر او واجب نیست».
🖋 عرف متشرعین عموما ضرر را در ضرر جسمی خلاصه می کنند، و برای موارد دیگر دست به دامن راه حل هایی غریب می شوند. مثلا این که پدر و مادر، فرزند کنکوری خود را هر روز بیست و چهار کیلومتر از شهر خارج می کنند تا مسافر حساب شود و روزه نگیرد و دوباره به شهر بازمیگردند. گمان نمی کنم چنین راه حلهایی، معقول باشند.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🖋اگر روزه برای کسی ضرر داشته باشد، وی از روزه معاف است. دلیل آن نیز قاعده کلی فقهی «لاضرر و لاضرار فی الاسلام» است که بیان می کند هر حکمی که ضرر «قابل توجه و غیر قابل جبران» داشته باشد، آن حکم از نظر اسلام منتفی است.
🖋 قاعده «لاضرر و لاضرار فی الاسلام» یک حکم کلی است و «هر» ضرر قابل توجه و غیر قابل جبران را شامل می شود و صرفا مربوط به ضررهای جسمی و بروز بیماری نیست. بنابراین اگر روزه گرفتن موجب ضررهای مالی و یا اجتماعی و یا هر ضرر دیگر شود، که عرفا قابل توجه و غیر قابل جبران است، وجوب آن منتفی می شود.
🖋 از نمونه های ضرر قابل توجه مالی، روزه ی کارگران ساختمانی و کارگاههای با شرایط سخت و موارد شبیه به آن است. این افراد ممکن است از سلامت جسمی کامل برخوردار باشند و در صورتی که در ایام ماه رمضان در تابستان کار نکنند یا کمتر کار کنند،می توانند روزه بگیرند. با اینحال به دلیل این که کارفرمایان عموما شرایط آنها را در نظر نمی گیرند و از سوی دیگر کارگران نیز غالبا احتیاج مالی دارند و در صورت انصراف از کار برای یک ماه در معرض خطر از دست دادن شغل نیز قرار می گیرند، روزه گرفتن این افراد مصداق ضرر قابل توجه است و روزه برایشان در ماه رمضان تابستان،به نظر نمی رسد واجب باشد.
🖋نمونه شایع دیگر، دانش آموزانی هستند که برای کنکوردانشگاه آماده می شوند. به دلیل نزدیک بودن ماه رمضان به زمان آزمون کنکور و قرار گرفتن ماه رمضان در روزهای گرم و بلند تابستان، در صورت روزه گرفتن یک ماهه دانش آموزانی که قرار است که دریک رقابت سخت شرکت کنند، ضرر قابل توجه محسوب می شود که ممکن است قابل جبران هم نباشد. به نظر می رسد، اگر راه حل معقولی برای این حل مشکل وجود نداشته باشد( مانند بیداری و مطالعه در شب و استراحت در روز)، روزه بر این افراد در ماه رمضان واجب نباشد و می توانند بعدا روزه بگیرند.
🖋برخی مراجع تقلید نیز در کتب توضیح المسایل خود تصریح دارند که ضرر صرفا ضرر جسمی نیست و هرگونه ضرر قابل توجه و غیر قابل جبرانی که راه حل معقولی برای دفع آن وجود نداشته باشد، موجب نفی وجوب روزه می شود. به عنوان نمونه آیت الله سیستانی در مساله شماره 1919 توضیح المسایل خود آورده است که «اگر روزه، بر جان فردی که میخواهد روزه بگیرد ضرری ندارد، امّا وی میترسد ضرر قابل توجّهی به آبرو یا مالش برسد و برای پیشگیری از آن، راه معقولی جز ترک روزه و افطار آن نداشته باشد، روزه بر او واجب نیست».
🖋 عرف متشرعین عموما ضرر را در ضرر جسمی خلاصه می کنند، و برای موارد دیگر دست به دامن راه حل هایی غریب می شوند. مثلا این که پدر و مادر، فرزند کنکوری خود را هر روز بیست و چهار کیلومتر از شهر خارج می کنند تا مسافر حساب شود و روزه نگیرد و دوباره به شهر بازمیگردند. گمان نمی کنم چنین راه حلهایی، معقول باشند.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
آیا روزه برای بدن مفید است؟
🖋یکم: گمان نمی کنم روزه برای بدن مفید باشد. به نظرمی رسد تلاش برخی پزشکان برای توضیح مفید بودن روزه، بیشتر برای تبلیغ روزه باشد تا روشی برای بهبود سلامت. حتی احتمال می دهم که روزه برای بدن «تا حدی» ضرر داشته باشد، خصوصا در روزهای گرم و بلند تابستان. البته در صورت رعایت موارد بهداشتی در تغذیه و استراحت، ضررهای روزه، حداقلی و قابل جبران است.
🖋دوم: از منظر شرعی و بر اساس قاعده «لاضرر و لاضرار فی الاسلام»، گرچه «هر گونه ضرر به بدن، حرام است»، چنین قاعدهای را باید در فضای عرفی تحلیل نمود. به این معنا که در این قاعده، منظور از ضرر، ضررهایی است که عرفا عقلا از آن اجتناب میکنند، یعنی ضررهایی که قابل توجه و غیرقابل جبران باشند. بنابراین گرچه مثلا شب بیداری، موجب برخی اختلالات در بدن می شود، با این حال کسی نمیگوید که شب بیداری حرام شرعی است.
🖋سوم: از نظر عرف عقلا هم، در صورتی که عملی دارای ضررهای محدود باشد ولی در مجموع دارای منافع باشد، آن عمل مقبول و پسندیده است. مثلا کوهنوردی طولانی ممکن است موجب تاول زدن پاها و آفتاب سوختگی شود، با این حال چون از جهات دیگر، کوهنوردی مفید برای تقویت اراده افراد است، عرف عقلا ضرر تاول زدن پا و آفتاب سوختگی را تحمل می کنند. ضمن این که آفتاب سوختگی و تاول پا جبران پذیر و بعد از مدتی قابل رفع است.
🖋چهارم: به نظر می رسد، لزومی ندارد که برای مصلحت روزه داری، دست به دامن برخی شواهد پزشکی برای مفید بودن آن شویم و از این طریق تبلیغ روزه داری کنیم، چه اینکه ممکن است از آن سو نیز دلایلی بر ضررهای مقطعی روزه به دست آید. آنچه مهم است این است که تا کنون هیچ شاهد پزشکی ارایه نشده که نشان دهد روزه برای افراد سالم و در شرایط متعارف دارای ضررهای بلند مدت و جبران ناپذیر باشد و همین مقداربرای معقول، معروف و مشروع بودن روزه کافی است. یادمان باشد که مصلحت روزه در تمرین تقوا و بندگی پروردگار است.
🖋پنجم: آنچه گفته شد، مربوط است به عموم افراد که از سلامت و توان جسمی در حد متوسط برخوردارند. طبیعی است که اگر روزه برای شخصی به دلیل شرایط خاص جسمی و یا شرایط خاص محیطی ضرر قابل توجه و غیرقابل جبران داشته باشد، آن شخص مشمول قاعده «لاضرر» شده، شرعا، عقلا و عرفا از روزه معاف است.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🖋یکم: گمان نمی کنم روزه برای بدن مفید باشد. به نظرمی رسد تلاش برخی پزشکان برای توضیح مفید بودن روزه، بیشتر برای تبلیغ روزه باشد تا روشی برای بهبود سلامت. حتی احتمال می دهم که روزه برای بدن «تا حدی» ضرر داشته باشد، خصوصا در روزهای گرم و بلند تابستان. البته در صورت رعایت موارد بهداشتی در تغذیه و استراحت، ضررهای روزه، حداقلی و قابل جبران است.
🖋دوم: از منظر شرعی و بر اساس قاعده «لاضرر و لاضرار فی الاسلام»، گرچه «هر گونه ضرر به بدن، حرام است»، چنین قاعدهای را باید در فضای عرفی تحلیل نمود. به این معنا که در این قاعده، منظور از ضرر، ضررهایی است که عرفا عقلا از آن اجتناب میکنند، یعنی ضررهایی که قابل توجه و غیرقابل جبران باشند. بنابراین گرچه مثلا شب بیداری، موجب برخی اختلالات در بدن می شود، با این حال کسی نمیگوید که شب بیداری حرام شرعی است.
🖋سوم: از نظر عرف عقلا هم، در صورتی که عملی دارای ضررهای محدود باشد ولی در مجموع دارای منافع باشد، آن عمل مقبول و پسندیده است. مثلا کوهنوردی طولانی ممکن است موجب تاول زدن پاها و آفتاب سوختگی شود، با این حال چون از جهات دیگر، کوهنوردی مفید برای تقویت اراده افراد است، عرف عقلا ضرر تاول زدن پا و آفتاب سوختگی را تحمل می کنند. ضمن این که آفتاب سوختگی و تاول پا جبران پذیر و بعد از مدتی قابل رفع است.
🖋چهارم: به نظر می رسد، لزومی ندارد که برای مصلحت روزه داری، دست به دامن برخی شواهد پزشکی برای مفید بودن آن شویم و از این طریق تبلیغ روزه داری کنیم، چه اینکه ممکن است از آن سو نیز دلایلی بر ضررهای مقطعی روزه به دست آید. آنچه مهم است این است که تا کنون هیچ شاهد پزشکی ارایه نشده که نشان دهد روزه برای افراد سالم و در شرایط متعارف دارای ضررهای بلند مدت و جبران ناپذیر باشد و همین مقداربرای معقول، معروف و مشروع بودن روزه کافی است. یادمان باشد که مصلحت روزه در تمرین تقوا و بندگی پروردگار است.
🖋پنجم: آنچه گفته شد، مربوط است به عموم افراد که از سلامت و توان جسمی در حد متوسط برخوردارند. طبیعی است که اگر روزه برای شخصی به دلیل شرایط خاص جسمی و یا شرایط خاص محیطی ضرر قابل توجه و غیرقابل جبران داشته باشد، آن شخص مشمول قاعده «لاضرر» شده، شرعا، عقلا و عرفا از روزه معاف است.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
«هر چه آن خسرو کند دیگر شیرین نیست!»
🖋در طول سالهای بعد از انقلاب خیلی چیزها در نظام سیاسی اجتماعی ایران تغییر کرده است. جمهوری اسلامی سال 57 با جمهوری اسلامی چهل سال بعد از آن بسیار متفاوت است. گرچه ایران، کماکان نامش جمهوری اسلامی است؛ اما این کجا و آن کجا؟ از جمله تفاوت های مهم آن، تغییر و تنزل جایگاه رهبران سیاسی و اجتماعی است. در آغاز انقلاب، رهبران، «پیشوا» و مردمان «پیرو» بودند. جایگاه رهبران سیاسی و اجتماعی، تعیین بایدها و نبایدها و نقش مردمان ادای وظیفه و «اقتدا» و «پیروی» از آنها بود. رهبران سیاسی «مقدس» بودند و هرچه آن خسروان می کردند، برای مردم شیرین بود و این تقدس حتی تا یک کارگزار دولتی در یک شهرستان کوچک امتداد داشت.
🖋امروز بعد از قریب به گذشت چهل سال از انقلاب، رهبران سیاسی و اجتماعی نه «پیشوا» هستند و نه «مقدس». عموم مردم، دیگر برای ادای تکلیف شرعی به آنان رای نمی دهند. حرف آنان دیگر فصل الخطاب نیست. گویی جای پیشوا و پیرو عوض شده است. این رهبرانند که برای حیات و بقای خود، باید پیرو مردم باشند.
🖋مرحوم هاشمی رفسنجانی این نکته را نسبتا به موقع فهمید. او که در اوایل انقلاب، جایگاه پیشوا داشت و این مردم بودند که باید از باب وظیفه حرف او را می شنیدند و پیروی می کردند، بعد از مدتی فهمید که رابطه پیشوا و پیرو، رابطه ای منسوخ است و اگر جایگاهش را بازتعریف نکند، خوش سرنوشت نخواهد بود. او فهمید که برای ماندن در سیاست، بجای آن که مردم حرف او را گوش کنند، او باید حرف مردم را گوش کند و چنین رویکردی را خصوصا در اواخر عمر در پیش گرفت. هاشمی عزیز شد و بالا آمد، نه به خاطر این که مردم به دنبالش راه افتادند، بلکه برعکس، او به دنبال مردم راه افتاد.
🖋چند انتخابات اخیر نشان داده است که عموم مردم رویکردی عملگرایانه و نه وظیفه گرایانه به انتخابات دارند. آنان خواسته هایی دارند و به دنبال کسی می گردند که بهتر بتواند خواسته های آنان را برآورده کند. خاتمی برایشان عزیز است، نه به این خاطر که او پیشوا است، بلکه چون احساس می کنند او صادقانه خواسته های آنان را نمایندگی می کند. روحانی را برکشیدند، نه برای آن که او از تبار پیشوایان است، بلکه چون او را به خواسته های خود نزدیک تر می بینند. فردا روز هم اگر احساس کنند او نمی خواهد یا نمی تواند، رهایش می کنند.
🖋چه بخواهیم و چه نخواهیم، مردم ایران به سمت مدرنیزاسیون پیش می روند و تجلی این مدرنیته، صرفا در استفاده از تکنولوژی های سخت نیست. «رای دادن» که در اوایل انقلاب مفهومی سنتی شبیه بیعت داشت، در پایان دهه چهارم انقلاب، دارای محتوای مدرن که متناسب با رابطه دولت و ملت در جامعه مدرن است پیدا کرده است. «هرچه آن خسرو کند، دیگر شیرین نیست» و این از پیامدهای نادیده مدرنیزاسیون در ایران است.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🖋در طول سالهای بعد از انقلاب خیلی چیزها در نظام سیاسی اجتماعی ایران تغییر کرده است. جمهوری اسلامی سال 57 با جمهوری اسلامی چهل سال بعد از آن بسیار متفاوت است. گرچه ایران، کماکان نامش جمهوری اسلامی است؛ اما این کجا و آن کجا؟ از جمله تفاوت های مهم آن، تغییر و تنزل جایگاه رهبران سیاسی و اجتماعی است. در آغاز انقلاب، رهبران، «پیشوا» و مردمان «پیرو» بودند. جایگاه رهبران سیاسی و اجتماعی، تعیین بایدها و نبایدها و نقش مردمان ادای وظیفه و «اقتدا» و «پیروی» از آنها بود. رهبران سیاسی «مقدس» بودند و هرچه آن خسروان می کردند، برای مردم شیرین بود و این تقدس حتی تا یک کارگزار دولتی در یک شهرستان کوچک امتداد داشت.
🖋امروز بعد از قریب به گذشت چهل سال از انقلاب، رهبران سیاسی و اجتماعی نه «پیشوا» هستند و نه «مقدس». عموم مردم، دیگر برای ادای تکلیف شرعی به آنان رای نمی دهند. حرف آنان دیگر فصل الخطاب نیست. گویی جای پیشوا و پیرو عوض شده است. این رهبرانند که برای حیات و بقای خود، باید پیرو مردم باشند.
🖋مرحوم هاشمی رفسنجانی این نکته را نسبتا به موقع فهمید. او که در اوایل انقلاب، جایگاه پیشوا داشت و این مردم بودند که باید از باب وظیفه حرف او را می شنیدند و پیروی می کردند، بعد از مدتی فهمید که رابطه پیشوا و پیرو، رابطه ای منسوخ است و اگر جایگاهش را بازتعریف نکند، خوش سرنوشت نخواهد بود. او فهمید که برای ماندن در سیاست، بجای آن که مردم حرف او را گوش کنند، او باید حرف مردم را گوش کند و چنین رویکردی را خصوصا در اواخر عمر در پیش گرفت. هاشمی عزیز شد و بالا آمد، نه به خاطر این که مردم به دنبالش راه افتادند، بلکه برعکس، او به دنبال مردم راه افتاد.
🖋چند انتخابات اخیر نشان داده است که عموم مردم رویکردی عملگرایانه و نه وظیفه گرایانه به انتخابات دارند. آنان خواسته هایی دارند و به دنبال کسی می گردند که بهتر بتواند خواسته های آنان را برآورده کند. خاتمی برایشان عزیز است، نه به این خاطر که او پیشوا است، بلکه چون احساس می کنند او صادقانه خواسته های آنان را نمایندگی می کند. روحانی را برکشیدند، نه برای آن که او از تبار پیشوایان است، بلکه چون او را به خواسته های خود نزدیک تر می بینند. فردا روز هم اگر احساس کنند او نمی خواهد یا نمی تواند، رهایش می کنند.
🖋چه بخواهیم و چه نخواهیم، مردم ایران به سمت مدرنیزاسیون پیش می روند و تجلی این مدرنیته، صرفا در استفاده از تکنولوژی های سخت نیست. «رای دادن» که در اوایل انقلاب مفهومی سنتی شبیه بیعت داشت، در پایان دهه چهارم انقلاب، دارای محتوای مدرن که متناسب با رابطه دولت و ملت در جامعه مدرن است پیدا کرده است. «هرچه آن خسرو کند، دیگر شیرین نیست» و این از پیامدهای نادیده مدرنیزاسیون در ایران است.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
«حق با علی است اما.... »
◾️پرده اول: دوران بیست و پنج ساله:
علی سزاوار جانشینی پیغمبر است و خود بر این حق تصریح دارد (خطبه 144). مردم اشتباه کردند که به دنبال علی نرفتند ولی علی این اشتباه را نکرد که خود را بعد از رسول خدا به زور بر مردم تحمیل کند. بنابر شواهد تاریخی و تحلیل زمینه های اجتماعی و قومیتی آن زمان،علی می توانست با اندکی زور و زد و بند و طراحی یک شبهه کودتا، بازیگر عرصه قدرت بماند. علی گرچه بارها بر حقانیت خود تصریح نمود، با این حال حق انتخاب را از مردم نگرفت. او به مردم فرصت اشتباه داد تا از رهگذر اشتباهاتشان عبرت بگیرند بلکه رشد کنند و بالا بیایند.
◾️پرده دوم: هنگامه بیعت
سر انجام کار نیز چنان شد که بعد از بیست و پنج سال، مردمان پشیمان، برای درخواست حاکمیت علی بر درخانه او هجوم آوردند: «شما مردم برای بیعت کردن به سوی من روی آوردید! همانند مادران تازه زاییده که به طرف نوزادان خود می شتابند. پیاپی فریاد کشیدید بیعت! بیعت! من دستان خویش را بستم، اما شما به اصرار آن را گشودید....(خطبه 137)». علی می دانست که این هجوم نه از سر معرفت و عقلانیت که درخواستی شتابزده و سطحی و از سر استیصال است. او نهیب زد که « ای مردمان! من شما را برای خدا می خواهم و شما مرا برای خود می خواهید و این راه من و شما را یکسان نمی کند (خطبه 136)» پس راه خود برگیرید و مرا رها کنید. با اینحال چاره چه بود؟ همانطور که پیش از آن با نخواستن مردم همراه شده بود، این بار با خواست مردم همراه شد تا فرصتی دوباره برای آزمودن و انتخاب فراهم شود.
◾️پرده سوم: دوران حاکمیت
همان ها که برای برکشیدن علی هجوم آورده بودند، سوی ناساز بر می گزینند. علی با آنها چه کند؟ گرچه باز هم حق با علی است و این بار او نه مغلوب که غالب است و قدرتمند، با این حال تا زمانی که کسی دست به شمشیر نبرده باشد، جز با سخن احتجاجی ندارد. او به ناکثان می گوید: «ممکن است به من خبردهید که کدام حق را از شما بازداشته ام؟ یا کدام سهم را برای خود برداشته ام و بر شما ستم کردم؟ و کدام حقی پیش من آورده شد که من در برآورده کردن آن سستی کرده باشم؟ و کدام فرمان الهی را آگاه نبوده و راه آن را به اشتباه پیموده ام؟(خطبه 205)». با اینحال ناکثان و مارقان و قاسطان سه جنگ بر علی تحمیل می کنند. علی آغاز گر هیچ جنگی نمی شود و سپاهیان را سفارش اکید می کند که مبادا شروع کننده باشند(نامه 12 و 14)، حتی او در میان یاران متهم می شود که از جنگ با معاویه هراس دارد، و پاسخ می دهد «تعلل من به خاطر آن است که آرزو دارم عده ای از آنها به ما ملحق شوند و در لابلای تاریکی ها نور را یافته هدایت شوند(خطبه 55و 137)».
یاران نیز خون دل اند. علی میخواهد آنان جوانه بزنند و رشد کنند و بالا بیایند.آنان در عوض پیوسته بهانه می جویند، دروغ می گویند و کج راهه می روند. علی از ناهمراهی ها اظهار خستگی می کند(خطبه 34) و بارها آنان را سرزنش می کند (خطبه 27و29و97، 119و ...) و حتی دست به دعا برمی دارد: « تا خدا او را به زودی از دست این مردم نجات دهد ... و حتی یک روز با این مردم نباشد و هرگز آنان را دیدار نکند (نامه 35)». با همه این احوال علی راه را بر هیچ کس نمی بندد، همه آزادند تا سوی خویش گیرند، حتی اگر اشتباه کنند.
حق با علی است اما علی حق نمیداند که خود را بر مردم تحمیل کند.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
◾️پرده اول: دوران بیست و پنج ساله:
علی سزاوار جانشینی پیغمبر است و خود بر این حق تصریح دارد (خطبه 144). مردم اشتباه کردند که به دنبال علی نرفتند ولی علی این اشتباه را نکرد که خود را بعد از رسول خدا به زور بر مردم تحمیل کند. بنابر شواهد تاریخی و تحلیل زمینه های اجتماعی و قومیتی آن زمان،علی می توانست با اندکی زور و زد و بند و طراحی یک شبهه کودتا، بازیگر عرصه قدرت بماند. علی گرچه بارها بر حقانیت خود تصریح نمود، با این حال حق انتخاب را از مردم نگرفت. او به مردم فرصت اشتباه داد تا از رهگذر اشتباهاتشان عبرت بگیرند بلکه رشد کنند و بالا بیایند.
◾️پرده دوم: هنگامه بیعت
سر انجام کار نیز چنان شد که بعد از بیست و پنج سال، مردمان پشیمان، برای درخواست حاکمیت علی بر درخانه او هجوم آوردند: «شما مردم برای بیعت کردن به سوی من روی آوردید! همانند مادران تازه زاییده که به طرف نوزادان خود می شتابند. پیاپی فریاد کشیدید بیعت! بیعت! من دستان خویش را بستم، اما شما به اصرار آن را گشودید....(خطبه 137)». علی می دانست که این هجوم نه از سر معرفت و عقلانیت که درخواستی شتابزده و سطحی و از سر استیصال است. او نهیب زد که « ای مردمان! من شما را برای خدا می خواهم و شما مرا برای خود می خواهید و این راه من و شما را یکسان نمی کند (خطبه 136)» پس راه خود برگیرید و مرا رها کنید. با اینحال چاره چه بود؟ همانطور که پیش از آن با نخواستن مردم همراه شده بود، این بار با خواست مردم همراه شد تا فرصتی دوباره برای آزمودن و انتخاب فراهم شود.
◾️پرده سوم: دوران حاکمیت
همان ها که برای برکشیدن علی هجوم آورده بودند، سوی ناساز بر می گزینند. علی با آنها چه کند؟ گرچه باز هم حق با علی است و این بار او نه مغلوب که غالب است و قدرتمند، با این حال تا زمانی که کسی دست به شمشیر نبرده باشد، جز با سخن احتجاجی ندارد. او به ناکثان می گوید: «ممکن است به من خبردهید که کدام حق را از شما بازداشته ام؟ یا کدام سهم را برای خود برداشته ام و بر شما ستم کردم؟ و کدام حقی پیش من آورده شد که من در برآورده کردن آن سستی کرده باشم؟ و کدام فرمان الهی را آگاه نبوده و راه آن را به اشتباه پیموده ام؟(خطبه 205)». با اینحال ناکثان و مارقان و قاسطان سه جنگ بر علی تحمیل می کنند. علی آغاز گر هیچ جنگی نمی شود و سپاهیان را سفارش اکید می کند که مبادا شروع کننده باشند(نامه 12 و 14)، حتی او در میان یاران متهم می شود که از جنگ با معاویه هراس دارد، و پاسخ می دهد «تعلل من به خاطر آن است که آرزو دارم عده ای از آنها به ما ملحق شوند و در لابلای تاریکی ها نور را یافته هدایت شوند(خطبه 55و 137)».
یاران نیز خون دل اند. علی میخواهد آنان جوانه بزنند و رشد کنند و بالا بیایند.آنان در عوض پیوسته بهانه می جویند، دروغ می گویند و کج راهه می روند. علی از ناهمراهی ها اظهار خستگی می کند(خطبه 34) و بارها آنان را سرزنش می کند (خطبه 27و29و97، 119و ...) و حتی دست به دعا برمی دارد: « تا خدا او را به زودی از دست این مردم نجات دهد ... و حتی یک روز با این مردم نباشد و هرگز آنان را دیدار نکند (نامه 35)». با همه این احوال علی راه را بر هیچ کس نمی بندد، همه آزادند تا سوی خویش گیرند، حتی اگر اشتباه کنند.
حق با علی است اما علی حق نمیداند که خود را بر مردم تحمیل کند.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
«اعتراض و اصلاح»
🖋اعتراض به بلندپایگان مملکت، از جمله رییس جمهور، از حقوق شهروندی است، حتی اگر آن اعتراض، بی ادبانه، بی منطق و حتی سازمان یافته باشد. نمی توان به بهانه بی منطقی و بی ادبی و سازمان یافتگی حق اعتراض را گرفت. عده ای احتمالا سازمان یافته، بر سر راه رییس جمهور قرار گرفته اند و شعارهایی داده اند، با اینحال آنچه کرده اند در حد شعار بوده است و فراتر از آن نرفته اند.
🖋باید میان مباحث اخلاقی و حقوقی تفکیک قایل شد. آنچه روی داد، کاری غیر اخلاقی بود، چون نسبت های غیر واقع به رییس جمهور دادند. اما هر کار غیر اخلاقی ای جرم محسوب نمی شود. بهترین برخورد با یک حرکت غیر اخلاقی، واکنش گسترده افکار عمومی به آن است، که در این مورد، افکار عمومی بسیار خوب عمل کرد.
🖋این که فضای جامعه باز باشد، تا هر کس اعتراضش را بدون لکنت بیان کند، از شاخصه های اصلاح گری است. حال ممکن است عده ای از این فضای باز سوء استفاده کنند. اشکالی ندارد. استفاده های فضای باز اعتراض بسیار بیشتر از سوء استفاده های آن است. آزادی بیان، نعمتی است برای حاکمان.
🖋روحانی می تواند از آنچه اتفاق افتاد یک فرصت بسازد و با جلوگیری از بگیر و ببند معترضان، این اصل را نهادینه کند که اعتراض حقی همگانی است. اگر روحانی چنین کند می تواند در آینده به آن استناد کند و بگوید، اگر در کشور ما معترضین بی ادب و بی منطق به رییس جمهور که بالاترین مقام اجرایی کشور است آزادند، حداقل این است که منتقدان منصف و منطقی سایر نهادها نیز حق آزادی بیان داشته باشند. روحانی باید پیشرو باشد. اگر جامعه صبور باشد، به تدریج اصل آزادی اعتراض به سایر قوا و نهادها نیز سرایت خواهد کرد.
🖋روزی امیرمومنان علی علیه السلام در مقام حاکم در مسجد خطبه می خواند. عده ای در میان جمع با هماهنگی قبلی فریاد زدند «لا حکم الا لله» (هیچ حکمی جز حکم خدا را نمی پذیریم). این حرف، آن روزها خیلی معنا داشت، یعنی ای علی، ما تو را قبول نداریم ما فقط حکم خدا را می پذیریم. حضرت با آرامش به آنها گفت، بنشینید! راست می گویید، حکم فقط حکم خداست، هر چند این کلمه حقی است که شما از آن قصد باطل دارید. با این حال علی در همان خطبه، حقوق معترضان را که حتی ادب حضور را نیز رعایت نکرده بودند، یادآور شد و گفت: بدانید که شما کماکان سه حق دارید:1- شما را از حضور در مسجد برای یاد خدا ممنوع نخواهیم کرد 2- حقوقتان را مادامی که با ما هستید قطع نخواهیم ساخت 3- تا وقتی که دست به سلاح نشدید با شما نخواهیم جنگید.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🖋اعتراض به بلندپایگان مملکت، از جمله رییس جمهور، از حقوق شهروندی است، حتی اگر آن اعتراض، بی ادبانه، بی منطق و حتی سازمان یافته باشد. نمی توان به بهانه بی منطقی و بی ادبی و سازمان یافتگی حق اعتراض را گرفت. عده ای احتمالا سازمان یافته، بر سر راه رییس جمهور قرار گرفته اند و شعارهایی داده اند، با اینحال آنچه کرده اند در حد شعار بوده است و فراتر از آن نرفته اند.
🖋باید میان مباحث اخلاقی و حقوقی تفکیک قایل شد. آنچه روی داد، کاری غیر اخلاقی بود، چون نسبت های غیر واقع به رییس جمهور دادند. اما هر کار غیر اخلاقی ای جرم محسوب نمی شود. بهترین برخورد با یک حرکت غیر اخلاقی، واکنش گسترده افکار عمومی به آن است، که در این مورد، افکار عمومی بسیار خوب عمل کرد.
🖋این که فضای جامعه باز باشد، تا هر کس اعتراضش را بدون لکنت بیان کند، از شاخصه های اصلاح گری است. حال ممکن است عده ای از این فضای باز سوء استفاده کنند. اشکالی ندارد. استفاده های فضای باز اعتراض بسیار بیشتر از سوء استفاده های آن است. آزادی بیان، نعمتی است برای حاکمان.
🖋روحانی می تواند از آنچه اتفاق افتاد یک فرصت بسازد و با جلوگیری از بگیر و ببند معترضان، این اصل را نهادینه کند که اعتراض حقی همگانی است. اگر روحانی چنین کند می تواند در آینده به آن استناد کند و بگوید، اگر در کشور ما معترضین بی ادب و بی منطق به رییس جمهور که بالاترین مقام اجرایی کشور است آزادند، حداقل این است که منتقدان منصف و منطقی سایر نهادها نیز حق آزادی بیان داشته باشند. روحانی باید پیشرو باشد. اگر جامعه صبور باشد، به تدریج اصل آزادی اعتراض به سایر قوا و نهادها نیز سرایت خواهد کرد.
🖋روزی امیرمومنان علی علیه السلام در مقام حاکم در مسجد خطبه می خواند. عده ای در میان جمع با هماهنگی قبلی فریاد زدند «لا حکم الا لله» (هیچ حکمی جز حکم خدا را نمی پذیریم). این حرف، آن روزها خیلی معنا داشت، یعنی ای علی، ما تو را قبول نداریم ما فقط حکم خدا را می پذیریم. حضرت با آرامش به آنها گفت، بنشینید! راست می گویید، حکم فقط حکم خداست، هر چند این کلمه حقی است که شما از آن قصد باطل دارید. با این حال علی در همان خطبه، حقوق معترضان را که حتی ادب حضور را نیز رعایت نکرده بودند، یادآور شد و گفت: بدانید که شما کماکان سه حق دارید:1- شما را از حضور در مسجد برای یاد خدا ممنوع نخواهیم کرد 2- حقوقتان را مادامی که با ما هستید قطع نخواهیم ساخت 3- تا وقتی که دست به سلاح نشدید با شما نخواهیم جنگید.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
» تتلوها قربانى ميگيرند! «
تتلیسم مدتها است که روش و منش اصولگرایان تندرو و برخی تریبون¬داران شده است. هرچند ماجرای تتلو این خصوصیت را داشت که این واقعیت خودش را به شکل عریان نشان دهد. وقتی جریانی کم می آورد و منطق و استدلال ندارد و دستش خالی است، به فکر تتلوها می افتد تا بلکه سواری بگیرد و کمی جلو بیاید. ماجرای مداح مراسم عید فطر، همان رسوایی تتلو بود، در لباسی دیگر.
من، همچون بسیاری دیگر، در سالهای پیش و پس از برجام، به دقت حرفهای دلواپسان را دنبال کرده¬ام تا ببینم آیا آنها واقعا طرحی جایگزین مذاکرات برجام داشته اند یا نه. دریغ از یک طرح و یا تحلیل جایگزین. نمی گویم یک طرح خوب. آنها اصلا ایده و فکری ارایه نکردند تا ببینیم خوب است یا بد؟ سیستم فکری آقایان برهوت است. ای کاش می گفتند ما به جای مذاکره حاضریم تحریم های بیشتر را بپذیریم یا حتی بجنگیم. باز هم قبول، حداقل می گفتیم آقایان تحریم های بیشتر یا جنگ را راه حل جایگزین می دانند،ولی یا این مسیر را باور نداشتند یا شجاعتش را نداشتند. الغرض، پوچ پوچ بوده اند.
حال که دستها خالی است و فکر و استدلالی درکار نیست و هیچ اهل اندیشه ای حتی از میان خودشان یاریشان نمی کند، طبیعی است که دلواپسان دست به دامن یک مداح جوان شوند تا بیاید تحلیل از روح و جسم برجام ارایه کند و با این کار هم خودش را ضایع کند و هم آنها را.
خود کرده را تدبیر چیست؟ تتلوها کماکان قربانی می گیرند!
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
تتلیسم مدتها است که روش و منش اصولگرایان تندرو و برخی تریبون¬داران شده است. هرچند ماجرای تتلو این خصوصیت را داشت که این واقعیت خودش را به شکل عریان نشان دهد. وقتی جریانی کم می آورد و منطق و استدلال ندارد و دستش خالی است، به فکر تتلوها می افتد تا بلکه سواری بگیرد و کمی جلو بیاید. ماجرای مداح مراسم عید فطر، همان رسوایی تتلو بود، در لباسی دیگر.
من، همچون بسیاری دیگر، در سالهای پیش و پس از برجام، به دقت حرفهای دلواپسان را دنبال کرده¬ام تا ببینم آیا آنها واقعا طرحی جایگزین مذاکرات برجام داشته اند یا نه. دریغ از یک طرح و یا تحلیل جایگزین. نمی گویم یک طرح خوب. آنها اصلا ایده و فکری ارایه نکردند تا ببینیم خوب است یا بد؟ سیستم فکری آقایان برهوت است. ای کاش می گفتند ما به جای مذاکره حاضریم تحریم های بیشتر را بپذیریم یا حتی بجنگیم. باز هم قبول، حداقل می گفتیم آقایان تحریم های بیشتر یا جنگ را راه حل جایگزین می دانند،ولی یا این مسیر را باور نداشتند یا شجاعتش را نداشتند. الغرض، پوچ پوچ بوده اند.
حال که دستها خالی است و فکر و استدلالی درکار نیست و هیچ اهل اندیشه ای حتی از میان خودشان یاریشان نمی کند، طبیعی است که دلواپسان دست به دامن یک مداح جوان شوند تا بیاید تحلیل از روح و جسم برجام ارایه کند و با این کار هم خودش را ضایع کند و هم آنها را.
خود کرده را تدبیر چیست؟ تتلوها کماکان قربانی می گیرند!
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
بمبهای هندوانه ای
🖋امروز شاید بلا و عذاب الهی، در قالب باد و توفان نمود نکند. به مدد علم و تکنولوژی، توفان سهمگین «ایرما» در آمریکا پیش بینی می شود و با تمهیداتی که به کار گرفته می شود، تلفات انسانی آن از تعداد انگشت های دست هم کمتر می شود. اما سنت های الهی، گونه های دیگر هم دارد. این که قومی به خاطر جهالتشان، به دست خود خانه هایشان را خراب کنند(سوره حشر، آیه 2) نیز نمونه ای از بلا و عذاب است.
🖋وزیر اسبق جهاد کشاورزی، سالها پیش گفت که خطر کم آبی در ایران از خطر اسرائیل بیشتر است. اسرائیل نهایت کاری که بخواهد بکند، پرتاب بمب هسته ای است،کاری که ما خودمان به دست خود در حال انجام بدتر از آنیم. هیچ متجاوزی، تا ابد در کشوری باقی نمانده است. از داعش که بدتر نداریم، روزی آمد و هم اکنون در حال رفتن است. اما وقتی سرزمینی ظرفیت های زیست محیطی اش از بین برود، تا قرنها و شاید تا ابد، راهی برای بازگشت آنچه از دست رفته نخواهد داشت. دشمن واقعی کیست و کجاست؟
🖋ما چه کرده ایم که اینگونه با قهر الهی مواجهیم و به دست خود سرزمینمان را نابود می کنیم؟ به چند عدد و رقم کارشناسان توجه کنید:
🖋طبق استاندارد جهانی حداکثر می توانیم 40 درصد از منابع تجدید پذیر آب را استفاده کنیم، ما تنها کشوری در دنیا هستیم که 100 درصد آب را استفاده میکنیم و حتی کشورهای آفریقای شمالی و خاورمیانه هم بیش از ۶۰ درصد آب تجدیدپذیر خود را استفاده نمیکند.
🖋اگر به همین وضعیت ادامه دهیم حدود هفتاد درصد ایرانیان یعنی حدود پنجاه میلیون ایرانی برای زنده ماندن ناچار به مهاجرت از کشور هستند.
🖋میزان مصرف آب خانگی، فقط 7 درصد آب مصرفی کشور است و بیش از 90 درصد آب مصرفی عمدتا در بخش کشاورزی سوء مصرف می شود.
🖋هیچ طرحی برای کنترل آب در کشاورزی وجود ندارد وکاشت و برداشت،با بهره وری بسیار پایین و بی برنامگی در حال نابود ساختن کشور است. به نمونه زیر توجه کنید:
🖋ایران کشور کم آبی است و باید کاشت و برداشت محصولات غیر استراتژیک و پرآب را بسیار محدود کند. هندوانه، از محصولات پر مصرف آب است. برای تولید یک کیلو هندوانه 500 لیتر آب مصرف میشود. یعنی برای تولید یک هندوانه ده کیلویی که ظرف چند دقیقه در جمع خانواده بلعیده می شود، معادل 5000 بطری یک لیتری، آب مصرف شده است.
🖋عجیب این است که ایران کم آب، از بزرگترین صادر کنندگان هندوانه در جهان است.
🖋امسال پیش بینی می شود که میزان صادرات هندوانه به یک میلیون تن برسد (دو میلیون تن هم خودمان مصرف می کنیم). با صادرات این میزان هندوانه، 500 میلیون متر مکعب آب را صادر می کنیم. این معادل 2.5 برابر ظرفیت سد کرج است. عیسی کلانتری، رییس سازمان محیط زیست می گوید: ممکن است برای کشاورز که قیمت واقعی آب را نمی پردازد،صادرات هندوانه مقرون به صرفه باشد، ولی صادرات هندوانه برای کشور «خیانت» است.
🖋ساختار تصمیم گیری کشور نیز آشفته تر از آن است که کسی دلواپس توسعه پایدار کشاورزی باشد. دلواپسی ها جای دیگری است. لذا همین که کشاورز با تولید هندوانه راضی است و صدایش در نمی آید، مسوولان هم راضی اند. ظاهرا همه به انفجار تدریجی این بمبهای هندوانه ای تن داده اند.
🖋ما و مسوولان، همه سردرگمیم و در حال خشکاندن ریشه های حیاتیم. قرآن آب را مایه حیات هرچیز میداند. خداوند نیز تضمینی برای نجات کسانی که خود به دست خود در حال نابود کردن خودشان اند نداده است.
🖋سرزمین مادری ما هیچ گاه اینگونه تحت تاثیر بهره کشی های بی رحمانه نبوده است. ما را به کجا می برد این پرت حواسی؟
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🖋امروز شاید بلا و عذاب الهی، در قالب باد و توفان نمود نکند. به مدد علم و تکنولوژی، توفان سهمگین «ایرما» در آمریکا پیش بینی می شود و با تمهیداتی که به کار گرفته می شود، تلفات انسانی آن از تعداد انگشت های دست هم کمتر می شود. اما سنت های الهی، گونه های دیگر هم دارد. این که قومی به خاطر جهالتشان، به دست خود خانه هایشان را خراب کنند(سوره حشر، آیه 2) نیز نمونه ای از بلا و عذاب است.
🖋وزیر اسبق جهاد کشاورزی، سالها پیش گفت که خطر کم آبی در ایران از خطر اسرائیل بیشتر است. اسرائیل نهایت کاری که بخواهد بکند، پرتاب بمب هسته ای است،کاری که ما خودمان به دست خود در حال انجام بدتر از آنیم. هیچ متجاوزی، تا ابد در کشوری باقی نمانده است. از داعش که بدتر نداریم، روزی آمد و هم اکنون در حال رفتن است. اما وقتی سرزمینی ظرفیت های زیست محیطی اش از بین برود، تا قرنها و شاید تا ابد، راهی برای بازگشت آنچه از دست رفته نخواهد داشت. دشمن واقعی کیست و کجاست؟
🖋ما چه کرده ایم که اینگونه با قهر الهی مواجهیم و به دست خود سرزمینمان را نابود می کنیم؟ به چند عدد و رقم کارشناسان توجه کنید:
🖋طبق استاندارد جهانی حداکثر می توانیم 40 درصد از منابع تجدید پذیر آب را استفاده کنیم، ما تنها کشوری در دنیا هستیم که 100 درصد آب را استفاده میکنیم و حتی کشورهای آفریقای شمالی و خاورمیانه هم بیش از ۶۰ درصد آب تجدیدپذیر خود را استفاده نمیکند.
🖋اگر به همین وضعیت ادامه دهیم حدود هفتاد درصد ایرانیان یعنی حدود پنجاه میلیون ایرانی برای زنده ماندن ناچار به مهاجرت از کشور هستند.
🖋میزان مصرف آب خانگی، فقط 7 درصد آب مصرفی کشور است و بیش از 90 درصد آب مصرفی عمدتا در بخش کشاورزی سوء مصرف می شود.
🖋هیچ طرحی برای کنترل آب در کشاورزی وجود ندارد وکاشت و برداشت،با بهره وری بسیار پایین و بی برنامگی در حال نابود ساختن کشور است. به نمونه زیر توجه کنید:
🖋ایران کشور کم آبی است و باید کاشت و برداشت محصولات غیر استراتژیک و پرآب را بسیار محدود کند. هندوانه، از محصولات پر مصرف آب است. برای تولید یک کیلو هندوانه 500 لیتر آب مصرف میشود. یعنی برای تولید یک هندوانه ده کیلویی که ظرف چند دقیقه در جمع خانواده بلعیده می شود، معادل 5000 بطری یک لیتری، آب مصرف شده است.
🖋عجیب این است که ایران کم آب، از بزرگترین صادر کنندگان هندوانه در جهان است.
🖋امسال پیش بینی می شود که میزان صادرات هندوانه به یک میلیون تن برسد (دو میلیون تن هم خودمان مصرف می کنیم). با صادرات این میزان هندوانه، 500 میلیون متر مکعب آب را صادر می کنیم. این معادل 2.5 برابر ظرفیت سد کرج است. عیسی کلانتری، رییس سازمان محیط زیست می گوید: ممکن است برای کشاورز که قیمت واقعی آب را نمی پردازد،صادرات هندوانه مقرون به صرفه باشد، ولی صادرات هندوانه برای کشور «خیانت» است.
🖋ساختار تصمیم گیری کشور نیز آشفته تر از آن است که کسی دلواپس توسعه پایدار کشاورزی باشد. دلواپسی ها جای دیگری است. لذا همین که کشاورز با تولید هندوانه راضی است و صدایش در نمی آید، مسوولان هم راضی اند. ظاهرا همه به انفجار تدریجی این بمبهای هندوانه ای تن داده اند.
🖋ما و مسوولان، همه سردرگمیم و در حال خشکاندن ریشه های حیاتیم. قرآن آب را مایه حیات هرچیز میداند. خداوند نیز تضمینی برای نجات کسانی که خود به دست خود در حال نابود کردن خودشان اند نداده است.
🖋سرزمین مادری ما هیچ گاه اینگونه تحت تاثیر بهره کشی های بی رحمانه نبوده است. ما را به کجا می برد این پرت حواسی؟
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
«اینجا جشن نیست! جشن هم نداریم... »
▪️سید محمد خاتمی، از خوشبخت های روزگار است. آنچه خوبان همه دارند، او یکجا دارد. محبوب است. محتاج کسی نیست. تاثیر گذار است. کافی است فقط تکرار کند، تا میلیاردها سرمایه گذاری و هزاران ساعت طرح و دسیسه را نقش بر آب کند و کاسه کوزه ها را به هم ریزد. هیچ کس جرات بی احترامی به او ندارد. بی احترامی کنند، او محبوب تر و مقابلانش منفورتر می شوند. حتی دشمنان عاقلش این را فهمیده اند و مراعاتش را می کنند. مسوولیت رسمی ندارد. لازم نیست به کسی پاسخ دهد. چای می نوشد و فلسفه می خواند. اراده کند، بزرگان دور و برش می ریزند و با او گعده های فلسفه و ادبیات و شعر و موسیقی و هنر می گیرند؛چیزهایی که او دوست دارد. عاشورا بشود، مرثیه سرایان و شاعران آزاده با جان و دل خدمتش می روند. استخر می رود، پیاده روی می کند. در شمال شهر زندگی می کند. از همه مهمتر، دلارام است و با آن که هشت سال ریاست جمهور را داشته، پاکدست بوده و وجدان آسوده دارد. شبها سر راحت بر بالین می گذارد.
▪️خوش به حالش. گاهی فکر می کنم خاتمی زیادی خوشبخت است و این همه خوشبختی او، فاصله او و ما را خیلی زیاد کرده است. او چگونه می تواند همراه و همدل مردمان ستمدیده و محروم باشد؟ مردمانی محروم از حداقل ثروت، یا حداقل احترام، یا حداقل عدالت، یا حداقل منزلت، یا حداقل مهربانی و ... . مردمانی که حتی اگر فقیر هم نباشند، برای زندگی، باید رنج تحقیر و توهین و آشفتگی های زیستن را به جان بخرند. یا بمانند یا آواره شوند. حقیقتش،گاهی دلسرد می شوم و با خود می گویم، تنها امیدهای ما نیز از رنج زیستن ما، بی خبر اند. حتی سید محمد خاتمی!
▪️اما چند روز پیش خبری خوش خواندم و دیدم. عده ای از فعالان مدنی، برای جشن تولد محمد خاتمی به دیدارش رفته اند. گفتم، بازهم از آن گعده های آنچنانی. اما خاتمی، علی رغم روحیه مدارا جو و آرام، راست راست توی چشم دیدارکنندگان نگاه کرده است و گفته است:
«اینجا جشن نیست، جشن هم نداریم». وقتی ما شاهد رنج مردمان «در اطراف خود» و «سایر کشورها» هستیم، چگونه می تونیم جشن بگیریم؟ «نه تنها جشن تولد نداریم، جشن دیگری هم نداریم». «به جای جشن باید عزا بگیریم. عزای مرگ انسانیت و اخلاق».
دلگرم شدم. ظاهرا خاتمی بزرگتر از آن است که اسیر خوشبختی هایش باشد و این است که او را با مردمان رنجدیده پیوند می دهد. این که کسی حتی روز تولدش هم که امری کاملا شخصی است، برایش عزاست، آنهم عزای «مرگ انسانیت» در «اطراف خود» و «سایر کشورها، حتی اروپا و آمریکا»، نشان می دهد که نشست و برخاست هایش، شغلش نیست. دردش است. ظاهرا پیداست که در حوصله جسم نگنجد، این وسعت پردغدغه، این روح حماسی است.
▪️من هیچ آشنایی شخصی با سید محمد خاتمی ندارم، نه اصلاح طلبم، نه اصول گرا. من ولشده ای از میان میلیون ها ولشدگان این سرزمینم که از نابسامانی ها و بی تدبیری ها و بی اخلاقی های متولیان امور رنج می بریم. رفتن به جای دیگر هم دردی از ما دوا نمی کند، که ما آنجا تا ابد، «دیگری» هستیم.اما همین که کسانی چون سید محمد خاتمی هستند و همراه و همدرد، سختی ها برایمان آسانتر و بذرهای امید در دلمان جوانه می زند، هر چند جوانه هایی کوچک و نحیف. ما به امید زنده ایم. سرش سلامت!
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
▪️سید محمد خاتمی، از خوشبخت های روزگار است. آنچه خوبان همه دارند، او یکجا دارد. محبوب است. محتاج کسی نیست. تاثیر گذار است. کافی است فقط تکرار کند، تا میلیاردها سرمایه گذاری و هزاران ساعت طرح و دسیسه را نقش بر آب کند و کاسه کوزه ها را به هم ریزد. هیچ کس جرات بی احترامی به او ندارد. بی احترامی کنند، او محبوب تر و مقابلانش منفورتر می شوند. حتی دشمنان عاقلش این را فهمیده اند و مراعاتش را می کنند. مسوولیت رسمی ندارد. لازم نیست به کسی پاسخ دهد. چای می نوشد و فلسفه می خواند. اراده کند، بزرگان دور و برش می ریزند و با او گعده های فلسفه و ادبیات و شعر و موسیقی و هنر می گیرند؛چیزهایی که او دوست دارد. عاشورا بشود، مرثیه سرایان و شاعران آزاده با جان و دل خدمتش می روند. استخر می رود، پیاده روی می کند. در شمال شهر زندگی می کند. از همه مهمتر، دلارام است و با آن که هشت سال ریاست جمهور را داشته، پاکدست بوده و وجدان آسوده دارد. شبها سر راحت بر بالین می گذارد.
▪️خوش به حالش. گاهی فکر می کنم خاتمی زیادی خوشبخت است و این همه خوشبختی او، فاصله او و ما را خیلی زیاد کرده است. او چگونه می تواند همراه و همدل مردمان ستمدیده و محروم باشد؟ مردمانی محروم از حداقل ثروت، یا حداقل احترام، یا حداقل عدالت، یا حداقل منزلت، یا حداقل مهربانی و ... . مردمانی که حتی اگر فقیر هم نباشند، برای زندگی، باید رنج تحقیر و توهین و آشفتگی های زیستن را به جان بخرند. یا بمانند یا آواره شوند. حقیقتش،گاهی دلسرد می شوم و با خود می گویم، تنها امیدهای ما نیز از رنج زیستن ما، بی خبر اند. حتی سید محمد خاتمی!
▪️اما چند روز پیش خبری خوش خواندم و دیدم. عده ای از فعالان مدنی، برای جشن تولد محمد خاتمی به دیدارش رفته اند. گفتم، بازهم از آن گعده های آنچنانی. اما خاتمی، علی رغم روحیه مدارا جو و آرام، راست راست توی چشم دیدارکنندگان نگاه کرده است و گفته است:
«اینجا جشن نیست، جشن هم نداریم». وقتی ما شاهد رنج مردمان «در اطراف خود» و «سایر کشورها» هستیم، چگونه می تونیم جشن بگیریم؟ «نه تنها جشن تولد نداریم، جشن دیگری هم نداریم». «به جای جشن باید عزا بگیریم. عزای مرگ انسانیت و اخلاق».
دلگرم شدم. ظاهرا خاتمی بزرگتر از آن است که اسیر خوشبختی هایش باشد و این است که او را با مردمان رنجدیده پیوند می دهد. این که کسی حتی روز تولدش هم که امری کاملا شخصی است، برایش عزاست، آنهم عزای «مرگ انسانیت» در «اطراف خود» و «سایر کشورها، حتی اروپا و آمریکا»، نشان می دهد که نشست و برخاست هایش، شغلش نیست. دردش است. ظاهرا پیداست که در حوصله جسم نگنجد، این وسعت پردغدغه، این روح حماسی است.
▪️من هیچ آشنایی شخصی با سید محمد خاتمی ندارم، نه اصلاح طلبم، نه اصول گرا. من ولشده ای از میان میلیون ها ولشدگان این سرزمینم که از نابسامانی ها و بی تدبیری ها و بی اخلاقی های متولیان امور رنج می بریم. رفتن به جای دیگر هم دردی از ما دوا نمی کند، که ما آنجا تا ابد، «دیگری» هستیم.اما همین که کسانی چون سید محمد خاتمی هستند و همراه و همدرد، سختی ها برایمان آسانتر و بذرهای امید در دلمان جوانه می زند، هر چند جوانه هایی کوچک و نحیف. ما به امید زنده ایم. سرش سلامت!
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode