ببخشید، گفتید چند کلمه آب میخوره برام؟
طبق محاسبات، ١٠ هزار کلمه آزادنویسی، همانقدر زمان میطلبد که درست کردن ٨ کاسه ذرت مکزیکی؛ یعنی ٢ ساعت و نیم.
نصیری الهه
با ۶ هزار کلمه و ٨ کاسه ذرت
@elahebaseda
طبق محاسبات، ١٠ هزار کلمه آزادنویسی، همانقدر زمان میطلبد که درست کردن ٨ کاسه ذرت مکزیکی؛ یعنی ٢ ساعت و نیم.
نصیری الهه
با ۶ هزار کلمه و ٨ کاسه ذرت
@elahebaseda
سفر دردی از ذهن دوا نمیکند.pdf
2.3 MB
چرا سفر دردی از ذهن دوا نمیکند؟
بهترین تجربهی امروزم، خاندن این ایبوک است: «سفر دردی از ذهن دوا نمیکند».
دو هفتهی گذشته، پنجشنبه و شنبه در مسیر بودهام و جمعه سر کلاس. دست در دست دوستانم. سرشار از حضور. امروز زمانی که سومین جلسهی دگرگرد برگزار میشد، توی شهر خودم و در مغازهی پدرم که حالا برایم کم از دفتر کار ندارد، نشسته بودم و حس بچهیی را داشتم که مدرسهاش جامانده. این در حالی بود که خودم تصمیم گرفته بودم از سفر این هفته بگذرم چون میدانستم بدنم از طی کردن این مسافت طولانی از گناوه تا تهران خسته شده و نیاز به استراحت دارم. و این کتاب، با خاندنش بخشی از پارهفکرها و گفتههایم دربارهی سفر، تغییر، نو شدن، روزمرهگی و خوشگذرانی را پیش چشمم دیدم که خلاقانه انسجام یافته و صورتبندی شده. خلاصه کنم: بخانیدش و از سایت نویسنده و کانال مترجمش دیدن کنید.
(+)
الهه نصیری
@elahebaseda
بهترین تجربهی امروزم، خاندن این ایبوک است: «سفر دردی از ذهن دوا نمیکند».
دو هفتهی گذشته، پنجشنبه و شنبه در مسیر بودهام و جمعه سر کلاس. دست در دست دوستانم. سرشار از حضور. امروز زمانی که سومین جلسهی دگرگرد برگزار میشد، توی شهر خودم و در مغازهی پدرم که حالا برایم کم از دفتر کار ندارد، نشسته بودم و حس بچهیی را داشتم که مدرسهاش جامانده. این در حالی بود که خودم تصمیم گرفته بودم از سفر این هفته بگذرم چون میدانستم بدنم از طی کردن این مسافت طولانی از گناوه تا تهران خسته شده و نیاز به استراحت دارم. و این کتاب، با خاندنش بخشی از پارهفکرها و گفتههایم دربارهی سفر، تغییر، نو شدن، روزمرهگی و خوشگذرانی را پیش چشمم دیدم که خلاقانه انسجام یافته و صورتبندی شده. خلاصه کنم: بخانیدش و از سایت نویسنده و کانال مترجمش دیدن کنید.
(+)
الهه نصیری
@elahebaseda
بینم چه میکند این خر
«میخاهم ایدهآلهایم را تبدیل به روتین کنم.» شاید جملهیی لجآمیز و خرکی بهنظر برسد. نرمال است، چون واقعن لجآمیز و خرکی است. لج کردهام و خر شدهام که ایدهآلهایم را روتین کنم. چون میبینم سر قلهی قاف نیستند و شرایط عملی کردنشان را دارم. با میزان آزادنویسیهایم آغازیدهام. در آزادنویسی، کف برایم هزار کلمه است و سقف ده هزارتا. شش ماه اخیر به نصیری گفته بودم که دوست عزیز، باشد، همان کف را اجرا کنی هم ممنوندارت هستیم. خب شرایط آن موقع اینطور میطلبید. نتیجه چه شد؟ سه روز پیش فایل آزادنویسیهای دی ماه را باز کردم دیدم اکههی، فقط ۵هزار کلمه نوشتم. (سوای کاغذهایی که سیاه میکنم و قلماندازهایم توی گوشی.) در حالی که یک سوم ماه گذشته. این نشان میدهد که قدمهای کوچولو همیشه هم جواب نیستند. «پس بزرگش میکنیم دوست عزیز. میرویم که ده هزار کلمه را داشته باشیم.» نتیجه چه شد؟ دیگر چیزی نیست که بتوانم اللهبختکی، نیم ساعت قبل از رفتن به رختخاب اجرایش کنم. زمان و خلوت و تمرکز میطلبد. و آهااا، این شد. 🥸
نصیری الهه
@elahebaseda
«میخاهم ایدهآلهایم را تبدیل به روتین کنم.» شاید جملهیی لجآمیز و خرکی بهنظر برسد. نرمال است، چون واقعن لجآمیز و خرکی است. لج کردهام و خر شدهام که ایدهآلهایم را روتین کنم. چون میبینم سر قلهی قاف نیستند و شرایط عملی کردنشان را دارم. با میزان آزادنویسیهایم آغازیدهام. در آزادنویسی، کف برایم هزار کلمه است و سقف ده هزارتا. شش ماه اخیر به نصیری گفته بودم که دوست عزیز، باشد، همان کف را اجرا کنی هم ممنوندارت هستیم. خب شرایط آن موقع اینطور میطلبید. نتیجه چه شد؟ سه روز پیش فایل آزادنویسیهای دی ماه را باز کردم دیدم اکههی، فقط ۵هزار کلمه نوشتم. (سوای کاغذهایی که سیاه میکنم و قلماندازهایم توی گوشی.) در حالی که یک سوم ماه گذشته. این نشان میدهد که قدمهای کوچولو همیشه هم جواب نیستند. «پس بزرگش میکنیم دوست عزیز. میرویم که ده هزار کلمه را داشته باشیم.» نتیجه چه شد؟ دیگر چیزی نیست که بتوانم اللهبختکی، نیم ساعت قبل از رفتن به رختخاب اجرایش کنم. زمان و خلوت و تمرکز میطلبد. و آهااا، این شد. 🥸
نصیری الهه
@elahebaseda
با چه چیزی میتوان فرصت زندگی کردن یک روز را جشن گرفت؟ اصلن تو میلِ جشن گرفتن داری؟
© همان ماهیِ آکواریومی که علاوهبر زنده بودن چیزهای دیگر هم میخاهد... ولی شاید، شاید چی؟ چه نمیگذارد؟
@elahebaseda
© همان ماهیِ آکواریومی که علاوهبر زنده بودن چیزهای دیگر هم میخاهد... ولی شاید، شاید چی؟ چه نمیگذارد؟
@elahebaseda
آنچه نمیخاهی را بنویس
_ تمام روزها و شبها برای انتشار دو گزینه پیش رویت داری:
١. ننویسی.
٢. آنچه که دوست نداری را بنویسی.
_ گزینهی سوم؟ یعنی نوشتن آنچه که دوست دارم؟
_ فعلن غیرفعال است. حالا انتخابت؟
_ خب همان دومی کوفتی.
_ چرا اونوخ؟
_ تا فعال شدن گزینهی سوم.
___
یاد شهربازی میافتم. مثل این است که بگوید بازی موردعلاقهات خراب است. حالا انتخابت؟ برمیگردی پی کارت؟ نه تا صد سال سیاه. وقتی دور شدن از شهربازی، دور شدن از بازی است.
پ.ن: هم اولی منم، هم دومی. هم آن گزینهی غیرفعال. کلن همه و همهچیز منم.
الهه نصیری
@elahebaseda
_ تمام روزها و شبها برای انتشار دو گزینه پیش رویت داری:
١. ننویسی.
٢. آنچه که دوست نداری را بنویسی.
_ گزینهی سوم؟ یعنی نوشتن آنچه که دوست دارم؟
_ فعلن غیرفعال است. حالا انتخابت؟
_ خب همان دومی کوفتی.
_ چرا اونوخ؟
_ تا فعال شدن گزینهی سوم.
___
یاد شهربازی میافتم. مثل این است که بگوید بازی موردعلاقهات خراب است. حالا انتخابت؟ برمیگردی پی کارت؟ نه تا صد سال سیاه. وقتی دور شدن از شهربازی، دور شدن از بازی است.
پ.ن: هم اولی منم، هم دومی. هم آن گزینهی غیرفعال. کلن همه و همهچیز منم.
الهه نصیری
@elahebaseda
Audio
اینگونه که با خبر و داده میتوانیم مشتری بالقوه را به خرید ترغیب کنیم
تکنیکی برای
• اعتبارسازی
• و باز کردن جایی در ذهن مشتری
جوری که حتا اگه نخره، اسم برند ما یادش بمونه.
الهه نصیری
#وبینار_کپیرایتینگ
@elahebaseda
تکنیکی برای
• اعتبارسازی
• و باز کردن جایی در ذهن مشتری
جوری که حتا اگه نخره، اسم برند ما یادش بمونه.
الهه نصیری
#وبینار_کپیرایتینگ
@elahebaseda
Audio
چرا ساختن و استفاده از یک شخصیت خیالی در تبلیغات و برندسازی موثر است؟
• بررسی نمونههای تبلیغاتیِ
٢ برند موفق
الهه نصیری
#وبینار_کپیرایتینگ
@elahebaseda
• بررسی نمونههای تبلیغاتیِ
٢ برند موفق
الهه نصیری
#وبینار_کپیرایتینگ
@elahebaseda
نمیخاهم صدایش را بشنوم، خفهاش هم نمیتوانم بکنم
صدای نوحهگونی طبقهی پایین خانه میآید که عصبیام میکند. شاید فقط بخاطر اینکه از گوشی ا. است. من ا. را باور نمیکنم. هیچچیزش را. برایم یک «دروغ» است. دروغی که میتواند مرا ببلعد.
طفلکی و لهشدنیتر از آنم که به نظر میرسد. آدمهایی هستند که هیچوقت این را باور نمیکنند. من بیشتر از هرچیزی به گیاهی هار و روینده شبیهام. که هم زود از خاک کنده میشود، هم زود ریشه میزند. نمیدانم. فقط میدانم که من هم هستم اینجا. و اینجا چیزهایی هست که من ازشان بیزارم. پس اسپیکر اتاقم را روشن میکنم و میگذارم آهنگ موردعلاقهام بگوید، بهجای من. به نوعی با چیزی که دوست دارم به چیزی که دوست ندارم پاسخ میدهم.
و حسی که باقی میماند؟ همچنان خشم و غم و نفرت.
الهه نصیری
@elahebaseda
صدای نوحهگونی طبقهی پایین خانه میآید که عصبیام میکند. شاید فقط بخاطر اینکه از گوشی ا. است. من ا. را باور نمیکنم. هیچچیزش را. برایم یک «دروغ» است. دروغی که میتواند مرا ببلعد.
طفلکی و لهشدنیتر از آنم که به نظر میرسد. آدمهایی هستند که هیچوقت این را باور نمیکنند. من بیشتر از هرچیزی به گیاهی هار و روینده شبیهام. که هم زود از خاک کنده میشود، هم زود ریشه میزند. نمیدانم. فقط میدانم که من هم هستم اینجا. و اینجا چیزهایی هست که من ازشان بیزارم. پس اسپیکر اتاقم را روشن میکنم و میگذارم آهنگ موردعلاقهام بگوید، بهجای من. به نوعی با چیزی که دوست دارم به چیزی که دوست ندارم پاسخ میدهم.
و حسی که باقی میماند؟ همچنان خشم و غم و نفرت.
الهه نصیری
@elahebaseda
جَستوجو | الهه نصیری
وبینارهای کپیرایتینگ وبینارندگان: مبینا ملائی و الهه نصیری 🕰 شمبه تا چارشمبهی هر هفته، رأس ساعت ١٩ 🔸 حضور برای همه آزاد و رایگان است. ✔️ نکتهی مهم: هنگام حضور در جلسه قلم و کاغذ همراهتان باشد. لینک ورود به وبینار: https://www.skyroom.onl…
دوستان نازنینم سلام
امیدوارم تا اینجای روز، یکشنبهی خوبی رو گذرونده باشید.
امروز وبینار نخاهیم داشت.
در عوض اما، فایل ضبطشدهیی منتشر خاهم کرد با این عنوان: سنجههایی برای تحلیل نمونههای تبلیغاتی.
با دلتنگی و اشتیاق فراوان
به امید دیدار شما در وبینار سهشنبه.
نصیری الهه
@elahebaseda
امیدوارم تا اینجای روز، یکشنبهی خوبی رو گذرونده باشید.
امروز وبینار نخاهیم داشت.
در عوض اما، فایل ضبطشدهیی منتشر خاهم کرد با این عنوان: سنجههایی برای تحلیل نمونههای تبلیغاتی.
با دلتنگی و اشتیاق فراوان
به امید دیدار شما در وبینار سهشنبه.
نصیری الهه
@elahebaseda
نمیدانم چند سر کچل میکنند، ولی ١٠٠ تومن دارم توی کارتم
«کاش خفه شی تو» مغزم دارد این جمله را فریاد میزند در برابر صدای خاهرم که بیوقفه و یکبند کلمه ردیف میکند و به آن یکی خاهرم میگوید «هیچکس مرا درک نمیکند.» یا «تو مرا درک نمیکنی چون...». باز هم مدرسه و نمرههایش. من واقعن نمیفهمم یک بحث چطور میتواند هرگز پایان نیابد. ولی زیاد دیدهام و تجربه کردهام چرخهی تکرار یک بحث و هیچوقت تغییر نکردن را. مثل همین ماجرای کوفتی نمرههای خاهرم. تقریبن پانصدسالی میشود این سر ١٩/٧۵ بودنش دارد ما را به گا میدهد. من اهل همدلی و درک کردنی که خاهرم میگوید نیستم. این از هزاران ویژگی بد من است. همیشه برایم سخت است. واقعن نمیفهمم چطور مدتی اینهمه برای حل گیر و گورهای زندگی دوستانم فک میزدم. الان واقعن نمیتوانم. برایم طاقتفرسا و بیمعناست. هم آن دوستی که در برابر مشکلات من فک میزند، هم منی که در برابر مشکلات دوستانم فک میزنم. حوصلهاش را ندارم. کلافهام میکند. برای من جواب نیست. پس چه باید کرد؟ من هم نمیدانم. عشق ورزیدن به آدمها و بهخصوص عشق ورزیدن به عزیزانم برایم مسئله است و این شده سؤالم: چگونه دوستشان بدارم؟ چگونه دوست داشتنم را بهشان نشان بدهم؟ باز هم نمیدانم. الان فقط دلم میخاهد بگیرم بخابم. و کاش خاهرم هم بگیرد بخابد. باز آن سیارهی یکنفره برایم تداعی میشود. تنها آن سیاره میتواند عمری ٢۴ساعته و یکبارمصرف داشته باشد. اگر تنها یک جاندار ساکنش باشد. بدون آب و خاک و هوا و گیاه. بدون رابطه همهچیز زود و راحت تمام میشود. راحت، زود، پوچ، بدون ماجرا، بدون شناخت. بدون شناخت خودت. بدون شناخت اطرافت. بدون ساختن و جابهجا کردن و حذفیدن و تغییر دادن. رابطه دردسرساز است. دردسرساز و سؤالبرانگیز. دردسرساز و سؤالبرانگیز و کلافهکننده. دردسرساز و سؤالبرانگیز و کلافهکننده و کاملکننده. لعنت و عشق بر رابطه. مرده باد و زنده باد رابطه که عشق میدهد و معنا و ارزش.
پ.ن: عنوان هم هیچ ربطی به متن ندارد.
الهه نصیری
@elahebaseda
«کاش خفه شی تو» مغزم دارد این جمله را فریاد میزند در برابر صدای خاهرم که بیوقفه و یکبند کلمه ردیف میکند و به آن یکی خاهرم میگوید «هیچکس مرا درک نمیکند.» یا «تو مرا درک نمیکنی چون...». باز هم مدرسه و نمرههایش. من واقعن نمیفهمم یک بحث چطور میتواند هرگز پایان نیابد. ولی زیاد دیدهام و تجربه کردهام چرخهی تکرار یک بحث و هیچوقت تغییر نکردن را. مثل همین ماجرای کوفتی نمرههای خاهرم. تقریبن پانصدسالی میشود این سر ١٩/٧۵ بودنش دارد ما را به گا میدهد. من اهل همدلی و درک کردنی که خاهرم میگوید نیستم. این از هزاران ویژگی بد من است. همیشه برایم سخت است. واقعن نمیفهمم چطور مدتی اینهمه برای حل گیر و گورهای زندگی دوستانم فک میزدم. الان واقعن نمیتوانم. برایم طاقتفرسا و بیمعناست. هم آن دوستی که در برابر مشکلات من فک میزند، هم منی که در برابر مشکلات دوستانم فک میزنم. حوصلهاش را ندارم. کلافهام میکند. برای من جواب نیست. پس چه باید کرد؟ من هم نمیدانم. عشق ورزیدن به آدمها و بهخصوص عشق ورزیدن به عزیزانم برایم مسئله است و این شده سؤالم: چگونه دوستشان بدارم؟ چگونه دوست داشتنم را بهشان نشان بدهم؟ باز هم نمیدانم. الان فقط دلم میخاهد بگیرم بخابم. و کاش خاهرم هم بگیرد بخابد. باز آن سیارهی یکنفره برایم تداعی میشود. تنها آن سیاره میتواند عمری ٢۴ساعته و یکبارمصرف داشته باشد. اگر تنها یک جاندار ساکنش باشد. بدون آب و خاک و هوا و گیاه. بدون رابطه همهچیز زود و راحت تمام میشود. راحت، زود، پوچ، بدون ماجرا، بدون شناخت. بدون شناخت خودت. بدون شناخت اطرافت. بدون ساختن و جابهجا کردن و حذفیدن و تغییر دادن. رابطه دردسرساز است. دردسرساز و سؤالبرانگیز. دردسرساز و سؤالبرانگیز و کلافهکننده. دردسرساز و سؤالبرانگیز و کلافهکننده و کاملکننده. لعنت و عشق بر رابطه. مرده باد و زنده باد رابطه که عشق میدهد و معنا و ارزش.
پ.ن: عنوان هم هیچ ربطی به متن ندارد.
الهه نصیری
@elahebaseda
غیر اینه؟
دیگر نمینویسی پرنده. چه شد که ننوشتی پرنده؟ با ننوشتن حالت چطور است پرنده؟ نه به عنوان یک نویسنده، به عنوان آدمی که نوشتن را تجربه کرده، ننوشتن حالم را بهاندازهی نریدن خراب میکند. حالا شاید یاروی نوشتنپرست و نویسندهپرستی، یکی کردن نوشتن و ریدن و ننوشتن و نریدن را عایب بداند. بداند. من مثال بهتری پیدا نمیکنم که از پس حالخرابی ننوشتن بربیاید، ننوشتن برایم دقیقن و کاملن و بهاندازهی قبض بودن فاجعه است. خدا میداند و نویسندهی واقعی میداند که هست. (خدا را مطمئن نیستم.) به هر جهت، خودت میدانی و نوشتن و ننوشتن.
الهه نصیری
@elahebaseda
دیگر نمینویسی پرنده. چه شد که ننوشتی پرنده؟ با ننوشتن حالت چطور است پرنده؟ نه به عنوان یک نویسنده، به عنوان آدمی که نوشتن را تجربه کرده، ننوشتن حالم را بهاندازهی نریدن خراب میکند. حالا شاید یاروی نوشتنپرست و نویسندهپرستی، یکی کردن نوشتن و ریدن و ننوشتن و نریدن را عایب بداند. بداند. من مثال بهتری پیدا نمیکنم که از پس حالخرابی ننوشتن بربیاید، ننوشتن برایم دقیقن و کاملن و بهاندازهی قبض بودن فاجعه است. خدا میداند و نویسندهی واقعی میداند که هست. (خدا را مطمئن نیستم.) به هر جهت، خودت میدانی و نوشتن و ننوشتن.
الهه نصیری
@elahebaseda
هی، تو چرا اینجایی؟ یا آنجایی؟ اصلن کجایی؟
اولین بار است که چنین برنامهی دقیق و شفافی را روبهرویم دارم؟ بله. اهل برنامهریزی نیستم. اهل برنامهریزی نیستم و برنامهریزی را دوست دارم. عجب. هیچ هم نه عجب، مگر نمیشود چیزی را دوست داشت بدون اهلش بودن؟ چیزی را دوست داشتن یعنی آنقدر مشتاقم که وقت بگذارم برای یادگیریاش، همین. منم دارم همین کار را میکنم. امروز با عاطی و مهدیس قرار برنامهریزی داشتیم. توی میت. از همانجا بنا شد قبل از ساعت هشت برنامهی شنبه یعنی فردا را بگذاریم توی گروهی که داریم. قبل هشت نسخهی اول برنامهام را نوشتم و بعد شام زدم و بعد هم پیادهروی و بعدِ بعد که برگشتم، نشستهام برای نهایی کردن برنامهام. کردمش. نهایی. الان چیزی دارم جلویم، شفاف، قابلاندازهگیری، واقعبینانه، و وسوسهانگیز. اما چرا باز جملهیی عطایی میآید توی ذهنم؟ که اگر انجامش دادم اسمم را میگذارم صغرا. نه، نه نه، انجامش میدهم من. ولی واقعن، یک کلبه میبینم آن تهمههای وجودم، خانهی یک غولک هپلیهپوی بدبینِ ناامید و ناامیدِ بدبین و ناامید و بدبین. چرا؟ چرا آنجاست آن بچه غول و اینقدر مرا دوست ندارد و من در برابرش فقط میگویم «کون لقت»؟
الهه نصیری
@elahebaseda
اولین بار است که چنین برنامهی دقیق و شفافی را روبهرویم دارم؟ بله. اهل برنامهریزی نیستم. اهل برنامهریزی نیستم و برنامهریزی را دوست دارم. عجب. هیچ هم نه عجب، مگر نمیشود چیزی را دوست داشت بدون اهلش بودن؟ چیزی را دوست داشتن یعنی آنقدر مشتاقم که وقت بگذارم برای یادگیریاش، همین. منم دارم همین کار را میکنم. امروز با عاطی و مهدیس قرار برنامهریزی داشتیم. توی میت. از همانجا بنا شد قبل از ساعت هشت برنامهی شنبه یعنی فردا را بگذاریم توی گروهی که داریم. قبل هشت نسخهی اول برنامهام را نوشتم و بعد شام زدم و بعد هم پیادهروی و بعدِ بعد که برگشتم، نشستهام برای نهایی کردن برنامهام. کردمش. نهایی. الان چیزی دارم جلویم، شفاف، قابلاندازهگیری، واقعبینانه، و وسوسهانگیز. اما چرا باز جملهیی عطایی میآید توی ذهنم؟ که اگر انجامش دادم اسمم را میگذارم صغرا. نه، نه نه، انجامش میدهم من. ولی واقعن، یک کلبه میبینم آن تهمههای وجودم، خانهی یک غولک هپلیهپوی بدبینِ ناامید و ناامیدِ بدبین و ناامید و بدبین. چرا؟ چرا آنجاست آن بچه غول و اینقدر مرا دوست ندارد و من در برابرش فقط میگویم «کون لقت»؟
الهه نصیری
@elahebaseda
در این مجموعه گم نشو
میانگاشتم عادی است و به آدم بودن من برمیگردد. اینکه صدای سرم مدام مرا بکوبد و تحقیر کند. همه سرزنشگریم دیگر، نرمال است. اصلن چه کسی خودش را دوست دارد، طبیعی است. اینکه اتفاق جدیدی نیست، همیشه این شکلی است، پس عجیب نیست. ای بابا، پس میگویی
چون متداول است، سالم است؟
یا چون رایج است، درست است؟
نهخیر خانم جان. تو داری عذاب میکشی.
من دارم عذاب میکشم.
و چرا این عذابِ فرساینده در نگاه من اینقدر ناچیز بوده و هست؟ چه چیزی آن را ناچیز نمایش میدهد؟
آره، بپرس. بپرس و بپرس و بپرس. تردیدگر و پرسنده و پیگیر، مثل یک کارآگاه.
نگو من اولین نیستم، آخرین هم نیستم.
نگذار دردآلود بودن جهان تو را در برابر درد بیاعتنا کند. حیرت کن و به پرسش بکش و اعتراض کن.
الهه نصیری
@elahebaseda
میانگاشتم عادی است و به آدم بودن من برمیگردد. اینکه صدای سرم مدام مرا بکوبد و تحقیر کند. همه سرزنشگریم دیگر، نرمال است. اصلن چه کسی خودش را دوست دارد، طبیعی است. اینکه اتفاق جدیدی نیست، همیشه این شکلی است، پس عجیب نیست. ای بابا، پس میگویی
چون متداول است، سالم است؟
یا چون رایج است، درست است؟
نهخیر خانم جان. تو داری عذاب میکشی.
من دارم عذاب میکشم.
و چرا این عذابِ فرساینده در نگاه من اینقدر ناچیز بوده و هست؟ چه چیزی آن را ناچیز نمایش میدهد؟
آره، بپرس. بپرس و بپرس و بپرس. تردیدگر و پرسنده و پیگیر، مثل یک کارآگاه.
نگو من اولین نیستم، آخرین هم نیستم.
نگذار دردآلود بودن جهان تو را در برابر درد بیاعتنا کند. حیرت کن و به پرسش بکش و اعتراض کن.
الهه نصیری
@elahebaseda
فقط مناسب من و عمهام(عمهی واقعی هم نه، عمهی خیالیام )
فقط نمیدانم شما دوست عزیز، چرا باید چیزی که فقط مناسب من و عمهی خیالیام است را بخانی. غیر است که نشان میدهد یکی هستی لنگهی من و عمهام؟ یا این یا صددرشصت که فضولی. وگرنه چه میتواند باشد؟
عمهام(واقعی) امروز ظهر برای ناهار خانهی ما بود. میدانم چون صدایش را شنیدم وگرنه من آدم مهمانداری نیستم. نهکه نباشم، فقط خابم. یعنی مهمانها ساعتی میآیند که من خابم. کلن آدمها ساعتی بیدارند و رفت و آمد دارند که من خابم. البته بحث زنداییام جداست. همانکه ساعت یازده تازه میآید و ساعت دو میرود. بهانهام در برابر او چیست؟ ساعت کارم. آن ساعت کارم میکنم. چه کاری؟ آن بخشش به شما نیامده دیگر. فقط میخاستم این را بگویم، که نهکه نخاهم، فقط خابم. باور کنید که من تمام کلاسهایی که شرکت نمیکنم، تمام وبینارهایی که نیستم، تمام پیامهایی که سین نمیزنم، تمام تولدهایی که تبریک نمیگویم، تمام بدقولیها و نبودنهایم سر همین یک موضوع است: خاب. من زیاد میخابم، وگرنه من عاشق همهی آدمهای جهانم و کشتهمردهی ارتباط. فقط خوشبختانه در ساعتی که شما بیدارید، من خابم. همین.
الهه نصیری
@elahebaseda
فقط نمیدانم شما دوست عزیز، چرا باید چیزی که فقط مناسب من و عمهی خیالیام است را بخانی. غیر است که نشان میدهد یکی هستی لنگهی من و عمهام؟ یا این یا صددرشصت که فضولی. وگرنه چه میتواند باشد؟
عمهام(واقعی) امروز ظهر برای ناهار خانهی ما بود. میدانم چون صدایش را شنیدم وگرنه من آدم مهمانداری نیستم. نهکه نباشم، فقط خابم. یعنی مهمانها ساعتی میآیند که من خابم. کلن آدمها ساعتی بیدارند و رفت و آمد دارند که من خابم. البته بحث زنداییام جداست. همانکه ساعت یازده تازه میآید و ساعت دو میرود. بهانهام در برابر او چیست؟ ساعت کارم. آن ساعت کارم میکنم. چه کاری؟ آن بخشش به شما نیامده دیگر. فقط میخاستم این را بگویم، که نهکه نخاهم، فقط خابم. باور کنید که من تمام کلاسهایی که شرکت نمیکنم، تمام وبینارهایی که نیستم، تمام پیامهایی که سین نمیزنم، تمام تولدهایی که تبریک نمیگویم، تمام بدقولیها و نبودنهایم سر همین یک موضوع است: خاب. من زیاد میخابم، وگرنه من عاشق همهی آدمهای جهانم و کشتهمردهی ارتباط. فقط خوشبختانه در ساعتی که شما بیدارید، من خابم. همین.
الهه نصیری
@elahebaseda
ببخشید قطع شدم من | وقتی بیدارم چرا نیستم؟
«امروز تصادفاً هیچکس هیچکس را زیر نگرفت.» محمود عنایت میگوید این حادثه است وگرنه زیر گرفتن که هرروزه است. حالا منم و شما. قطع شدن احتمالن برای شما حادثه است. یکهو تقی به توقی بخورد، قطع بشوید. من اما تقی به توقی بخورد که قطع نشوم. یعنی میخاهم بگویم به دل نگیرید اگر وسط چتی وبیناری چیزی یکهو غیب میشوم. نهکه خدایی ناکرده حوصلهام سر رفته باشد، نه، فقط یک قطعی کوچولو و روتین است، همین، برمیگردم. اگر برنگشتم؟ باز هم چیزی نیست، هفتگیگی که پریروز از ایرانسل بیپدر گرفتهام ته کشیده. میروم سوراخ سمبههای کارتهای بانکیام را بجورم تا نتی یک ساعته بخرم و برگردم. اگر برنگشتم؟ خب توی سوراخ سمبهها یک پاپاسی هم نبوده. بیپولی. من آدم بیپولیام. بیپول بودنم را در نبودنم نادیده نگیرید.
الهه نصیری
@elahebaseda
«امروز تصادفاً هیچکس هیچکس را زیر نگرفت.» محمود عنایت میگوید این حادثه است وگرنه زیر گرفتن که هرروزه است. حالا منم و شما. قطع شدن احتمالن برای شما حادثه است. یکهو تقی به توقی بخورد، قطع بشوید. من اما تقی به توقی بخورد که قطع نشوم. یعنی میخاهم بگویم به دل نگیرید اگر وسط چتی وبیناری چیزی یکهو غیب میشوم. نهکه خدایی ناکرده حوصلهام سر رفته باشد، نه، فقط یک قطعی کوچولو و روتین است، همین، برمیگردم. اگر برنگشتم؟ باز هم چیزی نیست، هفتگیگی که پریروز از ایرانسل بیپدر گرفتهام ته کشیده. میروم سوراخ سمبههای کارتهای بانکیام را بجورم تا نتی یک ساعته بخرم و برگردم. اگر برنگشتم؟ خب توی سوراخ سمبهها یک پاپاسی هم نبوده. بیپولی. من آدم بیپولیام. بیپول بودنم را در نبودنم نادیده نگیرید.
الهه نصیری
@elahebaseda
بهش فکر میکنم/انجامش میدهم | وای شرمندهی روی ماه شمام شدیم
دوستی پیشنهادی میدهد، ایدهیی مطرح میکند. من بهبه و چهچه میکنم و میگویم به زودی دربارهاش حرف خاهیم زد. سه ماه میگذرد، من چیزی نمیگویم.
همهچیز عادی (و شاید خوب) میگذرد. میآیم اعلام میکنم که قرار است فلان کار را انجام بدهم. سه ماه میگذرد، انجام نمیدهم یا یک روز انجام میدهم بعد بیخیال میشوم.
جای تعجب و دلگیری ندارد. آدمها میتوانند پشیمان شوند. این به معنی گشادی و بیارادهگی آنها نیست. واقعن نیست. ایدهها در عمل خودشان را نشان میدهند. همینطور آدمها. پس در نبودم این را هم در نظر بگیرید: که فقط دیگر نمیخاهم انجامش بدهم، همین.
الهه نصیری
@elahebaseda
دوستی پیشنهادی میدهد، ایدهیی مطرح میکند. من بهبه و چهچه میکنم و میگویم به زودی دربارهاش حرف خاهیم زد. سه ماه میگذرد، من چیزی نمیگویم.
همهچیز عادی (و شاید خوب) میگذرد. میآیم اعلام میکنم که قرار است فلان کار را انجام بدهم. سه ماه میگذرد، انجام نمیدهم یا یک روز انجام میدهم بعد بیخیال میشوم.
جای تعجب و دلگیری ندارد. آدمها میتوانند پشیمان شوند. این به معنی گشادی و بیارادهگی آنها نیست. واقعن نیست. ایدهها در عمل خودشان را نشان میدهند. همینطور آدمها. پس در نبودم این را هم در نظر بگیرید: که فقط دیگر نمیخاهم انجامش بدهم، همین.
الهه نصیری
@elahebaseda
میخاستم خاب ببینم
ساعت از دو شب گذشته، تو همچنان هفتِ یازده در نظرش بگیر. با اینکه دیشب خابیده بودم امروز تا دو و سه ظهر خاب بودم. دلم میخاست بخابم. دلم میخاست خاب ببینم. وگرنه صبح بیدار شدم، ساعت ۶:٢۵. الان دارم با خودم میگویم خدا لعنتم کند که از تخت بیرون نیامدم. امشب گوشی را دور از خودم میگذارم تا اولین کار روزم چک کردن گوشی نباشد. امروز از شاهرخ چیزی نخاندم. امروز بهکل چیزی نخاندم. بعد نوشتن این یادداشت میخاهم از رادی بخانم. امروز به کلی از کارهایم نرسیدم. روز و صبحم را الکیالکی باختم. سر خابهایی که آخرینشان بدترینشان بود. رویای خوب میتواند کاری کند که تو واقعیت را دوستتر بداری. رویای خوب واقعیتت را رویاگون میکند. حالا ببین این خاب با من چه کرد. حتا نمیخاهم یادآوریاش کنم. از آدمها و سناریو و فضایش متنفرم. آن ماجرای نچسب و آن خانهی زرد نمور. میخاهم صد سال سیاه نبینم این خاب را.
١۴٠٣.١١.٧
الهه نصیری
@elahebaseda
ساعت از دو شب گذشته، تو همچنان هفتِ یازده در نظرش بگیر. با اینکه دیشب خابیده بودم امروز تا دو و سه ظهر خاب بودم. دلم میخاست بخابم. دلم میخاست خاب ببینم. وگرنه صبح بیدار شدم، ساعت ۶:٢۵. الان دارم با خودم میگویم خدا لعنتم کند که از تخت بیرون نیامدم. امشب گوشی را دور از خودم میگذارم تا اولین کار روزم چک کردن گوشی نباشد. امروز از شاهرخ چیزی نخاندم. امروز بهکل چیزی نخاندم. بعد نوشتن این یادداشت میخاهم از رادی بخانم. امروز به کلی از کارهایم نرسیدم. روز و صبحم را الکیالکی باختم. سر خابهایی که آخرینشان بدترینشان بود. رویای خوب میتواند کاری کند که تو واقعیت را دوستتر بداری. رویای خوب واقعیتت را رویاگون میکند. حالا ببین این خاب با من چه کرد. حتا نمیخاهم یادآوریاش کنم. از آدمها و سناریو و فضایش متنفرم. آن ماجرای نچسب و آن خانهی زرد نمور. میخاهم صد سال سیاه نبینم این خاب را.
١۴٠٣.١١.٧
الهه نصیری
@elahebaseda