Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مردم [جهان] کجان ما کجا هستیم...
من با لچک سرکردنم هیچ مساله ای رو حل نمیکنم...
من زنم....
دلم میخواد احترام من حفظ بشه...
#نه_به_حجاب_اجباری #دکترمصدق #مصدق #دکترصدیقی #دکتر_صدیقی #دکتر_غلامحسین_صدیقی #مهسا_امینی
#صفحه_دکتر_مصدق
@dr_mohammad_mossadegh
من با لچک سرکردنم هیچ مساله ای رو حل نمیکنم...
من زنم....
دلم میخواد احترام من حفظ بشه...
#نه_به_حجاب_اجباری #دکترمصدق #مصدق #دکترصدیقی #دکتر_صدیقی #دکتر_غلامحسین_صدیقی #مهسا_امینی
#صفحه_دکتر_مصدق
@dr_mohammad_mossadegh
دکتر مصدق: این ملت ثابت کرد آنجا که پای شرافت و استقلال مملکت در میان باشد مرگ را به زندگانی آلوده به ننگ و رسوایی ترجیح میدهد....
#دکترمصدق #دکترصدیقی #مصدق #دکتر_مصدق #صدیقی #ایران #مهسا_امینی #دکتر_فاطمی
@dr_mohammad_mossadegh
#دکترمصدق #دکترصدیقی #مصدق #دکتر_مصدق #صدیقی #ایران #مهسا_امینی #دکتر_فاطمی
@dr_mohammad_mossadegh
دکتر مصدق از سال ۱۳۱۲ به دنبال ملی کردن صنعت نفت و سایر منابع ایران بود...
________
من نه فقط در مجلس چهاردهم و شانزدهم بلکه از دوره نهم مجلس که قرار داد ۱۹۳۳ (۱۳۱۲ ش) منعقد شد با امتیاز نفت مخالف بودم و یقین داشتم که با استفاده بیگانگان از معادن نفت، ملت ایران هیچوقت روی آزادی و استقلال را نخواهد دید و روی همین عقیده بود... در مجلس چهاردهم (سال۱۳۲۳) طرح تحریم امتیاز نفت را به مجلس دادم و جدیت نمودم تا در همان جلسه به تصویب رسید و به استناد همان قانون تحریم امتیاز بود که مجلس پانزدهم توانست قرار شرکت مختلط نفت را رد کند و برای جلوگیری از سوتفاهم بین المللی دولت را مامور نمیاد که حقوق ملت را از شرکت نفت انگلیس و ایران استیفا نماید.
اگر این کار صورت نمیگرفت صنعت نفت در سراسر کشور ملی نمیشد.
خاطرات و تالمات دکتر مصدق صفحه ۲۷۲ و ۲۷۳
#دکترمصدق #مصدق #دکتر_مصدق #دکترصدیقی #دکتر_صدیقی #دکترفاطمی #مهسا_امینی #ایران
@dr_mohammad_mossadegh
________
من نه فقط در مجلس چهاردهم و شانزدهم بلکه از دوره نهم مجلس که قرار داد ۱۹۳۳ (۱۳۱۲ ش) منعقد شد با امتیاز نفت مخالف بودم و یقین داشتم که با استفاده بیگانگان از معادن نفت، ملت ایران هیچوقت روی آزادی و استقلال را نخواهد دید و روی همین عقیده بود... در مجلس چهاردهم (سال۱۳۲۳) طرح تحریم امتیاز نفت را به مجلس دادم و جدیت نمودم تا در همان جلسه به تصویب رسید و به استناد همان قانون تحریم امتیاز بود که مجلس پانزدهم توانست قرار شرکت مختلط نفت را رد کند و برای جلوگیری از سوتفاهم بین المللی دولت را مامور نمیاد که حقوق ملت را از شرکت نفت انگلیس و ایران استیفا نماید.
اگر این کار صورت نمیگرفت صنعت نفت در سراسر کشور ملی نمیشد.
خاطرات و تالمات دکتر مصدق صفحه ۲۷۲ و ۲۷۳
#دکترمصدق #مصدق #دکتر_مصدق #دکترصدیقی #دکتر_صدیقی #دکترفاطمی #مهسا_امینی #ایران
@dr_mohammad_mossadegh
با اندوه و تاسف بسیار جناب دکتر عاملی همسر گرامی سرکارخانم دکتر نیکو صدیقی و داماد دکتر غلامحسین صدیقی درگذشت...
این مصیبت را خدمت خانواده محترم ایشان و سایر بازماندگان تسلیت عرض مینماییم.
مرگ سرچشمه عدم نیست بلکه جویباریست که در دیگران جریان می یابد...
مراسم بزرگداشت: جمعه یازدهم آذرماه از ساعت هفده الی نوزده در کامرانیه، اندرزگو، انتهای بن بست سالاری، مجتمع مسکونی فرمانیه
@dr_mohammad_mossadegh
این مصیبت را خدمت خانواده محترم ایشان و سایر بازماندگان تسلیت عرض مینماییم.
مرگ سرچشمه عدم نیست بلکه جویباریست که در دیگران جریان می یابد...
مراسم بزرگداشت: جمعه یازدهم آذرماه از ساعت هفده الی نوزده در کامرانیه، اندرزگو، انتهای بن بست سالاری، مجتمع مسکونی فرمانیه
@dr_mohammad_mossadegh
نصرت الله خازنی: مصدق به همه اولتیماتوم داده بود که حتی یک چوب کبریت از مال دولت نباید توی خانه من باشد...
_
اگر جنابعالی نامه می نوشتی، نوشته اش می برید و کاغذ سفید را دست من می داد و می گفت مبادا نفله بشود، مال دولت است و این ارز دولتی است قضیه ای یادم آمد یک روز ایشان تب کرد و مریض شد اتفاقا روز جمعه هم بود دکتر غلامحسین خان هم به شمال رفته بود.یک پزشک ارمنی بودکه خیلی آدم شریفی بود من دنبال وی فرستادم که بیاید معاینه کند. پزشک گفت آقای خازنی آقای دکتر چیزیشان نیست، گرما زده شده اند، چون سقف خانه اش شیروانی است. اتاق گرم است، حتی مدتی که مشغول معاینه اش بودم گرما مرا اذیت کرد. این فقط گرما زدگی است اگر یک کولر گازی توی اتاقشان بگذارید حالشان خوب می شود. من خودم دراندرونی کولر گازی نداشتم زندگی مصدق فوق العاده ساده بود. در تهران کولرگازی دو نمایندگی داشت. یکی کاریر و یکی وستینگهاوس . کسی را فرستادم که یک کولر از آنها بخرد. گفتند در گمرگ خرمشهراست تا ترخیص کنیم و به تهران بیاوریم یک هفته طول می کشد من گفتم که نمی شود تا یک هفته صبرکنیم هی پرس و جوکردیم که آقای فلانی کولر گازی داری یانه ؟ از این و آن پرسیدم تا مهندس حق شناس که وزیر راه بود گفت اتاق من در شمس العماره یک کولر گازی دارد که اساسا کار نکرده است. برای اینکه شمس العماره تابستانها خنک است، زمستان هم گرم. چون از خشت ساخته شده و این کولر را من می دهم باز کنند، بیاورند و اینجا بگذارند گفتم مستلزم خرابی نیست ؟ گفت نه، قابی درست کرده اند و گذاشته اند و در می آوریم. چون مصدق یک دفعه فرموده بود که حتی یک چوب کبریت از مال دولت نباید توی خانه من باشد و این اولتیماتوم را از همان روز های اول به من و به همه و حتی به پیشخدمت خودش داده بود. من به مش مهدی گفتم کولر را آوردم ، اگر آقا پرسید از کجا آوردند بگو من خبر ندارم . و راستی هم نمی دانست از کجا آوردند. مصدق هی از من پرسید که این کولر را از کجا آوردید؟ می گفتم دکتر گفته. جواب درستی نمی دادم بالاخره آنقدرمرا سوال پیچ کرد که گفتم آقا من به نمایندگی وستینگهاوس وکاریر برای خرید کولر فرستاده ام اما تحویل آن یک هفته طول می کشد این کولر را از کسی امانت گرفته ام، یک هفته آنرا بگذارید، کولر که آمد یک دانه می خریم و سرجایش می گذاریم و این را به صاحبش می دهیم، بالاخره مرا وادارکرد تا ناچاربگویم بابا این کولر در اتاق آقای مهندس جهانگیر حق شناس بوده است فهمید که من دنبال کولر می کردم گفت در اتاق من یک کولر است هیچ به دردم نمی خورد برای چند روزی آن را امانت ببرید من قبول کردم و آن را آوردیم. بالاخره گفت آقای خازنی من ازشما استدعا می کنم همین الان کولر را بردارند و ببرند سرجایش بگذارند گفتم آقای دکتر نبض تان را گرفته ، تب دارید. احتمالا گرمازده هسید. گفت من حالم خوب است. گفتم آخرهر چیزی اندازه ای دارد، تا این مقدارحساسیت ؟ اگر کولر وزارت راه ۵ روز توخانه شما کارکند دنیا بهم می خورد؟ گفت نه، اصرارمکن زنگ زد به مش مهدی آمد و به او گفت به اندرون بگویید «وان تیلاتور(پنکه)» را روشن کنند گفتم «وان تیلاتور» هوای گرم را، هی می چرخاند، به چه درد می خورد؟ خواهش و استدعا می کنم، ٣،۴ روز به من مهلت بدهید. می خواهید سفارش کنم کولر را با هواپیما بفرستند. گفت من استدعا و خواهش می کنم کولررا ببرید. آقا آنقدر به من اصرار کرد که کولری که یک ساعت کار کرده بود، دوباره در آوردیم و به وزارت راه فرستادیم تا این اندازه افراطی بود.
مصدق، دولت ملی و کودتا- عزت الله سحابی، ص ۵۵-۵۷
@dr_mohammad_mossadegh
_
اگر جنابعالی نامه می نوشتی، نوشته اش می برید و کاغذ سفید را دست من می داد و می گفت مبادا نفله بشود، مال دولت است و این ارز دولتی است قضیه ای یادم آمد یک روز ایشان تب کرد و مریض شد اتفاقا روز جمعه هم بود دکتر غلامحسین خان هم به شمال رفته بود.یک پزشک ارمنی بودکه خیلی آدم شریفی بود من دنبال وی فرستادم که بیاید معاینه کند. پزشک گفت آقای خازنی آقای دکتر چیزیشان نیست، گرما زده شده اند، چون سقف خانه اش شیروانی است. اتاق گرم است، حتی مدتی که مشغول معاینه اش بودم گرما مرا اذیت کرد. این فقط گرما زدگی است اگر یک کولر گازی توی اتاقشان بگذارید حالشان خوب می شود. من خودم دراندرونی کولر گازی نداشتم زندگی مصدق فوق العاده ساده بود. در تهران کولرگازی دو نمایندگی داشت. یکی کاریر و یکی وستینگهاوس . کسی را فرستادم که یک کولر از آنها بخرد. گفتند در گمرگ خرمشهراست تا ترخیص کنیم و به تهران بیاوریم یک هفته طول می کشد من گفتم که نمی شود تا یک هفته صبرکنیم هی پرس و جوکردیم که آقای فلانی کولر گازی داری یانه ؟ از این و آن پرسیدم تا مهندس حق شناس که وزیر راه بود گفت اتاق من در شمس العماره یک کولر گازی دارد که اساسا کار نکرده است. برای اینکه شمس العماره تابستانها خنک است، زمستان هم گرم. چون از خشت ساخته شده و این کولر را من می دهم باز کنند، بیاورند و اینجا بگذارند گفتم مستلزم خرابی نیست ؟ گفت نه، قابی درست کرده اند و گذاشته اند و در می آوریم. چون مصدق یک دفعه فرموده بود که حتی یک چوب کبریت از مال دولت نباید توی خانه من باشد و این اولتیماتوم را از همان روز های اول به من و به همه و حتی به پیشخدمت خودش داده بود. من به مش مهدی گفتم کولر را آوردم ، اگر آقا پرسید از کجا آوردند بگو من خبر ندارم . و راستی هم نمی دانست از کجا آوردند. مصدق هی از من پرسید که این کولر را از کجا آوردید؟ می گفتم دکتر گفته. جواب درستی نمی دادم بالاخره آنقدرمرا سوال پیچ کرد که گفتم آقا من به نمایندگی وستینگهاوس وکاریر برای خرید کولر فرستاده ام اما تحویل آن یک هفته طول می کشد این کولر را از کسی امانت گرفته ام، یک هفته آنرا بگذارید، کولر که آمد یک دانه می خریم و سرجایش می گذاریم و این را به صاحبش می دهیم، بالاخره مرا وادارکرد تا ناچاربگویم بابا این کولر در اتاق آقای مهندس جهانگیر حق شناس بوده است فهمید که من دنبال کولر می کردم گفت در اتاق من یک کولر است هیچ به دردم نمی خورد برای چند روزی آن را امانت ببرید من قبول کردم و آن را آوردیم. بالاخره گفت آقای خازنی من ازشما استدعا می کنم همین الان کولر را بردارند و ببرند سرجایش بگذارند گفتم آقای دکتر نبض تان را گرفته ، تب دارید. احتمالا گرمازده هسید. گفت من حالم خوب است. گفتم آخرهر چیزی اندازه ای دارد، تا این مقدارحساسیت ؟ اگر کولر وزارت راه ۵ روز توخانه شما کارکند دنیا بهم می خورد؟ گفت نه، اصرارمکن زنگ زد به مش مهدی آمد و به او گفت به اندرون بگویید «وان تیلاتور(پنکه)» را روشن کنند گفتم «وان تیلاتور» هوای گرم را، هی می چرخاند، به چه درد می خورد؟ خواهش و استدعا می کنم، ٣،۴ روز به من مهلت بدهید. می خواهید سفارش کنم کولر را با هواپیما بفرستند. گفت من استدعا و خواهش می کنم کولررا ببرید. آقا آنقدر به من اصرار کرد که کولری که یک ساعت کار کرده بود، دوباره در آوردیم و به وزارت راه فرستادیم تا این اندازه افراطی بود.
مصدق، دولت ملی و کودتا- عزت الله سحابی، ص ۵۵-۵۷
@dr_mohammad_mossadegh
دکتر محمد مصدق pinned «ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻣﻠﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺗﺎﻣﯿﻦ ﺻﻠﺢ ﺟﻬﺎﻧﯽ، ﺍﻣﻀﺎ ﮐﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺯﯾﺮ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﯿﻢ ﮐﻪ ﺻﻨﻌﺖ ﻧﻔﺖ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﺳﺘﺜﻨﺎﺀ ﻣﻠﯽ ﺍﻋﻼﻡ ﺷﻮﺩ.... ---------------- ﻭﺯﺍﺭﺕ ﺍﻣﻮﺭ ﺧﺎﺭﺟﻪ ﺑﺮﯾﺘﺎﻧﯿﺎ ﺟﺒﻬﻪ ﻣﻠﯽ ﺭﺍ ﺟﻤﻌﯽ ﺁﺷﻮﺑﮕﺮ ﭘﺮ ﺳﺮﻭﺻﺪﺍ ﺗﻮﺻﯿﻒ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﻼﺷﻨﺪ ﺑﺎ « ﻫﺎﺭﺕ…»
ﻭﺍﭘﺴﯿﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﻧﻮﺭﻭﺯﯼ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﺼﺪﻕ - ﻧﻮﺭﻭﺯ۱۳۳۲
----------------------------------------
ﻫﻢ ﻣﯿﻬﻨﺎﻥ ﮔﺮﺍﻣﯿﻢ،
ﭘﯿﺮﻭﺯﯼ ﻧﻬﺎﯾﯽ ﻣﻠﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺁﺭﺯﻭﻣﻨﺪﻡ . ﺍﯾﻦ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﻧﺼﯿﺐ ﻣﻦ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺗﺎ ﺟﺸﻦ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﻠﯽ ﺁﻏﺎﺯ ﺳﺎﻝ ﻧﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻭﻃﻨﺎﻥ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺗﺒﺮﯾﮏ ﺑﮕﻮﯾﻢ . ﺣﻤﯿﺖ ﻭ ﻏﯿﺮﺕ ﻭ ﺁﺭﻣﺎﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺩﻻﻭﺭ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺳﺘﺎﯾﻢ ﻭ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﻫﺎ ﻭﺗﻼﺷﻬﺎﯼ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﻭ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻧﺎﭘﺬﯾﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺳﺘﺎﯾﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ . ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﻨﺎﻥ ﺭﺍ، ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﺭﻣﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺁﺭﺯﻫﺎﯼ ﻣﻠﯽ( ﺷﺎﻥ ) ﺳﭙﺎﺳﮕﺰﺍﺭﻡ . ﻧﻮﺭﻭﺯ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺸﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ ﺳﺎﻝ ﻧﻮ ﻧﯿﺴﺖ، ﺑﻠﮑﻪ ﻣﻠﺘﯽ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭ ﺳﺘﺎﯾﺶ ﻭ ﺑﺎ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺩﺭﺧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ . ﻧﻮﺭﻭﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﻭ ﻋﻈﻤﺖ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ .
ﻣﻦ ﺑﺎ ﻫﺮ ﻧﻮﺭﻭﺯ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺻﻔﺤﻪ ﻧﻮﯾﻨﯽ ﺑﻪ ﺑﺮﮔﻬﺎﯼ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﭘﺮ ﺷﮑﻮﻩ ﻣﺎ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮔﺮﺩﺩ . ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ﻧﻮ، ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺷﺎﺩﯼ ﻭ ﺗﻨﺪﺭﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﻫﻢ ﻣﯿﻬﻨﺎﻥ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺧﻮﺍﻫﺎﻧﻢ .
ﺩﮐﺘﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﻣﺼﺪﻕ - ۲۸ ﺍﺳﻔﻨﺪ ۱۳۳۲
@dr_mohammad_mossadegh
----------------------------------------
ﻫﻢ ﻣﯿﻬﻨﺎﻥ ﮔﺮﺍﻣﯿﻢ،
ﭘﯿﺮﻭﺯﯼ ﻧﻬﺎﯾﯽ ﻣﻠﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺁﺭﺯﻭﻣﻨﺪﻡ . ﺍﯾﻦ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﻧﺼﯿﺐ ﻣﻦ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺗﺎ ﺟﺸﻦ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﻠﯽ ﺁﻏﺎﺯ ﺳﺎﻝ ﻧﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻭﻃﻨﺎﻥ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺗﺒﺮﯾﮏ ﺑﮕﻮﯾﻢ . ﺣﻤﯿﺖ ﻭ ﻏﯿﺮﺕ ﻭ ﺁﺭﻣﺎﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺩﻻﻭﺭ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺳﺘﺎﯾﻢ ﻭ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﻫﺎ ﻭﺗﻼﺷﻬﺎﯼ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﻭ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻧﺎﭘﺬﯾﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺳﺘﺎﯾﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ . ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﻨﺎﻥ ﺭﺍ، ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﺭﻣﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺁﺭﺯﻫﺎﯼ ﻣﻠﯽ( ﺷﺎﻥ ) ﺳﭙﺎﺳﮕﺰﺍﺭﻡ . ﻧﻮﺭﻭﺯ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺸﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ ﺳﺎﻝ ﻧﻮ ﻧﯿﺴﺖ، ﺑﻠﮑﻪ ﻣﻠﺘﯽ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭ ﺳﺘﺎﯾﺶ ﻭ ﺑﺎ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺩﺭﺧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ . ﻧﻮﺭﻭﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﻭ ﻋﻈﻤﺖ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ .
ﻣﻦ ﺑﺎ ﻫﺮ ﻧﻮﺭﻭﺯ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺻﻔﺤﻪ ﻧﻮﯾﻨﯽ ﺑﻪ ﺑﺮﮔﻬﺎﯼ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﭘﺮ ﺷﮑﻮﻩ ﻣﺎ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮔﺮﺩﺩ . ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ﻧﻮ، ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺷﺎﺩﯼ ﻭ ﺗﻨﺪﺭﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﻫﻢ ﻣﯿﻬﻨﺎﻥ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺧﻮﺍﻫﺎﻧﻢ .
ﺩﮐﺘﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﻣﺼﺪﻕ - ۲۸ ﺍﺳﻔﻨﺪ ۱۳۳۲
@dr_mohammad_mossadegh
شادروان ابوالفضل قاسمی: تسلیم هیچ کسی که حتی جزئی بوی ارتجاع میدهد، نشوید و این را بدانید، خطرناکترین مرتجعان تاریخ آنهایی هستند که ریاکارانه، با نیمه ریش و کراوات ما را به سوی خود میخوانند...
قسمتی از متن سخنرانی به یاد ماندنی شادروان ابوالفضل قاسمی دبیرکل حزب ایران و یکی از یاران دکتر مصدق در سال 59 که پس از این سخنرانی به اتهامات واهی دستگیر شد و با وجود کهولت سن به دلیل دفاع از حقوق مردم سالها در زندان بود.
@dr_mohammad_mossadegh
قسمتی از متن سخنرانی به یاد ماندنی شادروان ابوالفضل قاسمی دبیرکل حزب ایران و یکی از یاران دکتر مصدق در سال 59 که پس از این سخنرانی به اتهامات واهی دستگیر شد و با وجود کهولت سن به دلیل دفاع از حقوق مردم سالها در زندان بود.
@dr_mohammad_mossadegh
گریه تاریخ.
این سروده ای است که شاعر ارجمند آقای دکتر مظاهر مصفا بعد از شنیدن خبر درگذشت دکتر صدیقی در بامداد یازدهم اردیبهشت سروده اند. دکتر مصفا با وجود آنکه از بیماری رنج میبرد، زمانی که پیکر دکتر صدیقی پیچیده در پرچم سه رنگ ایران از بیمارستان به خانه آورده شد در میان اندوه فراوان حاضران با صدائی خسته و احساسی ژرف سروده خود را برای حاضران خواندند که مورد توجه بسیار قرار گرفت.
به خون نشستی ای آفتاب کشور من
ز پا فتادی ای نخل سایه گستر من
به زیر بار غمت ای درخت آزادی
تو اوفتادی و درهم شکست پیکر من
نگشت نای تو آزرده کز بد آمد بخت
بريد خنجر بیداد چرخ حنجر من
چو دم زدم ز رثای تو آتش نی کلک
بسوخت دست من و برگ برگ دفتر من
قلم به قیر نشیند به ماتمت هر چند
از قیروان شد تا قیروان مسخر من
به ناتوانی من خنده میزند امروز
زمانه یی که نمی داشت تاب تسخر من
ثنای خاک تو بشار برد بارد گفت
نیاید از من ای فخر خاک کشور من
مگر شوند به هفت یسار و پور یسار
دلاوران ایران ستیز باور من
نظر به هر طرف آرم بروید از دل خاک
هزار نخله خونین به باغ منظر من
به داغ و درد بنالد سپهبد فیروز
که ای دریغا دیدی شکست گوهر من
به شیر مردیت اسفار پور شیرویه
دریغ می خورد امروز کای غضنفر من
دریغ خیزد اکنون ز خاک عیاران
که اوفتاد به خاک آذرک نه آذر من
به درد گوید ابومسلم خراسانی
چه خاک بود که شد از زمانه بر سیر من
به پرسش آید زی مازیار مرداویج
که چشم سوی که داریم ای برادر من
گسست بیند بابک سلاسل امید
شکست گوید یعقوب لیث خنجر من
به پرده پرده چشمم به چشم خون افشان
گذشت کاوه آهنگر از برابر من
وطن به سوک تهمتن بسوخت کای فریاد
خبر دهید به سیمرغ زال پرور من
شنید گریه تاریخ سرزمین مرا
هزار کرت هر کس که داشت باور من
بدین صفت که تو بودی ندیدم و نشنید
و نیز می بنگردد چنین مصوّر من
به راستی به درستی تویی هنوز تویی
هزار قصه کنم قصة مكرر من
مرید پیر تو بودم چو پیر تو بنماند
ز دیر سال تو بودی مراد دیگر من
از تشنگی بسوزم ازین سپس هیهات
در آتش که درخشد سراب کوثر من
بگو به قاضی محضر نویس کز سر مهر
به خون من بنویسد کتاب محضر من
سیاه نامه ام و زرد روی و روی امید
همین به موی سپیدست وموت احمر من
قضا دگر نشود بودنی همی باشد
به سوک نامه سرایی بود مقدر من
بامداد یازدهم اردیبهشت ۷۰
@dr_mohammad_mossadegh
این سروده ای است که شاعر ارجمند آقای دکتر مظاهر مصفا بعد از شنیدن خبر درگذشت دکتر صدیقی در بامداد یازدهم اردیبهشت سروده اند. دکتر مصفا با وجود آنکه از بیماری رنج میبرد، زمانی که پیکر دکتر صدیقی پیچیده در پرچم سه رنگ ایران از بیمارستان به خانه آورده شد در میان اندوه فراوان حاضران با صدائی خسته و احساسی ژرف سروده خود را برای حاضران خواندند که مورد توجه بسیار قرار گرفت.
به خون نشستی ای آفتاب کشور من
ز پا فتادی ای نخل سایه گستر من
به زیر بار غمت ای درخت آزادی
تو اوفتادی و درهم شکست پیکر من
نگشت نای تو آزرده کز بد آمد بخت
بريد خنجر بیداد چرخ حنجر من
چو دم زدم ز رثای تو آتش نی کلک
بسوخت دست من و برگ برگ دفتر من
قلم به قیر نشیند به ماتمت هر چند
از قیروان شد تا قیروان مسخر من
به ناتوانی من خنده میزند امروز
زمانه یی که نمی داشت تاب تسخر من
ثنای خاک تو بشار برد بارد گفت
نیاید از من ای فخر خاک کشور من
مگر شوند به هفت یسار و پور یسار
دلاوران ایران ستیز باور من
نظر به هر طرف آرم بروید از دل خاک
هزار نخله خونین به باغ منظر من
به داغ و درد بنالد سپهبد فیروز
که ای دریغا دیدی شکست گوهر من
به شیر مردیت اسفار پور شیرویه
دریغ می خورد امروز کای غضنفر من
دریغ خیزد اکنون ز خاک عیاران
که اوفتاد به خاک آذرک نه آذر من
به درد گوید ابومسلم خراسانی
چه خاک بود که شد از زمانه بر سیر من
به پرسش آید زی مازیار مرداویج
که چشم سوی که داریم ای برادر من
گسست بیند بابک سلاسل امید
شکست گوید یعقوب لیث خنجر من
به پرده پرده چشمم به چشم خون افشان
گذشت کاوه آهنگر از برابر من
وطن به سوک تهمتن بسوخت کای فریاد
خبر دهید به سیمرغ زال پرور من
شنید گریه تاریخ سرزمین مرا
هزار کرت هر کس که داشت باور من
بدین صفت که تو بودی ندیدم و نشنید
و نیز می بنگردد چنین مصوّر من
به راستی به درستی تویی هنوز تویی
هزار قصه کنم قصة مكرر من
مرید پیر تو بودم چو پیر تو بنماند
ز دیر سال تو بودی مراد دیگر من
از تشنگی بسوزم ازین سپس هیهات
در آتش که درخشد سراب کوثر من
بگو به قاضی محضر نویس کز سر مهر
به خون من بنویسد کتاب محضر من
سیاه نامه ام و زرد روی و روی امید
همین به موی سپیدست وموت احمر من
قضا دگر نشود بودنی همی باشد
به سوک نامه سرایی بود مقدر من
بامداد یازدهم اردیبهشت ۷۰
@dr_mohammad_mossadegh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
۲۹ اسفند سالروز ملی شدن صنعت نفت توسط دکتر محمد مصدق رهبر ملی ایرانیان.
دکتر مصدق:
ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻣﻠﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ
ﺗﺎﻣﯿﻦ ﺻﻠﺢ ﺟﻬﺎﻧﯽ، ﺍﻣﻀﺎ ﮐﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺯﯾﺮ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﯿﻢ ﮐﻪ ﺻﻨﻌﺖ
ﻧﻔﺖ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﺳﺘﺜﻨﺎﺀ ﻣﻠﯽ ﺍﻋﻼﻡ ﺷﻮﺩ....
@dr_mohammad_mossadegh
دکتر مصدق:
ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻣﻠﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ
ﺗﺎﻣﯿﻦ ﺻﻠﺢ ﺟﻬﺎﻧﯽ، ﺍﻣﻀﺎ ﮐﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺯﯾﺮ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﯿﻢ ﮐﻪ ﺻﻨﻌﺖ
ﻧﻔﺖ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﺳﺘﺜﻨﺎﺀ ﻣﻠﯽ ﺍﻋﻼﻡ ﺷﻮﺩ....
@dr_mohammad_mossadegh
Forwarded from دکتر محمد مصدق
من با هر نوروز آرزو می کنم که صفحه نوینی به برگهای تاریخ پر شکوه ما اضافه گردد...
------------------------
واپسین پیام نوروزی دکتر مصدق- نوروز۱۳۳۲
هم میهنان گرامیم،
پیروزی نهایی ملت ایران را آرزومندم. این افتخار نصیب من شده است، تا جشن بزرگ ملی آغاز سال نو را به هم وطنان عزیزم تبریک بگویم. حمیت و غیرت و آرمانخواهی پسران و دختران دلاور سرزمینمان را می ستایم و مبارزه ها وتلاشهای برجسته و خستگی ناپذیر آنان را ستایش می کنم. خداوند منان را، برای رسیدن به آرمان ها و آرزهای ملی(شان) سپاسگزارم. نوروز تنها نشانی از آغاز سال نو نیست، بلکه ملتی قابل احترام و ستایش و با گذشته درخشان را به یاد می آورد. نوروز بزرگی و عظمت کشور باستانیمان را یادآوری می کند.
من با هر نوروز آرزو می کنم که صفحه نوینی به برگهای تاریخ پر شکوه ما اضافه گردد. در سال نو، از پروردگار شادی و تندرستی را برای همه هم میهنان عزیزم خواهانم.
دکتر محمد مصدق-۲۸ اسفند ۱۳۳۱/march-19-1953.
#دکتر_مصدق #دکترمصدق #مصدق #دکترمحمدمصدق #دکتر_محمد_مصدق #نوروز #ایران
#صفحه_دکتر_مصدق_رهبر_ملی_ایرانیان
@dr_mohammad_mossadegh
------------------------
واپسین پیام نوروزی دکتر مصدق- نوروز۱۳۳۲
هم میهنان گرامیم،
پیروزی نهایی ملت ایران را آرزومندم. این افتخار نصیب من شده است، تا جشن بزرگ ملی آغاز سال نو را به هم وطنان عزیزم تبریک بگویم. حمیت و غیرت و آرمانخواهی پسران و دختران دلاور سرزمینمان را می ستایم و مبارزه ها وتلاشهای برجسته و خستگی ناپذیر آنان را ستایش می کنم. خداوند منان را، برای رسیدن به آرمان ها و آرزهای ملی(شان) سپاسگزارم. نوروز تنها نشانی از آغاز سال نو نیست، بلکه ملتی قابل احترام و ستایش و با گذشته درخشان را به یاد می آورد. نوروز بزرگی و عظمت کشور باستانیمان را یادآوری می کند.
من با هر نوروز آرزو می کنم که صفحه نوینی به برگهای تاریخ پر شکوه ما اضافه گردد. در سال نو، از پروردگار شادی و تندرستی را برای همه هم میهنان عزیزم خواهانم.
دکتر محمد مصدق-۲۸ اسفند ۱۳۳۱/march-19-1953.
#دکتر_مصدق #دکترمصدق #مصدق #دکترمحمدمصدق #دکتر_محمد_مصدق #نوروز #ایران
#صفحه_دکتر_مصدق_رهبر_ملی_ایرانیان
@dr_mohammad_mossadegh
دکتر محمد مصدق pinned «چرا طالقانی ترور شد؟ https://youtube.com/shorts/mhvbs6MIrsk?si=txx8Xx13x2h7HDJP»
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ﻭﺯﺍﺭﺕ ﺍﻣﻮﺭ ﺧﺎﺭﺟﻪ ﺑﺮﯾﺘﺎﻧﯿﺎ ﺟﺒﻬﻪ ﻣﻠﯽ ﺭﺍ ﺟﻤﻌﯽ ﺁﺷﻮﺑﮕﺮ ﭘﺮ ﺳﺮﻭﺻﺪﺍ ﺗﻮﺻﯿﻒ ﮐﺮﺩ...
و رزم آرا را مردی جدی و اهل عمل برای تامین منافع دولت های بریتانیا و شوروی دانست... ادامه در پست بعدی...
@dr_mohammad_mossadegh
و رزم آرا را مردی جدی و اهل عمل برای تامین منافع دولت های بریتانیا و شوروی دانست... ادامه در پست بعدی...
@dr_mohammad_mossadegh
ﻭﺯﺍﺭﺕ ﺍﻣﻮﺭ ﺧﺎﺭﺟﻪ ﺑﺮﯾﺘﺎﻧﯿﺎ ﺟﺒﻬﻪ ﻣﻠﯽ ﺭﺍ ﺟﻤﻌﯽ ﺁﺷﻮﺑﮕﺮ ﭘﺮ ﺳﺮﻭﺻﺪﺍ ﺗﻮﺻﯿﻒ ﮐﺮﺩ...
و رزم آرا را مردی جدی و اهل عمل برای تامین منافع دولت های بریتانیا و شوروی دانست...
____
٢۴ اسفندماه ١٣٢٩ مجلس تصویب کرد: صنعت نفت ایران ملی است! بریتانیا کوچکترین ارزشی برای ایرانیان قائل نبود.
وزارت امور خارجه بریتانیا جبهه ملی را جمعی آشوبگر پر سروصدا توصیف کرد که در تلاشند با «هارت و پورت» امتیازات بیشتری از شرکت دریافت کنند. سر فرانسیس شپرد سفیر جدید بریتانیا به نخست وزیرگفت که موافقتنامه الحاقی خیلی هم سخاوتمندانه بوده، و طمع ایرانیان دارد مانع تصویبش می شود: «به اوگفتم تنها چیزی که به نظرم شرکت باید به این امتیازات اضافه کند، احتمالا معالجه پزشکی رایگان برای آن دسته از نمایندگانی است که به درمان هیستری خود نیاز دارند.» شپرد ظاهرا می توانست در زمینه استفاده از زبان صریح و غیردیپلماتیک، با ریدر بولارد سفیر دوره جنگ[جهانی] مسابقه دهد. او که طی مبارزات استقلال اندونزی در این کشور زندگی می کرد، با این وعده به تهران اعزام شده بود که دوره ای راحت را در ایران سپری کند زیرا «ما با بومیان آنجا هرگز مسئله ای نداربم.» هیئت دیپلماتیک به دلایلی گمان می کرد «بومیان ایران عادت ندارند فریاد دفاع از چیزی سر بدهند.» شاه که نتوانسته بود سیاستمداران پوست کلفتی برای حمایت از موافقتنامه الحاقی پیدا کند، پس از تردیدهایی بسیار به ژنرال علی رزم آرا روی آورد: مرد جدی و اهل عملی که آماده بود خطر برانگیختن انزجار عمومی را بپذیرد. برداشت رزم آرا این بود که موافقتنامه را بعدا به مجلس خواهد داد و بر همین اساس نخست وزیری را پذیرفت. تردیدهای شاه در مورد او از ترس تمام وکمالش از افسران جاه طلب ریشه می گرفت. ترس دائمی شاه در زندگی این بودکه برخی افسران، همان بلایی را به سرش بیاورندکه پدرش برسرخاندان سلطنتی قبلی آورده بود. شاه به ویژه درمورد رزم آرا محتاط بود زیرا او هواداران زیادی بین افسران جوان تر با گرایشات چپ داشت. شاه پیش تر درگفت وگویی با سفیر بریتانیا، رزم آرا را به عنوان «یک افعی که باید له شود» توصیف کرد. شاه می گفت او «ناسپاس، حقه بازو فقط کمی بهترازعمال روس است. »
رزم آرا با این توجیه که ایران فاقد توان کارشناسی فنی برای اداره صنعت نفت است، علنا با ملی شدن نفت مخالفت می کرد. همزمان، اوبه آرامی در حال چانه زنی برای انجام معامله ای بهتر بود. در این میان، شرکت نفت دائما در حال دست دست کردن بود، اما سرانجام پس از فشار زیاد از سوی دولت های امریکا و بریتانیا و اعلام معامله ۵۰/۵۰ بین آرامکو و عربستان سعودی به طور شفاهی اعلام کردکه چنین معامله ای را بررسی خواهد کرد.
اما این فشارهای پشت پرده بسیار دیر اعمال شدند. در شانزدهم اسفندماه ۱۳۲۹ یعنی پیش ازپذیرش درباره موافقتنامه ۵۰/۵۰ توسط شرکت نفت، ژنرال رزم آرا توسط فداییان درمسجدشاه تهران به قتل رسید. از نظر فدائیان، مخالفت رزم آرا با ملی شدن نفت شاهدی بر این مدعا بودکه او عامل انگلیس است. همچنین به دلیل تنش های گذشته بین رزم آرا و شاه فورا شایعاتی پخش شد مبنی بر اینکه ردپای دربار نیز در این قتل دیده می شود.
شپرد ازشاه خواست نخست وزیری تازه تعیین کند ودر اسرع وقت موافقتنامه الحاقی را به مجلس ببرد. روز پس از ترور رزم آرا، مصدق رای تمامی اعضای کمیسیون نفت مبنی بر رد موافقتنامه الحاقی را دریافت کرد. همزمان، او ماده واحده ای مبنی بر ملی شدن نفت را به مجلس ارائه داد: :« به نام سعادت ملت ایران و به منظور کمک به تامین صلح جهانی، امضا کنندگان زیر پیشنهاد می نماییم که صنعت نفت در مناطق کشور بدون استثناء ملی اعلام شود، یعنی عملیات اکتشاف، استخراج و بهره برداری در دست ملت ایران قرار گیرد.»
یک هفته بعد در ٢۴ اسفندماه ١٣٢٩ مجلس شورای ملی با اکثریت آرا، پیشنهاد کمیسیون نفت را به تصویب رساند. وزارت خارجه بریتانیا به رغم این اوضاع وخیم، کاملا بی خیال بود. این وزارتخانه مدعی شد:«که خواسته ملی شدن نفت چندان اهمیت ندارد؛ که رزم آرا رفتار مناسبی با مجلس نداشته! که نمایندگان به محض«درک» موافقتنامه الحاقی آن را خواهند پذیرفت!؛ که جبهه ملی مسئله را واقعا به دقت بررسی نکرده و اینکه نارضایتی عمومی درواقع نسبت به شاه است نه شرکت نفت.»
کودتا- یرواند آبراهیمیان- ترجمه ابراهیم فتاحی- ص۱۰۰-۱۰۴
#صفحه_دکتر_مصدق
@dr_mohammad_mossadegh
و رزم آرا را مردی جدی و اهل عمل برای تامین منافع دولت های بریتانیا و شوروی دانست...
____
٢۴ اسفندماه ١٣٢٩ مجلس تصویب کرد: صنعت نفت ایران ملی است! بریتانیا کوچکترین ارزشی برای ایرانیان قائل نبود.
وزارت امور خارجه بریتانیا جبهه ملی را جمعی آشوبگر پر سروصدا توصیف کرد که در تلاشند با «هارت و پورت» امتیازات بیشتری از شرکت دریافت کنند. سر فرانسیس شپرد سفیر جدید بریتانیا به نخست وزیرگفت که موافقتنامه الحاقی خیلی هم سخاوتمندانه بوده، و طمع ایرانیان دارد مانع تصویبش می شود: «به اوگفتم تنها چیزی که به نظرم شرکت باید به این امتیازات اضافه کند، احتمالا معالجه پزشکی رایگان برای آن دسته از نمایندگانی است که به درمان هیستری خود نیاز دارند.» شپرد ظاهرا می توانست در زمینه استفاده از زبان صریح و غیردیپلماتیک، با ریدر بولارد سفیر دوره جنگ[جهانی] مسابقه دهد. او که طی مبارزات استقلال اندونزی در این کشور زندگی می کرد، با این وعده به تهران اعزام شده بود که دوره ای راحت را در ایران سپری کند زیرا «ما با بومیان آنجا هرگز مسئله ای نداربم.» هیئت دیپلماتیک به دلایلی گمان می کرد «بومیان ایران عادت ندارند فریاد دفاع از چیزی سر بدهند.» شاه که نتوانسته بود سیاستمداران پوست کلفتی برای حمایت از موافقتنامه الحاقی پیدا کند، پس از تردیدهایی بسیار به ژنرال علی رزم آرا روی آورد: مرد جدی و اهل عملی که آماده بود خطر برانگیختن انزجار عمومی را بپذیرد. برداشت رزم آرا این بود که موافقتنامه را بعدا به مجلس خواهد داد و بر همین اساس نخست وزیری را پذیرفت. تردیدهای شاه در مورد او از ترس تمام وکمالش از افسران جاه طلب ریشه می گرفت. ترس دائمی شاه در زندگی این بودکه برخی افسران، همان بلایی را به سرش بیاورندکه پدرش برسرخاندان سلطنتی قبلی آورده بود. شاه به ویژه درمورد رزم آرا محتاط بود زیرا او هواداران زیادی بین افسران جوان تر با گرایشات چپ داشت. شاه پیش تر درگفت وگویی با سفیر بریتانیا، رزم آرا را به عنوان «یک افعی که باید له شود» توصیف کرد. شاه می گفت او «ناسپاس، حقه بازو فقط کمی بهترازعمال روس است. »
رزم آرا با این توجیه که ایران فاقد توان کارشناسی فنی برای اداره صنعت نفت است، علنا با ملی شدن نفت مخالفت می کرد. همزمان، اوبه آرامی در حال چانه زنی برای انجام معامله ای بهتر بود. در این میان، شرکت نفت دائما در حال دست دست کردن بود، اما سرانجام پس از فشار زیاد از سوی دولت های امریکا و بریتانیا و اعلام معامله ۵۰/۵۰ بین آرامکو و عربستان سعودی به طور شفاهی اعلام کردکه چنین معامله ای را بررسی خواهد کرد.
اما این فشارهای پشت پرده بسیار دیر اعمال شدند. در شانزدهم اسفندماه ۱۳۲۹ یعنی پیش ازپذیرش درباره موافقتنامه ۵۰/۵۰ توسط شرکت نفت، ژنرال رزم آرا توسط فداییان درمسجدشاه تهران به قتل رسید. از نظر فدائیان، مخالفت رزم آرا با ملی شدن نفت شاهدی بر این مدعا بودکه او عامل انگلیس است. همچنین به دلیل تنش های گذشته بین رزم آرا و شاه فورا شایعاتی پخش شد مبنی بر اینکه ردپای دربار نیز در این قتل دیده می شود.
شپرد ازشاه خواست نخست وزیری تازه تعیین کند ودر اسرع وقت موافقتنامه الحاقی را به مجلس ببرد. روز پس از ترور رزم آرا، مصدق رای تمامی اعضای کمیسیون نفت مبنی بر رد موافقتنامه الحاقی را دریافت کرد. همزمان، او ماده واحده ای مبنی بر ملی شدن نفت را به مجلس ارائه داد: :« به نام سعادت ملت ایران و به منظور کمک به تامین صلح جهانی، امضا کنندگان زیر پیشنهاد می نماییم که صنعت نفت در مناطق کشور بدون استثناء ملی اعلام شود، یعنی عملیات اکتشاف، استخراج و بهره برداری در دست ملت ایران قرار گیرد.»
یک هفته بعد در ٢۴ اسفندماه ١٣٢٩ مجلس شورای ملی با اکثریت آرا، پیشنهاد کمیسیون نفت را به تصویب رساند. وزارت خارجه بریتانیا به رغم این اوضاع وخیم، کاملا بی خیال بود. این وزارتخانه مدعی شد:«که خواسته ملی شدن نفت چندان اهمیت ندارد؛ که رزم آرا رفتار مناسبی با مجلس نداشته! که نمایندگان به محض«درک» موافقتنامه الحاقی آن را خواهند پذیرفت!؛ که جبهه ملی مسئله را واقعا به دقت بررسی نکرده و اینکه نارضایتی عمومی درواقع نسبت به شاه است نه شرکت نفت.»
کودتا- یرواند آبراهیمیان- ترجمه ابراهیم فتاحی- ص۱۰۰-۱۰۴
#صفحه_دکتر_مصدق
@dr_mohammad_mossadegh
دکتر محمد مصدق pinned «ﻭﺯﺍﺭﺕ ﺍﻣﻮﺭ ﺧﺎﺭﺟﻪ ﺑﺮﯾﺘﺎﻧﯿﺎ ﺟﺒﻬﻪ ﻣﻠﯽ ﺭﺍ ﺟﻤﻌﯽ ﺁﺷﻮﺑﮕﺮ ﭘﺮ ﺳﺮﻭﺻﺪﺍ ﺗﻮﺻﯿﻒ ﮐﺮﺩ... و رزم آرا را مردی جدی و اهل عمل برای تامین منافع دولت های بریتانیا و شوروی دانست... ____ ٢۴ اسفندماه ١٣٢٩ مجلس تصویب کرد: صنعت نفت ایران ملی است! بریتانیا کوچکترین ارزشی برای ایرانیان…»
برای من بیگانه بیگانه است...
روایت دکتر مصدق از روز های کودتا:
من قوه ای در اختیار نداشتم که در ظرف دو روز بتوانم اخلالگران را تعقیب کنم... اگر قوای انتظامی در اختیار من بود... چرا ساعت یک بعداز نصف شب ۲۵ مرداد که عده ای از سعدآباد با تانک و افراد مسلح برای دستگیری من و همکارانم حرکت نمودند و از همه جا گذشتند فرمانداری نظامی طهران ممانعت ننمود و حتی یک گزارش هم در این باب بمن نداده بود.
من با دستگاهی کار میکردم که زیر نفوذ استعمار بود...
اینها نقشه هایی بود که یکی پس از دیگری اجرا شد برای اینکه وضع مملکت بحال سابق عودت کند و ملت ایران به آرزو و آمال خود نرسد و الا چه شد که بعداز سقوط دولت آنچه ملت بدست آورده بود و مورد تایید شاهنشاه هم قرار گرفته بود یکی پس از دیگری از دست رفت....
برای من و کسانی مثل من بیگانه بیگانه است در هر مرام و مسلکی که باشد. ولی چه میتوان کرد که هر دسته از عمال بیگانه میخواهند ارباب خود را به این مملکت مسلط کنند و کسانی مثل من را از بین ببرند...
خاطرات و تالمات مصدق صفحه ۲۷۱, ۲۷۲, ۲۷۳
تلگرام :
@dr_mohammad_mossadegh
اینستاگرام دکتر مصدق:
http://instagram.com/dr_mohammad_mosaddegh
روایت دکتر مصدق از روز های کودتا:
من قوه ای در اختیار نداشتم که در ظرف دو روز بتوانم اخلالگران را تعقیب کنم... اگر قوای انتظامی در اختیار من بود... چرا ساعت یک بعداز نصف شب ۲۵ مرداد که عده ای از سعدآباد با تانک و افراد مسلح برای دستگیری من و همکارانم حرکت نمودند و از همه جا گذشتند فرمانداری نظامی طهران ممانعت ننمود و حتی یک گزارش هم در این باب بمن نداده بود.
من با دستگاهی کار میکردم که زیر نفوذ استعمار بود...
اینها نقشه هایی بود که یکی پس از دیگری اجرا شد برای اینکه وضع مملکت بحال سابق عودت کند و ملت ایران به آرزو و آمال خود نرسد و الا چه شد که بعداز سقوط دولت آنچه ملت بدست آورده بود و مورد تایید شاهنشاه هم قرار گرفته بود یکی پس از دیگری از دست رفت....
برای من و کسانی مثل من بیگانه بیگانه است در هر مرام و مسلکی که باشد. ولی چه میتوان کرد که هر دسته از عمال بیگانه میخواهند ارباب خود را به این مملکت مسلط کنند و کسانی مثل من را از بین ببرند...
خاطرات و تالمات مصدق صفحه ۲۷۱, ۲۷۲, ۲۷۳
تلگرام :
@dr_mohammad_mossadegh
اینستاگرام دکتر مصدق:
http://instagram.com/dr_mohammad_mosaddegh