Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
جلسه چهاردهم #کارگاه_مقاله_نویسی: سومین جلسه ویرایش مقاله نقصان عقل زنان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
جلسه پانزدهم #کارگاه_مقاله_نویسی: چهارمین جلسه ویرایش مقاله نقصان عقل زنان
#جایگاه_اسطوره_در_قرآن_کریم
جعفر نکونام
استاد علوم قرآن و حدیث دانشگاه قم، ایران.
چکیده
موعظه در فرهنگ قرآنی، رسالت اصلی انبیاء و کتب آسمانی برشمرده شده است. ثمره موعظهای تلقی کردن قرآن، آنجایی به طور برجسته آشکار میشود که به آیاتی خلاف واقع برمیخوریم؛ نظیر محبوس بودن قومی به نام یأجوج و مأجوج در پشت سدی تا روز قیامت و یا افکندن شهابها برای راندن شیاطین از آسمان. علامه طباطبایی این دو را خلاف واقع میشمارد و آیات مربوط را بر مجاز حمل میکند. این در حالی است که مفسران طی چهارده قرن گذشته، همگی این آیات را بر حقیقت حمل میکردند و ادعای اینکه آنان قرآن را اشتباه میفهمیدند، دشوار است. نظریه رقیبی که در این مقاله به آن پرداخته میشود، این است که این موارد، اسطورهاند و در یک بیان موعظهای هیچ اشکالی ندارد که از اسطورههای مخاطبان استفاده ابزاری شود. این نظریه، ضمن باقی گذاشتن آیات قرآن بر معنای ظاهریشان که تمام مفسران طی چهارده قرن فهمیدهاند، حقانیت قرآن را نیز ثابت میکند.
کلیدواژهها
موعظه اسطوره تمثیل مجاز
عنوان مقاله [English]
Myth in the Holy Qur’an
نویسنده [English]
Jaafar NekooNam
Professor of Quranic and Hadith Sciences, Qom University, Iran
چکیده [English]
In the Qur'anic view, the main mission of the prophets and their heavenly books is preaching. If the Qur'an, in some cases, deals with any subject, it has only a preaching approach. If we look at the Qur'an as a book of preaching, we sometimes come across verses that seem untrue: such as the imprisonment of a people called Gog and Magog behind a dam until the Day of Judgment or the dropping of meteors to drive demons out of the sky. Allameh Tabatabai considers these two as untrue and considers the relevant verses as permissible. However, all the commentators of the Qur'an, in the last fourteen hundred years, have all considered these verses to be true, and it is a difficult claim to claim that they misunderstood the Qur'an. The competitive theory, which is discussed in this article, is that those are myths, and in preaching, there is nothing wrong with using the myths of the audience as a tool. This theory, while leaving the verses of the Qur'an on their apparent meaning that all commentators have understood over fourteen centuries, also proves the legitimacy of the Qur'an.
متن مقاله
جعفر نکونام
استاد علوم قرآن و حدیث دانشگاه قم، ایران.
چکیده
موعظه در فرهنگ قرآنی، رسالت اصلی انبیاء و کتب آسمانی برشمرده شده است. ثمره موعظهای تلقی کردن قرآن، آنجایی به طور برجسته آشکار میشود که به آیاتی خلاف واقع برمیخوریم؛ نظیر محبوس بودن قومی به نام یأجوج و مأجوج در پشت سدی تا روز قیامت و یا افکندن شهابها برای راندن شیاطین از آسمان. علامه طباطبایی این دو را خلاف واقع میشمارد و آیات مربوط را بر مجاز حمل میکند. این در حالی است که مفسران طی چهارده قرن گذشته، همگی این آیات را بر حقیقت حمل میکردند و ادعای اینکه آنان قرآن را اشتباه میفهمیدند، دشوار است. نظریه رقیبی که در این مقاله به آن پرداخته میشود، این است که این موارد، اسطورهاند و در یک بیان موعظهای هیچ اشکالی ندارد که از اسطورههای مخاطبان استفاده ابزاری شود. این نظریه، ضمن باقی گذاشتن آیات قرآن بر معنای ظاهریشان که تمام مفسران طی چهارده قرن فهمیدهاند، حقانیت قرآن را نیز ثابت میکند.
کلیدواژهها
موعظه اسطوره تمثیل مجاز
عنوان مقاله [English]
Myth in the Holy Qur’an
نویسنده [English]
Jaafar NekooNam
Professor of Quranic and Hadith Sciences, Qom University, Iran
چکیده [English]
In the Qur'anic view, the main mission of the prophets and their heavenly books is preaching. If the Qur'an, in some cases, deals with any subject, it has only a preaching approach. If we look at the Qur'an as a book of preaching, we sometimes come across verses that seem untrue: such as the imprisonment of a people called Gog and Magog behind a dam until the Day of Judgment or the dropping of meteors to drive demons out of the sky. Allameh Tabatabai considers these two as untrue and considers the relevant verses as permissible. However, all the commentators of the Qur'an, in the last fourteen hundred years, have all considered these verses to be true, and it is a difficult claim to claim that they misunderstood the Qur'an. The competitive theory, which is discussed in this article, is that those are myths, and in preaching, there is nothing wrong with using the myths of the audience as a tool. This theory, while leaving the verses of the Qur'an on their apparent meaning that all commentators have understood over fourteen centuries, also proves the legitimacy of the Qur'an.
متن مقاله
Forwarded from جعفر نکونام
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#راهنمایی_طرحنامه: حدیث لاعدوی در گذر تاریخ
#امارت_اسلامی_بر_کل_جهان
1. یکی از رهبران طالبان افغانستان، رهبر طالبان افغانستان را امیر المؤمنین کل جهان شمرده و مدعی شده است که ما اگر عِده و عُده داشته باشیم، باید تمام مناطق جهان را به تصرف دربیاوریم و بر تمام جهان حکومت کنیم؛ اما چون عِده و عُده نداریم، بر تصرف و حکومت بر افغانستان بسنده می کنیم.
https://aftabnews.ir/files/fa/news/1400/6/27/681988_874.mp4
2. آنگاه آقای ترکاشوند بر این سخن حاشیه زده است؛ مبنی بر این که چنین اندیشه ای در تمام فرقه های اسلامی اعم از سنی و شیعی وجود دارد.
https://www.tgoop.com/baznegari/690
3. پس از آن، یک شخصی به نام آقای مرتضی زارعی بر آقای ترکاشوند خرده گرفته است که در شیعه تصرف جهان و حکومت بر آن باید تحت امامت امام معصوم(ع) باشد.
http://www.ensafnews.com/311441/
4. غافل از این که:
اولاً، حکومت اسلامی ایران هرگز مبتنی بر شرط حضور امام معصوم بر قرار نشده است که اگر چنین بود، نباید در ایران حکومت اسلامی برقرار می شد؛ بلکه به حضور امام زمان(ع) موکول می گردید؛ کما این که بسیاری از فقهای شیعه نظیر صاحب جواهر بر این اندیشه بوده اند.
ثانیاً، وقتی که هر فرقه ای از فرقه های اسلامی مدعی باشد، امیر المؤمنین باید از میان خودشان باشد و حتی فرقه های اسلامی دیگر را صالح برای این امر نشمارند، آشکار است که چه نتیجه خشونت باری در پی خواهد داشت. طالبان افغانستان حتی گروه های افغانی دیگر را برای داشتن امیر المؤمنین و حکومت بر افغانستان صالح نمی شمارند و حتی طبق برخی از گزارش ها در میان خود طالبان افغانستان هم نزاع هایی درگرفته است. حال در نظر بگیرید، چنین اختلاف نظری در میان سایر فرقه های اسلامی، چه نزاع ها و خشونت هایی را در پی می آورد.
ثالثاً، این که هریک از فرقه های اسلامی خود را ذی حق بداند که با جهاد و جنگ، جهان را به تصرف خود دربیاورد و بر آن حکومت کند و لو با شرط حضور امام معصوم(ع)، روشن است که چه فاجعه ای در پی می آورد. اگر چنین چیزی روا باشد که پیروان هر دینی به خود حق بدهد که با زور و جنگ، جهان را به تصرف خود در بیاورد و بر آن حکومت کند، سراسر جهان را جنگ و خشونت و کشتار فرا خواهد گرفت.
رابعاً، به چه دلیل و چگونه ثابت شده است که یک فرقه ای و یا پیروان یک دینی صاحب صلاحیت تصرف کل جهان و حکومت بر آن اند و دیگر فرقه ها و پیروان دیگر ادیان چنین صلاحیتی ندارند؟
اگر ملاک و معیار تشخیص خود فرقه و پیروان یک دین است، هرگز یک وفاق و اتفاق نظری میان فرقه ها و پیروان ادیان دیگر با ایشان نیست و اثبات صلاحیت یک فرقه و عدم صلاحیت فرقه های دیگر جز با وفاق و اتفاق نظر جمعی بشر منطقی و معقول نیست.
خامساً، اگر یک دینی به عنوان یک اندیشه صلاحیت جهانی شدن دارد، چه حاجت به جنگ و جهاد و خشونت و کشتار؟ پیروزی یک اندیشه از رهگذر قوت استدلال هایش صورت می پذیرد و اگر یک اندیشه ای صالح باشد، خود مردم جهان به طور داوطلبانه و مشتاقانه بدان گرایش پیدا می کنند؛ لذا اقبال به جهاد و قتال و کشتار برای ترویج یک اندیشه هیچ توجیهی نمی تواند داشته باشد.
اگرچه برخی توجیه گران می گویند، حاکمان ظالم، مانع از این می شوند که اندیشه حق به گوش تمام مردم جهان برسد، اما این توجیه اگر در جهان قدیم مقبول می نمود، اما در جهان اینترنت و ماهواره هرگز مقبول نیست. اگر یک فرقه ای اندیشه خود را صالح می شمارد، کافی است از طریق این شبکه های اطلاع رسانی جهانی به ترویج اندیشه خود مبادرت ورزد و هیچ حاجتی به جنگ و جهاد و قتال نیست.
5. بزرگ ترین مشکل برخی از کشورهای اسلامی، نظیر افغانستان این است که هنوز در جهان قدیم زندگی می کنند و پا به پای مدرنیته پیشرفت نکرده اند؛ لذا دل به احیای نظامات گذشته بسته اند و چنان می اندیشند که نظامات گذشته شرایط بهتری برای انسان ها فراهم می سازد. دل بستگی آنان به نظامات گذشته، آنان را از مواهب ارزشمند مدرنیته محروم گردانیده است؛ لذا با آزادی و دموکراسی و حضور مردم به خصوص زنان در تصمیم گیری ها و فعالیت های اجتماعی سرستیز دارند. آنان فقط فرقه خود را صالح بر حکمرانی می دانند و برای فرقه های دیگر ولو آن که از دانش و تخصص برتری برخوردار باشد، هیچ منزلتی قایل نیستند.
در جهان مدرن، این صلاحیت و شایستگی های علمی و تجربی است که حکومت می کند؛ نه نگاه های تنگ ایدئولوژیک و فرقه ای. مادامی که کشورهای اسلامی در قید و بند نگاه های تنگ ایدئولوژیک و فرقه ای هستند، نه تنها خود را از بهره برداری از صلاحیت ها و شایستگی های تمام افراد بشر محروم می سازند، بلکه دایره فرقه گرایی را چندان تنگ می کنند که حتی از دانش ها و تجربیات افراد خود فرقه نیز به جهت ناهمسویی محروم می گردانند و این آفت بزرگی است که بر دامن کشورهای اسلامی افتاده است.
1. یکی از رهبران طالبان افغانستان، رهبر طالبان افغانستان را امیر المؤمنین کل جهان شمرده و مدعی شده است که ما اگر عِده و عُده داشته باشیم، باید تمام مناطق جهان را به تصرف دربیاوریم و بر تمام جهان حکومت کنیم؛ اما چون عِده و عُده نداریم، بر تصرف و حکومت بر افغانستان بسنده می کنیم.
https://aftabnews.ir/files/fa/news/1400/6/27/681988_874.mp4
2. آنگاه آقای ترکاشوند بر این سخن حاشیه زده است؛ مبنی بر این که چنین اندیشه ای در تمام فرقه های اسلامی اعم از سنی و شیعی وجود دارد.
https://www.tgoop.com/baznegari/690
3. پس از آن، یک شخصی به نام آقای مرتضی زارعی بر آقای ترکاشوند خرده گرفته است که در شیعه تصرف جهان و حکومت بر آن باید تحت امامت امام معصوم(ع) باشد.
http://www.ensafnews.com/311441/
4. غافل از این که:
اولاً، حکومت اسلامی ایران هرگز مبتنی بر شرط حضور امام معصوم بر قرار نشده است که اگر چنین بود، نباید در ایران حکومت اسلامی برقرار می شد؛ بلکه به حضور امام زمان(ع) موکول می گردید؛ کما این که بسیاری از فقهای شیعه نظیر صاحب جواهر بر این اندیشه بوده اند.
ثانیاً، وقتی که هر فرقه ای از فرقه های اسلامی مدعی باشد، امیر المؤمنین باید از میان خودشان باشد و حتی فرقه های اسلامی دیگر را صالح برای این امر نشمارند، آشکار است که چه نتیجه خشونت باری در پی خواهد داشت. طالبان افغانستان حتی گروه های افغانی دیگر را برای داشتن امیر المؤمنین و حکومت بر افغانستان صالح نمی شمارند و حتی طبق برخی از گزارش ها در میان خود طالبان افغانستان هم نزاع هایی درگرفته است. حال در نظر بگیرید، چنین اختلاف نظری در میان سایر فرقه های اسلامی، چه نزاع ها و خشونت هایی را در پی می آورد.
ثالثاً، این که هریک از فرقه های اسلامی خود را ذی حق بداند که با جهاد و جنگ، جهان را به تصرف خود دربیاورد و بر آن حکومت کند و لو با شرط حضور امام معصوم(ع)، روشن است که چه فاجعه ای در پی می آورد. اگر چنین چیزی روا باشد که پیروان هر دینی به خود حق بدهد که با زور و جنگ، جهان را به تصرف خود در بیاورد و بر آن حکومت کند، سراسر جهان را جنگ و خشونت و کشتار فرا خواهد گرفت.
رابعاً، به چه دلیل و چگونه ثابت شده است که یک فرقه ای و یا پیروان یک دینی صاحب صلاحیت تصرف کل جهان و حکومت بر آن اند و دیگر فرقه ها و پیروان دیگر ادیان چنین صلاحیتی ندارند؟
اگر ملاک و معیار تشخیص خود فرقه و پیروان یک دین است، هرگز یک وفاق و اتفاق نظری میان فرقه ها و پیروان ادیان دیگر با ایشان نیست و اثبات صلاحیت یک فرقه و عدم صلاحیت فرقه های دیگر جز با وفاق و اتفاق نظر جمعی بشر منطقی و معقول نیست.
خامساً، اگر یک دینی به عنوان یک اندیشه صلاحیت جهانی شدن دارد، چه حاجت به جنگ و جهاد و خشونت و کشتار؟ پیروزی یک اندیشه از رهگذر قوت استدلال هایش صورت می پذیرد و اگر یک اندیشه ای صالح باشد، خود مردم جهان به طور داوطلبانه و مشتاقانه بدان گرایش پیدا می کنند؛ لذا اقبال به جهاد و قتال و کشتار برای ترویج یک اندیشه هیچ توجیهی نمی تواند داشته باشد.
اگرچه برخی توجیه گران می گویند، حاکمان ظالم، مانع از این می شوند که اندیشه حق به گوش تمام مردم جهان برسد، اما این توجیه اگر در جهان قدیم مقبول می نمود، اما در جهان اینترنت و ماهواره هرگز مقبول نیست. اگر یک فرقه ای اندیشه خود را صالح می شمارد، کافی است از طریق این شبکه های اطلاع رسانی جهانی به ترویج اندیشه خود مبادرت ورزد و هیچ حاجتی به جنگ و جهاد و قتال نیست.
5. بزرگ ترین مشکل برخی از کشورهای اسلامی، نظیر افغانستان این است که هنوز در جهان قدیم زندگی می کنند و پا به پای مدرنیته پیشرفت نکرده اند؛ لذا دل به احیای نظامات گذشته بسته اند و چنان می اندیشند که نظامات گذشته شرایط بهتری برای انسان ها فراهم می سازد. دل بستگی آنان به نظامات گذشته، آنان را از مواهب ارزشمند مدرنیته محروم گردانیده است؛ لذا با آزادی و دموکراسی و حضور مردم به خصوص زنان در تصمیم گیری ها و فعالیت های اجتماعی سرستیز دارند. آنان فقط فرقه خود را صالح بر حکمرانی می دانند و برای فرقه های دیگر ولو آن که از دانش و تخصص برتری برخوردار باشد، هیچ منزلتی قایل نیستند.
در جهان مدرن، این صلاحیت و شایستگی های علمی و تجربی است که حکومت می کند؛ نه نگاه های تنگ ایدئولوژیک و فرقه ای. مادامی که کشورهای اسلامی در قید و بند نگاه های تنگ ایدئولوژیک و فرقه ای هستند، نه تنها خود را از بهره برداری از صلاحیت ها و شایستگی های تمام افراد بشر محروم می سازند، بلکه دایره فرقه گرایی را چندان تنگ می کنند که حتی از دانش ها و تجربیات افراد خود فرقه نیز به جهت ناهمسویی محروم می گردانند و این آفت بزرگی است که بر دامن کشورهای اسلامی افتاده است.
#تفسیر_آیه_اخت_هارون
آنچه به اجمال در تفسیر آیه «يا أُخْتَ هارُونَ »(مریم، 28) می توان گفت، از این قرار است:
1. تعابیر «اخت هارون»(مریم، 28) و «ابنت عمران»(تحریم، 12) در اشاره به مریم مادر عیسی در کنار تعبیر «امرأت عمران»(آل عمران، 35) به معنای مادر حضرت مریم این تصور را در ذهن می پرورد که یک اشتباه فاحش تاریخی صورت گرفته و مریم مادر عیسی با مریم خواهر موسی اشتباه گرفته شده است.
2. اما قرائن چندی به تصحیح این تصور کمک می کند:
اولاً، فاصله زمانی میان حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) چیزی نیست که از ذهن حضرت محمد(ص) دور بوده باشد؛ به خصوص آن که آن حضرت با ورقة بن نوفل عموی همسرش خدیجه معاشرت داشته و ابتدائی ترین اطلاعات را درباره قصص انبیای گذشته فرا گرفته بود.
ثانیاً، وقتی که مغیرة بن شعبه نزد حضرت محمد(ص) پرسش مسیحیان نجران را مطرح می کند که چگونه به مریم مادر عیسی اخت هارون گفته شده است، در حالی که میان هارون و عیسی سال ها فاصله هست، ایشان پاسخ می دهد که مسیحیان اشخاص را به نام پیامبران و صالحان قبل از خود نامبردار می ساختند(نک: معجم کبیر طبرانی، ح17392). ظاهراً منظور ایشان این است تعبیر «اخت هارون» به مریم مادر عیسی به اعتبار حضرت هارون نبی به کار رفته؛ نه به اعتبار این که حضرت مریم خواهر واقعی حضرت هارون نبی بوده باشد.
ثالثاً، مادر حضرت مریم وقتی که او در شکمش بود، نذر می کند که او کاهن کنیسه باشد، اما بعد که او زاده می شود، مادر مریم مشاهده می کند، او دختر است؛ مع الوصف نذرش را ادا می کند و نام او را مریم به نام «مریم نبیه» خواهر هارون می نهد تا بسان او قدیسه ای بشود.(نک: آل عمران، 35-37)
رابعاً، خانواده حضرت مریم از «عمران» نسب می برد (نک: متی 1: 5) و نامیدن نوزادش به نام «مریم بنت عمران» حاکی است که مادر مریم می خواسته است، او همسان جده اش حضرت مریم نبیه بشود و او را اسوه و الگوی خود بسازد.
3. بنابر آنچه آمد، هیچ لزومی ندارد که حضرت مریم مادر عیسی خواهر هارون نبی یا دختر عمران باشد و یا مادرش همسر عمران باشد تا تسمیه مادر مریم به «امرأت عمران» و خود مریم به «اخت هارون» و «بنت عمران» صحیح باشد. این درست مثل این است که یک خانواده از خانواده های سادات نام دخترش را فاطمه بگذارد تا بسان جده اش حضرت فاطمه دختر پیغمبر و همسر علی و خواهر حسن و حسین علیهم السلام بگردد. حال اگر به این اعتبار به این فاطمه خطاب شود ای دخت پیغمبر و ای همسر علی و این خواهر حسن و حسین بسیار آشکار است که چنین خطابی از باب مجاز است؛ نه حقیقت.
4. آنچه این فرضیه را تقویت می کند، این است که گفتمان و ارزش های قبیلگی در روزگار گذشته حکومت می کرده است؛ به همین رو ملاحظه می گردد:
اولاً، تعابیری چون «آل ابراهیم و آل عمران» و یا «ذریة ابراهیم» یا «بنی اسرائیل» و مانند آنها کاربرد داشته است.
ثانیاً، انبیای ابراهیمی انتظار داشتند که خاندانشان پاسدار میراث معنوی اشان باشند و نبوت و امامت در ذریه ایشان تداوم داشته باشد. نمونه آن را در قرآن درباره حضرت زکریا و حضرت ابراهیم ملاحظه می کنیم.
ثالثاً، خاندان انبیاء نیز افتخار می کردند که از انبیاء نسب می برند و پاسدار باورها و سنت های دینی ایشان اند که نمونه آن را در قرآن در مورد حضرت یوسف و دیگر فرزندان یعقوب مشاهده می نماییم.
5. دیگر مؤیدات این فرضیه این است که در گفتمان قرآنی و حتی کتاب مقدس منزلت حضرت عیسی عبارت از مصدق و مروج شریعت حضرت موسی معرفی می شود و در قرآن چنان سخن می رود که حضرت محمد(ص) بعد از حضرت موسی ظهور کرده؛ گویا که حضرت عیسی فقط مروج شریعت حضرت موسی بوده است. این مضمون در آیات متعددی از جمله آیات احقاف مشهود است.
آنچه به اجمال در تفسیر آیه «يا أُخْتَ هارُونَ »(مریم، 28) می توان گفت، از این قرار است:
1. تعابیر «اخت هارون»(مریم، 28) و «ابنت عمران»(تحریم، 12) در اشاره به مریم مادر عیسی در کنار تعبیر «امرأت عمران»(آل عمران، 35) به معنای مادر حضرت مریم این تصور را در ذهن می پرورد که یک اشتباه فاحش تاریخی صورت گرفته و مریم مادر عیسی با مریم خواهر موسی اشتباه گرفته شده است.
2. اما قرائن چندی به تصحیح این تصور کمک می کند:
اولاً، فاصله زمانی میان حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) چیزی نیست که از ذهن حضرت محمد(ص) دور بوده باشد؛ به خصوص آن که آن حضرت با ورقة بن نوفل عموی همسرش خدیجه معاشرت داشته و ابتدائی ترین اطلاعات را درباره قصص انبیای گذشته فرا گرفته بود.
ثانیاً، وقتی که مغیرة بن شعبه نزد حضرت محمد(ص) پرسش مسیحیان نجران را مطرح می کند که چگونه به مریم مادر عیسی اخت هارون گفته شده است، در حالی که میان هارون و عیسی سال ها فاصله هست، ایشان پاسخ می دهد که مسیحیان اشخاص را به نام پیامبران و صالحان قبل از خود نامبردار می ساختند(نک: معجم کبیر طبرانی، ح17392). ظاهراً منظور ایشان این است تعبیر «اخت هارون» به مریم مادر عیسی به اعتبار حضرت هارون نبی به کار رفته؛ نه به اعتبار این که حضرت مریم خواهر واقعی حضرت هارون نبی بوده باشد.
ثالثاً، مادر حضرت مریم وقتی که او در شکمش بود، نذر می کند که او کاهن کنیسه باشد، اما بعد که او زاده می شود، مادر مریم مشاهده می کند، او دختر است؛ مع الوصف نذرش را ادا می کند و نام او را مریم به نام «مریم نبیه» خواهر هارون می نهد تا بسان او قدیسه ای بشود.(نک: آل عمران، 35-37)
رابعاً، خانواده حضرت مریم از «عمران» نسب می برد (نک: متی 1: 5) و نامیدن نوزادش به نام «مریم بنت عمران» حاکی است که مادر مریم می خواسته است، او همسان جده اش حضرت مریم نبیه بشود و او را اسوه و الگوی خود بسازد.
3. بنابر آنچه آمد، هیچ لزومی ندارد که حضرت مریم مادر عیسی خواهر هارون نبی یا دختر عمران باشد و یا مادرش همسر عمران باشد تا تسمیه مادر مریم به «امرأت عمران» و خود مریم به «اخت هارون» و «بنت عمران» صحیح باشد. این درست مثل این است که یک خانواده از خانواده های سادات نام دخترش را فاطمه بگذارد تا بسان جده اش حضرت فاطمه دختر پیغمبر و همسر علی و خواهر حسن و حسین علیهم السلام بگردد. حال اگر به این اعتبار به این فاطمه خطاب شود ای دخت پیغمبر و ای همسر علی و این خواهر حسن و حسین بسیار آشکار است که چنین خطابی از باب مجاز است؛ نه حقیقت.
4. آنچه این فرضیه را تقویت می کند، این است که گفتمان و ارزش های قبیلگی در روزگار گذشته حکومت می کرده است؛ به همین رو ملاحظه می گردد:
اولاً، تعابیری چون «آل ابراهیم و آل عمران» و یا «ذریة ابراهیم» یا «بنی اسرائیل» و مانند آنها کاربرد داشته است.
ثانیاً، انبیای ابراهیمی انتظار داشتند که خاندانشان پاسدار میراث معنوی اشان باشند و نبوت و امامت در ذریه ایشان تداوم داشته باشد. نمونه آن را در قرآن درباره حضرت زکریا و حضرت ابراهیم ملاحظه می کنیم.
ثالثاً، خاندان انبیاء نیز افتخار می کردند که از انبیاء نسب می برند و پاسدار باورها و سنت های دینی ایشان اند که نمونه آن را در قرآن در مورد حضرت یوسف و دیگر فرزندان یعقوب مشاهده می نماییم.
5. دیگر مؤیدات این فرضیه این است که در گفتمان قرآنی و حتی کتاب مقدس منزلت حضرت عیسی عبارت از مصدق و مروج شریعت حضرت موسی معرفی می شود و در قرآن چنان سخن می رود که حضرت محمد(ص) بعد از حضرت موسی ظهور کرده؛ گویا که حضرت عیسی فقط مروج شریعت حضرت موسی بوده است. این مضمون در آیات متعددی از جمله آیات احقاف مشهود است.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نقد رساله دکتری آقای محمودی با عنوان اعتبارسنجی روایات و اخبار مرتبط با نجاشی پادشاه حبشه مورخ 30 بهمن 1400 دانشگاه اهواز
Forwarded from DinOnline دینآنلاین
اسلوب هنری حافظ و قرآن.pdf
1.7 MB
فایل مقالهی نشست دومِ «پانزده مقالهی قرآنی»
جلسه_اول_ماه_رمضان_مقاله_مستنصر_میر
<unknown>
🔻نشست اولِ سلسلهنشستهای رمضانی «پانزده مقالهی قرآنی» دین آنلاین
✔️ گفتوگوی جمعی با موضوعِ مقاله «سورهی به منزلهی کلیت (سوره واحدی یکپارچه): سیری در تفسیر قرآن در قرن بیستم»
✍ به قلم مستنصر میر
👈 با حضور مترجم مقاله ابوالفضل حُرّی.
📎 @dinonline
✔️ گفتوگوی جمعی با موضوعِ مقاله «سورهی به منزلهی کلیت (سوره واحدی یکپارچه): سیری در تفسیر قرآن در قرن بیستم»
✍ به قلم مستنصر میر
👈 با حضور مترجم مقاله ابوالفضل حُرّی.
📎 @dinonline
Forwarded from DinOnline دینآنلاین
جمع و تدوین قرآن، موتسکی.pdf
3 MB
مقاله ی نشست فردا شب با عنوان «جمع و تدوین قرآن» هارالد موتسکی، با ترجمهی مرتضی کریمینیا
ساختار قرآن و اسلوب های هنری
<unknown>
دومین نشست از سلسله نشستهای «پانزده مقالهی قرآنی» با موضوع «ساختار قرآن و اسلوب هنری حافظ»
زمان برگزاری هفدهم فروردین
@dinonline
زمان برگزاری هفدهم فروردین
@dinonline
نشست_سوم_ماه_رمضان_جمع_و_تدوین_قرآن_کریم
<unknown>
سومین نشست از سلسله نشستهای «پانزده مقاله قرآنی» با موضوعِ مقاله «جمع و تدوین قرآن»
گفتوگوی جمعی با حضور مترجم مقاله، آقای مرتضی کریمینیا
نقد و گزارش آغازین: علی سلطانی
زمان برگزاری: نوزدهم فروردین
دریافت فایل مقاله:
https://www.tgoop.com/dinonline/4734
@dinonline
گفتوگوی جمعی با حضور مترجم مقاله، آقای مرتضی کریمینیا
نقد و گزارش آغازین: علی سلطانی
زمان برگزاری: نوزدهم فروردین
دریافت فایل مقاله:
https://www.tgoop.com/dinonline/4734
@dinonline
Forwarded from DinOnline دینآنلاین
تحریف کَلِم. حسین توفیقی.pdf
2.7 MB
فایل مقالهی پنجمین نشستِ «پانزده مقالهی قرآنی»، سهشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۱
تحریف کَلِم (اعتقاد به تحریف تورات و انجیل در قرآن). حسین توفیقی
تحریف کَلِم (اعتقاد به تحریف تورات و انجیل در قرآن). حسین توفیقی
نشست پنجم - اعتقاد به تحریف
<unknown>
🔻پنجمین نشست از سلسله نشستهای «پانزده مقاله قرآنی»
✔️ موضوعِ مقاله «تحریف کَلِم؛ اعتقاد به تحریف تورات و انجیل در قرآن»
🔹گفتوگوی جمعی با حضور مؤلف مقاله، آقای حسین توفیقی
نقد و گزارش آغازین: علی سلطانی
🕙زمان برگزاری سهشنبهشب (۲۳ فروردین ۱۴۰۱)، ساعت ۲۲
دریافت فایل مقاله:
https://www.tgoop.com/dinonline/4748
@dinonline
✔️ موضوعِ مقاله «تحریف کَلِم؛ اعتقاد به تحریف تورات و انجیل در قرآن»
🔹گفتوگوی جمعی با حضور مؤلف مقاله، آقای حسین توفیقی
نقد و گزارش آغازین: علی سلطانی
🕙زمان برگزاری سهشنبهشب (۲۳ فروردین ۱۴۰۱)، ساعت ۲۲
دریافت فایل مقاله:
https://www.tgoop.com/dinonline/4748
@dinonline