ترم چهارم شرح سمینارهای سولیکون از جمعه ۹ آذر شروع خواهد شد.
جهت ثبت نام به آیدی ذیل پیام دهید.
@fardayebeht
جهت ثبت نام به آیدی ذیل پیام دهید.
@fardayebeht
✅در این دوره که ۱۰ جلسه خواهد بود، تلاش خواهم کرد پس از بحثی درباب چیستی فلسفه و ماهیت آن، به دو پرسش بنیادین پاسخ دهم:
الف: فلسفه به مثابه بنیان دانشها، در مسیر تاریخی خود چگونه در قرن نوزدهم به تفکر روانکاوانه منجر شد؟
ب: فیلسوفان بزرگِ تاریخ چه درسها و آموزههایی برای کار روانکاوی دارند؟
منابع اصلی این دوره عبارتند از:
✅۱- فصل ۶ کتاب:
Comprehensive. Textbook of Psychiatry. Edition 11.
✅۲- فصل ۱ کتاب:
The Routledge International Handbook of Psychoanalysis and Philosophy. 2023.
✅عناوین هر جلسه:
۱- از عشق افلاطون تا میل فروید
۲- از کاتارسیس ارسطویی تا برونریز فرویدی
۳- از سوژه کانتی تا مراجع فرویدی
۴- از اراده شوپنهاور تا جبر فروید
۵- از مغاک روح هگل تا ناهشیار فروید (۲ جلسه)
۶- از "جان، شتر، شیر" نیچه تا اید، ایگو و سوپر ایگوی فروید
۷- از تحلیل زبان ویتگنشتاین تا تحلیل ناهشیار فروید
۸- از سوژه فرویدی تا دازاین هیدگری (۲ جلسه)
✅ثبتنام از طریق تماس با شماره:
🔻۰۹۳۹۰۵۰۷۷۸۲
الف: فلسفه به مثابه بنیان دانشها، در مسیر تاریخی خود چگونه در قرن نوزدهم به تفکر روانکاوانه منجر شد؟
ب: فیلسوفان بزرگِ تاریخ چه درسها و آموزههایی برای کار روانکاوی دارند؟
منابع اصلی این دوره عبارتند از:
✅۱- فصل ۶ کتاب:
Comprehensive. Textbook of Psychiatry. Edition 11.
✅۲- فصل ۱ کتاب:
The Routledge International Handbook of Psychoanalysis and Philosophy. 2023.
✅عناوین هر جلسه:
۱- از عشق افلاطون تا میل فروید
۲- از کاتارسیس ارسطویی تا برونریز فرویدی
۳- از سوژه کانتی تا مراجع فرویدی
۴- از اراده شوپنهاور تا جبر فروید
۵- از مغاک روح هگل تا ناهشیار فروید (۲ جلسه)
۶- از "جان، شتر، شیر" نیچه تا اید، ایگو و سوپر ایگوی فروید
۷- از تحلیل زبان ویتگنشتاین تا تحلیل ناهشیار فروید
۸- از سوژه فرویدی تا دازاین هیدگری (۲ جلسه)
✅ثبتنام از طریق تماس با شماره:
🔻۰۹۳۹۰۵۰۷۷۸۲
اکبر جباری
✅در این دوره که ۱۰ جلسه خواهد بود، تلاش خواهم کرد پس از بحثی درباب چیستی فلسفه و ماهیت آن، به دو پرسش بنیادین پاسخ دهم: الف: فلسفه به مثابه بنیان دانشها، در مسیر تاریخی خود چگونه در قرن نوزدهم به تفکر روانکاوانه منجر شد؟ ب: فیلسوفان بزرگِ تاریخ چه درسها…
❗️شروع این دوره از دوشنبه ۳ دیماه است.
❗️لطفا دوستانی که ثبتنام کردهاند در گروه تلگرامی مربوطه عضو شوند.
❗️لطفا دوستانی که ثبتنام کردهاند در گروه تلگرامی مربوطه عضو شوند.
توصیهای مشفقانه به طرفداران سلطنت (اعم از مشروطه و مطلقه)
آب و هوایِ تاریخِ ما، هیولاخیز است. بسیار جمشیدها به خود دیده است که فره ایزدی خود از دست دادند و بدل به اهریمن گشتند.
آب و هوا باید تغییر کند و این تغییر با استقرار نظامی که کسی در راس آن متمایز از ديگران باشد، ممکن نیست. مزاجِ تاریخی این سرزمین را خوب بشناسید و بکوشید این مزاج تغییر کند.
اکبر جباری
آب و هوایِ تاریخِ ما، هیولاخیز است. بسیار جمشیدها به خود دیده است که فره ایزدی خود از دست دادند و بدل به اهریمن گشتند.
آب و هوا باید تغییر کند و این تغییر با استقرار نظامی که کسی در راس آن متمایز از ديگران باشد، ممکن نیست. مزاجِ تاریخی این سرزمین را خوب بشناسید و بکوشید این مزاج تغییر کند.
اکبر جباری
Forwarded from حسین جمالی پور /تفکر فلسفی
🔻مرگ آگاهی و معنای زندگی
(در پی انتشار مصاحبه با هادی عامل و اهدای کفن در برنامه تلویزیونی این متن از گفتگو با دکتر اکبر جباری را بازنشر می کنم.)
🔹️گاهی ما به پایان میاندیشیم چنانکه به پایان یک رقابت و یا مسابقه دو؛ وقتی که دوندهای در یک مسابقه دو دارد میدود و بسیار هم خسته شده و تمام امیدش رسیدن به نقطه پایان است، این پایان برای او به مثابه رسیدن به تن آسایی و یک نوع در واقع آرامش است. پایان اینجا به معنای آرامش است. اما پایان یک جشن و سرور لزوماً به معنای آرامش نیست. وقتی یک جشن پایان پیدا میکند گویی که ما قرار است برگردیم به روال عادی و روزمره گی که چندان هم خوشایند نیست. پایان تعطیلات هم به همین معناست. وقتی تعطیلات به پایان میرسد به این معنی است که زندگی روزمره و تلخیها و مصائبش دوباره شروع میشود. لذا پایان معانی مختلفی دارد. وقتی به مرگ به مثابهی پایان فکر میکنیم باید مشخص کنیم که این پایان دقیقا به چه معنایی است. اگر به معنای رسیدن به یک تن آسایی است، آن گونه که سقراط میاندیشید؛ سقراط در مواجهه با حکم دادگاهی که او را محکوم به مرگ کرد، نپذیرفت که از مرگ رهایی پیدا کند؛ چون استدلال میکرد که مرگ پایان این زندگی مشقت بار و رسیدن به یک زندگی جاودان است و یک زندگی که در آنجا توام با آرامش و در واقع تن آسایی است. لذا برای سقراط مرگ چنین معنایی دارد. یا به طور کلی برای تفکر تئولوژیک مرگ هم چنین معنایی دارد؛ یعنی پایان به مثابهی تن آسایی است.
🔹️اما برای کسانی که پایان را تئولوژیک نمیفهمند، یعنی برای بعد از مرگ چیزی قائل نیستند؛ چون به هرحال در تفکر افلاطونی و سقراطی یا در تفکر تئولوژیک حیات بعد از مرگ امری مفروض است و این حیاتِ بعد از مرگ است که معنایِ پایان را روشن میکند. اما اگر ما از این تفکر تئولوژیک خارج بشویم و به حیات بعد از مرگ حداقل کاری نداشته باشیم، اگر انکارش هم نکنیم، آن وقت ما با خود مرگ مواجه میشویم؛ اینجا پایان به مثابهی رسیدن به یک آغاز نیست. در چنین وضعی پایان، خودش پایان همه چیز است؛ گویی پایانِ بودن است یا به عبارت دیگر پایان هستی است و این هستی قرار نیست ادامه پیدا کند. در این اندیشه ما وجودِ انسانی را و بودنِ انسان را در این سرحداتش میتوانیم ببینیم. کسی مانند هایدگر مرگ را به مثابهی یک امکانی که به سایر امکانها پایان میدهد، معنا میکند.
🔹️مرگ یک رخدادی در پایان زندگی نیست، بلکه خودش یک پروسه است؛ پروسهای که از لحظهی به دنیا آمدن ما شروع میشود. یعنی از وقتی که ما به دنیا میآییم، هر لحظه داریم به سمت مرگ حرکت میکنیم. یعنی این پروسهای که نامش زندگیست و از لحظهی تولد شروع میشود، نام دیگرش هم میتواند مرگ باشد و اینجا ما آن مصراع معروف از شاهنامه که فردوسی میگوید «ز مادر همه مرگ را زادهایم» را میتوانیم با همین معنا بفهیم؛ از این رو مرگ یک پروسه است، مرگ یک رخداد در پایان زندگی نیست، بلکه یک پروسهایست که از لحظهی تولد ما در این عالم شروع میشود. خب به این معنا مرگ نام دیگر زندگی است و مرگ نام دیگر این پروسهایست که ما اسم دیگرش را زندگی میگذاریم. تصور و تحلیل ما از زندگی منوط به فهم ما از مرگ است؛ آن وقت مرگ اندیشی به معنای اندیشیدن به پایان یا به پوچی نیست، بلکه مستقیما اندیشیدن به خودِ زندگی است. لذا مرگ اندیشی به یک اعتبار اندیشیدن به زندگی و حیات انسانی است.
📕از کتاب "#مسئله_معنا"
بخش پنجم: گفتگو با دکتر اکبر جباری
👤مولف: حسین جمالیپور
📒انتشارات: بنیاد سهروردی تورنتو_کانادا
تهیه ی کتاب 👇
🆔️@Existential_psychotherapist
09199602940
کانال تلگرام حسین جمالی پور 👇
🆔️@philosophy_thinking
(در پی انتشار مصاحبه با هادی عامل و اهدای کفن در برنامه تلویزیونی این متن از گفتگو با دکتر اکبر جباری را بازنشر می کنم.)
🔹️گاهی ما به پایان میاندیشیم چنانکه به پایان یک رقابت و یا مسابقه دو؛ وقتی که دوندهای در یک مسابقه دو دارد میدود و بسیار هم خسته شده و تمام امیدش رسیدن به نقطه پایان است، این پایان برای او به مثابه رسیدن به تن آسایی و یک نوع در واقع آرامش است. پایان اینجا به معنای آرامش است. اما پایان یک جشن و سرور لزوماً به معنای آرامش نیست. وقتی یک جشن پایان پیدا میکند گویی که ما قرار است برگردیم به روال عادی و روزمره گی که چندان هم خوشایند نیست. پایان تعطیلات هم به همین معناست. وقتی تعطیلات به پایان میرسد به این معنی است که زندگی روزمره و تلخیها و مصائبش دوباره شروع میشود. لذا پایان معانی مختلفی دارد. وقتی به مرگ به مثابهی پایان فکر میکنیم باید مشخص کنیم که این پایان دقیقا به چه معنایی است. اگر به معنای رسیدن به یک تن آسایی است، آن گونه که سقراط میاندیشید؛ سقراط در مواجهه با حکم دادگاهی که او را محکوم به مرگ کرد، نپذیرفت که از مرگ رهایی پیدا کند؛ چون استدلال میکرد که مرگ پایان این زندگی مشقت بار و رسیدن به یک زندگی جاودان است و یک زندگی که در آنجا توام با آرامش و در واقع تن آسایی است. لذا برای سقراط مرگ چنین معنایی دارد. یا به طور کلی برای تفکر تئولوژیک مرگ هم چنین معنایی دارد؛ یعنی پایان به مثابهی تن آسایی است.
🔹️اما برای کسانی که پایان را تئولوژیک نمیفهمند، یعنی برای بعد از مرگ چیزی قائل نیستند؛ چون به هرحال در تفکر افلاطونی و سقراطی یا در تفکر تئولوژیک حیات بعد از مرگ امری مفروض است و این حیاتِ بعد از مرگ است که معنایِ پایان را روشن میکند. اما اگر ما از این تفکر تئولوژیک خارج بشویم و به حیات بعد از مرگ حداقل کاری نداشته باشیم، اگر انکارش هم نکنیم، آن وقت ما با خود مرگ مواجه میشویم؛ اینجا پایان به مثابهی رسیدن به یک آغاز نیست. در چنین وضعی پایان، خودش پایان همه چیز است؛ گویی پایانِ بودن است یا به عبارت دیگر پایان هستی است و این هستی قرار نیست ادامه پیدا کند. در این اندیشه ما وجودِ انسانی را و بودنِ انسان را در این سرحداتش میتوانیم ببینیم. کسی مانند هایدگر مرگ را به مثابهی یک امکانی که به سایر امکانها پایان میدهد، معنا میکند.
🔹️مرگ یک رخدادی در پایان زندگی نیست، بلکه خودش یک پروسه است؛ پروسهای که از لحظهی به دنیا آمدن ما شروع میشود. یعنی از وقتی که ما به دنیا میآییم، هر لحظه داریم به سمت مرگ حرکت میکنیم. یعنی این پروسهای که نامش زندگیست و از لحظهی تولد شروع میشود، نام دیگرش هم میتواند مرگ باشد و اینجا ما آن مصراع معروف از شاهنامه که فردوسی میگوید «ز مادر همه مرگ را زادهایم» را میتوانیم با همین معنا بفهیم؛ از این رو مرگ یک پروسه است، مرگ یک رخداد در پایان زندگی نیست، بلکه یک پروسهایست که از لحظهی تولد ما در این عالم شروع میشود. خب به این معنا مرگ نام دیگر زندگی است و مرگ نام دیگر این پروسهایست که ما اسم دیگرش را زندگی میگذاریم. تصور و تحلیل ما از زندگی منوط به فهم ما از مرگ است؛ آن وقت مرگ اندیشی به معنای اندیشیدن به پایان یا به پوچی نیست، بلکه مستقیما اندیشیدن به خودِ زندگی است. لذا مرگ اندیشی به یک اعتبار اندیشیدن به زندگی و حیات انسانی است.
📕از کتاب "#مسئله_معنا"
بخش پنجم: گفتگو با دکتر اکبر جباری
👤مولف: حسین جمالیپور
📒انتشارات: بنیاد سهروردی تورنتو_کانادا
تهیه ی کتاب 👇
🆔️@Existential_psychotherapist
09199602940
کانال تلگرام حسین جمالی پور 👇
🆔️@philosophy_thinking
این غزل بیدل مرا به یاد عیش رایگانی انداخت که با مرحوم سید عباس معارف داشتم: 😔
............................
یاد آن فرصت که عیش رایگانی داشتیم
سجدهای چون آسمان بر آستانی داشتیم
یاد آن سامان جمعیت که در صحرای شوق
بسکه میرفتیم از خود، کاروانی داشتیم
یاد آن سرگشتگی کز نسبتش چون گردباد
در زمین خاکساری آسمانی داشتیم
یاد آن غفلت که از گرد متاع زندگی
عمر دامن چیده بود و ما دکانی داشتیم
گرد آسودن ندارد عرصه جولان هوش
رفت آن کز بیخودی ضبط عنانی داشتیم
دست ما و دامن فرصت که تیر ناز او
در نیستان بود تا ما استخوانی داشتیم
ذوق وصلی گشت برق خرمن آرام ها
ورنه ما در خاک نومیدی جهانی داشتیم
ای برهمن بیخبر از کیش همدردی مباش
پیش ازین ما هم بت نامهربانی داشتیم
هر قدر او چهره میافروخت ما میسوختیم
در خور عرض بهار او خزانی داشتیم
در سر راه خیالش از تپیدنهای دل
تا غباری بود، ما بر خود گمانی داشتیم
دست ما محروم ماند آخر ز طوف دامنش
خاک نم بودیم گرد ناتوانی داشتیم
روز وصلش باید از شرم آب گردیدن که ما
در فراقش زندگی کردیم و جانی داشتیم
خامشی صد نسخه آهنگ طلب شیرازه بست
مدعا گم بود تا ساز بیانی داشتیم
شوخی رقص سپند آماده خاکستر است
سرمه سایی بود اگر ذوق فغانی داشتیم
جرات پرواز هرجا نیست بیدل ورنه ما
در شکست بال فیض آشیانی داشتیم
............................
یاد آن فرصت که عیش رایگانی داشتیم
سجدهای چون آسمان بر آستانی داشتیم
یاد آن سامان جمعیت که در صحرای شوق
بسکه میرفتیم از خود، کاروانی داشتیم
یاد آن سرگشتگی کز نسبتش چون گردباد
در زمین خاکساری آسمانی داشتیم
یاد آن غفلت که از گرد متاع زندگی
عمر دامن چیده بود و ما دکانی داشتیم
گرد آسودن ندارد عرصه جولان هوش
رفت آن کز بیخودی ضبط عنانی داشتیم
دست ما و دامن فرصت که تیر ناز او
در نیستان بود تا ما استخوانی داشتیم
ذوق وصلی گشت برق خرمن آرام ها
ورنه ما در خاک نومیدی جهانی داشتیم
ای برهمن بیخبر از کیش همدردی مباش
پیش ازین ما هم بت نامهربانی داشتیم
هر قدر او چهره میافروخت ما میسوختیم
در خور عرض بهار او خزانی داشتیم
در سر راه خیالش از تپیدنهای دل
تا غباری بود، ما بر خود گمانی داشتیم
دست ما محروم ماند آخر ز طوف دامنش
خاک نم بودیم گرد ناتوانی داشتیم
روز وصلش باید از شرم آب گردیدن که ما
در فراقش زندگی کردیم و جانی داشتیم
خامشی صد نسخه آهنگ طلب شیرازه بست
مدعا گم بود تا ساز بیانی داشتیم
شوخی رقص سپند آماده خاکستر است
سرمه سایی بود اگر ذوق فغانی داشتیم
جرات پرواز هرجا نیست بیدل ورنه ما
در شکست بال فیض آشیانی داشتیم
اگر هگل حرکت غایی روح (geist) را رو به جانب آزادی میدید و مانند همه فیلسوفان عصر روشنگری، به آینده عقل خودبنیاد و آزادی سوژه امیدوار بود، (تو گویی لبخند مونالیزا بر چهره دارند)، نیچه در مقابل، این حرکت هستی را رو به سوی نیستی میدید. برای نیچه، نیستانگاری، نحوهی هست بودنِ سوژه مدرن است که در همه ساحات زندگی میتوان علائم ثانوی آنرا دید. پس خودِ این هست بودن، نخستين علامت آن است. از همینرو نباید آنرا به یک فلسفه، یا یک جهانبینی، یا یک ايدئولوژی و یا حتی یک نگرش تقلیل داد. سوژه مدرن، سوژه نیستانگار است. از همینرو، برای فهم و تحلیل و شناخت او، دانشی باید که ماهیتاً نیستانگارانه باشد. یعنی نه تنها تن به مرجعیت امر فراحسی نمیدهد، بل به مرجعيت علم مدرن نیز وقعی نمینهد. این دانش که مرجعیت علم و دین را توأمان پس میزند، روانکاوی نام دارد. پس نیچه در سه نقطه با فروید تلاقی پیدا میکند.
نخست در کشف و فهم اهمیت غرایز و احساسات و ناهشیار در زندگی آدمی نسبت به عقل. دودیگر در مقابله با پوزیتیویسم که گمان میبرد، تنها امر واقع وجود دارد، حال آنکه تنها تفاسیر موجودند. سهدیگر در نقد اخلاق.
@drakbarjabari
نخست در کشف و فهم اهمیت غرایز و احساسات و ناهشیار در زندگی آدمی نسبت به عقل. دودیگر در مقابله با پوزیتیویسم که گمان میبرد، تنها امر واقع وجود دارد، حال آنکه تنها تفاسیر موجودند. سهدیگر در نقد اخلاق.
@drakbarjabari
✅ فایل صوتی دوره "از فلسفه تا روانکاوی" به شرح ذیل، قابل تهیه است:
۱- از عشق افلاطون تا میل فروید
۲- از کاتارسیس ارسطویی تا برونریز فرویدی
۳- از سوژه کانتی تا مراجع فرویدی
۴- از اراده شوپنهاور تا جبر فروید
۵- از مغاک روح هگل تا ناهشیار فروید (۲ جلسه)
۶- از "جان، شتر، شیر" نیچه تا اید، ایگو و سوپر ایگوی فروید
۷- از تحلیل زبان ویتگنشتاین تا تحلیل ناهشیار فروید
۸- از ترس و لرز کیرکگور تا اضطراب فروید
۹- از سوژه فرویدی تا دازاین هیدگری
✅ جهت تهیه فایل صوتی این دوره به آیدی تلگرامی ذیل پیام دهید:
🔺️ @fardayebeht
۱- از عشق افلاطون تا میل فروید
۲- از کاتارسیس ارسطویی تا برونریز فرویدی
۳- از سوژه کانتی تا مراجع فرویدی
۴- از اراده شوپنهاور تا جبر فروید
۵- از مغاک روح هگل تا ناهشیار فروید (۲ جلسه)
۶- از "جان، شتر، شیر" نیچه تا اید، ایگو و سوپر ایگوی فروید
۷- از تحلیل زبان ویتگنشتاین تا تحلیل ناهشیار فروید
۸- از ترس و لرز کیرکگور تا اضطراب فروید
۹- از سوژه فرویدی تا دازاین هیدگری
✅ جهت تهیه فایل صوتی این دوره به آیدی تلگرامی ذیل پیام دهید:
🔺️ @fardayebeht
✅ به مناسبت درگذشت پاپ فرانسیس
سال ۲۰۱۷ پاپ فرانسیس را از دور در حالی که بر فراز تراس ساختمانی در واتیکان برای مشتاقانش سخنرانی میکرد دیدم. البته من از مشتاقانش نبودم و صرفا برای تماشای کلیسا و فضای داخلی واتیکان رفته بودم که بطور اتفاقی مقارن شد با سخنرانی پاپ. او که شروع کرد به سخنرانی، جمعیت انبوه به یکباره سکوت کردند و گوش سپردند به پاپ که به زبان ایتالیایی سخنرانی میکرد.
برایم عجیب بود که هنوز در قرن ۲۱ آنهم در میان اروپاییان، نمایندگان دین، چنین مورد احترام کثیری از مردم هستند. تحلیل ساده موضوع این است که دین اگر از سیاست جدا شود، دینداران و نمایندگان دین نیز مورد احترام مردم قرار میگیرند! نمیگویم این تحلیل غلط است اما به گمانم مساله فراتر از این حرفهاست. فکر میکنم تحلیل میشل فوکو از مناسبات "حقیقت و قدرت" توضیح عمیقتری از اقبال عامه مردم ( حتی در قرن بیست و یکم، و حتی نزد اروپاییان) نسبت به نمایندگان دین دارد. این "قدرت" است که چیزی (یا کسی) را به مثابه "حقیقت" مینمایاند. واقعیت هم این است که حقیقت بدون قدرت، شبحی سفیدپوش بیش نیست.
https://www.tgoop.com/drakbarjabari
سال ۲۰۱۷ پاپ فرانسیس را از دور در حالی که بر فراز تراس ساختمانی در واتیکان برای مشتاقانش سخنرانی میکرد دیدم. البته من از مشتاقانش نبودم و صرفا برای تماشای کلیسا و فضای داخلی واتیکان رفته بودم که بطور اتفاقی مقارن شد با سخنرانی پاپ. او که شروع کرد به سخنرانی، جمعیت انبوه به یکباره سکوت کردند و گوش سپردند به پاپ که به زبان ایتالیایی سخنرانی میکرد.
برایم عجیب بود که هنوز در قرن ۲۱ آنهم در میان اروپاییان، نمایندگان دین، چنین مورد احترام کثیری از مردم هستند. تحلیل ساده موضوع این است که دین اگر از سیاست جدا شود، دینداران و نمایندگان دین نیز مورد احترام مردم قرار میگیرند! نمیگویم این تحلیل غلط است اما به گمانم مساله فراتر از این حرفهاست. فکر میکنم تحلیل میشل فوکو از مناسبات "حقیقت و قدرت" توضیح عمیقتری از اقبال عامه مردم ( حتی در قرن بیست و یکم، و حتی نزد اروپاییان) نسبت به نمایندگان دین دارد. این "قدرت" است که چیزی (یا کسی) را به مثابه "حقیقت" مینمایاند. واقعیت هم این است که حقیقت بدون قدرت، شبحی سفیدپوش بیش نیست.
https://www.tgoop.com/drakbarjabari
Telegram
اکبر جباری
نویسنده، پژوهشگر و دازاینکاو
Forwarded from کانال بازنگری | ترکاشوند
🔸چهارده سال گذشت و
(اکثر نتایج ترکاشوند در کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر به کرسی نشست)
✍️امیر ترکاشوند، ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
از مهر ۱۳۸۴ تا مرداد ۱۳۸۸ سرسختانه مشغول تحقیق پیرامون وضعیت پوشیدگی مردم در عصر پیامبر بودم؛ حاصل را در اختیار شماری از محققان و برخی مراکز پژوهشی قرار دادم و متأثر از نظرات دریافتی، تحقیق را در زمستان ۸۹ به پایان رساندم و سرانجام در چنین روزی (۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۰) به یاد مرتضی مطهری که با نوشتن کتاب "مسئله حجاب" خطشکنی کرد، فایل کتاب و نسخههایی تکثیر شده از آن را اندک اندک در اختیار پژوهشگران قرار دادم و چون برق و باد دست به دست شد.
امروز ۱۴ سال از آن روز میگذرد و در این مدت نگاه متولیان نیز دستخوش تحول و تغییر شده و با اینکه در آن روز، فاصله میان نتایج تحقیق اینجانب با برداشت رسمی بسیار زیاد بود ولی اینک این فاصله به حداقلیترین مقدار ممکن رسیده و قرائت قانونی به نتایج کتاب بسیار نزدیک شده است!
کنگرهها تَرَک برداشت!
برای پی بردن به عمق این پیروزی کافی است نگاهی فقط به دو فقره از نتایج کتاب و مقایسه آن دو با بندهای مشابه در لایحه حجاب و عفاف که شرعاً مورد تأیید شورای نگهبان قرار گرفته، بیندازیم (به اشکالات مهمی که بر این لایحه وارد است فعلا نمیپردازم):
فقره اول- مانتو و واجب نبودنِ آن
فقره دوم- افزایش اندام جایز الکشف
در سالهایی که سرگرم پژوهش در موضوع بودم، مطابق قرائت مشهور:
اولاً- استفاده از مانتو/روپوش شرعاً لازم بود
ثانیا- مواضع جایزالکشف شرعاً محدود به دو عضو "وجه و کفین" بود
ولی اینجانب بر اساس یافتههای پژوهشیام در عصر پیامبر:
اولاً- پوشش مانتو را غیر واجب شمردم (مردم آن زمان همچو امروز نبودند که چند جامهی زیر و رو داشته باشند و چیزی همچو مانتو/روپوش که بر روی جامههای زیرین پوشیده شود رایج نبود و همینکه اندام پوشیده میشد مورد رضایت شرع بود).
ثانیاً- قائل به جایزالکشف بودن هفت موضع (وجه و کفین و قدمین و گردن و ساعد و ساق و مو) در آن عصر شدم و نمایان شدنشان را موجب گناه نیافتم
اینک پس از گذشتِ سالهای پر از چالش و پژوهش، میبینیم که در لایحه حجاب و عفاف که شرعاً به تأیید شورای نگهبان رسیده:
اولاً- وجوب و لزوم مانتو حذف شده و مطابق تبصره ۱ ماده ۴۸ آن قانون همین که زنان اندام خود را بپوشانند کفایت میکند.
شگفت آنکه بیش از نیمی از چالش گشتهای ارشاد در سالهای گذشته، به همین مانتو (و کوتاهی و بلندی آن یا بسته و باز بودن دکمههایش) برمیگشت
ثانیاً- آن دو عضوِ جایزالکشف به پنج و نیم عضو افزایش یافت زیرا:
الف- سه عضوِ "قدم و ساعد و گردن" به وجه و کفین افزوده شد
ب- و "خصوص مو" نیز از موضوعیت افتاد و به صِرف قرار داشتن پارچهای بر روی سر (همچو سرانداز زنان مسلمان پاکستانی) بسنده شد
این تغییر فتوا و قانون، به ما میگوید که لایحه حجاب در فقره مانتو ۱۰۰٪ و در فقره اندام جایزالکشف ۷۸٪ و بطور میانگین با ۸۹٪ از نتایج کتاب موافق و همراه شده است!
کاش به تعبیر یکی از اعضای هیئت دولت، همان سال ۱۳۸۹ به کتاب توجه میشد تا شاهد رخدادهای تأسفبار بعدی (به ویژه وقایع تلخ ۱۴۰۱) نمیبودیم
تبصره ۱ [ماده ۴۸ قانون حجاب]- بدپوششی در مورد زنان عبارت است از پوشیدن لباسی که قسمتی از بدن پایینتر از گردن یا بالاتر از مچ پا یا بالاتر از ساعدِ دستها دیده شود..
ماده ۵۰ [تعریف کشف حجاب و از موضوعیت افتادن عین مو]– هر زنی .. چادر یا مقنعه یا روسری یا شال و امثال آنها بر سر نداشته باشد..
در این ۱۴ سال چند کتاب در نقد کتابم منتشر شد که در زیر به ۴ مورد که نشر رسمی و مکتوب یافت اشاره کرده و خوانندگان را به مطالعه آنها توصیه میکنم:
۱- نقدی بر کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر اسلام (سیدمحمدمهدی دزفولی)
۲- حجاب در آیات و روایات: نقدی بر کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر (حسین سوزنچی)
۳- حجاب در صدر اسلام؛ بررسی و نقد نظرات امیرحسین ترکاشوند (محمّدرضا شاهسنائی)
۴- پوشش زنان در زمان پیامبر؛ جلد اول از مجموعه سه جلدیِ حجاب پژوهی (مرکز تحقیقات زن و خانواده، ویراستاران علمی: مجید دهقان محمد عشایری منفرد)
در این مدت همچنین بارها به مناظره دعوت شدم اما فقط ۵ دعوت که در دانشکدههای الهیات یا مؤسسات حوزوی برگزار شد را پذیرفتم تا از موجسازیهای نابهنگام جلوگیری نمایم:
۱- دانشکده الهیات دانشگاه تهران
۲- مؤسسه حوزوی فهیم. قم
۳- دانشکده الهیات دانشگاه فردوسی مشهد
۴- اردوی آموزشی دانشگاه فرهنگیان. مشهد
۵- پژوهشگاهِ نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها. تهران
توجه
شماره حساب زیر، در پی درخواستِ خوانندگانی که در این سالها خواهان واریز وجه به حساب نویسنده کتاب بودند اعلام میشود:
5892101186804551
یا
IR040150000001177303167211
لطفا این پُست را به مناسبت ۱۴ سالگی کتاب برای دوستانتان بازنشر کنید
@baznegari
(اکثر نتایج ترکاشوند در کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر به کرسی نشست)
✍️امیر ترکاشوند، ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
از مهر ۱۳۸۴ تا مرداد ۱۳۸۸ سرسختانه مشغول تحقیق پیرامون وضعیت پوشیدگی مردم در عصر پیامبر بودم؛ حاصل را در اختیار شماری از محققان و برخی مراکز پژوهشی قرار دادم و متأثر از نظرات دریافتی، تحقیق را در زمستان ۸۹ به پایان رساندم و سرانجام در چنین روزی (۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۰) به یاد مرتضی مطهری که با نوشتن کتاب "مسئله حجاب" خطشکنی کرد، فایل کتاب و نسخههایی تکثیر شده از آن را اندک اندک در اختیار پژوهشگران قرار دادم و چون برق و باد دست به دست شد.
امروز ۱۴ سال از آن روز میگذرد و در این مدت نگاه متولیان نیز دستخوش تحول و تغییر شده و با اینکه در آن روز، فاصله میان نتایج تحقیق اینجانب با برداشت رسمی بسیار زیاد بود ولی اینک این فاصله به حداقلیترین مقدار ممکن رسیده و قرائت قانونی به نتایج کتاب بسیار نزدیک شده است!
کنگرهها تَرَک برداشت!
برای پی بردن به عمق این پیروزی کافی است نگاهی فقط به دو فقره از نتایج کتاب و مقایسه آن دو با بندهای مشابه در لایحه حجاب و عفاف که شرعاً مورد تأیید شورای نگهبان قرار گرفته، بیندازیم (به اشکالات مهمی که بر این لایحه وارد است فعلا نمیپردازم):
فقره اول- مانتو و واجب نبودنِ آن
فقره دوم- افزایش اندام جایز الکشف
در سالهایی که سرگرم پژوهش در موضوع بودم، مطابق قرائت مشهور:
اولاً- استفاده از مانتو/روپوش شرعاً لازم بود
ثانیا- مواضع جایزالکشف شرعاً محدود به دو عضو "وجه و کفین" بود
ولی اینجانب بر اساس یافتههای پژوهشیام در عصر پیامبر:
اولاً- پوشش مانتو را غیر واجب شمردم (مردم آن زمان همچو امروز نبودند که چند جامهی زیر و رو داشته باشند و چیزی همچو مانتو/روپوش که بر روی جامههای زیرین پوشیده شود رایج نبود و همینکه اندام پوشیده میشد مورد رضایت شرع بود).
ثانیاً- قائل به جایزالکشف بودن هفت موضع (وجه و کفین و قدمین و گردن و ساعد و ساق و مو) در آن عصر شدم و نمایان شدنشان را موجب گناه نیافتم
اینک پس از گذشتِ سالهای پر از چالش و پژوهش، میبینیم که در لایحه حجاب و عفاف که شرعاً به تأیید شورای نگهبان رسیده:
اولاً- وجوب و لزوم مانتو حذف شده و مطابق تبصره ۱ ماده ۴۸ آن قانون همین که زنان اندام خود را بپوشانند کفایت میکند.
شگفت آنکه بیش از نیمی از چالش گشتهای ارشاد در سالهای گذشته، به همین مانتو (و کوتاهی و بلندی آن یا بسته و باز بودن دکمههایش) برمیگشت
ثانیاً- آن دو عضوِ جایزالکشف به پنج و نیم عضو افزایش یافت زیرا:
الف- سه عضوِ "قدم و ساعد و گردن" به وجه و کفین افزوده شد
ب- و "خصوص مو" نیز از موضوعیت افتاد و به صِرف قرار داشتن پارچهای بر روی سر (همچو سرانداز زنان مسلمان پاکستانی) بسنده شد
این تغییر فتوا و قانون، به ما میگوید که لایحه حجاب در فقره مانتو ۱۰۰٪ و در فقره اندام جایزالکشف ۷۸٪ و بطور میانگین با ۸۹٪ از نتایج کتاب موافق و همراه شده است!
کاش به تعبیر یکی از اعضای هیئت دولت، همان سال ۱۳۸۹ به کتاب توجه میشد تا شاهد رخدادهای تأسفبار بعدی (به ویژه وقایع تلخ ۱۴۰۱) نمیبودیم
تبصره ۱ [ماده ۴۸ قانون حجاب]- بدپوششی در مورد زنان عبارت است از پوشیدن لباسی که قسمتی از بدن پایینتر از گردن یا بالاتر از مچ پا یا بالاتر از ساعدِ دستها دیده شود..
ماده ۵۰ [تعریف کشف حجاب و از موضوعیت افتادن عین مو]– هر زنی .. چادر یا مقنعه یا روسری یا شال و امثال آنها بر سر نداشته باشد..
در این ۱۴ سال چند کتاب در نقد کتابم منتشر شد که در زیر به ۴ مورد که نشر رسمی و مکتوب یافت اشاره کرده و خوانندگان را به مطالعه آنها توصیه میکنم:
۱- نقدی بر کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر اسلام (سیدمحمدمهدی دزفولی)
۲- حجاب در آیات و روایات: نقدی بر کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر (حسین سوزنچی)
۳- حجاب در صدر اسلام؛ بررسی و نقد نظرات امیرحسین ترکاشوند (محمّدرضا شاهسنائی)
۴- پوشش زنان در زمان پیامبر؛ جلد اول از مجموعه سه جلدیِ حجاب پژوهی (مرکز تحقیقات زن و خانواده، ویراستاران علمی: مجید دهقان محمد عشایری منفرد)
در این مدت همچنین بارها به مناظره دعوت شدم اما فقط ۵ دعوت که در دانشکدههای الهیات یا مؤسسات حوزوی برگزار شد را پذیرفتم تا از موجسازیهای نابهنگام جلوگیری نمایم:
۱- دانشکده الهیات دانشگاه تهران
۲- مؤسسه حوزوی فهیم. قم
۳- دانشکده الهیات دانشگاه فردوسی مشهد
۴- اردوی آموزشی دانشگاه فرهنگیان. مشهد
۵- پژوهشگاهِ نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها. تهران
توجه
شماره حساب زیر، در پی درخواستِ خوانندگانی که در این سالها خواهان واریز وجه به حساب نویسنده کتاب بودند اعلام میشود:
5892101186804551
یا
IR040150000001177303167211
لطفا این پُست را به مناسبت ۱۴ سالگی کتاب برای دوستانتان بازنشر کنید
@baznegari
Telegram
کانال بازنگری | ترکاشوند
چند گزاره درباره زبان فارسی
✍ اکبر جباری
۱- زبان فارسی مهم است چراکه آثار بزرگی در تاریخ در این زبان خلق شده است و چونان میراثی گرانقدر در تاریخ بشری محسوب میشود.
۲- هیچکدام از زبانها و گویشها و لهجههای غیر فارسی درون جغرافیای ایران بزرگ، همانند زبان فارسی قادر نبودهاند آثار علمی، ادبی، عرفانی و شعری خلق کنند. کدام زبان غیر فارسی، در زبان خود، نویسندهای هموزن و همقد فردوسی و بیهقی و سعدی و مولوی و... دارد؟
۳- با این همه، همهی زبانهای غیر فارسی حق دارند بمانند و ببالند و این امر جز با پذیرش آموزش امکان پذیر نیست.
۴- آموزش زبانهای غیر فارسی در نظام آموزشی لازم و ضروری است.
۵- اما آموزش به زبانهای غیر فارسی، خطیر و آسیبزا است و منجر به فروپاشی ملی میشود. پس بین "آموزش زبانهای غیر فارسی" و "آموزش به زبانهای غیر فارسی" باید تفاوت بنهیم و اولی را بپذیریم و دومی را کنار بگذاریم.
۶- میبایست در مدارس هر استان و شهری که زبانی غیر از زبان فارسی هم دارند، یک درس به آموزش آن زبان و گویش اختصاص یابد. همانطور که زبان انگلیسی و عربی در مدارس تدریس میشود، زبانهای غیر فارسی هم میبایست در مدارس منطقه آن زبان تدریس شود.
https://www.tgoop.com/drakbarjabari
✍ اکبر جباری
۱- زبان فارسی مهم است چراکه آثار بزرگی در تاریخ در این زبان خلق شده است و چونان میراثی گرانقدر در تاریخ بشری محسوب میشود.
۲- هیچکدام از زبانها و گویشها و لهجههای غیر فارسی درون جغرافیای ایران بزرگ، همانند زبان فارسی قادر نبودهاند آثار علمی، ادبی، عرفانی و شعری خلق کنند. کدام زبان غیر فارسی، در زبان خود، نویسندهای هموزن و همقد فردوسی و بیهقی و سعدی و مولوی و... دارد؟
۳- با این همه، همهی زبانهای غیر فارسی حق دارند بمانند و ببالند و این امر جز با پذیرش آموزش امکان پذیر نیست.
۴- آموزش زبانهای غیر فارسی در نظام آموزشی لازم و ضروری است.
۵- اما آموزش به زبانهای غیر فارسی، خطیر و آسیبزا است و منجر به فروپاشی ملی میشود. پس بین "آموزش زبانهای غیر فارسی" و "آموزش به زبانهای غیر فارسی" باید تفاوت بنهیم و اولی را بپذیریم و دومی را کنار بگذاریم.
۶- میبایست در مدارس هر استان و شهری که زبانی غیر از زبان فارسی هم دارند، یک درس به آموزش آن زبان و گویش اختصاص یابد. همانطور که زبان انگلیسی و عربی در مدارس تدریس میشود، زبانهای غیر فارسی هم میبایست در مدارس منطقه آن زبان تدریس شود.
https://www.tgoop.com/drakbarjabari
Telegram
اکبر جباری
نویسنده، پژوهشگر و دازاینکاو
💥 توضیح:
۱- این دورهها به رواندرمانی، رواندرمانی اگزیستانسیال و رواندرمانی هیدگری (دازاینکاوی) و نیز به ارتباط فلسفه و روانکاوی فروید اختصاص دارد.
۲- شرح سمینارهای سولیکون، تاکنون ۳۲ جلسه برگزار شده است که در صورت تهیه آنها، جلسات آینده در اختیارتان قرار خواهد گرفت.
۳- لطفا جهت تهیه فایل صوتی، صرفا به آیدی تلگرامی ذیل پیام دهید👇
🔺️@fardayebeht
۱- این دورهها به رواندرمانی، رواندرمانی اگزیستانسیال و رواندرمانی هیدگری (دازاینکاوی) و نیز به ارتباط فلسفه و روانکاوی فروید اختصاص دارد.
۲- شرح سمینارهای سولیکون، تاکنون ۳۲ جلسه برگزار شده است که در صورت تهیه آنها، جلسات آینده در اختیارتان قرار خواهد گرفت.
۳- لطفا جهت تهیه فایل صوتی، صرفا به آیدی تلگرامی ذیل پیام دهید👇
🔺️@fardayebeht
در کشور پرتقال به کتابفروشیهایی که کتابهای خطی و قدیمی و دسته دوم میفروشند "الفارابیشتا" (Alfarrabista) میگویند، به این دلیل که از قرنها پیش نسخ خطی آثار فارابی بسیار ارزشمند محسوب میشد و چنین کتابفروشیهایی به نام او مزین گشته و به کتب کمیاب قدیمی نیز "الفاربیو" گفته میشود.
https://www.tgoop.com/drakbarjabari
https://www.tgoop.com/drakbarjabari
✅ شرح سمینارهای سولیکون
🔹جلسه اول، ۱۶ شهریور
🔻مقدمات، معنای قیام ظهوری دا-زاین و برابر ایستا نبودن آن.
🔹 جلسه دوم، ۲۳ شهریور
🔻 تمایز وجود و موجود و اینکه وجود محمول ماهوی نیست، و مکانمندی دازاین.
🔹 جلسه سوم، ۳۰ شهریور
🔻 مکان به مثابه آزادی و گشودگی
🔹 جلسه چهارم، ۶ مهر
🔻 نسبت مکانمندی و زبانمندی دازاین.
🔹 جلسه پنجم، ۱۳ مهر
🔻 درباره مفهوم طبیعت و طبیعی و تفاوت علیت و انگیزش
🔹 جلسه ششم، ۲۰ مهر
🔻 درباره تفکر همانگویانه و ویژگیهای روش در علوم طبیعی و اینکه این روش در مواجهه با ذات انسان عقیم و ناتوان است.
🔹 جلسه هفتم، ۲۷ مهر
🔻 درباره پیشفرضهای علوم طبیعی و اینکه چگونه این فرضها برای انسان ممکن میشود.
🔹 جلسه هشتم، ۴ آبان
🔻 درباره تعریف مکان در علوم طبیعی و تلقی یونانیان از مکان به مثابه حد وجودی اشیاء
🔹 جلسه نهم، ۱۱ آبان
🔻 درباره زمان و اینکه چرا تلقی یونانی از وجود بهمثابه حضور، گذشته و آینده را معدوم فرض میکند. و چرا باید وجود امر متحرک را در توصیف زمان حذف کنیم.
🔹 جلسه دهم، ۱۸ آبان
🔻 درباره چیستی زمان و نقد و نظری بر آراء ارسطو، آگوستین، برگسون، هوسرل درباره چیستی زمان. و نسبت و تعلق ذات گشوده دازاین با زمان.
🔹 جلسه یازدهم، ۲۵ آبان
🔻 درباره زمان و تفاوت "بیانِ زمان" و "موهبتی زمان". و معنای دلالتمندی زمان و تاریخپذیری زمان.
🔹 جلسه دوازدهم، ۲ آذر
🔻 درباره پرسش در خور درباره زمان و نسبت زمان ساعتی و زمان موهبتی، و بیماری بهمثابه "فقدان".
🔹 جلسه سیزدهم، ۹ آذر
🔻 درباره نسبت زمان ساعتی با زمانِ موهبتی و اینکه ما نمیتوانیم با تقلیل معنای زمان به "توالی اکنونها" هیچ فهمی از حقیقت زمان و زمانِ موهبتی و پریشانیهای روانی داشته باشیم.
🔹 جلسه چهاردهم، ۱۶ آذر
🔻 درباره تفسیر یک متن از گزارشی درباره یک بیمار اسکیزوفرنی. فقدان گشوده بودن در اسکیزوفرنی.
🔹 جلسه پانزدهم، ۲۳ آذر
🔻 درباره روش پدیدا شناسی در تفسیر زمان و معنای "داشتن" در عبارت "زمان داشتن" و نسبت آن با "داشتن اضطراب"
🔹 جلسه پانزدهم، بخش۲، ۲۳ آذر
🔻 درباره روش پدیدا شناسی در تفسیر زمان و معنای "داشتن" در عبارت "زمان داشتن" و نسبت آن با "داشتن اضطراب"
🔹 جلسه شانزدهم، بخش ۱.
🔻 درباره رویکرد پدیدارشناسانه به مفهوم "داشتن زمان" و تعیین معنای "داشتن".
🔹 جلسه شانزدهم، بخش ۲
🔻 درباره رویکرد پدیدارشناسانه به مفهوم "داشتن زمان" و تعیین معنای "داشتن".
🔹 جلسه هفدهم
🔻 درباره مفهوم " زمانیدن" و سه لایه آن یعنی: محافظت، حاضرسازی و انتظار.
🔹 جلسه هجدهم،
🔻 درباره مفهوم "حاضر-سازی" و اینکه حاضر-سازی امکانهای بودن ما را فراهم میسازد.
🔹 جلسه نوزدهم،
🔻 درباره مفهوم "حاضر-سازی" و اینکه "وجود-درکنار" ما، با گشودگی ما به چیزها در ارتباط است. و نیز درباره معنای اصیل نقد.
🔹 جلسه بیستم،
🔻 درباره تمایز میان جان (روان) و بدن و ارتباط این دو باهم و اینکه مکانمندی دا-زاین بواسطه بدنمندی اوست.
🔹 جلسه بیست و یک
🔻 درباره بدنمندی و تمایز بدن و جسم. بدن، جسم نیست و بدن در "اینجا-بودن"ش با عملِ حاضر-سازی، مرزهای خود را گسترش میدهد.
🔹 جلسه بیست و دو
🔻 درباره تفاوت "شیوه" و "اظهار" که اولی در پدیدارشناسی به دنبال دیدن بدن در "کل" وجود-در- عالم است و دومی، با نادیده گرفتن پدیدار، به دنبال کشف امری در پس و پشت پدیدارهاست.
🔹 جلسه بیست و سه
🔻 درباره اینکه شنیدن متاملانه که در سکوت رخ میدهد و نیز برآورد کردن غیر از کمیت سنجی کمّی است.
🔹 جلسه بیست و چهارم
🔻 درباره اهمیت روش در فهم بدن و اینکه ردن امری کمیتپذیر نیست و میبایست قلمرو بدن را در بدنیدن بازجست.
🔹 جلسه بیست و پنجم
🔻 درباره مفهوم نارس و ناقص "من-تو" و مفهوم "همدلی" که نمیتوانند "بودن-با"ی دازاین را در "وجود-در-عالم" او ببینند.
🔹 جلسه بیست و ششم
🔻 درباره تفاوت "تحلیل دازاین" هیدگری و "دازاینکاوی" بینسوانگری و نیز معنای "تجزیه" و "تحلیل" در فروید و در "تحلیل دازاین" هیدگری.
🔹 جلسه بیست و هفتم
🔻 درباره سوژه و سیر تحول آن در تاریخ و نسبت آن با "وجود" و اینکه این نسبت چگونه ایجاد گردید و تا این نسبت تغییر نیابد، به هیچ تغییری از علوم نمیتوان امید اشت.
🔹 جلسه بیست و هشتم
🔻 درباره اینکه دا-زاین "پرسش از وجود" است و اینکه در تحلیل دا-زاین، بیماری یا اختلال روانی، نه چونان سیمپتوم، بل بهمثابه فنومن دیده و فهمیده میشود.
🔹 جلسه بیست و نهم
🔻 درباره تفاوت "تحلیل دازاین" و "دازاینکاوی" که اولی اونتولوژیک و دومی اونتیک است و درباره ضرورت وجودشناسی بنیادی برای همه علوم.
.....
✅ لطفا جهت تهیه فایل صوتی، صرفا به آیدی تلگرامی ذیل پیام دهید👇
🔺️@fardayebeht
🔹جلسه اول، ۱۶ شهریور
🔻مقدمات، معنای قیام ظهوری دا-زاین و برابر ایستا نبودن آن.
🔹 جلسه دوم، ۲۳ شهریور
🔻 تمایز وجود و موجود و اینکه وجود محمول ماهوی نیست، و مکانمندی دازاین.
🔹 جلسه سوم، ۳۰ شهریور
🔻 مکان به مثابه آزادی و گشودگی
🔹 جلسه چهارم، ۶ مهر
🔻 نسبت مکانمندی و زبانمندی دازاین.
🔹 جلسه پنجم، ۱۳ مهر
🔻 درباره مفهوم طبیعت و طبیعی و تفاوت علیت و انگیزش
🔹 جلسه ششم، ۲۰ مهر
🔻 درباره تفکر همانگویانه و ویژگیهای روش در علوم طبیعی و اینکه این روش در مواجهه با ذات انسان عقیم و ناتوان است.
🔹 جلسه هفتم، ۲۷ مهر
🔻 درباره پیشفرضهای علوم طبیعی و اینکه چگونه این فرضها برای انسان ممکن میشود.
🔹 جلسه هشتم، ۴ آبان
🔻 درباره تعریف مکان در علوم طبیعی و تلقی یونانیان از مکان به مثابه حد وجودی اشیاء
🔹 جلسه نهم، ۱۱ آبان
🔻 درباره زمان و اینکه چرا تلقی یونانی از وجود بهمثابه حضور، گذشته و آینده را معدوم فرض میکند. و چرا باید وجود امر متحرک را در توصیف زمان حذف کنیم.
🔹 جلسه دهم، ۱۸ آبان
🔻 درباره چیستی زمان و نقد و نظری بر آراء ارسطو، آگوستین، برگسون، هوسرل درباره چیستی زمان. و نسبت و تعلق ذات گشوده دازاین با زمان.
🔹 جلسه یازدهم، ۲۵ آبان
🔻 درباره زمان و تفاوت "بیانِ زمان" و "موهبتی زمان". و معنای دلالتمندی زمان و تاریخپذیری زمان.
🔹 جلسه دوازدهم، ۲ آذر
🔻 درباره پرسش در خور درباره زمان و نسبت زمان ساعتی و زمان موهبتی، و بیماری بهمثابه "فقدان".
🔹 جلسه سیزدهم، ۹ آذر
🔻 درباره نسبت زمان ساعتی با زمانِ موهبتی و اینکه ما نمیتوانیم با تقلیل معنای زمان به "توالی اکنونها" هیچ فهمی از حقیقت زمان و زمانِ موهبتی و پریشانیهای روانی داشته باشیم.
🔹 جلسه چهاردهم، ۱۶ آذر
🔻 درباره تفسیر یک متن از گزارشی درباره یک بیمار اسکیزوفرنی. فقدان گشوده بودن در اسکیزوفرنی.
🔹 جلسه پانزدهم، ۲۳ آذر
🔻 درباره روش پدیدا شناسی در تفسیر زمان و معنای "داشتن" در عبارت "زمان داشتن" و نسبت آن با "داشتن اضطراب"
🔹 جلسه پانزدهم، بخش۲، ۲۳ آذر
🔻 درباره روش پدیدا شناسی در تفسیر زمان و معنای "داشتن" در عبارت "زمان داشتن" و نسبت آن با "داشتن اضطراب"
🔹 جلسه شانزدهم، بخش ۱.
🔻 درباره رویکرد پدیدارشناسانه به مفهوم "داشتن زمان" و تعیین معنای "داشتن".
🔹 جلسه شانزدهم، بخش ۲
🔻 درباره رویکرد پدیدارشناسانه به مفهوم "داشتن زمان" و تعیین معنای "داشتن".
🔹 جلسه هفدهم
🔻 درباره مفهوم " زمانیدن" و سه لایه آن یعنی: محافظت، حاضرسازی و انتظار.
🔹 جلسه هجدهم،
🔻 درباره مفهوم "حاضر-سازی" و اینکه حاضر-سازی امکانهای بودن ما را فراهم میسازد.
🔹 جلسه نوزدهم،
🔻 درباره مفهوم "حاضر-سازی" و اینکه "وجود-درکنار" ما، با گشودگی ما به چیزها در ارتباط است. و نیز درباره معنای اصیل نقد.
🔹 جلسه بیستم،
🔻 درباره تمایز میان جان (روان) و بدن و ارتباط این دو باهم و اینکه مکانمندی دا-زاین بواسطه بدنمندی اوست.
🔹 جلسه بیست و یک
🔻 درباره بدنمندی و تمایز بدن و جسم. بدن، جسم نیست و بدن در "اینجا-بودن"ش با عملِ حاضر-سازی، مرزهای خود را گسترش میدهد.
🔹 جلسه بیست و دو
🔻 درباره تفاوت "شیوه" و "اظهار" که اولی در پدیدارشناسی به دنبال دیدن بدن در "کل" وجود-در- عالم است و دومی، با نادیده گرفتن پدیدار، به دنبال کشف امری در پس و پشت پدیدارهاست.
🔹 جلسه بیست و سه
🔻 درباره اینکه شنیدن متاملانه که در سکوت رخ میدهد و نیز برآورد کردن غیر از کمیت سنجی کمّی است.
🔹 جلسه بیست و چهارم
🔻 درباره اهمیت روش در فهم بدن و اینکه ردن امری کمیتپذیر نیست و میبایست قلمرو بدن را در بدنیدن بازجست.
🔹 جلسه بیست و پنجم
🔻 درباره مفهوم نارس و ناقص "من-تو" و مفهوم "همدلی" که نمیتوانند "بودن-با"ی دازاین را در "وجود-در-عالم" او ببینند.
🔹 جلسه بیست و ششم
🔻 درباره تفاوت "تحلیل دازاین" هیدگری و "دازاینکاوی" بینسوانگری و نیز معنای "تجزیه" و "تحلیل" در فروید و در "تحلیل دازاین" هیدگری.
🔹 جلسه بیست و هفتم
🔻 درباره سوژه و سیر تحول آن در تاریخ و نسبت آن با "وجود" و اینکه این نسبت چگونه ایجاد گردید و تا این نسبت تغییر نیابد، به هیچ تغییری از علوم نمیتوان امید اشت.
🔹 جلسه بیست و هشتم
🔻 درباره اینکه دا-زاین "پرسش از وجود" است و اینکه در تحلیل دا-زاین، بیماری یا اختلال روانی، نه چونان سیمپتوم، بل بهمثابه فنومن دیده و فهمیده میشود.
🔹 جلسه بیست و نهم
🔻 درباره تفاوت "تحلیل دازاین" و "دازاینکاوی" که اولی اونتولوژیک و دومی اونتیک است و درباره ضرورت وجودشناسی بنیادی برای همه علوم.
.....
✅ لطفا جهت تهیه فایل صوتی، صرفا به آیدی تلگرامی ذیل پیام دهید👇
🔺️@fardayebeht
دورنماست زندگی....
عمر گذشت و همچنان داغ وفاست زندگی
زحمت دل کجا بریم آبلهپاست زندگی
هرچه دمید از سحر داشت ز شبنمی اثر
درخور شوخی نفس غرق حیاست زندگی
آخر کار زندگی نیست به غیر انفعال
رفت شباب و این زمان قد دوتاست زندگی
دل به زبان نمیرسد لب به فغان نمیرسد
کس به نشان نمیرسد تیر خطاست زندگی
پرتویی از گداز دل بسته ره خرام شمع
زین کف خون نیم رنگ پا به حناست زندگی
تا نفس آیت بقاست ناله کمین مدعاست
دود دلی بلند کن دست دعاست زندگی
از همه شغل خوشترست صنعت عیب پوشیات
پینه به روی هم بدوز دلق گداست زندگی
یک دو نفس خیال باز، رشتهٔ شوق کن دراز
تا ابد از ازل بتاز ملک خداست زندگی
خواه نوای راحتیم خواه طنین کلفتیم
هرچه بود غنیمتیم صوت و صداست زندگی
شور جنون ما و من جوش و فسونِ وهم و ظن
وقف بهار زندگیست لیک کجاست زندگی
جز به خموشی از حباب صرفهٔ عافیتکه دید
ای قفس اینقدر مبال تنگقباست زندگی
بیدل ازین سراب وهم جام فریب خوردهای
تا به عدم نمیرسی دورنماست زندگی
https://www.tgoop.com/drakbarjabari
عمر گذشت و همچنان داغ وفاست زندگی
زحمت دل کجا بریم آبلهپاست زندگی
هرچه دمید از سحر داشت ز شبنمی اثر
درخور شوخی نفس غرق حیاست زندگی
آخر کار زندگی نیست به غیر انفعال
رفت شباب و این زمان قد دوتاست زندگی
دل به زبان نمیرسد لب به فغان نمیرسد
کس به نشان نمیرسد تیر خطاست زندگی
پرتویی از گداز دل بسته ره خرام شمع
زین کف خون نیم رنگ پا به حناست زندگی
تا نفس آیت بقاست ناله کمین مدعاست
دود دلی بلند کن دست دعاست زندگی
از همه شغل خوشترست صنعت عیب پوشیات
پینه به روی هم بدوز دلق گداست زندگی
یک دو نفس خیال باز، رشتهٔ شوق کن دراز
تا ابد از ازل بتاز ملک خداست زندگی
خواه نوای راحتیم خواه طنین کلفتیم
هرچه بود غنیمتیم صوت و صداست زندگی
شور جنون ما و من جوش و فسونِ وهم و ظن
وقف بهار زندگیست لیک کجاست زندگی
جز به خموشی از حباب صرفهٔ عافیتکه دید
ای قفس اینقدر مبال تنگقباست زندگی
بیدل ازین سراب وهم جام فریب خوردهای
تا به عدم نمیرسی دورنماست زندگی
https://www.tgoop.com/drakbarjabari
Telegram
اکبر جباری
نویسنده، پژوهشگر و دازاینکاو
سلام به دوست عزیز و فاضلم آقای دکتر محمد مهدی اردبیلی.
مدتی بود که میخواستم چیزکی برایت بنویسم ولی هربار پشیمان میشدم. اما وقتی پرچم بدست و چفیه بر گردن دیدمت، تصمیم گرفتم این نامه را بنویسم.
امابعد؛
این چند خط را همدلانه مینویسم، پس امید دارم که تو نیز آنرا همدلانه بخوانی.
راهی را که تو اکنون در آن طی طریق میکنی، من سالها پیش تا انتهایش رفتهام و پوچ بودنش را به جان آزمودهام!
این سخنم را به معنای تحقیر یا تخفیف خود یا کسان دیگری که اکنون به کنشگری سیاسی رو آوردهاند نخوان. این سخنم صرفا دلالت بر سن و سالی دارد که اکنون مرا در جرگه پا به سن گذاشتهها قرار میدهد و دوستان عزیزی چون تو هنوز با آن فاصله داری. بزرگ سال بودن نسبت به کسی دیگر، هیچ فضیلت و برتری ندارد تنها شاید کمی به بیشتر بودن انبان تجربه دلالت داشته باشد. تجربهای که تا نزدیک شدن به بالاترین مقامات ارباب قدرت منجر شد، به امید آنکه بتوانم کمی بر ایشان تاثیر بگذارم.
از اقلیم فلسفه به برهوت سیاست کوچیده بودم ولی معالاسف چیزی از آن اقلیم با خود به این برهوت نیاورده بودم. با ارباب قدرت نرد عشق میباختم و گمان داشتم که با تقرب به قدرت، میتوانم تاثیری در اندیشه ایشان بگذارم! خب، زهی خیال باطل. فراموش کرده بودم که عالم سیاست در عصر حاضر (که مهمترین ویژگیاش را نیچه بلند فریاد زده بود) دخلی به حقیقت ندارد و فکر و ذکرش، کسب و حفظ و بسطِ قدرت است. برای همین هم وقتی کسی مثل اردبیلی با صداقت و خلوص، پرچمی را بلند میکند، بیآنکه خود بداند و بخواهد، در زمینی بازی میکند که مختصات کلیاش را ارباب قدرت تعیین و تعریف کردهاند. میفهمم که مشاهده مرگ زنان و کودکان در گوشه و کنار این جهان پر آشوب، چقدر میتواند تلخ و جانکاه باشد، اما اینرا نیز میدانم که با خیابان آمدن من، هیچ تغییری در این واقعیت سیاه ایجاد نمیشود، جز تقویت بازی اربابانی که در سوی دیگر این بازی اشک تمساح برای آن زنان و کودکان میریزند.
اسرائیل، شر است، اما به من بگو کدام دولت چنین نیست؟! اگر فلسفهخوانی اینقدر به ما نیاموخته باشد که قدرت و دولت در عصر جدید شرّ (خواه ضروری یا غیر ضروری) است، باید آنرا وانهیم و به همان برهوت سیاست بکوچیم. دوست عزیزم، آقای اردبیلی، اگر هم میان شر دولت بالفعل (اسرائیل) و شرارت آنهایی که سودای بدست آوردن قدرت دارند، تفاوت ماهوی نمییبینی، پس کجای این شطرنج ایستادهای؟ اگر درد حقیقت داری، باید با صدای بلند فریاد بزنی که در این شطرنج نیهیلیسم عصر جدید، هیچ مهره سفیدی نیست. هرچه هست سیاه است و سیاه!
دوست عزیزم؛ سخنم را به معنای انفعال نخوان. من کنشگری بیهوده و نیهیلیستیک را نقد میکنم. کنشگری بیهوده و نیهیلیستیک، آن کنشگری است که واقعیت انضمامی جامعه خود را نبینی و هرگز در هیچ اعتراضی علیه استبداد و فساد نباشی، اما به ظلمی در فرسنگها آنسوی مرزها رگ غیرتت بیرون بزند. به هرحال درک میکنم، که چه ارضاء روانی در این کنشگریهای نیهیلیستیک وجود دارد، و منجر به چه تصویرسازیهای شیک و بشردوستانهای از آدم میشود، اما فراموش نکن همه چیز در اتاق شیشهای در معرض دید است.
نمیخواهم سادهانگارانه غزه و تهران را باهم مقایسه کنم، و قصد ندارم از رنج و دردی که زنان و کودکان غزه متحمل شدهاند بکاهم. (احتمالا تا الان متوجه شدهای که چرا فقط از زنان و کودکان غزه حرف میزنم). مساله من خاک است. اگر فلسفه از خاک خود ببرد و رنج خاک خود را نبیند، در کدام زمین میخواهد ریشه بدواند؟ این چه مصیبتی است که فلسفه را از خاک بیرون میکشد و در هوا معلق میسازد؟
اعتراض من به تو دوست ارجمندم این است که چرا پا در هوا شدهای؟ چرا زمینت را از دست دادهای؟ چرا پایمردی در فلسفه را به تفنن سلوک در هپروت باختهای؟ و خلاصه اینکه چرا قدر خودت را نمیدانی؟
https://www.tgoop.com/drakbarjabari
مدتی بود که میخواستم چیزکی برایت بنویسم ولی هربار پشیمان میشدم. اما وقتی پرچم بدست و چفیه بر گردن دیدمت، تصمیم گرفتم این نامه را بنویسم.
امابعد؛
این چند خط را همدلانه مینویسم، پس امید دارم که تو نیز آنرا همدلانه بخوانی.
راهی را که تو اکنون در آن طی طریق میکنی، من سالها پیش تا انتهایش رفتهام و پوچ بودنش را به جان آزمودهام!
این سخنم را به معنای تحقیر یا تخفیف خود یا کسان دیگری که اکنون به کنشگری سیاسی رو آوردهاند نخوان. این سخنم صرفا دلالت بر سن و سالی دارد که اکنون مرا در جرگه پا به سن گذاشتهها قرار میدهد و دوستان عزیزی چون تو هنوز با آن فاصله داری. بزرگ سال بودن نسبت به کسی دیگر، هیچ فضیلت و برتری ندارد تنها شاید کمی به بیشتر بودن انبان تجربه دلالت داشته باشد. تجربهای که تا نزدیک شدن به بالاترین مقامات ارباب قدرت منجر شد، به امید آنکه بتوانم کمی بر ایشان تاثیر بگذارم.
از اقلیم فلسفه به برهوت سیاست کوچیده بودم ولی معالاسف چیزی از آن اقلیم با خود به این برهوت نیاورده بودم. با ارباب قدرت نرد عشق میباختم و گمان داشتم که با تقرب به قدرت، میتوانم تاثیری در اندیشه ایشان بگذارم! خب، زهی خیال باطل. فراموش کرده بودم که عالم سیاست در عصر حاضر (که مهمترین ویژگیاش را نیچه بلند فریاد زده بود) دخلی به حقیقت ندارد و فکر و ذکرش، کسب و حفظ و بسطِ قدرت است. برای همین هم وقتی کسی مثل اردبیلی با صداقت و خلوص، پرچمی را بلند میکند، بیآنکه خود بداند و بخواهد، در زمینی بازی میکند که مختصات کلیاش را ارباب قدرت تعیین و تعریف کردهاند. میفهمم که مشاهده مرگ زنان و کودکان در گوشه و کنار این جهان پر آشوب، چقدر میتواند تلخ و جانکاه باشد، اما اینرا نیز میدانم که با خیابان آمدن من، هیچ تغییری در این واقعیت سیاه ایجاد نمیشود، جز تقویت بازی اربابانی که در سوی دیگر این بازی اشک تمساح برای آن زنان و کودکان میریزند.
اسرائیل، شر است، اما به من بگو کدام دولت چنین نیست؟! اگر فلسفهخوانی اینقدر به ما نیاموخته باشد که قدرت و دولت در عصر جدید شرّ (خواه ضروری یا غیر ضروری) است، باید آنرا وانهیم و به همان برهوت سیاست بکوچیم. دوست عزیزم، آقای اردبیلی، اگر هم میان شر دولت بالفعل (اسرائیل) و شرارت آنهایی که سودای بدست آوردن قدرت دارند، تفاوت ماهوی نمییبینی، پس کجای این شطرنج ایستادهای؟ اگر درد حقیقت داری، باید با صدای بلند فریاد بزنی که در این شطرنج نیهیلیسم عصر جدید، هیچ مهره سفیدی نیست. هرچه هست سیاه است و سیاه!
دوست عزیزم؛ سخنم را به معنای انفعال نخوان. من کنشگری بیهوده و نیهیلیستیک را نقد میکنم. کنشگری بیهوده و نیهیلیستیک، آن کنشگری است که واقعیت انضمامی جامعه خود را نبینی و هرگز در هیچ اعتراضی علیه استبداد و فساد نباشی، اما به ظلمی در فرسنگها آنسوی مرزها رگ غیرتت بیرون بزند. به هرحال درک میکنم، که چه ارضاء روانی در این کنشگریهای نیهیلیستیک وجود دارد، و منجر به چه تصویرسازیهای شیک و بشردوستانهای از آدم میشود، اما فراموش نکن همه چیز در اتاق شیشهای در معرض دید است.
نمیخواهم سادهانگارانه غزه و تهران را باهم مقایسه کنم، و قصد ندارم از رنج و دردی که زنان و کودکان غزه متحمل شدهاند بکاهم. (احتمالا تا الان متوجه شدهای که چرا فقط از زنان و کودکان غزه حرف میزنم). مساله من خاک است. اگر فلسفه از خاک خود ببرد و رنج خاک خود را نبیند، در کدام زمین میخواهد ریشه بدواند؟ این چه مصیبتی است که فلسفه را از خاک بیرون میکشد و در هوا معلق میسازد؟
اعتراض من به تو دوست ارجمندم این است که چرا پا در هوا شدهای؟ چرا زمینت را از دست دادهای؟ چرا پایمردی در فلسفه را به تفنن سلوک در هپروت باختهای؟ و خلاصه اینکه چرا قدر خودت را نمیدانی؟
https://www.tgoop.com/drakbarjabari
Telegram
اکبر جباری
نویسنده، پژوهشگر و دازاینکاو
Forwarded from حسین جمالی پور /تفکر فلسفی
🔻"دور افتادن از جاده جهانی تفکر
✍️دکتر اکبر جباری
حسین جمالی پور:شما از بیرون افتادنِ ما از تاریخ اندیشه سخن گفته اید. آیا بین مسئله ی معنا و بازگشت ما به تاریخ اندیشه نسبتی وجود دارد؟ مقصود من این است که با کنار رفتن اندیشه ی دینی که در حال رخ دادن است، اگر دچار نهیلیسم شویم یا شده باشیم این وضعیت می تواند ما را به تاریخ اندیشه بازگرداند؟
پاسخ دکتر اکبرجباری: شما تا وقتی در جاده هستید، حتی اگر اختلالی پیش بیاید یا اتومبیلتان خراب شود، بههرحال لنگان لنگان هم که شده میتوانید به مقصد برسید.
اما وقتی از جاده بیرون افتاده باشید، حتی اگر بهترین اتومبیل را هم داشته باشید، فقط بیشتر سردرگم میشوید و بیشتر از مقصد دور میافتید.
مساله بنیادین ما ایرانیان، خرابی دستگاه یا نظام سیاسی نیست. اینها شاید مشکل باشد، اما مسئله نیست. در تعریف مشکل گفتهاند چیزی است که آدمی به حواس خود آنرا در مییابد. مانند مشکل فقر، مشکل فساد، مشکل تبعیض و کثیری دیگر از مشکلات که انسان به صرافت طبع دریافتی از آنها دارد. اما وقتی یک صورتبندی مفهومی از مشکلات ارائه شود به گونهای که در یک نظام علت و معلولی، امکان ظهور مشکلات بررسی شود، بدان صورتبندی مفهومی، "مسئله" گفته میشود.
به گمانم مسئله ی ما "دور افتادن از جاده جهانی تفکر" است. من بر این باورم که این دور افتادگی بعد از شیخ الرئیس رخ داد. همو که نماینده عقلانیت بود و در انتقال عقل یونانی به دوره قرون وسطی نقش داشت. ما با شیخ، درون این جاده بودیم ولی پس از او خارج شدیم. از همینرو توفیقات عصر صفوی هم هیچ چیز با ارزشی محسوب نمیشود. مانند اینکه از جاده خارج شده باشی، حالا در آن برهوت، نهر آبی هم بیابی. تمدنی که کنار آن نهر میخواهی بسازی هم در نهایت باید به آن جاده وصل باشد. والا محکوم به نابودی است. چنانکه صفویه هم نابود شد.
لازمه رفتن به جاده جهانی تفکر، پذیرش جهان و ارتباط با آن است. ارتباط با جهان، نه یک امری مفید، بل به مثابه ضرورتی بنیادین برای هست بودن ماست. از همینرو نمیتوان چیزی را که ضرورتِ هستبودن است، از زاویه تنگ و تاریک ایدئولوژی و حتی باورهای دینی و مذهبی نگریست. ارتباط با جهان به مثابه شرط ماتقدم هستبودن، حتی امکان یک دینداری حقیقی را فراهم میسازد. یعنی تا وقتی ما با جهان ارتباط داریم، دیندار می توانیم باشیم؛ و الا آنکس که سودای ساختن خنجری دارد که با نیش فولادینش بر دیده زند و اینگونه با ندیدن جهان، دلش آزاد گردد، در حقیقت نه دلش آزاد می شود و نه به آرامش خواهد رسید. هنر دینداری دقیقا آن است که در جهان باشی و ببینی و چشم بیاندازی ولی دل مبازی.
ما وقتی نسبت به این شرط پیشین، پذیرش یافتیم، آنگاه خود را در مسیر جاده جهانی تفکر مییابیم. آنگاه مسئلهمند می شویم. مشکلات برایمان در یک صورتبندی مفهومی، بدل به مساله میشوند و از آن پس میتوانیم راه حلی برای آنها بیابیم. اساسا تا وقتی در مسیر جهانی تفکر نباشیم، امکانی برای نقد مدرنیته هم نمی یابیم. تفکر انتقادی، خود از دستاوردهای همین تفکر جهانی است. اگر سودای عبور از مدرنیته هم داشته باشیم، باید درون آن باشیم، والا عبور هیچ معنایی ندارد.
وقتی بیرون از این جاده جهانی تفکر ایستادهایم، نقدی صورت نمیپذیرد و بیآنکه با مبانی آن آشنا باشیم، صرفا مصرف کننده محصولات مدرنیته خواهیم بود، و این مصرفزدگی ما را دچار سوء هاضمه خواهد کرد. سوءهاضمهای که نامش "شبه مدرنیته" است. وضعیت شبهمدرن، وضعیتی است که در آن نه وارد جهان مدرن شدهایم و نه هیچ نسبتی دیگر با جهان سنت داریم. وضعیتی که صرفا نوستالژی جهان سنت است به همراه مصرف محصولات مدرن. این برزخ و فترت نه این و نه آنی، کشندهترین وضعیتی است که یک قوم میتواند دچارش شود.
پس از ارتباط و پذیرش جهان، میتوان به خود نگریست و تدبیر امور کرد، که مهمترینشان تفکیک نهاد حوزه از دانشگاه است. دانشگاه باید اصلیترین نهاد تاریخ عقل باشد. حوزه نیز به میراث سنت خود بپردازد. وحدت حوزه و دانشگاه، نه تنها امکان ماهوی ندارد، بل صرفا منجر به دورتر و دورتر شدن از جاده جهانی تفکر خواهد شد.
📕از کتاب "مسئله ی معنا "
🔹️مولف: حسین جمالیپور
🔹️ناشر: بنیاد سهروردی تورنتو_کانادا
https://www.tgoop.com/philosophy_thinking
✍️دکتر اکبر جباری
حسین جمالی پور:شما از بیرون افتادنِ ما از تاریخ اندیشه سخن گفته اید. آیا بین مسئله ی معنا و بازگشت ما به تاریخ اندیشه نسبتی وجود دارد؟ مقصود من این است که با کنار رفتن اندیشه ی دینی که در حال رخ دادن است، اگر دچار نهیلیسم شویم یا شده باشیم این وضعیت می تواند ما را به تاریخ اندیشه بازگرداند؟
پاسخ دکتر اکبرجباری: شما تا وقتی در جاده هستید، حتی اگر اختلالی پیش بیاید یا اتومبیلتان خراب شود، بههرحال لنگان لنگان هم که شده میتوانید به مقصد برسید.
اما وقتی از جاده بیرون افتاده باشید، حتی اگر بهترین اتومبیل را هم داشته باشید، فقط بیشتر سردرگم میشوید و بیشتر از مقصد دور میافتید.
مساله بنیادین ما ایرانیان، خرابی دستگاه یا نظام سیاسی نیست. اینها شاید مشکل باشد، اما مسئله نیست. در تعریف مشکل گفتهاند چیزی است که آدمی به حواس خود آنرا در مییابد. مانند مشکل فقر، مشکل فساد، مشکل تبعیض و کثیری دیگر از مشکلات که انسان به صرافت طبع دریافتی از آنها دارد. اما وقتی یک صورتبندی مفهومی از مشکلات ارائه شود به گونهای که در یک نظام علت و معلولی، امکان ظهور مشکلات بررسی شود، بدان صورتبندی مفهومی، "مسئله" گفته میشود.
به گمانم مسئله ی ما "دور افتادن از جاده جهانی تفکر" است. من بر این باورم که این دور افتادگی بعد از شیخ الرئیس رخ داد. همو که نماینده عقلانیت بود و در انتقال عقل یونانی به دوره قرون وسطی نقش داشت. ما با شیخ، درون این جاده بودیم ولی پس از او خارج شدیم. از همینرو توفیقات عصر صفوی هم هیچ چیز با ارزشی محسوب نمیشود. مانند اینکه از جاده خارج شده باشی، حالا در آن برهوت، نهر آبی هم بیابی. تمدنی که کنار آن نهر میخواهی بسازی هم در نهایت باید به آن جاده وصل باشد. والا محکوم به نابودی است. چنانکه صفویه هم نابود شد.
لازمه رفتن به جاده جهانی تفکر، پذیرش جهان و ارتباط با آن است. ارتباط با جهان، نه یک امری مفید، بل به مثابه ضرورتی بنیادین برای هست بودن ماست. از همینرو نمیتوان چیزی را که ضرورتِ هستبودن است، از زاویه تنگ و تاریک ایدئولوژی و حتی باورهای دینی و مذهبی نگریست. ارتباط با جهان به مثابه شرط ماتقدم هستبودن، حتی امکان یک دینداری حقیقی را فراهم میسازد. یعنی تا وقتی ما با جهان ارتباط داریم، دیندار می توانیم باشیم؛ و الا آنکس که سودای ساختن خنجری دارد که با نیش فولادینش بر دیده زند و اینگونه با ندیدن جهان، دلش آزاد گردد، در حقیقت نه دلش آزاد می شود و نه به آرامش خواهد رسید. هنر دینداری دقیقا آن است که در جهان باشی و ببینی و چشم بیاندازی ولی دل مبازی.
ما وقتی نسبت به این شرط پیشین، پذیرش یافتیم، آنگاه خود را در مسیر جاده جهانی تفکر مییابیم. آنگاه مسئلهمند می شویم. مشکلات برایمان در یک صورتبندی مفهومی، بدل به مساله میشوند و از آن پس میتوانیم راه حلی برای آنها بیابیم. اساسا تا وقتی در مسیر جهانی تفکر نباشیم، امکانی برای نقد مدرنیته هم نمی یابیم. تفکر انتقادی، خود از دستاوردهای همین تفکر جهانی است. اگر سودای عبور از مدرنیته هم داشته باشیم، باید درون آن باشیم، والا عبور هیچ معنایی ندارد.
وقتی بیرون از این جاده جهانی تفکر ایستادهایم، نقدی صورت نمیپذیرد و بیآنکه با مبانی آن آشنا باشیم، صرفا مصرف کننده محصولات مدرنیته خواهیم بود، و این مصرفزدگی ما را دچار سوء هاضمه خواهد کرد. سوءهاضمهای که نامش "شبه مدرنیته" است. وضعیت شبهمدرن، وضعیتی است که در آن نه وارد جهان مدرن شدهایم و نه هیچ نسبتی دیگر با جهان سنت داریم. وضعیتی که صرفا نوستالژی جهان سنت است به همراه مصرف محصولات مدرن. این برزخ و فترت نه این و نه آنی، کشندهترین وضعیتی است که یک قوم میتواند دچارش شود.
پس از ارتباط و پذیرش جهان، میتوان به خود نگریست و تدبیر امور کرد، که مهمترینشان تفکیک نهاد حوزه از دانشگاه است. دانشگاه باید اصلیترین نهاد تاریخ عقل باشد. حوزه نیز به میراث سنت خود بپردازد. وحدت حوزه و دانشگاه، نه تنها امکان ماهوی ندارد، بل صرفا منجر به دورتر و دورتر شدن از جاده جهانی تفکر خواهد شد.
📕از کتاب "مسئله ی معنا "
🔹️مولف: حسین جمالیپور
🔹️ناشر: بنیاد سهروردی تورنتو_کانادا
https://www.tgoop.com/philosophy_thinking
Telegram
حسین جمالی پور /تفکر فلسفی
📚نویسنده و پژوهشگر فلسفه و روانشناسی اگزیستانسیال/ 📍مشاور فلسفی
ارتباط با من جهت رزرو وقت؛
👉 @Existential_Counselor
ارتباط با من جهت رزرو وقت؛
👉 @Existential_Counselor
🔺️ضمن ابراز همدردی و عرض تسلیت به هموطنان عزیزی که این روزها متحمل مصیبت بودهاند و آرزوی برقراری صلح و امنیت برای میهنمان، با توجه به مسدود بودن واتساپ، از کلیه مراجعین محترم تقاضا میکنم صرفا از طریق آیدی تلگرامی ذیل در ارتباط باشید:
@fardayebeht
🔺️کلیه جلسات مشاوره، برای مراجعین ایرانی در فضای اسکای روم و برای مراجعین خارج از کشور، در برنامه "بله" برگزار میشود.
🔻جهت دریافت لینک با آیدی تلگرامی فوق در ارتباط باشید.
ارادتمندتان
اکبر جباری
@fardayebeht
🔺️کلیه جلسات مشاوره، برای مراجعین ایرانی در فضای اسکای روم و برای مراجعین خارج از کشور، در برنامه "بله" برگزار میشود.
🔻جهت دریافت لینک با آیدی تلگرامی فوق در ارتباط باشید.
ارادتمندتان
اکبر جباری