محترمانه رنج کشیدن کار سختیه...
فک کن مثلا یه دبه ماست خریدی داری برمیگردی خونه، یهو پات گیر میکنه به برآمدگی آسفالت، میخوری زمین و کل ماست میپاشه رو زمین ولی تو نمیتونی دو تا حرف رکیک بزنی که آروم شی، چون باید محترمانه رنج بکشی! :)
فک کن مثلا یه دبه ماست خریدی داری برمیگردی خونه، یهو پات گیر میکنه به برآمدگی آسفالت، میخوری زمین و کل ماست میپاشه رو زمین ولی تو نمیتونی دو تا حرف رکیک بزنی که آروم شی، چون باید محترمانه رنج بکشی! :)
👍2
یا کلا بیخیال نیمفاصله شو و ازش استفاده نکن، یا اگه میخوای استفاده کنی درست بهکار ببرش!
یعنی چی آخه «علی کتابش را برد.»؟!
چرا الکی نیمفاصله میذاری؟!
علی کتابش را برد. تمام!
نیمفاصله پز نیست، سبک زندگیه!
یعنی چی آخه «علی کتابش را برد.»؟!
چرا الکی نیمفاصله میذاری؟!
علی کتابش را برد. تمام!
نیمفاصله پز نیست، سبک زندگیه!
کاش میتونستم قلبم رو بخاطر تموم دردهایی که داره تحمل میکنه، بغل کنم...❤️🩹
💔7👍2❤1
💔1
Forwarded from علی فرزانه موحد
ای اولین امپراطوریِ خاک
ارابهی خستهی مانده در گل
تاریخِ سرشارِ از شیرمردان
افتاده در دام دزدان بزدل
ای مرزِ تا تیر آرش رسیده
خاکِ به خون سیاوش تپیده
دریای قوهای گردن بریده
جاشوی افتاده از چشم ساحل
ای صبح کوچیده از موی الوند
خاکستر در گلوی دماوند
میدان آزادی پای دربند
فریاد مقتول در چنگ قاتل
دکانِ ناقاضیانِ ستمکیش
میدان بی ریشههای پر از ریش
جولان کفتار در جامهی میش
قرآن تفسیریِ شیخ جاهل
اروند خشکیده از قهر باران
آرامگاه بزرگ دلیران
ایرانم.. ایرانم.. ایرانم.. ایران
کارون مجروح خونین شمایل
میمیرم از چهرههای کبودت
چون مرگ تدریجی زندهرودت
چون آسمان پر از خاک و دودت
با دردهای تو منزل به منزل...
#علی_فرزانه_موحد
ارابهی خستهی مانده در گل
تاریخِ سرشارِ از شیرمردان
افتاده در دام دزدان بزدل
ای مرزِ تا تیر آرش رسیده
خاکِ به خون سیاوش تپیده
دریای قوهای گردن بریده
جاشوی افتاده از چشم ساحل
ای صبح کوچیده از موی الوند
خاکستر در گلوی دماوند
میدان آزادی پای دربند
فریاد مقتول در چنگ قاتل
دکانِ ناقاضیانِ ستمکیش
میدان بی ریشههای پر از ریش
جولان کفتار در جامهی میش
قرآن تفسیریِ شیخ جاهل
اروند خشکیده از قهر باران
آرامگاه بزرگ دلیران
ایرانم.. ایرانم.. ایرانم.. ایران
کارون مجروح خونین شمایل
میمیرم از چهرههای کبودت
چون مرگ تدریجی زندهرودت
چون آسمان پر از خاک و دودت
با دردهای تو منزل به منزل...
#علی_فرزانه_موحد
👍2
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤1
یک دروغ ممکن است دنیا را دور بزند
و به جای اولش برگردد؛ اما در همین مدت، یک حقیقت هنوز دارد بند کفشهای خود را میبندد تا حرکت کند.
#مارک_تواین
@dontjoin1
و به جای اولش برگردد؛ اما در همین مدت، یک حقیقت هنوز دارد بند کفشهای خود را میبندد تا حرکت کند.
#مارک_تواین
@dontjoin1
👍1
💔4
💔5👍1
👍2
دیشب دیدم جلو منزل یه بیامو پارک کرده چراغش هم روشنه.
از باب وظیفه انسانی زنگ زدم ۱۱۰، گفتم: «این بنده خدا چراغش روشنه باطری خالی میکنه!»
پلیس گفت: «اون چراغ پارکه! اونو روشن میذارن که ماشینی باهاش تصادف نکنه!»
هیچی دیگه فهمیدم شهروندی که اختلاف طبقاتی داره غلط میکنه فضولی کنه!!!
"علی" 🗨
از باب وظیفه انسانی زنگ زدم ۱۱۰، گفتم: «این بنده خدا چراغش روشنه باطری خالی میکنه!»
پلیس گفت: «اون چراغ پارکه! اونو روشن میذارن که ماشینی باهاش تصادف نکنه!»
هیچی دیگه فهمیدم شهروندی که اختلاف طبقاتی داره غلط میکنه فضولی کنه!!!
"علی" 🗨
❤2
@dontjoin1
#شعر_بلند
ببین بهار شده! پَر گرفته باد، عزیزم!
بخند گرم و بگو: گریه زنده باد! عزیزم!
ببین چه ماهیِ سرخی نشسته گوشهٔ چشمم
دعای آخرِ سالَت، جواب داد عزیزم!
به آب گوش نکن، عنصرِ وجودِ تو باد است
بپوش موقعِ غم دامنِ گُشاد، عزیزم!
دوباره اخم نکن، چون که سال، سالِ من و توست
برام قصه بگو، قصههای شاد، عزیزم!
[و اسمِ کوچکِ من چیست بعدِ اینهمه حسرت؟
به من به جای «عزیزم» بگو: «جواد» عزیزم]
ببین بهار شده! پس لباسهای نواَت کو؟
دوباره خوشه شدم، دستهداسهای نواَت کو؟
دوباره استرسِ «بعد از این چطور بخوابم؟»
تو حرفِ تازه نداری؟ هراسهای نواَت کو؟
من از تو دور نشستم که خوابِ گریه نبینی
صدات نیست... الو...! التماسهای نواَت کو؟
ببین بهار شده!
+چشمهای پنجره روشن
و از تقاصِ تو سیگار، پای پنجره روشن...
که رفت پنجره خوابید و شب بخیر نگفتی
و چشمهام نشستند جای پنجره، روشن!
که التماس کنم: یک دقیقه نور بتابان!
تو بارگاه نداری خدای پنجره_روشن؟!
ببین بهار شده تا دوباره برگ بیاری
که تکههای مرا زیرِ چشمهات بکاری
[دوباره خواب؟]
تو اصلا کدام گونهٔ ابری؟
که آیه آمده اطرافِ من نیای و نباری
تو که برای خودت، نسخههات حاضر و بازند
بگرد، در کیفت قرصِ ضدِّ گریه نداری؟
ببین بهار شده!
+کو بهار؟
-خسته نباشی
برو از این شبِ ابری کنار، خسته نباشی
چقدر کوفتهام... دارم از ستاره میفتم
بگو به رسمِ ادب، سایهوار: «خسته نباشی!»
من انتهام همینجاست که ملاحظه کردی
+همیشه شعر میآید به کار؟
-خسته نباشی!
تو کارِ سخت نکن، دوست داشتن هیجان است
کنارِ سبزه مرا هم بکار خسته، نباشی...
چقدر مهر به من داری از نخواستنیها
-چقدر شیرینی
+زهرِ مار!
-خسته نباشی!
ببین بهار شده! (نوری از ستارگی من)
لباسِ تازه بینداز، روی پارگیِ من
برای یک غمِ تا خورده، هفتسین که نداری
همیشه کاملی از جمله... (نقطه چین که نداری)
چه سالِ روشن و خوبیست با مچالگیِ من
اُتو بِکِش به تنِ سی و چند سالگیِ من
تو آدمی و شبیهم غمِ غزل که نداری
و دست و لب داری، بوسه و بغل که نداری
نگاه کن به سناریوی دوندگیِ من
که میرسد به جنونْ انتهای زندگی من
کجای تقویمی؟ بغضِ روز و شب که نداری؟
صدات نیست... الو...! کوهِ برف...! تب که نداری؟
ببین بهار شده! پس بزن، بکوب عزیزم!
بزن به گُردهٔ من بعدِ رقصِ چوب، عزیزم!
که یک درخت اگر بیکس است، ترس ندارد
و دردهاش میارزد به دارکوب، عزیزم
چه سالِ روشن و...
+خوبی؟
-چطور حرف نداری؟
برام قصه بگو! قصههای خوب، عزیزم!
#جواد_کاظمینی
@dontjoin1
#شعر_بلند
ببین بهار شده! پَر گرفته باد، عزیزم!
بخند گرم و بگو: گریه زنده باد! عزیزم!
ببین چه ماهیِ سرخی نشسته گوشهٔ چشمم
دعای آخرِ سالَت، جواب داد عزیزم!
به آب گوش نکن، عنصرِ وجودِ تو باد است
بپوش موقعِ غم دامنِ گُشاد، عزیزم!
دوباره اخم نکن، چون که سال، سالِ من و توست
برام قصه بگو، قصههای شاد، عزیزم!
[و اسمِ کوچکِ من چیست بعدِ اینهمه حسرت؟
به من به جای «عزیزم» بگو: «جواد» عزیزم]
ببین بهار شده! پس لباسهای نواَت کو؟
دوباره خوشه شدم، دستهداسهای نواَت کو؟
دوباره استرسِ «بعد از این چطور بخوابم؟»
تو حرفِ تازه نداری؟ هراسهای نواَت کو؟
من از تو دور نشستم که خوابِ گریه نبینی
صدات نیست... الو...! التماسهای نواَت کو؟
ببین بهار شده!
+چشمهای پنجره روشن
و از تقاصِ تو سیگار، پای پنجره روشن...
که رفت پنجره خوابید و شب بخیر نگفتی
و چشمهام نشستند جای پنجره، روشن!
که التماس کنم: یک دقیقه نور بتابان!
تو بارگاه نداری خدای پنجره_روشن؟!
ببین بهار شده تا دوباره برگ بیاری
که تکههای مرا زیرِ چشمهات بکاری
[دوباره خواب؟]
تو اصلا کدام گونهٔ ابری؟
که آیه آمده اطرافِ من نیای و نباری
تو که برای خودت، نسخههات حاضر و بازند
بگرد، در کیفت قرصِ ضدِّ گریه نداری؟
ببین بهار شده!
+کو بهار؟
-خسته نباشی
برو از این شبِ ابری کنار، خسته نباشی
چقدر کوفتهام... دارم از ستاره میفتم
بگو به رسمِ ادب، سایهوار: «خسته نباشی!»
من انتهام همینجاست که ملاحظه کردی
+همیشه شعر میآید به کار؟
-خسته نباشی!
تو کارِ سخت نکن، دوست داشتن هیجان است
کنارِ سبزه مرا هم بکار خسته، نباشی...
چقدر مهر به من داری از نخواستنیها
-چقدر شیرینی
+زهرِ مار!
-خسته نباشی!
ببین بهار شده! (نوری از ستارگی من)
لباسِ تازه بینداز، روی پارگیِ من
برای یک غمِ تا خورده، هفتسین که نداری
همیشه کاملی از جمله... (نقطه چین که نداری)
چه سالِ روشن و خوبیست با مچالگیِ من
اُتو بِکِش به تنِ سی و چند سالگیِ من
تو آدمی و شبیهم غمِ غزل که نداری
و دست و لب داری، بوسه و بغل که نداری
نگاه کن به سناریوی دوندگیِ من
که میرسد به جنونْ انتهای زندگی من
کجای تقویمی؟ بغضِ روز و شب که نداری؟
صدات نیست... الو...! کوهِ برف...! تب که نداری؟
ببین بهار شده! پس بزن، بکوب عزیزم!
بزن به گُردهٔ من بعدِ رقصِ چوب، عزیزم!
که یک درخت اگر بیکس است، ترس ندارد
و دردهاش میارزد به دارکوب، عزیزم
چه سالِ روشن و...
+خوبی؟
-چطور حرف نداری؟
برام قصه بگو! قصههای خوب، عزیزم!
#جواد_کاظمینی
@dontjoin1
❤2💔1
❤4💔2
- خوبی؟
+ خوبم.
در پاسخش، دردی که میپیچید بر جانم
هر قدر میگفتم که خوبم، بیشتر میشد!
#علی_نیاکوئیلنگرودی
+ خوبم.
در پاسخش، دردی که میپیچید بر جانم
هر قدر میگفتم که خوبم، بیشتر میشد!
#علی_نیاکوئیلنگرودی
❤4
دست بردی تو شعر و قافیههام
که به زورم شده نوشته بشی
مارِ تو آستینِ من بودی
پیله کرده بودی فرشته بشی
که صمیمی صدام کنی "مهدی"
فک میکردی عجب خری باشم
واسه زالوی نکبتی مث تو
خوبه "آقای اکبری" باشم!
#مهدی_اکبری_مهدیار
@dontjoin1
که به زورم شده نوشته بشی
مارِ تو آستینِ من بودی
پیله کرده بودی فرشته بشی
که صمیمی صدام کنی "مهدی"
فک میکردی عجب خری باشم
واسه زالوی نکبتی مث تو
خوبه "آقای اکبری" باشم!
#مهدی_اکبری_مهدیار
@dontjoin1
❤4