لویاتان پس از ظاهرشدن، با اراده خود، شمشیر را در سینهاش فرو نمیکند.
در این هنگام جانوری عجیب را در رؤیا دیدم که از دریا بالا آمد. این جانور هفت سر داشت و ده شاخ، روی هر شاخ او یک تاج بود و روی هر سر او نامی کفرآمیز نوشته شده بود. این جانور شبیه پلنگ بود اما پاهایش شبیه پاهای خرس و دهانش مانند دهان شیر بود. اژدها تاج و قدرت خود را به او داد و به او اختیار داد امور دنیا را به مدت چهل و دو روز در دست بگیرد...
هابز در لویاتان استدلال میکند کامنولث زمانی تشکیل میشود که اعضای جامعه به شخص یا گروهی از اشخاص اجازه دهند به عنوان نماینده آنها عمل کنند که در نتیجه آن اعضای جامعه خالق و مسئول اقداماتی هستند که به نامشان انجام میگیرد.
**
گذشته از اینکه تفاوتی نمیکند یک سوسیالیست باشید یا کمونیست، یک سلطنتطلب یا جمهوریخواه یا لیبرال، هر ایدهای که علیه نظم طبیعیت قیام نماید و نظمی مصنوعی را با رمز کفرآمیز مهندسی جامعه از بالا جایگزین آن کند، هدفش آگاهانه یا غیر آن، بازکردن مسیر برای اژدهایی است که غایتی جز بلعیدن آزادی ندارد. تفاوتی نمیکند، در ایالات متحده باشید یا در آلمان، لویاتان همه چیز را میبلعد.
در این هنگام جانوری عجیب را در رؤیا دیدم که از دریا بالا آمد. این جانور هفت سر داشت و ده شاخ، روی هر شاخ او یک تاج بود و روی هر سر او نامی کفرآمیز نوشته شده بود. این جانور شبیه پلنگ بود اما پاهایش شبیه پاهای خرس و دهانش مانند دهان شیر بود. اژدها تاج و قدرت خود را به او داد و به او اختیار داد امور دنیا را به مدت چهل و دو روز در دست بگیرد...
هابز در لویاتان استدلال میکند کامنولث زمانی تشکیل میشود که اعضای جامعه به شخص یا گروهی از اشخاص اجازه دهند به عنوان نماینده آنها عمل کنند که در نتیجه آن اعضای جامعه خالق و مسئول اقداماتی هستند که به نامشان انجام میگیرد.
**
گذشته از اینکه تفاوتی نمیکند یک سوسیالیست باشید یا کمونیست، یک سلطنتطلب یا جمهوریخواه یا لیبرال، هر ایدهای که علیه نظم طبیعیت قیام نماید و نظمی مصنوعی را با رمز کفرآمیز مهندسی جامعه از بالا جایگزین آن کند، هدفش آگاهانه یا غیر آن، بازکردن مسیر برای اژدهایی است که غایتی جز بلعیدن آزادی ندارد. تفاوتی نمیکند، در ایالات متحده باشید یا در آلمان، لویاتان همه چیز را میبلعد.
📚«عَهدِ جدید؛ تاریخ، فلسفه و سیاست»📚
لویاتان پس از ظاهرشدن، با اراده خود، شمشیر را در سینهاش فرو نمیکند. در این هنگام جانوری عجیب را در رؤیا دیدم که از دریا بالا آمد. این جانور هفت سر داشت و ده شاخ، روی هر شاخ او یک تاج بود و روی هر سر او نامی کفرآمیز نوشته شده بود. این جانور شبیه پلنگ بود…
پانوشت :
با این وصف، اتفاقا سخن بر سر این است که کسی نمیتواند بگوید و فرقی نمیکند بگوید راه آزادی از سوسیالیسم میگذرد یا فمینیسم، کمونیسم راه نجات است یا لیبرالدموکراسی یا لیبرالیسم، پوپر بر حق بود یا هگل یا کانت؛ فرقی نمیکند، به این علت که جوامع آنقدر پیچیده هستند که هیچ ایدئولوژی نمیتواند بگوید مسیر صحیح چیست، و به راستی کدام ایدئولوژی تا کنون توانسته است همه ابعاد پیچیده جامعه را در برنامهای دقیق تعریف کند و سپس موفق شود؟ کمونیسم؟! سوسیالیسم؟! یا لیرالیسم؟! یا شاید با آگاهی کامل از این شکستها باید برای نیل به آزادی، به زودی منتظر ارائه برنامههای احزاب LGBT در سراسر دنیا باشیم؟!
مسئله ساده است: پس از ظاهرشدن لویاتان به دست حواریونش، برای تحقق و تعین آزادی که پیشتر وجود داشت و لویاتان آن را بلعید، لویاتان باید شمشیر را در سینه لویاتان فرو کند* ، سپس اجازه دهیم طبیعت نظم خودش را ایجاد و طی کند،** چنانکه قدمای ما اینگونه فکر میکردند؛ طبیعت/واقعیت برای آنها محرز بود؛ واقعیتی که به هیچ وجه نمیخواستند و در مخیله آنها نمیگنجید که تغییرش دهند، بلکه تنها کاری که انجام میدادند این بود که نسبت به آن معرفت پیدا کنند.
===
*اما لویاتان خودکشی نمیکند!
**چرا همگی، اعمِّ از سوسیالیست و کمونیست و لیبرال و... فکر میکنند باید برای ما برنامهای ارائه کنند؟
آیا مدافعان مهندسی اجتماعی کور هستند که توجه نمیکنند کامنلای انگلیسی نمونهای است که نشان میدهد میتوان بدون برنامه و مهندسی جامعه از بالا موفق بود؟!
با این وصف، اتفاقا سخن بر سر این است که کسی نمیتواند بگوید و فرقی نمیکند بگوید راه آزادی از سوسیالیسم میگذرد یا فمینیسم، کمونیسم راه نجات است یا لیبرالدموکراسی یا لیبرالیسم، پوپر بر حق بود یا هگل یا کانت؛ فرقی نمیکند، به این علت که جوامع آنقدر پیچیده هستند که هیچ ایدئولوژی نمیتواند بگوید مسیر صحیح چیست، و به راستی کدام ایدئولوژی تا کنون توانسته است همه ابعاد پیچیده جامعه را در برنامهای دقیق تعریف کند و سپس موفق شود؟ کمونیسم؟! سوسیالیسم؟! یا لیرالیسم؟! یا شاید با آگاهی کامل از این شکستها باید برای نیل به آزادی، به زودی منتظر ارائه برنامههای احزاب LGBT در سراسر دنیا باشیم؟!
مسئله ساده است: پس از ظاهرشدن لویاتان به دست حواریونش، برای تحقق و تعین آزادی که پیشتر وجود داشت و لویاتان آن را بلعید، لویاتان باید شمشیر را در سینه لویاتان فرو کند* ، سپس اجازه دهیم طبیعت نظم خودش را ایجاد و طی کند،** چنانکه قدمای ما اینگونه فکر میکردند؛ طبیعت/واقعیت برای آنها محرز بود؛ واقعیتی که به هیچ وجه نمیخواستند و در مخیله آنها نمیگنجید که تغییرش دهند، بلکه تنها کاری که انجام میدادند این بود که نسبت به آن معرفت پیدا کنند.
===
*اما لویاتان خودکشی نمیکند!
**چرا همگی، اعمِّ از سوسیالیست و کمونیست و لیبرال و... فکر میکنند باید برای ما برنامهای ارائه کنند؟
آیا مدافعان مهندسی اجتماعی کور هستند که توجه نمیکنند کامنلای انگلیسی نمونهای است که نشان میدهد میتوان بدون برنامه و مهندسی جامعه از بالا موفق بود؟!
🔻یا دولت مدرن یا آزادی؛ وجود شقّ آزادی در دولت مدرن، که تکثرات را نفی میکند، محال است.
✍ بهروز زواریان
▪️هگل در جملهای از درسهای فلسفه تاریخ جهانی میگوید :
▫️... Die Weltgeschichte ist nichts als die Entwicklung des Begriffes der Freiheit.
🔸 تاریخ جهانی چیزی جز بسطونموِّ صورت معقول آزادی نیست.
... Ist Nichts als?
▪️چیزی نیست جز؟ با این وصف، آیا هگلی که با ایراد این جمله میخواهد بگوید آزادی بلاخره در جایی از تاریخ به ضرورت محقق میشود، اگر امروز در قید حیات بود و در بطن دولت مدرن زندگی میکرد، میگفت آزادی محقق شده است؟!
▪️این در حالی است که میتوان پرسش کرد در زمانهای که دولت مدرن بدون نیروهای میانجی در همهجا مداخله میکند، آزادی کجاست؟ فیلسوفی که در همان دورهای که دولت پروس تا این حد فربه نشده بود، فقط میتوانست با استفاده از ترکیب تحقیرآمیز دانش کممایه دکتر فریز در مقابل او و تحکیم وحشت آلمان مقاومت کند، چگونه میتواند بگوید - امروز که دولتهای مدرن در همهجا هستند، یعنی در همهجا مداخله میکنند - اتباع دولت مدرن اروپایی قرن بیستویکم آزاد هستند؟ البته اگر منظور فیلسوف از آزادی، صرفا آزادی فیلسوف در دیالوگ با سایر همتایانش با وجود امثال فریز و خفیهنویسان حاضر در کلاسهای درس استاد تحت عنوان شاگرد، بوده باشد، اگر فیلسوف جسارت به خرج میداد هنگام عبور از مقابل زندان به کسانی که از پشت میلهها برای او دست تکان میدادند و زمانی دانشجویانش بودند، گوشهچشمی نشان دهد در حالی که شرایط قرن حاضر به مراتب بدتر است (یعنی وارثان هگل نیز بین گفتن حقیقت و مرگ [= سرنوشت سقراط]، و مسکوتگذاشتن آن و فرارکردن [= روش ارسطو]، دومی را انتخاب میکنند)، اگر منظور فیلسوف، آزادی امثال الفیلسوف تا زمان از بینرفتن پولیسهای آزاد مصادف با امپراطوری اسکندر مقدونی بوده باشد که اتفاقا این آزادی الفیلسوف در پولیس محقق شد نه دولت مدرن، قطعا میگفت اتباع دولتهای مدرن آزاد نیستند! بناءِ بر این، اگر دولت مدرن با ریشه اروپایی آن، خود، آزادی را سلب میکند، پس این آزادی چگونه بلاخره در لحظهای به ضرورت محقق میشود؟ البته بدون دولت به معنای مدرن، البته با شکستن پایههای غولپیکر دولت مدرن با ریشه اروپایی آن، که در قرن حاضر فقط وحدتی باقی گذاشته است که تکثرات را نفی میکند و... . به عبارت دیگر، با بسط ید دولتهای مدرن اروپایی که هر روز با بهانههای واهی آزادی را محدودتر میکنند، به استثنای ایالات متحده که تا حدودی عنصر محلیبودن در آن حفظ شده است، کدامین نیروهای میانجی قدرتمند قدیم باقی ماندهاند که بگوییم تکثرات حفظ شدهاند یا میتوانیم امید داشته باشیم که حفظ میشوند؟
▪️اما در کنار این نگاه، چشمان تیز و هوش سرشار الکسی دوتوکویل چه واقعیتی را دیده و کدامین بحران را تشخیص داده بود و چه چیزی در بطن تحولات منتهی به شکلگرفتن و تثبیت دولت مدرن مشاهده میکرد که در کتاب درخشان دموکراسی در آمریکا، کشوری که به آنجا سفر کرده بود در حالی که یک لحظه از باتلاقی که فرانسه در آن فرو رفته بود، غفلت نمیکرد - نه آمریکای کنونی مبتذلهایی چون جو بایدن و دونالد ترامپ - نوشت : «از جانب خودم اعتراف میکنم که هیچ اعتمادی به روح آزادی که الهامبخش معاصران من است، ندارم. من کاملاً بر این مسئله واقفم که ملل این عصر آشفته هستند، اما مشخصا آنها را آزاد تلقی نمیکنم و از این واهمه دارم که مبادا در پس این نابسامانیها که بنیان پادشاهان را به لرزه درآورده، سلطه حاکمان - اراده عمومی - خودکامهتر از هر زمان دیگری شود» ؟
➖➖➖➖➖➖
◾️به این ترتیب، با تأکید مؤكد، پرسش این است که چشمان ذهن دقیق الکسی دوتوکویل، علیالخصوص با نظر به تحولات پس از سال ۱۸۳۰ مصادف با مرگ هگل در سال ۱۸۳۱، چه واقعیت و خطراتی را مشاهده میکرد که هگل از دیدن آنها عاجز بود؟!
https://www.tgoop.com/denkenfurdenken
✍ بهروز زواریان
▪️هگل در جملهای از درسهای فلسفه تاریخ جهانی میگوید :
▫️... Die Weltgeschichte ist nichts als die Entwicklung des Begriffes der Freiheit.
🔸 تاریخ جهانی چیزی جز بسطونموِّ صورت معقول آزادی نیست.
... Ist Nichts als?
▪️چیزی نیست جز؟ با این وصف، آیا هگلی که با ایراد این جمله میخواهد بگوید آزادی بلاخره در جایی از تاریخ به ضرورت محقق میشود، اگر امروز در قید حیات بود و در بطن دولت مدرن زندگی میکرد، میگفت آزادی محقق شده است؟!
▪️این در حالی است که میتوان پرسش کرد در زمانهای که دولت مدرن بدون نیروهای میانجی در همهجا مداخله میکند، آزادی کجاست؟ فیلسوفی که در همان دورهای که دولت پروس تا این حد فربه نشده بود، فقط میتوانست با استفاده از ترکیب تحقیرآمیز دانش کممایه دکتر فریز در مقابل او و تحکیم وحشت آلمان مقاومت کند، چگونه میتواند بگوید - امروز که دولتهای مدرن در همهجا هستند، یعنی در همهجا مداخله میکنند - اتباع دولت مدرن اروپایی قرن بیستویکم آزاد هستند؟ البته اگر منظور فیلسوف از آزادی، صرفا آزادی فیلسوف در دیالوگ با سایر همتایانش با وجود امثال فریز و خفیهنویسان حاضر در کلاسهای درس استاد تحت عنوان شاگرد، بوده باشد، اگر فیلسوف جسارت به خرج میداد هنگام عبور از مقابل زندان به کسانی که از پشت میلهها برای او دست تکان میدادند و زمانی دانشجویانش بودند، گوشهچشمی نشان دهد در حالی که شرایط قرن حاضر به مراتب بدتر است (یعنی وارثان هگل نیز بین گفتن حقیقت و مرگ [= سرنوشت سقراط]، و مسکوتگذاشتن آن و فرارکردن [= روش ارسطو]، دومی را انتخاب میکنند)، اگر منظور فیلسوف، آزادی امثال الفیلسوف تا زمان از بینرفتن پولیسهای آزاد مصادف با امپراطوری اسکندر مقدونی بوده باشد که اتفاقا این آزادی الفیلسوف در پولیس محقق شد نه دولت مدرن، قطعا میگفت اتباع دولتهای مدرن آزاد نیستند! بناءِ بر این، اگر دولت مدرن با ریشه اروپایی آن، خود، آزادی را سلب میکند، پس این آزادی چگونه بلاخره در لحظهای به ضرورت محقق میشود؟ البته بدون دولت به معنای مدرن، البته با شکستن پایههای غولپیکر دولت مدرن با ریشه اروپایی آن، که در قرن حاضر فقط وحدتی باقی گذاشته است که تکثرات را نفی میکند و... . به عبارت دیگر، با بسط ید دولتهای مدرن اروپایی که هر روز با بهانههای واهی آزادی را محدودتر میکنند، به استثنای ایالات متحده که تا حدودی عنصر محلیبودن در آن حفظ شده است، کدامین نیروهای میانجی قدرتمند قدیم باقی ماندهاند که بگوییم تکثرات حفظ شدهاند یا میتوانیم امید داشته باشیم که حفظ میشوند؟
▪️اما در کنار این نگاه، چشمان تیز و هوش سرشار الکسی دوتوکویل چه واقعیتی را دیده و کدامین بحران را تشخیص داده بود و چه چیزی در بطن تحولات منتهی به شکلگرفتن و تثبیت دولت مدرن مشاهده میکرد که در کتاب درخشان دموکراسی در آمریکا، کشوری که به آنجا سفر کرده بود در حالی که یک لحظه از باتلاقی که فرانسه در آن فرو رفته بود، غفلت نمیکرد - نه آمریکای کنونی مبتذلهایی چون جو بایدن و دونالد ترامپ - نوشت : «از جانب خودم اعتراف میکنم که هیچ اعتمادی به روح آزادی که الهامبخش معاصران من است، ندارم. من کاملاً بر این مسئله واقفم که ملل این عصر آشفته هستند، اما مشخصا آنها را آزاد تلقی نمیکنم و از این واهمه دارم که مبادا در پس این نابسامانیها که بنیان پادشاهان را به لرزه درآورده، سلطه حاکمان - اراده عمومی - خودکامهتر از هر زمان دیگری شود» ؟
➖➖➖➖➖➖
◾️به این ترتیب، با تأکید مؤكد، پرسش این است که چشمان ذهن دقیق الکسی دوتوکویل، علیالخصوص با نظر به تحولات پس از سال ۱۸۳۰ مصادف با مرگ هگل در سال ۱۸۳۱، چه واقعیت و خطراتی را مشاهده میکرد که هگل از دیدن آنها عاجز بود؟!
https://www.tgoop.com/denkenfurdenken
Telegram
📚«عَهدِ جدید؛ تاریخ، فلسفه و سیاست»📚
✍«این که بدانیم چه چیزی در چه زمانی و به چه ضرورتی باید به صورت تدریجی و نرم و آرام ضمن حفظکردن تغییر پیدا کند راز پایبندی به یک #محافظهکاری موفق است.»
➖
📚فلسفه، تاریخ، حقوق، سیاست، اقتصاد
➖
📚لینک کانال
📚 @denkenfurdenken
➖
📚 @Eule_der_Minerva1807
➖
📚فلسفه، تاریخ، حقوق، سیاست، اقتصاد
➖
📚لینک کانال
📚 @denkenfurdenken
➖
📚 @Eule_der_Minerva1807
✍ بهروز زواریان
🔔 زنگها بانگی بلند و لاینقطع بر آوردند تا در بحبوحه فاجعه برابری، یکصدا بگویند زنده باد آزادی، زنده باد اشرافیت، زنده باد الکسی دوتوکویل[...]
▪️حافظان بوروکراسی یا نوکران و مستخدمان حقوقبگیر دولت مدرن اگر آزادی میخواهند باید با خروج اختیاری از بوروکراسی دولت مدرن با همچون تیغ بر گردن این اژدهای هفت سر کشیده شوند، نه اینکه با تلفکردن عمر در چنین ساختاری، در آن واحد آزادی طلب کنند.
▪️بله! آزادی و فقط آزادی است که میتواند تباهیهایی را که سرشت این جوامع مدرن بوروکراتیک هستند از میان بردارد و فقط آزادی است که میتواند اعضای این جامعه را از انزوا درآورد که درون آن، یک شخص فقط سرگرم امور شخصی خودش است و به دیگران کاری ندارد؛ زیرا فقط آزادی است که انسانها را به تماس با هم وامیدارد و به آنها احساس عضویت فعال را در جامعه میبخشد و فقط در جامعه شهروندان آزاد است که هر انسانی میتواند با دیگر شهروندان نشست داشته باشد، به گفتههای آنها گوش فرا دهد و با آنها تبادلنظر کند تا سرانجام به توافقی درباره مصالح همگانی دست پیدا کنند. نهایتا، آزادی است که میتواند اذهان انسانها را به فراسوی مالپرستی محض و تنگنظریهای شخصی سوق دهد. اما مگر دولتهای مدرن که ذاتشان سلب آزادی است، با اختیار آزادی را هبه میکنند؟
▪️در راستای پاسخ به این پرسش، اندکی تأمل کافی است تا دریابیم در بطن دولتهای بوروکراتیک مدرن [لویاتان] - که هیچ نیرویی به استثنای نوکران حقوقبگیر دولت باقی نمانده است، یعنی کسانی که حیاتشان به حفظ بوروکراسی گره خورده است که از قضا برای زندهماندن و ادامه حیات انگلی خودشان نیز باید حافظ آن بوروکراسی باشند - آزادی کجا محقق شده است یا میشود؟ به عبارتی، مگر میتوان چندین دهه از عمر را به عنوان نوکر حقوقبگیر دولت تلف کرد و سپس اذعان کرد من آزاد هستم؟! قطعا خیر و اما بله، پاسخم مثبت است؛ یعنی کورسویی از امید برای تحقق و تعین آزادی بر این مبنا باقی مانده است که کسانی که آزادی میخواهند، در درجه نخست، به عنوان حافظان بوروکراسی که چون خون حیاتبخش در رگهای این اژدهای هفت سر جاری هستند، باید تصمیم بگیرند با کشیدن تیغ روی شاهرگهای گردنهای این اژدها، زیر پای او را به نحوی خالی کنند که همه سرهای این اژدهای هفت سر با هم بر زمین سفت کوبیده شوند تا اطمینان حاصل کنیم همه علائم حیاتی آن مطلقا از بین رفتهاند.
▪️در همین راستا، آن یگانه دوران، الکسی دوتوکویل، چه قدر زیبا شرایط اسفبار حاکم بر این جامعه را هنگامی بیان کرد که میرفت همه نیروهای تحدیدکننده قدرت و جانپناههای کهن آزادی - به معنای متعالی آن و نه درک مبتذلی که امروز در مورد آزادی وجود دارد - به وسیله این نیروی جبّار/ستمگر و مطلقه دموکراتیک جدید به خاک و خون کشیده شوند : «درست است که جوامع دموکراتیک آزاد نیستند، هرچند ممکن است کامروا، بافرهنگ، جذاب و باشکوه باشند و در تسطیح تودهایشان احساسی از قدرت نهفته باشد.» اما: «به راستی باید تا آنجا پیش رفت و گفت در هرکجا که برابری و ستم همزیستی داشته باشند، تباهی مداوم معیارهای اخلاقی و ذهنی یک ملت، واقعا اجتنابناپذیر است.»
▪️علاوه بر این با توجه به آنچه گفته شد، کسانی را که هیچگاه نوکر دولت نبودهاند و نتوانستهاند از محل رانتهای ذاتی دولت بوروکراتیک مدرن منفعت ببرند، سرزنش نباید کرد؛ آنها زندگی خودشان را باختهاند، اما به پرشُمار مدافعان و حافظان بوروکراسی به اصطلاح مدرن که تنها هنرشان ثبت ورود و خروج به ساختمانهایی است که شیوه معماری آنها در ساختن قوطیهای سر به فلککشیده اما بیمعنا به قدمای فرهیخته ما باخته است؛ آنها - یعنی حافظان بوروکراسی دولت مدرن - همان ستمگران و خودکامههایی هستد که به آزادی احترام میگذارند، اما تفاوتشان با کسانی که هیچ وقت در برابر دولت مدرن سر خم نکردند و برده آن نبودند و نخواستند آلوده به کثافت رانت شوند، صرفا در این است که این ستمگران و خودکامگان دوره برابری، آزادی را فقط برای خودشان میخواهند.
❄️ نهایتا، کسانی که در اقصینقاط دنیا به این افتخار میکنند که به عنوان مثال، یک سرپرست و رئیس اصطبل اسبهای شاهان توانسته است با همراهی نیروهایش با دورزدن قانون دولتی مدرن را بنا کند، به این افتخار میکنند که همه نیروهای تحدیدکننده قدرت را به خاک و خون کشیدیم و دولتی بنا کردیم که از عرش تا فرش یک نیرو بیشتر ندارد؟ - رعیت سابق یا شهروندی مدرن که سر موعد، طی انتخاباتی خونین که به عنوان یک عامل و نه همه عوامل، جز ناشی از سرکوب آن به اصطلاح احزاب نبود، همان کسانی را نابود کرد که او را مدرن وابسته به مرکز کردند. این، حدِّأقل برای کسانی که برده دولت نیستند افتخار نیست و نمیتواند باشد، بلکه یک ننگ ابدی است.
https://www.tgoop.com/denkenfurdenken
🔔 زنگها بانگی بلند و لاینقطع بر آوردند تا در بحبوحه فاجعه برابری، یکصدا بگویند زنده باد آزادی، زنده باد اشرافیت، زنده باد الکسی دوتوکویل[...]
▪️حافظان بوروکراسی یا نوکران و مستخدمان حقوقبگیر دولت مدرن اگر آزادی میخواهند باید با خروج اختیاری از بوروکراسی دولت مدرن با همچون تیغ بر گردن این اژدهای هفت سر کشیده شوند، نه اینکه با تلفکردن عمر در چنین ساختاری، در آن واحد آزادی طلب کنند.
▪️بله! آزادی و فقط آزادی است که میتواند تباهیهایی را که سرشت این جوامع مدرن بوروکراتیک هستند از میان بردارد و فقط آزادی است که میتواند اعضای این جامعه را از انزوا درآورد که درون آن، یک شخص فقط سرگرم امور شخصی خودش است و به دیگران کاری ندارد؛ زیرا فقط آزادی است که انسانها را به تماس با هم وامیدارد و به آنها احساس عضویت فعال را در جامعه میبخشد و فقط در جامعه شهروندان آزاد است که هر انسانی میتواند با دیگر شهروندان نشست داشته باشد، به گفتههای آنها گوش فرا دهد و با آنها تبادلنظر کند تا سرانجام به توافقی درباره مصالح همگانی دست پیدا کنند. نهایتا، آزادی است که میتواند اذهان انسانها را به فراسوی مالپرستی محض و تنگنظریهای شخصی سوق دهد. اما مگر دولتهای مدرن که ذاتشان سلب آزادی است، با اختیار آزادی را هبه میکنند؟
▪️در راستای پاسخ به این پرسش، اندکی تأمل کافی است تا دریابیم در بطن دولتهای بوروکراتیک مدرن [لویاتان] - که هیچ نیرویی به استثنای نوکران حقوقبگیر دولت باقی نمانده است، یعنی کسانی که حیاتشان به حفظ بوروکراسی گره خورده است که از قضا برای زندهماندن و ادامه حیات انگلی خودشان نیز باید حافظ آن بوروکراسی باشند - آزادی کجا محقق شده است یا میشود؟ به عبارتی، مگر میتوان چندین دهه از عمر را به عنوان نوکر حقوقبگیر دولت تلف کرد و سپس اذعان کرد من آزاد هستم؟! قطعا خیر و اما بله، پاسخم مثبت است؛ یعنی کورسویی از امید برای تحقق و تعین آزادی بر این مبنا باقی مانده است که کسانی که آزادی میخواهند، در درجه نخست، به عنوان حافظان بوروکراسی که چون خون حیاتبخش در رگهای این اژدهای هفت سر جاری هستند، باید تصمیم بگیرند با کشیدن تیغ روی شاهرگهای گردنهای این اژدها، زیر پای او را به نحوی خالی کنند که همه سرهای این اژدهای هفت سر با هم بر زمین سفت کوبیده شوند تا اطمینان حاصل کنیم همه علائم حیاتی آن مطلقا از بین رفتهاند.
▪️در همین راستا، آن یگانه دوران، الکسی دوتوکویل، چه قدر زیبا شرایط اسفبار حاکم بر این جامعه را هنگامی بیان کرد که میرفت همه نیروهای تحدیدکننده قدرت و جانپناههای کهن آزادی - به معنای متعالی آن و نه درک مبتذلی که امروز در مورد آزادی وجود دارد - به وسیله این نیروی جبّار/ستمگر و مطلقه دموکراتیک جدید به خاک و خون کشیده شوند : «درست است که جوامع دموکراتیک آزاد نیستند، هرچند ممکن است کامروا، بافرهنگ، جذاب و باشکوه باشند و در تسطیح تودهایشان احساسی از قدرت نهفته باشد.» اما: «به راستی باید تا آنجا پیش رفت و گفت در هرکجا که برابری و ستم همزیستی داشته باشند، تباهی مداوم معیارهای اخلاقی و ذهنی یک ملت، واقعا اجتنابناپذیر است.»
▪️علاوه بر این با توجه به آنچه گفته شد، کسانی را که هیچگاه نوکر دولت نبودهاند و نتوانستهاند از محل رانتهای ذاتی دولت بوروکراتیک مدرن منفعت ببرند، سرزنش نباید کرد؛ آنها زندگی خودشان را باختهاند، اما به پرشُمار مدافعان و حافظان بوروکراسی به اصطلاح مدرن که تنها هنرشان ثبت ورود و خروج به ساختمانهایی است که شیوه معماری آنها در ساختن قوطیهای سر به فلککشیده اما بیمعنا به قدمای فرهیخته ما باخته است؛ آنها - یعنی حافظان بوروکراسی دولت مدرن - همان ستمگران و خودکامههایی هستد که به آزادی احترام میگذارند، اما تفاوتشان با کسانی که هیچ وقت در برابر دولت مدرن سر خم نکردند و برده آن نبودند و نخواستند آلوده به کثافت رانت شوند، صرفا در این است که این ستمگران و خودکامگان دوره برابری، آزادی را فقط برای خودشان میخواهند.
❄️ نهایتا، کسانی که در اقصینقاط دنیا به این افتخار میکنند که به عنوان مثال، یک سرپرست و رئیس اصطبل اسبهای شاهان توانسته است با همراهی نیروهایش با دورزدن قانون دولتی مدرن را بنا کند، به این افتخار میکنند که همه نیروهای تحدیدکننده قدرت را به خاک و خون کشیدیم و دولتی بنا کردیم که از عرش تا فرش یک نیرو بیشتر ندارد؟ - رعیت سابق یا شهروندی مدرن که سر موعد، طی انتخاباتی خونین که به عنوان یک عامل و نه همه عوامل، جز ناشی از سرکوب آن به اصطلاح احزاب نبود، همان کسانی را نابود کرد که او را مدرن وابسته به مرکز کردند. این، حدِّأقل برای کسانی که برده دولت نیستند افتخار نیست و نمیتواند باشد، بلکه یک ننگ ابدی است.
https://www.tgoop.com/denkenfurdenken
Telegram
📚«عَهدِ جدید؛ تاریخ، فلسفه و سیاست»📚
✍«این که بدانیم چه چیزی در چه زمانی و به چه ضرورتی باید به صورت تدریجی و نرم و آرام ضمن حفظکردن تغییر پیدا کند راز پایبندی به یک #محافظهکاری موفق است.»
➖
📚فلسفه، تاریخ، حقوق، سیاست، اقتصاد
➖
📚لینک کانال
📚 @denkenfurdenken
➖
📚 @Eule_der_Minerva1807
➖
📚فلسفه، تاریخ، حقوق، سیاست، اقتصاد
➖
📚لینک کانال
📚 @denkenfurdenken
➖
📚 @Eule_der_Minerva1807
📚 شماره ۴۰ مجله قلمیاران در ۳۵۲ صفحه از امروز از محلهای مخصوص تهیه مطبوعات و کتابفروشیهای سراسر کشور قابل تهیه است. مخاطبین عزیز مجله میتوانند برای تهیه این شماره به کتابفروشیها یا دکههای مطبوعات مراجعه کرده یا با شماره تلفن همراه ۰۹۳۵۶۶۱۷۹۰۹ تماس حاصل کنند. دوستانی که تمایل دارند میتوانند فقط با پرداخت هزینه روی جلد مجله به شماره کارت :
۶۰۳۷۹۹۷۳۲۱۶۰۳۸۵۵
به نام سر کار خانم آذر ارکانی، مجله را از طریق پست درب منزل دریافت کنند.
...
برخی موضوعات این شماره عبارتاند از :
بررسی حیات سیاسی میرزا علیاصغرخان امینالسلطان (اتابک اعظم)
مقالاتی درباره سقوط سلطنت روسیه تزاری، خلع و ختم خاندان رومانوف
بایستههای سیاستمداری از نگاه ارسطو و الکسی دوتوکویل
تراژدی دولت رفاه
گفتوگویی با متخصصان انقلاب فرانسه درباره ایدهها و فعل ماکسیمیلیان روبسپیر در دوره موسوم به حکومت ترور...
و سایر مقالات به غایت جدی که نه تنها برای نخستین مرتبه در ایران ترجمه میشوند، بلکه از موضع به چنگآوردن نسبتها و شناسایی گسلها، برای پیداکردن و ترجمه آنها مدتها زمان صرف شده است...
▪instagram.com/ghalamyaran
▪@ghalamyaran
۶۰۳۷۹۹۷۳۲۱۶۰۳۸۵۵
به نام سر کار خانم آذر ارکانی، مجله را از طریق پست درب منزل دریافت کنند.
...
برخی موضوعات این شماره عبارتاند از :
بررسی حیات سیاسی میرزا علیاصغرخان امینالسلطان (اتابک اعظم)
مقالاتی درباره سقوط سلطنت روسیه تزاری، خلع و ختم خاندان رومانوف
بایستههای سیاستمداری از نگاه ارسطو و الکسی دوتوکویل
تراژدی دولت رفاه
گفتوگویی با متخصصان انقلاب فرانسه درباره ایدهها و فعل ماکسیمیلیان روبسپیر در دوره موسوم به حکومت ترور...
و سایر مقالات به غایت جدی که نه تنها برای نخستین مرتبه در ایران ترجمه میشوند، بلکه از موضع به چنگآوردن نسبتها و شناسایی گسلها، برای پیداکردن و ترجمه آنها مدتها زمان صرف شده است...
▪instagram.com/ghalamyaran
▪@ghalamyaran
دو تصویر مربوط به مجسمههای نسل بنیانگذار آمریکا...
... و یک تصویر مربوط به نسلی فاجعهبار که روی میراث بنیانگذاران آمریکا ایستاد و در حال نابودکردن آن است.
امشب پس از دیدن مناظره دو فاجعهای که آمریکا به خود دیده است، به این نتیجه رسیدم که بپرسم چه شد که آمریکا از آن نسل سطح بالا در نظر و عمل - (نویسندگان مقالات فدرالیست) - به اعماق چاه دو فاجعهای (جو بایدن و دونالد ترامپ) سقوط کرد که سیرک مضحک دموکراسی برای ایالات متحده به ارمغان آورده است؟ *
-------
پانوشت :
* برای کسانی که #عمل پدران بنیانگذار و #قلم آنها را پیش چشم حاضر دارند، چشمدوختن ایالات به کسی که حتی توان کنترل خودش را ندارد و دلبستن به آن به اصطلاح محافظهکاری که هیچ ربطی به محافظهکاری ندارد، نیازمند داشتن استعدادی درخشان در میداندادن به حماقت است.
بله! انحطاط (در آمریکا) یک انتخاب است، البته اگر دلقکهای پرورشیافته در مکتب دموکراسی - که گاهی بنابر طبع خودشان گَرد و خاکی به پا میکنند و از در و دیوار بالا میروند - متوجه شوند و از خودشان پرسش کنند پدران بنیانگذار چگونه در عمل، نظر میکردند؟ این، دقیقا نقطه مقابل انحطاط است .
... و یک تصویر مربوط به نسلی فاجعهبار که روی میراث بنیانگذاران آمریکا ایستاد و در حال نابودکردن آن است.
امشب پس از دیدن مناظره دو فاجعهای که آمریکا به خود دیده است، به این نتیجه رسیدم که بپرسم چه شد که آمریکا از آن نسل سطح بالا در نظر و عمل - (نویسندگان مقالات فدرالیست) - به اعماق چاه دو فاجعهای (جو بایدن و دونالد ترامپ) سقوط کرد که سیرک مضحک دموکراسی برای ایالات متحده به ارمغان آورده است؟ *
-------
پانوشت :
* برای کسانی که #عمل پدران بنیانگذار و #قلم آنها را پیش چشم حاضر دارند، چشمدوختن ایالات به کسی که حتی توان کنترل خودش را ندارد و دلبستن به آن به اصطلاح محافظهکاری که هیچ ربطی به محافظهکاری ندارد، نیازمند داشتن استعدادی درخشان در میداندادن به حماقت است.
بله! انحطاط (در آمریکا) یک انتخاب است، البته اگر دلقکهای پرورشیافته در مکتب دموکراسی - که گاهی بنابر طبع خودشان گَرد و خاکی به پا میکنند و از در و دیوار بالا میروند - متوجه شوند و از خودشان پرسش کنند پدران بنیانگذار چگونه در عمل، نظر میکردند؟ این، دقیقا نقطه مقابل انحطاط است .
📚«عَهدِ جدید؛ تاریخ، فلسفه و سیاست»📚
از بیانات مرحوم محمدعلی فروغی! خداوند بخیر کناد!
بهروز زواریان
دقت کنید، محمدعلی فروغی (قبله روشنفکران ایران) میگوید مؤسس اساس اگر دولت باشد، آن وقت هر زمانی بخواهد میتواند اساس را تغییر دهد و این دقیقا مانند این است که دولت اساس نداشته باشد. راستش، از محمد علی فروغی انتظار نداشتم اینقدر بیربط بنویسد (لازم نیست در مقابل او از زبان گزنده استفاده کنم). فروغی بیربط مینویسد، به این علت که اساس همواره هست و نمیتواند نباشد اگرچه ندانیم یا بدانیم بنیان آن در چه زمانی گذاشته شده است؛ حتی نظامهای خودکامه و جبّار واجد اساس هستند که اگر این اساس در یک سند مندرج در متن تحت عنوان قانون اساسی ظاهر شود میگوییم قانون اساسی فقط یکی از صُوَر یا ظهورات اساس است، بنابراین به همین علت که نمیتوان اساس را از جایی به جای دیگر برد (زیرا اساس مجموعه کل تاریخ، عرفها، آداب و رسوم، فرهنگ، نیروهای سیاسی، مهمتر دین و مذهب و به صورت کلی هیئت روحی مستولی بر یک قوم است، یعنی اساس نمیتواند ریشه در تاریخ یک قوم نداشته باشد)، در تعاقب آن نمیتوان قانون اساسی را که یکی از ظهورات اساس است، منتقل کرد. بنابراین، قانون اساسی طابقالنعلبالنعل مساوق با اساس نیست که مثل روشنفکر #فرانسوی_ایرانی مشروطهچی فکر کنیم کشوری که قانون اساسی ندارد لابد فاقد اساس است. با این استدلال مرحوم مغفور فروغی حقوقدان، شرمباد بر شما انگلیسیها که چون مانند انقلابیون فرانسوی، قانون اساسی نوشتهشده ندارید، طبیعتا اساس ندارید؛ یعنی در چه وضع بیقانون و هرجمرج زندگی میکنید. واقعا اینگونه است؟ این طنز را از این جهت آوردم تا بگویم ممکن است قانون اساسی وجود نداشته باشد اما این بدانمعنا نیست که کشوری فاقد اساس است. چنان که انگلیسیها قانون اساسی مُدَوَّن ندارند اما اساس دارند - این که به عنوان مثال آدام تامکینز تلاش میکرد از واقعیت اساس بریتانیا قرائتی جمهوریخواهانه ارائه کند شاهدی بر این امر است ؛ اما پرسش از تامکینز بر این مبنا که در این راه موفق بود یا خیر یا از پروژه جاهطلبانه او چه چیزی باقی مانده است محل بحث من نیست.
در همین راستا، نکته مهم این است که مشروطهچیهای ایران، امثال حسن تقیزاده و سایر اعضای دار و دسته مشروطهچی، جایگاه شخصی را که در قالب نهاد سلطنت ایران قرار میگرفت و سایه خداوند روی زمین بود، در مجلسی شبیه #دیرکتوار_فرانسه ! به جایگاه شخصی تنزل دادند که میتوان او را انتخاب کرد یا بعدا با پافشاری بر این مسیر مثل انگشتشماری حواری نادان به او وکالت داد تا مطمئن شد مسیر به رأیگذاشتن سلطنت و سقوط از ابتدا گشوده باشد مبادا پرده حجاب بر ایده ققنوس از خاکستر خود بر میخیزد و دوباره خاکستر میشود، افکنده شود. به هر رو، یعنی آیا تصور کردند که میتوان اساس را به رأی گذاشت و پس از آن چطور؟ دیگر سنگ روی سنگ بند میشود؟ (اساس را به رأی بگذارید؟! آن هم به واسطه پارلمانی که خود شاه آن را به شما بخشیده است؟)
به این ترتیب اگر شاه از این به بعد دیگر سایه خداوند روی زمین نیست و البته ملت - شهروند شریفه مدرن قدرت را به واسطه نمایندگان/وکلای پارلمان به شاه تفویض میکند، همین ملت میتواند با این ادعا که همه یا بخشی از قدرت را به اعلیحضرت بخشیده است (و البته به تعبیر مرحوم مغفور شادروان فروغی فیلسوف اعظم، سلطنت اعلیحضرت را مردم تضمین کردند)، قدرت را از او سلب کند، منتهی چون حواریون مسیح ایران تاریخ را به بخشهای خوشایند و ناخوشایند تقسیم میکنند و از سویی در پیله تنگ آداب مشروطیت دُوَل به غلط فکر میکنند با قانون اساسی مُدَوَّن با اساس شدند باید این حماقت و بلاهت را، که آن به اصطلاح نیروهای مدعی نجات ایران خودشان عامل اصلی تضعیف و سقوط نهاد سلطنت بودند، بلأخره به نحوی بپوشانند. بله، خلع دو شاه و سلسله قاجار (بخوانید به رأیگذاشتن اساس و انتخاب پادشاه در آن زمان برای آنها شیرین است) اما هنگامی که پس از گذشت چند دهه (ملت مجددا به این نتیجه میرسد که اساس را به رأی بگذارد و در تعاقب احمدشاه، شاهان بعدی را خلع کند تلختر از هر زهر است؟) طبیعی است، اگر ایده این است که - آنطور که فروغی میگوید ملت اساس را به واسطه نمایندگان/وکلاء تأسيس میکند و سلطنت را مردم تضمین میکنند - میتوان اساس را به رأی گذاشت، بنابراین میتوان هر مرتبه با این ایده که کشور از دست رفت، اساس و نهاد سلطنت را به رأی گذاشت تا دوباره سر بزنگاه ققنوس در راستای برخاستن از خاکستر خودش تقلاهایی بکند و قس علیهذا الی یوم القیامة؛ این چه تناقضی در قرائت تاریخ است؟ البته که ایدهها پیامد دارند.
نتیجه: برای من قاجار به همان اندازه مهم است که سلسلههای بعدی؛ در این میان آنچه مهم تلقی میشود حقیقت امر است. اینکه مدعیان نجات ایران با افراطکاریها - مثلا تأسيس دیرکتوار - از متهمان ردیف اول و بنیانگذار سقوط تدریجی سلطنت در ایران هستند.
@denkenfurdenken
دقت کنید، محمدعلی فروغی (قبله روشنفکران ایران) میگوید مؤسس اساس اگر دولت باشد، آن وقت هر زمانی بخواهد میتواند اساس را تغییر دهد و این دقیقا مانند این است که دولت اساس نداشته باشد. راستش، از محمد علی فروغی انتظار نداشتم اینقدر بیربط بنویسد (لازم نیست در مقابل او از زبان گزنده استفاده کنم). فروغی بیربط مینویسد، به این علت که اساس همواره هست و نمیتواند نباشد اگرچه ندانیم یا بدانیم بنیان آن در چه زمانی گذاشته شده است؛ حتی نظامهای خودکامه و جبّار واجد اساس هستند که اگر این اساس در یک سند مندرج در متن تحت عنوان قانون اساسی ظاهر شود میگوییم قانون اساسی فقط یکی از صُوَر یا ظهورات اساس است، بنابراین به همین علت که نمیتوان اساس را از جایی به جای دیگر برد (زیرا اساس مجموعه کل تاریخ، عرفها، آداب و رسوم، فرهنگ، نیروهای سیاسی، مهمتر دین و مذهب و به صورت کلی هیئت روحی مستولی بر یک قوم است، یعنی اساس نمیتواند ریشه در تاریخ یک قوم نداشته باشد)، در تعاقب آن نمیتوان قانون اساسی را که یکی از ظهورات اساس است، منتقل کرد. بنابراین، قانون اساسی طابقالنعلبالنعل مساوق با اساس نیست که مثل روشنفکر #فرانسوی_ایرانی مشروطهچی فکر کنیم کشوری که قانون اساسی ندارد لابد فاقد اساس است. با این استدلال مرحوم مغفور فروغی حقوقدان، شرمباد بر شما انگلیسیها که چون مانند انقلابیون فرانسوی، قانون اساسی نوشتهشده ندارید، طبیعتا اساس ندارید؛ یعنی در چه وضع بیقانون و هرجمرج زندگی میکنید. واقعا اینگونه است؟ این طنز را از این جهت آوردم تا بگویم ممکن است قانون اساسی وجود نداشته باشد اما این بدانمعنا نیست که کشوری فاقد اساس است. چنان که انگلیسیها قانون اساسی مُدَوَّن ندارند اما اساس دارند - این که به عنوان مثال آدام تامکینز تلاش میکرد از واقعیت اساس بریتانیا قرائتی جمهوریخواهانه ارائه کند شاهدی بر این امر است ؛ اما پرسش از تامکینز بر این مبنا که در این راه موفق بود یا خیر یا از پروژه جاهطلبانه او چه چیزی باقی مانده است محل بحث من نیست.
در همین راستا، نکته مهم این است که مشروطهچیهای ایران، امثال حسن تقیزاده و سایر اعضای دار و دسته مشروطهچی، جایگاه شخصی را که در قالب نهاد سلطنت ایران قرار میگرفت و سایه خداوند روی زمین بود، در مجلسی شبیه #دیرکتوار_فرانسه ! به جایگاه شخصی تنزل دادند که میتوان او را انتخاب کرد یا بعدا با پافشاری بر این مسیر مثل انگشتشماری حواری نادان به او وکالت داد تا مطمئن شد مسیر به رأیگذاشتن سلطنت و سقوط از ابتدا گشوده باشد مبادا پرده حجاب بر ایده ققنوس از خاکستر خود بر میخیزد و دوباره خاکستر میشود، افکنده شود. به هر رو، یعنی آیا تصور کردند که میتوان اساس را به رأی گذاشت و پس از آن چطور؟ دیگر سنگ روی سنگ بند میشود؟ (اساس را به رأی بگذارید؟! آن هم به واسطه پارلمانی که خود شاه آن را به شما بخشیده است؟)
به این ترتیب اگر شاه از این به بعد دیگر سایه خداوند روی زمین نیست و البته ملت - شهروند شریفه مدرن قدرت را به واسطه نمایندگان/وکلای پارلمان به شاه تفویض میکند، همین ملت میتواند با این ادعا که همه یا بخشی از قدرت را به اعلیحضرت بخشیده است (و البته به تعبیر مرحوم مغفور شادروان فروغی فیلسوف اعظم، سلطنت اعلیحضرت را مردم تضمین کردند)، قدرت را از او سلب کند، منتهی چون حواریون مسیح ایران تاریخ را به بخشهای خوشایند و ناخوشایند تقسیم میکنند و از سویی در پیله تنگ آداب مشروطیت دُوَل به غلط فکر میکنند با قانون اساسی مُدَوَّن با اساس شدند باید این حماقت و بلاهت را، که آن به اصطلاح نیروهای مدعی نجات ایران خودشان عامل اصلی تضعیف و سقوط نهاد سلطنت بودند، بلأخره به نحوی بپوشانند. بله، خلع دو شاه و سلسله قاجار (بخوانید به رأیگذاشتن اساس و انتخاب پادشاه در آن زمان برای آنها شیرین است) اما هنگامی که پس از گذشت چند دهه (ملت مجددا به این نتیجه میرسد که اساس را به رأی بگذارد و در تعاقب احمدشاه، شاهان بعدی را خلع کند تلختر از هر زهر است؟) طبیعی است، اگر ایده این است که - آنطور که فروغی میگوید ملت اساس را به واسطه نمایندگان/وکلاء تأسيس میکند و سلطنت را مردم تضمین میکنند - میتوان اساس را به رأی گذاشت، بنابراین میتوان هر مرتبه با این ایده که کشور از دست رفت، اساس و نهاد سلطنت را به رأی گذاشت تا دوباره سر بزنگاه ققنوس در راستای برخاستن از خاکستر خودش تقلاهایی بکند و قس علیهذا الی یوم القیامة؛ این چه تناقضی در قرائت تاریخ است؟ البته که ایدهها پیامد دارند.
نتیجه: برای من قاجار به همان اندازه مهم است که سلسلههای بعدی؛ در این میان آنچه مهم تلقی میشود حقیقت امر است. اینکه مدعیان نجات ایران با افراطکاریها - مثلا تأسيس دیرکتوار - از متهمان ردیف اول و بنیانگذار سقوط تدریجی سلطنت در ایران هستند.
@denkenfurdenken
درباره دوره سلطنت ناصرالدینشاه قاجار میگویند: " او پادشاهی بود که فرمانش از سی کیلومتری طهران فراتر نمیرفت. "
و مفهوم مخالفی که از این جمله مدِّنظر قرار میدهند این است که وظیفه شاه است حکم کند مثلا در اصفهان دانشآموزها چه چیزی بخوانند یا نخوانند - اگرچه ناصرالدینشاه آن چنان قدرتی نداشت که بخواهد بگوید چه کسی باید چه چیزی بخواند یا نخواند. او میتوانست حکم صادر کند اما اساسا در عمل، نیروها بودند که میتوانستند به هر بهانهای فرمان شاه را نادیده بگیرند یا حتی جلوی او بایستند، چنان که در قرارداد رویترز این اتفاق افتاد، تا جایی که ناصرالدینشاه قدرت نداشت بتواند یک تنه در برابر نیروهای مخالف (خصوصا روحانیت) مقاومت نماید و ارادهاش را در همین طهران اعمال کند چه برسد به این که ارادهاش در اصفهان نافذ باشد.
به هر حال، غرضم از اشاره به این مسئله این بود که بپرسم این چه مستبد، چه ستمگر یا چه شاه مطلقالعنانی است که اراده مطلقهاش را به صورت یکدست و به یک میزان در همه جا اعمال میکند، همه خرابیها به او ختم میشوند اما همزمان فرمانش از سی کیلومتری طهران فراتر نمیرود؟!
اندکی تأمل در پرسش تا بعد ...
و مفهوم مخالفی که از این جمله مدِّنظر قرار میدهند این است که وظیفه شاه است حکم کند مثلا در اصفهان دانشآموزها چه چیزی بخوانند یا نخوانند - اگرچه ناصرالدینشاه آن چنان قدرتی نداشت که بخواهد بگوید چه کسی باید چه چیزی بخواند یا نخواند. او میتوانست حکم صادر کند اما اساسا در عمل، نیروها بودند که میتوانستند به هر بهانهای فرمان شاه را نادیده بگیرند یا حتی جلوی او بایستند، چنان که در قرارداد رویترز این اتفاق افتاد، تا جایی که ناصرالدینشاه قدرت نداشت بتواند یک تنه در برابر نیروهای مخالف (خصوصا روحانیت) مقاومت نماید و ارادهاش را در همین طهران اعمال کند چه برسد به این که ارادهاش در اصفهان نافذ باشد.
به هر حال، غرضم از اشاره به این مسئله این بود که بپرسم این چه مستبد، چه ستمگر یا چه شاه مطلقالعنانی است که اراده مطلقهاش را به صورت یکدست و به یک میزان در همه جا اعمال میکند، همه خرابیها به او ختم میشوند اما همزمان فرمانش از سی کیلومتری طهران فراتر نمیرود؟!
اندکی تأمل در پرسش تا بعد ...
📚«عَهدِ جدید؛ تاریخ، فلسفه و سیاست»📚
درباره دوره سلطنت ناصرالدینشاه قاجار میگویند: " او پادشاهی بود که فرمانش از سی کیلومتری طهران فراتر نمیرفت. " و مفهوم مخالفی که از این جمله مدِّنظر قرار میدهند این است که وظیفه شاه است حکم کند مثلا در اصفهان دانشآموزها چه چیزی بخوانند یا نخوانند -…
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
به نظر من تمام کسانی که چشمانشان را به روی وحشت برابری/دموکراسی بستهاند کافی است اولا این جملات فریدریش آؤگوست فون هایک را با آب طلا بنویسند، سپس در جایی نصب کنند و پس از آن هر روز به عمق این جملات فکر کنند :
vielleicht hat die Tatsache, daß wir miterlebt haben, wie sich Millionen durch Stimmabgabe in völlige Abhängigkeit von einem Tyrannen gebracht haben, unsere Generation zu dem Verständnis verholfen, daß die Wahl der eigenen Regierung nicht notwendig die Sicherung der Freiheit bedeutet.
Friedrich August von Hayek, Die Verfassung der Freiheit, S, 19-20
شاید واقعیتی که ما با چشمان خود شاهد آن بودیم - این که چگونه میلیونها تن انسان با رأیدادن، خودشان را تحت فرمانبرداری تمامعیار یک جبار ( یعنی هیتلر) درآوردند، به نسل ما در فهم این مسئله کمک کند که انتخاب یک حکومت بالضروره به معنی تضمین آزادی و حراست از آزادی نیست.
هایک میخواهد چه بگوید؟! این که دموکراسی جوشنی مستحکم برای حراست از آزادی من نیست! بنابراین، چگونه میتوانم به ایدهای مانند دموکراسی اعتماد کنم که آزادیام را تضمین نمیکند؟!
تأمل 👆👆
vielleicht hat die Tatsache, daß wir miterlebt haben, wie sich Millionen durch Stimmabgabe in völlige Abhängigkeit von einem Tyrannen gebracht haben, unsere Generation zu dem Verständnis verholfen, daß die Wahl der eigenen Regierung nicht notwendig die Sicherung der Freiheit bedeutet.
Friedrich August von Hayek, Die Verfassung der Freiheit, S, 19-20
شاید واقعیتی که ما با چشمان خود شاهد آن بودیم - این که چگونه میلیونها تن انسان با رأیدادن، خودشان را تحت فرمانبرداری تمامعیار یک جبار ( یعنی هیتلر) درآوردند، به نسل ما در فهم این مسئله کمک کند که انتخاب یک حکومت بالضروره به معنی تضمین آزادی و حراست از آزادی نیست.
هایک میخواهد چه بگوید؟! این که دموکراسی جوشنی مستحکم برای حراست از آزادی من نیست! بنابراین، چگونه میتوانم به ایدهای مانند دموکراسی اعتماد کنم که آزادیام را تضمین نمیکند؟!
تأمل 👆👆
📚«عَهدِ جدید؛ تاریخ، فلسفه و سیاست»📚
به نظر من تمام کسانی که چشمانشان را به روی وحشت برابری/دموکراسی بستهاند کافی است اولا این جملات فریدریش آؤگوست فون هایک را با آب طلا بنویسند، سپس در جایی نصب کنند و پس از آن هر روز به عمق این جملات فکر کنند : vielleicht hat die Tatsache, daß wir miterlebt…
پانوشت :
بهروز زواریان
چگونه میتوانم به ایدهای مثل دموکراسی اعتماد کنم که یک مرتبه در تاریخ از راه کاملا مشروع و قانونی یک جبار/ستمگر را به قدرت رسانده است؟ بله، آدولف هیتلر به واسطه سازوکارهای کاملا مشروع و قانونی تعبیهشده در واقعیت جمهوری وایمار به قدرت رسید! پس چه کسی در مقابل من شهادت میدهد و مطلقا تضمین میکند که در آینده از بطن همین سازوکارهای قانونی و مشروع دموکراتیک، یک جبار دیگر ظاهر نشود؟! باز هم استدلالی متقن بر این که کتابچه قانون اساسی وضعی (که رسماً بیارزش است) بدون نیروهایی که بتوانند در عمل قدرت یکدیگر را مهار کنند، جز کاغذپارهای بیارزش نیست!
به عبارت بهتر، صرفاً الفاظ بیارزش اما شیک قوانین اساسی مثلاً مدرن - خصوصا اگر ترجمهای از روی سایر قوانین اساسی باشند - نه تنها قدرت را مهار نمیکنند بلکه بالعکس، قدرت است که قدرت را در عمل مهار میکند چنان که اشراف و خوانین و روحانیون پیش از فاجعه قوانین اساسی مدون میتوانستند پادشاه را مهار کنند، چنان که در جاهایی پادشاه و اشراف در اتحاد با هم میتوانستند روحانیون را مهار کنند و قس علیهذا...
همینطور، چه کسی در مقابل من شهادت میدهد و از آینده و آبرویش مایه میگذارد تا به صورت مطلق بگوید و در واقع در مقابل همگان تضمین کند که در شرایط دموکراسی، یعنی در جایی که قدرتی وجود ندارد تا مردم را مهار کند، یک جبار دیگر ظاهر نمیشود؟! 🤷♂
یعنی، چه واقعیتی وجود دارد، در حقیقت کدام واقعیت، کدام نظم است که به صورت مطلق ، آزادی را تضمین مینماید و از آن حراست میکند؟! اگر این وضعیت دموکراسی نیست، پس چیست؟!
بهروز زواریان
چگونه میتوانم به ایدهای مثل دموکراسی اعتماد کنم که یک مرتبه در تاریخ از راه کاملا مشروع و قانونی یک جبار/ستمگر را به قدرت رسانده است؟ بله، آدولف هیتلر به واسطه سازوکارهای کاملا مشروع و قانونی تعبیهشده در واقعیت جمهوری وایمار به قدرت رسید! پس چه کسی در مقابل من شهادت میدهد و مطلقا تضمین میکند که در آینده از بطن همین سازوکارهای قانونی و مشروع دموکراتیک، یک جبار دیگر ظاهر نشود؟! باز هم استدلالی متقن بر این که کتابچه قانون اساسی وضعی (که رسماً بیارزش است) بدون نیروهایی که بتوانند در عمل قدرت یکدیگر را مهار کنند، جز کاغذپارهای بیارزش نیست!
به عبارت بهتر، صرفاً الفاظ بیارزش اما شیک قوانین اساسی مثلاً مدرن - خصوصا اگر ترجمهای از روی سایر قوانین اساسی باشند - نه تنها قدرت را مهار نمیکنند بلکه بالعکس، قدرت است که قدرت را در عمل مهار میکند چنان که اشراف و خوانین و روحانیون پیش از فاجعه قوانین اساسی مدون میتوانستند پادشاه را مهار کنند، چنان که در جاهایی پادشاه و اشراف در اتحاد با هم میتوانستند روحانیون را مهار کنند و قس علیهذا...
همینطور، چه کسی در مقابل من شهادت میدهد و از آینده و آبرویش مایه میگذارد تا به صورت مطلق بگوید و در واقع در مقابل همگان تضمین کند که در شرایط دموکراسی، یعنی در جایی که قدرتی وجود ندارد تا مردم را مهار کند، یک جبار دیگر ظاهر نمیشود؟! 🤷♂
یعنی، چه واقعیتی وجود دارد، در حقیقت کدام واقعیت، کدام نظم است که به صورت مطلق ، آزادی را تضمین مینماید و از آن حراست میکند؟! اگر این وضعیت دموکراسی نیست، پس چیست؟!
📚 شماره چهلویکم مجله قلمیاران در ۳۶۰ صفحه از امروز از محلهای مخصوص تهیه مطبوعات و کتابفروشیهای سراسر کشور قابل تهیه است. مخاطبین عزیز مجله میتوانند برای تهیه این شماره به کتابفروشیها یا دکههای مطبوعات مراجعه کرده یا با شماره تلفن همراه ۰۹۳۵۶۶۱۷۹۰۹ تماس حاصل کنند. دوستانی که تمایل دارند میتوانند با پرداخت هزینه روی جلد مجله به شماره کارت :
۶۰۳۷۹۹۷۳۲۱۶۰۳۸۵۵
به نام سر کار خانم آذر ارکانی، مجله را از طریق پست درب منزل دریافت کنند.
...
برخی موضوعات این شماره عبارتاند از :
آقامحمدخان قاجار: «خواجه خونریز یا وارث تخت کیانی»
مقالهای درباره عجز فلسفه سیاسی از توضیح توتالیتاریسم :«پییر منان»
اقتصاد انسانی : «راجر اسکروتن»
سقوط ساسانیان:«پیتر کریستینسن »
مقالهای بروس فرونن درباره ویرانی تحت عنوان حقوق بشر
نومینالیسم :«آباء پستمدرنیسم و مارکسیسم فرهنگی ».
▪instagram.com/ghalamyaran
▪@ghalamyaran
۶۰۳۷۹۹۷۳۲۱۶۰۳۸۵۵
به نام سر کار خانم آذر ارکانی، مجله را از طریق پست درب منزل دریافت کنند.
...
برخی موضوعات این شماره عبارتاند از :
آقامحمدخان قاجار: «خواجه خونریز یا وارث تخت کیانی»
مقالهای درباره عجز فلسفه سیاسی از توضیح توتالیتاریسم :«پییر منان»
اقتصاد انسانی : «راجر اسکروتن»
سقوط ساسانیان:«پیتر کریستینسن »
مقالهای بروس فرونن درباره ویرانی تحت عنوان حقوق بشر
نومینالیسم :«آباء پستمدرنیسم و مارکسیسم فرهنگی ».
▪instagram.com/ghalamyaran
▪@ghalamyaran
♻️سرطان خون را نمیتوان با تزریق سلول سرطانی به خون درمان کرد.
✍ بهروز زواریان
💪 دولتگرایان همیشه به جای حل مسئله، صورت مسئله را پاک میکنند در حالی که تا زمانی که در نظمی آزاد، رقابت وجود نداشته باشد، یعنی دولت بوروکراتیک اداری وجود داشته باشد، تفاوتی نمیکند چه کسی -اعم از یک سوسیالیست یا جمهوریخواه یا سلطنتطلب با نسخهپیچیدن - میخواهد قدرت را در دست بگیرد.
=====
💠 با توجه به نکته فوق، دستهای از همیشه ناراضیان وجود دارند که تصور میکنند در جایی که مشکلات اقتصادی بیداد میکنند با یک تغییر دفعی احتمالاً بخش اعظم مشکلات حل میشوند یا دستکم کاهش پیدا میکنند. در این راستا، در برابر همین جریان میخواهم مجددا به این گفته الکسی دوتوکویل ارجاع بدهم که میگفت«فقط آزادی است که میتواند تباهیهایی را که سرشت چنین جوامعی هستند از میان بردارد و فقط آزادی است که میتواند مردم را از انزوا و فردیت خارج نماید و وادار به مناسبات با یکدیگر کند.» بسیار خوب! آیا کسانی که میگویند تغییرات دفعی کارگشا هستند همین امروز حاضر هستند و آمادگی دارند کاری ساده را به سرانجام برسانند؟! یعنی به محض تغییر مدنظرشان، اساساً به عنوان تکلیفشان به حکم «واجب عینی» ساختار گمرک را حذف کنند تا من بتوانم به صورت کاملاً «آزاد» بین محصولات شرکتهایی که بهترین کالاها را با مناسبترین قیمت عرضه میکنند و برخی از کالاهای داخلی که اساساً فاقد کیفیت هستند، محصولات شرکتهایی را خریداری کنم که واجد بهترین کیفیت و مناسبترین قیمت هستند؟!
💠 یا باید فرض کنیم این جریان حاضر نیست تحمل کند که چرا من باید با سوق پیدا کردن به سمت محصولات با کیفیت، عامل ورشکستگی تولیدکننده داخلی باشم؟! لذا استدلال کنند که نمیتوان گمرک را حذف کرد. در این صورت با یک تغییر دفعی کدامین آزادی را برای من به ارمغان آوردهاند؟ یا مجدداً انحصار و مجدداً مجبورکردن من به این که بین یکسری از محصولات محدود بیکیفیت باید یکی را انتخاب کنم؟! یا شاید این جریان نمیتواند ببیند که زیر بار سنگین این گزاره خرد میشود که دقیقاً در همان مسیر مسدودی گرفتار شده است که با یک تغییر دفعی میخواست آن را بگشاید؟
❄️ اجازه دهید مثالی مطرح کنم: این اصلی ساده است که در صورت حذف کامل گمرک - که وجودش به نفع تولید منحط داخل باعث افزایش قیمت نجومی کالاهای وارداتی میشود - خودروهایی که کاملاً آزاد وارد میشوند نمیخواهند مسیر تولیدکننده داخلی را مسدود کنند بلکه «خریدار/مشتری» است که در «نظم آزاد مبتنی بر رقابت» انتخاب میکند بین خودرویی با کیفیت و قیمتمناسب و خودرویی که ورق بدنه آن با تصادفی ساده نابود میشود، کدام یک را انتخاب کند. در این شرایط فقدان کمرگ، کسانی که شعارشان اعطای آزادی بود ناگهان به سان آفتابپرست تغییر رنگ میدهند و در مسیر حمایت از تولیدکننده داخلی مجبور میشوند با سیلیخوردن از واقعیت به «الزامات عمل» تن بدهند و با ایجاد گمرک و انحصار، من و شما را برای جلوگیری از آشوب کارگرانی که به خاطر فعل ما در خرید کالاهای باکیفیت بیکار شدهاند، ناچار به خرید مثلاً خودرویی کنند که خودشان میخواهند. پس چرا تغییر؟! این مثال را به استثنای اندک تولیدات محدود با کیفیت مثل چرم تولید کفش و تولید فرش و کالاهایی از این دست، در مقایس وسیع در نظر بگیرید! اکنون کسانی که تصور میکردند یک تغییر دفعی چاره حل بحران اقتصاد است از واقعیت سیلی میخورند و خودشان وارد همان مسیر مسدودی میشوند که پیش از این مانند کودکی لوس و سادهلوح به نظم قبلی رحم نمیکردند و تصور میکردند برای گشودن انسداد باید دفعتا تغییر ایجاد کنند. مخلص کلام این است که باشد، اگر تصور میکنید تغییر دفعی چاره کار است، خواست کسانی که معنای آزادی را میفهمند این است که اگر شما پیشقدم شدهاید، در نخستین گام، گمرک را در مقیاس وسیع حذف کنید و در حالی که آزاد هستید تولید کنید تا بفروشید، شرایط به گونهای باشد تا من بتوانم به صورت کاملاً آزاد و «در فضایی مبتنی بر رقابت»، هر آنچه را که میخواهم با بهترین کیفیت و مناسبترین قیمت تهیه کنم - با این قید که عقل سلیم من میگوید باید پولم را برای کالایی خرج کنم که میدانم واقعاً باکیفیت و قیمت آن مناسب است.
💠 به عبارت دیگر، عقل سلیم من بین خودرویی که ورق بدنه آن در تصادف کمترین آسیب را متحمل میشود و ورق بدنه خودرویی که پس از تصادف باید با تیغ از سطح زمین جمع شود قطعاً اولی را انتخاب میکند!
💠 بسیار خوب! در صورتی که جریان خواهان تغییر دفعی - (با این ادعا که آزاد نیستیم پس باید با تغییر دفعی آزاد شویم [آزادی از چه چیزی؟]) - میخواهد مجددا با ایجاد گمرک و انحصار، آزادی من را سلب کند، میتواند از هر چیزی سخن بگوید و هر یاوه و حرف و توجیه مفتی را برای فرار از واقعیت سر هم کند، جز این که برای من آزادی به ارمغان آورده است.
✍ بهروز زواریان
💪 دولتگرایان همیشه به جای حل مسئله، صورت مسئله را پاک میکنند در حالی که تا زمانی که در نظمی آزاد، رقابت وجود نداشته باشد، یعنی دولت بوروکراتیک اداری وجود داشته باشد، تفاوتی نمیکند چه کسی -اعم از یک سوسیالیست یا جمهوریخواه یا سلطنتطلب با نسخهپیچیدن - میخواهد قدرت را در دست بگیرد.
=====
💠 با توجه به نکته فوق، دستهای از همیشه ناراضیان وجود دارند که تصور میکنند در جایی که مشکلات اقتصادی بیداد میکنند با یک تغییر دفعی احتمالاً بخش اعظم مشکلات حل میشوند یا دستکم کاهش پیدا میکنند. در این راستا، در برابر همین جریان میخواهم مجددا به این گفته الکسی دوتوکویل ارجاع بدهم که میگفت«فقط آزادی است که میتواند تباهیهایی را که سرشت چنین جوامعی هستند از میان بردارد و فقط آزادی است که میتواند مردم را از انزوا و فردیت خارج نماید و وادار به مناسبات با یکدیگر کند.» بسیار خوب! آیا کسانی که میگویند تغییرات دفعی کارگشا هستند همین امروز حاضر هستند و آمادگی دارند کاری ساده را به سرانجام برسانند؟! یعنی به محض تغییر مدنظرشان، اساساً به عنوان تکلیفشان به حکم «واجب عینی» ساختار گمرک را حذف کنند تا من بتوانم به صورت کاملاً «آزاد» بین محصولات شرکتهایی که بهترین کالاها را با مناسبترین قیمت عرضه میکنند و برخی از کالاهای داخلی که اساساً فاقد کیفیت هستند، محصولات شرکتهایی را خریداری کنم که واجد بهترین کیفیت و مناسبترین قیمت هستند؟!
💠 یا باید فرض کنیم این جریان حاضر نیست تحمل کند که چرا من باید با سوق پیدا کردن به سمت محصولات با کیفیت، عامل ورشکستگی تولیدکننده داخلی باشم؟! لذا استدلال کنند که نمیتوان گمرک را حذف کرد. در این صورت با یک تغییر دفعی کدامین آزادی را برای من به ارمغان آوردهاند؟ یا مجدداً انحصار و مجدداً مجبورکردن من به این که بین یکسری از محصولات محدود بیکیفیت باید یکی را انتخاب کنم؟! یا شاید این جریان نمیتواند ببیند که زیر بار سنگین این گزاره خرد میشود که دقیقاً در همان مسیر مسدودی گرفتار شده است که با یک تغییر دفعی میخواست آن را بگشاید؟
❄️ اجازه دهید مثالی مطرح کنم: این اصلی ساده است که در صورت حذف کامل گمرک - که وجودش به نفع تولید منحط داخل باعث افزایش قیمت نجومی کالاهای وارداتی میشود - خودروهایی که کاملاً آزاد وارد میشوند نمیخواهند مسیر تولیدکننده داخلی را مسدود کنند بلکه «خریدار/مشتری» است که در «نظم آزاد مبتنی بر رقابت» انتخاب میکند بین خودرویی با کیفیت و قیمتمناسب و خودرویی که ورق بدنه آن با تصادفی ساده نابود میشود، کدام یک را انتخاب کند. در این شرایط فقدان کمرگ، کسانی که شعارشان اعطای آزادی بود ناگهان به سان آفتابپرست تغییر رنگ میدهند و در مسیر حمایت از تولیدکننده داخلی مجبور میشوند با سیلیخوردن از واقعیت به «الزامات عمل» تن بدهند و با ایجاد گمرک و انحصار، من و شما را برای جلوگیری از آشوب کارگرانی که به خاطر فعل ما در خرید کالاهای باکیفیت بیکار شدهاند، ناچار به خرید مثلاً خودرویی کنند که خودشان میخواهند. پس چرا تغییر؟! این مثال را به استثنای اندک تولیدات محدود با کیفیت مثل چرم تولید کفش و تولید فرش و کالاهایی از این دست، در مقایس وسیع در نظر بگیرید! اکنون کسانی که تصور میکردند یک تغییر دفعی چاره حل بحران اقتصاد است از واقعیت سیلی میخورند و خودشان وارد همان مسیر مسدودی میشوند که پیش از این مانند کودکی لوس و سادهلوح به نظم قبلی رحم نمیکردند و تصور میکردند برای گشودن انسداد باید دفعتا تغییر ایجاد کنند. مخلص کلام این است که باشد، اگر تصور میکنید تغییر دفعی چاره کار است، خواست کسانی که معنای آزادی را میفهمند این است که اگر شما پیشقدم شدهاید، در نخستین گام، گمرک را در مقیاس وسیع حذف کنید و در حالی که آزاد هستید تولید کنید تا بفروشید، شرایط به گونهای باشد تا من بتوانم به صورت کاملاً آزاد و «در فضایی مبتنی بر رقابت»، هر آنچه را که میخواهم با بهترین کیفیت و مناسبترین قیمت تهیه کنم - با این قید که عقل سلیم من میگوید باید پولم را برای کالایی خرج کنم که میدانم واقعاً باکیفیت و قیمت آن مناسب است.
💠 به عبارت دیگر، عقل سلیم من بین خودرویی که ورق بدنه آن در تصادف کمترین آسیب را متحمل میشود و ورق بدنه خودرویی که پس از تصادف باید با تیغ از سطح زمین جمع شود قطعاً اولی را انتخاب میکند!
💠 بسیار خوب! در صورتی که جریان خواهان تغییر دفعی - (با این ادعا که آزاد نیستیم پس باید با تغییر دفعی آزاد شویم [آزادی از چه چیزی؟]) - میخواهد مجددا با ایجاد گمرک و انحصار، آزادی من را سلب کند، میتواند از هر چیزی سخن بگوید و هر یاوه و حرف و توجیه مفتی را برای فرار از واقعیت سر هم کند، جز این که برای من آزادی به ارمغان آورده است.
ادامه متن بالا 🔻🔻
💠 از همینرو، گذشته از مراقبت از ذهن در برابر هر نوع ایدئولوژی باید مراقب باشیم فریب دولتگرایان را نخوریم که مفهوم «اژدهای هفتسر» الحق منطبق بر و زیبنده «دولت بوروکراتیک مدرنی» است که ساختهاند تا تصمیم بگیرند آزادی را سلاخی کنند و در حال زمزمه «فانا فیما أنا طالب کالحیران»، با دهانی خشک، آزادی سواره و آنها پیاده دنبال آزادیای بدوند که در نظم قدیم کهن وجود داشت و این چه «حوالت تاریخی» رقتانگیزی است؛ سادهلوحانی که میخواهند برای حل مشکلات و بحران اقتصاد و تورم، به جای پافشاری بر «تحقق و تعین آزادی» (که دولت بوروکراتیک مدرن، نخستین قصاب متبحر آزادی است)، صورت مسئله را پاک کنند و در پاسخ به ناکارآمدی سوسیالیسم، خواسته یا ناخواسته سوسیالیسم بیشتر و دولت بزرگتر رفاه، و در نتیجه آنها، بحران اقتصادی وحشتناکتر و فجایع اخلاقی بیشتری را تحمیل کنند.
▪️اکنون به آن پارگراف عمیق و درخشان الکسی دوتوکویل بازگردید، در آن غور کنید و محتوایش را با واقعیت ذات دولت مدرن تطبیق دهید که اساساً علیالظاهر به همگان میگوید آزاد هستید در حالی که در خفی، پس از دین به عنوان مقدسترین میراث، دیگر میراث مقدس بشریت یعنی آزادی را به ورطه نابودی کشاند. الکسی دوتوکویل، که به ایالات متحده آمریکا سفر کرده و «نظم آزاد» آنجا را از نظر گذرانده بود و در عین حال شهود میکرد که اژدهای شوم هفتسر ۱۷۸۹ همچون بلایی که بر سر دین آورد، پس از فرانسه چه بلایی بر سر آزادی بشریت خواهد آورد، به صراحت میگفت:«آزادی و فقط آزادی است که میتواند تباهیهایی را که سرشت این جوامع مدرن [بوروکراتیک] هستند از میان بردارد و فقط آزادی است که میتواند اعضای این جامعه را از انزوا درآورد که درون آن، یک شخص فقط سرگرم امور شخصی خودش است و به دیگران کاری ندارد؛ زیرا فقط آزادی است که انسانها را به تماس با هم وامیدارد و به آنها احساس عضویت فعال را در جامعه میبخشد و فقط در جامعه شهروندان آزاد است که هر انسانی میتواند با سایر شهروندان نشست داشته باشد، به گفتههای آنها گوش فرا دهد و با آنها تبادلنظر کند تا سرانجام به توافقی درباره مصالح همگانی دست پیدا کنند. نهایتاً آزادی است که میتواند اذهان انسانها را به فراسوی مالپرستی محض و تنگنظریهای شخصی سوق دهد . »
@denkenfurdenken
💠 از همینرو، گذشته از مراقبت از ذهن در برابر هر نوع ایدئولوژی باید مراقب باشیم فریب دولتگرایان را نخوریم که مفهوم «اژدهای هفتسر» الحق منطبق بر و زیبنده «دولت بوروکراتیک مدرنی» است که ساختهاند تا تصمیم بگیرند آزادی را سلاخی کنند و در حال زمزمه «فانا فیما أنا طالب کالحیران»، با دهانی خشک، آزادی سواره و آنها پیاده دنبال آزادیای بدوند که در نظم قدیم کهن وجود داشت و این چه «حوالت تاریخی» رقتانگیزی است؛ سادهلوحانی که میخواهند برای حل مشکلات و بحران اقتصاد و تورم، به جای پافشاری بر «تحقق و تعین آزادی» (که دولت بوروکراتیک مدرن، نخستین قصاب متبحر آزادی است)، صورت مسئله را پاک کنند و در پاسخ به ناکارآمدی سوسیالیسم، خواسته یا ناخواسته سوسیالیسم بیشتر و دولت بزرگتر رفاه، و در نتیجه آنها، بحران اقتصادی وحشتناکتر و فجایع اخلاقی بیشتری را تحمیل کنند.
▪️اکنون به آن پارگراف عمیق و درخشان الکسی دوتوکویل بازگردید، در آن غور کنید و محتوایش را با واقعیت ذات دولت مدرن تطبیق دهید که اساساً علیالظاهر به همگان میگوید آزاد هستید در حالی که در خفی، پس از دین به عنوان مقدسترین میراث، دیگر میراث مقدس بشریت یعنی آزادی را به ورطه نابودی کشاند. الکسی دوتوکویل، که به ایالات متحده آمریکا سفر کرده و «نظم آزاد» آنجا را از نظر گذرانده بود و در عین حال شهود میکرد که اژدهای شوم هفتسر ۱۷۸۹ همچون بلایی که بر سر دین آورد، پس از فرانسه چه بلایی بر سر آزادی بشریت خواهد آورد، به صراحت میگفت:«آزادی و فقط آزادی است که میتواند تباهیهایی را که سرشت این جوامع مدرن [بوروکراتیک] هستند از میان بردارد و فقط آزادی است که میتواند اعضای این جامعه را از انزوا درآورد که درون آن، یک شخص فقط سرگرم امور شخصی خودش است و به دیگران کاری ندارد؛ زیرا فقط آزادی است که انسانها را به تماس با هم وامیدارد و به آنها احساس عضویت فعال را در جامعه میبخشد و فقط در جامعه شهروندان آزاد است که هر انسانی میتواند با سایر شهروندان نشست داشته باشد، به گفتههای آنها گوش فرا دهد و با آنها تبادلنظر کند تا سرانجام به توافقی درباره مصالح همگانی دست پیدا کنند. نهایتاً آزادی است که میتواند اذهان انسانها را به فراسوی مالپرستی محض و تنگنظریهای شخصی سوق دهد . »
@denkenfurdenken
متنی که مشاهده میکنید مربوط به نظر یکی از شهروندان آمریکا درباره نامزدهای انتخابات ایالات متحده است. او میگوید: بازنده نهایی مناظره دیشب، خود مردم آمریکا بودند، سپس میپرسد به هر دو نامزد نگاه کنید و از خودتان بپرسید آیا این بهترین کاری است که ما میتوانیم برای کشور انجام دهیم؟
و پاسخ میدهد: اگر پدران بنیانگذار در قید حیات بودند و مشاهده میکردند که ما با کشور چه کردهایم دوباره طغیان میکردند.
راستش میخواهم بگویم برای من و عده قلیلی که دولتمردان قلمرو خطیر سیاست را پیش چشم حاضر دارند، اگرچه ترامپ به خاطر برخی ایدههایش از جمله قطع مالیات به شرط نگهداری از والدین سالمند مهم است اما در مجموع در برابر بلندقامتان بنیانگذار جز کتولهای مبتذل نیست. در این راستا، این شهروند باید توضیح میداد که به تعبیر لرد اکتون، قانون اساسی آمریکا به دور از این که محصول انقلابی دموکراتیک باشد، واکنشی قدرتمند علیه دموکراسی بود، در واقع پدران بنیانگذار تنها آمریکایی که نمیخواستند، آمریکایی بود که به جای فرهیختهها، ملاکین و اشرافزادهها، لزبینها، گِیها، فمینیستها، سلبریتیها، مهاجران، و... در سیاست سهمی داشته باشند.
و پاسخ میدهد: اگر پدران بنیانگذار در قید حیات بودند و مشاهده میکردند که ما با کشور چه کردهایم دوباره طغیان میکردند.
راستش میخواهم بگویم برای من و عده قلیلی که دولتمردان قلمرو خطیر سیاست را پیش چشم حاضر دارند، اگرچه ترامپ به خاطر برخی ایدههایش از جمله قطع مالیات به شرط نگهداری از والدین سالمند مهم است اما در مجموع در برابر بلندقامتان بنیانگذار جز کتولهای مبتذل نیست. در این راستا، این شهروند باید توضیح میداد که به تعبیر لرد اکتون، قانون اساسی آمریکا به دور از این که محصول انقلابی دموکراتیک باشد، واکنشی قدرتمند علیه دموکراسی بود، در واقع پدران بنیانگذار تنها آمریکایی که نمیخواستند، آمریکایی بود که به جای فرهیختهها، ملاکین و اشرافزادهها، لزبینها، گِیها، فمینیستها، سلبریتیها، مهاجران، و... در سیاست سهمی داشته باشند.
📚«عَهدِ جدید؛ تاریخ، فلسفه و سیاست»📚
متنی که مشاهده میکنید مربوط به نظر یکی از شهروندان آمریکا درباره نامزدهای انتخابات ایالات متحده است. او میگوید: بازنده نهایی مناظره دیشب، خود مردم آمریکا بودند، سپس میپرسد به هر دو نامزد نگاه کنید و از خودتان بپرسید آیا این بهترین کاری است که ما میتوانیم…
شاهد من برای قوت این استدلال که همه بنیانگذاران بر سر آن متفقالقول بودند، گزاره آقای گری تحت این عنوان است که مفاسدی که ما (پیش از فیلادلفیا) تجربه کردیم از افراط در دموکراسی نشئت گرفته بودند. در غیر این صورت جمعشدن حاذقان "عمل و نظر" در فیلادلفیا برای تعیین تکلیف سرنوشت آمریکا چه وجهی میتوانست داشته باشد؟! تنها خلا باقیمانده این است که بنیانگذاران تصور میکردند سیستمی که ساختهاند همیشه مبتنی بر مالکیت و ملّاکین باقی میماند.
رونوشت: به کسانی که با بستن عنوان پرزیدنت به روسای جمهور مدِّنظر خودشان در آمریکا تصور میکنند مشتی مبتذل که هوادارانشان لزبینها، گِیها، جامعه LGBTQI، فمینیستها، سلبریتیها، مهاجران و... هم هستند، میتوانند جای پدران بنیانگذاری را بگیرند که اگر زنده بودند دقیقا علیه همین نظم طغیان میکردند. قاعده ساده است: اگر بلندقامتان عرض اندام نکنند، قطعا جا برای کتولهها باز است.
برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به شماره ۳۱ مجله قلمیاران مراجعه کنید که در باب موضوع انقلاب آمریکا تحت عنوان «تاج بر سر رئیسجمهور؛ تاملی بر قانون اساسی آمریکا: از اعلامیه استقلال تا فیلادلفیا» ، مزین به قلمهای صریح و درخشان متفکرانی اعمِّ از لرد اکتون، راسل آموس کرک و... است که از قضا چون در قید حیات نیستند، جا برای جولان فرومایگان تحت عنوان متفکران باز شده است.
نیز رونوشت: و طلب آرامش برای روح بنیانگذاران که عمل و نظر آنها را در مقابل آمریکای قرن بیستویکم قرار دادم؛ مقایسهای که برای نشاندادن وزن و مایه و ابتذال سیاست از آن گریزی نبود.
____
این گزاره در پاسخ به استدلال آن شهروند نیز در نوع خودش جالب توجه است :
Morganjudy has said: The american people gave us this #shit sandwich 😄
رونوشت: به کسانی که با بستن عنوان پرزیدنت به روسای جمهور مدِّنظر خودشان در آمریکا تصور میکنند مشتی مبتذل که هوادارانشان لزبینها، گِیها، جامعه LGBTQI، فمینیستها، سلبریتیها، مهاجران و... هم هستند، میتوانند جای پدران بنیانگذاری را بگیرند که اگر زنده بودند دقیقا علیه همین نظم طغیان میکردند. قاعده ساده است: اگر بلندقامتان عرض اندام نکنند، قطعا جا برای کتولهها باز است.
برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به شماره ۳۱ مجله قلمیاران مراجعه کنید که در باب موضوع انقلاب آمریکا تحت عنوان «تاج بر سر رئیسجمهور؛ تاملی بر قانون اساسی آمریکا: از اعلامیه استقلال تا فیلادلفیا» ، مزین به قلمهای صریح و درخشان متفکرانی اعمِّ از لرد اکتون، راسل آموس کرک و... است که از قضا چون در قید حیات نیستند، جا برای جولان فرومایگان تحت عنوان متفکران باز شده است.
نیز رونوشت: و طلب آرامش برای روح بنیانگذاران که عمل و نظر آنها را در مقابل آمریکای قرن بیستویکم قرار دادم؛ مقایسهای که برای نشاندادن وزن و مایه و ابتذال سیاست از آن گریزی نبود.
____
این گزاره در پاسخ به استدلال آن شهروند نیز در نوع خودش جالب توجه است :
Morganjudy has said: The american people gave us this #shit sandwich 😄