Telegram Web
در قسمت پنجم از سلسله یادداشت‌هایم درباره روانکاوی و دین، مروری گذرا داشته‌ام بر نگرش نظریه‌پردازان روابط ابژه به "دین" و "معنویت".
این مطلب را می‌توانید در کانال زیر مطالعه فرمایید:

https://www.tgoop.com/psychoanalysis_religion_culture
قرارم این بود در این کانال فقط مطالب تالیفی بگذارم و از نقل مطالب دیگران بپرهیزم.اما این مطلب دوست فرهیخته و ادیب‌ام، جناب آقای بابایی، آنقدر زیبا و به جا بود که نتوانستم آن را نقل نکنم:
🌱
از زبان هنرمند توانا و محبوب، علیرضا قربانی، که این روزها سوگوار همسر مهربان خود است شنیدم علی‌رغم تالم خاطر زیاد، به احترام مخاطبانش و قولی که به آنها داده بود در کنسرت لندن حاضر شده‌است. او در ادامه این مقدمه کوتاه که به معرفی محتوای برنامه و گروهش اختصاص داشت گفت برای شروع، چند رباعی منسوب به ابوسعید ابوالخیر را می‌خواند که جنبه‌ای عاشقانه دارند و نوعی راز و نیاز با خدا محسوب می‌شوند. من از آن کنسرت فقط همین مقدمه کوتاهش را دیده و شنیده‌ام و نمی‌دانم چه رباعی‌هایی در آنجا خوانده شده، اما می‌خواهم از این فضا بهره ببرم و دو بیت از غزل زیبای رابعه‌بنت‌کعب را که هزار سال پیش بر زبان ابوسعید جاری شده پیشکش این "جگرسوخته خندان" بکنم. مشهور است که ابوسعید پس از مرگ فرزند خردسالش که به گفته محمدبن‌منور "شیخ او را عظیم دوست می‌داشت" در حالی که با دست خود او را دفن می‌کرد و اشک می‌ریخت این دو بیت رابعه‌ را زمزمه می‌کرد:
زشت باید دید و انگارید خوب
زهر باید خورد و انگارید قند
توسنی کردم ندانستم همی
کز کشیدن تنگتر گردد کمند

او در روزهای آخر عمر بیت دیگری از این غزل را هم بر زبان می‌آورد که نقلش بی‌مناسبت نیست:
عشق را خواهی که تا پایان بری
بس که بپسندید باید ناپسند

آنچه در این ایام بر علیرضا قربانی می‌رود قطعا سخت است اما او کاری سخت‌تر در پیش دارد؛ باید بماند و برای تسلی مردمی که غمهای بسیار و شادی‌های اندک دارند و بشدت آزرده‌اند بخواند.
روح آن یار سفرکرده شاد و عمر این "مطرب داوود‌ دم" دراز باد

@booyedelkhoshi
... او آگاهانه تلاش می‌کرد تا نقش دین و معنویت را در گفتگوهایی که با پسرش داشت به حداقل برساند... اما درباره خودش احساس می‌کرد که باور به خدا هسته مرکزی هویت اوست...

در قسمت هفتم از سلسله یادداشت‌هایم درباره روانکاوی و دین، ادامه گزارش یک نمونه بالینی را نقل کرده‌ام.

این مطلب را می‌توانید در کانال زیر مطالعه فرمایید:

https://www.tgoop.com/psychoanalysis_religion_culture
ذهن قصه پرداز

این تجربه واقعی است!
 
گویا ذهن ما تمایل زیادی دارد که از اتفاقات و رویدادهای تصادفی قصه بسازد و عجیب آنکه خودش هم این قصه‌ها را باور می‌کند. شاید اینطور زندگی تحمل‌پذیرتر می‌شود.

قدم بر دامنه کوه گذاشته بودم تا نفسی تازه کنم و هدفون‌ها را هم در گوشم محکم کرده بودم و با آواز و موسیقی محسن نامجو قدم بر می‌داشتم. به این فکر می‌کردم که بهار شده است و سبزه‌ای بر تن کوه روییده است. اما چه کمرنگ است! به یاد تصاویری که از مناظر سرسبز و چشم‌نواز کشورهای خوش آب‌و‌هوا در شبکه‌های اجتماعی دیده‌ام می‌افتم و همزمان نامجو می‌خواند:

...عقاید نوکانتی از آنِ من
شقایق نُرماندی از آنِ تو...

با خودم می‌گویم چه همزمانی جالبی! در همین افکار غوطه‌ور بودم و می‌رفتم. اینکه هرکسی بهار را چگونه تجربه می‌کند؟ آن که در دامنه‌های آلپ است یا در میان لاله‌های رنگارنگ هلندی چه تجربه متفاوتی می‌تواند داشته باشد؟ برای منِ خراسانی، شکوفه‌هایی که بر تنِ بته‌های خار روییده است معنای سرسبزی و بهار دارد. شاید باید به همین سبزی اندک دل‌خوش باشم. شاید سهم ما از طبیعت همین‌قدر است. عادلانه نیست، ولی چه چیزی در این دنیا عادلانه است که این یکی باشد؟
 حواسم دوباره به موسیقی می رود و نامجو می خواند:

... این که زاده آسیایی رو میگن جبر جغرافیایی ...

عجب! امروز چقدر اتفاقی موسیقی با افکار من همراه شده است. دوباره غرق افکار خودم می‌شوم و به سال‌هایی می‌اندیشم که جوان‌تر بودم و امیدی عجیب در دل من بود که انگار قرار است روزی همه چیز تغییر کند. دقیقا نمی‌دانم افکار آن سال هایم چه بوده، تغییر مکان جغرافیایی خودم یا تغییر اقلیم شهر و دیارم یا چه؟ دقیقا در دنیای فانتزی‌های من قرار بوده چه چیزی تغییر کند؟ نمی‌دانم. فقط از آن احساس امیدواری یادم هست. امید به اینکه "یه روز خوب میاد"!! اما از یک جایی به بعد، دیگر بیابان‌های تفتیده خراسان را با سبزه‌زارهای نیوزلند مقایسه نمی کردم و حسرت نمی‌خوردم.
باز موسیقی به جلو صحنه ذهنم می آید و صدای محسن نامجو را می شنوم که:

... دلِ زارم فغان کم کن
تو اشک از دیدگان کم کن
غم و ناله ز جان کم کن ...

عجبا! انگار دستی در کار است که بوسیله موسیقی نامجو با من گفتگو می‌کند. به این فکر خودم که "دستی در کار است" می‌خندم. در دنیایی که همه چیز زندگی‌مان، به قول نیکلاس طالب، بر پایه بختانگی است، من فکر کرده‌ام که دستی در کار است. ولی از حق نگذریم، حالا که کسی نیست، اگر چنین دستی در کار بود چقدر دلگرم کننده می‌شد.
بهرحال، می‌اندیشیدم که نصیب ما از زندگی هم یک بار بیش نیست. بیش از نیم‌اش که به بیم و امید و حسرت و آرزو گذشت. حواس‌مان نباشد باقی مانده‌اش هم از کف می‌رود.
 آفتاب تقریبا غروب کرده است و من تنها در دامنه کوه می‌روم. دوباره صدای موسیقی برایم پررنگ‌تر از افکارم می‌شود که می‌خواند:

... این روزا دنیا واسه من از خونه مون کوچیکتره
کاش می تونستم بخونم قدِ هزارتا پنجره

طلوع من، وقتی غروب پَر بزنه موقع رفتن منه ...

یک جایی از ذهنم وسوسه عجیبی داشت که از این اتفاق‌ها و هم‌زمانی‌های کاملا تصادفی، قصه بسازد و باور کند که "دستی در کار است". اما خوب، من که حرف‌اش را باور نمی‌کنم. شما را نمی‌دانم! 

https://www.tgoop.com/dr_moghaddaszadeh
... در سال دوم درمان، دونا در یکی از جلسات گفت: من متوجه شده‌ام که بعضی وقت‌ها درباره اعتقادات دینی‌ام در اینجا صحبت می‌کنم. می‌خواستم بدانم شما درباره آنها چه فکر می‌کنید؟ ...

در قسمت هشتم از سلسله یادداشت‌هایم درباره روانکاوی و دین، ادامه گزارش یک نمونه بالینی را نقل کرده‌ام.

این مطلب را می‌توانید در کانال زیر مطالعه فرمایید:

https://www.tgoop.com/psychoanalysis_religion_culture
🔰آماده سازی مرکز روانشناسی و مشاوره جهاددانشگاهی خراسان رضوی در مکان جدید

🔹مرکز روانشناسی و مشاوره جهاددانشگاهی خراسان رضوی پس از تعطیلات نوروزی واقع در بلوار وکیل آباد-بین وکیل آباد 8 و 10 در طبقه فوقانی آزمایشگاه تشخیص طبی و آسیب شناسی این سازمان آماده ارائه خدمات به مراجعه کنندگان خواهد بود.

🖥 سایر تصاویر را در لینک ذیل مشاهده نمائید:
https://khr.acecr.ac.ir/fa/album/4800

#گزارش_تصویری

💠اداره روابط عمومی سازمان جهاددانشگاهی خراسان رضوی

👈🏻ما را در فضای مجازی دنبال کنید:
🌐وب سایت|اینستاگرام|تلگرام|ایتا
...آن چیزی که مانع هر دوی ما شده بود که در فرایند درمان به هویت معنوی نیز بپردازیم، حسِ آسیب‌پذیری نسبت به حضور خدا، به عنوان نفر سوم رابطه تحلیلی بود ...

در قسمت نهم از سلسله یادداشت‌هایم درباره روانکاوی و دین، ادامه گزارش یک نمونه بالینی را نقل کرده‌ام که نشان می‌دهد چطور پرداختن به باورهای دینی مراجع، تعارض‌های قدیمی درمانگر در رابطه با دین و معنویت را فعال کرده و در داینامیک درمان وارد می‌کند.

این مطلب را می‌توانید در کانال زیر مطالعه فرمایید:

https://www.tgoop.com/psychoanalysis_religion_culture
... او گفت که حالا دیگر وقتی که دعا می‌خواند کمتر احساس اضطراب می کند. در یکی از جلسات گفت: «احساس می‌کنم مثل این که حالا برای این که چطور عبادت کنم، انتخاب‌های بیشتری دارم.» ...

قسمت دهم از سلسله یادداشت‌هایم درباره روانکاوی و دین، در قالب گزارش یک کیس به این موضوع اشاره دارد که ثمره درمان می‌تواند افزایش انتخاب‌های فرد حتا در حوزه زندگی معنوی‌اش باشد.

این مطلب را می‌توانید در کانال زیر مطالعه فرمایید:

https://www.tgoop.com/psychoanalysis_religion_culture
چون کسی را خار در پایش جهد
پای خود را بر سر زانو نهد
وز سر سوزن همی جوید سرش
ور نیابد می کند با لب تَرَش
خار در پا شد چنین دشواریاب
خار در دل چون بُوَد واده جواب

وقتی قرار شد به مناسبت گرامیداشت روز روانشناس و مشاور یادداشتی بنویسم، اولین تداعی در ذهنم این چند بیت از مولانا بود که شاید به کوتاه ترین و زیباترین شکل ممکن، توصیف این حرفه باشد. تلاشی برای یافتن خارهایی که در دل و جان آدمی نشسته است و بیرون کشیدن آنها، البته با کمک و همراهی خود فرد.
چند سالی است که چنین روزی در تقویم رسمی کشورمان درج شده است و رسم است که به همکارانی که در این حرفه مشغول فعالیت هستند، تبریک و تهنیت گفته شود. ما نیز در مرکز خدمات تخصصی روانشناسی و مشاوره جهاد دانشگاهی خراسان رضوی این روز را خدمت همه همکاران، به ویژه عزیزانی که از سالهای گذشته همراه و یاور ما در این مجموعه بوده اند تبریک گفته و از اینکه طی این مدت، به رغم همه سختی ها و کاستی ها، در کنارما بوده اند تشکر و قدردانی می کنیم.
نگاهی به سالهای گذشته نشان می دهد که این حرفه راه پر پیچ و خمی را تا به اینجا طی کرده است. راهی که گاه با خطاهای ناخواسته هم همراه بوده است، چرا که این حرفه همچنان در کشور ما نوپا است و در مقایسه با قدمت هزارساله رشته ای چون پزشکی، هنوز در ابتدای راه است. واقعیت این است که در این مسیر ما و مراجعان مان در کنار هم تجربه های بسیار آموختیم. پس بی مناسبت نخواهد بود که از مراجعان صبورمان هم تشکر و قدردانی کنیم.
امید آنکه این همراهی به تجربه حال بهتری برای همه ما منجر شود.

دکتر مسعود مقدس زاده
مدیر علمی و فنی مرکز

@ravan_jahad
شاید در نگاه اول ربطی به حوزه روانشناسی نداشته باشد، اما با شناختی که از آقای دکتر لطفی دارم می‌دانم که اعتقاد قوی به نگاه روانشناختی در حوزه مدیریت دارند.
بررسی متون روانکاوی نشان می­‌دهد که نظریه­‌های شکل گرفته درباره ناخودآگاه عمدتا مبتنی بر مفهوم­‌بندی­‌هایی است که از بررسی افراد اروپائی-آمریکائیِ سفیدپوست استنتاج شده است. در این مفهوم­‌بندی­‌ها، دنیای ذهنی مردمان دیگر کمتر دیده شده و نوعی بی­‌عدالتی و تبعیض را، چه در سطح فردی و چه در سطح جمعی، رقم زده است.
در یک سلسله نوشتار سعی خواهم کرد باب گفتگو در این‌باره را باز کنم. اینکه چگونه این مدل روانکاوی،شاید ناخواسته، در تثبیت سلطه‌گراییِ این روایت درباره روان آدمی هم­دست شده است.پدیده‌ای که پروفسور تومالانارا آن را اثر استعماری روانکاوی نامیده است.
امیدوارم فضای گفتگویی فراهم شود تا بفهمیم این هم­دستی چه اثراتی را بر اقلیت­ها گذاشته است، بر غیرسفیدپوستان،غیرآمریکایی_اروپائی‌ها، غیر انگلیسی زبان‌ها، و.... بر ما. ما به عنوان مردمان خاورمیانه،با تجربیات زیسته‌ای نسبتا متفاوت، که در دنیایی پرآشوب و همواره در معرض تروما تلاش می‌کنیم حال خود و مراجعان‌مان را به کمک این دیسیپلین بهتر کنیم.

این یادداشت‌ها را به مرور در این کانال به اشتراک خواهم گذاشت:

https://www.tgoop.com/psychoanalysis_religion_culture
پروفسور تومالانارا، روانکاو و سوپروایزر روانکاوی که اصالتا هندی است اما از کودکی به همراه خانواده­‌اش به آمریکا مهاجرت کرده است، خاطره­‌ای جالب را نقل می­‌کند:

«یک روز، چندماهی پس از اینکه به نیویورک رسیده بودیم و مستقر شده بودیم، در حال صرف شام بودیم که شامل برنج و کاری (نوعی غذای سنتی هندی شامل گوشت و سبزیجات همراه با ادویه­‌جات تند و تیز) بود. ما برنج را با کاری­‌های خوشمزه­‌ای که مادرم پخته بود مخلوط کردیم و با دست مشغول خوردن شدیم. پیش از مهاجرت به آمریکا، برای خوردن غذای سنتی از قاشق و چنگال استفاده نمی­‌کردیم. آن شب، هنگامی که داشتیم با دست و با لذت تمام این غذای سنتی را می­‌خوردیم، زنگ آپارتمان ما به صدا درآمد. فورا هر چهار نفری از پشت میز جهیدیم و دست­های­‌مان را در سینک آشپزخانه شستیم و بعد پدرم درب را باز کرد. هیچ­‌کس قبلا به ما نگفته بود که بلند شویم و دست­های­‌مان را بشوییم، اما ما بدون گفتگو دانستیم که باید این کار را انجام دهیم. جالب اینکه بعد از آن هم درباره این رفتار باهم صحبتی نکردیم. بعد از آن روز من به این موضوع فکر می­‌کردم که چگونه ما، بدون آنکه از قبل کلمه­‌ای در این‌باره صحبت کرده باشیم، دانستیم که باید برخیزیم و دست­های­مان را بشوییم؟من در مدرسه و یا در تلویزیون دیده بودم که وقتی کسی با دست غذا می­‌خورد دیگران می­‌گویند"حال به­‌هم­‌زن" است. با این­‌حال، توصیف این شکل از غذاخوردن با برچسب "حال­ به­‌هم­‌زن" با این واقعیت که اساسا لذتِ خوردن غذای سنتی هندی در خوردن آن با دست است، در ذهن من یک‌جا جمع نمی­‌شد. مرور این خاطرات سوالاتی را در ذهن من ایجاد کرد که چگونه به صورت آشکار یا ضمنی، برتری فرضی یک فرهنگ در جامعه مقصد به مهاجران آموخته می­‌شود. جامعه­‌ای که از یک­سو به شما اجازه می­‌دهد وارد آن شوید و از سوی دیگر، از شما می­‌خواهد بخش­‌هایی از خودتان را در سالن ترانزیت فرودگاه جا بگذارید.چه کسی تعیین می­‌کند در فرایند رشد و تحول فرزندان، چه چیزهایی را باید در آنها پرورش داد و چه چیزهایی را باید خاموش کرد؟ معیار رفتارهای قابل­ قبول، مورد پسند، و متمدنانه چیست؟

ادامه دارد ...

https://www.tgoop.com/psychoanalysis_religion_culture
جلسه اول مرور کتاب "تمدن و ملالت‌های آن" نوشته فروید در جهاد دانشگاهی مشهد برگزار شد. فرازهایی از بخش‌هایی که مرور شد:

از نگاه فروید، هدف زندگی به وسیله اصل لذت تعیین می‌گردد اما همه قواعد عالم در جهت خلاف آن در کارند. سعادت انسان در برنامه‌ی خلقت منظور نشده است.

آدمی برای پرهیز از رنج زیستن راه‌های مختلفی را تجربه کرده است. اولی، عزلت و پشت‌کردن به همه لذت‌ها است که به قیمت قربانی کردن غریزه زندگی تمام می‌شود.

دوم، روی آوردن به مواد سُکرآور است که خشن‌ترین راه است و همه انرژی‌هایی را که می‌تواند صرف بهتر شدن زندگی بشر شود، بیهوده تلف می‌کند.

سومین راه، والایش غرایز و انتقال انرژی آنها در هنر و اندیشه و لذت‌های معنوی است. این راه با رنج نوروتیک بودن (یعنی تجربه غم و اضطراب و ....) همراه است اما در عین‌حال متعالی‌ترین شیوه است و مختص بشر متمدن.

برای سعادتمند شدن قاعده‌ای وجود ندارد که به کار همه بیاید. هرکس باید خود راهی بیابد که او را نجات دهد.

شاید تصور کنیم بشر نخستین که در ارضای غرایزش آزادتر از انسان متمدن بوده است، سعادتمندتر بوده. اما الزاما چنین نیست چراکه احساس سعادتمندی امری کاملا ذهنی است.
باتشکر از همکاران گرامی خانم‌ها دهنبی، محمدی، و رئیس‌نیا که زحمت ارائه را بر عهده داشتند.
جلسه دوم این نشست در تاریخ ۲۱ تیرماه برگزار خواهد شد.
درمانهای تکنولوژیک، امروزه بخش جدایی ناپذیری از خدمات سلامت روان محسوب می شوند.
این دسته از درمانها با استفاده از دقیق ترین و جدیدترین روشهای علمی در جهت حل مشکلات سلامت روان به بخش وسیعی از مراجعین کمک می کند.
مرکز خدمات تخصصی روان شناسی و مشاوره جهاد دانشگاهی، در جهت ارائه خدمات هر چه بهتر به مراجعین گرامی، بخش درمانهای تکنولوژیک را به مجموعه خدمات خود افزوده است.

همراه ما باشید...☘️
☎️۰۵۱۳۸۸۳۹۹۹۸
@ravan_jahad
...بسیاری از ما درمانگران این وضعیت را در رویدادهای اجتماعی دوسال گذشته با تمام وجود احساس کردیم. وقتی مراجعی که سرتاپا خشم و ترس بود از میان خیابان‌های ملتهب گذر کرده بود تا به دفتر ما بیاید، وقتی تلاش می‌کردیم روی متریال‌های او متمرکز شویم ولی از بیرون صدای گلوله و فریاد می‌آمد، و وقتی مردد بودیم که اینها را "واقعیت روانی" بشنویم یا "واقعیت بیرونی"...

بخشی از یادداشت جدیدم از مجموعه یادداشت‌هایی که درباره فرهنگ و روانکاوی می‌نویسم. برای مطالعه متن کامل به کانال زیر مراجعه فرمایید:

https://www.tgoop.com/psychoanalysis_religion_culture
2025/03/12 07:06:53

❌Photos not found?❌Click here to update cache.


Back to Top
HTML Embed Code: