Telegram Web
فردوسی و جاویدان خرد ایرانشهری

🔹فردوسی سراینده حماسه ملی که تجدید کننده جاویدان خرد ایرانشهری در ادب فارسی بود، با زبان شیوا و بیان خلاق، پلی میان دوره باستانی و دوره اسلامی ایران پی‌افکند. او شاعر دوره تولد دوباره ایرانزمین یا به دیگر سخن، شاعر وحدت و تداوم تاریخی بود.

🔹او به چنان تاملی فلسفلی در تقدیر ایرانزمین پرداخته است که حماسه ملی او را میتوان چونان جانشین تاملی فلسفی در تقدیر تاریخی ایران تلقی کرد.

🔹شعر فارسی با نخستین پارسی گویان و پس از آن، در سده های شکوفایی ادب ایران، یعنی از نخستین شاعران بزرگ از رودکی تا فردوسی و خیام و سرایندگان نامداری چون سعدی جلال‌الدین رومی و حافظ تا جامی، که واپسین شاعر مهم دوره قدیم و سرآغاز انحطاط ادبی ایران بود، بر تاملی فلسفی تکیه داشت.

🔹با زوال تدریجی اندیشه فلسفی در ایران، شعر نیز به عنوان استوارترین پشتوانه وحدت ملی و تداوم ایرانزمین، دچار انحطاط شد. از دیدگاه تامل فلسفی و خردگرای در تقدیر تاریخی ایران، در عصر زرین فرهنگ ایران، همزمان با نخستین دوره شعر فارسی، فردوسی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.


📚 زوال اندیشه سیاسی در ایران
زنده‌یاد #جواد_طباطبایی

🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd

🔹https://www.tgoop.com/eshtadan
ایران‌شناسی چیست؟ در گذشته اطلاق می‌شد بر رشته‌ای از دانش که خارجیان برای شناختِ ایران به کار می‌انداختند. فرض بر این بود که مردم ایران کشور خود را می‌شناسند و نیازی به شناختِ بیشتری نیست، ولی از چند دهه به این سو، ایرانیان نیز همین عنوان را برای خود اتخاذ کرده‌اند.
در واقع ایران‌شناسی «خودشناسی» است، و در دوران معاصر بیش از پیش این نیاز برای ملّت‌ها پیدا شده است که خود را بشناسند؛ برای ملّت ایران قدری هم بیشتر از دیگران. امّا چه باید شناخت؟ اینکه از کجا آمده‌اند و به کجا می‌روند؟ و چه دارند و چه کم دارند؟
بخصوص این موضوع باید کاویده شود که چرا ایران نزدیک ۳۰۰۰ سال است که یکسره بر سر پاست، همیشه متغیّر و همیشه همان. سؤال‌های بسیار در بطن که یکسره بر تاریخ و فرهنگ او نهفته است، بگوییم که یکی از پُر سؤال‌ترین کشورهاست. «ایرانشناسی» باید بکوشد که به این سؤال‌ها جواب بدهد. دیگر وقت آن رسیده که بی‌پرده‌تر با خود روبرو شویم.
جمالِ دخترِ رَز نور چشم ماست مگر؟
که در نقاب زجاجیّ و پرده‌ی عنبی است!
«حافظ»

                      #بازتاب‌ها

💎کانال دکتر محمّد‌علی اسلامی نُدوشن
🆔 @sarv_e_sokhangoo

https://www.tgoop.com/eshtadan
‍ ⁠⁣نوزدهم بهمن‌ماه زادروز زنده‌یاد نادره‌استاد #مجتبی_مینوی

#مینوی از پاسبانان راستین و دلسوز و مبارز زبان فارسی فصیح یعنی میراث سعدی و حافظ بود‌. به هیچ روی بد زبان فارسی را نمی‌توانست دید. تاب خواندن و دیدن فارسی سره‌شده، فارسی ساختگی، فارسی من‌درآوردی، فارسی فرهنگستانی، فارسی فرنگی‌مآبی، فارسی پاک کسروی، فارسی اداری، فارسی بی‌فعل و ... نداشت. ناچار چند بار در این باره مقاله نوشت. او در برابر سیل ویرانگر زبان، پهلوانی‌ها کرد. گاهی هم یک‌تنه تک آورد و هماورد را بشکست.


یادش گرامی

🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd

https://www.tgoop.com/eshtadan
Forwarded from خردسرای فردوسی یزد (سیروس حامی)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
۲۰ بهمن زادروز زنده‌یاد استاد #ابراهیم_پورداوود


ابراهیم پورداوود، دانشمند، ایران‌شناس، اوستاشناس و از برجسته‌ترین چهره‌های علمی ایران در قرن بیستم بود. او ستاره‌ای درخشان در آسمان ایران‌شناسی بود و با پژوهش‌های گسترده و ترجمه‌های ارزشمندش، نقش مهمی در احیای فرهنگ و تمدن ایران باستان ایفا کرد.


اهمیت کارهای پورداوود:

احیای هویت ایرانی:
پورداوود با پژوهش‌های خود، به احیای هویت ایرانی و شناخت ریشه‌های تاریخی و فرهنگی ایران کمک شایانی کرد.

توسعه ایران‌شناسی:
او با تاسیس انجمن ایران‌شناسی و تربیت شاگردان بسیاری، به توسعه مطالعات ایران باستان در ایران کمک کرد.

شناساندن فرهنگ ایران به جهان:
ترجمه اوستا و سایر آثار پورداوود، باعث شناخت بیشتر فرهنگ و تمدن ایران در سطح جهانی شد.


روانش شاد - نامش جاوید


🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
گزارشی تصویری از
آیین بزرگداشت استاد پورداوود.


https://www.tgoop.com/dejnepesht4000
#میرجلال_الدین_کزازی:

به یاری فرهنگ و منش ایرانی مان تازشها را از سر گذرانیده ایم. از بوته آزمونهای بزرگ تاریخ پیروزمند و سربلند بیرون آمده ایم. ماییم که بر ددمنشان بدکنش مغول، آ ن خون ریزان بی پرهیز لگام برزدیم.

@shahnamehpajohan

https://www.tgoop.com/eshtadan
‍ ۲۱ بهمن سالروز درگذشت زنده‌یاد #عباس_اقبال‌_آشتیانی


زندگی عباس اقبال آشتیانی را می‌توان در یک جمله خلاصه کرد که او پرورده درد و رنج بود و پخته همت و اراده. اقبال نازپرورده تنعم نبود، شیوه رندان بلاکش را داشت. رندی که فضیلت اخلاقی را در کنار فضیلت علمی می‌دید.

عباس اقبال آشتیانی، در سال ۱۲۷۵ه.ش در آشتیان متولد شد. در چهارده سالگی به مکتب‌خانه قدم گذاشت. سپس به دارالفنون وارد شد و دیپلم گرفت و به دلیل هوش و خرد ذاتی و اطلاعات علمی که داشت به معاونت کتابخانه دارالفنون برگزیده و مشغول به کار شد. آشنایی این جوان نوخاسته در محافل علمی با استادانی چون ملک‌الشعرای بهار، رشید یاسمی، تیمورتاش، سعید نفیسی، محمدعلی فروغی، ابوالحسن فروغی، غلامحسین رهنما، عبدالعظیم قریب و همکاری با این بزرگواران در نشر مجله نوبهار، دانشکده و مجله فروغ تربیت، موجب شهرت وی در محافل علمی و ادبی شد. استاد در سال ۱۳۰۴ به پاریس رفت و در آنجا نیز به تحصیل پرداخت و در این زمان‌ها با علامه قزوینی آشنا شد. حضور وی در اروپا و آشنایی با علامه قزوینی و مستشرقان اروپایی در پختگی وی بسیار موثر افتاد.

پس از بازگشت از اروپا به سمت استادی دانشگاه تهران برگزیده شد. تتبع در ادبیات قدیم و جدید ایران و مطالعات عمیق در تاریخ ایران و اسلام و نسخه‌شناسی و آگاهی به شیوه تحقیق از وی استادی بی‌بدیل ساخته بود که همواره در محافل علمی با احترام از وی یاد می‌شد. استاد در سال ۱۳۲۴ مجله یادگار را بنیان‌گذاری کرد و بی‌اغراق دوره پنج ساله یادگار یکی از بهترین نشریات زبان فارسی است که در دوره معاصر به چاپ رسیده است. استاد، در عصری که هنوز شیوه تحقیق علمی در ایران رایج نشده بود آموخته‌ها و تجربیات خود را با نشر آثاری، چه به صورت تصحیح متن و چه به صورت مقاله و تالیف، در اختیار جوانان طالب علم قرار داد. استاد همواره طرف مشورت اهل قلم و رجال دولت بود.

هوش سرشار وی در زمینه تصحیح شاهنامه باعث شد که تیمورتاش در نامه‌ای به مناسبت «هزاره فردوسی» خطاب به عباس اقبال آشتیانی می‌نویسد: «از تحقیقات و اطلاعات ادیبانه‌ای که ضمن نامه شریفه مورخه ششم خرداد راجع به نسخ خطی شاهنامه که فعلا موجود می‌باشد، داشته بودید مستحضر و مورد مسرت و امتنان شد و در این باب به نمایندگان دولت شاهنشاهی در خارجه نوشته و دستور داده شد که با مقامات مربوطه محل ماموریت خود وارد مذاکره شده و در خریداری نسخ مزبور و در صورت عدم امکان در استنساخ آن‌ها اقدام لازم به عمل آورند. البته پس از حصول نتیجه و وصول جواب مراتب را به ما اطلاع خواهم داد. ضمنا بهتر است خودتان هم برای به دست آوردن نسخی که به آن اشاره نموده‌اید راهنمایی‌های لازمه را بفرمایید و مخارجی هم که برای خرید و یا استنساخ آن ضرورت دارد برآورده کرده اطلاع دهیه تا با اقدامی که در جریان است توام شده و زودتر نتیجه مطلوبه حاصل شود.»

اقبال، پنجاه و نه سال زندگی کرد و سرانجام در سال ۱۳۳۴ ه.ش در شهر رم ایتالیا درگذشت و جنازه او را به تهران آورده در عبدالعظیم در کنار قبر علامه قزوینی به خاک سپردند. استاد در تمام دوران زندگی بی‌وقفه کار کرد و از تحقیق بازنماند. آثار به جا مانده از وی نشان‌دهنده عمق اطلاعات و عشق به دانش‌اندوزی است. و به قول استاد دبیرسیاقی: مرحوم اقبال آشتیانی محققی موی‌شکاف و نویسنده‌ای چیره‌دست است که وسعت مطالعه و تنوع موضوعات مطروحه مایه آرامش و ارزش کارهای اوست. همت خستگی‌ناپذیر و لحظه‌ای از آموختن نیاسودن و از آموزاندن آموخته‌ها به دیگران دریغ نورزیدن نیز از خصوصیات بارز اوست.

اقبال نازپرورده تنعم نبود، شیوه رندان بلاکش را داشت. رندی که فضیلت اخلاقی را در کنار فضیلت علمی می‌دید. وی هرگز رنج‌های دوران جوانی را فراموش نکرده بود. همواره به جوانان توصیه می‌کرد که از کسب دانش و حکمت غافل نباشند. او می‌گفت: «تا می‌توانید علم بیاموزید و در این راه جز نفس علم طالب غرضی دیگر نباشید. تا هم هوش و ذهن شما برای القای شک در نوشته‌های پیشینیان و معاصرین و تمیز خوبِ آن‌ها از ید تیز و مسلح شود و هم با نصایح درستِ بی‌آلایشی که از حاصل این علم و تجارب شخصی و بحث و تدقیق خود به دست می‌آورید، از منت نصیحت‌گویان و کید و سوءقصد ایشان فارغ و برحذر بمانید.»

روانش شاد - یاد و نامش گرامی


📝 مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی


🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd

🔹https://www.tgoop.com/eshtadan
غلط املایی

عباس اقبال آشتیانی

🔹غیر از مردم لاابالی و بی ‏مبالات، هیچکس نیست که پیش از خروج از خانه و قدم نهادن در کوچه لااقل روزی یک بار، خود را در آیینه نبیند و وضع سر و لباس و کفش و کلاه خود را تحت مراقبت نیاورد، و نواقص و معایب و بی‏ نظمی ‏ها و آشفتگی های هیئت ظاهر خویش را به شکلی ترمیم و اصلاح ننماید.
چرا؟
🔹برای آنکه انسان، ذاتاً خودخواه است و خود را از هیچکس کمتر و پست‏ تر نمی‏ شمارد، و بر او بسی ناگوار است که باهیئت و اندامی ناساز و شکل و ریختی منکر در مقابل دیگران جلوه کند و دیگران در ظاهر او عیب و نقصی قابل سرزنش و خرده‏ گیری ببینند و بر او بخندند.

🔹این توجه و دقت در رفع عیوب ظاهری به هر نظر که تعبیر شود به شرط آنکه به حدّ خود آرایی و ظاهرسازی نرسد، ممدوح است چه برای مرد دردی بدتر از ان نیست که مورد عیب جویی هر کس و ناکس قرار گیرد، و به علت عیبی که رفع آن بسیار آسان بوده، انگشت نمای این و آن واقع شود.

🔹اما تعجب در اینجاست که غالب همین مردم که برای رفع عیبجویی دیگران، درحفظ ظاهر گاهی از حد اعتدال نیز قدم فراتر می ‏گذارند، هر روز در گفته و نوشته خود، مرتکب هزار غلط انشائی و املائی می ‏شوند و متوجه نیستند که به علت تقریر و تحریر نادرست و بی ‏اندام، تا چه حد مورد طعنه و مضحکه خاص و عامند و چون تأثر و تألّمی هم از این بابت ندارند بهیچوجه در صدد رفع این عیب بزرگ نیز بر نمی‏ آیند.

🔹ممکن است که انشاء کسی سست و نارسا و مبهم و دور از قواعد فصاحت و بلاغت باشد اگر چه رفع این عیوب نیز تا حدی به مدد تتبع آثار بزرگان ادب و ممارست درخواندن و به حفظ سپردن گفته‏های فصیح و بلیغ فراهم می‏ آید. لیکن چون نویسندگی هم مانند شعر تا حدی موقوف به استعداد ذاتی و طبع خدادادی است، باز می‏ توان صاحب چنین نوشته ‏ای را معذور داشت و از او چیزی را که خدا به او نداده است، و تدارک آن به اکتساب مقدور نبوده، نخواست. اما غلط املائی چنین نیست، اصلاح ان بکلی به دست خود انسان است و در مرحله چیز نویسی، اتقاقاً از هر کار دیگر آسانتر است.
🔸ذوق، تنها آن نیست که انسان فریفته و دلداده هر منظره زیبا و هر هیئت موزون و هر آهنگ دلنواز شود، بلکه یک درجه از ذوق سلیم هم است که انسان طبعاً از هر منظره زشت و هر هیئت ناموزون و هر آهنگ ناساز، تنفر و اشمئزاز حاصل کند و آنها را با اکراه و ناخوشی تلقی نماید، تا طبعش به پستی و زشتی نگراید و همیشه جویای زیبایی و رسایی و درستی باشد.
🔹کسانی که در نوشته‏ های خود، استمراراً مرتکب اغلاط املائی می‏شوند و به این عیب بزرگ که به دست ایشان پرداخته می‏شود، پی نمی ‏برند، علاوه برآنکه از آن درجه از ذوق که مانع انسان از مرافقت با زشتی و نادرستی است محرومند، از درک ننگ و عار نیز بی ‏نصیبند و آن همت را ندارند که زشتی و نادرستی را که در وجود ایشان هست و مسبب آن نیز خود آنانند و بخوبی
می‏ توانند آن را رفع کنند، از میان بردارند و صحیح و سالم چیز بنویسند.
درممالک متمدنه دنیا، هر روزنامه ‏ای را که بخرید، اگر چه ممکن است که مطالب آن سخیف و مهوع و خلاف حقیقت و بر ذوق ناگوار باشد، اما کمتر اتفاق می ‏افتد که یک غلط املائی در آن دیده شود، و بقدری غلط املائی برای هر کس که قلم به دست می‏ گیرد در این ممالک ننگ است که اغلاط املائی را که ما در نوشته خواص اعضای ادارات و پاره‏ ای از رجال عالی مرتبه خود هر روز می‏ بینیم، ایشان ‹‹ غلط‏ های زنان رختشوی ›› می ‏گویند، زیرا که زنان رختشویند که به علت
بی ‏سوادی تمام به این شغل نسبه ً پست سر فرود آورده و در موقع برداشتن صورت جامه ‏هایی که برای شستن می‏گیرند، مرتکب این قبیل اغلاط می‏شوند.
🔸روزی به یکی از همین آقایان که در نوشتن املای کلمات بسیار بی‏ مبالات است و اتقاقاً مایه و استعدادی طبیعی نیز برای نویسندگی دارد گفتم که: املای فلان کلمه و فلان کلمه غلط است. درجواب گفت که: من مخصوصاً آنها را به این اشکال نوشته ام و چون یقین دارم که دنیا زیر و زیر نخواهدشد، در این کار تعمّد کرده ‏ام.

🔸من دیگر به او چیزی نگفتم چه مسلم می دانستم که اگر کسی املای درست کلمه ای را که همه در ضبط آن اتفاق کرده و اهل لغت آن را به همان وضع قرار داده‏ اند، بداند محال است که هیئت صحیح و متفق علیه را که همه می‏شناسند و معنی آن را می‏فهمند، و اگر هم نفهمند به مدد کتب لغت به معنی آن پی خواهند بود، رها کند و بجای آن از خود هیئتی جدید که معروف و مفهوم هیچکس نیست، به کار برد و با این حرکت خود خواهانه، مفهوم مقاصدی را هم که کلمات قراردادی برای بیان آنها وضع شده، بر دیگران مشکل یا محال کند.

دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/4563-ghalat-emlaei.html

@iranboom_ir

🔸https://www.tgoop.com/eshtadan
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
یک نَفَر
به‌جای همگان
[از ریشه‌های تاریخی استبداد در جامعهٔ ایران]



▪️ریشه‌های تاریخی امر و نهی‌ها و تحذیرهای مستقیم را در ساختار جامعهٔ استبدادی شرق و به‌ویژه ایران ساسانی – که بعدها، به گونه‌ای دیگر در تمدّن اسلامی نیز به حیات خود ادامه داده است، باید جستجو کرد:
ایران «فرّه ایزدی» و تصمیم‌گیری يک تن به‌جای همگان؛
که بعدها در تمدّن اسلامی نیز
«پیر و مراد و مرشد و دیگر قضايا»
تجلّيات متنوّع همان نظام استبدادی است.

وقتی می‌توان ارتباط اینگونه اوامر و نواهی را با ساختار استبدادی جامعه دریافت که بتوان به مقایسهٔ نوع اندرزنامه‌های ساسانی – و بعداً نصایح دورهٔ اسلامی که خلف الصّدق همان اندرزنامه‌هاست – با آموزش‌های اخلاقی و فلسفیِ یونان، پرداخت.

یک نگاه به دیالُگ‌های فلسفیِ افلاطون که در آن خواننده،  در پایان، به طور حسّی و تجربی و از رهگذر استدلال و منطق و سنجیدن تمام جوانبِ یک فکر، به حقیقتِ امر پی می‌برد و متوجه می‌شود «شجاعت» چیست و چه کسی شجاع است و چه کسی نیست، به ما نشان می‌دهد که هر کدام از این دو نوع «حکمت» یا «اندرزنامه» محصول چه اجتماعی است.

در اندرزنامه‌های ساسانی و در دنبالهٔ آن نصایح تمدّن اسلامی – يک نفر به جای همگان ایستاده و تشخیص داده و تصمیم گرفته و «حقیقت» را خلاصه کرده و در صورت يک «امر» یا يک «نهی» کار را تمام کرده است؛
در آموزش‌های اخلاقی یونانی تقابل دمکراتيک اندیشه‌ها و صف‌بندی روياروی تجربه‌ها و شناخت‌هاست که شكل نهائی خود را در يک نمایشنامه یا یک دیالگ آزاد عرضه می‌کند و این خواننده یا بیننده است که تصمیم آزادانهٔ خویش را بر اساس در مستقیم و مستقل از مجموع قضايا، می‌گیرد و در کمال آزادی عمل می‌کند.

تازیانه‌‌های سلوک
[نقد و تحلیل چند قصیده از حکیم سنایی]
محمدرضا شفیعی کدکنی
صص ۵۶–۵۵
https://www.tgoop.com/eshtadan
‍ ‍ بحثی که پای نژاد را به میان بکشد، بحثِ ثمر‌بخشی نیست. زیرا اوّلاً «نژادِ خالص» وجود ندارد؛ همه‌ی ملّت‌ها کم و بیش مخلوط شده‌اند؛ اگر هم مخلوط نشده بودند هیچ امتیازی برای ملّت خاصّی، از جهتِ نژادی نمی‌توان قائل شد. آنچه مهمّ است آنست که یک ملّت یا قوم چه اندازه بُردِ تمدّنی داشته‌اند و تمدّنِ آنها به چه بها و تحت چه شرایطی به دست آمده: با صلح یا جنگ، دفاع یا تجاوز؟ گاه پیش آمده است که مردمِ یک نژاد و یک ملّیّت باهم دشمن‌تر باشند، تا مردمی از دو قوم یا دو کشور.
مولوی فرمود:
«ای بسا هندو و تُرک همزبان
وی بیا دو تُرک چون بیگانگان
پس زبانِ همدلی خود دیگر است
همدلی از همزبانی بهتر است».

ما دو مرز داشته‌ایم: یکی مرز سیاسی، و دیگری مرز فرهنگی. گسترشِ مرزِ فرهنگیِ ایران خیلی بیشتر از سیاسی‌اَش بوده است.
ایران در دوران بعد از اسلام بر پایه‌ی فرهنگ حرکت کرده است که ایرانیان و «ایرانی شدگان» هـردو در آن سهیم بوده‌اند. بیگانگانی که به این کشور هجوم می‌آوردند، پس از چندی در فرهنگِ این کشور مستحیل می‌شدند، از اسکندر تا به امروز.
«نژاد» در ایران تابعِ «فرهنگ» شده است. بوده‌اند کسانی از نژاد دیگر که ایرانی‌مآب گشتند، و نیز بوده‌اند ایرانیانِ شناخته شده‌ای که با ایران دشمنی ورزیدند. شرف‌الدّین علی یزدی که ظفر‌نامه نوشت، و حماسه‌ی تیمور سرود و تیمور را ستایش کرد، از نظر نژاد، ایرانی‌تر از بایسنقر، نواده‌ی تیمور بود که شاهنامه را نویساند.
به نظر ما اگر موضوع جدّی گرفته شود و قرار باشد که بحث بنیادیِ تاریخی انجام گیرد، دو موضوع ضرورتِ درجه‌ی اوّل دارند که به برّرسی گذارده شوند؛ یکی آنکه رازِ بقای ایران چه بوده که لااقل از سه هزار سال پیش به این سو موجودیّتِ تاریخی و فرهنگیِ مدوّن و مداوم داشته، بی‌گسیختگی به رغمِ تغییرِ دین و انبوهی حوادث. این موضوعی است که شناختنش لازم است، چون اگر به آن واقف نشویم، نخواهیم دانست که امروز و فردای خود را چگونه به جلو برانیم، باید "هسته‌ی مرکزیِ" ادامه‌ی حیاتِ ایران را کشف کرد.
دیگر آنکه همانگونه که اشاره کردیم، بزرگترین تکیه‌گاه و مدافع و محافظ ایران، بخصوص در دوران بعد از اسلام، «فرهنگش» بوده. این فرهنگ، وجه مشترک میان همه‌ی ایرانیان از نژادهای مختلف قرار گرفته است، نیز میان پیروان مسالک مختلف. باید ماهیّت آن را به بحث دقیق گذارد.
اگر ایرانی‌ها معروف شده‌اند که با حکّام بیگانه مماشات می‌کرده‌اند، گمان می‌کنم یک علّتش آن بوده که به «فرهنگِ خود» اطمینان داشته‌اند، و می‌دانسته‌اند که آنان دیرتر یا زودتر به قالبِ آنها درخواهند آمد.
شاید این بیت حافظ را زبانِ حالِ آنان در خطاب به فرهنگ بتوان دانست که می‌گوید:
«هزار دشمنم اَر می‌کنند قصد هلاک
گَرَم تو دوستی از دشمنان ندارم باک».

                      #بازتاب‌ها

💎کانال دکتر محمّد‌علی اسلامی نُدوشن
🆔 @sarv_e_sokhangoo

https://www.tgoop.com/eshtadan
در شاهنامه جنگِ ایران و توران، جنگِ نژادی نیست، جنگ بر سر اصول است؛ دو شاهزاده‌ی ایرانی _ایرج و سیاوش_ بی‌گناه به دست تورانی‌ها کشته شده‌اند، و ایرانی‌ها خود را وظیفه‌مند می‌دانند که انتقام خون آنها را بگیرند. مردم ایران با مردم توران طرف نیستند، بلکه با کسانی طرفند که این جنایت را مرتکب شده‌اند. سرانِ دو جبهه هر دو از تبارِ فریدون‌اَند. بنابراین جنگ، جنگِ خانوادگی می‌شود.
در واقعیّت امر، جنگ میان داد و بی‌داد است. عجیب است که این دو خاندانِ هم‌خانواده که باهم در نبرد می‌شوند، سرانجام باز به هم آمیخته می‌گردند، زیرا کیخسرو که پسر سیاوش است، از جانب مادر نسبش به افراسیاب می‌رسد. پس آنچه مهم است، نه خانواده، نه نژاد، نه کشور، بلکه «حقّ» است که باید بر سر آن ایستادگی کرد، زیرا خونِ بی‌گناهانی ریخته شده است. کیخسرو و سیاوش هر دو از دو سوی ایران و توران نژاد دارند، و هر دو از برجسته‌ترین قهرمانانِ جنگ می‌گردند، یکی قربانی است و دیگری کینه‌خواه.

                      #بازتاب‌ها

💎کانال دکتر محمّد‌علی اسلامی نُدوشن

🆔 @sarv_e_sokhangoo

https://www.tgoop.com/eshtadan
🔹بیست و چهارم بهمن‌ماه سالروز درگذشت فروغ فرخزاد

فروغ‌الزمان فرخزاد، (۸ دی ۱۳۱۳ - ۲۴ بهمن ۱۳۴۵، تهران)، معروف به فروغ فرخزاد، از شاعران نامدار معاصر ایران.

🔹فروغ با مجموعه‌های اسیر، دیوار و عصیان در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد. آشنایی با ابراهیم گلستان، نویسنده و فیلم‌ساز سرشناس ایرانی و همکاری با او، موجب تحول فکری و ادبی در فروغ شد. وی در بازگشت دوباره به شعر، با انتشار مجموعهٔ تولدی دیگر، تحسین گسترده‌ای را برانگیخت.
سپس مجموعهٔ ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد را منتشر کرد تا جایگاه خود را در شعر معاصر ایران به‌عنوان شاعری بزرگ تثبیت کند.

🔹استاد محمدرضا شفیعی کدکنی شاعر معاصر دربارهٔ فروغ می‌گوید: «می‌بینیم که فروغ با گسترشی که در کیفیت افاعیل قائل شده‌است بیش‌تر از نیما که اغلب به توسعه کمی افاعیل گراییده بود وزن شعر را گسترش داده‌است و یکی از خصوصیات فراموش‌شده شعر قرن چهارم را که به علت کلیشه‌وار شدن زبان شعری در دوره‌های بعد فراموش شده بود زنده کرد و از حد رایج و مشخص آن هم توسعه بیش‌تری بخشید».

@kheradsarayeferdowsi

🔹 https://www.tgoop.com/eshtadan
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
خراسان

۲۴ بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


از دیرباز سه سرزمین پارس، آتروپاتکان (آذربایگان، آذربایجان) و خراسان ( خوراسان - خورآیان) سه پایه و پایگاه ایران بوده‌اند، و هستند.

از این سه، خراسان تا زمان ساسانیان و هزاره پس از آن، جایگاه و پایگاه برتری در نگاهبانی از ایران می‌داشته، و دارد.
از سرزمین ایران‌ویج که درگذریم، چند شهر کهن خراسان، در گزارش وندیداد، نخستین شهرهای ایران است که پدید آمده، و این گواه ارج این سرزمین است در نگاهبانی ایران.

سُغد، مرو، بلخ، کابل، هرات، گرگان، و هیرمند در گزارش وندیداد به همین ترتیب آفریده شده که نام آنان آمد.
این‌ها شهرهای خراسان باستانی است.

پیدایش خراسان، بر پایه این گواه استوار، از دوردست خاور آغاز شده و پس رفته‌رفته به باختر گسترش یافته است.

نام سزاوار خراسان هم شاید که همزمان با پیدایش و گسترش این سرزمین پیدا شده و بر زبان باشندگان آن گشته باشد.

خراسان، خور آیان، به معنی جایی است که خورشید از آن‌جا آید.
برخی کشورهای دیگر هم سرزمین خاوری خود را به نام خوراسان نامیده‌اند. نمونه آن ترکیه است که استان خاوریش آناتولی نام دارد. آناتولی به معنی خراسان است: جای آمدن خورشید.



https://www.tgoop.com/dejnepesht4000
بیست و ششم بهمن‌ماه زادروز محمد بهمن‌بیگی

من گمان می‌کنم که قسمت مهمی از راز بقای زبان فارسی در ذات و طبیعت خود این زبان نهفته است. کلماتش کوتاه و نرم و شیرین است. این کلمات دعوایی با هم ندارند. به یکدیگر انس و الفت می‌ورزند. به‌راحتی در آغوش هم قرار می‌گیرند. می‌غلطند، می‌لغزند، با هم بازی می‌کنند و از بازی‌ها، نرمش‌ها و لغزش‌های خود آهنگی مطبوع به وجود می‌آورند و تکلّم را به ترنّم نزدیک می‌سازند.
من عشقی افسانه‌ای به زبان فارسی داشتم و این زبان فاخر و فصیح را مایۀ فخر و استقلال معنوی و فرهنگی کشور می‌پنداشتم. من در طول مدّت خدمتم، خدمتی که نزدیک به سی سال از عمرم را در بر گرفت هیچ‌گاه از پای ننشستم و از ترویج شعر و نثر فارسی بازنایستادم. چادرهای سفیدم بسیاری از ساکنان چادرهای سیاه را غرق سواد کرد.
در دبستان‌های عشایر اهمیّت و حرمت درس فارسی بیش از همۀ درس‌ها بود. شعر فارسی تاج سر درس‌ها بود. من شعر نمی‌گفتم. کارم شعر بود.
برای دیدار مدارس عشایری پیوسته در سفر بودم. به مدارس کوچک عشایری احترام می‌گذاشتم. اینها معبدهای مقدس من بودند. احترامشان کمتر از سالن‌های پرآوازۀ شهرها نبود. هنگام دیدار این معبدها بهترین لباس‌هایم را می‌پوشیدم. پیراهنم را هر صبح عوض می‌کردم و به پاکیزگی سر و صورتم می‌پرداختم. من به این مقدمات اکتفا نمی‌کردم. در اندیشۀ تلطیف و تطهیر روحم نیز بودم و تا شعری از اشعار بوستان سعدی را نمی‌خواندم پای به مدرسه نمی‌نهادم.
آموزش عشایر با همت گروهی جوان مشتاق و غیرتمند، در زوایای دورافتادۀ کشور سرگرم خدمت به زبان فارسی بود و این زبان شایستۀ خدمت بود؛ زبانی بود که در کشوری مغلوب و مفتوح، ملّتی غالب و فاتح آفریده بود.
شعر فارسی راه دشوار و پرپیچ‌وخمی را در طول بیش از هزار سال پیمود و به دوران معاصر رسید. در این دوران با طلوع نثری زلال و دلاویز یار و مددکار تازه‌ای یافت. ظهور گویندگان و نویسندگان و مترجمان هنرمند این امید و نوید را می‌داد و می‌دهد که ادبیات فارسی پایدار است و ریشه در اعماق قرون دارد.
من پیوسته در این آرزو بودم که کاش به جای اتومبیل هلیکوپتر داشتم تا این اوراق و دفاتر را زودتر و بیشتر بر سر نوجوانان عشایر فروریزم.

«زبان فارسی و آموزش عشایر»، محمّد بهمن‌بیگی
در:
[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۲، ج ۳، ص ۱۳۴۸-۱۳۵۲]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation

🔹https://www.tgoop.com/eshtadan
دیدار #محمد_بهمن‌بیگی با #صادق_هدایت

بهمن‌بیگی می‌گفت: در ۲۴ سالگی موقعی که فارغ‌التحصیل شده بودم، کتاب بوف کور صادق هدایت را خواندم. همیشه دلم می‌خواست صادق هدایت را ببینم. شنیده بودم که روزهای جمعه با عده‌ای از دوستانش مثل بزرگ علوی، نیمایوشیج و چند نفر دیگر در کافه نادری شمیران جمع می‌شوند و چای می‌خورند و حرف می‌زنند.

روز جمعه‌ای سوار درشکه شدم و به کافه نادری شمیران رفتم. در گوشه کافه، میزی گذاشته‌اند و عده‌ای دورش نشسته‌اند.

پرسیدم: صادق هدایت کدام یک از آنهاست؟

گفتند: آن فرد عینکی. رفتم و سلام کردم و گفتم آمده‌ام شما را ببینم. کتاب بوف کور را خوانده‌ام و چند جمله هم از آن را حفظ برایش خواندم.‌ خیلی خوشش آمد. کمی با هم حرف زدیم.

گفت: اهل کجا هستی؟ گفتم: قشقایی هستم و تازه لیسانس حقوق گرفته‌ام.

گفت: چنین جوانی با این قدرت سخنوری و با این قیافه و هیکل برازنده، باید هم قشقایی باشد.

از من پرسید: خوب حالا که قشقایی هستی، تفنگ هم داری؟
گفتم: بله تفنگ هم دارم.
گفت: آهو هم می‌زنی؟
گفتم: بله آهو هم می‌زنم.
گفت: تفنگ دست آهو هم می‌دهی؟
فهمیدم که چه می‌گوید. چون هدایت گیاه‌خوار بود و مخالف شکار و کشتن حیوانات.
گفتم: فهمیدم چه گفتی.

خیلی مهربانی کرد و احترام. خداحافظی کردم. بعد از مدتی که از تهران به ایل بازگشتم، دو تا تفنگ داشتم که گفتم آن‌ها را آوردند. هردو تا را به پارک بمو بخشیدم (پارک بمو منطقه حفاظت شده در نزدیکی شیراز بالای دروازه‌قرآن).
پدرم ناراحت شد. گفتم: من دیگر از این به بعد تفنگ در دست نخواهم گرفت.
بعد از تعطیلات به تهران برگشتم.‌ باز به کافه نادری رفتم و کتاب عرف و عادت در عشایر فارس را هم که در آن اشاره کرده بودم که چاره درد عشایر فشنگ، تفنگ، جنگ و خونریزی نیست. قلم است و کاغذ و سواد و علم و کتاب، به او تقدیم کردم و گفتم من تفنگ‌هایم را بخشیدم و دیگر شکاری نخواهم کرد. بعد از این ملاقات، با هم دوست شدیم و مطلبی هم در باره کتابم نوشت که در مجله‌ی سخن چاپ شد.‌

#بن_مایه :بانوی ایل؛ گفتگو با سکینه کیانی "بهمن‌بیگی" نشر قلمکده، ۱۳۹۹، به کوشش فرح نیازکار

@danaeeii
https://www.tgoop.com/eshtadan
‍ بیست و هفتم بهمن‌ماه سالروز درگذشت محمدجعفر محجوب

گمان نمی‌کنم که هیچ دانشجو، هیچ محصّل دانشگاهی، در هر رشته‌ای که تحصیل کند، بتواند خویشتن را از دانستن زبان مادری خویش، زبانی که باید بدان سخن بگوید، با آن بنویسد و بدان زبان درس بدهد و تحقیق بکند، معاف بداند.
ایرانیان تحصیل‌کرده، باید زبان فارسی را بدانند، و باید بسیار خوب زبان فارسی را بدانند، یعنی دانشجویان دانشگاه‌ها در هر رشته که تحصیل می‌کنند باید بتوانند بدین زبان خوب سخن بگویند، خوب بنویسند و از هر گونه غلط املایی و انشایی در خواندن و نوشتن زبان خویش برکنار باشند. حتی انتظار مردم از دانشگاه‌دیدگان این است که زبانی دقیق‌تر و فصیح‌تر و روشن‌تر از دیگران داشته باشند و گمان نمی‌رود که این توقع چندان بی‌جا باشد. این توقعی است که هر ملّت زنده‌ای از فرزندان تحصیل‌کردۀ خویش دارد.
پزشکی که در کار طبابت خویش مهارت کامل یافته باشد اما نتواند مقصود را به زبانی روشن و فصیح برای همکاران خود بیان کند، در کار خویش ناقص است و به گمان بنده نمی‌توان به چنین شخصی دیپلم دکتری طب داد و بر همین قیاس است فارغ‌التحصیل شدن در مهندسی و شیمی و فیزیک و جز آنها، گو اینکه حتی تصوّر این نکته که کسی زبان مادری خود را خوب نداند اما با تحصیل کردن بدان زبان بتواند در یکی از رشته‌های علمی منتهی و توانا شود بعید به نظر می‌رسد.

«معیار آموزش زبان و ادب فارسی در دانشگاه»، محمدجعفر محجوب
در:
[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۲، ج ۳، ص ۱۳۸۶]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation

🔹https://www.tgoop.com/eshtadan
‍ ⁠⁣بیست و هشتم بهمن‌ماه زادروز صادق هدایت

کار اصلی هدایت داستان‌نویسی بود. در این زمینه آثار متعدد و جاندار و مردم‌پسندی دارد. چون بدبین و ناراحت و برخوردش با حوادث و اشخاص دقیق بود، ناچار بسیاری از آثار قلمش دقیق و در حدّ سخن است.
تنها به وصف آنچه می‌دید قناعت نمی‌کرد. تأثرات درونش را نیز به کار می‌برد. او به خیام عشق می‌ورزید. گویی می‌خواست که پیرو او و خیام عصر خود باشد. اما تا کجا پیروز آمد، سخنی است که باید از تلو آثارش بیرون کشید.
به سنن ملّی و مردان دلیر ایران، چو مازیار، احترام می‌گذاشت. اما به ظاهر و برای دوستان بی بند و بارش مرد دیگری بود‌. برای چنین کسانی سخن از زبان آنها می‌گفت. نمی‌خواست که آنها از کلامش برنجند. زندگی او در این شعر کلیم خلاصه شده بود:

طبعی به‌هم رسان که بسازی به عالمی
یا همّتی که از سر عالم توان گذشت

او به هر آیین که می‌زیست مرد. اکنون باید از آنچه به یادگار گذاشته و از این پس معرف او نزد آیندگان خواهد بود سخن گفت. مقصود امروز من نام بردن از آثاری است که وی دربارۀ ادبیات گذشته و فرهنگ عامیانۀ مردم ایران پرداخت و به جهان گذاشت.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۹۳-۹۵]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation

https://www.tgoop.com/eshtadan
بیست‌ و نهم بهمن‌ماه سالروز درگذشت نادر نادرپور

غروبی در شمال


شیرِ دریا خفته در آغوشِ نیزاران هنوز
بیشه بیدار است از بانگِ سپیداران هنوز

دستِ شب، نارنجِ سرخِ آسمان را چیده است
خونِ او جاری‌ست از دندانِ کهساران هنوز

با طلوعِ هر چراغی روز پرپر می‌شود
آسمان گلگون‌تر است از چشمِ تبداران هنوز

باد سر بر میله‌های سردِ باران می‌زند
مانده در زندانِ او همچون تبهکاران هنوز

موج گویی خوابِ دریا را پریشان می‌کند
شیرِ خواب‌آلود می‌غرّد به نیزاران هنوز

آه! امشب در من از دریا پریشان‌تر، کسی‌ست
کز خیالش می‌پریشَد خاطرِ یاران هنوز

حسرتِ تلخی‌ست در کامش که از می خوشتر است
مستی‌اش خوابی‌ست دور از چشم بیداران هنوز

گریۀ مستانه‌اش در بزم هشیاران چرا؟
نم‌نم باران خوش است آخر به می‌خواران هنوز

آه! این مردی که در من می‌خروشد کیست کیست؟
رَسته از بندی، در انبوهِ گرفتاران هنوز

پرده را پس می‌زنم، مرغابیان پر می‌زنند
گوشه‌ای از آسمان، آبی‌ست در باران هنوز

رامسر، ۱۴ دی ۱۳۵۱

نادرپور (۱۳۰۸-۱۳۷۸) از نوادگان نادرشاه افشار بود. در دانشگاه سوربن پاریس زبان و ادبیات فرانسوی را تا مقطع لیسانس فراگرفت. چندی در وزارت فرهنگ و هنر اشتغال داشت و از اعضای نخستین هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بود. پس از انقلاب به امریکا مهاجرت کرد و در لس‌آنجلس درگذشت.
اشعار نادرپور از زبانی فصیح و روشن و تصاویری بدیع و شاعرانه برخوردار است. دختر جام، شعر انگور، سرمۀ خورشید، از آسمان تا ریسمان، و خون و خاکستر از جمله آثار شعری اوست.

عکس از گنجینۀ پژوهشی ایرج افشار

از راست، ادوارد ژوزف، ایرج افشار، نادر نادرپور
۲۰ تیر ۱۳۶۹، لس آنجلس کالیفرنیا

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
#محمد_علی_اسلامی_ندوشن:


در افسانه ها آمده است که  ققنوس مرغی است خوش رنگ و خوش آواز، که منقار او سیصد سوراخ دارد و بر کوه بلندی در مقابل باد نشیند، صداهای عجیب از منقار او بر آید.گفته اند که هزار سال عمر کند و چون سال هزارم به سر آید و عمرش به آخر رسد، هیزم فراوانی گرد آورد و بر بالای آن نشیمن گیرد و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال بر هم زند، بدان گونه که آتشی از بال او بجهد و در هیزم افتد و او در آتش خود بسوزد و از خاکسترش تخمی پدید آید که از آن ققنوس دیگر زاده شود.گفته اند که او را جفت نیست و موسیقی را از آواز او دریافته اند. بین افسانه ققنوس و سرگذشت ایران تشابهی می توان دید. ایران نیز چون آن مرغ شگفت بی همتا، بارها در آتش خود سوخته است و باز از خاکستر خویش زاییده شده. در این سالها، من همواره این احساس را داشته ام که ایران بار دیگر یکی از دورانهای زایندگی در مرگ را می گذراند و در میان درد می شکفد.

@shahnamehpajohan

https://www.tgoop.com/eshtadan
2025/02/17 14:00:31
Back to Top
HTML Embed Code: