«دوست دارم زندگی رو»
یکم: «دوست دارم زندگی رو» بخشی از ترانه ای است که گروهی از طرفداران روحانی در یک جشن انتخاباتی همخوانی می کردند. به نظر من، این عبارت، مهمترین پیام انتخابات به صاحبان و طالبان قدرت بود. یک زندگی شاد و آرام به همراه رفاه نسبی، خواسته اکثریت قریب به اتفاق ملت ایران است و حتی غالب کسانی که به نامزدهای شکست خورده رای دادند، خواهان همین آرمان بودند، هرچند در مصداق آن با اکثریت اختلاف نظر داشتند.اکثریت هم اگر به جریان اصلاحات تمایل پیدا کرده اند، صرفا به همین دلیل است که احساس کردند، آنان بهتر می توانند شعار «دوست دارم زندگی رو» عملیاتی کنند. گمان می کنم هر شعار دیگری که در طول انتخابات سرداده شد، همگی به نوعی برای تحقق این شعار محوری بود.
دوم: به نظر می رسد درک عموم مردم از «اسلام» نیز،هماهنگ با شعار فوق باشد. اسلامی که برایشان در این دار فنا زندگی سالم و بی دغدغه ای را به ارمغان آورد. زندگی ای که در آن روضه امام حسین هست، فوتبال هم هست، و هیچ نگرانی ای از این بابت نیست که شب به استادیوم فوتبال بروند و شادی کنند و فردای آن، به مجلس عزای حسینی روند و بر مصیبت حسین مویه کنند ودوباره بعد از روضه، سفره اطعام پهن کنند و در کنار هم بنشینند و بگویند و بخندند. به نظر می رسد بر خلاف سیاستمداران که هنوز نتوانسته اند رابطه ای قابل قبول بین دین و سیاست پیدا کنند، مردم رابطه بین دین و زندگی را می دانند. دینداری مردم ایران منافاتی با شعار «دوست دارم زندگی رو» ندارد.آقای رییسی راست می گفت، کنسرت مشکل مردم ایران نیست. کنسرت نه تنها مشکل که راهی برای شادی است و مردم نگرانی ندارند که هم کنسرت بروند و هم زیارت امام رضا. اتفاقا کنسرت مشکل امثال جناب رییسی است که هنوز نمی توانند کنسرت را در چارچوب سیاست ورزی دینی شان تعریف کنند.
سوم: ممکن است اصولگرایان اعتراض کنند که این نوع دینداری، یک «دینداری انقلابی» نیست. راست می گویند، به نظر می رسد مردم ایران دینداریشان بیشتر شبیه «دینداری قبل انقلابی» شده است. اما چاره چیست؟ فعلا انتخاب مردم، به هر دلیل، دینداری انقلابی ای که برخی آن را نمایندگی می کنند نیست. بهشت و جهنمشان هم به عهده خودشان است. بهشت و جهنم که زوری نیست. اگر زوری بود، خدا خودش همه را به زور به بهشت می برد. شاید مردم ایران به طبقات پایین بهشت راضی شده اند. اصولگرایان تکلیفی بیش از این نداشته اند که راه و رسم خود را تبلیغ کنند و سپس خود را در معرض انتخاب مردم قرار دهند.
چهارم: اصولگرایان بعد از این انتخابات کماکان حق دارند که راه و رسم خود را تبلیغ کنند، شاید هم بخواهند تصحیحاتی در آن انجام دهند. به هر حال راه باز است و انتخابات های بعدی از راه می رسند و آنها می توانند دوباره خود را در معرض انتخاب قرار دهند. خوبی انتخابات همین است که همیشه فرصت هست که آقایان تکلیف خود را در برابر دین و مردم ادا کنند. اگر این فرصت بعضا از سایر جریانها گرفته می شود، تقریبا مطمئن هستیم که این فرصت هیچ گاه از اصولگرایان گرفته نخواهد شد. لذا لزومی ندارد که آقایان نگران باشند و رای مردم رو به حلال و حرام تقسیم کنند و تفسیرهای غریب از رای مردم ارایه دهند. کافی است شکست را بپذیرند و اگر کماکان معتقدند که راهی را که پیشنهاد می دهند راه درستی است، در انتخابات بعدی صادقانه به میدان بیایند. شاید در آینده مردم منش و روش آقایان را پسندیدند.
یکم: «دوست دارم زندگی رو» بخشی از ترانه ای است که گروهی از طرفداران روحانی در یک جشن انتخاباتی همخوانی می کردند. به نظر من، این عبارت، مهمترین پیام انتخابات به صاحبان و طالبان قدرت بود. یک زندگی شاد و آرام به همراه رفاه نسبی، خواسته اکثریت قریب به اتفاق ملت ایران است و حتی غالب کسانی که به نامزدهای شکست خورده رای دادند، خواهان همین آرمان بودند، هرچند در مصداق آن با اکثریت اختلاف نظر داشتند.اکثریت هم اگر به جریان اصلاحات تمایل پیدا کرده اند، صرفا به همین دلیل است که احساس کردند، آنان بهتر می توانند شعار «دوست دارم زندگی رو» عملیاتی کنند. گمان می کنم هر شعار دیگری که در طول انتخابات سرداده شد، همگی به نوعی برای تحقق این شعار محوری بود.
دوم: به نظر می رسد درک عموم مردم از «اسلام» نیز،هماهنگ با شعار فوق باشد. اسلامی که برایشان در این دار فنا زندگی سالم و بی دغدغه ای را به ارمغان آورد. زندگی ای که در آن روضه امام حسین هست، فوتبال هم هست، و هیچ نگرانی ای از این بابت نیست که شب به استادیوم فوتبال بروند و شادی کنند و فردای آن، به مجلس عزای حسینی روند و بر مصیبت حسین مویه کنند ودوباره بعد از روضه، سفره اطعام پهن کنند و در کنار هم بنشینند و بگویند و بخندند. به نظر می رسد بر خلاف سیاستمداران که هنوز نتوانسته اند رابطه ای قابل قبول بین دین و سیاست پیدا کنند، مردم رابطه بین دین و زندگی را می دانند. دینداری مردم ایران منافاتی با شعار «دوست دارم زندگی رو» ندارد.آقای رییسی راست می گفت، کنسرت مشکل مردم ایران نیست. کنسرت نه تنها مشکل که راهی برای شادی است و مردم نگرانی ندارند که هم کنسرت بروند و هم زیارت امام رضا. اتفاقا کنسرت مشکل امثال جناب رییسی است که هنوز نمی توانند کنسرت را در چارچوب سیاست ورزی دینی شان تعریف کنند.
سوم: ممکن است اصولگرایان اعتراض کنند که این نوع دینداری، یک «دینداری انقلابی» نیست. راست می گویند، به نظر می رسد مردم ایران دینداریشان بیشتر شبیه «دینداری قبل انقلابی» شده است. اما چاره چیست؟ فعلا انتخاب مردم، به هر دلیل، دینداری انقلابی ای که برخی آن را نمایندگی می کنند نیست. بهشت و جهنمشان هم به عهده خودشان است. بهشت و جهنم که زوری نیست. اگر زوری بود، خدا خودش همه را به زور به بهشت می برد. شاید مردم ایران به طبقات پایین بهشت راضی شده اند. اصولگرایان تکلیفی بیش از این نداشته اند که راه و رسم خود را تبلیغ کنند و سپس خود را در معرض انتخاب مردم قرار دهند.
چهارم: اصولگرایان بعد از این انتخابات کماکان حق دارند که راه و رسم خود را تبلیغ کنند، شاید هم بخواهند تصحیحاتی در آن انجام دهند. به هر حال راه باز است و انتخابات های بعدی از راه می رسند و آنها می توانند دوباره خود را در معرض انتخاب قرار دهند. خوبی انتخابات همین است که همیشه فرصت هست که آقایان تکلیف خود را در برابر دین و مردم ادا کنند. اگر این فرصت بعضا از سایر جریانها گرفته می شود، تقریبا مطمئن هستیم که این فرصت هیچ گاه از اصولگرایان گرفته نخواهد شد. لذا لزومی ندارد که آقایان نگران باشند و رای مردم رو به حلال و حرام تقسیم کنند و تفسیرهای غریب از رای مردم ارایه دهند. کافی است شکست را بپذیرند و اگر کماکان معتقدند که راهی را که پیشنهاد می دهند راه درستی است، در انتخابات بعدی صادقانه به میدان بیایند. شاید در آینده مردم منش و روش آقایان را پسندیدند.
«روزه های کنکوری»
🖋اگر روزه برای کسی ضرر داشته باشد، وی از روزه معاف است. دلیل آن نیز قاعده کلی فقهی «لاضرر و لاضرار فی الاسلام» است که بیان می کند هر حکمی که ضرر «قابل توجه و غیر قابل جبران» داشته باشد، آن حکم از نظر اسلام منتفی است.
🖋 قاعده «لاضرر و لاضرار فی الاسلام» یک حکم کلی است و «هر» ضرر قابل توجه و غیر قابل جبران را شامل می شود و صرفا مربوط به ضررهای جسمی و بروز بیماری نیست. بنابراین اگر روزه گرفتن موجب ضررهای مالی و یا اجتماعی و یا هر ضرر دیگر شود، که عرفا قابل توجه و غیر قابل جبران است، وجوب آن منتفی می شود.
🖋 از نمونه های ضرر قابل توجه مالی، روزه ی کارگران ساختمانی و کارگاههای با شرایط سخت و موارد شبیه به آن است. این افراد ممکن است از سلامت جسمی کامل برخوردار باشند و در صورتی که در ایام ماه رمضان در تابستان کار نکنند یا کمتر کار کنند،می توانند روزه بگیرند. با اینحال به دلیل این که کارفرمایان عموما شرایط آنها را در نظر نمی گیرند و از سوی دیگر کارگران نیز غالبا احتیاج مالی دارند و در صورت انصراف از کار برای یک ماه در معرض خطر از دست دادن شغل نیز قرار می گیرند، روزه گرفتن این افراد مصداق ضرر قابل توجه است و روزه برایشان در ماه رمضان تابستان،به نظر نمی رسد واجب باشد.
🖋نمونه شایع دیگر، دانش آموزانی هستند که برای کنکوردانشگاه آماده می شوند. به دلیل نزدیک بودن ماه رمضان به زمان آزمون کنکور و قرار گرفتن ماه رمضان در روزهای گرم و بلند تابستان، در صورت روزه گرفتن یک ماهه دانش آموزانی که قرار است که دریک رقابت سخت شرکت کنند، ضرر قابل توجه محسوب می شود که ممکن است قابل جبران هم نباشد. به نظر می رسد، اگر راه حل معقولی برای این حل مشکل وجود نداشته باشد( مانند بیداری و مطالعه در شب و استراحت در روز)، روزه بر این افراد در ماه رمضان واجب نباشد و می توانند بعدا روزه بگیرند.
🖋برخی مراجع تقلید نیز در کتب توضیح المسایل خود تصریح دارند که ضرر صرفا ضرر جسمی نیست و هرگونه ضرر قابل توجه و غیر قابل جبرانی که راه حل معقولی برای دفع آن وجود نداشته باشد، موجب نفی وجوب روزه می شود. به عنوان نمونه آیت الله سیستانی در مساله شماره 1919 توضیح المسایل خود آورده است که «اگر روزه، بر جان فردی که میخواهد روزه بگیرد ضرری ندارد، امّا وی میترسد ضرر قابل توجّهی به آبرو یا مالش برسد و برای پیشگیری از آن، راه معقولی جز ترک روزه و افطار آن نداشته باشد، روزه بر او واجب نیست».
🖋 عرف متشرعین عموما ضرر را در ضرر جسمی خلاصه می کنند، و برای موارد دیگر دست به دامن راه حل هایی غریب می شوند. مثلا این که پدر و مادر، فرزند کنکوری خود را هر روز بیست و چهار کیلومتر از شهر خارج می کنند تا مسافر حساب شود و روزه نگیرد و دوباره به شهر بازمیگردند. گمان نمی کنم چنین راه حلهایی، معقول باشند.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🖋اگر روزه برای کسی ضرر داشته باشد، وی از روزه معاف است. دلیل آن نیز قاعده کلی فقهی «لاضرر و لاضرار فی الاسلام» است که بیان می کند هر حکمی که ضرر «قابل توجه و غیر قابل جبران» داشته باشد، آن حکم از نظر اسلام منتفی است.
🖋 قاعده «لاضرر و لاضرار فی الاسلام» یک حکم کلی است و «هر» ضرر قابل توجه و غیر قابل جبران را شامل می شود و صرفا مربوط به ضررهای جسمی و بروز بیماری نیست. بنابراین اگر روزه گرفتن موجب ضررهای مالی و یا اجتماعی و یا هر ضرر دیگر شود، که عرفا قابل توجه و غیر قابل جبران است، وجوب آن منتفی می شود.
🖋 از نمونه های ضرر قابل توجه مالی، روزه ی کارگران ساختمانی و کارگاههای با شرایط سخت و موارد شبیه به آن است. این افراد ممکن است از سلامت جسمی کامل برخوردار باشند و در صورتی که در ایام ماه رمضان در تابستان کار نکنند یا کمتر کار کنند،می توانند روزه بگیرند. با اینحال به دلیل این که کارفرمایان عموما شرایط آنها را در نظر نمی گیرند و از سوی دیگر کارگران نیز غالبا احتیاج مالی دارند و در صورت انصراف از کار برای یک ماه در معرض خطر از دست دادن شغل نیز قرار می گیرند، روزه گرفتن این افراد مصداق ضرر قابل توجه است و روزه برایشان در ماه رمضان تابستان،به نظر نمی رسد واجب باشد.
🖋نمونه شایع دیگر، دانش آموزانی هستند که برای کنکوردانشگاه آماده می شوند. به دلیل نزدیک بودن ماه رمضان به زمان آزمون کنکور و قرار گرفتن ماه رمضان در روزهای گرم و بلند تابستان، در صورت روزه گرفتن یک ماهه دانش آموزانی که قرار است که دریک رقابت سخت شرکت کنند، ضرر قابل توجه محسوب می شود که ممکن است قابل جبران هم نباشد. به نظر می رسد، اگر راه حل معقولی برای این حل مشکل وجود نداشته باشد( مانند بیداری و مطالعه در شب و استراحت در روز)، روزه بر این افراد در ماه رمضان واجب نباشد و می توانند بعدا روزه بگیرند.
🖋برخی مراجع تقلید نیز در کتب توضیح المسایل خود تصریح دارند که ضرر صرفا ضرر جسمی نیست و هرگونه ضرر قابل توجه و غیر قابل جبرانی که راه حل معقولی برای دفع آن وجود نداشته باشد، موجب نفی وجوب روزه می شود. به عنوان نمونه آیت الله سیستانی در مساله شماره 1919 توضیح المسایل خود آورده است که «اگر روزه، بر جان فردی که میخواهد روزه بگیرد ضرری ندارد، امّا وی میترسد ضرر قابل توجّهی به آبرو یا مالش برسد و برای پیشگیری از آن، راه معقولی جز ترک روزه و افطار آن نداشته باشد، روزه بر او واجب نیست».
🖋 عرف متشرعین عموما ضرر را در ضرر جسمی خلاصه می کنند، و برای موارد دیگر دست به دامن راه حل هایی غریب می شوند. مثلا این که پدر و مادر، فرزند کنکوری خود را هر روز بیست و چهار کیلومتر از شهر خارج می کنند تا مسافر حساب شود و روزه نگیرد و دوباره به شهر بازمیگردند. گمان نمی کنم چنین راه حلهایی، معقول باشند.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
آیا روزه برای بدن مفید است؟
🖋یکم: گمان نمی کنم روزه برای بدن مفید باشد. به نظرمی رسد تلاش برخی پزشکان برای توضیح مفید بودن روزه، بیشتر برای تبلیغ روزه باشد تا روشی برای بهبود سلامت. حتی احتمال می دهم که روزه برای بدن «تا حدی» ضرر داشته باشد، خصوصا در روزهای گرم و بلند تابستان. البته در صورت رعایت موارد بهداشتی در تغذیه و استراحت، ضررهای روزه، حداقلی و قابل جبران است.
🖋دوم: از منظر شرعی و بر اساس قاعده «لاضرر و لاضرار فی الاسلام»، گرچه «هر گونه ضرر به بدن، حرام است»، چنین قاعدهای را باید در فضای عرفی تحلیل نمود. به این معنا که در این قاعده، منظور از ضرر، ضررهایی است که عرفا عقلا از آن اجتناب میکنند، یعنی ضررهایی که قابل توجه و غیرقابل جبران باشند. بنابراین گرچه مثلا شب بیداری، موجب برخی اختلالات در بدن می شود، با این حال کسی نمیگوید که شب بیداری حرام شرعی است.
🖋سوم: از نظر عرف عقلا هم، در صورتی که عملی دارای ضررهای محدود باشد ولی در مجموع دارای منافع باشد، آن عمل مقبول و پسندیده است. مثلا کوهنوردی طولانی ممکن است موجب تاول زدن پاها و آفتاب سوختگی شود، با این حال چون از جهات دیگر، کوهنوردی مفید برای تقویت اراده افراد است، عرف عقلا ضرر تاول زدن پا و آفتاب سوختگی را تحمل می کنند. ضمن این که آفتاب سوختگی و تاول پا جبران پذیر و بعد از مدتی قابل رفع است.
🖋چهارم: به نظر می رسد، لزومی ندارد که برای مصلحت روزه داری، دست به دامن برخی شواهد پزشکی برای مفید بودن آن شویم و از این طریق تبلیغ روزه داری کنیم، چه اینکه ممکن است از آن سو نیز دلایلی بر ضررهای مقطعی روزه به دست آید. آنچه مهم است این است که تا کنون هیچ شاهد پزشکی ارایه نشده که نشان دهد روزه برای افراد سالم و در شرایط متعارف دارای ضررهای بلند مدت و جبران ناپذیر باشد و همین مقداربرای معقول، معروف و مشروع بودن روزه کافی است. یادمان باشد که مصلحت روزه در تمرین تقوا و بندگی پروردگار است.
🖋پنجم: آنچه گفته شد، مربوط است به عموم افراد که از سلامت و توان جسمی در حد متوسط برخوردارند. طبیعی است که اگر روزه برای شخصی به دلیل شرایط خاص جسمی و یا شرایط خاص محیطی ضرر قابل توجه و غیرقابل جبران داشته باشد، آن شخص مشمول قاعده «لاضرر» شده، شرعا، عقلا و عرفا از روزه معاف است.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🖋یکم: گمان نمی کنم روزه برای بدن مفید باشد. به نظرمی رسد تلاش برخی پزشکان برای توضیح مفید بودن روزه، بیشتر برای تبلیغ روزه باشد تا روشی برای بهبود سلامت. حتی احتمال می دهم که روزه برای بدن «تا حدی» ضرر داشته باشد، خصوصا در روزهای گرم و بلند تابستان. البته در صورت رعایت موارد بهداشتی در تغذیه و استراحت، ضررهای روزه، حداقلی و قابل جبران است.
🖋دوم: از منظر شرعی و بر اساس قاعده «لاضرر و لاضرار فی الاسلام»، گرچه «هر گونه ضرر به بدن، حرام است»، چنین قاعدهای را باید در فضای عرفی تحلیل نمود. به این معنا که در این قاعده، منظور از ضرر، ضررهایی است که عرفا عقلا از آن اجتناب میکنند، یعنی ضررهایی که قابل توجه و غیرقابل جبران باشند. بنابراین گرچه مثلا شب بیداری، موجب برخی اختلالات در بدن می شود، با این حال کسی نمیگوید که شب بیداری حرام شرعی است.
🖋سوم: از نظر عرف عقلا هم، در صورتی که عملی دارای ضررهای محدود باشد ولی در مجموع دارای منافع باشد، آن عمل مقبول و پسندیده است. مثلا کوهنوردی طولانی ممکن است موجب تاول زدن پاها و آفتاب سوختگی شود، با این حال چون از جهات دیگر، کوهنوردی مفید برای تقویت اراده افراد است، عرف عقلا ضرر تاول زدن پا و آفتاب سوختگی را تحمل می کنند. ضمن این که آفتاب سوختگی و تاول پا جبران پذیر و بعد از مدتی قابل رفع است.
🖋چهارم: به نظر می رسد، لزومی ندارد که برای مصلحت روزه داری، دست به دامن برخی شواهد پزشکی برای مفید بودن آن شویم و از این طریق تبلیغ روزه داری کنیم، چه اینکه ممکن است از آن سو نیز دلایلی بر ضررهای مقطعی روزه به دست آید. آنچه مهم است این است که تا کنون هیچ شاهد پزشکی ارایه نشده که نشان دهد روزه برای افراد سالم و در شرایط متعارف دارای ضررهای بلند مدت و جبران ناپذیر باشد و همین مقداربرای معقول، معروف و مشروع بودن روزه کافی است. یادمان باشد که مصلحت روزه در تمرین تقوا و بندگی پروردگار است.
🖋پنجم: آنچه گفته شد، مربوط است به عموم افراد که از سلامت و توان جسمی در حد متوسط برخوردارند. طبیعی است که اگر روزه برای شخصی به دلیل شرایط خاص جسمی و یا شرایط خاص محیطی ضرر قابل توجه و غیرقابل جبران داشته باشد، آن شخص مشمول قاعده «لاضرر» شده، شرعا، عقلا و عرفا از روزه معاف است.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
«هر چه آن خسرو کند دیگر شیرین نیست!»
🖋در طول سالهای بعد از انقلاب خیلی چیزها در نظام سیاسی اجتماعی ایران تغییر کرده است. جمهوری اسلامی سال 57 با جمهوری اسلامی چهل سال بعد از آن بسیار متفاوت است. گرچه ایران، کماکان نامش جمهوری اسلامی است؛ اما این کجا و آن کجا؟ از جمله تفاوت های مهم آن، تغییر و تنزل جایگاه رهبران سیاسی و اجتماعی است. در آغاز انقلاب، رهبران، «پیشوا» و مردمان «پیرو» بودند. جایگاه رهبران سیاسی و اجتماعی، تعیین بایدها و نبایدها و نقش مردمان ادای وظیفه و «اقتدا» و «پیروی» از آنها بود. رهبران سیاسی «مقدس» بودند و هرچه آن خسروان می کردند، برای مردم شیرین بود و این تقدس حتی تا یک کارگزار دولتی در یک شهرستان کوچک امتداد داشت.
🖋امروز بعد از قریب به گذشت چهل سال از انقلاب، رهبران سیاسی و اجتماعی نه «پیشوا» هستند و نه «مقدس». عموم مردم، دیگر برای ادای تکلیف شرعی به آنان رای نمی دهند. حرف آنان دیگر فصل الخطاب نیست. گویی جای پیشوا و پیرو عوض شده است. این رهبرانند که برای حیات و بقای خود، باید پیرو مردم باشند.
🖋مرحوم هاشمی رفسنجانی این نکته را نسبتا به موقع فهمید. او که در اوایل انقلاب، جایگاه پیشوا داشت و این مردم بودند که باید از باب وظیفه حرف او را می شنیدند و پیروی می کردند، بعد از مدتی فهمید که رابطه پیشوا و پیرو، رابطه ای منسوخ است و اگر جایگاهش را بازتعریف نکند، خوش سرنوشت نخواهد بود. او فهمید که برای ماندن در سیاست، بجای آن که مردم حرف او را گوش کنند، او باید حرف مردم را گوش کند و چنین رویکردی را خصوصا در اواخر عمر در پیش گرفت. هاشمی عزیز شد و بالا آمد، نه به خاطر این که مردم به دنبالش راه افتادند، بلکه برعکس، او به دنبال مردم راه افتاد.
🖋چند انتخابات اخیر نشان داده است که عموم مردم رویکردی عملگرایانه و نه وظیفه گرایانه به انتخابات دارند. آنان خواسته هایی دارند و به دنبال کسی می گردند که بهتر بتواند خواسته های آنان را برآورده کند. خاتمی برایشان عزیز است، نه به این خاطر که او پیشوا است، بلکه چون احساس می کنند او صادقانه خواسته های آنان را نمایندگی می کند. روحانی را برکشیدند، نه برای آن که او از تبار پیشوایان است، بلکه چون او را به خواسته های خود نزدیک تر می بینند. فردا روز هم اگر احساس کنند او نمی خواهد یا نمی تواند، رهایش می کنند.
🖋چه بخواهیم و چه نخواهیم، مردم ایران به سمت مدرنیزاسیون پیش می روند و تجلی این مدرنیته، صرفا در استفاده از تکنولوژی های سخت نیست. «رای دادن» که در اوایل انقلاب مفهومی سنتی شبیه بیعت داشت، در پایان دهه چهارم انقلاب، دارای محتوای مدرن که متناسب با رابطه دولت و ملت در جامعه مدرن است پیدا کرده است. «هرچه آن خسرو کند، دیگر شیرین نیست» و این از پیامدهای نادیده مدرنیزاسیون در ایران است.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🖋در طول سالهای بعد از انقلاب خیلی چیزها در نظام سیاسی اجتماعی ایران تغییر کرده است. جمهوری اسلامی سال 57 با جمهوری اسلامی چهل سال بعد از آن بسیار متفاوت است. گرچه ایران، کماکان نامش جمهوری اسلامی است؛ اما این کجا و آن کجا؟ از جمله تفاوت های مهم آن، تغییر و تنزل جایگاه رهبران سیاسی و اجتماعی است. در آغاز انقلاب، رهبران، «پیشوا» و مردمان «پیرو» بودند. جایگاه رهبران سیاسی و اجتماعی، تعیین بایدها و نبایدها و نقش مردمان ادای وظیفه و «اقتدا» و «پیروی» از آنها بود. رهبران سیاسی «مقدس» بودند و هرچه آن خسروان می کردند، برای مردم شیرین بود و این تقدس حتی تا یک کارگزار دولتی در یک شهرستان کوچک امتداد داشت.
🖋امروز بعد از قریب به گذشت چهل سال از انقلاب، رهبران سیاسی و اجتماعی نه «پیشوا» هستند و نه «مقدس». عموم مردم، دیگر برای ادای تکلیف شرعی به آنان رای نمی دهند. حرف آنان دیگر فصل الخطاب نیست. گویی جای پیشوا و پیرو عوض شده است. این رهبرانند که برای حیات و بقای خود، باید پیرو مردم باشند.
🖋مرحوم هاشمی رفسنجانی این نکته را نسبتا به موقع فهمید. او که در اوایل انقلاب، جایگاه پیشوا داشت و این مردم بودند که باید از باب وظیفه حرف او را می شنیدند و پیروی می کردند، بعد از مدتی فهمید که رابطه پیشوا و پیرو، رابطه ای منسوخ است و اگر جایگاهش را بازتعریف نکند، خوش سرنوشت نخواهد بود. او فهمید که برای ماندن در سیاست، بجای آن که مردم حرف او را گوش کنند، او باید حرف مردم را گوش کند و چنین رویکردی را خصوصا در اواخر عمر در پیش گرفت. هاشمی عزیز شد و بالا آمد، نه به خاطر این که مردم به دنبالش راه افتادند، بلکه برعکس، او به دنبال مردم راه افتاد.
🖋چند انتخابات اخیر نشان داده است که عموم مردم رویکردی عملگرایانه و نه وظیفه گرایانه به انتخابات دارند. آنان خواسته هایی دارند و به دنبال کسی می گردند که بهتر بتواند خواسته های آنان را برآورده کند. خاتمی برایشان عزیز است، نه به این خاطر که او پیشوا است، بلکه چون احساس می کنند او صادقانه خواسته های آنان را نمایندگی می کند. روحانی را برکشیدند، نه برای آن که او از تبار پیشوایان است، بلکه چون او را به خواسته های خود نزدیک تر می بینند. فردا روز هم اگر احساس کنند او نمی خواهد یا نمی تواند، رهایش می کنند.
🖋چه بخواهیم و چه نخواهیم، مردم ایران به سمت مدرنیزاسیون پیش می روند و تجلی این مدرنیته، صرفا در استفاده از تکنولوژی های سخت نیست. «رای دادن» که در اوایل انقلاب مفهومی سنتی شبیه بیعت داشت، در پایان دهه چهارم انقلاب، دارای محتوای مدرن که متناسب با رابطه دولت و ملت در جامعه مدرن است پیدا کرده است. «هرچه آن خسرو کند، دیگر شیرین نیست» و این از پیامدهای نادیده مدرنیزاسیون در ایران است.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
«حق با علی است اما.... »
◾️پرده اول: دوران بیست و پنج ساله:
علی سزاوار جانشینی پیغمبر است و خود بر این حق تصریح دارد (خطبه 144). مردم اشتباه کردند که به دنبال علی نرفتند ولی علی این اشتباه را نکرد که خود را بعد از رسول خدا به زور بر مردم تحمیل کند. بنابر شواهد تاریخی و تحلیل زمینه های اجتماعی و قومیتی آن زمان،علی می توانست با اندکی زور و زد و بند و طراحی یک شبهه کودتا، بازیگر عرصه قدرت بماند. علی گرچه بارها بر حقانیت خود تصریح نمود، با این حال حق انتخاب را از مردم نگرفت. او به مردم فرصت اشتباه داد تا از رهگذر اشتباهاتشان عبرت بگیرند بلکه رشد کنند و بالا بیایند.
◾️پرده دوم: هنگامه بیعت
سر انجام کار نیز چنان شد که بعد از بیست و پنج سال، مردمان پشیمان، برای درخواست حاکمیت علی بر درخانه او هجوم آوردند: «شما مردم برای بیعت کردن به سوی من روی آوردید! همانند مادران تازه زاییده که به طرف نوزادان خود می شتابند. پیاپی فریاد کشیدید بیعت! بیعت! من دستان خویش را بستم، اما شما به اصرار آن را گشودید....(خطبه 137)». علی می دانست که این هجوم نه از سر معرفت و عقلانیت که درخواستی شتابزده و سطحی و از سر استیصال است. او نهیب زد که « ای مردمان! من شما را برای خدا می خواهم و شما مرا برای خود می خواهید و این راه من و شما را یکسان نمی کند (خطبه 136)» پس راه خود برگیرید و مرا رها کنید. با اینحال چاره چه بود؟ همانطور که پیش از آن با نخواستن مردم همراه شده بود، این بار با خواست مردم همراه شد تا فرصتی دوباره برای آزمودن و انتخاب فراهم شود.
◾️پرده سوم: دوران حاکمیت
همان ها که برای برکشیدن علی هجوم آورده بودند، سوی ناساز بر می گزینند. علی با آنها چه کند؟ گرچه باز هم حق با علی است و این بار او نه مغلوب که غالب است و قدرتمند، با این حال تا زمانی که کسی دست به شمشیر نبرده باشد، جز با سخن احتجاجی ندارد. او به ناکثان می گوید: «ممکن است به من خبردهید که کدام حق را از شما بازداشته ام؟ یا کدام سهم را برای خود برداشته ام و بر شما ستم کردم؟ و کدام حقی پیش من آورده شد که من در برآورده کردن آن سستی کرده باشم؟ و کدام فرمان الهی را آگاه نبوده و راه آن را به اشتباه پیموده ام؟(خطبه 205)». با اینحال ناکثان و مارقان و قاسطان سه جنگ بر علی تحمیل می کنند. علی آغاز گر هیچ جنگی نمی شود و سپاهیان را سفارش اکید می کند که مبادا شروع کننده باشند(نامه 12 و 14)، حتی او در میان یاران متهم می شود که از جنگ با معاویه هراس دارد، و پاسخ می دهد «تعلل من به خاطر آن است که آرزو دارم عده ای از آنها به ما ملحق شوند و در لابلای تاریکی ها نور را یافته هدایت شوند(خطبه 55و 137)».
یاران نیز خون دل اند. علی میخواهد آنان جوانه بزنند و رشد کنند و بالا بیایند.آنان در عوض پیوسته بهانه می جویند، دروغ می گویند و کج راهه می روند. علی از ناهمراهی ها اظهار خستگی می کند(خطبه 34) و بارها آنان را سرزنش می کند (خطبه 27و29و97، 119و ...) و حتی دست به دعا برمی دارد: « تا خدا او را به زودی از دست این مردم نجات دهد ... و حتی یک روز با این مردم نباشد و هرگز آنان را دیدار نکند (نامه 35)». با همه این احوال علی راه را بر هیچ کس نمی بندد، همه آزادند تا سوی خویش گیرند، حتی اگر اشتباه کنند.
حق با علی است اما علی حق نمیداند که خود را بر مردم تحمیل کند.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
◾️پرده اول: دوران بیست و پنج ساله:
علی سزاوار جانشینی پیغمبر است و خود بر این حق تصریح دارد (خطبه 144). مردم اشتباه کردند که به دنبال علی نرفتند ولی علی این اشتباه را نکرد که خود را بعد از رسول خدا به زور بر مردم تحمیل کند. بنابر شواهد تاریخی و تحلیل زمینه های اجتماعی و قومیتی آن زمان،علی می توانست با اندکی زور و زد و بند و طراحی یک شبهه کودتا، بازیگر عرصه قدرت بماند. علی گرچه بارها بر حقانیت خود تصریح نمود، با این حال حق انتخاب را از مردم نگرفت. او به مردم فرصت اشتباه داد تا از رهگذر اشتباهاتشان عبرت بگیرند بلکه رشد کنند و بالا بیایند.
◾️پرده دوم: هنگامه بیعت
سر انجام کار نیز چنان شد که بعد از بیست و پنج سال، مردمان پشیمان، برای درخواست حاکمیت علی بر درخانه او هجوم آوردند: «شما مردم برای بیعت کردن به سوی من روی آوردید! همانند مادران تازه زاییده که به طرف نوزادان خود می شتابند. پیاپی فریاد کشیدید بیعت! بیعت! من دستان خویش را بستم، اما شما به اصرار آن را گشودید....(خطبه 137)». علی می دانست که این هجوم نه از سر معرفت و عقلانیت که درخواستی شتابزده و سطحی و از سر استیصال است. او نهیب زد که « ای مردمان! من شما را برای خدا می خواهم و شما مرا برای خود می خواهید و این راه من و شما را یکسان نمی کند (خطبه 136)» پس راه خود برگیرید و مرا رها کنید. با اینحال چاره چه بود؟ همانطور که پیش از آن با نخواستن مردم همراه شده بود، این بار با خواست مردم همراه شد تا فرصتی دوباره برای آزمودن و انتخاب فراهم شود.
◾️پرده سوم: دوران حاکمیت
همان ها که برای برکشیدن علی هجوم آورده بودند، سوی ناساز بر می گزینند. علی با آنها چه کند؟ گرچه باز هم حق با علی است و این بار او نه مغلوب که غالب است و قدرتمند، با این حال تا زمانی که کسی دست به شمشیر نبرده باشد، جز با سخن احتجاجی ندارد. او به ناکثان می گوید: «ممکن است به من خبردهید که کدام حق را از شما بازداشته ام؟ یا کدام سهم را برای خود برداشته ام و بر شما ستم کردم؟ و کدام حقی پیش من آورده شد که من در برآورده کردن آن سستی کرده باشم؟ و کدام فرمان الهی را آگاه نبوده و راه آن را به اشتباه پیموده ام؟(خطبه 205)». با اینحال ناکثان و مارقان و قاسطان سه جنگ بر علی تحمیل می کنند. علی آغاز گر هیچ جنگی نمی شود و سپاهیان را سفارش اکید می کند که مبادا شروع کننده باشند(نامه 12 و 14)، حتی او در میان یاران متهم می شود که از جنگ با معاویه هراس دارد، و پاسخ می دهد «تعلل من به خاطر آن است که آرزو دارم عده ای از آنها به ما ملحق شوند و در لابلای تاریکی ها نور را یافته هدایت شوند(خطبه 55و 137)».
یاران نیز خون دل اند. علی میخواهد آنان جوانه بزنند و رشد کنند و بالا بیایند.آنان در عوض پیوسته بهانه می جویند، دروغ می گویند و کج راهه می روند. علی از ناهمراهی ها اظهار خستگی می کند(خطبه 34) و بارها آنان را سرزنش می کند (خطبه 27و29و97، 119و ...) و حتی دست به دعا برمی دارد: « تا خدا او را به زودی از دست این مردم نجات دهد ... و حتی یک روز با این مردم نباشد و هرگز آنان را دیدار نکند (نامه 35)». با همه این احوال علی راه را بر هیچ کس نمی بندد، همه آزادند تا سوی خویش گیرند، حتی اگر اشتباه کنند.
حق با علی است اما علی حق نمیداند که خود را بر مردم تحمیل کند.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
«اعتراض و اصلاح»
🖋اعتراض به بلندپایگان مملکت، از جمله رییس جمهور، از حقوق شهروندی است، حتی اگر آن اعتراض، بی ادبانه، بی منطق و حتی سازمان یافته باشد. نمی توان به بهانه بی منطقی و بی ادبی و سازمان یافتگی حق اعتراض را گرفت. عده ای احتمالا سازمان یافته، بر سر راه رییس جمهور قرار گرفته اند و شعارهایی داده اند، با اینحال آنچه کرده اند در حد شعار بوده است و فراتر از آن نرفته اند.
🖋باید میان مباحث اخلاقی و حقوقی تفکیک قایل شد. آنچه روی داد، کاری غیر اخلاقی بود، چون نسبت های غیر واقع به رییس جمهور دادند. اما هر کار غیر اخلاقی ای جرم محسوب نمی شود. بهترین برخورد با یک حرکت غیر اخلاقی، واکنش گسترده افکار عمومی به آن است، که در این مورد، افکار عمومی بسیار خوب عمل کرد.
🖋این که فضای جامعه باز باشد، تا هر کس اعتراضش را بدون لکنت بیان کند، از شاخصه های اصلاح گری است. حال ممکن است عده ای از این فضای باز سوء استفاده کنند. اشکالی ندارد. استفاده های فضای باز اعتراض بسیار بیشتر از سوء استفاده های آن است. آزادی بیان، نعمتی است برای حاکمان.
🖋روحانی می تواند از آنچه اتفاق افتاد یک فرصت بسازد و با جلوگیری از بگیر و ببند معترضان، این اصل را نهادینه کند که اعتراض حقی همگانی است. اگر روحانی چنین کند می تواند در آینده به آن استناد کند و بگوید، اگر در کشور ما معترضین بی ادب و بی منطق به رییس جمهور که بالاترین مقام اجرایی کشور است آزادند، حداقل این است که منتقدان منصف و منطقی سایر نهادها نیز حق آزادی بیان داشته باشند. روحانی باید پیشرو باشد. اگر جامعه صبور باشد، به تدریج اصل آزادی اعتراض به سایر قوا و نهادها نیز سرایت خواهد کرد.
🖋روزی امیرمومنان علی علیه السلام در مقام حاکم در مسجد خطبه می خواند. عده ای در میان جمع با هماهنگی قبلی فریاد زدند «لا حکم الا لله» (هیچ حکمی جز حکم خدا را نمی پذیریم). این حرف، آن روزها خیلی معنا داشت، یعنی ای علی، ما تو را قبول نداریم ما فقط حکم خدا را می پذیریم. حضرت با آرامش به آنها گفت، بنشینید! راست می گویید، حکم فقط حکم خداست، هر چند این کلمه حقی است که شما از آن قصد باطل دارید. با این حال علی در همان خطبه، حقوق معترضان را که حتی ادب حضور را نیز رعایت نکرده بودند، یادآور شد و گفت: بدانید که شما کماکان سه حق دارید:1- شما را از حضور در مسجد برای یاد خدا ممنوع نخواهیم کرد 2- حقوقتان را مادامی که با ما هستید قطع نخواهیم ساخت 3- تا وقتی که دست به سلاح نشدید با شما نخواهیم جنگید.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🖋اعتراض به بلندپایگان مملکت، از جمله رییس جمهور، از حقوق شهروندی است، حتی اگر آن اعتراض، بی ادبانه، بی منطق و حتی سازمان یافته باشد. نمی توان به بهانه بی منطقی و بی ادبی و سازمان یافتگی حق اعتراض را گرفت. عده ای احتمالا سازمان یافته، بر سر راه رییس جمهور قرار گرفته اند و شعارهایی داده اند، با اینحال آنچه کرده اند در حد شعار بوده است و فراتر از آن نرفته اند.
🖋باید میان مباحث اخلاقی و حقوقی تفکیک قایل شد. آنچه روی داد، کاری غیر اخلاقی بود، چون نسبت های غیر واقع به رییس جمهور دادند. اما هر کار غیر اخلاقی ای جرم محسوب نمی شود. بهترین برخورد با یک حرکت غیر اخلاقی، واکنش گسترده افکار عمومی به آن است، که در این مورد، افکار عمومی بسیار خوب عمل کرد.
🖋این که فضای جامعه باز باشد، تا هر کس اعتراضش را بدون لکنت بیان کند، از شاخصه های اصلاح گری است. حال ممکن است عده ای از این فضای باز سوء استفاده کنند. اشکالی ندارد. استفاده های فضای باز اعتراض بسیار بیشتر از سوء استفاده های آن است. آزادی بیان، نعمتی است برای حاکمان.
🖋روحانی می تواند از آنچه اتفاق افتاد یک فرصت بسازد و با جلوگیری از بگیر و ببند معترضان، این اصل را نهادینه کند که اعتراض حقی همگانی است. اگر روحانی چنین کند می تواند در آینده به آن استناد کند و بگوید، اگر در کشور ما معترضین بی ادب و بی منطق به رییس جمهور که بالاترین مقام اجرایی کشور است آزادند، حداقل این است که منتقدان منصف و منطقی سایر نهادها نیز حق آزادی بیان داشته باشند. روحانی باید پیشرو باشد. اگر جامعه صبور باشد، به تدریج اصل آزادی اعتراض به سایر قوا و نهادها نیز سرایت خواهد کرد.
🖋روزی امیرمومنان علی علیه السلام در مقام حاکم در مسجد خطبه می خواند. عده ای در میان جمع با هماهنگی قبلی فریاد زدند «لا حکم الا لله» (هیچ حکمی جز حکم خدا را نمی پذیریم). این حرف، آن روزها خیلی معنا داشت، یعنی ای علی، ما تو را قبول نداریم ما فقط حکم خدا را می پذیریم. حضرت با آرامش به آنها گفت، بنشینید! راست می گویید، حکم فقط حکم خداست، هر چند این کلمه حقی است که شما از آن قصد باطل دارید. با این حال علی در همان خطبه، حقوق معترضان را که حتی ادب حضور را نیز رعایت نکرده بودند، یادآور شد و گفت: بدانید که شما کماکان سه حق دارید:1- شما را از حضور در مسجد برای یاد خدا ممنوع نخواهیم کرد 2- حقوقتان را مادامی که با ما هستید قطع نخواهیم ساخت 3- تا وقتی که دست به سلاح نشدید با شما نخواهیم جنگید.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
» تتلوها قربانى ميگيرند! «
تتلیسم مدتها است که روش و منش اصولگرایان تندرو و برخی تریبون¬داران شده است. هرچند ماجرای تتلو این خصوصیت را داشت که این واقعیت خودش را به شکل عریان نشان دهد. وقتی جریانی کم می آورد و منطق و استدلال ندارد و دستش خالی است، به فکر تتلوها می افتد تا بلکه سواری بگیرد و کمی جلو بیاید. ماجرای مداح مراسم عید فطر، همان رسوایی تتلو بود، در لباسی دیگر.
من، همچون بسیاری دیگر، در سالهای پیش و پس از برجام، به دقت حرفهای دلواپسان را دنبال کرده¬ام تا ببینم آیا آنها واقعا طرحی جایگزین مذاکرات برجام داشته اند یا نه. دریغ از یک طرح و یا تحلیل جایگزین. نمی گویم یک طرح خوب. آنها اصلا ایده و فکری ارایه نکردند تا ببینیم خوب است یا بد؟ سیستم فکری آقایان برهوت است. ای کاش می گفتند ما به جای مذاکره حاضریم تحریم های بیشتر را بپذیریم یا حتی بجنگیم. باز هم قبول، حداقل می گفتیم آقایان تحریم های بیشتر یا جنگ را راه حل جایگزین می دانند،ولی یا این مسیر را باور نداشتند یا شجاعتش را نداشتند. الغرض، پوچ پوچ بوده اند.
حال که دستها خالی است و فکر و استدلالی درکار نیست و هیچ اهل اندیشه ای حتی از میان خودشان یاریشان نمی کند، طبیعی است که دلواپسان دست به دامن یک مداح جوان شوند تا بیاید تحلیل از روح و جسم برجام ارایه کند و با این کار هم خودش را ضایع کند و هم آنها را.
خود کرده را تدبیر چیست؟ تتلوها کماکان قربانی می گیرند!
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
تتلیسم مدتها است که روش و منش اصولگرایان تندرو و برخی تریبون¬داران شده است. هرچند ماجرای تتلو این خصوصیت را داشت که این واقعیت خودش را به شکل عریان نشان دهد. وقتی جریانی کم می آورد و منطق و استدلال ندارد و دستش خالی است، به فکر تتلوها می افتد تا بلکه سواری بگیرد و کمی جلو بیاید. ماجرای مداح مراسم عید فطر، همان رسوایی تتلو بود، در لباسی دیگر.
من، همچون بسیاری دیگر، در سالهای پیش و پس از برجام، به دقت حرفهای دلواپسان را دنبال کرده¬ام تا ببینم آیا آنها واقعا طرحی جایگزین مذاکرات برجام داشته اند یا نه. دریغ از یک طرح و یا تحلیل جایگزین. نمی گویم یک طرح خوب. آنها اصلا ایده و فکری ارایه نکردند تا ببینیم خوب است یا بد؟ سیستم فکری آقایان برهوت است. ای کاش می گفتند ما به جای مذاکره حاضریم تحریم های بیشتر را بپذیریم یا حتی بجنگیم. باز هم قبول، حداقل می گفتیم آقایان تحریم های بیشتر یا جنگ را راه حل جایگزین می دانند،ولی یا این مسیر را باور نداشتند یا شجاعتش را نداشتند. الغرض، پوچ پوچ بوده اند.
حال که دستها خالی است و فکر و استدلالی درکار نیست و هیچ اهل اندیشه ای حتی از میان خودشان یاریشان نمی کند، طبیعی است که دلواپسان دست به دامن یک مداح جوان شوند تا بیاید تحلیل از روح و جسم برجام ارایه کند و با این کار هم خودش را ضایع کند و هم آنها را.
خود کرده را تدبیر چیست؟ تتلوها کماکان قربانی می گیرند!
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
بمبهای هندوانه ای
🖋امروز شاید بلا و عذاب الهی، در قالب باد و توفان نمود نکند. به مدد علم و تکنولوژی، توفان سهمگین «ایرما» در آمریکا پیش بینی می شود و با تمهیداتی که به کار گرفته می شود، تلفات انسانی آن از تعداد انگشت های دست هم کمتر می شود. اما سنت های الهی، گونه های دیگر هم دارد. این که قومی به خاطر جهالتشان، به دست خود خانه هایشان را خراب کنند(سوره حشر، آیه 2) نیز نمونه ای از بلا و عذاب است.
🖋وزیر اسبق جهاد کشاورزی، سالها پیش گفت که خطر کم آبی در ایران از خطر اسرائیل بیشتر است. اسرائیل نهایت کاری که بخواهد بکند، پرتاب بمب هسته ای است،کاری که ما خودمان به دست خود در حال انجام بدتر از آنیم. هیچ متجاوزی، تا ابد در کشوری باقی نمانده است. از داعش که بدتر نداریم، روزی آمد و هم اکنون در حال رفتن است. اما وقتی سرزمینی ظرفیت های زیست محیطی اش از بین برود، تا قرنها و شاید تا ابد، راهی برای بازگشت آنچه از دست رفته نخواهد داشت. دشمن واقعی کیست و کجاست؟
🖋ما چه کرده ایم که اینگونه با قهر الهی مواجهیم و به دست خود سرزمینمان را نابود می کنیم؟ به چند عدد و رقم کارشناسان توجه کنید:
🖋طبق استاندارد جهانی حداکثر می توانیم 40 درصد از منابع تجدید پذیر آب را استفاده کنیم، ما تنها کشوری در دنیا هستیم که 100 درصد آب را استفاده میکنیم و حتی کشورهای آفریقای شمالی و خاورمیانه هم بیش از ۶۰ درصد آب تجدیدپذیر خود را استفاده نمیکند.
🖋اگر به همین وضعیت ادامه دهیم حدود هفتاد درصد ایرانیان یعنی حدود پنجاه میلیون ایرانی برای زنده ماندن ناچار به مهاجرت از کشور هستند.
🖋میزان مصرف آب خانگی، فقط 7 درصد آب مصرفی کشور است و بیش از 90 درصد آب مصرفی عمدتا در بخش کشاورزی سوء مصرف می شود.
🖋هیچ طرحی برای کنترل آب در کشاورزی وجود ندارد وکاشت و برداشت،با بهره وری بسیار پایین و بی برنامگی در حال نابود ساختن کشور است. به نمونه زیر توجه کنید:
🖋ایران کشور کم آبی است و باید کاشت و برداشت محصولات غیر استراتژیک و پرآب را بسیار محدود کند. هندوانه، از محصولات پر مصرف آب است. برای تولید یک کیلو هندوانه 500 لیتر آب مصرف میشود. یعنی برای تولید یک هندوانه ده کیلویی که ظرف چند دقیقه در جمع خانواده بلعیده می شود، معادل 5000 بطری یک لیتری، آب مصرف شده است.
🖋عجیب این است که ایران کم آب، از بزرگترین صادر کنندگان هندوانه در جهان است.
🖋امسال پیش بینی می شود که میزان صادرات هندوانه به یک میلیون تن برسد (دو میلیون تن هم خودمان مصرف می کنیم). با صادرات این میزان هندوانه، 500 میلیون متر مکعب آب را صادر می کنیم. این معادل 2.5 برابر ظرفیت سد کرج است. عیسی کلانتری، رییس سازمان محیط زیست می گوید: ممکن است برای کشاورز که قیمت واقعی آب را نمی پردازد،صادرات هندوانه مقرون به صرفه باشد، ولی صادرات هندوانه برای کشور «خیانت» است.
🖋ساختار تصمیم گیری کشور نیز آشفته تر از آن است که کسی دلواپس توسعه پایدار کشاورزی باشد. دلواپسی ها جای دیگری است. لذا همین که کشاورز با تولید هندوانه راضی است و صدایش در نمی آید، مسوولان هم راضی اند. ظاهرا همه به انفجار تدریجی این بمبهای هندوانه ای تن داده اند.
🖋ما و مسوولان، همه سردرگمیم و در حال خشکاندن ریشه های حیاتیم. قرآن آب را مایه حیات هرچیز میداند. خداوند نیز تضمینی برای نجات کسانی که خود به دست خود در حال نابود کردن خودشان اند نداده است.
🖋سرزمین مادری ما هیچ گاه اینگونه تحت تاثیر بهره کشی های بی رحمانه نبوده است. ما را به کجا می برد این پرت حواسی؟
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🖋امروز شاید بلا و عذاب الهی، در قالب باد و توفان نمود نکند. به مدد علم و تکنولوژی، توفان سهمگین «ایرما» در آمریکا پیش بینی می شود و با تمهیداتی که به کار گرفته می شود، تلفات انسانی آن از تعداد انگشت های دست هم کمتر می شود. اما سنت های الهی، گونه های دیگر هم دارد. این که قومی به خاطر جهالتشان، به دست خود خانه هایشان را خراب کنند(سوره حشر، آیه 2) نیز نمونه ای از بلا و عذاب است.
🖋وزیر اسبق جهاد کشاورزی، سالها پیش گفت که خطر کم آبی در ایران از خطر اسرائیل بیشتر است. اسرائیل نهایت کاری که بخواهد بکند، پرتاب بمب هسته ای است،کاری که ما خودمان به دست خود در حال انجام بدتر از آنیم. هیچ متجاوزی، تا ابد در کشوری باقی نمانده است. از داعش که بدتر نداریم، روزی آمد و هم اکنون در حال رفتن است. اما وقتی سرزمینی ظرفیت های زیست محیطی اش از بین برود، تا قرنها و شاید تا ابد، راهی برای بازگشت آنچه از دست رفته نخواهد داشت. دشمن واقعی کیست و کجاست؟
🖋ما چه کرده ایم که اینگونه با قهر الهی مواجهیم و به دست خود سرزمینمان را نابود می کنیم؟ به چند عدد و رقم کارشناسان توجه کنید:
🖋طبق استاندارد جهانی حداکثر می توانیم 40 درصد از منابع تجدید پذیر آب را استفاده کنیم، ما تنها کشوری در دنیا هستیم که 100 درصد آب را استفاده میکنیم و حتی کشورهای آفریقای شمالی و خاورمیانه هم بیش از ۶۰ درصد آب تجدیدپذیر خود را استفاده نمیکند.
🖋اگر به همین وضعیت ادامه دهیم حدود هفتاد درصد ایرانیان یعنی حدود پنجاه میلیون ایرانی برای زنده ماندن ناچار به مهاجرت از کشور هستند.
🖋میزان مصرف آب خانگی، فقط 7 درصد آب مصرفی کشور است و بیش از 90 درصد آب مصرفی عمدتا در بخش کشاورزی سوء مصرف می شود.
🖋هیچ طرحی برای کنترل آب در کشاورزی وجود ندارد وکاشت و برداشت،با بهره وری بسیار پایین و بی برنامگی در حال نابود ساختن کشور است. به نمونه زیر توجه کنید:
🖋ایران کشور کم آبی است و باید کاشت و برداشت محصولات غیر استراتژیک و پرآب را بسیار محدود کند. هندوانه، از محصولات پر مصرف آب است. برای تولید یک کیلو هندوانه 500 لیتر آب مصرف میشود. یعنی برای تولید یک هندوانه ده کیلویی که ظرف چند دقیقه در جمع خانواده بلعیده می شود، معادل 5000 بطری یک لیتری، آب مصرف شده است.
🖋عجیب این است که ایران کم آب، از بزرگترین صادر کنندگان هندوانه در جهان است.
🖋امسال پیش بینی می شود که میزان صادرات هندوانه به یک میلیون تن برسد (دو میلیون تن هم خودمان مصرف می کنیم). با صادرات این میزان هندوانه، 500 میلیون متر مکعب آب را صادر می کنیم. این معادل 2.5 برابر ظرفیت سد کرج است. عیسی کلانتری، رییس سازمان محیط زیست می گوید: ممکن است برای کشاورز که قیمت واقعی آب را نمی پردازد،صادرات هندوانه مقرون به صرفه باشد، ولی صادرات هندوانه برای کشور «خیانت» است.
🖋ساختار تصمیم گیری کشور نیز آشفته تر از آن است که کسی دلواپس توسعه پایدار کشاورزی باشد. دلواپسی ها جای دیگری است. لذا همین که کشاورز با تولید هندوانه راضی است و صدایش در نمی آید، مسوولان هم راضی اند. ظاهرا همه به انفجار تدریجی این بمبهای هندوانه ای تن داده اند.
🖋ما و مسوولان، همه سردرگمیم و در حال خشکاندن ریشه های حیاتیم. قرآن آب را مایه حیات هرچیز میداند. خداوند نیز تضمینی برای نجات کسانی که خود به دست خود در حال نابود کردن خودشان اند نداده است.
🖋سرزمین مادری ما هیچ گاه اینگونه تحت تاثیر بهره کشی های بی رحمانه نبوده است. ما را به کجا می برد این پرت حواسی؟
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
«اینجا جشن نیست! جشن هم نداریم... »
▪️سید محمد خاتمی، از خوشبخت های روزگار است. آنچه خوبان همه دارند، او یکجا دارد. محبوب است. محتاج کسی نیست. تاثیر گذار است. کافی است فقط تکرار کند، تا میلیاردها سرمایه گذاری و هزاران ساعت طرح و دسیسه را نقش بر آب کند و کاسه کوزه ها را به هم ریزد. هیچ کس جرات بی احترامی به او ندارد. بی احترامی کنند، او محبوب تر و مقابلانش منفورتر می شوند. حتی دشمنان عاقلش این را فهمیده اند و مراعاتش را می کنند. مسوولیت رسمی ندارد. لازم نیست به کسی پاسخ دهد. چای می نوشد و فلسفه می خواند. اراده کند، بزرگان دور و برش می ریزند و با او گعده های فلسفه و ادبیات و شعر و موسیقی و هنر می گیرند؛چیزهایی که او دوست دارد. عاشورا بشود، مرثیه سرایان و شاعران آزاده با جان و دل خدمتش می روند. استخر می رود، پیاده روی می کند. در شمال شهر زندگی می کند. از همه مهمتر، دلارام است و با آن که هشت سال ریاست جمهور را داشته، پاکدست بوده و وجدان آسوده دارد. شبها سر راحت بر بالین می گذارد.
▪️خوش به حالش. گاهی فکر می کنم خاتمی زیادی خوشبخت است و این همه خوشبختی او، فاصله او و ما را خیلی زیاد کرده است. او چگونه می تواند همراه و همدل مردمان ستمدیده و محروم باشد؟ مردمانی محروم از حداقل ثروت، یا حداقل احترام، یا حداقل عدالت، یا حداقل منزلت، یا حداقل مهربانی و ... . مردمانی که حتی اگر فقیر هم نباشند، برای زندگی، باید رنج تحقیر و توهین و آشفتگی های زیستن را به جان بخرند. یا بمانند یا آواره شوند. حقیقتش،گاهی دلسرد می شوم و با خود می گویم، تنها امیدهای ما نیز از رنج زیستن ما، بی خبر اند. حتی سید محمد خاتمی!
▪️اما چند روز پیش خبری خوش خواندم و دیدم. عده ای از فعالان مدنی، برای جشن تولد محمد خاتمی به دیدارش رفته اند. گفتم، بازهم از آن گعده های آنچنانی. اما خاتمی، علی رغم روحیه مدارا جو و آرام، راست راست توی چشم دیدارکنندگان نگاه کرده است و گفته است:
«اینجا جشن نیست، جشن هم نداریم». وقتی ما شاهد رنج مردمان «در اطراف خود» و «سایر کشورها» هستیم، چگونه می تونیم جشن بگیریم؟ «نه تنها جشن تولد نداریم، جشن دیگری هم نداریم». «به جای جشن باید عزا بگیریم. عزای مرگ انسانیت و اخلاق».
دلگرم شدم. ظاهرا خاتمی بزرگتر از آن است که اسیر خوشبختی هایش باشد و این است که او را با مردمان رنجدیده پیوند می دهد. این که کسی حتی روز تولدش هم که امری کاملا شخصی است، برایش عزاست، آنهم عزای «مرگ انسانیت» در «اطراف خود» و «سایر کشورها، حتی اروپا و آمریکا»، نشان می دهد که نشست و برخاست هایش، شغلش نیست. دردش است. ظاهرا پیداست که در حوصله جسم نگنجد، این وسعت پردغدغه، این روح حماسی است.
▪️من هیچ آشنایی شخصی با سید محمد خاتمی ندارم، نه اصلاح طلبم، نه اصول گرا. من ولشده ای از میان میلیون ها ولشدگان این سرزمینم که از نابسامانی ها و بی تدبیری ها و بی اخلاقی های متولیان امور رنج می بریم. رفتن به جای دیگر هم دردی از ما دوا نمی کند، که ما آنجا تا ابد، «دیگری» هستیم.اما همین که کسانی چون سید محمد خاتمی هستند و همراه و همدرد، سختی ها برایمان آسانتر و بذرهای امید در دلمان جوانه می زند، هر چند جوانه هایی کوچک و نحیف. ما به امید زنده ایم. سرش سلامت!
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
▪️سید محمد خاتمی، از خوشبخت های روزگار است. آنچه خوبان همه دارند، او یکجا دارد. محبوب است. محتاج کسی نیست. تاثیر گذار است. کافی است فقط تکرار کند، تا میلیاردها سرمایه گذاری و هزاران ساعت طرح و دسیسه را نقش بر آب کند و کاسه کوزه ها را به هم ریزد. هیچ کس جرات بی احترامی به او ندارد. بی احترامی کنند، او محبوب تر و مقابلانش منفورتر می شوند. حتی دشمنان عاقلش این را فهمیده اند و مراعاتش را می کنند. مسوولیت رسمی ندارد. لازم نیست به کسی پاسخ دهد. چای می نوشد و فلسفه می خواند. اراده کند، بزرگان دور و برش می ریزند و با او گعده های فلسفه و ادبیات و شعر و موسیقی و هنر می گیرند؛چیزهایی که او دوست دارد. عاشورا بشود، مرثیه سرایان و شاعران آزاده با جان و دل خدمتش می روند. استخر می رود، پیاده روی می کند. در شمال شهر زندگی می کند. از همه مهمتر، دلارام است و با آن که هشت سال ریاست جمهور را داشته، پاکدست بوده و وجدان آسوده دارد. شبها سر راحت بر بالین می گذارد.
▪️خوش به حالش. گاهی فکر می کنم خاتمی زیادی خوشبخت است و این همه خوشبختی او، فاصله او و ما را خیلی زیاد کرده است. او چگونه می تواند همراه و همدل مردمان ستمدیده و محروم باشد؟ مردمانی محروم از حداقل ثروت، یا حداقل احترام، یا حداقل عدالت، یا حداقل منزلت، یا حداقل مهربانی و ... . مردمانی که حتی اگر فقیر هم نباشند، برای زندگی، باید رنج تحقیر و توهین و آشفتگی های زیستن را به جان بخرند. یا بمانند یا آواره شوند. حقیقتش،گاهی دلسرد می شوم و با خود می گویم، تنها امیدهای ما نیز از رنج زیستن ما، بی خبر اند. حتی سید محمد خاتمی!
▪️اما چند روز پیش خبری خوش خواندم و دیدم. عده ای از فعالان مدنی، برای جشن تولد محمد خاتمی به دیدارش رفته اند. گفتم، بازهم از آن گعده های آنچنانی. اما خاتمی، علی رغم روحیه مدارا جو و آرام، راست راست توی چشم دیدارکنندگان نگاه کرده است و گفته است:
«اینجا جشن نیست، جشن هم نداریم». وقتی ما شاهد رنج مردمان «در اطراف خود» و «سایر کشورها» هستیم، چگونه می تونیم جشن بگیریم؟ «نه تنها جشن تولد نداریم، جشن دیگری هم نداریم». «به جای جشن باید عزا بگیریم. عزای مرگ انسانیت و اخلاق».
دلگرم شدم. ظاهرا خاتمی بزرگتر از آن است که اسیر خوشبختی هایش باشد و این است که او را با مردمان رنجدیده پیوند می دهد. این که کسی حتی روز تولدش هم که امری کاملا شخصی است، برایش عزاست، آنهم عزای «مرگ انسانیت» در «اطراف خود» و «سایر کشورها، حتی اروپا و آمریکا»، نشان می دهد که نشست و برخاست هایش، شغلش نیست. دردش است. ظاهرا پیداست که در حوصله جسم نگنجد، این وسعت پردغدغه، این روح حماسی است.
▪️من هیچ آشنایی شخصی با سید محمد خاتمی ندارم، نه اصلاح طلبم، نه اصول گرا. من ولشده ای از میان میلیون ها ولشدگان این سرزمینم که از نابسامانی ها و بی تدبیری ها و بی اخلاقی های متولیان امور رنج می بریم. رفتن به جای دیگر هم دردی از ما دوا نمی کند، که ما آنجا تا ابد، «دیگری» هستیم.اما همین که کسانی چون سید محمد خاتمی هستند و همراه و همدرد، سختی ها برایمان آسانتر و بذرهای امید در دلمان جوانه می زند، هر چند جوانه هایی کوچک و نحیف. ما به امید زنده ایم. سرش سلامت!
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
«آیا حسین (ع) قیام کرد؟»
🖋اگر قیام به معنای طراحی و اقدام علیه دستگاه حاکم باشد، حسین بن علی (ع)، چنین کاری نکرد. این کار ممکن است در شرایطی درست باشد، ولی حسین در زمانه خود هیچ طرح مسلحانه و حتی غیر مسلحانه برای شوریدن بر یزید نداشت. تاریخ در این زمینه روشن است. پس از شهادت امام دوم شیعیان، حسین بن علی بیش از ده سال بود که امامت شیعیان را در دوران معاویه برعهده داشت. پس از مرگ معاویه، یزید، عوامل خود را به مدینه می فرستد تا به طور ویژه و غافلگیرانه از حسین بیعت بگیرند. حسین، تن به این بیعت نمی دهد و از بیم حفظ جان خود، با ترفندهایی از مدینه می گریزد و به مکه می رود. چند ماهی در مکه می ماند، ولی آنجا را هم امن نمی یابد.هر چند امام حسین در مکه غافل گیر نبود و به سبب نفوذ اجتماعی گسترده و همراهی یاران، توان احتمالی مقابله با حمله یزید را داشت، با این حال، حرمت حرم امن الهی را بالاتر از خونریزی می دانست. این است که حج را نیمه کاره گذاشت و به سمت کوفه رفت. هر جای دیگری حتی از مکه خطرناکتر بود. کوفیان حمایت کرده اند و کورسویی وجود دارد.
🖋کوفیان که می ترسند و پا پس می کشند، حسین سرگردان بیابان می شود. جایی برای رفتن ندارد، بخواهد هم، اجازه نمی دهند. یزید هم دست بردار نیست و می گوید یا بیعت یا مرگ. او از پایگاه اجتماعی بسیار وسیع نواده رسول خدا با خبر است. حسین حتی اگر داعیه ای هم برای حکومت نداشته باشد، بازهم دردسر است. او محبوب دلهاست، از خاندان پاک است. هیچ نقطه تاریکی در زندگی اش ندارد. حالا دیگر معاویه هم مرده است و آن عهدها هم که بسته بودند، همگی پایان یافته و گسسته اند و حسین لازم نیست بر عهد پیشین باقی بماند. اگر حسین فعال شود، با محبوبیت و عقلانیتی که دارد، نفوذ اجتماعی اش بیشتر و بیشتر می شود و چند صباح دیگر، عملا او رهبر جامعه مسلمین است و ممکن است با تک جمله ای، بساط یزید در هم بپیچد.
🖋یزید جز به بیعت راضی نیست. آن هم نه یک بیعت خشک و خالی. حسین حتی حق فعالیت اجتماعی هم ندارد. باید دربست تحت فرمان باشد. یزید میخواهد علاج واقعه قبل از وقوع کند. این است که خیلی سفت گرفته و تسمه از گرده همه کشیده است و با ترس و ارعاب می خواهد هرچه سریعتر کار حسین را تمام کند. حتی یک روز هم دیر است.
🖋حالا حسین ناچار است میان این دو یکی را انتخاب کند. یا یزید را بپذیرد و به او رسمیت دهد، یا خون بدهد و او را از رسمیت بیندازد تا حق از باطل جدا شود. حسین اهل بده بستان هم که نیست. پس طبیعی است که دومی را انتخاب کند. به این کلام حسین که در اواخر کار می گوید دقت کنید: «ای مردمان، این حرامیان، مرا بین دو چیز مخیر کرده اند، یا شهادت یا ذلت، هیهات منا الذله».
🖋حسین گریزی از دفاع از خود در برابر جنگی نابرابر نداشت. اصلا جنگی نبود. چند هزار نفر در برابر چند ده نفر که جنگ نیست. جنایت علیه انسانیت است. با این حال، حسین تا آنجا که توانست دیگران را از این صحنه دور کرد تا آتش این جنایت دامن مردمان کوی و برزن را نگیرد. خودش و بهترین یارانش جانانه مقاومت کردند و نور آفریدند و بر فراز تاریخ درخشیدند و راه از بیراهه جدا کردند.
🖋روایت حسین، قصه جنگ و خونریزی نیست، قصه نور و تاریکی است.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🖋اگر قیام به معنای طراحی و اقدام علیه دستگاه حاکم باشد، حسین بن علی (ع)، چنین کاری نکرد. این کار ممکن است در شرایطی درست باشد، ولی حسین در زمانه خود هیچ طرح مسلحانه و حتی غیر مسلحانه برای شوریدن بر یزید نداشت. تاریخ در این زمینه روشن است. پس از شهادت امام دوم شیعیان، حسین بن علی بیش از ده سال بود که امامت شیعیان را در دوران معاویه برعهده داشت. پس از مرگ معاویه، یزید، عوامل خود را به مدینه می فرستد تا به طور ویژه و غافلگیرانه از حسین بیعت بگیرند. حسین، تن به این بیعت نمی دهد و از بیم حفظ جان خود، با ترفندهایی از مدینه می گریزد و به مکه می رود. چند ماهی در مکه می ماند، ولی آنجا را هم امن نمی یابد.هر چند امام حسین در مکه غافل گیر نبود و به سبب نفوذ اجتماعی گسترده و همراهی یاران، توان احتمالی مقابله با حمله یزید را داشت، با این حال، حرمت حرم امن الهی را بالاتر از خونریزی می دانست. این است که حج را نیمه کاره گذاشت و به سمت کوفه رفت. هر جای دیگری حتی از مکه خطرناکتر بود. کوفیان حمایت کرده اند و کورسویی وجود دارد.
🖋کوفیان که می ترسند و پا پس می کشند، حسین سرگردان بیابان می شود. جایی برای رفتن ندارد، بخواهد هم، اجازه نمی دهند. یزید هم دست بردار نیست و می گوید یا بیعت یا مرگ. او از پایگاه اجتماعی بسیار وسیع نواده رسول خدا با خبر است. حسین حتی اگر داعیه ای هم برای حکومت نداشته باشد، بازهم دردسر است. او محبوب دلهاست، از خاندان پاک است. هیچ نقطه تاریکی در زندگی اش ندارد. حالا دیگر معاویه هم مرده است و آن عهدها هم که بسته بودند، همگی پایان یافته و گسسته اند و حسین لازم نیست بر عهد پیشین باقی بماند. اگر حسین فعال شود، با محبوبیت و عقلانیتی که دارد، نفوذ اجتماعی اش بیشتر و بیشتر می شود و چند صباح دیگر، عملا او رهبر جامعه مسلمین است و ممکن است با تک جمله ای، بساط یزید در هم بپیچد.
🖋یزید جز به بیعت راضی نیست. آن هم نه یک بیعت خشک و خالی. حسین حتی حق فعالیت اجتماعی هم ندارد. باید دربست تحت فرمان باشد. یزید میخواهد علاج واقعه قبل از وقوع کند. این است که خیلی سفت گرفته و تسمه از گرده همه کشیده است و با ترس و ارعاب می خواهد هرچه سریعتر کار حسین را تمام کند. حتی یک روز هم دیر است.
🖋حالا حسین ناچار است میان این دو یکی را انتخاب کند. یا یزید را بپذیرد و به او رسمیت دهد، یا خون بدهد و او را از رسمیت بیندازد تا حق از باطل جدا شود. حسین اهل بده بستان هم که نیست. پس طبیعی است که دومی را انتخاب کند. به این کلام حسین که در اواخر کار می گوید دقت کنید: «ای مردمان، این حرامیان، مرا بین دو چیز مخیر کرده اند، یا شهادت یا ذلت، هیهات منا الذله».
🖋حسین گریزی از دفاع از خود در برابر جنگی نابرابر نداشت. اصلا جنگی نبود. چند هزار نفر در برابر چند ده نفر که جنگ نیست. جنایت علیه انسانیت است. با این حال، حسین تا آنجا که توانست دیگران را از این صحنه دور کرد تا آتش این جنایت دامن مردمان کوی و برزن را نگیرد. خودش و بهترین یارانش جانانه مقاومت کردند و نور آفریدند و بر فراز تاریخ درخشیدند و راه از بیراهه جدا کردند.
🖋روایت حسین، قصه جنگ و خونریزی نیست، قصه نور و تاریکی است.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
«چرا حسین بن علی (ع)؟»
◾️تمامی امامان بعد از امام سوم شیعیان، با حاکمان زمان خود بیعت کردند. حتی امام سجاد(ع)، چندی پس از واقعه عاشورا، با همان یزید بیعت نمود.
◾️حسین بن علی با یزید سر جنگ نداشت، نه جنگ نظامی و نه جنگ سیاسی. اصلا فرصتی نشد که حسین بخواهد کاری کند. به محض مرگ معاویه، یزید مسند نشین شد و به سراغ حسین آمد که باید بیعت کنی. حسین نیز از این شهر به آن شهر شد تا بلکه بتواند گزیری برای امتناع از بیعت بیابد. چند ماهی این گونه گذشت و دست آخر هم کار به دست کوفه افتاد و همه می دانیم، شد آنچه که شد.
◾️حسین برخلاف تمامی تمام امامان بعدی، خط قرمزش «بیعت» با یزید بود. می گفت من جنگی با شما ندارم، ولی بیعت نمی کنم. برعکس یزید می گفت من با شما جنگ دارم، مگر بیعت کنی. یا مرده یا بیعت. هر دو طرف به سر خط رسیده بودند، خطی که برای حسین خونین شد.
◾️اما چرا حسین بیعت نکرد؟
◾️حسین، در روزگار عاشورا، نواده رسول خدا، در میان سالگی و در اوج پختگی است. وجاهتش در تمام جهان اسلام بی مانند، محبوب دلها و پرنفوذ درمیان خیل عظیم توده هاست. چشم ها همه به اوست. از آن سو، یزید، گرچه هوشمند است و سیاستگری پدر را به ارث برده، جوان است و کم حوصله. او سر مدارا ندارد. میخواهد همه را زیر چکمه ببرد تا قدرت و ثروت و خوشی را هر سه با هم داشته باشد.
◾️حالا همچو حسینی با همچو یزیدی چه کند؟ اگر تنها باقیمانده خاندان رسول، بیعت کند، تکلیف آن همه رنجهای رسول برای جدایی راه از بی راهه ها چه میشود؟ بیعت حسین، یعنی یگانگی مجدد راه و بیراهه. حتی بدتر از دوران جاهلیت. چه این که این بار بی راهه ها، همه به نام دین محمد، نشانه گذاری می شوند. اگر حسین بیعت کند، مردم از کجا بفهمند، راه رسول خدا و راه یزید از هم جداست؟ حسین در تنگنایی سخت قرار گرفته و یزید او را ناچار از دو راه ذلت و مردن قرار داده است.
◾️اما چه باک برای حسین، اگر قرعه فال به نام او زده شده باشد و از میان آل رسول، او باشد که فارق میان نور و ظلمت گردد، حتی اگر سرش بریده باشد، بی جرم و بی جنایت. حسین که بذل جان کند، آن هم آنگونه که می دانیم، هیمنه یزید فرومیریزد. پس از آن، دیگر مهم نیست امامان بعدی، با امثال یزید و بعد از یزید، بیعت کنند یا نکنند. اگر بیعت حاشیه امنیت برایشان باشد، چرا که نه. حسین آهنگ عشق سروده است و نوای آن در تاریخ پیچیده است. آنان که بیعت امامان بعد را می بینند و می شنوند، صدای حسین را در گوش دارند و این بیعت ها سرگردانشان نمی کند. حاکمان بعد نیز، دست به عصا تر پیش می روند. حتی خود یزید هم بعد از عاشورا می فهمد که عرصه سیمرغ، جولانگه او نبوده است. بلافاصله بعد از عاشورا زیر همه چیز می زند و تقصیر به گردن دیگران می اندازد و خودش می شود میزبان عزای حسین. اما دیر شده بود و کار از کار گذشته بود. داغ این ننگ بر پیشانی یزید و خاندانش ماند و ماند. از آن سو حسین پایان داستان را از آن خود کرد و از ناچاری ها چاره ساخت و نشان داد پاکی و وارستگی مردان خدا، چگونه در بزنگاهها راهگشا است و نور می آفریند.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
◾️تمامی امامان بعد از امام سوم شیعیان، با حاکمان زمان خود بیعت کردند. حتی امام سجاد(ع)، چندی پس از واقعه عاشورا، با همان یزید بیعت نمود.
◾️حسین بن علی با یزید سر جنگ نداشت، نه جنگ نظامی و نه جنگ سیاسی. اصلا فرصتی نشد که حسین بخواهد کاری کند. به محض مرگ معاویه، یزید مسند نشین شد و به سراغ حسین آمد که باید بیعت کنی. حسین نیز از این شهر به آن شهر شد تا بلکه بتواند گزیری برای امتناع از بیعت بیابد. چند ماهی این گونه گذشت و دست آخر هم کار به دست کوفه افتاد و همه می دانیم، شد آنچه که شد.
◾️حسین برخلاف تمامی تمام امامان بعدی، خط قرمزش «بیعت» با یزید بود. می گفت من جنگی با شما ندارم، ولی بیعت نمی کنم. برعکس یزید می گفت من با شما جنگ دارم، مگر بیعت کنی. یا مرده یا بیعت. هر دو طرف به سر خط رسیده بودند، خطی که برای حسین خونین شد.
◾️اما چرا حسین بیعت نکرد؟
◾️حسین، در روزگار عاشورا، نواده رسول خدا، در میان سالگی و در اوج پختگی است. وجاهتش در تمام جهان اسلام بی مانند، محبوب دلها و پرنفوذ درمیان خیل عظیم توده هاست. چشم ها همه به اوست. از آن سو، یزید، گرچه هوشمند است و سیاستگری پدر را به ارث برده، جوان است و کم حوصله. او سر مدارا ندارد. میخواهد همه را زیر چکمه ببرد تا قدرت و ثروت و خوشی را هر سه با هم داشته باشد.
◾️حالا همچو حسینی با همچو یزیدی چه کند؟ اگر تنها باقیمانده خاندان رسول، بیعت کند، تکلیف آن همه رنجهای رسول برای جدایی راه از بی راهه ها چه میشود؟ بیعت حسین، یعنی یگانگی مجدد راه و بیراهه. حتی بدتر از دوران جاهلیت. چه این که این بار بی راهه ها، همه به نام دین محمد، نشانه گذاری می شوند. اگر حسین بیعت کند، مردم از کجا بفهمند، راه رسول خدا و راه یزید از هم جداست؟ حسین در تنگنایی سخت قرار گرفته و یزید او را ناچار از دو راه ذلت و مردن قرار داده است.
◾️اما چه باک برای حسین، اگر قرعه فال به نام او زده شده باشد و از میان آل رسول، او باشد که فارق میان نور و ظلمت گردد، حتی اگر سرش بریده باشد، بی جرم و بی جنایت. حسین که بذل جان کند، آن هم آنگونه که می دانیم، هیمنه یزید فرومیریزد. پس از آن، دیگر مهم نیست امامان بعدی، با امثال یزید و بعد از یزید، بیعت کنند یا نکنند. اگر بیعت حاشیه امنیت برایشان باشد، چرا که نه. حسین آهنگ عشق سروده است و نوای آن در تاریخ پیچیده است. آنان که بیعت امامان بعد را می بینند و می شنوند، صدای حسین را در گوش دارند و این بیعت ها سرگردانشان نمی کند. حاکمان بعد نیز، دست به عصا تر پیش می روند. حتی خود یزید هم بعد از عاشورا می فهمد که عرصه سیمرغ، جولانگه او نبوده است. بلافاصله بعد از عاشورا زیر همه چیز می زند و تقصیر به گردن دیگران می اندازد و خودش می شود میزبان عزای حسین. اما دیر شده بود و کار از کار گذشته بود. داغ این ننگ بر پیشانی یزید و خاندانش ماند و ماند. از آن سو حسین پایان داستان را از آن خود کرد و از ناچاری ها چاره ساخت و نشان داد پاکی و وارستگی مردان خدا، چگونه در بزنگاهها راهگشا است و نور می آفریند.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
«کربلا-به-ناچار»
🖋من گمان نمی کنم حسین بن علی (ع)، آغاز گر حوادث منتهی به کربلا بود. در برابر صحنه گردانی های آل امیه، کربلا-به-ناچار بود.
بزرگان متعددی سعی کرده اند، نظریه ای ارایه کنند که توضیح دهنده رفتار حسین در ایام کربلا باشد. نظریه امر به معروف مرحوم مرتضی مطهری، نظریه حکومت مرحوم صالحی نجف آبادی و نظریه شهادت مرحوم شریعتی سه دیدگاه معروف در این زمینه اند. به گمان من،هرکدام از این نظریات، گرچه بخشی از واقعیت را توضیح می دهند، از توضیح جامع و منسجم رفتار و گفتار حسین ناتوانند. هر کدام از این نظریات را که بپذیریم، باید بخشی از تاریخ کربلا را نادیده بگیریم.
🖋به گمان من این نظریات یک پیشفرض نه چندان صحیح دارند و آن این است که ابتکار عمل به دست امام حسین بوده و او طرحی را قدم به قدم پیش برده که در نهایت به کربلا منجر شد. اما به نظر نمی رسد، اساسا حسین آغاز گر حوادث بوده باشد تا به دنبال بازخوانی طرح او برای اقداماتش باشیم. داستان از سوی یزید آغاز شد و نه حسین. او بود که بعد از مرگ معاویه، عواملش به سراغ حسین در مدینه آمدند تا از او بیعت بگیرند و حسین چون نمی خواست یزید را تایید کند، به ناچار از مدینه بیرون رفت و به مکه پناه برد، سپس مکه را هم امن ندید و از مکه بیرون زد و چون احتمال کمی در کوفه می دید، علی رغم این که خوشبین نبود، به ناچار به کوفه رفت. کوفیان که عهد شکستند،هیچ گزینه شرافتمندانه ای در برابرش قرار نداشت، پس به ناچار، در ظهر عاشورا تن به یک جنگ تحمیلی نا برابر داد تا مرز میان حق و باطل روشن بماند. من گمان می کنم کربلا-به-ناچار بود.
🖋نظریه کربلا-به-ناچار، چیزی از اهمیت و ارزش کار حسین و تاثیر گذاری فراتاریخی آن کم نمی کند،بلکه می افزاید. این نشان می دهد چگونه حسین از میان تمام محدودیت ها، فرصتی الهام بخش و ماندگار ساخت. امامان، چوب جادو که نداشتند تا حوادث را به دلخواه خود رقم بزنند. آنها هم مثل هر انسان دیگری در دنیایی با تمام محدودیت ها و عوامل خارج از کنترل زندگی می کردند و این محدودیت ها، گاه انتخاب هایشان را محدود می کند. کسانی چون حسین، علاوه بر محدودیت های بیرونی، باید محدودیت های انسانی و اخلاقی را نیز در مناسبات خود در نظر بگیرند. حسین رفتارش با انبوهی از خطوط قرمز اخلاقی مواجه است و این برخلاف یزید است که یله و رها، برای قدرت هر کاری می کند. حسین، به ناچار خیلی از کارها را نمی کند و به ناچار مسیرهایی را می رود که به ظاهر دست برتر را از آن رقیبان می کند.
🖋اتفاقا، لطف و زیبایی کار حسین در همین است که با تمام محدودیت ها، تهدیدی آنچنانی را به فرصتی فراتاریخی و الهام بخش تبدیل می کند. حسین به ما می آموزد که در بسیاری موارد، «وضعیت» ها را ما رقم نمی زنیم و کنترل آن به دست ما نیست، با اینحال مهم است که ما «موضع گیری» هایمان در مقابل این «وضعیت »ها درست باشد. در زندگی هر روزه ما هم داستان همین است. ما در جهانی سراسر محدودیت و اتفاقات پیش بینی نشده به سر می بریم. هر لحظه ممکن است اتفاقی بیفتد که تمام محاسبات ما را به هم بریزد. از درسهای داستان حسین این است که انسانی که رنگ خدا گرفته، هیچ گاه به بن بست نمی رسد. همه ناچاری های جهان، درون خود چاره ها دارند که بندگان خوب خدا، آنها را می بینند و می یابند.
🖋کربلا-به-ناچار بود ولی از درونش چاره ها برای انسانیت جوشید.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🖋من گمان نمی کنم حسین بن علی (ع)، آغاز گر حوادث منتهی به کربلا بود. در برابر صحنه گردانی های آل امیه، کربلا-به-ناچار بود.
بزرگان متعددی سعی کرده اند، نظریه ای ارایه کنند که توضیح دهنده رفتار حسین در ایام کربلا باشد. نظریه امر به معروف مرحوم مرتضی مطهری، نظریه حکومت مرحوم صالحی نجف آبادی و نظریه شهادت مرحوم شریعتی سه دیدگاه معروف در این زمینه اند. به گمان من،هرکدام از این نظریات، گرچه بخشی از واقعیت را توضیح می دهند، از توضیح جامع و منسجم رفتار و گفتار حسین ناتوانند. هر کدام از این نظریات را که بپذیریم، باید بخشی از تاریخ کربلا را نادیده بگیریم.
🖋به گمان من این نظریات یک پیشفرض نه چندان صحیح دارند و آن این است که ابتکار عمل به دست امام حسین بوده و او طرحی را قدم به قدم پیش برده که در نهایت به کربلا منجر شد. اما به نظر نمی رسد، اساسا حسین آغاز گر حوادث بوده باشد تا به دنبال بازخوانی طرح او برای اقداماتش باشیم. داستان از سوی یزید آغاز شد و نه حسین. او بود که بعد از مرگ معاویه، عواملش به سراغ حسین در مدینه آمدند تا از او بیعت بگیرند و حسین چون نمی خواست یزید را تایید کند، به ناچار از مدینه بیرون رفت و به مکه پناه برد، سپس مکه را هم امن ندید و از مکه بیرون زد و چون احتمال کمی در کوفه می دید، علی رغم این که خوشبین نبود، به ناچار به کوفه رفت. کوفیان که عهد شکستند،هیچ گزینه شرافتمندانه ای در برابرش قرار نداشت، پس به ناچار، در ظهر عاشورا تن به یک جنگ تحمیلی نا برابر داد تا مرز میان حق و باطل روشن بماند. من گمان می کنم کربلا-به-ناچار بود.
🖋نظریه کربلا-به-ناچار، چیزی از اهمیت و ارزش کار حسین و تاثیر گذاری فراتاریخی آن کم نمی کند،بلکه می افزاید. این نشان می دهد چگونه حسین از میان تمام محدودیت ها، فرصتی الهام بخش و ماندگار ساخت. امامان، چوب جادو که نداشتند تا حوادث را به دلخواه خود رقم بزنند. آنها هم مثل هر انسان دیگری در دنیایی با تمام محدودیت ها و عوامل خارج از کنترل زندگی می کردند و این محدودیت ها، گاه انتخاب هایشان را محدود می کند. کسانی چون حسین، علاوه بر محدودیت های بیرونی، باید محدودیت های انسانی و اخلاقی را نیز در مناسبات خود در نظر بگیرند. حسین رفتارش با انبوهی از خطوط قرمز اخلاقی مواجه است و این برخلاف یزید است که یله و رها، برای قدرت هر کاری می کند. حسین، به ناچار خیلی از کارها را نمی کند و به ناچار مسیرهایی را می رود که به ظاهر دست برتر را از آن رقیبان می کند.
🖋اتفاقا، لطف و زیبایی کار حسین در همین است که با تمام محدودیت ها، تهدیدی آنچنانی را به فرصتی فراتاریخی و الهام بخش تبدیل می کند. حسین به ما می آموزد که در بسیاری موارد، «وضعیت» ها را ما رقم نمی زنیم و کنترل آن به دست ما نیست، با اینحال مهم است که ما «موضع گیری» هایمان در مقابل این «وضعیت »ها درست باشد. در زندگی هر روزه ما هم داستان همین است. ما در جهانی سراسر محدودیت و اتفاقات پیش بینی نشده به سر می بریم. هر لحظه ممکن است اتفاقی بیفتد که تمام محاسبات ما را به هم بریزد. از درسهای داستان حسین این است که انسانی که رنگ خدا گرفته، هیچ گاه به بن بست نمی رسد. همه ناچاری های جهان، درون خود چاره ها دارند که بندگان خوب خدا، آنها را می بینند و می یابند.
🖋کربلا-به-ناچار بود ولی از درونش چاره ها برای انسانیت جوشید.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
🌙« و اما آن شب...»
◾️شب عاشورا حسین(ع)، یاران را جمع کرد و گفت: عهدی میان من و شما نیست. آنان به دنبال من اند و کاری به شما ندارند. این هم تاریکی شب، هرکدام سر خویش گیرید و به دیار خود بروید...
◾️آنچه امام گفت، یک نمایش و یا تعارف نبود. او یک تعهد اخلاقی به یاران داشت. یاران با حسین به عنوان رهبر و حاکم بیعت کرده بودند، نه بیعتی برای کشته شدن در جنگی نابرابر. حالا دیگر از آن جلالت ها و شوکت ها خبری نبود و فردا، فردای خون بود و خون. حسین نگران بود مبادا کسی در محذور مانده باشد.
◾️یاران در جواب گفتند، حسین جان! با ما چه می کنی؟ ما همه چیز را می دانیم! گرچه شب است، ولی صحنه کاملا روشن است. ما با تو در تاریکی معامله نکرده ایم. ما جان می دهیم و جانان می خریم. تو خیالت راحت باشد. پیش از این نیز در میانه راه بارها گفته ای که دیگر میان تو و ما بیعتی نیست، خیلی ها هم رها کردند و رفتند. ما به میل خود مانده ایم. می دانیم آل امیه به دنبال تو اند و با تو کار دارند. اما بدان! اتفاقا ما هم به دنبال تو ایم و با تو کار داریم. می خواهیم دنیا نباشد اگر تو نباشی!....
◾️حسین دعایشان کرد...
◾️امام به فرزندان عقیل گفت، شما مسلم داده اید، مسلم شما را بس است. شما بروید. آنها نپذیرفتند... به ابن بشیر گفت، فرزندت توسط دیلمیان اسیر شده، تو برو! این هم پول برای آزاد کردنش. بشیر نپذیرفت، گفت راه دیگری برای آزادی اش می شناسم. او را به دیگران می سپارم و خودم با تو می مانم.
◾️امام گفت هر کس حق الناسی دارد، برود. ابن مشرقی و ابن نضر آمدند و گفتند ما بدهی داریم. عیالوار هم هستیم. ما برویم؟ امام فرمود، بروید. شما با من عهدی ندارید. به خدا می سپارمتان. آنها هم رفتند....
◾️نگرانی حسین آن بود که مبادا کسی، ناخواسته، درگیر آن جنگ نابرابر شود. حسین از روز اول هم همین دغدغه را داشت. اگر حسین می خواست، شاید می توانست با برخی طرح ها و تحریک ها و تهییج ها و تبلیغ ها، جریان را به سمتی ببرد که کارزار میان او و یزید، تبدیل به یک جنگ شهری شود که در این صورت احتمال موفقیت امام بسیار بیشتر می شد. این کاری بود که عبدالله بن زبیر از مخالفان یزید کرد. چندی پس از عاشورا، به مکه پناه برد و به تحریک آنان علیه یزید پرداخت، که در نتیجه، جنگی شهری در گرفت و شد آنچه که شد، حتی کعبه ویران شد. در مدینه نیز در سال شصت و سه هجری، به دلیل تحرکات آل زبیر و کشاندن درگیری ها به درون شهر، پس از شکست مخالفان، قتل و غارت مردم شهر توسط عاملان یزید تا جایی پیش رفت که ناموس شهر به مدت سه روز بر سپاهیان بنی امیه حلال اعلام شد و جنین از شکم مادران بیرون کشیدند.
◾️حسین اهل این کارها نبود. حسین، مردم را ابزار رسیدن به اهدافش نکرد. اهدافی که اتفاقا مقدس بودند. گرچه حقایق را گفت، ولی انتخاب را به عهده خودشان گذاشت. آنان که پای آمدن با حسین نداشتند، باید جوابگوی خدای خودشان باشند. حسین کاری با آنان ندارد. حسین بار دینداری خود را به دوش دیگرانی که نمی خواهند نمی نهد. حسین خود در وسط میدان است.
◾️آن شب به نیمه که رسید، حسین آرام بود. آخرین رفتنی ها هم رفته بودند و صحنه عاشورا خالی از اغیار بود. حالا حسین مانده و هفتاد و چند یار بی قرار، در میانه یک بیابان. خوش به حال حسین! خوش به حال یاران! خوش به حال عاشقی! که رقصی چنین میانه میدانم آرزوست... .
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
◾️شب عاشورا حسین(ع)، یاران را جمع کرد و گفت: عهدی میان من و شما نیست. آنان به دنبال من اند و کاری به شما ندارند. این هم تاریکی شب، هرکدام سر خویش گیرید و به دیار خود بروید...
◾️آنچه امام گفت، یک نمایش و یا تعارف نبود. او یک تعهد اخلاقی به یاران داشت. یاران با حسین به عنوان رهبر و حاکم بیعت کرده بودند، نه بیعتی برای کشته شدن در جنگی نابرابر. حالا دیگر از آن جلالت ها و شوکت ها خبری نبود و فردا، فردای خون بود و خون. حسین نگران بود مبادا کسی در محذور مانده باشد.
◾️یاران در جواب گفتند، حسین جان! با ما چه می کنی؟ ما همه چیز را می دانیم! گرچه شب است، ولی صحنه کاملا روشن است. ما با تو در تاریکی معامله نکرده ایم. ما جان می دهیم و جانان می خریم. تو خیالت راحت باشد. پیش از این نیز در میانه راه بارها گفته ای که دیگر میان تو و ما بیعتی نیست، خیلی ها هم رها کردند و رفتند. ما به میل خود مانده ایم. می دانیم آل امیه به دنبال تو اند و با تو کار دارند. اما بدان! اتفاقا ما هم به دنبال تو ایم و با تو کار داریم. می خواهیم دنیا نباشد اگر تو نباشی!....
◾️حسین دعایشان کرد...
◾️امام به فرزندان عقیل گفت، شما مسلم داده اید، مسلم شما را بس است. شما بروید. آنها نپذیرفتند... به ابن بشیر گفت، فرزندت توسط دیلمیان اسیر شده، تو برو! این هم پول برای آزاد کردنش. بشیر نپذیرفت، گفت راه دیگری برای آزادی اش می شناسم. او را به دیگران می سپارم و خودم با تو می مانم.
◾️امام گفت هر کس حق الناسی دارد، برود. ابن مشرقی و ابن نضر آمدند و گفتند ما بدهی داریم. عیالوار هم هستیم. ما برویم؟ امام فرمود، بروید. شما با من عهدی ندارید. به خدا می سپارمتان. آنها هم رفتند....
◾️نگرانی حسین آن بود که مبادا کسی، ناخواسته، درگیر آن جنگ نابرابر شود. حسین از روز اول هم همین دغدغه را داشت. اگر حسین می خواست، شاید می توانست با برخی طرح ها و تحریک ها و تهییج ها و تبلیغ ها، جریان را به سمتی ببرد که کارزار میان او و یزید، تبدیل به یک جنگ شهری شود که در این صورت احتمال موفقیت امام بسیار بیشتر می شد. این کاری بود که عبدالله بن زبیر از مخالفان یزید کرد. چندی پس از عاشورا، به مکه پناه برد و به تحریک آنان علیه یزید پرداخت، که در نتیجه، جنگی شهری در گرفت و شد آنچه که شد، حتی کعبه ویران شد. در مدینه نیز در سال شصت و سه هجری، به دلیل تحرکات آل زبیر و کشاندن درگیری ها به درون شهر، پس از شکست مخالفان، قتل و غارت مردم شهر توسط عاملان یزید تا جایی پیش رفت که ناموس شهر به مدت سه روز بر سپاهیان بنی امیه حلال اعلام شد و جنین از شکم مادران بیرون کشیدند.
◾️حسین اهل این کارها نبود. حسین، مردم را ابزار رسیدن به اهدافش نکرد. اهدافی که اتفاقا مقدس بودند. گرچه حقایق را گفت، ولی انتخاب را به عهده خودشان گذاشت. آنان که پای آمدن با حسین نداشتند، باید جوابگوی خدای خودشان باشند. حسین کاری با آنان ندارد. حسین بار دینداری خود را به دوش دیگرانی که نمی خواهند نمی نهد. حسین خود در وسط میدان است.
◾️آن شب به نیمه که رسید، حسین آرام بود. آخرین رفتنی ها هم رفته بودند و صحنه عاشورا خالی از اغیار بود. حالا حسین مانده و هفتاد و چند یار بی قرار، در میانه یک بیابان. خوش به حال حسین! خوش به حال یاران! خوش به حال عاشقی! که رقصی چنین میانه میدانم آرزوست... .
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
«دردسر رانندگی بانوان»
🖋هنوز هم برخی شریعتمداران سعودی، رانندگی زنان را حرام می دانند، ولی ظاهرا شاهزاده جوان زورش زیاد بوده و آنها را پس زده. شاید بپرسید، یک خانم پشت ماشین بنشیند، گاز بدهد و ترمز کند و فرمان را بچرخاند، کجایش حرام است؟ اینجا که دیگر اختلاط زن و مرد هم نیست!
مساله رانندگی زنان، مساله فرمان و دنده و کلاج نیست. مساله، پیامدهای اجتماعی و فرهنگی رانندگی زنان است.
🖋حالا که رانندگی بانوان در عربستان مجاز شده، از فردا خانمها می خواهند رانندگی یاد بگیرند. رانندگی یاد بگیرند، ماشین هم می خواهند. ماشین دار که بشوند، استقلال پیدا می کنند و می روند کافی شاپ، خرید، میتینگ و خانه دوستان. تا قبل از این هرجا که می رفتند، چون نمی توانستند رانندگی کنند، ناچار مجبور بودند بر اساس تصمیمات یک مرد رفت و آمد کنند و این امکان خوبی به مردان برای کنترل زنان می داد. ولی حالا که خانم راننده است و ماشین هم جلوی درب منزل، دیگر نمی توان خیلی بر سر این که کجا برو و کجا نرو بحث کرد. مثلا اگر مرد، قبلا از این در مقابل خواسته همسرش که برویم فلان جا بهانه می کرد که خسته ام، حالاخانم یک جواب خیلی راحت دارد: پس تو بمان خانه، من خودم می روم. دختران هم خودشان تا دانشگاه رانندگی خواهند کرد. شاید هم وسط راه سینما بروند یا با دوستان دوری در شهر بزنند و ...
🖋خلاصه ،همین حق رانندگی زنان، تحول بزرگی در استقلال زنان و به دنبال آن، به تدریج تغییر موازنه قدرت میان زنان و مردان درجامعه ایجاد می کند و این کار برای فقیهان سعودی با فهم مردانه ای که از دین دارند خیلی خیلی حرام است.
🖋همین آقای علم الهدی خودمان هم که هر چه داد دارد بر سر کنسرت می زند، منظورش همین است که آی خلایق! این کنسرت رفتن ها پیامدهای فرهنگی-اجتماعی دارد. کنسرت رایج شود، پس فردا بچه مذهبی ها هم کنسرتی می شوند. کنسرت که بروند، خوششان می آید، خودشان هم می خواهند خواننده و نوازنده شوند. خواننده و نوازنده که شدند، حتما می خواهند جمع های دوستانه تشکیل بدهند و ... . خب اینجوری بشود، کسی دیگر دنبال حرف ما نمی آید. پای منبر ما خالی و کنسرت ها شلوغ می شوند. همین الان هم فرزندان انقلابیون دیگر برای ما و پدرانشان تره خورد نمی کنند. پسرانشان کت های کمر کرستی می پوشند و شلوارهای تنگ و کفشهای نوک تیز و حالا یک ته ریشی هم می گذارند. دختران هم گرچه فعلا به زور حجاب، تا حدی کنترل می شوند، کم کم زیرآبی می روند که می روند. مگر سرمان درد می کند که دستی دستی، خودمان عرصه عمومی را بدهیم دست یک عده کنسرتی؟ اسلام مهمتر است یا کنسرت؟
🖋به نظرم جناب علم الهدی راست می گوید و با همین کنسرت ها، کم کم فضا برای چیزهایی که ایشان به دنبالش است تنگ تر می شود. حالا ایشان شجاعتش و صداقتش را دارد و می گوید و بقیه ندارند. مثلا آقای رییسی، یا این چیزها را متوجه نمی شود یا می فهمد و خودش را می زند به آن راه که می گوید کنسرت مشکل مردم ما نیست. اتفاقا کنسرت مشکل بخش بزرگی از مردم ایران، و رانندگی مشکل مردم عربستان است.
🖋کسانی چون علم الهدی و رییسی، گرچه دست برتر را در قدرت سیاسی دارند ولی در برابر قدرت اجتماعی مردم، هر روز عقب می نشینند. این افراد هنوز بعد از چهل سال، نتوانسته اند نسبت درستی میان دین و جامعه برقرار کنند و این خود نشان دهنده آن است که فهم درستی از دین ندارند.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🖋هنوز هم برخی شریعتمداران سعودی، رانندگی زنان را حرام می دانند، ولی ظاهرا شاهزاده جوان زورش زیاد بوده و آنها را پس زده. شاید بپرسید، یک خانم پشت ماشین بنشیند، گاز بدهد و ترمز کند و فرمان را بچرخاند، کجایش حرام است؟ اینجا که دیگر اختلاط زن و مرد هم نیست!
مساله رانندگی زنان، مساله فرمان و دنده و کلاج نیست. مساله، پیامدهای اجتماعی و فرهنگی رانندگی زنان است.
🖋حالا که رانندگی بانوان در عربستان مجاز شده، از فردا خانمها می خواهند رانندگی یاد بگیرند. رانندگی یاد بگیرند، ماشین هم می خواهند. ماشین دار که بشوند، استقلال پیدا می کنند و می روند کافی شاپ، خرید، میتینگ و خانه دوستان. تا قبل از این هرجا که می رفتند، چون نمی توانستند رانندگی کنند، ناچار مجبور بودند بر اساس تصمیمات یک مرد رفت و آمد کنند و این امکان خوبی به مردان برای کنترل زنان می داد. ولی حالا که خانم راننده است و ماشین هم جلوی درب منزل، دیگر نمی توان خیلی بر سر این که کجا برو و کجا نرو بحث کرد. مثلا اگر مرد، قبلا از این در مقابل خواسته همسرش که برویم فلان جا بهانه می کرد که خسته ام، حالاخانم یک جواب خیلی راحت دارد: پس تو بمان خانه، من خودم می روم. دختران هم خودشان تا دانشگاه رانندگی خواهند کرد. شاید هم وسط راه سینما بروند یا با دوستان دوری در شهر بزنند و ...
🖋خلاصه ،همین حق رانندگی زنان، تحول بزرگی در استقلال زنان و به دنبال آن، به تدریج تغییر موازنه قدرت میان زنان و مردان درجامعه ایجاد می کند و این کار برای فقیهان سعودی با فهم مردانه ای که از دین دارند خیلی خیلی حرام است.
🖋همین آقای علم الهدی خودمان هم که هر چه داد دارد بر سر کنسرت می زند، منظورش همین است که آی خلایق! این کنسرت رفتن ها پیامدهای فرهنگی-اجتماعی دارد. کنسرت رایج شود، پس فردا بچه مذهبی ها هم کنسرتی می شوند. کنسرت که بروند، خوششان می آید، خودشان هم می خواهند خواننده و نوازنده شوند. خواننده و نوازنده که شدند، حتما می خواهند جمع های دوستانه تشکیل بدهند و ... . خب اینجوری بشود، کسی دیگر دنبال حرف ما نمی آید. پای منبر ما خالی و کنسرت ها شلوغ می شوند. همین الان هم فرزندان انقلابیون دیگر برای ما و پدرانشان تره خورد نمی کنند. پسرانشان کت های کمر کرستی می پوشند و شلوارهای تنگ و کفشهای نوک تیز و حالا یک ته ریشی هم می گذارند. دختران هم گرچه فعلا به زور حجاب، تا حدی کنترل می شوند، کم کم زیرآبی می روند که می روند. مگر سرمان درد می کند که دستی دستی، خودمان عرصه عمومی را بدهیم دست یک عده کنسرتی؟ اسلام مهمتر است یا کنسرت؟
🖋به نظرم جناب علم الهدی راست می گوید و با همین کنسرت ها، کم کم فضا برای چیزهایی که ایشان به دنبالش است تنگ تر می شود. حالا ایشان شجاعتش و صداقتش را دارد و می گوید و بقیه ندارند. مثلا آقای رییسی، یا این چیزها را متوجه نمی شود یا می فهمد و خودش را می زند به آن راه که می گوید کنسرت مشکل مردم ما نیست. اتفاقا کنسرت مشکل بخش بزرگی از مردم ایران، و رانندگی مشکل مردم عربستان است.
🖋کسانی چون علم الهدی و رییسی، گرچه دست برتر را در قدرت سیاسی دارند ولی در برابر قدرت اجتماعی مردم، هر روز عقب می نشینند. این افراد هنوز بعد از چهل سال، نتوانسته اند نسبت درستی میان دین و جامعه برقرار کنند و این خود نشان دهنده آن است که فهم درستی از دین ندارند.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
آقای ظریف متشکریم!
ترامپ بعد از کلی وعید و تهدید و تبلیغ، در سخنرانی خود تقریبا هیچ مطلب مهمی نگفت و جز مقداری نق نق، عملا تا اینجای کار، هم از برجام خارج نشده و هم پذیرفته که ایران آن را نقض نکرده است. برای ادامه داستان هم توپ را درون زمین کنگره انداخته تا خودش را از یکی از وعده های انتخاباتی اش که پاره کردن برجام بود خلاص کند. دست مریزاد به جناب ظریف و همکارانش که تا اینجای کار بازی را به نفع ایران برده اند. ما هم اکنون یک سند حقوقی بین المللی در دست داریم که آمریکا را کلافه کرده است، نه می تواند بماند، نه برود.
البته ترامپ بیکار نخواهد نشست و هر روز تلاش می کند قلاده برجام را که برگردنش است پاره کند. جای نگرانی نیست. ما از سیاستمداران آمریکا توقعی بیش از این نداریم، ولی از آن سو به مردان هسته ای خود می بالیم که سر در دهان گرگ کردند و حق ملت را بیرون کشیدند. ان شاء الله به مدد حق و به دعای ما دلشدگان این سرزمین، بعد ازاین هم برای هر شیطنتی راه حلی خواهد بود.
جناب ظریف! دلواپسان هم هر چه می خواهند بگویند، شما نگران نباش! ما ولشدگان این سرزمین، گرچه صدایمان بلند نیست، ولی خوب را از بد تشخیص می دهیم و قدردان خوبی ها هستیم.
جناب باز هم متشکریم!
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
ترامپ بعد از کلی وعید و تهدید و تبلیغ، در سخنرانی خود تقریبا هیچ مطلب مهمی نگفت و جز مقداری نق نق، عملا تا اینجای کار، هم از برجام خارج نشده و هم پذیرفته که ایران آن را نقض نکرده است. برای ادامه داستان هم توپ را درون زمین کنگره انداخته تا خودش را از یکی از وعده های انتخاباتی اش که پاره کردن برجام بود خلاص کند. دست مریزاد به جناب ظریف و همکارانش که تا اینجای کار بازی را به نفع ایران برده اند. ما هم اکنون یک سند حقوقی بین المللی در دست داریم که آمریکا را کلافه کرده است، نه می تواند بماند، نه برود.
البته ترامپ بیکار نخواهد نشست و هر روز تلاش می کند قلاده برجام را که برگردنش است پاره کند. جای نگرانی نیست. ما از سیاستمداران آمریکا توقعی بیش از این نداریم، ولی از آن سو به مردان هسته ای خود می بالیم که سر در دهان گرگ کردند و حق ملت را بیرون کشیدند. ان شاء الله به مدد حق و به دعای ما دلشدگان این سرزمین، بعد ازاین هم برای هر شیطنتی راه حلی خواهد بود.
جناب ظریف! دلواپسان هم هر چه می خواهند بگویند، شما نگران نباش! ما ولشدگان این سرزمین، گرچه صدایمان بلند نیست، ولی خوب را از بد تشخیص می دهیم و قدردان خوبی ها هستیم.
جناب باز هم متشکریم!
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
آقای دوربینی سلام!
🔸دیروز فیلمی در تلگرام از یک جلسه عمومی و شلوغ درس اخلاق پخش شد که شما هم در آن حضور داشتی. استاد سرشناس اخلاق در میانه سخن، همین که متوجه حضور شما می شود، سخنش را قطع می کند و با لحنی تند و با صدای بلند شما را خطاب می کند که «پاشو برو بیرون!...» شما هم جلوی چشم صدها نفر، ناگزیر بلند می شوی تا از دوربین دور باشی و دیده نشوی....
صحنه بسیار دردناک و غم انگیز بود، آنقدر دردناک که طاقت دوباره دیدنش نبود.
🔸آقای دوربینی! من نمی دانم شما چه آزاری برای دیگران داشتی که بیرون ات کردند؟ شما فقط نشسته بودی. این حق شهروندی شما است که در هر مکان عمومی حضور پیدا کنی و هر جا که دلت می خواهد بنشینی.
🔸آقای دوربینی! می دانی گناهت چیست؟ گناهت این است که تو هم مثل همه ما، یک ولشده ای. یک ولشده که به دنبال فرصتی برای دیده شدن است. فرصتی که از ما بهتران بدانند، او هم هست، حقوقی دارد و هر که باشد و هرچه باشد، این سرزمین، سرزمین مادری او نیز هست و او هم سهمی دارد.
🔸آقای دوربینی! اتفاقا تلویزیون وقتی ملی می شود که علی رغم میلش، شما را نشان می دهد. شما نماینده خیل عظیم ولشدگان این سرزمین هستی.
🔸آقای دوربینی!حالا ظاهرا دیگر بازنشسته شده ای و همین حضور بی زبانت هم تحمل نشد.
🔸آقای دوربینی! غمگین هم نباش. آبرویت هم محفوظ است. شما هیچ خطایی نکردی. ما هنوز هم باور داریم که، آبروی بنده خدا، حرمتش از کعبه هم بالاتر است، حتی اگر آن بنده خدا، یک ولشده باشد. ما همه ولشده ایم، هر کداممان به نوعی.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🔸دیروز فیلمی در تلگرام از یک جلسه عمومی و شلوغ درس اخلاق پخش شد که شما هم در آن حضور داشتی. استاد سرشناس اخلاق در میانه سخن، همین که متوجه حضور شما می شود، سخنش را قطع می کند و با لحنی تند و با صدای بلند شما را خطاب می کند که «پاشو برو بیرون!...» شما هم جلوی چشم صدها نفر، ناگزیر بلند می شوی تا از دوربین دور باشی و دیده نشوی....
صحنه بسیار دردناک و غم انگیز بود، آنقدر دردناک که طاقت دوباره دیدنش نبود.
🔸آقای دوربینی! من نمی دانم شما چه آزاری برای دیگران داشتی که بیرون ات کردند؟ شما فقط نشسته بودی. این حق شهروندی شما است که در هر مکان عمومی حضور پیدا کنی و هر جا که دلت می خواهد بنشینی.
🔸آقای دوربینی! می دانی گناهت چیست؟ گناهت این است که تو هم مثل همه ما، یک ولشده ای. یک ولشده که به دنبال فرصتی برای دیده شدن است. فرصتی که از ما بهتران بدانند، او هم هست، حقوقی دارد و هر که باشد و هرچه باشد، این سرزمین، سرزمین مادری او نیز هست و او هم سهمی دارد.
🔸آقای دوربینی! اتفاقا تلویزیون وقتی ملی می شود که علی رغم میلش، شما را نشان می دهد. شما نماینده خیل عظیم ولشدگان این سرزمین هستی.
🔸آقای دوربینی!حالا ظاهرا دیگر بازنشسته شده ای و همین حضور بی زبانت هم تحمل نشد.
🔸آقای دوربینی! غمگین هم نباش. آبرویت هم محفوظ است. شما هیچ خطایی نکردی. ما هنوز هم باور داریم که، آبروی بنده خدا، حرمتش از کعبه هم بالاتر است، حتی اگر آن بنده خدا، یک ولشده باشد. ما همه ولشده ایم، هر کداممان به نوعی.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
«آقای قرائتی و قرتی ها»
🔹جناب استاد قرائتی! حضرت عالی کمتر از بیست و چهار ساعت بعد از انتشار فیلم برخوردتان با آقای نمازی، عذرخواهی نمودید. این رفتارتان جای تقدیر دارد.
🔹شاید اگر شما این حجم از واکنش مردم را که جز همین فضای مجازی نصفه نیمه، ابزاری برای ابراز ندارند را نمی دیدید، به این نتیجه نمی رسیدید اینگونه عذرخواهی کنید.
🔹حساسیت گروه وسیعی از مردم، خیر عمومی نیز داشت و باعث شد دیگران هم حواسشان باشد و شاید بیشتر ملاحظه مردم را بکنند.
🔹حضرت استاد! مردمان ولشده، در پی له شدن شما نبودند و نیستند. نشانه اش هم این که با همان سرعتی که سیل انتقادات جاری شد، خبر عذرخواهی شما هم رسید. جالب آنکه خبر عذرخواهی شما را، به اصطلاح برخی، قرتی ها هم منتشر کردند و من در این ینگه دنیا، چندین مورد آن را دریافت نمودم. قرتی ها، همان ها هستند که پوشش و ظاهرشان با من و شما فرق دارد. همان ها که در هیچ جلسه رسمی حق حضور ندارند.هیچ مسوولیت رسمی به آنها داده نمی شود. نه دیده می شوند و نه صدایشان شنیده می شود. هیچ گاه هم مخاطب قرار نمی گیرند. وقتی هم که گفته می شود «مردم»، منظور، آنها نیستند. ظاهرا فقط هستند، وجودهای «نخودی»، شاید هم «بیخودی». ولی باور کنید همین اکثریت نخودی ها و بی خودی ها، هم می فهمند، هم احساس مسوولیت می کنند و هم می توانند در تحکیم و توسعه ارزشهای مادی و معنوی جامعه کوشا باشند. بسیاری از نخبگان کشور در میان همین قرتی ها هستند. مردمانی که فقط کمی متفاوت از من و شما فکر می کنند.
🔹حضرت آیت الله! خدا را شکر که صدای مردم را شنیدید و شجاعتش را داشتید و تصحیح کردید که نزدیک بود، سرمایه هفتاد ساله هبائا منثورا شود.
🔹اما جناب استاد! ای کاش راههای دیگری هم برای مشارکت مردم و تحکیم رابطه میان ملت و دولت برقرار بود. ای کاش اقشار مختلف مردم با هر فکر و سلیقه ای، می توانستند با تشکیل نهادهای مدنی ، رابطه ارگانیک و سیستماتیک با مراکز تصمیم گیر برقرار کنند و در تصحیح امور بکوشند. ای کاش کارکرد مردم، در حد نظاره گر وقایع و یا حداکثر، سیاه لشکر تجمعات و یا زینت مجالس نبود.
🔹حضرت استاد! به قول عزیزی، مملکت مسجد یا کلیسا نیست تا فقط یک عده خاص در آن رفت و آمد داشته باشند و به رسمیت شناخته شوند. ایران سرزمین مادری همه ایرانیان است و همه حق دارند دیده شوند، از آقای نمازی گرفته تا قرتی ها.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🔹جناب استاد قرائتی! حضرت عالی کمتر از بیست و چهار ساعت بعد از انتشار فیلم برخوردتان با آقای نمازی، عذرخواهی نمودید. این رفتارتان جای تقدیر دارد.
🔹شاید اگر شما این حجم از واکنش مردم را که جز همین فضای مجازی نصفه نیمه، ابزاری برای ابراز ندارند را نمی دیدید، به این نتیجه نمی رسیدید اینگونه عذرخواهی کنید.
🔹حساسیت گروه وسیعی از مردم، خیر عمومی نیز داشت و باعث شد دیگران هم حواسشان باشد و شاید بیشتر ملاحظه مردم را بکنند.
🔹حضرت استاد! مردمان ولشده، در پی له شدن شما نبودند و نیستند. نشانه اش هم این که با همان سرعتی که سیل انتقادات جاری شد، خبر عذرخواهی شما هم رسید. جالب آنکه خبر عذرخواهی شما را، به اصطلاح برخی، قرتی ها هم منتشر کردند و من در این ینگه دنیا، چندین مورد آن را دریافت نمودم. قرتی ها، همان ها هستند که پوشش و ظاهرشان با من و شما فرق دارد. همان ها که در هیچ جلسه رسمی حق حضور ندارند.هیچ مسوولیت رسمی به آنها داده نمی شود. نه دیده می شوند و نه صدایشان شنیده می شود. هیچ گاه هم مخاطب قرار نمی گیرند. وقتی هم که گفته می شود «مردم»، منظور، آنها نیستند. ظاهرا فقط هستند، وجودهای «نخودی»، شاید هم «بیخودی». ولی باور کنید همین اکثریت نخودی ها و بی خودی ها، هم می فهمند، هم احساس مسوولیت می کنند و هم می توانند در تحکیم و توسعه ارزشهای مادی و معنوی جامعه کوشا باشند. بسیاری از نخبگان کشور در میان همین قرتی ها هستند. مردمانی که فقط کمی متفاوت از من و شما فکر می کنند.
🔹حضرت آیت الله! خدا را شکر که صدای مردم را شنیدید و شجاعتش را داشتید و تصحیح کردید که نزدیک بود، سرمایه هفتاد ساله هبائا منثورا شود.
🔹اما جناب استاد! ای کاش راههای دیگری هم برای مشارکت مردم و تحکیم رابطه میان ملت و دولت برقرار بود. ای کاش اقشار مختلف مردم با هر فکر و سلیقه ای، می توانستند با تشکیل نهادهای مدنی ، رابطه ارگانیک و سیستماتیک با مراکز تصمیم گیر برقرار کنند و در تصحیح امور بکوشند. ای کاش کارکرد مردم، در حد نظاره گر وقایع و یا حداکثر، سیاه لشکر تجمعات و یا زینت مجالس نبود.
🔹حضرت استاد! به قول عزیزی، مملکت مسجد یا کلیسا نیست تا فقط یک عده خاص در آن رفت و آمد داشته باشند و به رسمیت شناخته شوند. ایران سرزمین مادری همه ایرانیان است و همه حق دارند دیده شوند، از آقای نمازی گرفته تا قرتی ها.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
✍️سفر به «خارج» خوب است، هرجا که باشد...
▪️ایام اربعین، علاوه بر زیارت عتبات و یک حرکت آیینی، فرصت خوبی است که بخش عظیمی از مردم ایران به یک مسافرت «خارج» بروند. البته این سفر خارج از آن خارج ها نیست ولی فرقی نمی کند، مسافرت خارج خوب است هر جا که باشد. بسیاری از جمعیت میلیونی ای که به این سفر می روند، چنین سفری اولین سفر و یا تنها سفر برون مرزیشان است . ایران کشور بسیار محدودی است و مردمان ایران ارتباط دست اول چندانی با جهان بیرون ندارند. در مجموع ، درمقایسه با سایر کشورها، نه ایرانیان چندان به بیرون می روند و نه از بیرون چندان به داخل می آیند. ایام اربعین موجب می شود خیل عظیمی از مردم، حتی گروههای کم درآمد، با چشم خود بعضی چیزها را ببینند و تجربه کنند. خصوصا برای اقشار مذهبی که گمان می کنند، فقط یک راه برای اداره یک کشور مذهبی وجود دارد و آن هم همانی است که در ایران ارایه می شود.
▪️عراق یک کشور مذهبی است و نمونه اش هم همین زیارت اربعین است که از قدیم الایام مرسوم بوده و همیشه هم بسیار گسترده و مردمی برگزار میشده. با اینحال، آزادی های اجتماعی در عراق بسیار بیشتر از ایران است. در عراق، حجاب اجباری نیست ولی مردم خودشان به احترام عتبات، در کربلا و نجف تقریبا همگی با حجاب تردد می کنند. اما مثلا وقتی به بغداد می روید، درصد قابل توجهی از بانوان، حجاب بر سر ندارند. یعنی جامعه خودش بدون آنکه زوری بالای سرش باشد، یک نقطه تعادل برای پوشش زنان پیدا کرده است.
▪️مجلات در عراق آزادند و می توانند هر عکسی را روی مجلات چاپ کنند. بعضا هم عکس بانوان بی حجاب و مدلها را روی مجلات می بینی، ولی همین تصاویر هم حدودی را رعایت می کنند. من چند سال پیش به قصد بررسی اوضاع پوشش زنان به مناطق مختلف عراق سفر کردم. به عنوان یک نمونه، تجربه من از یک شب بغداد در یک خیابان که محل تفریح مردم بود به این قرار است:
▪️خیابان کراده خیلی شلوغ بود. رستوران ها و مغازه های زیادی داشت. خیابان نسبتا تمیزی بود. چند ساختمان و پاساژ نوساز در آن دیده می شد. گرچه محله جوان گرد بود ولی فضا به گونه ای نبود که خانواده ها نتوانند در آنجا گشت و گذار کنند. اکثریت زنان و دختران با حجاب بودند. البته حد حجابشان متفاوت بود. از چشم چرانی پسران خبری نبود. پلیس مواظب مردم نبود. حدودا بیست درصد بانوان بی حجاب بودند.بالاترین حد بی حجابی هم این بود که خانمی شلوار سه ربع پوشیده باشد با یک تاپ. از گروههای دسته جمعی دختران و پسران خبری نبود. اگر دختری بی حجاب بود، معمولا یک همراه داشت و تنها گرد نبود. کسی چندان زبان دار راه نمی رفت. یکی دو کازینو هم در طبقات بالای مغازه ها دیدم. از مشروب فروشی خبری نبود، ولی وقتی پرسیدم، گفتند در غیر از ماه رمضان، تک و توک مشروب فروشی هایی وجود دارند.
▪️من احتمال می دهم اگر عراق مشکل تامین امنیت نداشت و از جنگ و جدال بیرونیان در امان بود، عراق پس از صدام می توانست مدل متفاوتی از رابطه میان دین و آزادی اجتماعی ارایه کند.
▪️امیدوارم مسافران اربعین به سلامت بروند و بازگردند و علاوه بر تجربه معنوی، تجربیات اجتماعی نیز به همراه بیاورند. نیز امیدوارم دولت ایران، سعی در غلبه بر فضای عمومی عراق در ایام اربعین نداشته باشد، تا یک نوع گفتگو و تعامل فرهنگی دست اول میان دو ملت برقرار شود. لازم نیست دولت در هر کاری دخالت کند و در این تعامل فرهنگی بالای سر مردم بایستد.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
▪️ایام اربعین، علاوه بر زیارت عتبات و یک حرکت آیینی، فرصت خوبی است که بخش عظیمی از مردم ایران به یک مسافرت «خارج» بروند. البته این سفر خارج از آن خارج ها نیست ولی فرقی نمی کند، مسافرت خارج خوب است هر جا که باشد. بسیاری از جمعیت میلیونی ای که به این سفر می روند، چنین سفری اولین سفر و یا تنها سفر برون مرزیشان است . ایران کشور بسیار محدودی است و مردمان ایران ارتباط دست اول چندانی با جهان بیرون ندارند. در مجموع ، درمقایسه با سایر کشورها، نه ایرانیان چندان به بیرون می روند و نه از بیرون چندان به داخل می آیند. ایام اربعین موجب می شود خیل عظیمی از مردم، حتی گروههای کم درآمد، با چشم خود بعضی چیزها را ببینند و تجربه کنند. خصوصا برای اقشار مذهبی که گمان می کنند، فقط یک راه برای اداره یک کشور مذهبی وجود دارد و آن هم همانی است که در ایران ارایه می شود.
▪️عراق یک کشور مذهبی است و نمونه اش هم همین زیارت اربعین است که از قدیم الایام مرسوم بوده و همیشه هم بسیار گسترده و مردمی برگزار میشده. با اینحال، آزادی های اجتماعی در عراق بسیار بیشتر از ایران است. در عراق، حجاب اجباری نیست ولی مردم خودشان به احترام عتبات، در کربلا و نجف تقریبا همگی با حجاب تردد می کنند. اما مثلا وقتی به بغداد می روید، درصد قابل توجهی از بانوان، حجاب بر سر ندارند. یعنی جامعه خودش بدون آنکه زوری بالای سرش باشد، یک نقطه تعادل برای پوشش زنان پیدا کرده است.
▪️مجلات در عراق آزادند و می توانند هر عکسی را روی مجلات چاپ کنند. بعضا هم عکس بانوان بی حجاب و مدلها را روی مجلات می بینی، ولی همین تصاویر هم حدودی را رعایت می کنند. من چند سال پیش به قصد بررسی اوضاع پوشش زنان به مناطق مختلف عراق سفر کردم. به عنوان یک نمونه، تجربه من از یک شب بغداد در یک خیابان که محل تفریح مردم بود به این قرار است:
▪️خیابان کراده خیلی شلوغ بود. رستوران ها و مغازه های زیادی داشت. خیابان نسبتا تمیزی بود. چند ساختمان و پاساژ نوساز در آن دیده می شد. گرچه محله جوان گرد بود ولی فضا به گونه ای نبود که خانواده ها نتوانند در آنجا گشت و گذار کنند. اکثریت زنان و دختران با حجاب بودند. البته حد حجابشان متفاوت بود. از چشم چرانی پسران خبری نبود. پلیس مواظب مردم نبود. حدودا بیست درصد بانوان بی حجاب بودند.بالاترین حد بی حجابی هم این بود که خانمی شلوار سه ربع پوشیده باشد با یک تاپ. از گروههای دسته جمعی دختران و پسران خبری نبود. اگر دختری بی حجاب بود، معمولا یک همراه داشت و تنها گرد نبود. کسی چندان زبان دار راه نمی رفت. یکی دو کازینو هم در طبقات بالای مغازه ها دیدم. از مشروب فروشی خبری نبود، ولی وقتی پرسیدم، گفتند در غیر از ماه رمضان، تک و توک مشروب فروشی هایی وجود دارند.
▪️من احتمال می دهم اگر عراق مشکل تامین امنیت نداشت و از جنگ و جدال بیرونیان در امان بود، عراق پس از صدام می توانست مدل متفاوتی از رابطه میان دین و آزادی اجتماعی ارایه کند.
▪️امیدوارم مسافران اربعین به سلامت بروند و بازگردند و علاوه بر تجربه معنوی، تجربیات اجتماعی نیز به همراه بیاورند. نیز امیدوارم دولت ایران، سعی در غلبه بر فضای عمومی عراق در ایام اربعین نداشته باشد، تا یک نوع گفتگو و تعامل فرهنگی دست اول میان دو ملت برقرار شود. لازم نیست دولت در هر کاری دخالت کند و در این تعامل فرهنگی بالای سر مردم بایستد.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
✍️اربعین و شیعیان بیست و یک امامی
▪️این روزها بسیاری ایرانیان به مناسبت اربعین در سرزمین عراق هستند. این سفر علاوه بر دستاوردهای معنوی، دستاوردهای اجتماعی نیز دارد و فرصتی است تا شیعیان ایران، مدارا و هم زیستی مسالمت آمیز فرقه های مذهبی موجود در عراق را تجربه کنند. به عنوان نمونه خوب است زائران ایرانی بدانند بسیاری از مکانهای مذهبی عراق، از جمله مسجد زیبا، وسیع و معروف کوفه و ضریح کنونی امام علی در نجف و ضریح پیشین امام حسین که در سال 91 هجری شمسی توسط ایران جایگزین شد، با هزینه و هنر فرقه ای از شیعیان 21 امامی، به نام بُهره ای های داوودی ساخته شده است.
▪️بهره ای ها، در حقیقت انشعابی از شیعیان اسماعیلی هستند. اسماعیلیه، خودش یک فرقه و انشعاب از تشیع است. بهره ای ها، همچون سایر اسماعیلی ها، معتقدند اسماعیل فرزند امام صادق، امام بعد از اوست. لذا به جای امامت امام کاظم ، قایل به امامت اسماعیل برادر امام کاظم هستند. بعد از اسماعیل نیز سلسله امامت تا قرنها بعد ادامه پیدا می کند و در مجموع آنان بیست و یک امام دارند. بعد از غیبت امام بیست و یکم، «داعی مطلق» نائب بر حق اوست و سلسه داعیان مطلق تا کنون نیز ادامه دارد. ظاهرا نه تنها امامان بهره دارای عصمت اند، بلکه نایبان آنها نیز حجت کامل پیروان خود می باشند.
▪️مفضل سيف الدين پنجاه و سومین داعی مطلق است که هم اکنون در بمبئی زندگی می کند. ادعا می شود بهره ای ها در صد کشور جهان پراکنده اند ولی بیشتر جمعیت حدودا دو میلیون نفری آنان در هند و پاکستان مستقر هستند. مفضل سیف الدین، سه سال پیش در سن 68 سالگی، پس از مرگ پدر، امامت و زعامت خود را از جوار ضریح امام علی علیه السلام در نجف آغاز کرد. می گویند وقتی داعیان مطلق برای زیارت عتبات به عراق می روند، پیروانشان به اندازه وزنشان برای آنان طلا نذر می کنند.
▪️در همان سال که مفضل سیف الدین امامت خود را آغاز کرد، با مراجع نجف، از جمله آية الله سيستانى، حكيم، فياض وآية الله بشير نجفى ملاقات كرده، مورد احترام آنان قرار می گیرد. سیف الدین اخیرا سفری به لندن داشته، از آنجا نیز به مصر رفته و با مقامات آن کشور دیدار کرده است. وی دکترای علوم دینی از دانشگاه الازهر مصر نیز دارد.
▪️این که جامعه عراقی، بهره ای ها را تحمل می کند و آنان در سرزمین عراق رفت و آمد دارند و این که آنان را تکفیر نکرده اند و ملحد و خود فروخته و وابسته و فریب کار و فتنه گر و فتنه جو نخوانده اند، تا حدی نشان از فهم مدارا جوی دینی در جامعه عراق دارد.
▪️اگر به حساب و کتاب ما ایرانیان باشد، بهره ای ها از خیلی از فرقه های دینی ای که ما به آنها انگ می زنیم، احتمالا انحرافی تر و تماسشان با شیعیان دوازده امامی گمراه کننده تر و خطرناک تر است.
▪️یادم می آید، در سفر سالها پیش به عراق، دوستی به شوخی می گفت این بهره ای ها شانس آورده اند که امام رضا علیه السلام امامشان نیست. وگرنه همین اعتقاد باعث می شد که با ایرانی جماعت بر سر زیارت امام هشتم، دچار مشکل شوند.
▪️امید که راهپیمایان ایرانی اربعین، در محدوده بسته جامعه ایرانی نمانند و از فرصت حضور در سرزمین عراق، برای آموختن مدارا و همزیستی مسالمت آمیز با سایر فرق و فرهنگ ها بهره ببرند.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
▪️این روزها بسیاری ایرانیان به مناسبت اربعین در سرزمین عراق هستند. این سفر علاوه بر دستاوردهای معنوی، دستاوردهای اجتماعی نیز دارد و فرصتی است تا شیعیان ایران، مدارا و هم زیستی مسالمت آمیز فرقه های مذهبی موجود در عراق را تجربه کنند. به عنوان نمونه خوب است زائران ایرانی بدانند بسیاری از مکانهای مذهبی عراق، از جمله مسجد زیبا، وسیع و معروف کوفه و ضریح کنونی امام علی در نجف و ضریح پیشین امام حسین که در سال 91 هجری شمسی توسط ایران جایگزین شد، با هزینه و هنر فرقه ای از شیعیان 21 امامی، به نام بُهره ای های داوودی ساخته شده است.
▪️بهره ای ها، در حقیقت انشعابی از شیعیان اسماعیلی هستند. اسماعیلیه، خودش یک فرقه و انشعاب از تشیع است. بهره ای ها، همچون سایر اسماعیلی ها، معتقدند اسماعیل فرزند امام صادق، امام بعد از اوست. لذا به جای امامت امام کاظم ، قایل به امامت اسماعیل برادر امام کاظم هستند. بعد از اسماعیل نیز سلسله امامت تا قرنها بعد ادامه پیدا می کند و در مجموع آنان بیست و یک امام دارند. بعد از غیبت امام بیست و یکم، «داعی مطلق» نائب بر حق اوست و سلسه داعیان مطلق تا کنون نیز ادامه دارد. ظاهرا نه تنها امامان بهره دارای عصمت اند، بلکه نایبان آنها نیز حجت کامل پیروان خود می باشند.
▪️مفضل سيف الدين پنجاه و سومین داعی مطلق است که هم اکنون در بمبئی زندگی می کند. ادعا می شود بهره ای ها در صد کشور جهان پراکنده اند ولی بیشتر جمعیت حدودا دو میلیون نفری آنان در هند و پاکستان مستقر هستند. مفضل سیف الدین، سه سال پیش در سن 68 سالگی، پس از مرگ پدر، امامت و زعامت خود را از جوار ضریح امام علی علیه السلام در نجف آغاز کرد. می گویند وقتی داعیان مطلق برای زیارت عتبات به عراق می روند، پیروانشان به اندازه وزنشان برای آنان طلا نذر می کنند.
▪️در همان سال که مفضل سیف الدین امامت خود را آغاز کرد، با مراجع نجف، از جمله آية الله سيستانى، حكيم، فياض وآية الله بشير نجفى ملاقات كرده، مورد احترام آنان قرار می گیرد. سیف الدین اخیرا سفری به لندن داشته، از آنجا نیز به مصر رفته و با مقامات آن کشور دیدار کرده است. وی دکترای علوم دینی از دانشگاه الازهر مصر نیز دارد.
▪️این که جامعه عراقی، بهره ای ها را تحمل می کند و آنان در سرزمین عراق رفت و آمد دارند و این که آنان را تکفیر نکرده اند و ملحد و خود فروخته و وابسته و فریب کار و فتنه گر و فتنه جو نخوانده اند، تا حدی نشان از فهم مدارا جوی دینی در جامعه عراق دارد.
▪️اگر به حساب و کتاب ما ایرانیان باشد، بهره ای ها از خیلی از فرقه های دینی ای که ما به آنها انگ می زنیم، احتمالا انحرافی تر و تماسشان با شیعیان دوازده امامی گمراه کننده تر و خطرناک تر است.
▪️یادم می آید، در سفر سالها پیش به عراق، دوستی به شوخی می گفت این بهره ای ها شانس آورده اند که امام رضا علیه السلام امامشان نیست. وگرنه همین اعتقاد باعث می شد که با ایرانی جماعت بر سر زیارت امام هشتم، دچار مشکل شوند.
▪️امید که راهپیمایان ایرانی اربعین، در محدوده بسته جامعه ایرانی نمانند و از فرصت حضور در سرزمین عراق، برای آموختن مدارا و همزیستی مسالمت آمیز با سایر فرق و فرهنگ ها بهره ببرند.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
دین آسان (1)
▪️این روزها دینداری برای برخی آسان شده است. نه تنها آسان، بلکه تا حدی مفرح و پرهیجان. نشاط و هیجانی که حتی گاه خود را در دل ماتم و عزا نهفته می کند.
▪️محرم و صفر، برای عده ای تا حدی حالت تفریح به خود گرفته اند. دوستان و اعضای خانواده در شبهای محرم و صفر در مجالس، دور هم جمع می شوند و روضه ای و سینه ای و گریه ای تا به قول معروف مقداری استخوان سبک کنند. در آخرهم سفره ای و قیمه ای و گپ و گفتی و به این ترتیب یک شب خوب شکل می گیرد... خیلی ها به شوق محرم و صفر ایام به سر می کنند.
▪️به این مجموعه راهپیمایی اربعین هم اضافه شده است. سفری هیجان انگیز با دیدنی ها و خوردنی های جالب، در فضای امن و با هزینه کم.
ماه رمضان هم یک تنوع است. میهمانی ها و افطاری های متنوع، از این خانه به آن خانه. بعد از افطار هم که تازه دوره افتادن و خیابان گردی شروع می شود و فالوده و بستنی و آش و حلیم تا صبح ادامه دارد.
▪️سفر حج هم برای برخی، به غیر از دو سه روزش، بیشتر به یک سفر خارج می ماند، سفری برای گشتن در شاپینگ مال ها و رستوران های آنچنانی.
▪️زیارت امام رضا (ع) هم برای عده ای بیشتر یک سفر سیاحتی است، به همراه چند ساعتی نشستن در فضای دل انگیز حرم رضوی، خصوصا در شبهای مهتابی تابستان. اگر غذای حضرتی هم بدهند که عالی می شود.
▪️مشارکت فعال در مناسک و آیین های مذهبی، بخش عمده ای از وقت یک دیندار امروزی را پر میکند و آن شخص چندان نیازی ندارد به دنبال برنامه های پرهزینه برای پرکردن اوقات فراغت خود و خانواده اش در طول سال باشد.
▪️خیلی خوب است. یک دین آسان! هم فال و هم تماشا. چه این که همه این مناسک و آیین ها، با انگیزه های معنوی صورت می گیرند و نوعی آرامش روحی نیز برای فرد حاصل می شود که از تفریحات غیر دینی مثل رفتن کنار دریا و یا سفر به اروپا حاصل نمی شود.
▪️ این روزها، تنها قسمت سخت دین، همان حفظ حجاب است، که این یکی هم، صرفا سهم بانوان است.
▪️البته هستند کسانی که درک عمیق تری از مناسک دارند و مناسک و آیین های مذهبی را به نیت تعظیم شعائر الهی انجام می دهند و آنچه می کنند به تعبیر قرآن ریشه در پارسایی شان دارد. ولی به نظر می رسد این روزها عده ای پارسایی ها را رها و به آسانی ها مشغول اند و این نگران کننده است.
▪️خطر آنجاست که کسی تفریح کند و گمان کند بر قله ایمان ایستاده است و فراموش کند دینداری باور و عمل به این کلام اولیای دین هم هست که:
▪️آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم مبپسند و برعکس! دلت را از کینه پاک کن! از مال حرام دور باش! شجاع باش و عذرخواهی کن! حرف و سخن بین این و آن مبر! فتنه به پا مکن! از کوره در نرو! گذشت کن! دروغ نگو! حسد نورز! خیانت مکن! تملق مگوی! پا روی حق مگذار!.....
دینداری این هم هست که بت شکن باش! مرد سالار نباش! زن سالار نباش! پدر سالار نباش! فرزند سالار نباش! دیوان سالار نباش! سپه سالار نباش! زر سالار نباش! قدرت سالار نباش! و ...
▪️آری دینداری اصیل سخت است ومحدود به محرم و صفر و رمضان و حج و زیارت و پیاده روی هم نیست. دینداری یک تلاش مستمر و هر روزه است، مبارزه ای تمام نشدنی ، یک کشاکش دمادم با خود با فراز و فرودهای مکرر. دینداری خون دل دارد. دینداری خیلی سخت است؛ خیلی خیلی سخت؛ که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها.
(ادامه دارد...)
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
▪️این روزها دینداری برای برخی آسان شده است. نه تنها آسان، بلکه تا حدی مفرح و پرهیجان. نشاط و هیجانی که حتی گاه خود را در دل ماتم و عزا نهفته می کند.
▪️محرم و صفر، برای عده ای تا حدی حالت تفریح به خود گرفته اند. دوستان و اعضای خانواده در شبهای محرم و صفر در مجالس، دور هم جمع می شوند و روضه ای و سینه ای و گریه ای تا به قول معروف مقداری استخوان سبک کنند. در آخرهم سفره ای و قیمه ای و گپ و گفتی و به این ترتیب یک شب خوب شکل می گیرد... خیلی ها به شوق محرم و صفر ایام به سر می کنند.
▪️به این مجموعه راهپیمایی اربعین هم اضافه شده است. سفری هیجان انگیز با دیدنی ها و خوردنی های جالب، در فضای امن و با هزینه کم.
ماه رمضان هم یک تنوع است. میهمانی ها و افطاری های متنوع، از این خانه به آن خانه. بعد از افطار هم که تازه دوره افتادن و خیابان گردی شروع می شود و فالوده و بستنی و آش و حلیم تا صبح ادامه دارد.
▪️سفر حج هم برای برخی، به غیر از دو سه روزش، بیشتر به یک سفر خارج می ماند، سفری برای گشتن در شاپینگ مال ها و رستوران های آنچنانی.
▪️زیارت امام رضا (ع) هم برای عده ای بیشتر یک سفر سیاحتی است، به همراه چند ساعتی نشستن در فضای دل انگیز حرم رضوی، خصوصا در شبهای مهتابی تابستان. اگر غذای حضرتی هم بدهند که عالی می شود.
▪️مشارکت فعال در مناسک و آیین های مذهبی، بخش عمده ای از وقت یک دیندار امروزی را پر میکند و آن شخص چندان نیازی ندارد به دنبال برنامه های پرهزینه برای پرکردن اوقات فراغت خود و خانواده اش در طول سال باشد.
▪️خیلی خوب است. یک دین آسان! هم فال و هم تماشا. چه این که همه این مناسک و آیین ها، با انگیزه های معنوی صورت می گیرند و نوعی آرامش روحی نیز برای فرد حاصل می شود که از تفریحات غیر دینی مثل رفتن کنار دریا و یا سفر به اروپا حاصل نمی شود.
▪️ این روزها، تنها قسمت سخت دین، همان حفظ حجاب است، که این یکی هم، صرفا سهم بانوان است.
▪️البته هستند کسانی که درک عمیق تری از مناسک دارند و مناسک و آیین های مذهبی را به نیت تعظیم شعائر الهی انجام می دهند و آنچه می کنند به تعبیر قرآن ریشه در پارسایی شان دارد. ولی به نظر می رسد این روزها عده ای پارسایی ها را رها و به آسانی ها مشغول اند و این نگران کننده است.
▪️خطر آنجاست که کسی تفریح کند و گمان کند بر قله ایمان ایستاده است و فراموش کند دینداری باور و عمل به این کلام اولیای دین هم هست که:
▪️آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم مبپسند و برعکس! دلت را از کینه پاک کن! از مال حرام دور باش! شجاع باش و عذرخواهی کن! حرف و سخن بین این و آن مبر! فتنه به پا مکن! از کوره در نرو! گذشت کن! دروغ نگو! حسد نورز! خیانت مکن! تملق مگوی! پا روی حق مگذار!.....
دینداری این هم هست که بت شکن باش! مرد سالار نباش! زن سالار نباش! پدر سالار نباش! فرزند سالار نباش! دیوان سالار نباش! سپه سالار نباش! زر سالار نباش! قدرت سالار نباش! و ...
▪️آری دینداری اصیل سخت است ومحدود به محرم و صفر و رمضان و حج و زیارت و پیاده روی هم نیست. دینداری یک تلاش مستمر و هر روزه است، مبارزه ای تمام نشدنی ، یک کشاکش دمادم با خود با فراز و فرودهای مکرر. دینداری خون دل دارد. دینداری خیلی سخت است؛ خیلی خیلی سخت؛ که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها.
(ادامه دارد...)
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode