Audio
🟡 کتاب صوتی "تمرین نیروی حال"
نویسنده: اکهارت تله
مترجم: فرناز فرود
راوی: کتایون زند
نویسنده: اکهارت تله
مترجم: فرناز فرود
راوی: کتایون زند
کتاب یگانگی با تمامیت هستی
🟡 کتاب صوتی "یگانگی با تمامیت هستی"
نویسنده: اکهارت تله
مترجم: مزدافر مومنی و ساقی مومنی
نویسنده: اکهارت تله
مترجم: مزدافر مومنی و ساقی مومنی
آزادی از #نگاه_دوست
آزادی واقعی یعنی آزادی درونی
رهایی از اسارت ذهن، باورها، ترسها و الگوهای شرطیشدهای که ما را محدود میکنند.
وقتی از آزادی حرف میزنیم، خیلیها به آزادیهای اجتماعی یا سیاسی فکر میکنند، اما اینها فقط جنبهی بیرونی ماجراست.
آزادی عمیقتر، آن لحظهای است که دیگر بردهی افکار و احساساتت نیستی، بلکه به تماشای آنها مینشینی، بدون اینکه با آنها یکی شوی.
رهایی از قفس ذهن.
چنین آزادیای نیاز به حضور دارد
آزادی یعنی پایان جستجو
یعنی دیگر نیازی نیست چیزی را تغییر دهی یا به جایی برسی. همه چیز همین حالا کامل است، حتی با تمام نواقص ظاهریاش.
بسیاری از ما در جستجوی بیداری، آرامش، یا معنای زندگی هستیم، اما خودِ این جستجو، مانع آزادی است. وقتی دیگر نیازی به "رسیدن" به چیزی احساس نکنیم، میبینیم که همیشه در مقصد بودهایم.
آزادی در پذیرش کامل این لحظه هست
@eckharttoll
آزادی واقعی یعنی آزادی درونی
رهایی از اسارت ذهن، باورها، ترسها و الگوهای شرطیشدهای که ما را محدود میکنند.
وقتی از آزادی حرف میزنیم، خیلیها به آزادیهای اجتماعی یا سیاسی فکر میکنند، اما اینها فقط جنبهی بیرونی ماجراست.
آزادی عمیقتر، آن لحظهای است که دیگر بردهی افکار و احساساتت نیستی، بلکه به تماشای آنها مینشینی، بدون اینکه با آنها یکی شوی.
رهایی از قفس ذهن.
چنین آزادیای نیاز به حضور دارد
آزادی یعنی پایان جستجو
یعنی دیگر نیازی نیست چیزی را تغییر دهی یا به جایی برسی. همه چیز همین حالا کامل است، حتی با تمام نواقص ظاهریاش.
بسیاری از ما در جستجوی بیداری، آرامش، یا معنای زندگی هستیم، اما خودِ این جستجو، مانع آزادی است. وقتی دیگر نیازی به "رسیدن" به چیزی احساس نکنیم، میبینیم که همیشه در مقصد بودهایم.
آزادی در پذیرش کامل این لحظه هست
@eckharttoll
از کجا بدونیم دستاورد زمینی شدنم چی هست ؟
بودن
همینطور ساده و بیواسطه. بدون نیاز به تعریف یا توجیه.
شاید تمام تلاشهای ذهن برای پیدا کردن «هدف» و «دستاورد» یه جور بازی باشه تا از حقیقت سادهی بودن فرار کنیم
چون بودن یعنی رها شدن از نیاز به معناهای پیچیده، یعنی زندگی کردن بدون اضطرابِ رسیدن به جایی خاص.
مثل کودکی که فقط هست، فقط بازی میکنه، فقط تجربه میکنه. نه درگیر گذشته است، نه نگران آینده.
پس شاید
بودن خودش نهایت دستاورد زمینی شدنه.
یه زاویه دیگه، شاید هر کسی رسالت خاص خودش رو داره، ولی اون رسالت رو نباید توی چیزای بیرونی جستوجو کرد، بلکه توی چیزی که ما رو عمیقاً زنده و واقعی میکنه. چیزی که وقتی انجامش میدیم، انگار خودمونیم، نه یه نسخه تحمیلشده از بیرون.
شاید بهتر باشه که به جای جستوجوی یه پاسخ قطعی، به احساسات و تجربههای درونی خودمون توجه کنیم
رسالت چیزی نیست که از بیرون به ما تحمیل بشه؛ یه چیزییه که وقتی انجامش میدیم، حس میکنیم با خودِ واقعیمون هماهنگیم. میتونه یه کار خاص باشه، یا یه شیوهی زیستن.
وقتی انجامش میدی، حس سبکی و زنده بودن داری.
زمان رو فراموش میکنی.
بهت حس معنا و ارتباط میده، حتی اگه سخت باشه.
نیازی به تأیید بیرونی نداری، چون از درون قانعی.
به نظرم باید ببینیم چه چیزی ما رو عمیقاً زنده و پرشور میکنه
بودن، دیدن، و جاری شدن با زندگی
#نگاه_دوست
@eckharttoll
بودن
همینطور ساده و بیواسطه. بدون نیاز به تعریف یا توجیه.
شاید تمام تلاشهای ذهن برای پیدا کردن «هدف» و «دستاورد» یه جور بازی باشه تا از حقیقت سادهی بودن فرار کنیم
چون بودن یعنی رها شدن از نیاز به معناهای پیچیده، یعنی زندگی کردن بدون اضطرابِ رسیدن به جایی خاص.
مثل کودکی که فقط هست، فقط بازی میکنه، فقط تجربه میکنه. نه درگیر گذشته است، نه نگران آینده.
پس شاید
بودن خودش نهایت دستاورد زمینی شدنه.
یه زاویه دیگه، شاید هر کسی رسالت خاص خودش رو داره، ولی اون رسالت رو نباید توی چیزای بیرونی جستوجو کرد، بلکه توی چیزی که ما رو عمیقاً زنده و واقعی میکنه. چیزی که وقتی انجامش میدیم، انگار خودمونیم، نه یه نسخه تحمیلشده از بیرون.
شاید بهتر باشه که به جای جستوجوی یه پاسخ قطعی، به احساسات و تجربههای درونی خودمون توجه کنیم
رسالت چیزی نیست که از بیرون به ما تحمیل بشه؛ یه چیزییه که وقتی انجامش میدیم، حس میکنیم با خودِ واقعیمون هماهنگیم. میتونه یه کار خاص باشه، یا یه شیوهی زیستن.
وقتی انجامش میدی، حس سبکی و زنده بودن داری.
زمان رو فراموش میکنی.
بهت حس معنا و ارتباط میده، حتی اگه سخت باشه.
نیازی به تأیید بیرونی نداری، چون از درون قانعی.
به نظرم باید ببینیم چه چیزی ما رو عمیقاً زنده و پرشور میکنه
بودن، دیدن، و جاری شدن با زندگی
#نگاه_دوست
@eckharttoll
رابطه کارکرد درست ذهن و شادی
ذهن و شادی رابطهای پیچیده و دوسویه دارند. ذهن، اگر درست کار کند، میتواند بستری برای شادی فراهم کند، اما اگر در دام الگوهای فکری منفی بیفتد، میتواند منبع رنج و اضطراب شود. در اینجا چند نکته مهم دربارهٔ این رابطه آورده شده است:
ذهن بهعنوان ابزار، نه ارباب
ذهن یک ابزار فوقالعاده است، اما وقتی کنترل زندگی را بهدست میگیرد، تبدیل به منبع بیپایان نگرانی، مقایسه، و حسرت میشود. شادی زمانی پدیدار میشود که ذهن در جایگاه ابزار باقی بماند و «خودِ مشاهدهگر» (آگاهی) هدایتکننده باشد.
دام فکری و شادی لحظهای
ذهن بهطور طبیعی به آینده و گذشته پرسه میزند، یا درگیر تحلیل، قضاوت، و نگرانی است. اما شادی واقعی در لحظه حال اتفاق میافتد. وقتی ذهن بیشازحد درگیر گذشته (حسرت و پشیمانی) یا آینده (اضطراب و ترس) باشد، تجربه شادی دشوار میشود.
افکار، احساسات را تغذیه میکنند
هر فکری که ذهن تولید میکند، احساسی را به دنبال دارد. اگر این افکار منفی، قضاوتگرانه یا وسواسگونه باشند، احساس ناراحتی و استرس را تشدید میکنند. اما وقتی فرد از فکر کردنِ بیشازحد فاصله میگیرد و صرفاً به مشاهده ذهن میپردازد، شادی طبیعی خودش را نشان میدهد.
آزادی از ذهن، کلید شادی پایدار
کریشنامورتی میگه: آزادی یعنی آزادی از خود _و این «خود» همان ذهن شرطیشده است. وقتی فرد از همانندسازی با افکار و تصورات ذهنی رها شود، شادیای عمیق و غیرمشروط در او پدیدار میشود.
حضور در لحظه، خروج از قفس ذهن
حضور در لحظه حال یعنی دیدن بدون درگیری فکری. در این حالت، ذهن ساکت میشود و شادیای که همیشه در عمق وجود بوده، آشکار میشود.
تمرین عملی:
هر روز چند دقیقه فقط مشاهدهگر ذهن باش. به افکار نگاه کن، بدون اینکه درگیرشان شوی. ببین چگونه میآیند و میروند.
تنفس آگاهانه: هر وقت متوجه شدی ذهنت درگیر است، چند نفس عمیق بکش و کاملاً به احساس نفس کشیدن توجه کن.
شادی را در سادگیها پیدا کن: قدم زدن، شنیدن صدای پرندهها، یا احساس آفتاب روی پوست—همه اینها وقتی بدون درگیری ذهن تجربه شوند، منبع شادیاند.
#نگاه_دوست
@eckharttoll
ذهن و شادی رابطهای پیچیده و دوسویه دارند. ذهن، اگر درست کار کند، میتواند بستری برای شادی فراهم کند، اما اگر در دام الگوهای فکری منفی بیفتد، میتواند منبع رنج و اضطراب شود. در اینجا چند نکته مهم دربارهٔ این رابطه آورده شده است:
ذهن بهعنوان ابزار، نه ارباب
ذهن یک ابزار فوقالعاده است، اما وقتی کنترل زندگی را بهدست میگیرد، تبدیل به منبع بیپایان نگرانی، مقایسه، و حسرت میشود. شادی زمانی پدیدار میشود که ذهن در جایگاه ابزار باقی بماند و «خودِ مشاهدهگر» (آگاهی) هدایتکننده باشد.
دام فکری و شادی لحظهای
ذهن بهطور طبیعی به آینده و گذشته پرسه میزند، یا درگیر تحلیل، قضاوت، و نگرانی است. اما شادی واقعی در لحظه حال اتفاق میافتد. وقتی ذهن بیشازحد درگیر گذشته (حسرت و پشیمانی) یا آینده (اضطراب و ترس) باشد، تجربه شادی دشوار میشود.
افکار، احساسات را تغذیه میکنند
هر فکری که ذهن تولید میکند، احساسی را به دنبال دارد. اگر این افکار منفی، قضاوتگرانه یا وسواسگونه باشند، احساس ناراحتی و استرس را تشدید میکنند. اما وقتی فرد از فکر کردنِ بیشازحد فاصله میگیرد و صرفاً به مشاهده ذهن میپردازد، شادی طبیعی خودش را نشان میدهد.
آزادی از ذهن، کلید شادی پایدار
کریشنامورتی میگه: آزادی یعنی آزادی از خود _و این «خود» همان ذهن شرطیشده است. وقتی فرد از همانندسازی با افکار و تصورات ذهنی رها شود، شادیای عمیق و غیرمشروط در او پدیدار میشود.
حضور در لحظه، خروج از قفس ذهن
حضور در لحظه حال یعنی دیدن بدون درگیری فکری. در این حالت، ذهن ساکت میشود و شادیای که همیشه در عمق وجود بوده، آشکار میشود.
تمرین عملی:
هر روز چند دقیقه فقط مشاهدهگر ذهن باش. به افکار نگاه کن، بدون اینکه درگیرشان شوی. ببین چگونه میآیند و میروند.
تنفس آگاهانه: هر وقت متوجه شدی ذهنت درگیر است، چند نفس عمیق بکش و کاملاً به احساس نفس کشیدن توجه کن.
شادی را در سادگیها پیدا کن: قدم زدن، شنیدن صدای پرندهها، یا احساس آفتاب روی پوست—همه اینها وقتی بدون درگیری ذهن تجربه شوند، منبع شادیاند.
#نگاه_دوست
@eckharttoll
#اعتماد
وقتی اعتماد باشه:
یک گفتوگوی درونی سالم شکل میگیره که در اون هر بخش، حرفش شنیده میشه و نیازی نیست که یکی از اونها کنترل کامل رو در دست بگیره.
وقتی اعتماد نباشه:
کودک ممکنه احساس کنه نادیده گرفته شده، بالغ ممکنه شک کنه که تصمیماتش درسته یا نه، و وجدان ممکنه بیش از حد سختگیر بشه و حس گناه ایجاد کنه.
اعتماد نقش کلیدی داره، چون بدون اون، این بخشهای درونی در تضاد و جنگ باقی میمونن.
اعتماد مبحث مهمی هست اینجا برای جلوگیری از تضاد و گفتگوی درونی نیاز هست
اگر اعتماد نباشه انرژی درونی ات افت پیدا میکنه
منظور از اعتماد
اعتماد به شخص نیست
اعتماد به عملیِ که انجام میدی
بعد از اعتماد سرزنش و ملامت نیست
دنبال نتیجه نیستی
نتیجه و هدف مهم نیست
اعتماد یعنی انجام دادن از سر آگاهی
بدون ترس از درست و غلط
و بدون انتظار از آینده.
مثل یک کودک که بازی میکنه، بدون اینکه نگران برنده شدن باشه
دوست داری برنده بشی ؟😂😂😂
هر عملی که انجام میدی، بدون شک و تردید ازش عبور میکنی.
نیازی به تأیید بیرونی یا حتی تأیید خودت نداری.
اگر نتیجه اونطور که میخواستی نشد، احساس شکست یا پشیمانی نمیکنی.
به زندگی اعتماد کن
#نگاه_دوست
@eckharttoll
وقتی اعتماد باشه:
یک گفتوگوی درونی سالم شکل میگیره که در اون هر بخش، حرفش شنیده میشه و نیازی نیست که یکی از اونها کنترل کامل رو در دست بگیره.
وقتی اعتماد نباشه:
کودک ممکنه احساس کنه نادیده گرفته شده، بالغ ممکنه شک کنه که تصمیماتش درسته یا نه، و وجدان ممکنه بیش از حد سختگیر بشه و حس گناه ایجاد کنه.
اعتماد نقش کلیدی داره، چون بدون اون، این بخشهای درونی در تضاد و جنگ باقی میمونن.
اعتماد مبحث مهمی هست اینجا برای جلوگیری از تضاد و گفتگوی درونی نیاز هست
اگر اعتماد نباشه انرژی درونی ات افت پیدا میکنه
منظور از اعتماد
اعتماد به شخص نیست
اعتماد به عملیِ که انجام میدی
بعد از اعتماد سرزنش و ملامت نیست
دنبال نتیجه نیستی
نتیجه و هدف مهم نیست
اعتماد یعنی انجام دادن از سر آگاهی
بدون ترس از درست و غلط
و بدون انتظار از آینده.
مثل یک کودک که بازی میکنه، بدون اینکه نگران برنده شدن باشه
دوست داری برنده بشی ؟😂😂😂
هر عملی که انجام میدی، بدون شک و تردید ازش عبور میکنی.
نیازی به تأیید بیرونی یا حتی تأیید خودت نداری.
اگر نتیجه اونطور که میخواستی نشد، احساس شکست یا پشیمانی نمیکنی.
به زندگی اعتماد کن
#نگاه_دوست
@eckharttoll
چنین گفت زرتشت:
که سوزانید بدی را درآتش
تا ز آتش برون آید نیکی
پس تو نیز چنین کن
زردی غمهاتان از آنِ آتش
سرخی و عشق و نور از آنِ شما
🔥چهارشنبه سوریتان خجسته و پرنور باد🔥
♥️
که سوزانید بدی را درآتش
تا ز آتش برون آید نیکی
پس تو نیز چنین کن
زردی غمهاتان از آنِ آتش
سرخی و عشق و نور از آنِ شما
🔥چهارشنبه سوریتان خجسته و پرنور باد🔥
♥️
#اشرف_مخلوقات 😄😄😄
مشکل از اونجا شروع میشه که انسان به خودش یه هویت خاص و برتر نسبت به بقیه موجودات داده. این تصور که «اشرف مخلوقات» هستیم، باعث شده احساس کنیم حق داریم روی زمین و بقیه موجودات تسلط داشته باشیم. اما این فقط یک توهم ذهنیه، چون در عمل وقتی به رفتار انسان نگاه میکنیم، میبینیم که از بسیاری از حیوانات هم مخربتره.
حیوانات بر اساس طبیعت خودشون زندگی میکنن، چیزی رو بیش از نیازشون مصرف نمیکنن، و تعادل اکوسیستم رو به هم نمیزنن. اما انسان بهخاطر حرص، طمع و ناآگاهی، زمین رو آلوده کرده، منابع طبیعی رو نابود کرده، جنگ راه انداخته و حتی خودش رو هم در یک چرخهی بیپایان از رنج و اضطراب گرفتار کرده. به قول کریشنامورتی، «انسان یک حیوان دچار تناقض است.» چون از یه طرف دنبال برتریه و از طرف دیگه در درونش پر از ترس، تنهایی و نارضایتیه.
اگر واقعاً برتر از بقیهی مخلوقات بودیم، باید اول از همه این آگاهی رو پیدا میکردیم که بخشی از کل زندگی هستیم، نه یه نیروی جدا یا بالاتر. برتری واقعی در فهم، هماهنگی و عشق به کل هستی معنا پیدا میکنه، نه در سلطهجویی و تخریب. مشکل اینجاست که انسان فکر میکنه داناست، اما در واقع از درک واقعی زندگی و طبیعتش فاصله گرفته.
مشکل از اونجا شروع میشه که انسان به خودش یه هویت خاص و برتر نسبت به بقیه موجودات داده. این تصور که «اشرف مخلوقات» هستیم، باعث شده احساس کنیم حق داریم روی زمین و بقیه موجودات تسلط داشته باشیم. اما این فقط یک توهم ذهنیه، چون در عمل وقتی به رفتار انسان نگاه میکنیم، میبینیم که از بسیاری از حیوانات هم مخربتره.
حیوانات بر اساس طبیعت خودشون زندگی میکنن، چیزی رو بیش از نیازشون مصرف نمیکنن، و تعادل اکوسیستم رو به هم نمیزنن. اما انسان بهخاطر حرص، طمع و ناآگاهی، زمین رو آلوده کرده، منابع طبیعی رو نابود کرده، جنگ راه انداخته و حتی خودش رو هم در یک چرخهی بیپایان از رنج و اضطراب گرفتار کرده. به قول کریشنامورتی، «انسان یک حیوان دچار تناقض است.» چون از یه طرف دنبال برتریه و از طرف دیگه در درونش پر از ترس، تنهایی و نارضایتیه.
اگر واقعاً برتر از بقیهی مخلوقات بودیم، باید اول از همه این آگاهی رو پیدا میکردیم که بخشی از کل زندگی هستیم، نه یه نیروی جدا یا بالاتر. برتری واقعی در فهم، هماهنگی و عشق به کل هستی معنا پیدا میکنه، نه در سلطهجویی و تخریب. مشکل اینجاست که انسان فکر میکنه داناست، اما در واقع از درک واقعی زندگی و طبیعتش فاصله گرفته.
#سال_نو_مبارک
شاید حقیقت یک سال
فقط در لحظات شادی و آرامش نباشد
بلکه در عبور از دردها و رنجهایی باشد
که ما را به عمق خویش میبرند.
در سوگواریهایی که قلب را میشکافند
در فقدانهایی که ما را دگرگون میکنند
در افتادنها و برخاستنهایی که چشم ما را به حقیقت باز میکنند.
گاهی در همین دردهاست
که آگاهی زاده میشود
و ما، با تمام زخمهایمان، بیدارتر از پیش ادامه میدهیم...
زندگی جاریست
لحظه به لحظه تون مبارک ❤️🥰
شاید حقیقت یک سال
فقط در لحظات شادی و آرامش نباشد
بلکه در عبور از دردها و رنجهایی باشد
که ما را به عمق خویش میبرند.
در سوگواریهایی که قلب را میشکافند
در فقدانهایی که ما را دگرگون میکنند
در افتادنها و برخاستنهایی که چشم ما را به حقیقت باز میکنند.
گاهی در همین دردهاست
که آگاهی زاده میشود
و ما، با تمام زخمهایمان، بیدارتر از پیش ادامه میدهیم...
زندگی جاریست
لحظه به لحظه تون مبارک ❤️🥰
ديدنِ خود
به گونهاى كه هست
آغاز خودشناسی است.
ما هیچگاه
با اضطرابها و آشوبها
و درگیریهای ذهنی
و زشتیهای خود
نمیمانیم.
بر اساس جوابهای موجود در چنته خود،
فوراً راه گریز
یا راه جابجایی
یا راه سرکوب را در پیش میگیریم و
یا بر اساس گفته فلان روانشناس عمل میکنیم و
یا خود را تخدیر میکنیم
تا زیاد اذیت نشویم.
حتی
اگر به عرفان روی آوردهایم و
خود را مشغول بازیهای عرفانی
مانند مدیتیشن یا مشاهده کردهایم،
دلیلی ندارد جز
سرکوبی این آشفتگیهای خود.
#كريشنامورتى
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
@eckharttoll
به گونهاى كه هست
آغاز خودشناسی است.
ما هیچگاه
با اضطرابها و آشوبها
و درگیریهای ذهنی
و زشتیهای خود
نمیمانیم.
بر اساس جوابهای موجود در چنته خود،
فوراً راه گریز
یا راه جابجایی
یا راه سرکوب را در پیش میگیریم و
یا بر اساس گفته فلان روانشناس عمل میکنیم و
یا خود را تخدیر میکنیم
تا زیاد اذیت نشویم.
حتی
اگر به عرفان روی آوردهایم و
خود را مشغول بازیهای عرفانی
مانند مدیتیشن یا مشاهده کردهایم،
دلیلی ندارد جز
سرکوبی این آشفتگیهای خود.
#كريشنامورتى
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
@eckharttoll
32 Tarighat(Audio Book)
Masiha Barzegar
#طریقه_عرفان طریق _تسلیم است،نه#ریاضت_ورنج
شفا یافتن یعنی سوگواری کردن.
دوست من؛ تو بدون سوگواری کردن شفا نخواهی یافت.
بدان که ناامیدی مقدس است
تو باید برای گذشته و آنچه که از دست دادهای سوگواری کنی
برای مسیرهایی که میتوانستی طی کنی و نکردی...
باید برای کودکی دزدیده شدهات، آن رویاهای از دست رفته، و تصورت از آنطور که زندگی میبایست باشد سوگواری کنی...
باید به سوگ فرصت های از دست رفته بنشینی.
به سوگ گفتهها و کارهایی که از آنها پشیمانی...
انتخابهایی که تو را به اینجا رساند...
تو باید به سوگ رویای “میتوانست جوری دیگری باشد” بنشینی
به سوگ دروغ هایی که باور کردی تا خود را تا اینجا بکشانی، تا از خود محافظت کنی
پس بگذار تا ناامید شوی
به سمت دردِ “آنطور که میخواستم نشد” روی گردان
این مرگِ نفْس توست
و گاهی بسیاااااااار دردناک است
تو میخواهی با این درد بجنگی
از آن فرار کنی
اعتراض کنی
اما نرم شو!
سیال شو!
امروز درد را احساس کن
این درد را گریه کن
این درد را فریاد بزن
اراده هستی از ارادهی تو بسیار نیرومندتر است دوست من
پس زانو بزن و سوگواری کن...
«نه خواست من، بلکه خواست تو.
آن نه، بلکه این
این
اینجا
حالا»
سوگواری تو را به زمین باز میگرداند، به حقیقت.
اگر سیال و نرم شوی برکتش را دریافت خواهی کرد
در حوضچه اشکهایت، گذشته پذیرفته میشود و تو زندگی جدیدت را آغاز خواهی کرد.
#جف_فاستر
دوست من؛ تو بدون سوگواری کردن شفا نخواهی یافت.
بدان که ناامیدی مقدس است
تو باید برای گذشته و آنچه که از دست دادهای سوگواری کنی
برای مسیرهایی که میتوانستی طی کنی و نکردی...
باید برای کودکی دزدیده شدهات، آن رویاهای از دست رفته، و تصورت از آنطور که زندگی میبایست باشد سوگواری کنی...
باید به سوگ فرصت های از دست رفته بنشینی.
به سوگ گفتهها و کارهایی که از آنها پشیمانی...
انتخابهایی که تو را به اینجا رساند...
تو باید به سوگ رویای “میتوانست جوری دیگری باشد” بنشینی
به سوگ دروغ هایی که باور کردی تا خود را تا اینجا بکشانی، تا از خود محافظت کنی
پس بگذار تا ناامید شوی
به سمت دردِ “آنطور که میخواستم نشد” روی گردان
این مرگِ نفْس توست
و گاهی بسیاااااااار دردناک است
تو میخواهی با این درد بجنگی
از آن فرار کنی
اعتراض کنی
اما نرم شو!
سیال شو!
امروز درد را احساس کن
این درد را گریه کن
این درد را فریاد بزن
اراده هستی از ارادهی تو بسیار نیرومندتر است دوست من
پس زانو بزن و سوگواری کن...
«نه خواست من، بلکه خواست تو.
آن نه، بلکه این
این
اینجا
حالا»
سوگواری تو را به زمین باز میگرداند، به حقیقت.
اگر سیال و نرم شوی برکتش را دریافت خواهی کرد
در حوضچه اشکهایت، گذشته پذیرفته میشود و تو زندگی جدیدت را آغاز خواهی کرد.
#جف_فاستر
دوستان عزیز کانال "اکهارت تله" 🌿
سالهاست اینجا کنار هم بودیم؛
با دلنوشتههایی از جنس آگاهی و بودن،
با تکههایی از نور در دل تاریکی،
با پرسشهایی که در عمق ذهن و دل مینشستن...
شما برای ما
همراهانی هستید که حس بودنتون ما رو در مسیر نگه داشته،
و نورتون چراغ این راه بوده... 🌱
حالا تصمیم گرفتیم گاهی بخشی از این نگاه و حس رو
توی پیج اینستاگراممون هم جاری کنیم؛
جایی برای تامل، برای اشتراک نگاهی عمیقتر،
به رنج، ذهن، و راه عبور از تاریکیها...
🔹 پستی درباره ذهن و رنج؛
نه برای ماندن در آن، بلکه برای عبور از آن.
اگر این موضوع برات آشناست، این پست رو از دست نده:
📎 لینک مستقیم پست:
instagram.com/reel/DKNReVAhxA-
📍 پیج اینستاگراممون:
www.instagram.com/gofteman_mellal2
خوشحال میشیم فالو کنی و نظرت رو بدونیم.
بودنت برای ما همیشه برکت بوده 🥰
سپاسگزاریم از حضورت 🙏❤️
سالهاست اینجا کنار هم بودیم؛
با دلنوشتههایی از جنس آگاهی و بودن،
با تکههایی از نور در دل تاریکی،
با پرسشهایی که در عمق ذهن و دل مینشستن...
شما برای ما
همراهانی هستید که حس بودنتون ما رو در مسیر نگه داشته،
و نورتون چراغ این راه بوده... 🌱
حالا تصمیم گرفتیم گاهی بخشی از این نگاه و حس رو
توی پیج اینستاگراممون هم جاری کنیم؛
جایی برای تامل، برای اشتراک نگاهی عمیقتر،
به رنج، ذهن، و راه عبور از تاریکیها...
🔹 پستی درباره ذهن و رنج؛
نه برای ماندن در آن، بلکه برای عبور از آن.
اگر این موضوع برات آشناست، این پست رو از دست نده:
📎 لینک مستقیم پست:
instagram.com/reel/DKNReVAhxA-
📍 پیج اینستاگراممون:
www.instagram.com/gofteman_mellal2
خوشحال میشیم فالو کنی و نظرت رو بدونیم.
بودنت برای ما همیشه برکت بوده 🥰
سپاسگزاریم از حضورت 🙏❤️
اکهارت تله pinned «دوستان عزیز کانال "اکهارت تله" 🌿 سالهاست اینجا کنار هم بودیم؛ با دلنوشتههایی از جنس آگاهی و بودن، با تکههایی از نور در دل تاریکی، با پرسشهایی که در عمق ذهن و دل مینشستن... شما برای ما همراهانی هستید که حس بودنتون ما رو در مسیر نگه داشته، و نورتون…»
در تضاد با واقعیت و آنچه آرزویش را میکردم ،آنچه را که بود از دست دادم.
امروز به لطف زندگی و آنچه از کلاس درسش آموختم یاد گرفتم با منطق زندگی ،زندگی کنم نه با منطق خودم.
یاد گرفتم که زندگی همین جاست نه آنجا که تصور میکنم.
یاد گرفتم با آنچه که هست در ساحت تسلیم و پذیرش باشم.
هرگاه با آنچه که هستم و آنچه که دارم در کیفیت سپاسمندی و رضا نباشم همان را هم از دست میدهم.
امروز و این لحظه را با تمام وجود زندگیش میکنم زیرا روزی خواهند نوشت این هم از دست رفت .
یاد گرفتم وقتی میگویم "چرا "دوباره دچار توهم من و غرور شده ام .
باچرا و مخالفتم با واقعیت ،عملا خویشتم را از زندگی جدا کرده ام و نسبت به لطفی که زندگی منو از بحران آشفتگی و رنج رهانید ،بی تفاوت و حرمت شکنی کرده ام.
یاد گرفتم هر چیزی رو که مهم تصور کنم ،مالکش شوم ،بایدش کنم،کنترلش کنم و در کل هرچیزی رو که در روانم بسازم ،
دعوت به رنج و ترس کرده ام.
#نگاه_دوست
امروز به لطف زندگی و آنچه از کلاس درسش آموختم یاد گرفتم با منطق زندگی ،زندگی کنم نه با منطق خودم.
یاد گرفتم که زندگی همین جاست نه آنجا که تصور میکنم.
یاد گرفتم با آنچه که هست در ساحت تسلیم و پذیرش باشم.
هرگاه با آنچه که هستم و آنچه که دارم در کیفیت سپاسمندی و رضا نباشم همان را هم از دست میدهم.
امروز و این لحظه را با تمام وجود زندگیش میکنم زیرا روزی خواهند نوشت این هم از دست رفت .
یاد گرفتم وقتی میگویم "چرا "دوباره دچار توهم من و غرور شده ام .
باچرا و مخالفتم با واقعیت ،عملا خویشتم را از زندگی جدا کرده ام و نسبت به لطفی که زندگی منو از بحران آشفتگی و رنج رهانید ،بی تفاوت و حرمت شکنی کرده ام.
یاد گرفتم هر چیزی رو که مهم تصور کنم ،مالکش شوم ،بایدش کنم،کنترلش کنم و در کل هرچیزی رو که در روانم بسازم ،
دعوت به رنج و ترس کرده ام.
#نگاه_دوست
اکهارت تله:
جنگ یک طرز فکر است
در برخی موارد، شاید لازم باشد از خودتان یا فرد دیگری در برابر آسیب محافظت کنید، اما مراقب باشید که مأموریتتان را «ریشهکن کردن شر» قرار ندهید، چرا که ممکن است خودتان به همان چیزی تبدیل شوید که با آن در حال مبارزهاید. مبارزه با ناآگاهی، شما را نیز به ناآگاهی میکشاند. ناآگاهی، رفتار ناهنجار ایگویی، هرگز با حمله شکست نمیخورد. حتی اگر رقیبتان را شکست دهید، ناآگاهی فقط به درون شما منتقل میشود یا در لباسی دیگر دوباره ظاهر خواهد شد. هر چیزی را که با آن بجنگید، تقویتاش میکنید؛ و آنچه را که در برابرش مقاومت کنید، پایداری خواهد یافت.
امروزه زیاد میشنوید که میگویند «جنگ علیه» این یا آن؛ و هرگاه این عبارت را میشنوم، میدانم که آن تلاش محکوم به شکست است. جنگ علیه مواد مخدر، جنگ علیه جرم، جنگ علیه تروریسم، جنگ علیه سرطان، جنگ علیه فقر و... . برای مثال، علیرغم جنگ علیه جرم و مواد مخدر، در بیست و پنج سال گذشته، جرائم و تخلفات مرتبط با مواد مخدر بهطرز چشمگیری افزایش یافتهاند. جمعیت زندانیان ایالات متحده از حدود ۳۰۰ هزار نفر در سال ۱۹۸۰ به رقم سرسامآور ۲.۱ میلیون نفر در سال ۲۰۰۴ رسیده است.
جنگ علیه بیماریها در کنار دستاوردهای دیگر، آنتیبیوتیکها را به ما داده است. در آغاز، آنها بسیار موفق ظاهر شدند و بهظاهر ما را در برابر بیماریهای عفونی پیروز کردند. اما اکنون بسیاری از کارشناسان معتقدند که استفاده بیرویه و بیتأمل از آنتیبیوتیکها، همچون بمبی ساعتی عمل کرده و باکتریهای مقاوم به آنتیبیوتیک، یا همان «ابرباکتریها»، بهاحتمال زیاد موجب بازگشت بیماریهای عفونی و حتی شیوع همهگیریهای جدید خواهند شد. طبق گزارش نشریه انجمن پزشکی آمریکا، درمانهای پزشکی سومین عامل اصلی مرگومیر در ایالات متحده، پس از بیماریهای قلبی و سرطان، بهشمار میرود. هومیوپاتی و طب سنتی چینی دو نمونه از رویکردهای جایگزینی هستند که بیماری را بهعنوان دشمن تلقی نمیکنند، و بنابراین بیماریهای جدیدی نیز تولید نمیکنند.
جنگ یک طرز فکر است؛ و هر اقدامی که از چنین طرز فکری ناشی شود، یا دشمنِ فرضی را تقویت میکند، یا اگر در جنگ پیروز شوید، دشمن یا شرّی جدید و گاه بدتر از قبلی خلق میشود. میان وضعیت آگاهی شما و واقعیت بیرونی، پیوندی ژرف و متقابل وجود دارد. وقتی در چنگال طرز فکری چون «جنگ» هستید، ادراکاتتان شدیداً گزینشی و تحریفشده میشوند. به بیان دیگر، فقط آنچه را که میخواهید میبینید، و سپس همان را نیز بد تفسیر میکنید. میتوانید تصور کنید چه نوع عملی از چنین نظام توهمآلودی بیرون میآید. یا بهجای تصور، امشب اخبار تلویزیون را تماشا کنید.
ایگو را آنطور که هست بشناسید: یک ناهنجاری جمعی، دیوانگی ذهن انسان. وقتی آن را آنگونه که هست بشناسید، دیگر آن را بهاشتباه بهعنوان هویت کسی تلقی نمیکنید. وقتی ایگو را ببینید، حفظ آرامش در برابر آن بسیار آسانتر میشود. دیگر شخصیاش نمیکنید؛ شکایتی در کار نیست، سرزنشی نیست، اتهامی نیست، و «اشتباه گرفتن کسی» وجود ندارد. هیچکس مقصر نیست. این فقط ایگوی یک نفر است، همین. وقتی درک کنید که همگان از یک بیماری ذهنی مشترک رنج میبرند — برخی شدیدتر از دیگران — شفقت در دلتان زاده میشود. دیگر درامی که بخشی از تمام روابط ایگویی است را سوخت نمیدهید. سوخت آن چیست؟ واکنشگرایی. ایگو از آن تغذیه میکند.
🌿 آیا صلح میخواهی یا درام؟
تو صلح میخواهی. هیچکس نیست که صلح نخواهد. با این حال، چیزی در درون تو هست که درام میخواهد، کشمکش میخواهد. شاید اکنون آن را حس نکنی. شاید لازم باشد تا موقعیتی پیش بیاید — یا حتی فقط یک فکر — که واکنشی را در تو برانگیزد: کسی تو را به چیزی متهم کند، تو را نادیده بگیرد، به حریم تو تجاوز کند، شیوه کارت را زیر سوال ببرد، بحثی درباره پول پیش بیاید... .
آیا در آن لحظه میتوانی آن فوران عظیم نیرو را در درونت حس کنی؟ آن ترس را، شاید پنهانشده در پس خشم یا خصومت؟ آیا صدای خودت را میشنوی که تند یا جیغمانند میشود؟ یا بلندتر، و چند پرده پایینتر؟ آیا میتوانی آگاه شوی که ذهنات با شتاب در حال دفاع از موضع خود، توجیه، حمله یا سرزنش است؟
بهعبارت دیگر، آیا در آن لحظه ناآگاهی میتوانی بیدار شوی؟ آیا میتوانی احساس کنی چیزی در درونت هست که در حال جنگ است؟ چیزی که خود را در خطر میبیند و میخواهد به هر قیمتی زنده بماند؟ چیزی که به درام نیاز دارد تا هویت خود را بهعنوان شخصیت پیروز در آن نمایش تثبیت کند؟ آیا میتوانی احساس کنی که چیزی در تو هست که ترجیح میدهد «حق» با او باشد تا اینکه «در صلح» باشد؟
کتاب جهانی نو
@eckharttoll
جنگ یک طرز فکر است
در برخی موارد، شاید لازم باشد از خودتان یا فرد دیگری در برابر آسیب محافظت کنید، اما مراقب باشید که مأموریتتان را «ریشهکن کردن شر» قرار ندهید، چرا که ممکن است خودتان به همان چیزی تبدیل شوید که با آن در حال مبارزهاید. مبارزه با ناآگاهی، شما را نیز به ناآگاهی میکشاند. ناآگاهی، رفتار ناهنجار ایگویی، هرگز با حمله شکست نمیخورد. حتی اگر رقیبتان را شکست دهید، ناآگاهی فقط به درون شما منتقل میشود یا در لباسی دیگر دوباره ظاهر خواهد شد. هر چیزی را که با آن بجنگید، تقویتاش میکنید؛ و آنچه را که در برابرش مقاومت کنید، پایداری خواهد یافت.
امروزه زیاد میشنوید که میگویند «جنگ علیه» این یا آن؛ و هرگاه این عبارت را میشنوم، میدانم که آن تلاش محکوم به شکست است. جنگ علیه مواد مخدر، جنگ علیه جرم، جنگ علیه تروریسم، جنگ علیه سرطان، جنگ علیه فقر و... . برای مثال، علیرغم جنگ علیه جرم و مواد مخدر، در بیست و پنج سال گذشته، جرائم و تخلفات مرتبط با مواد مخدر بهطرز چشمگیری افزایش یافتهاند. جمعیت زندانیان ایالات متحده از حدود ۳۰۰ هزار نفر در سال ۱۹۸۰ به رقم سرسامآور ۲.۱ میلیون نفر در سال ۲۰۰۴ رسیده است.
جنگ علیه بیماریها در کنار دستاوردهای دیگر، آنتیبیوتیکها را به ما داده است. در آغاز، آنها بسیار موفق ظاهر شدند و بهظاهر ما را در برابر بیماریهای عفونی پیروز کردند. اما اکنون بسیاری از کارشناسان معتقدند که استفاده بیرویه و بیتأمل از آنتیبیوتیکها، همچون بمبی ساعتی عمل کرده و باکتریهای مقاوم به آنتیبیوتیک، یا همان «ابرباکتریها»، بهاحتمال زیاد موجب بازگشت بیماریهای عفونی و حتی شیوع همهگیریهای جدید خواهند شد. طبق گزارش نشریه انجمن پزشکی آمریکا، درمانهای پزشکی سومین عامل اصلی مرگومیر در ایالات متحده، پس از بیماریهای قلبی و سرطان، بهشمار میرود. هومیوپاتی و طب سنتی چینی دو نمونه از رویکردهای جایگزینی هستند که بیماری را بهعنوان دشمن تلقی نمیکنند، و بنابراین بیماریهای جدیدی نیز تولید نمیکنند.
جنگ یک طرز فکر است؛ و هر اقدامی که از چنین طرز فکری ناشی شود، یا دشمنِ فرضی را تقویت میکند، یا اگر در جنگ پیروز شوید، دشمن یا شرّی جدید و گاه بدتر از قبلی خلق میشود. میان وضعیت آگاهی شما و واقعیت بیرونی، پیوندی ژرف و متقابل وجود دارد. وقتی در چنگال طرز فکری چون «جنگ» هستید، ادراکاتتان شدیداً گزینشی و تحریفشده میشوند. به بیان دیگر، فقط آنچه را که میخواهید میبینید، و سپس همان را نیز بد تفسیر میکنید. میتوانید تصور کنید چه نوع عملی از چنین نظام توهمآلودی بیرون میآید. یا بهجای تصور، امشب اخبار تلویزیون را تماشا کنید.
ایگو را آنطور که هست بشناسید: یک ناهنجاری جمعی، دیوانگی ذهن انسان. وقتی آن را آنگونه که هست بشناسید، دیگر آن را بهاشتباه بهعنوان هویت کسی تلقی نمیکنید. وقتی ایگو را ببینید، حفظ آرامش در برابر آن بسیار آسانتر میشود. دیگر شخصیاش نمیکنید؛ شکایتی در کار نیست، سرزنشی نیست، اتهامی نیست، و «اشتباه گرفتن کسی» وجود ندارد. هیچکس مقصر نیست. این فقط ایگوی یک نفر است، همین. وقتی درک کنید که همگان از یک بیماری ذهنی مشترک رنج میبرند — برخی شدیدتر از دیگران — شفقت در دلتان زاده میشود. دیگر درامی که بخشی از تمام روابط ایگویی است را سوخت نمیدهید. سوخت آن چیست؟ واکنشگرایی. ایگو از آن تغذیه میکند.
🌿 آیا صلح میخواهی یا درام؟
تو صلح میخواهی. هیچکس نیست که صلح نخواهد. با این حال، چیزی در درون تو هست که درام میخواهد، کشمکش میخواهد. شاید اکنون آن را حس نکنی. شاید لازم باشد تا موقعیتی پیش بیاید — یا حتی فقط یک فکر — که واکنشی را در تو برانگیزد: کسی تو را به چیزی متهم کند، تو را نادیده بگیرد، به حریم تو تجاوز کند، شیوه کارت را زیر سوال ببرد، بحثی درباره پول پیش بیاید... .
آیا در آن لحظه میتوانی آن فوران عظیم نیرو را در درونت حس کنی؟ آن ترس را، شاید پنهانشده در پس خشم یا خصومت؟ آیا صدای خودت را میشنوی که تند یا جیغمانند میشود؟ یا بلندتر، و چند پرده پایینتر؟ آیا میتوانی آگاه شوی که ذهنات با شتاب در حال دفاع از موضع خود، توجیه، حمله یا سرزنش است؟
بهعبارت دیگر، آیا در آن لحظه ناآگاهی میتوانی بیدار شوی؟ آیا میتوانی احساس کنی چیزی در درونت هست که در حال جنگ است؟ چیزی که خود را در خطر میبیند و میخواهد به هر قیمتی زنده بماند؟ چیزی که به درام نیاز دارد تا هویت خود را بهعنوان شخصیت پیروز در آن نمایش تثبیت کند؟ آیا میتوانی احساس کنی که چیزی در تو هست که ترجیح میدهد «حق» با او باشد تا اینکه «در صلح» باشد؟
کتاب جهانی نو
@eckharttoll
ترس، سایهایست که پیش از خودِ واقعه فرا میرسد.
ذهن را تسخیر میکند، تصویرها را بزرگ میسازد، آینده را تیره میکند و حال را ناپیدا.
وقتی ترس چیره میشود، دیگر چیزی باقی نمیماند جز واکنش؛
انرژی حیاتی، که میتوانست صرف ادراک، صبر یا خلق شود،
در آستانهی بقا میسوزد و خاموش میشود.
در چنین وضعیتی، هوشیاری جای خود را به اضطراب میدهد.
جایی برای شنیدن درون نمیماند، چون صداهای بیرون دائماً تکرار میشوند.
رسانهها، اخبار، شایعات… همه چیز را با زبانی میگویند که در آن، «بودن» جای خودش را به «ترسیدن» داده است.
اما ترس، اگرچه طبیعیست، لزوماً حقیقت را نمیگوید.
کار ترس، نجات دادن است، نه نشان دادن واقعیت.
و آنچه ما نیاز داریم، نه فقط نجات جسم، بلکه نجات آگاهیست از انجماد.
درک شرایط بحرانی، ضروریست؛
اما اگر این درک با تسلط ترس آمیخته شود، دیگر به عقلانیت نمیرسد،
بلکه به فلج شدنِ ذهن و تحری...
ذهن را تسخیر میکند، تصویرها را بزرگ میسازد، آینده را تیره میکند و حال را ناپیدا.
وقتی ترس چیره میشود، دیگر چیزی باقی نمیماند جز واکنش؛
انرژی حیاتی، که میتوانست صرف ادراک، صبر یا خلق شود،
در آستانهی بقا میسوزد و خاموش میشود.
در چنین وضعیتی، هوشیاری جای خود را به اضطراب میدهد.
جایی برای شنیدن درون نمیماند، چون صداهای بیرون دائماً تکرار میشوند.
رسانهها، اخبار، شایعات… همه چیز را با زبانی میگویند که در آن، «بودن» جای خودش را به «ترسیدن» داده است.
اما ترس، اگرچه طبیعیست، لزوماً حقیقت را نمیگوید.
کار ترس، نجات دادن است، نه نشان دادن واقعیت.
و آنچه ما نیاز داریم، نه فقط نجات جسم، بلکه نجات آگاهیست از انجماد.
درک شرایط بحرانی، ضروریست؛
اما اگر این درک با تسلط ترس آمیخته شود، دیگر به عقلانیت نمیرسد،
بلکه به فلج شدنِ ذهن و تحری...
جنگ در هر صورت نمود تنش، خشونت و خود خواهی انسان است
و بازتابش جز خرابی و مرگ نیست.
تا زمانی که این خودخواهی
دست قدرتمندان قرار میگیرد، بهایش را انسانهای زیادی پرداخت می کنند.
شاید توان ما نمیرسد این جهان را از
دست دیوانگان نجات بدهیم،
ولی قادر هستیم
به دیوانگی و تنش خودمان پایان دهیم.
#محمود
و بازتابش جز خرابی و مرگ نیست.
تا زمانی که این خودخواهی
دست قدرتمندان قرار میگیرد، بهایش را انسانهای زیادی پرداخت می کنند.
شاید توان ما نمیرسد این جهان را از
دست دیوانگان نجات بدهیم،
ولی قادر هستیم
به دیوانگی و تنش خودمان پایان دهیم.
#محمود