Telegram Web
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بی‌ربطی کجاست؟

دنبال ارتباط می‌گردید؟ یک موجود هرچه ریز یا هرچه درشت پیدا کنید که هیچ ربطی با هیچی نداشته باشد، پیدا کنید تا ربط را معنی کنم.

در حکایتی است که ماهیان دریا با هم صحبت می‌کردند و می‌گفتند که ما شنیدیم «آب» چیز خوبی برای حیات ماهی است اما نمی‌دانیم چیست. همه رفتند پیش ماهی بزرگ و از او پرسیدند. او گفت: سوال خوبی است اما شما بفرمایید که غیر آب چیست؟ هر وقت غیر آب را به من گفتید، آب را برای شما معنی می‌کنم.

حالا ماهی آیا می‌تواند غیر آب را تعریف کند؟ «ربط» چنین دریای بیکرانه است.

پی نوشت: از جناب دکتر دینانی کتابی با عنوان «وجود رابط و مستقل در فلسفه اسلامی» به چاپ رسیده است که علاقه مندان می‌توانند پیگیر باشند.

http://philosophyar.net/dinani
جدول کامل برنامه‌ معرفت پخش شده در سال 1400

لیست کاملی از برنامه‌های پخش شده در سال 1400 در وبسایت فیلسوف یار قرار گرفت.

جهت دریافت ویدئو و صوت برنامه‌ها از لینک زیر اقدام کنید

https://ebrahi.me/all1400

@maarefat_Dinani
Forwarded from برنامه معرفت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گوش خر بفروش و دیگر گوش خر
این سخن باور ندارد گوش خر

هوشمندی از باطن انسان است. ما از صبح تا شب چقدر چیزهای مختلف می‌بینیم و می‌شنویم اما تو گویی که آنها را ندیده‌ایم یا نشنیده‌ایم. مولوی می‌فرماید: چشم باز و گوش باز و این عمی حیرتم از چشم بندی خدا؛ یعنی حقایق را نمی‌بینی.

صدا دارای وجه طبیعی و مادی است که همان فرکانس است و یک وجه «معنی» دارد. یعنی یک معنایی را منتقل می‌کند. زمان بر همه چیز عبور می‌کند و فرسوده و پیر می‌کند اما «معنی» را نمی‌تواند فرسوده کند.

ویدئوی کامل:

https://ebrahi.me/e3

@maarefat_Dinani
برنامه معرفت چهاردهم آبان 1400

در نگر تا که آفرید ترا / از برای چه برگزید ترا

در نگریستن یعنی نظر کردن تامل و تفکر در اینکه آفریدگار تو کیست؛ این یک سوال ماهوی است. یعنی علت فاعلی چیست و در مصرع دوم علت غایی را پرسیده است. هر چیزی دو علت وجودی بنیادی دارد که عبارت است از علت فاعلی و علت غایی در واقع هر عملی فاعل و غایتی دارد (از چه و برای چه) اما کدامیک از این دو مهم تر است فاعل یا غایت؟

دریافت صوت و ویدئو:

https://ebrahi.me/h3

@maarefat_Dinani
برنامه معرفت پخش شده در 21 آبان 1400

تو چه پنداشتی که ایزد فتح / از پی بازی ات پدید آورد
هرنفس سوی رفتنت گامی است / دانه دام و تدارک دامی است

هر انسانی در درونش یک وحشی دارد، اگر آن حیوان وحشی درونی آزاد شد، عقل اسیر می شود. اگر با درایت عقلانی آن حیوان وحشی درون اسیر شد، عقل فعال می شود و آنگاه می پرسد که از کجا آمده ام و برای چه آمده ام. رفتن به دنبال علت غایی باعث عظمت و تعالی می شود

دریافت صوت و ویدئو:

https://ebrahi.me/h5

@maarefat_Dinani
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادامی که انسان خود را نشناسد، به هیچ معرفتی دست پیدا نمی‌کند.

حتی معرفت حق، متفرع بر معرفت خود است. تقریباً همه عرفا روی این جمله تکیه کرده‌اند که «من عرف نفسه فقد عرف ربه» یعنی محال است که کسی خود را نشناسد و ادعا کند که خدا را شناخته است؛ محال است که کسی خود را نشناسد و ادعا کند که ذره‌ای از ذرات عالم را شناخته است.

در خودشناسی، مصداق کلمه «خود» تنها بدن من نیست. من تنها بدن نیستم. من کسی هستم که بدن دارم. «من»، یک امر بی تعیّنی است که شناخت آن بسیار سخت است ولی باید آن من را شناخت.

ویدئوی کامل:

https://ebrahi.me/dl

@Dr_Dinani
Forwarded from برنامه معرفت
راه رسیدن به کمال حقیقی چیست؟

قدم اول معرفت است . قدم بعدی در آزادگی یعنی رها شدن از زنجیر شهوات و همّ و غمّ دنیاست. قدم سوم، شناخت راه و تزکیه نفس است.

مشاهده ویدئوی توضیحات استاد دینانی

@maarefat_Dinani
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر شیطان نبود....

(فرض کنید) اگر شیطان نبود، خداوند نابودش می‌کرد یا اصلا خلق نمی‌کرد؛ در عالم چه اتفاقی می‌افتاد؟ (پاسخ حضار: اصلا رشد نمی‌کردیم و تکامل نبود) چه کسی خوب بود و چه کسی بد؟

(فرض کنید) دروغ معنی نداشت در عالم هستی، آنگاه چه کسی راستگو بود؟ اصلا (راستگو) معنی نداشت. چون دروغ هست، راستی قدرش معین است چون می‌تواند (دروغ) بگوید اما نمی‌گوید.

نگران (شیطان) نباشید! بگذارید شیطان کار خودش را انجام دهد اما شما اسیرش نشوید و مبارزه کنید. اگر مبارزه کردی یعنی مرد میدان هستی. اگر تاریکی نبود، روشنایی چه معنی ای داشت؟ به این (مساله در فلسفه) دیالیکتیک توحیدی می‌گوییم.

@Dr_Dinani
آغازِ فساد، ندیدن حقیقت است

خواستن حقیقت از کجا می آید و چه کسی حقیقت را می‌خواهد؟ «من» چون حقیقت است، حقیقت را می خواهد یا چون باطل است حقیقت را می خواهد؟ از سوی دیگر، انسان به هر آنچه آری بگوید با آن متحد می شود. ما به چه چیزهایی آری می گوییم و چه چیزهایی را نه می گوییم؟ پاسخی داده می شود این است که آنچه مطابق طبع ماست، آری می گوییم و آنچه مخالف طبع است، نه می‌گوییم.

ویدئو / صوت کامل:

https://ebrahi.me/gt

@Dr_Dinani
جامعه بدون فلسفه مرده است

آنجایی که پرسش نیست، فلسفه نیست. اگر جامعه‌ای پرسش نداشته باشد، فلسفه در آن جامعه مرده است و جامعه بدون فلسفه، به معنی حقیقی کلمه «مرده است»

فلسفه گفتگوست. جامعه بدون فلسفه بی معنی است. آیا نمی‌شود که انسان گفتگو نکند و فکر کند؟ خیر. شما هیچگاه فکر جدی ندارید مگر اینکه سؤال جدی دارید. بدون سؤال و طرح پرسش در ذهنتان آیا دنبال چیزی می‌روید؟ مسائل روزمره (گرسنگی، تشنگی و…) منظورم نیست، آیا بدون طرح پرسش می‌توانید در مسائل فکری که مثلاً کتابی را بخوانید یا مساله ای را از شخصی بپرسید و دغدغه مند باشید؟

فکر شما آنجایی جدی است که یک پرسش داشته باشید و هرگاه پرسش نداشتید، هرگز فکر هم ندارید. این اشکال را به من نکنید که من باهوش هستم و خوب زندگی می‌کنم! بله برای حوائج زندگی ممکن است خیلی هم زیرک باشید ولی یک کشف حسابی (اعم از علمی یا معرفتی) نمی‌کنید مگر اینکه پرسش داشته باشید. حیوانات برای رفع آنچه به بقایشان کمک می‌کند، از انسان زیرک‌تر و باهوش‌تر هستند. کدام حیوانی هست که در رفع نیازهایش مانده باشد؟ تا پرسش در ذهن شما نقش نبندد شما به دنبال پاسخ نخواهید رفت.

@Dr_Dinani
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تفاوت امکان و احتمال

وقتی می گوییم که «چیزی امکان دارد» و «چیزی احتمال دارد» آیا بین این دو گزاره فرق است؟ به عبارت دیگر تفاوت امکان و احتمال در چیست؟ امکان، راستگوتر است اما احتمال گاهی دروغ می‌گوید. آنچه ممکن است، ممکن است که اتفاق بیفتد اما تلاش می‌خواهد. اما احتمال گاهی فریب می‌زند، گاهی چیزی را محتمل می‌داند اما در حالی که ممکن نیست!

مشاهده ویدئوهای کامل

@Dr_Dinani
مخالفت با فلسفه، فلسفه دیگری است

طرفداران فلسفه، مخالفان خود را در مقابل این استدلال قرار می‌دهند، و می‌گویند: یا فلسفه و استدلال فلسفی طریقی است که انسان می‌تواند از آن طریق به نوعی از حقیقت نائل گردد یا نه؟ اگر کسی بگوید: فلسفه چیزی است که می‌تواند چهره ای از حقیقت را برای انسان آشکار سازد، ناچار به ارزش و اعتبار فلسفه اعتراف کرده است. مخالفت با فلسفه فلسفه دیگری است.

ولی اگر کسی این ارزش و اعتبار را انکار کرده و فلسفه را امری بی حاصل به شمار آورد، ناچار باید برای اثبات این سخن به نوعی استدلال دست یازد و در همین مورد است که منکر فلسفه با حربهٔ فلسفه به جنگ فلسفه می‌رود و در عین انکار فلسفه، به دامن فلسفه پناه می‌برد.

مطالعه متن کامل

@Dr_Dinani
جان و دل از عاشقان می‌خواستند / جان و دل را می‌سپارم روز و شب

می‌گوید: از عاشقان، جان و دل می‌خواستند. شک نداریم که عاشقی که جان و دل ندهد، به واقع عاشق نیست. کسی که عاشق است، هم باید جان بدهد، هم باید دل بدهد. مولانا می‌گوید: جان و دلم را در راه عشق می‌دهم و هر شب و هر روز هم این کار را می‌کنم.

در اینجا، «می‌سپارم روز و شب» می‌تواند نشانه این موضوع به شمار برود که جان و دل سپردنم، یکبار نیست بلکه همیشه و هر روز است. یعنی علی الدوام جان و دل می‌سپارم و جان و دل من، در گرو عشق محبوب است، هر لحظه و هر آن و هر شبانه روز.

مطالعه متن کامل

@Dr_Dinani
ایراد عرفا به فلاسفه

عارف، استدلال فلسفی را مردود نمی‌شمارد و فلسفه را نیز در جایگاه خود نکوهش نمی‌کند بلکه آنچه مورد اعتراض و انتقاد وی واقع می‌شود توقف در مرحله استدلال و منحصر دانستن راه حق به سبک و اسلوب اندیشه فلسفی است.

حمله عرفا به فلاسفه به علت این است که آنان کار فلاسفه را ناقص دانسته و معتقدند که این گروه باید پای خود را از مرحله استدلال فراتر گذاشته و با عبور از این مرحله به ساحت بی پایان شهود و مکاشفه راه یابند.

جهت مطالعه بیشتر در مورد تعامل و تقابلهای بین فیلسوفان و عرفاء، کتاب «دفتر عقل آیت عشق» نوشته دکتر ابراهیمی دینانی را مطالعه کنید

@Dr_Dinani
12.Ordibehesht.1390-chapter06-philosophyar.net
Dr ebrahimi Dinani
استخوان‌های پوسیده به چه درد ما می‌خورد!

عده‌ای می‌گویند اصلا ما با تاریخ چه کاری می‌توانیم داشته باشیم و استخوان‌های پوسیده به چه درد ما می‌خورد! بنده در کتاب ماجرای فکر فلسفی به این مساله پرداختم آنجا که:

ذهن آدمی از چنان وحدت و جامعیتی برخوردار است که با بازگشت و توجه به گذشته می تواند امکانات آینده خود را مورد جستجو و ارزیابی قرار دهد، به همین جهت می توان گفت کسی که با گذشته ارتباط ندارد بطور ژرف و عمیق به آینده نمی نگرد. عدم توجه به گذشته موجب می شود که انسان دچار روزمرگی گردد و کسی که با روزمرگی روزگار خویش را می گذراند جز آنچه پیش پای او قرار دارد چیز دیگری را نمی بیند.

البته بازگشت به گذشته امکان پذیر نیست، اعاده گذشته به حال نیز ممتنع شناخته می شود ولی گفتگو با گذشته که میتوان آن را نوعی استعاده بشمار آورد همواره برای بشر میسر است. توجه دقیق به تاریخ همان چیزی است که میتواند آنرا بر حسب اصطلاح نوعی استعاده و ارتباط با گذشته نامید.

#فایل_صوتی کلاس #ماجرای_فکر_فلسفی


@Dr_Dinani
Forwarded from برنامه معرفت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
محبت بدون معرفت آیا امکان‌پذیر است؟ بنده چنین باوری ندارم.

انسان وقتی واردِ وادیِ محبت حق تعالی می‌شود، محبتش (نسبت به حق) فرع بر معرفت (اش) است. انسانی که نسبت به حق تعالی «معرفت» (شناخت) نداشته باشد، «محبت» هم نمی‌تواند داشته باشد. محبت داشتن بدون معرفت، تقریبا «نامعقول» است. محبت، تابعِ معرفت است.

انسان باید بکوشد تا نسبت به حق تعالی عالم و عارف شود (تا نسبت به حق تعالی بتواند محبت داشته باشد و محبوبیت خود را نزد حق درک کند)

ویدئوی کامل: https://ebrahi.me/hg

@maarefat_Dinani
Forwarded from فیلسوف یار
یا با من هستی یا علیه من. 
فلسفه چیزی نیست جز انتزاعیات و بافتن‌های ذهن.
مشکلات من فقط به دلیل چشم شوری فلانی است.
و....

اگر شما هم جملاتی مشابه موارد بالا شنیده‌اید یا به ذهن‌تان آمده، بدانید که اینها مغالطه یا همان سفسطه است.

مغالطه «هیچ نیست به جز»

که به نام‌های «دوگانه کاذب» یا «تقلیل‌گرایی» یا «مغالطه کنه و وجه» نیز شناخته می‌شود، نوعی مغالطه منطقی است که در آن گوینده به طور ضمنی یا صریح فرض می‌کند که فقط دو گزینه یا توضیح برای یک پدیده وجود دارد، در حالی که در واقع گزینه‌های دیگری نیز وجود دارند.

👈 راه تشخیص: ببینید که آیا پاسخ به این سه سوال مثبت است؟ اگر آری است مغالطه در حال اتفاق افتادن است!

آیا گوینده فقط دو گزینه ارائه می‌دهد؟
آیا گوینده شواهدی را که با فرض خود مغایرت دارند، نادیده می‌گیرد؟
آیا فرض گوینده واقعاً ساده‌سازی بیش از حد پدیده نیست؟

برای مطالعه و دانستن درباره این مغالطه مواردی چون: چند نمونه از این مغالطه، راه مقابله با این مغالطه، وجه مغالطه‌آمیز بودن، اینجا بزنید و در وبسایت مطالعه کنید

@philosophyar_official
آیا اهل علم اهل سفرند؟ آیا میان سفر و تحول فکری ملازمه وجود دارد؟
آیا می‌توان میان فلسفه و سفر هم رابطه برقرار کرد؟
آیا می‌توان گفت سفر دریچه دانایی‌های جدید است؟

در
فلسفه نیز مانند هر علم دیگر سفر زمینی و جغرافیایی بوده است. اما اگر منظورتان سفر معنوی و رابطه آن با فلسفه باشد، خود فلسفه نوعی سفر است. هر تفکری سفر است، ولی نه سفر زمینی. سفر اقسامی دارد و نباید آنها را با هم قاطی کنیم. سفر زمینی برای آموختن علم‌ها، مانند هر دانشی در فلسفه هم بوده است.  اما به یک معنی همه علوم و بخصوص فلسفه دقیقاً سفر است. و انسان متفکر سفر می‌کند. از مرحله‌ای از تفکر به مرحله‌ای دیگر. خود حرکت فکری، نوعی سفر است؛ سفری روحانی، معنوی، فکری.

متن کامل مصاحبه را از اینجا بخوانید

@Dr_Dinani
02-Majara.19.Ordibehesht.1390-chapter12-philosophyar.net
Dr Ebrahimi Dinani
درس اول منطق ارسطویی

کسانی که با علوم عقلی آشنایی دارند بخوبی می‌دانند که منطق، ابزار اندیشه شمرده شده است و در زمره علوم آلی قرار دارد ولی در عین اینکه فقط ابزار اندیشه است بر محور سه مطلب اصلی و اساسی می‌گردد. آن سه مطلب به ترتیب عبارتست از:

مطلب ما (چیستی)
مطلب هل (هستی)
مطلب لِمَ (چرایی)

حکیم سبزواری این مساله را به صورت نظم درآورده و گفته است:

أُسّ المطالبِ ثلثهٌ عُلِم / مطلب ما، مطلب هل، مطلب لِم

مطالب سه گانه ای که محور مسائل منطقی را تشکیل می‌دهد در سه پرسش اساسی خلاصه می‌شود که به ترتیب عبارتند از:

پرسش از گوهر شیئ
پرسش از هستی شیئ
پرسش از چرایی شیئ

#فایل_صوتی کلاس #ماجرای_فکر_فلسفی

@Dr_Dinani
02-Majara.19.Ordibehesht.1390-chapter04-philosophyar.net
Dr Ebrahimi Dinani
ماهیت فلسفه چیست؟

البته در مورد ماهیت فلسفه دیدگاههای دیگری نیز وجود دارد که با آنچه ابن رشد در این باب می‌گوید متفاوت است. با این همه بررسی آثار فلاسفه نشان می‌دهد که در نظر بیشتر این بزرگان، فلسفه جز جهد و طلب و کوشش و کشش در راه کشف حقیقت چیز دیگری نیست در نظر برخی اندیشمندان نقطه آغاز فلسفه نوعی بی قراری ما بعد الطبیعی است انسان برای رفع این بی قراری به جستجو و طلب بر می‌خیزد. کسانی معتقدند فلسفه نوعی کوشش است برای متحد ساختن تجارب و یافته‌های انسانی به عمل می‌آید اقوال و آراء دیگری نیز در این باب وجود دارد که ما از ذکر آنها در اینجا صرف نظر می‌کنیم.

#فایل_صوتی کلاس #ماجرای_فکر_فلسفی

@Dr_Dinani
2024/11/12 17:03:22
Back to Top
HTML Embed Code: