Forwarded from دیرینهنگار (عبدالرضا شهبازی)
◽️حدود ۳۱۰ میلیون سال قبل، اواسط دورِ پنسیلوانین از دورهی کربونیفر
جایی در ایالت اوهایوی آمریکای امروزین
گیاهان درختشکلِ غولپیکر در جنگلی پُرمرداب سر به آسمان میسایند تا در هوایی سرشار از مه و بخار غلیظ پرتوهای نور بیشتری به چنگ آورند.
حاکمان عمدهی این جنگلِ دوران کُهن، درختشکلهای فَلسدار سیگیلاریا (Sigillaria)، در پشتزمینه، و لپیدودندرون (Lepidodendron)، در پیشزمینه است.
در جلوی تصویر دوزیستی به نام دیسراتوسوروس (diceratosaurus) از مردابی به بیرون میخزد.
- عبدالرضا شهبازی
◾️نقاشی از یوری پریماک
@dirinenegar
جایی در ایالت اوهایوی آمریکای امروزین
گیاهان درختشکلِ غولپیکر در جنگلی پُرمرداب سر به آسمان میسایند تا در هوایی سرشار از مه و بخار غلیظ پرتوهای نور بیشتری به چنگ آورند.
حاکمان عمدهی این جنگلِ دوران کُهن، درختشکلهای فَلسدار سیگیلاریا (Sigillaria)، در پشتزمینه، و لپیدودندرون (Lepidodendron)، در پیشزمینه است.
در جلوی تصویر دوزیستی به نام دیسراتوسوروس (diceratosaurus) از مردابی به بیرون میخزد.
- عبدالرضا شهبازی
◾️نقاشی از یوری پریماک
@dirinenegar
Forwarded from دیرینهنگار (عبدالرضا شهبازی)
در سال ۲۰۱۴ دیرینهشناسان موفق شدند در معدن سنگی در حوالی شهر هَمیلتون واقع در ایالت کانزاس آمریکا فسیل گونهای ماهی منقرضشده موسوم به آکانتودِس بریدجی (Acanthodes bridgei) را کشف کنند که حدود ۳۰۰ میلیون سال قبل (پنسیلوانینِ پسین، اواخر دورهی کربونیفر) میزیسته است.
این مکان که در آن روزگار کُهن احتمالاً تالابی کمعمق بوده است به شکلی استثنایی این ماهی ۱۰ سانتیمتری را به فسیل تبدیل کرده است به گونهای که آثاری از بافتِ چشمی این ماهی از بین نرفته، فسیل شده و قابل رویت است، چیزی که بسیار بسیار بهندرت ممکن است اتفاق بیفتد.
بافتهای نرم چشم تقریباً ۶۴ روز بعد از مرگ جانور متلاشی و تجزیه میشود ولی در مورد این ماهی، احتمالاً تا پیش از دفن کامل، بهسبب فعالیت برخی باکتریها، قشر نازکی از فسفات روی چشم را پوشانده است و مانع از تخریب کامل آن در رسوباتِ کماکسیژن شده است.
در آثار بافت چشمی این ماهی، گیرندههای نوری موسوم به سلولهای مخروطی و استوانهای دیده میشوند. این نخستین باری بود که سلولهای (کانیشدهی) استوانهای و مخروطی چشم یک مهرهدار کشف میشد.
وجود سلولهای مخروطی چشم (که ویژهی دید رنگی است) نشان میدهد ماهیها در ۳۰۰ میلیونسال قبل به احتمال زیاد دید رنگی داشتهاند. افزون بر کشف سلولهای استوانهای و مخروطی، محققان موفق شدند در چشم این ماهی رنگدانههای قهوهای نیز بیابند. هر سه یافته، همگی نشان از آن دارند که این ماهی هنگامی که در آبهای شور و کمعمق حرکت میکرده است نه تنها قادر بوده است در نور سپیدهدم و روز ببیند که به احتمال زیاد از دیدی رنگی هم برخوردار باشد.
این ماهی ۳۰۰ میلیونساله خویشاوند دور گاوماهیهایی است که در آکواریوم نگهداری میکنیم.
اصل مقاله را اینجا بخوانید.
- عبدالرضا شهبازی
@dirinenegar
این مکان که در آن روزگار کُهن احتمالاً تالابی کمعمق بوده است به شکلی استثنایی این ماهی ۱۰ سانتیمتری را به فسیل تبدیل کرده است به گونهای که آثاری از بافتِ چشمی این ماهی از بین نرفته، فسیل شده و قابل رویت است، چیزی که بسیار بسیار بهندرت ممکن است اتفاق بیفتد.
بافتهای نرم چشم تقریباً ۶۴ روز بعد از مرگ جانور متلاشی و تجزیه میشود ولی در مورد این ماهی، احتمالاً تا پیش از دفن کامل، بهسبب فعالیت برخی باکتریها، قشر نازکی از فسفات روی چشم را پوشانده است و مانع از تخریب کامل آن در رسوباتِ کماکسیژن شده است.
در آثار بافت چشمی این ماهی، گیرندههای نوری موسوم به سلولهای مخروطی و استوانهای دیده میشوند. این نخستین باری بود که سلولهای (کانیشدهی) استوانهای و مخروطی چشم یک مهرهدار کشف میشد.
وجود سلولهای مخروطی چشم (که ویژهی دید رنگی است) نشان میدهد ماهیها در ۳۰۰ میلیونسال قبل به احتمال زیاد دید رنگی داشتهاند. افزون بر کشف سلولهای استوانهای و مخروطی، محققان موفق شدند در چشم این ماهی رنگدانههای قهوهای نیز بیابند. هر سه یافته، همگی نشان از آن دارند که این ماهی هنگامی که در آبهای شور و کمعمق حرکت میکرده است نه تنها قادر بوده است در نور سپیدهدم و روز ببیند که به احتمال زیاد از دیدی رنگی هم برخوردار باشد.
این ماهی ۳۰۰ میلیونساله خویشاوند دور گاوماهیهایی است که در آکواریوم نگهداری میکنیم.
اصل مقاله را اینجا بخوانید.
- عبدالرضا شهبازی
@dirinenegar
Forwarded from دیرینهنگار (عبدالرضا شهبازی)
◽️زمانی که مایکل کرایتون رمان پرفروش خود را موسوم به «پارک ژوراسیک» در سال ۱۹۹۰ منتشر کرد نهتنها عموم مردم از امکان پیشنهادی بازسازی دایناسورها و تروسورهای منقرضشده در اعصار کُهن ذوق زده شدند که این ذوقزدگی به جمع نه چندان کمی از زیستشناسان، بهخصوص متخصصان ژنتیک، هم سرایت کرد و آنها را وا داشت تا بر اساس فرمول کرایتون دست به شبیهسازیِ خزندگان مخوف بزنند. این از معدود مواردی بود که علم داشت از تخیل و قصه (fiction) پیروی میکرد.
◽️دانشمندانِ به وجدآمده که رویای پارک واقعی ژوراسیک را در سر داشتند شبانهروز به کار مشغول شدند و دست به آزمایشهای مشابهی زدند و کوشیدند با استخراج DNA موجود در اندرون حشرات به دامافتاده در کهرباهای کُهن، دایناسورها و تروسورهای ازمیانرفته را بازسازی کنند و هر از گاهی نیز اخباری حاکی از موفقیتهای نسبی منتشر میکردند.
دههی ۱۹۹۰ خصوصاً نيمهی اولِ آن سرشار از اخباری از اين دست بود، ولی بهزودی معلوم شد آن DNAهایی كه از اين طريق استخراج شده بود در اصل DNAهای انسانی است كه از نفس، عطسه و يا عرقِ آزمايشگران وارد نمونه شده بوده است!
◽️در سال ۲۰۱۲، گروهی از دیرینهشناسان دانمارکی، استرالیایی، پرتغالی، چینی و نیوزلندی طی پژوهش مشترکی که بر روی ۱۵۸ نمونه از فسیل استخوان پای چند گونه از پرندگان غولپیکر منقرضشدهی موا (moa)، با قدمت ۶۰۰ تا ۸۰۰۰ ساله، انجام دادند نشان دادند که نیمهعمر ملکولهای DNA برابر با ۵۲۱ سال است.
این به معنی است که در ۵۲۱ سال نخست بعد از مرگ جاندار، اگر لاشه در شرایط نزدیک به ایدهآل هم حفظ شود، یعنی حدود ۱۳ درجهی سانتیگراد بالای صفر، نیمی از پیوندهای نوکلئوتیدی در ملکول DNA تخریب میشود. طی ۵۲۱ سال بعد، نیمی از نیمهی سالمِ باقیمانده هم تخریب میشود و این روند نیمهعمری تا تخریب کامل مولکول ادامه مییابد.
پژوهشگران پیشبینی کردند که اگر نمونهها در شرایط دماییِ کاملاً ایدهآل هم حفظ شوند، یعنی ۵ درجهی سانتیگراد زیر صفر، بعد از ۶ میلیون و ۸۰۰ هزار سال کل پیوندهای موجود در ملکول DNA به طور کامل نابود میشود.
این در صورتی است که خیلی زودتر از این بازهی زمانی، یعنی یک میلیون و ۵۰۰ هزار سال بعد از مرگ جاندار، DNA ناخوانا میشود و اطلاعات معناداری نمیتوان از آن استخراج کرد.
◽️با این وصف، نمیتوان به احیای DNAهایی که دستکم ۶۶ میلیون سال قبل صاحبان خود را از دست دادهاند امیدوار بود. برای احیای دایناسورهای منقرضشده شاید نزدیکترین راه رجوع به نمونههای زندهی امروزین، یعنی پرندگان، است و امید بستن به پیشرفت مهندسی معکوس ژنتیک.
- عبدالرضا شهبازی
@dirinenegar
◽️دانشمندانِ به وجدآمده که رویای پارک واقعی ژوراسیک را در سر داشتند شبانهروز به کار مشغول شدند و دست به آزمایشهای مشابهی زدند و کوشیدند با استخراج DNA موجود در اندرون حشرات به دامافتاده در کهرباهای کُهن، دایناسورها و تروسورهای ازمیانرفته را بازسازی کنند و هر از گاهی نیز اخباری حاکی از موفقیتهای نسبی منتشر میکردند.
دههی ۱۹۹۰ خصوصاً نيمهی اولِ آن سرشار از اخباری از اين دست بود، ولی بهزودی معلوم شد آن DNAهایی كه از اين طريق استخراج شده بود در اصل DNAهای انسانی است كه از نفس، عطسه و يا عرقِ آزمايشگران وارد نمونه شده بوده است!
◽️در سال ۲۰۱۲، گروهی از دیرینهشناسان دانمارکی، استرالیایی، پرتغالی، چینی و نیوزلندی طی پژوهش مشترکی که بر روی ۱۵۸ نمونه از فسیل استخوان پای چند گونه از پرندگان غولپیکر منقرضشدهی موا (moa)، با قدمت ۶۰۰ تا ۸۰۰۰ ساله، انجام دادند نشان دادند که نیمهعمر ملکولهای DNA برابر با ۵۲۱ سال است.
این به معنی است که در ۵۲۱ سال نخست بعد از مرگ جاندار، اگر لاشه در شرایط نزدیک به ایدهآل هم حفظ شود، یعنی حدود ۱۳ درجهی سانتیگراد بالای صفر، نیمی از پیوندهای نوکلئوتیدی در ملکول DNA تخریب میشود. طی ۵۲۱ سال بعد، نیمی از نیمهی سالمِ باقیمانده هم تخریب میشود و این روند نیمهعمری تا تخریب کامل مولکول ادامه مییابد.
پژوهشگران پیشبینی کردند که اگر نمونهها در شرایط دماییِ کاملاً ایدهآل هم حفظ شوند، یعنی ۵ درجهی سانتیگراد زیر صفر، بعد از ۶ میلیون و ۸۰۰ هزار سال کل پیوندهای موجود در ملکول DNA به طور کامل نابود میشود.
این در صورتی است که خیلی زودتر از این بازهی زمانی، یعنی یک میلیون و ۵۰۰ هزار سال بعد از مرگ جاندار، DNA ناخوانا میشود و اطلاعات معناداری نمیتوان از آن استخراج کرد.
◽️با این وصف، نمیتوان به احیای DNAهایی که دستکم ۶۶ میلیون سال قبل صاحبان خود را از دست دادهاند امیدوار بود. برای احیای دایناسورهای منقرضشده شاید نزدیکترین راه رجوع به نمونههای زندهی امروزین، یعنی پرندگان، است و امید بستن به پیشرفت مهندسی معکوس ژنتیک.
- عبدالرضا شهبازی
@dirinenegar
Forwarded from دیرینهنگار (عبدالرضا شهبازی)
تعریف واژهی دایناسور را در یک دایرﺓالمعارف بنام فارسی و دو فرهنگِ فارسیبهفارسی مشهور و پرکاربرد با هم بررسی میکنیم.
🔲 دایرﺓالمعارف فارسی (معروف به دایرﺓالمعارف مصاحب) به سرپرستیِ زندهیاد دکتر غلامحسین مصاحب و به همت انتشارات فرانکلین در سال ۱۳۴۵ شمسی منتشر شد. البته جلد نخست آن در این سال منتشر شد و دو مجلد بعدی در سالهای بعد.
این دانشنامه ذیل مدخل دایناسور، که البته آن را دینوزور ضبط کرده، مینویسد:
◾️«خزندهی خشکیِ زوالیافته از دوران مزوزوئیک، که طولش از یک تا حدود ۳۰ متر بوده. بعضی انواع آن گیاهخوار و برخی گوشتخوار بوده است. در پایان دورهی کرتاسه از میان رفته است.»
◽️امتیازات این تعریف یکی این است که بر خلاف تصور برخی که دایناسورها را هم خشکیزی و هم آبزی میدانند، آنها را صرفاً خشکیزی میداند که درستش هم همین است.
دوم اینکه به دو نوعِ گوشتخوار و گیاهخوار بودن آنها اشاره کرده است و سوم اینکه زمان انقراض آنها را در پایان دورهی کرتاسه نشان میدهد.
اما ایرادات:
اول: دایناسورها، گرچه در رخداد انقراضیِ K-Pg متحمل تلفات بسیار سنگینی شدند ولی دستهای از آنها که اجداد پرندگان امروز بودند جان سالم بهدر بردند، دگرگونیهای تکاملی بسیار به خود دیدند، متنوع شدند و تقریباً در جایجای زمین پراکنده شدند.
از همین رو، تمامی پرندگان دایناسور هستند و درست بههمین دلیل نمیتوانیم بگوییم دایناسورها در آن انقراض دستهجمعیِ بزرگ بهطور کامل از بین رفتند.
در واقع تمامی دایناسورهای غیرپرنده (non-avian) منقرض شدند ولی بخش کمی از دایناسورهای پرنده (avian) نجات یافتند.
البته این حقیقت که پرندگان دایناسورند در دههی ۱۳۴۰ شمسی (حدوداً دههی ۶۰ میلادی) چندان مطرح و شناخته شده نبوده است و از همین رو، نمیتوان چندان خردهای بر این دانشنامه گرفت.
دوم: دایناسورها تنوعِ اندازهای بسیار زیادی داشتند (چه از زمانی که در دورهی تریاس بهتدریج پدیدار شدند، چه هنگامی که در دورهی ژوراسیک به شکوفایی رسیدند و چه وقتی که در دورهی کرتاسه آخرین تنوعها و تکاملها را به خود دیدند.)
به همین دلیل، هم طولِ کوچکتر از یک متر داشتهاند، مثل دایناسورهای سردهی میکروراپتور، و هم طول بیش از ۳۰ متر، مثل دایناسورهای سردهی پاتاگوتایتان.
البته با در نظر گرفتن دایناسورهای امروزین، یعنی پرندگان، کوچکترین دایناسورِ طول تاریخِ حیات، تا جایی که میدانیم، مرغِ مگسِ زنبوری است که کمتر از ۲ گرم وزن و حدود ۵ سانتیمتر طول دارد و بومیِ کوبا است.
➖➖➖➖➖
🔲 فرهنگِ معاصر فارسی/ زندهیاد غلامحسین صدریافشار و همکاران/ انتشارت فرهنگ معاصر
این فرهنگِ فارسیبهفارسی دایناسور را چنین تعریف کرده است:
◾️«هر یک از خزندگان خشکی دوران مزوزوئیک، بهطول یک تا ۳۰ متر و با دست و پا و دمی دراز، که در برخی انواع پاها شبیه به پای پرندگان بوده است. برخی انواع گیاهخوار و برخی گوشتخوار بودهاند و در پایان دورهی کرتاسه از میان رفتهاند.»
◽️امتیازات این تعریف یکی اشاره به خشکیزی بودن دایناسورها و دیگری توجه به گوشتخوار و گیاهخوار بودن آنهاست.
اما ایرادات:
اول: دادن اندازهی نادرست برای همهی گونههای دایناسور است؛ تکرار اشتباه دانشنامهی مصاحب.
دوم: مشخصههای دست و پا و دم دراز برای همهی دایناسورها نادرست است. همهی دایناسورها دم داشتهاند ولی دم همهی آنها دراز نبوده و تنوع بسیار داشته است (اینجا را ببینید). دستان آنها هم در گونههای زیادی نه تنها دراز نبوده که در قیاس با کل بدن بسیار کوتاه هم بوده است (مثل دایناسورهای تروپود). همچنین، گونههای زیادی هم بودهاند که دست و پای کوتاهی داشتهاند (مثل دایناسورهای سردهی تریسِراتوپس).
سوم: انقراض تمامی دایناسورها در پایان کرتاسه غلط است.
➖➖➖➖➖
🔲 فرهنگ فارسی بزرگ سخن (۸ جلدی)/ زیر نظر دکتر حسن انوری/ انتشارات سخن
در این فرهنگ دایناسور چنین تعریف شده است:
«خزندهی عظیمالجثهی دوران مزوزوئیک بهطول یک تا سی متر که در خشکی و آب زندگی میکرد و از آن فسیلهایی بهجا مانده است.»
◽️این تعریف نهتنها هیچ امتیازی ندارد که چندین اشکال هم دارد.
اول: به پیروی از پندار غلط و تقریباً رایجی دایناسورها را عظیمالجثه میداند. حال آنکه این مطلب دربارهی همهی گونههای دایناسوری مطلقاً صدق نمیکند. بالاتر اشاره کردم.
دوم: این تعریف دچار تناقض است. جانور یکمتری نمیتواند عظیمالجثه باشد. جانور عظیمالجثه هم نمیتواند یکمتری باشد.
سوم: در این تعریف نیز اندازههای غلط (در دانشنامهی مصاحب) تکرار شده است.
چهارم: دایناسورها فقط خشکیزی بودند. دایناسور آبزی وجود نداشته است.
پنجم: ذکر فسیلها در پایان حشو است چون اگر فسیلی در کار نبود، طبعاً ما هم اطلاعی از وجود این جانداران ماقبل تاریخ نمیداشتیم.
- عبدالرضا شهبازی
@dirinenegar
🔲 دایرﺓالمعارف فارسی (معروف به دایرﺓالمعارف مصاحب) به سرپرستیِ زندهیاد دکتر غلامحسین مصاحب و به همت انتشارات فرانکلین در سال ۱۳۴۵ شمسی منتشر شد. البته جلد نخست آن در این سال منتشر شد و دو مجلد بعدی در سالهای بعد.
این دانشنامه ذیل مدخل دایناسور، که البته آن را دینوزور ضبط کرده، مینویسد:
◾️«خزندهی خشکیِ زوالیافته از دوران مزوزوئیک، که طولش از یک تا حدود ۳۰ متر بوده. بعضی انواع آن گیاهخوار و برخی گوشتخوار بوده است. در پایان دورهی کرتاسه از میان رفته است.»
◽️امتیازات این تعریف یکی این است که بر خلاف تصور برخی که دایناسورها را هم خشکیزی و هم آبزی میدانند، آنها را صرفاً خشکیزی میداند که درستش هم همین است.
دوم اینکه به دو نوعِ گوشتخوار و گیاهخوار بودن آنها اشاره کرده است و سوم اینکه زمان انقراض آنها را در پایان دورهی کرتاسه نشان میدهد.
اما ایرادات:
اول: دایناسورها، گرچه در رخداد انقراضیِ K-Pg متحمل تلفات بسیار سنگینی شدند ولی دستهای از آنها که اجداد پرندگان امروز بودند جان سالم بهدر بردند، دگرگونیهای تکاملی بسیار به خود دیدند، متنوع شدند و تقریباً در جایجای زمین پراکنده شدند.
از همین رو، تمامی پرندگان دایناسور هستند و درست بههمین دلیل نمیتوانیم بگوییم دایناسورها در آن انقراض دستهجمعیِ بزرگ بهطور کامل از بین رفتند.
در واقع تمامی دایناسورهای غیرپرنده (non-avian) منقرض شدند ولی بخش کمی از دایناسورهای پرنده (avian) نجات یافتند.
البته این حقیقت که پرندگان دایناسورند در دههی ۱۳۴۰ شمسی (حدوداً دههی ۶۰ میلادی) چندان مطرح و شناخته شده نبوده است و از همین رو، نمیتوان چندان خردهای بر این دانشنامه گرفت.
دوم: دایناسورها تنوعِ اندازهای بسیار زیادی داشتند (چه از زمانی که در دورهی تریاس بهتدریج پدیدار شدند، چه هنگامی که در دورهی ژوراسیک به شکوفایی رسیدند و چه وقتی که در دورهی کرتاسه آخرین تنوعها و تکاملها را به خود دیدند.)
به همین دلیل، هم طولِ کوچکتر از یک متر داشتهاند، مثل دایناسورهای سردهی میکروراپتور، و هم طول بیش از ۳۰ متر، مثل دایناسورهای سردهی پاتاگوتایتان.
البته با در نظر گرفتن دایناسورهای امروزین، یعنی پرندگان، کوچکترین دایناسورِ طول تاریخِ حیات، تا جایی که میدانیم، مرغِ مگسِ زنبوری است که کمتر از ۲ گرم وزن و حدود ۵ سانتیمتر طول دارد و بومیِ کوبا است.
➖➖➖➖➖
🔲 فرهنگِ معاصر فارسی/ زندهیاد غلامحسین صدریافشار و همکاران/ انتشارت فرهنگ معاصر
این فرهنگِ فارسیبهفارسی دایناسور را چنین تعریف کرده است:
◾️«هر یک از خزندگان خشکی دوران مزوزوئیک، بهطول یک تا ۳۰ متر و با دست و پا و دمی دراز، که در برخی انواع پاها شبیه به پای پرندگان بوده است. برخی انواع گیاهخوار و برخی گوشتخوار بودهاند و در پایان دورهی کرتاسه از میان رفتهاند.»
◽️امتیازات این تعریف یکی اشاره به خشکیزی بودن دایناسورها و دیگری توجه به گوشتخوار و گیاهخوار بودن آنهاست.
اما ایرادات:
اول: دادن اندازهی نادرست برای همهی گونههای دایناسور است؛ تکرار اشتباه دانشنامهی مصاحب.
دوم: مشخصههای دست و پا و دم دراز برای همهی دایناسورها نادرست است. همهی دایناسورها دم داشتهاند ولی دم همهی آنها دراز نبوده و تنوع بسیار داشته است (اینجا را ببینید). دستان آنها هم در گونههای زیادی نه تنها دراز نبوده که در قیاس با کل بدن بسیار کوتاه هم بوده است (مثل دایناسورهای تروپود). همچنین، گونههای زیادی هم بودهاند که دست و پای کوتاهی داشتهاند (مثل دایناسورهای سردهی تریسِراتوپس).
سوم: انقراض تمامی دایناسورها در پایان کرتاسه غلط است.
➖➖➖➖➖
🔲 فرهنگ فارسی بزرگ سخن (۸ جلدی)/ زیر نظر دکتر حسن انوری/ انتشارات سخن
در این فرهنگ دایناسور چنین تعریف شده است:
«خزندهی عظیمالجثهی دوران مزوزوئیک بهطول یک تا سی متر که در خشکی و آب زندگی میکرد و از آن فسیلهایی بهجا مانده است.»
◽️این تعریف نهتنها هیچ امتیازی ندارد که چندین اشکال هم دارد.
اول: به پیروی از پندار غلط و تقریباً رایجی دایناسورها را عظیمالجثه میداند. حال آنکه این مطلب دربارهی همهی گونههای دایناسوری مطلقاً صدق نمیکند. بالاتر اشاره کردم.
دوم: این تعریف دچار تناقض است. جانور یکمتری نمیتواند عظیمالجثه باشد. جانور عظیمالجثه هم نمیتواند یکمتری باشد.
سوم: در این تعریف نیز اندازههای غلط (در دانشنامهی مصاحب) تکرار شده است.
چهارم: دایناسورها فقط خشکیزی بودند. دایناسور آبزی وجود نداشته است.
پنجم: ذکر فسیلها در پایان حشو است چون اگر فسیلی در کار نبود، طبعاً ما هم اطلاعی از وجود این جانداران ماقبل تاریخ نمیداشتیم.
- عبدالرضا شهبازی
@dirinenegar
Forwarded from دیرینهنگار (عبدالرضا شهبازی)
When they went ashore the animals that took up a land life carried with them a part of the sea in their bodies, a heritage which they passed on to their children and which even today links each land animal with its origin in the ancient sea.
- Rachel Carson
حیواناتی که زندگی روی خشکی را در پیش گرفتند زمانی که به ساحل آمدند قسمتی از دریا را نیز در پیکرشان با خود به خشکی آوردند، میراثی که آن را به فرزندانشان هم انتقال دادند، میراثی که حتی امروزه نیز هر حیوان خشکی را به خاستگاهش در دریای کُهن پیوند میدهد.
- ریچِل کارسن (۱۹۶۴-۱۹۰۷)، نویسنده و زیستشناسِ آمریکایی
از کتابِ
The Sea Around Us/ Rachel Carson/ 1951
- ترجمه: عبدالرضا شهبازی
◾در تصویر بالا نمایی فرضی میبینیم از تیکتالیک.
@dirinenegar
- Rachel Carson
حیواناتی که زندگی روی خشکی را در پیش گرفتند زمانی که به ساحل آمدند قسمتی از دریا را نیز در پیکرشان با خود به خشکی آوردند، میراثی که آن را به فرزندانشان هم انتقال دادند، میراثی که حتی امروزه نیز هر حیوان خشکی را به خاستگاهش در دریای کُهن پیوند میدهد.
- ریچِل کارسن (۱۹۶۴-۱۹۰۷)، نویسنده و زیستشناسِ آمریکایی
از کتابِ
The Sea Around Us/ Rachel Carson/ 1951
- ترجمه: عبدالرضا شهبازی
◾در تصویر بالا نمایی فرضی میبینیم از تیکتالیک.
@dirinenegar
Forwarded from دیرینهنگار (عبدالرضا شهبازی)
هلیکوپریون (Helicoprion) سردهای از کوسههای منقرضشده و عجیب دوران پالوزوئیک است و آنگونه که فسیلهای یافتشدهی آنها در روسیه، آمریکای شمالی، ژاپن و استرالیا نشان میدهند برای نخستینبار در اقیانوسهای اوایل دورهی پرمین (حدود ۲۹۰ میلیونسال قبل) ظاهر شدند، انقراض سهمگین پایان پرمین (در ۲۵۲ میلیون سال قبل) را به سلامت از سر گذراندند ولی نهایتاً در اوایل دورهی تریاس (حدود ۲۵۰ میلیون سال قبل) تن به انقراض کامل دادند.
ویژگی عجیب و نامعمول هلیکوپریونها نوار مارپیچِ دندانپوشی بود که در میان دو بخش فک زیرین آنها قرار داشت و احتمالاً در برخورد با ورقهی صاف و استخوانی در فک فوقانی به کار خرد کردن و تکهتکه کردن ماهیهای مرکب و دیگر نرمتنانی میآمد که این کوسه فراچنگ میآورد.
در سال ۲۰۱۳ لیف تاپانیلا (Leif Tapanila)، دانشیار دیرینهشناسی دانشگاه ایداهو در آمریکا، پژوهش مفصلی روی این کوسههای عجیب انجام داد و نشان داد زمانی که هلیکوپریونها طعمهای را در آروارهی عجیبشان گیر میانداختند، مارپیچ ۳۶۰ درجهی دندانی آنها، مخصوصاً حدود ۱۵ تا ۱۸ دندان بلند و عاجدار میانی حلقه، با حرکتی رو به عقب در تن طعمه فرو میرفت و همچنان که کوسه طعمه را به فک بیدندان بالا فشار میداد آن را تکهتکه میکرد.
فسیلهای بهدست آمده از هلیکوپریونها بسیار ناقص است و عمدتاً شامل همین مارپیچ دندانپوش عجیب است، و جمجمهی غضروفی (و احتمالاً باریک) آنها، ستون مهرهها و دیگر بخشهای اندام آنها فسیل نشدهاند. از همین رو، تعیین ابعاد این کوسه صرفاً بر اساس نسبت جمجمه و آروارهی آنها با طول بدن در دیگر گونههای این سرده و نمونههای امروزین کوسهها انجام میشود.
با توجه به آنچه گفته شد، طول این کوسهها، بهطور متوسط، بین ۳ الی ۴ متر بوده است، هر چند نمونههای بزرگتری با طول بیش از ۷ متر هم تخمین زده میشود.
بر خلاف گونههای کوسههای امروزین که با رویش و رشد سری دندانهای جدید، سری دندانهای کهنه میافتد، هلیکوپریونها ظاهراً دندانهای کوچک و قدیمیتر خود را هم حفظ میکردهاند و صرفاً جایشان روی نوار دندانپوش بهتدریج جابجا میشده است. مارپیچ دندانی در این کوسهها از حدود یک بشقاب غذاخوری (در انواع کوچکتر) تا دایرهای به قطر تقریبی یک متر (در بزرگترین نمونههای به دست آمده) در نوسان بوده است.
حتی جایگاه دقیق این مارپیچ دندانی روی فک زیرین هم در هالهای از ابهام قرار دارد. برخی دیرینهشناسان جایگاه آن را تقریباً در انتهای بیرونی فک زیرین و برخی دیگر آن را عقبتر و حتی نزدیک گلوی کوسه دانستهاند.
تاکنون ۸ گونه از این سرده کشف، توصیف و نامگذاری شده است.
هلیکوپریون به زبانی یونانی به معنی «ارّهی مارپیچ» است.
- عبدالرضا شهبازی
@dirinenegar
ویژگی عجیب و نامعمول هلیکوپریونها نوار مارپیچِ دندانپوشی بود که در میان دو بخش فک زیرین آنها قرار داشت و احتمالاً در برخورد با ورقهی صاف و استخوانی در فک فوقانی به کار خرد کردن و تکهتکه کردن ماهیهای مرکب و دیگر نرمتنانی میآمد که این کوسه فراچنگ میآورد.
در سال ۲۰۱۳ لیف تاپانیلا (Leif Tapanila)، دانشیار دیرینهشناسی دانشگاه ایداهو در آمریکا، پژوهش مفصلی روی این کوسههای عجیب انجام داد و نشان داد زمانی که هلیکوپریونها طعمهای را در آروارهی عجیبشان گیر میانداختند، مارپیچ ۳۶۰ درجهی دندانی آنها، مخصوصاً حدود ۱۵ تا ۱۸ دندان بلند و عاجدار میانی حلقه، با حرکتی رو به عقب در تن طعمه فرو میرفت و همچنان که کوسه طعمه را به فک بیدندان بالا فشار میداد آن را تکهتکه میکرد.
فسیلهای بهدست آمده از هلیکوپریونها بسیار ناقص است و عمدتاً شامل همین مارپیچ دندانپوش عجیب است، و جمجمهی غضروفی (و احتمالاً باریک) آنها، ستون مهرهها و دیگر بخشهای اندام آنها فسیل نشدهاند. از همین رو، تعیین ابعاد این کوسه صرفاً بر اساس نسبت جمجمه و آروارهی آنها با طول بدن در دیگر گونههای این سرده و نمونههای امروزین کوسهها انجام میشود.
با توجه به آنچه گفته شد، طول این کوسهها، بهطور متوسط، بین ۳ الی ۴ متر بوده است، هر چند نمونههای بزرگتری با طول بیش از ۷ متر هم تخمین زده میشود.
بر خلاف گونههای کوسههای امروزین که با رویش و رشد سری دندانهای جدید، سری دندانهای کهنه میافتد، هلیکوپریونها ظاهراً دندانهای کوچک و قدیمیتر خود را هم حفظ میکردهاند و صرفاً جایشان روی نوار دندانپوش بهتدریج جابجا میشده است. مارپیچ دندانی در این کوسهها از حدود یک بشقاب غذاخوری (در انواع کوچکتر) تا دایرهای به قطر تقریبی یک متر (در بزرگترین نمونههای به دست آمده) در نوسان بوده است.
حتی جایگاه دقیق این مارپیچ دندانی روی فک زیرین هم در هالهای از ابهام قرار دارد. برخی دیرینهشناسان جایگاه آن را تقریباً در انتهای بیرونی فک زیرین و برخی دیگر آن را عقبتر و حتی نزدیک گلوی کوسه دانستهاند.
تاکنون ۸ گونه از این سرده کشف، توصیف و نامگذاری شده است.
هلیکوپریون به زبانی یونانی به معنی «ارّهی مارپیچ» است.
- عبدالرضا شهبازی
@dirinenegar
Forwarded from دیرینهنگار (عبدالرضا شهبازی)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from دیرینهنگار (عبدالرضا شهبازی)
صحنههایی کمتردیدهشده از ماهیهای مرکب (cuttlefish) حینِ شکار
مکان: خلیج پورت فیلیپ در جنوب استرالیا
🔺ماهیهای مرکب از شاخهی نرمتنان (Mollusca) هستند و در کنار اختاپوسها، اسکوئیدها و نوتیلوسها جزو ردهی سرپایان (cephalopoda) محسوب میشوند.
نرها هشت بازو و مادهها شش بازو روی سر خود دارند که در میانهی آنها دهان منقارشکلشان قرار دارد و حین شکار یک جفت دستبازوی گیرنده از آن بهسرعت خارج میشود، بهکمک مکندههای قدرتمند انتهایی به قربانی میچسبد، آن را در دهان فرو میبرد و بازوها نیز راه فرار احتمالی را بر آن میبندند. در برخی گونهها زهری قوی و فلجکننده نیز به تن طعمه تزریق میشود تا جنبوجوشِ پیش از مرگ آن در معدهی ماهی مرکب موجب آزار و آسیب نشود و هضم در آرامش انجام شود.
▪️علاوه بر بالههای روبانمانند پهلویی، ماهی مرکب عمدتاً بهکمک لولهای، که در زیر بازوهای دهانی قرار دارد، آب را در مواقع لازم بهسرعت و فشار به بیرون میفرستد، و بسته به جهت خروجی لوله، حرکتی رو به جلو یا عقب را برای خود تدارک میبیند؛ همچنین، با تنظیم فشار خروجی آبْ سرعت حرکت را تغییر میدهد.
ماهیهای مرکب دارای اسکلت داخلی متخلخلی (cuttlebone) از جنس آراگونیت هستند که در زبان عامهَ به آن کف دریا میگویند.
🔸این جانداران استادان بیبدیل استتارند و قادرند رنگ و طرح پوست خود را بهسرعت تغییر دهند و برای رهایی از خطر و یا حین کمین برای شکار به شکل و رنگ محیط درآیند. این تغییر رنگ فریبنده و پیچیده همچنین احتمالاً برای ایجاد نوعی حالت هیپنوتیزم در قربانی بکار میرود و زمانی که طعمه محو تماشای تغییر طرح و رنگ سریع ماهی مرکب است مورد حمله قرار میگیرد. این در حالی است ماهیهای مرکب خود فاقد دید رنگیاند.
🔹در فصل جفتگیری رقابت برای تصاحب مادهها آغاز میشود و نرها غالباً بیآنکه برخوردی فیزیکی با هم داشته باشند صرفاً با تهدید رقیب را از میدان به در میکنند؛ با این همه، گاه نبردهای سختی هم بین نرهای رقیب رخ میدهد. نر پیروز به کمک جفت دستبازوی خود ماده را چهرهبهچهره میگیرد، بهکمک یک بازوی اختصاصی دیگرْ کیسهی حاوی اسپرم را در حفرهای نزدیک به دهان ماده فرو میکند و تا تخمگذاری ماده، که چند ساعت دیگر رخ خواهد داد، بهشدت از جفت خود مراقبت میکند.
🔻مادهها اما ترجیح میدهند چند کیسهی اسپرم از چند نر مختلف را در حفرهی کنار دهان خود همزمان داشته باشند تا سر فرصت از بین آنها یکی را برای بارور کردن انتخاب کنند. نرها که این حقه را میدانند معمولاً سعی میکنند، پیش از کیسهگذاری، با آبفشان خود حفرهی ماده را حسابی پاک کنند و کیسههای احتمالی بیگانه را از آنجا بزدایند.
▫️از سوی دیگر نرهای ریزجثهتر که توان هماوردی با نرهای بزرگتر را ندارند دست به دامان حقهای عجیب میشوند و با تغییر طرح و الگوی پوست و مخفی کردن یک جفت بازوی اضافه، خود را به شکل مادهها در میآورند. نر قدرتمند که به تازگی کیسهی اسپرم خود را تخلیه کرده است معمولاً کاری به این ماده (ی غیر حقیقی) ندارد و اجازهی عبور میدهد و نر حقهباز معمولاً موفق میشود خود را به ماده برساند.
البته در محیطی که تعداد نرها بسیار بیشتر از مادههاست ممکن است مشکلی پیش بیاید و آن اینکه بقیه نرها این نر مادهنما را مادهای حقیقی فرض کنند و به سمتش بیایند. نر فریبکار برای اجتناب از این وضعیت دردسرسازْ سمتی از بدنش را که به سوی نرِ محافظ است به شکل ماده در میآورد و سمت دیگر بدنش را که به سوی دیگر نرهاست بدون تغییر باقی میگذارد.
تاکنون بیش از ۱۲۰ گونهی ماهی مرکب شناسایی شده است.
- عبدالرضا شهبازی
@dirinenegar
مکان: خلیج پورت فیلیپ در جنوب استرالیا
🔺ماهیهای مرکب از شاخهی نرمتنان (Mollusca) هستند و در کنار اختاپوسها، اسکوئیدها و نوتیلوسها جزو ردهی سرپایان (cephalopoda) محسوب میشوند.
نرها هشت بازو و مادهها شش بازو روی سر خود دارند که در میانهی آنها دهان منقارشکلشان قرار دارد و حین شکار یک جفت دستبازوی گیرنده از آن بهسرعت خارج میشود، بهکمک مکندههای قدرتمند انتهایی به قربانی میچسبد، آن را در دهان فرو میبرد و بازوها نیز راه فرار احتمالی را بر آن میبندند. در برخی گونهها زهری قوی و فلجکننده نیز به تن طعمه تزریق میشود تا جنبوجوشِ پیش از مرگ آن در معدهی ماهی مرکب موجب آزار و آسیب نشود و هضم در آرامش انجام شود.
▪️علاوه بر بالههای روبانمانند پهلویی، ماهی مرکب عمدتاً بهکمک لولهای، که در زیر بازوهای دهانی قرار دارد، آب را در مواقع لازم بهسرعت و فشار به بیرون میفرستد، و بسته به جهت خروجی لوله، حرکتی رو به جلو یا عقب را برای خود تدارک میبیند؛ همچنین، با تنظیم فشار خروجی آبْ سرعت حرکت را تغییر میدهد.
ماهیهای مرکب دارای اسکلت داخلی متخلخلی (cuttlebone) از جنس آراگونیت هستند که در زبان عامهَ به آن کف دریا میگویند.
🔸این جانداران استادان بیبدیل استتارند و قادرند رنگ و طرح پوست خود را بهسرعت تغییر دهند و برای رهایی از خطر و یا حین کمین برای شکار به شکل و رنگ محیط درآیند. این تغییر رنگ فریبنده و پیچیده همچنین احتمالاً برای ایجاد نوعی حالت هیپنوتیزم در قربانی بکار میرود و زمانی که طعمه محو تماشای تغییر طرح و رنگ سریع ماهی مرکب است مورد حمله قرار میگیرد. این در حالی است ماهیهای مرکب خود فاقد دید رنگیاند.
🔹در فصل جفتگیری رقابت برای تصاحب مادهها آغاز میشود و نرها غالباً بیآنکه برخوردی فیزیکی با هم داشته باشند صرفاً با تهدید رقیب را از میدان به در میکنند؛ با این همه، گاه نبردهای سختی هم بین نرهای رقیب رخ میدهد. نر پیروز به کمک جفت دستبازوی خود ماده را چهرهبهچهره میگیرد، بهکمک یک بازوی اختصاصی دیگرْ کیسهی حاوی اسپرم را در حفرهای نزدیک به دهان ماده فرو میکند و تا تخمگذاری ماده، که چند ساعت دیگر رخ خواهد داد، بهشدت از جفت خود مراقبت میکند.
🔻مادهها اما ترجیح میدهند چند کیسهی اسپرم از چند نر مختلف را در حفرهی کنار دهان خود همزمان داشته باشند تا سر فرصت از بین آنها یکی را برای بارور کردن انتخاب کنند. نرها که این حقه را میدانند معمولاً سعی میکنند، پیش از کیسهگذاری، با آبفشان خود حفرهی ماده را حسابی پاک کنند و کیسههای احتمالی بیگانه را از آنجا بزدایند.
▫️از سوی دیگر نرهای ریزجثهتر که توان هماوردی با نرهای بزرگتر را ندارند دست به دامان حقهای عجیب میشوند و با تغییر طرح و الگوی پوست و مخفی کردن یک جفت بازوی اضافه، خود را به شکل مادهها در میآورند. نر قدرتمند که به تازگی کیسهی اسپرم خود را تخلیه کرده است معمولاً کاری به این ماده (ی غیر حقیقی) ندارد و اجازهی عبور میدهد و نر حقهباز معمولاً موفق میشود خود را به ماده برساند.
البته در محیطی که تعداد نرها بسیار بیشتر از مادههاست ممکن است مشکلی پیش بیاید و آن اینکه بقیه نرها این نر مادهنما را مادهای حقیقی فرض کنند و به سمتش بیایند. نر فریبکار برای اجتناب از این وضعیت دردسرسازْ سمتی از بدنش را که به سوی نرِ محافظ است به شکل ماده در میآورد و سمت دیگر بدنش را که به سوی دیگر نرهاست بدون تغییر باقی میگذارد.
تاکنون بیش از ۱۲۰ گونهی ماهی مرکب شناسایی شده است.
- عبدالرضا شهبازی
@dirinenegar
Forwarded from دیرینهنگار (عبدالرضا شهبازی)
مرغهای مگس (hummingbird) - که بهغلط گاه آنها را مرغ مگسخوار مینامند! - جزو کوچکترین پرندگان و البته کوچکترین دایناسورهای زنده هستند.
این پرندگان که تماماً ساکن قارهی آمریکا هستند بیش از ۳۵۰ گونهی مختلف دارند و غذای آنها عمدتاً شهد گلهاست، هرچند از حشراتِ ریزِ درپرواز و عنکوبهای کوچک هم اگر بتوانند مضایقه نمیکنند.
یک گونه از این پرندگان (یا دایناسورها) مرغِ مگسِ زنبوری (Bee Hummingbird) نام دارد که بومی کشور کوبا است و با طول حدود ۵ سانتیمتر، کمتر از ۲ گرم وزن دارد.
این گونهی مرغ مگس کوچکترین دایناسورِ شناختهشده در طول تاریخ حیات است.
- عبدالرضا شهبازی
@dirinenegar
این پرندگان که تماماً ساکن قارهی آمریکا هستند بیش از ۳۵۰ گونهی مختلف دارند و غذای آنها عمدتاً شهد گلهاست، هرچند از حشراتِ ریزِ درپرواز و عنکوبهای کوچک هم اگر بتوانند مضایقه نمیکنند.
یک گونه از این پرندگان (یا دایناسورها) مرغِ مگسِ زنبوری (Bee Hummingbird) نام دارد که بومی کشور کوبا است و با طول حدود ۵ سانتیمتر، کمتر از ۲ گرم وزن دارد.
این گونهی مرغ مگس کوچکترین دایناسورِ شناختهشده در طول تاریخ حیات است.
- عبدالرضا شهبازی
@dirinenegar
Forwarded from انگلیسی زیر ذرهبین🔎 (عبدالرضا شهبازی)
حتی اگر به تاریخ فیزیک هم علاقه نداشته باشم (که دارم)، باز این کتاب را با اشتیاق خواهم خواند چرا که برگردانش به قلم دکتر حسین معصومی همدانی است.
میخوانم نه لزوماً برای اینکه با تاریخ فیزیک بیشتر آشنا شوم. این کتاب را میخوانم تا در وهلهی نخست فارسیام بیشتر تقویت شود.
از مراتب فضل و علم گذشته، واقعاً چند نفر مانند دکتر حسین معصومی همدانی داریم که قلم فارسیاش چنین پرتوان و غنی باشد؟
همهی نوشتهها و ترجمههای او از این نظر مفید، بلکه لازم است.
از این میان، خواندنِ کتاب دیگرش - در واقع مجموعهی مقالاتش را - که اختصاصاً دربارهی نوشتن و ترجمه و ویرایش است - اکیداً توصیه میکنم، با این مشخصات کتابشناختی:
اخلاق نوشتن/ حسین معصومی همدانی/ انتشارات فرهنگ معاصر، ۱۴۰۱
عمرش دراز باد💐
- عبدالرضا شهبازی
@Englishnutsbolts
میخوانم نه لزوماً برای اینکه با تاریخ فیزیک بیشتر آشنا شوم. این کتاب را میخوانم تا در وهلهی نخست فارسیام بیشتر تقویت شود.
از مراتب فضل و علم گذشته، واقعاً چند نفر مانند دکتر حسین معصومی همدانی داریم که قلم فارسیاش چنین پرتوان و غنی باشد؟
همهی نوشتهها و ترجمههای او از این نظر مفید، بلکه لازم است.
از این میان، خواندنِ کتاب دیگرش - در واقع مجموعهی مقالاتش را - که اختصاصاً دربارهی نوشتن و ترجمه و ویرایش است - اکیداً توصیه میکنم، با این مشخصات کتابشناختی:
اخلاق نوشتن/ حسین معصومی همدانی/ انتشارات فرهنگ معاصر، ۱۴۰۱
عمرش دراز باد💐
- عبدالرضا شهبازی
@Englishnutsbolts