Forwarded from فرهاد شفتی
خوانش چارچوبگریز از متن مقدس
🍃 یکی از پرخطرترین و زیانبارترین استفادهها از متن مقدس، گستردن گزارههای متن به تمام زمانها و مکانها بدون تأمل در چارچوب زمانی و مکانی متن است. چنین خوانشهای شتابزده و سَرسَری از متن مقدس امیدهای واهی میآورد که به ناامیدی میرسند، ایمان را بر باد میدهد، متن را در ذهن خوانندهی کنجکاو کم ارزش میکند، منجر به ندیدن واقعیتها و تفسیر غیرواقعگرا از حوادثِ ایّام میشود، و از همه دهشتناکتر توجیهی میشود برای رفتارهای غیرعقلانی و غیراخلاقی که گاه به ظلم آشکار میانجامند.
🍃 در اینگونه خوانشِ چارچوبگریز از متن مقدس، دوستیها و دشمنیها، مژدهها و سرزنشها، و شرطها و قرارهای آمده در متن، بدون تأمل دربارهی مخاطبان مستقیم آنها، به تمامی گسترشِ ابدی و جهان شمول پیدا میکنند. پیچیدگی دیگری که حاصل این خوانشهای چارچوب گریز است موم بودن این خوانشها است. موم به این معنی که اینگونه خوانشها به فراخور شرایط زمان و مکان شکل میگیرند. بدینسان عناوینی مانند مومنان و کافران، و پدیدههایی مانند نصرت یا انتقام الهی به اقتضای شرایط به هر دسته و هر پدیدهایی نسبت داده میشوند، و وعدهها و شرط و قرارها در هر برههای از زمان به گونهای بر پیشآمدهای روز تطبیق داده میشوند.
🍃 در این نوشته از عبارت "متن مقدس" استفاده کردم چون چنین خوانشهای مصیبتباری را ممکن است در پیروان تمامی متنهای مقدس دید. جنایت آشکاری که امروز در غزّه شاهد آن هستیم و برابر ندانستن جان انسانها توسط آنها که سرمستِ این جنایتاند در ذهن برخی از ایشان با خوانشی چارچوبگریز از متن تورات توجیه میشود. البته که در میان مسلمانان نیز خوانش چارچوبگریز از متن قرآن کم سابقه نیست و گاه نمونههای آن در توضیح و تحلیل همین حوادث اخیر دیده میشود.
🍂 چند ماه پیش در سه فرستهی پیاپی این مطلب را به گونهی دیگری توضیح دادم و به عنوان نمونه به ده آیهی قرآن و خوانشِ متداولِ چارچوبگریز از آنها اشاره کردم: "مخاطبان قرآن"
#مخاطبان_قرآن
@farhadshafti
🍃 یکی از پرخطرترین و زیانبارترین استفادهها از متن مقدس، گستردن گزارههای متن به تمام زمانها و مکانها بدون تأمل در چارچوب زمانی و مکانی متن است. چنین خوانشهای شتابزده و سَرسَری از متن مقدس امیدهای واهی میآورد که به ناامیدی میرسند، ایمان را بر باد میدهد، متن را در ذهن خوانندهی کنجکاو کم ارزش میکند، منجر به ندیدن واقعیتها و تفسیر غیرواقعگرا از حوادثِ ایّام میشود، و از همه دهشتناکتر توجیهی میشود برای رفتارهای غیرعقلانی و غیراخلاقی که گاه به ظلم آشکار میانجامند.
🍃 در اینگونه خوانشِ چارچوبگریز از متن مقدس، دوستیها و دشمنیها، مژدهها و سرزنشها، و شرطها و قرارهای آمده در متن، بدون تأمل دربارهی مخاطبان مستقیم آنها، به تمامی گسترشِ ابدی و جهان شمول پیدا میکنند. پیچیدگی دیگری که حاصل این خوانشهای چارچوب گریز است موم بودن این خوانشها است. موم به این معنی که اینگونه خوانشها به فراخور شرایط زمان و مکان شکل میگیرند. بدینسان عناوینی مانند مومنان و کافران، و پدیدههایی مانند نصرت یا انتقام الهی به اقتضای شرایط به هر دسته و هر پدیدهایی نسبت داده میشوند، و وعدهها و شرط و قرارها در هر برههای از زمان به گونهای بر پیشآمدهای روز تطبیق داده میشوند.
🍃 در این نوشته از عبارت "متن مقدس" استفاده کردم چون چنین خوانشهای مصیبتباری را ممکن است در پیروان تمامی متنهای مقدس دید. جنایت آشکاری که امروز در غزّه شاهد آن هستیم و برابر ندانستن جان انسانها توسط آنها که سرمستِ این جنایتاند در ذهن برخی از ایشان با خوانشی چارچوبگریز از متن تورات توجیه میشود. البته که در میان مسلمانان نیز خوانش چارچوبگریز از متن قرآن کم سابقه نیست و گاه نمونههای آن در توضیح و تحلیل همین حوادث اخیر دیده میشود.
🍂 چند ماه پیش در سه فرستهی پیاپی این مطلب را به گونهی دیگری توضیح دادم و به عنوان نمونه به ده آیهی قرآن و خوانشِ متداولِ چارچوبگریز از آنها اشاره کردم: "مخاطبان قرآن"
#مخاطبان_قرآن
@farhadshafti
Telegram
فرهاد شفتی
مخاطبان قرآن:
🍃 دربارهی مخاطبان قرآن قبلاً در این کانال مطالبی آورده بودم، از جمله در سلسله نشستهای قرآن و سه پرسش اساسی. از آنجا که این نکته به نظرم در فهم قرآن بسیار مهم است، بار دیگر، به گونهای دیگر به آن اشاره میکنم:
🍃 در قرآن:
▫️ منظور از مشرکین،…
🍃 دربارهی مخاطبان قرآن قبلاً در این کانال مطالبی آورده بودم، از جمله در سلسله نشستهای قرآن و سه پرسش اساسی. از آنجا که این نکته به نظرم در فهم قرآن بسیار مهم است، بار دیگر، به گونهای دیگر به آن اشاره میکنم:
🍃 در قرآن:
▫️ منظور از مشرکین،…
پرسشی و پاسخی: مسئولیت خدا در رنج آدمی
🍂 پرسش: با توجه به ناگواریهای فراوانی که اکنون در کل دنیا شاهدش هستیم و اینهمه رنج روانی رو داریم متحمل میشیم و این موضوع در کل تاریخ مسبوق به سابقه بوده واقعا به این نتیجه دارم میرسم که آنچه برنده است ، قدرت هست و توان برتر و حقیقتا ظلم پایدار هست و خداوند هیچ وقت دخالتی در امر بشریت نکرده و گاها توجیهاتی که برای ما آوردهاند از باب معاد و نظام جبران اخروی و .... بجهت تشفی دل بیقرار و رنجور آدم های مظلوم هست. بعنوان مثال الان گفته بشود که سران ظالم دنیا ،اون دنیا به سزای اعمالشون و به وزن گناهی که کردند خواهند رسید، خب چه سود؟
این جهان و آفرینش انسان آمیخته با درد و رنج چیه؟ مسئولیت خداوند در برابر بندگان و مخلوقات انسانیش چیه؟
___
پرسش شما از منظر الهیات و فلسفهٔ دین است، پاسخ من نیز به تناسب از آن منظر و تنها از همان منظر است:
🍃 دغدغۀ شما همان است که در میان فلاسفهٔ دین قرنها محل بحث بوده و به مسئلۀ شرّ معروف است. «اگر خدایی هست که سرمنشأ نیکی است پس وجود شرّ در دنیا چگونه توجیه می شود؟» در گفتاری با عنوان «گشایشهای الهیاتی مفهوم خدای نامشخص» به مسئلهٔ شرّ اشاره کردم و برای آن نه پاسخ که راهی برای یافتن پاسخ پیشنهاد کردم.
🍃 به نظر میآید که خدا در تصور شما وجودی است که مسئولیت خوشبختی و امنیت انسانها را بر عهده دارد. اگر چنین است به نظرم خوب است که دربارۀ این تصویر تجدیدنظر کنید. من دین و مسلکی معنوی نمیشناسم که خداوند را به طور مستقیم مسئول خوشبختی و امنیت انسانها بداند. بلکه تقریبا در تمامی ادیان «رنج» به عنوان جزو لاینفک هستی و دی-ان-ایِ زندگی انسانی آمده است. در قرآن آمده است «لقد خلقنا الانسان فی کبد»، آیین زرتشت اهریمن را مایۀ رنج انسان میداند، و بودا می گوید رنج واقعیت زندگی است. در عین حال تقریبا تمام مکتبهای معنوی ارتباطی بین رنج و تعالی آدمی میبینند. در ادیان ابراهیمی رنج چالشی است که انسان را به بهتر شدن میخواند، در آیین زرتشت انسان با ماندن در مسیر نیک به شکست اهریمن کمک میکند و از رنج آدمی میکاهد، و در آیین بودا رنج ناشی از ضعف انسان است و انسان تنها با غلبه بر این ضعف از رنج رهایی مییابد.
🍃 معاد با هر تصویری که از آن داشته باشیم حکایت حقیقتی است فراتر از بهشت و دوزخ و تناسخ و تولد دوباره. آن حقیقت این است که رفتار و کردار آدمی بر نفس او تاثیر میگذارد. در تصویر ادیان ابراهیمی و زرتشتی (با کمی تفاوت) این میشود دوزخ و بهشت، در تصویر آیین بودا یا هندو (با کمی تفاوت) میشود کارما و تولد دوباره یا تناسخ. این برای (به قول شما) خوش کردن دل دیگران یا سود بردن ایشان نیست، بلکه قانون هستی است که در جریان است:
اين جهان كوه است و فعل ما ندا
سوي ما آيد نداها را صدا
فعل تو كان زايد از جان و تنت
همچو فرزندي بگيرد دامنت
🍃 اما همین که هر انسانی از شرّ متنفر است (ولو اینکه در تشخیص شرّ اشتباه کند و حتی خود، شرّ باشد و نداند) نشان از خیر بودن مبدأ هستی می کند، همان که به آن خدا میگوییم. همین خیر بودن مبدأ هستی است که شما را از دیدن ظلم برآشفته میکند و این همان مسئولیتی است که خداوند بر عهده دارد. در واقع «او» خدا نبود اگر که منبع خیر نبود.
🍃 چندان با سخن شما که ظلم پایدار است موافق نیستم. میدانم که در این زمانه ظلم و شرّ بسیار میبینیم. هر جان بیگناهی که گرفته شود مصیبتی است بزرگ اما آیا تصور میکنید ظلم و شرّی که امروز میبینیم در تاریخ نظیر نداشته است؟ آیا امروز مسبّبین آن مصیبتهای انباشته در تاریخ بشر در برابر وجدان انسانها محکوم نیستند؟ هماکنون بسیاری از تحلیلگران سیاسی (مثلا این را بشنوید) می گویند که با وجود غلبهٔ ظاهری اسراییل در جنگ غزه و لبنان، همین کشتار وسیعی که کرده است دامن او و آنها که حمایتش میکنند را دیر یا زود خواهد گرفت. به نظرم ظلم پایدار نیست اما همیشه هست چون انسان هست، در مقابل خیر و نیکی ممکن است همیشه در میان نباشد اما پایدار است چون خدا هست.
🍃 ممکن است شما چنین تصویری از خداوند و هستی را نپسندید اما صحبت از پسند من و شما نیست، صحبت از این است که کدام تصویر با آنچه از مسلکهای معنوی قابل اعتنا برمیآید سازگارتر است. ما البته حقّ داریم از مسئولیت خداوند بپرسیم و جویای نقش او باشیم، اما به نظرم در شرایطی این چنین پرسش از مسئولیت و نقش انسانها از جمله خودمان کارآتر است و برای آرام کردن دل نیز موثرتر. پرسش اصلی این است: «تو یکی نهای هزاری تو چراغ خود برافروز»، من و شما چگونه چراغ خود برافروزیم تا از رنج انسانی بکاهیم؟
مطالب مرتبط:
🔍 بحثی دربارۀ رنج از منظر اسلام و آیین بودا: پادکست نرسیده به درخت، ۱-۳، ۱-۴
🔍 نگاهی فرادینی به آیۀ «مالک یوم الدین»: سوی نقش نامنقش - قسمت دوم (از دقیقۀ ۴۵)
#رنج
@farhadshafti
👇👇👇
🍂 پرسش: با توجه به ناگواریهای فراوانی که اکنون در کل دنیا شاهدش هستیم و اینهمه رنج روانی رو داریم متحمل میشیم و این موضوع در کل تاریخ مسبوق به سابقه بوده واقعا به این نتیجه دارم میرسم که آنچه برنده است ، قدرت هست و توان برتر و حقیقتا ظلم پایدار هست و خداوند هیچ وقت دخالتی در امر بشریت نکرده و گاها توجیهاتی که برای ما آوردهاند از باب معاد و نظام جبران اخروی و .... بجهت تشفی دل بیقرار و رنجور آدم های مظلوم هست. بعنوان مثال الان گفته بشود که سران ظالم دنیا ،اون دنیا به سزای اعمالشون و به وزن گناهی که کردند خواهند رسید، خب چه سود؟
این جهان و آفرینش انسان آمیخته با درد و رنج چیه؟ مسئولیت خداوند در برابر بندگان و مخلوقات انسانیش چیه؟
___
پرسش شما از منظر الهیات و فلسفهٔ دین است، پاسخ من نیز به تناسب از آن منظر و تنها از همان منظر است:
🍃 دغدغۀ شما همان است که در میان فلاسفهٔ دین قرنها محل بحث بوده و به مسئلۀ شرّ معروف است. «اگر خدایی هست که سرمنشأ نیکی است پس وجود شرّ در دنیا چگونه توجیه می شود؟» در گفتاری با عنوان «گشایشهای الهیاتی مفهوم خدای نامشخص» به مسئلهٔ شرّ اشاره کردم و برای آن نه پاسخ که راهی برای یافتن پاسخ پیشنهاد کردم.
🍃 به نظر میآید که خدا در تصور شما وجودی است که مسئولیت خوشبختی و امنیت انسانها را بر عهده دارد. اگر چنین است به نظرم خوب است که دربارۀ این تصویر تجدیدنظر کنید. من دین و مسلکی معنوی نمیشناسم که خداوند را به طور مستقیم مسئول خوشبختی و امنیت انسانها بداند. بلکه تقریبا در تمامی ادیان «رنج» به عنوان جزو لاینفک هستی و دی-ان-ایِ زندگی انسانی آمده است. در قرآن آمده است «لقد خلقنا الانسان فی کبد»، آیین زرتشت اهریمن را مایۀ رنج انسان میداند، و بودا می گوید رنج واقعیت زندگی است. در عین حال تقریبا تمام مکتبهای معنوی ارتباطی بین رنج و تعالی آدمی میبینند. در ادیان ابراهیمی رنج چالشی است که انسان را به بهتر شدن میخواند، در آیین زرتشت انسان با ماندن در مسیر نیک به شکست اهریمن کمک میکند و از رنج آدمی میکاهد، و در آیین بودا رنج ناشی از ضعف انسان است و انسان تنها با غلبه بر این ضعف از رنج رهایی مییابد.
🍃 معاد با هر تصویری که از آن داشته باشیم حکایت حقیقتی است فراتر از بهشت و دوزخ و تناسخ و تولد دوباره. آن حقیقت این است که رفتار و کردار آدمی بر نفس او تاثیر میگذارد. در تصویر ادیان ابراهیمی و زرتشتی (با کمی تفاوت) این میشود دوزخ و بهشت، در تصویر آیین بودا یا هندو (با کمی تفاوت) میشود کارما و تولد دوباره یا تناسخ. این برای (به قول شما) خوش کردن دل دیگران یا سود بردن ایشان نیست، بلکه قانون هستی است که در جریان است:
اين جهان كوه است و فعل ما ندا
سوي ما آيد نداها را صدا
فعل تو كان زايد از جان و تنت
همچو فرزندي بگيرد دامنت
🍃 اما همین که هر انسانی از شرّ متنفر است (ولو اینکه در تشخیص شرّ اشتباه کند و حتی خود، شرّ باشد و نداند) نشان از خیر بودن مبدأ هستی می کند، همان که به آن خدا میگوییم. همین خیر بودن مبدأ هستی است که شما را از دیدن ظلم برآشفته میکند و این همان مسئولیتی است که خداوند بر عهده دارد. در واقع «او» خدا نبود اگر که منبع خیر نبود.
🍃 چندان با سخن شما که ظلم پایدار است موافق نیستم. میدانم که در این زمانه ظلم و شرّ بسیار میبینیم. هر جان بیگناهی که گرفته شود مصیبتی است بزرگ اما آیا تصور میکنید ظلم و شرّی که امروز میبینیم در تاریخ نظیر نداشته است؟ آیا امروز مسبّبین آن مصیبتهای انباشته در تاریخ بشر در برابر وجدان انسانها محکوم نیستند؟ هماکنون بسیاری از تحلیلگران سیاسی (مثلا این را بشنوید) می گویند که با وجود غلبهٔ ظاهری اسراییل در جنگ غزه و لبنان، همین کشتار وسیعی که کرده است دامن او و آنها که حمایتش میکنند را دیر یا زود خواهد گرفت. به نظرم ظلم پایدار نیست اما همیشه هست چون انسان هست، در مقابل خیر و نیکی ممکن است همیشه در میان نباشد اما پایدار است چون خدا هست.
🍃 ممکن است شما چنین تصویری از خداوند و هستی را نپسندید اما صحبت از پسند من و شما نیست، صحبت از این است که کدام تصویر با آنچه از مسلکهای معنوی قابل اعتنا برمیآید سازگارتر است. ما البته حقّ داریم از مسئولیت خداوند بپرسیم و جویای نقش او باشیم، اما به نظرم در شرایطی این چنین پرسش از مسئولیت و نقش انسانها از جمله خودمان کارآتر است و برای آرام کردن دل نیز موثرتر. پرسش اصلی این است: «تو یکی نهای هزاری تو چراغ خود برافروز»، من و شما چگونه چراغ خود برافروزیم تا از رنج انسانی بکاهیم؟
مطالب مرتبط:
🔍 بحثی دربارۀ رنج از منظر اسلام و آیین بودا: پادکست نرسیده به درخت، ۱-۳، ۱-۴
🔍 نگاهی فرادینی به آیۀ «مالک یوم الدین»: سوی نقش نامنقش - قسمت دوم (از دقیقۀ ۴۵)
#رنج
@farhadshafti
👇👇👇
Forwarded from محمدرضا جلائیپور🍀Jalaeipour
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⭕️ در میانهٔ بزرگترین نسلکشی زمانهمان چه کردیم؟
@jalaeipour
@jalaeipour
عشقت رسد به فریاد ...
🍃 بیست مهرماه را روز حافظ نامیدهاند. برای من تازیانههای رندانۀ حافظ بر آن متشرّعانی که پُر از دانش دیناند اما تهی از معنا و مبنای اخلاقی دین از جذّابیتهای اشعار حافظ است:
▫️خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش
که ساز شرع ازین افسانه بیقانون نخواهد شد
یا وقتی در قالب استغاثه به خداوند این نقد کوبنده را بر ابیاتش جاری میکند که:
▫️درِمیخانه ببستند خدایا مپسند
که در خانۀ تزویر و ریا بگشایند
و نیز اندرزی که به حاکمان زمانش میدهد:
▫️شاه را به بود از طاعت صد ساله و زهد
قدر یکساعته عمری که درو داد کند
🍃 در ایام جوانی این بیت حافظ را زیاد میشنیدم:
▫️عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چهارده روایت
تفسیری از این بیت که در آن ایام و به گمانم اکنون نیز رواج دارد این است که اگر مانند حافظ قرآن را در چهارده روایتی که قرائت میکنند حفظ باشی آنگاه عشق به فریادت میرسد. در بعضی تفسیرها نیز آمده بود که چهارده روایت در اینجا اشاره به چهارده معصوم است و از این طریق تفاسیر عرفانی لطیفی از این بیت برآورده میشد.
تفسیر دیگر این بیت اما به نظر میرسد بیشتر مورد تایید اهل فنّ باشد، و آن این که حتی اگر مانند حافظ قرآن را در چهارده روایتی که قرائت میکنند حفظ باشی، آنچه به فریادت خواهد رسید عشق است و نه این حفظ قرآن تو.
گفتهاند که آنچه تعیینکننده است ترکیبی است که پیش از «بسان حافظ» میآید. در نسخههای متفاوت، «گر خود» (نسخۀ سودی)، «ار خود» (نسخۀ قزوینی) و «ور خود» (نسخۀ خانلری و جلالی نائینی) آمدهاند. استاد بهاءالدین خرمشاهی اما بر این است که معنی این بیت روشن است و دربند تفاوت نُسخ نیست. او در حافظنامه مینویسد:
«بعضیها در تفاوت معنای این سه شکل مبالغه کردهاند و تصور کردهاند فقط با ور خود میتوان معنای درست این بیت را پیدا کرد. حال آنکه – چنانکه خواهیم دید – سودی با ضبط گر خود درستترین و سرراستترین معنا را به دست داده است. باید گفت که این سه شکل تفاوت محسوسی با هم ندارند و معنای هر سه برابر است با حتی اگر و اگر هم.»
(بهاءالدین خرمشاهی، حافظنامه، ۱۳۸۰، انتشارات علمی و فرهنگی، ج ۱، ص.ص. ۴۴۹, ۴۵۰)
خرمشاهی سپس ضمن متین دانستن تفسیر نخست (که به فریاد رسیدن عشق را مشروط یا حاصل حفظ قرآن میداند) آن را با توجه به استفادۀ حافظ از ترکیبهای مشابه در اشعارش نقد و ردّ میکند و حکمت مورد نظر این بیت را اینگونه خلاصه میکند:
«سرانجام آنچه رهایی میبخشدت و به فریادت میرسد همانا عشق است، نه زهد و علم.»
(همان: ص. ۴۵۰).
در شرح سودی به ترجمۀ عصمت ستارزاده (که خرمشاهی نیز قسمتی از آن را نقل میکند) این بیت اینگونه شرح داده شده است:
«اگر تو هم مثل حافظ قرآن شریف را در چهارده روایت از حفظ بخوانی بازهم برای وصول کافی نیست بلکه عشق بفریادت میرسد: وصول الی الله با عشقاست، نه با از بر خواندن قرآن سبعه با چهارده روایت و الا بقیاس این لازم میامد تمام کسانیکه قرآن شریف را خواندهاند اولیاءالله باشند. ... مقصود این است که اگر تمام مصحف شریف را روی اسلوب چهارده روایت بخوانی باز سبب وصول الیالله عشق و محبت میباشد و تنها رعایت قرائت قرآن کافی نیست.»
(شرح سودی بر حافظ، ترجمه دکتر عصمت ستارزاده، ۱۳۶۶، انتشارات زرین – انتشارات نگاه، ج ۱، ص.ص. ۵۸۱, ۵۸۲)
🍃 به عبارتی دیگر، با توسعهٔ همین معنا، و به زبان مناسب امروز، میتوان حافظ قرآن بود اما از آنچه قرآن به آن میخواند – رنگ خدا شدن - نه تنها تهی بلکه بَری بود. باید شعلۀ عشقی دلت را روشن کند تا از پریشانی خلاص شوی، باید مستی عشقی وجودت را به وجد آورد تا دوستدارِ هستی و آنچه در آن است شوی، باید سوزش عشقی جانت را بگدازد تا دغدغۀ بخشش و یاری داشته باشی، باید گرمای عشقی روانت را آسوده کند تا آرامش و شادی درون داشته باشی، و اینگونه است که عشقت، و نه محفوظات و دانشت به فریادت خواهد رسید.
🍂 اگر بنا بر این است که قرآن فریادرسمان باشد پس میگویم خوشا آنان که قرآن را عاشقانه درک کردهاند. آنان بهراستی میگویند که:
«هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم»
مطلب مرتبط:
🔍 فهم قرآن، درک قرآن
#عشق
@farhadshafti
🍃 بیست مهرماه را روز حافظ نامیدهاند. برای من تازیانههای رندانۀ حافظ بر آن متشرّعانی که پُر از دانش دیناند اما تهی از معنا و مبنای اخلاقی دین از جذّابیتهای اشعار حافظ است:
▫️خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش
که ساز شرع ازین افسانه بیقانون نخواهد شد
یا وقتی در قالب استغاثه به خداوند این نقد کوبنده را بر ابیاتش جاری میکند که:
▫️درِمیخانه ببستند خدایا مپسند
که در خانۀ تزویر و ریا بگشایند
و نیز اندرزی که به حاکمان زمانش میدهد:
▫️شاه را به بود از طاعت صد ساله و زهد
قدر یکساعته عمری که درو داد کند
🍃 در ایام جوانی این بیت حافظ را زیاد میشنیدم:
▫️عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چهارده روایت
تفسیری از این بیت که در آن ایام و به گمانم اکنون نیز رواج دارد این است که اگر مانند حافظ قرآن را در چهارده روایتی که قرائت میکنند حفظ باشی آنگاه عشق به فریادت میرسد. در بعضی تفسیرها نیز آمده بود که چهارده روایت در اینجا اشاره به چهارده معصوم است و از این طریق تفاسیر عرفانی لطیفی از این بیت برآورده میشد.
تفسیر دیگر این بیت اما به نظر میرسد بیشتر مورد تایید اهل فنّ باشد، و آن این که حتی اگر مانند حافظ قرآن را در چهارده روایتی که قرائت میکنند حفظ باشی، آنچه به فریادت خواهد رسید عشق است و نه این حفظ قرآن تو.
گفتهاند که آنچه تعیینکننده است ترکیبی است که پیش از «بسان حافظ» میآید. در نسخههای متفاوت، «گر خود» (نسخۀ سودی)، «ار خود» (نسخۀ قزوینی) و «ور خود» (نسخۀ خانلری و جلالی نائینی) آمدهاند. استاد بهاءالدین خرمشاهی اما بر این است که معنی این بیت روشن است و دربند تفاوت نُسخ نیست. او در حافظنامه مینویسد:
«بعضیها در تفاوت معنای این سه شکل مبالغه کردهاند و تصور کردهاند فقط با ور خود میتوان معنای درست این بیت را پیدا کرد. حال آنکه – چنانکه خواهیم دید – سودی با ضبط گر خود درستترین و سرراستترین معنا را به دست داده است. باید گفت که این سه شکل تفاوت محسوسی با هم ندارند و معنای هر سه برابر است با حتی اگر و اگر هم.»
(بهاءالدین خرمشاهی، حافظنامه، ۱۳۸۰، انتشارات علمی و فرهنگی، ج ۱، ص.ص. ۴۴۹, ۴۵۰)
خرمشاهی سپس ضمن متین دانستن تفسیر نخست (که به فریاد رسیدن عشق را مشروط یا حاصل حفظ قرآن میداند) آن را با توجه به استفادۀ حافظ از ترکیبهای مشابه در اشعارش نقد و ردّ میکند و حکمت مورد نظر این بیت را اینگونه خلاصه میکند:
«سرانجام آنچه رهایی میبخشدت و به فریادت میرسد همانا عشق است، نه زهد و علم.»
(همان: ص. ۴۵۰).
در شرح سودی به ترجمۀ عصمت ستارزاده (که خرمشاهی نیز قسمتی از آن را نقل میکند) این بیت اینگونه شرح داده شده است:
«اگر تو هم مثل حافظ قرآن شریف را در چهارده روایت از حفظ بخوانی بازهم برای وصول کافی نیست بلکه عشق بفریادت میرسد: وصول الی الله با عشقاست، نه با از بر خواندن قرآن سبعه با چهارده روایت و الا بقیاس این لازم میامد تمام کسانیکه قرآن شریف را خواندهاند اولیاءالله باشند. ... مقصود این است که اگر تمام مصحف شریف را روی اسلوب چهارده روایت بخوانی باز سبب وصول الیالله عشق و محبت میباشد و تنها رعایت قرائت قرآن کافی نیست.»
(شرح سودی بر حافظ، ترجمه دکتر عصمت ستارزاده، ۱۳۶۶، انتشارات زرین – انتشارات نگاه، ج ۱، ص.ص. ۵۸۱, ۵۸۲)
🍃 به عبارتی دیگر، با توسعهٔ همین معنا، و به زبان مناسب امروز، میتوان حافظ قرآن بود اما از آنچه قرآن به آن میخواند – رنگ خدا شدن - نه تنها تهی بلکه بَری بود. باید شعلۀ عشقی دلت را روشن کند تا از پریشانی خلاص شوی، باید مستی عشقی وجودت را به وجد آورد تا دوستدارِ هستی و آنچه در آن است شوی، باید سوزش عشقی جانت را بگدازد تا دغدغۀ بخشش و یاری داشته باشی، باید گرمای عشقی روانت را آسوده کند تا آرامش و شادی درون داشته باشی، و اینگونه است که عشقت، و نه محفوظات و دانشت به فریادت خواهد رسید.
🍂 اگر بنا بر این است که قرآن فریادرسمان باشد پس میگویم خوشا آنان که قرآن را عاشقانه درک کردهاند. آنان بهراستی میگویند که:
«هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم»
مطلب مرتبط:
🔍 فهم قرآن، درک قرآن
#عشق
@farhadshafti
کجاست کودکیم؟
کجاست کودکیم؟
امروز نیز تصاویر دردناک کودکان زجرکشیده در غزه و لبنان زمینگیرم کرد. هرچه کردم مطلبی بنویسم دیدم نمیشود، "قلم" را رها کردم و تنبور را در دست گرفتم تا شاید آنچه در زبان نمیگنجد به نوا تن دهد.
@farhadshafti
امروز نیز تصاویر دردناک کودکان زجرکشیده در غزه و لبنان زمینگیرم کرد. هرچه کردم مطلبی بنویسم دیدم نمیشود، "قلم" را رها کردم و تنبور را در دست گرفتم تا شاید آنچه در زبان نمیگنجد به نوا تن دهد.
@farhadshafti
پرسشی و پاسخی: برای کمک به این فاجعۀ انسانی چه میتوان کرد؟
- پرسش: به نظر شما موثرترین راه برای کمک به مردم مظلوم در غزه و لبنان چیست؟ من بجز ابراز همدردی و همدلی جواب قانع کننده ای برای این سوال در جایگاهی که هستم پیدا نکردم.
___
🍃 ابراز همدردی و همدلی نیز ارزشمند است و بی تاثیر نیست، اما در کنار این و دیگر کمکهای بدیهی مانند دعا و در صورت امکان کمک مالی، به نظرم آگاهی دادن از طریق اطلاع رسانی بسیار کارآ و مهم است. آگاهی یافتن انسانها را نباید دست کم گرفت. ناآگاهی تودۀ مردم به ادامه یافتن ظلم کمک میکند و آگاهی تودۀ مردم ادامۀ ظلم را دشوار میسازد. سیاستگذاران دیر یا زود، کمکم یا یکباره، ناگریز در برابر آگاهی و اعتراض تودۀ مردم مجبور میشوند مواضع خود را تغییر دهند. این تنها عقیدۀ شخصی من نیست، تقریبا تمام گروههای فعال در حقوق بشر، از جمله آنها که امروز برای قربانیان این فاجعه فعالیت میکنند، آگاهی دادن را از گامهای اولیه و ضروری برای تغییر سیاستهای غلط و غیراخلاقی میدانند. همچنین در مورد تاثیر آگاهی و نظر عمومی بر سیاستگذاران کارهای پژوهشی انجام شده است و عموما نتیجه این بوده که این تاثیر، اگرچه در شرایط متفاوت متغیر است، اما قابل چشمپوشی نیست. مثلا به چکیدۀ (ابسترکت) این مقاله از پُل برستین، استاد علوم سیاسی دانشگاه واشنگتن، نگاه کنید که پیشینۀ پژوهشی همین موضوع را بررسی کرده است. او در صفحۀ ۳۱ در این مقاله به نقل از پژوهشهای پیشین، آگاهی یافتن عموم را عامل مهمی در تاثیر افکار عمومی بر سیاست خارجی معرفی میکند.
🍃 این آگاهی دادن میتواند برای هموطنان باشد، به خصوص آنها که به علت نارضایتی از شرایط منکر این ظلماند یا نسبت به آن بیتفاوتاند، و نیز به مدد رسانههای اجتماعی برای مردمان دیگر. شکلهای آن نیز متفاوت و متنوع است، مثلا: نوشتهای کوتاه، سخنی کوتاه، تصویری، نقل قولی، اشارهای تاریخی، کاری هنری، تاییدی بر اطلاع رسانی دیگران، پاسخ به پرسشی یا نظری بدون درگیر شدن در بحث و جدل، ... . همچنین بسیار با اهمیت است که این آگاهی دادن به دور از تعصّب و شعار و اغراق و عوامفریبی، و در حدّ امکان بر مبنای اطلاعاتِ راستیآزمایی شده باشد.
🍃 حتی اگر بر این باشیم که آگاهی دادن «فایدهای» ندارد (که دارد!)، باز هم به نظرم «وظیفۀ» انسانی ما آگاه کردن دیگران از این فاجعه است و این همسو با آن «فضیلتی» است که شایستۀ ساحت انسانی است. همین پرسشی که شما مطرح کردید اکنون سببی شده است برای آگاهی دادن.
🍂 پیوست: ویدیویی از جنس آگاهی دادن، از یکی از قربانیان این فاجعۀ انسانی. ترجمۀ فارسی:
ما حیوان نیستیم
ما ارقام نیستیم
ما بنی آدمیم، انسانیم، دوستدار صلحیم
ما زندگی را دوست داریم، آموزش فرزندانمان را دوست داریم
ما استاد و مهندس پروراندهایم
ما فیزیکدان ذرّات و دیگر (متخصصین) حوائج (زندگی را) پروراندهایم
تاریخ ما حذف شده است، گذشتۀ ما حذف شده است، حال (اکنون) ما حذف شده است
آیندۀ ما حذف شده است
زندگی ما حذف شده است
به ما رحم کنید ... من مجروح شدم و پایم (از جراحت) بسته است
پسرم مانند من
جوانان(مان) میمیرند و کرم و سگ (پیکرِ) آنها را میخورند، چرا؟
آیا این انسانیت است؟
هیچ دینی چنین سخنی نمیگوید (چنین رفتاری را تایید نمیکند)
@farhadshafti
- پرسش: به نظر شما موثرترین راه برای کمک به مردم مظلوم در غزه و لبنان چیست؟ من بجز ابراز همدردی و همدلی جواب قانع کننده ای برای این سوال در جایگاهی که هستم پیدا نکردم.
___
🍃 ابراز همدردی و همدلی نیز ارزشمند است و بی تاثیر نیست، اما در کنار این و دیگر کمکهای بدیهی مانند دعا و در صورت امکان کمک مالی، به نظرم آگاهی دادن از طریق اطلاع رسانی بسیار کارآ و مهم است. آگاهی یافتن انسانها را نباید دست کم گرفت. ناآگاهی تودۀ مردم به ادامه یافتن ظلم کمک میکند و آگاهی تودۀ مردم ادامۀ ظلم را دشوار میسازد. سیاستگذاران دیر یا زود، کمکم یا یکباره، ناگریز در برابر آگاهی و اعتراض تودۀ مردم مجبور میشوند مواضع خود را تغییر دهند. این تنها عقیدۀ شخصی من نیست، تقریبا تمام گروههای فعال در حقوق بشر، از جمله آنها که امروز برای قربانیان این فاجعه فعالیت میکنند، آگاهی دادن را از گامهای اولیه و ضروری برای تغییر سیاستهای غلط و غیراخلاقی میدانند. همچنین در مورد تاثیر آگاهی و نظر عمومی بر سیاستگذاران کارهای پژوهشی انجام شده است و عموما نتیجه این بوده که این تاثیر، اگرچه در شرایط متفاوت متغیر است، اما قابل چشمپوشی نیست. مثلا به چکیدۀ (ابسترکت) این مقاله از پُل برستین، استاد علوم سیاسی دانشگاه واشنگتن، نگاه کنید که پیشینۀ پژوهشی همین موضوع را بررسی کرده است. او در صفحۀ ۳۱ در این مقاله به نقل از پژوهشهای پیشین، آگاهی یافتن عموم را عامل مهمی در تاثیر افکار عمومی بر سیاست خارجی معرفی میکند.
🍃 این آگاهی دادن میتواند برای هموطنان باشد، به خصوص آنها که به علت نارضایتی از شرایط منکر این ظلماند یا نسبت به آن بیتفاوتاند، و نیز به مدد رسانههای اجتماعی برای مردمان دیگر. شکلهای آن نیز متفاوت و متنوع است، مثلا: نوشتهای کوتاه، سخنی کوتاه، تصویری، نقل قولی، اشارهای تاریخی، کاری هنری، تاییدی بر اطلاع رسانی دیگران، پاسخ به پرسشی یا نظری بدون درگیر شدن در بحث و جدل، ... . همچنین بسیار با اهمیت است که این آگاهی دادن به دور از تعصّب و شعار و اغراق و عوامفریبی، و در حدّ امکان بر مبنای اطلاعاتِ راستیآزمایی شده باشد.
🍃 حتی اگر بر این باشیم که آگاهی دادن «فایدهای» ندارد (که دارد!)، باز هم به نظرم «وظیفۀ» انسانی ما آگاه کردن دیگران از این فاجعه است و این همسو با آن «فضیلتی» است که شایستۀ ساحت انسانی است. همین پرسشی که شما مطرح کردید اکنون سببی شده است برای آگاهی دادن.
🍂 پیوست: ویدیویی از جنس آگاهی دادن، از یکی از قربانیان این فاجعۀ انسانی. ترجمۀ فارسی:
ما حیوان نیستیم
ما ارقام نیستیم
ما بنی آدمیم، انسانیم، دوستدار صلحیم
ما زندگی را دوست داریم، آموزش فرزندانمان را دوست داریم
ما استاد و مهندس پروراندهایم
ما فیزیکدان ذرّات و دیگر (متخصصین) حوائج (زندگی را) پروراندهایم
تاریخ ما حذف شده است، گذشتۀ ما حذف شده است، حال (اکنون) ما حذف شده است
آیندۀ ما حذف شده است
زندگی ما حذف شده است
به ما رحم کنید ... من مجروح شدم و پایم (از جراحت) بسته است
پسرم مانند من
جوانان(مان) میمیرند و کرم و سگ (پیکرِ) آنها را میخورند، چرا؟
آیا این انسانیت است؟
هیچ دینی چنین سخنی نمیگوید (چنین رفتاری را تایید نمیکند)
@farhadshafti
Forwarded from DinOnline دینآنلاین
🔻گستره فقه یا گستره بحث از فقه؟ تأملی کوتاه بر مناظره عبدالکریم سروش و ابوالقاسم علیدوست
✍فرهاد شفتی
✔️ قسمت اول مناظره عبدالکریم سروش و ابوالقاسم علیدوست را شنیدم و از سعه صدری که از هر دو طرف دیدم لذت بردم. دکتر سروش بر این است که فقه ظرفیت بسط (گسترش) ندارد، بلکه باید قبض (کاسته) شود، جناب علیدوست اما در فقه قابلیت بسط میبیند و بسط فقه را لازم و مفید میداند. نمیدانم این بحث دنبال خواهد شد یا خیر و به کجا خواهد رسید. علیالحساب چند ملاحظه و پرسش مبنایی در این موضوع را به امید مورد توجه قرار گرفتن آنها در مناظرات بعدیِ این دو اندیشمند گرامی یا دیگر صاحبنظران علاقهمند به این مناظره مطرح میکنم...
📎 پیوند به متن کامل این یادداشت در سایت دینآنلاین
https://www.dinonline.com/44019/
🆔 @dinonline
✍فرهاد شفتی
✔️ قسمت اول مناظره عبدالکریم سروش و ابوالقاسم علیدوست را شنیدم و از سعه صدری که از هر دو طرف دیدم لذت بردم. دکتر سروش بر این است که فقه ظرفیت بسط (گسترش) ندارد، بلکه باید قبض (کاسته) شود، جناب علیدوست اما در فقه قابلیت بسط میبیند و بسط فقه را لازم و مفید میداند. نمیدانم این بحث دنبال خواهد شد یا خیر و به کجا خواهد رسید. علیالحساب چند ملاحظه و پرسش مبنایی در این موضوع را به امید مورد توجه قرار گرفتن آنها در مناظرات بعدیِ این دو اندیشمند گرامی یا دیگر صاحبنظران علاقهمند به این مناظره مطرح میکنم...
📎 پیوند به متن کامل این یادداشت در سایت دینآنلاین
https://www.dinonline.com/44019/
🆔 @dinonline
دینآنلاین
گسترة فقه یا گسترة بحث از فقه؟ تأملی کوتاه بر مناظرة عبدالکریم سروش و ابوالقاسم علیدوست
فرهاد شفتی: قسمت اول مناظره عبدالکریم سروش و ابوالقاسم علیدوست را شنیدم و از سعة صدری که از هر دو طرف دیدم لذت بردم. دکتر سروش بر این است که فقه ظرفیت بسط (گسترش) ندارد، بلکه باید قبض (کاسته) شود، جناب علیدوست اما در فقه قابلیت بسط میبیند و بسط فقه را لازم…
👆 در نوشتار بالا ملاحظهٔ دیگری نیز آورده بودم که چون تصور کردم شاید مته به خشخاش گذاشتن است پیش از انتشار حذف کردم. تذکر دوست ناصحی قانعم کرد که نباید حذفش میکردم. آن ملاحظه را اینجا میآورم:
🍃 به نظرم بسیار کمک کننده بود اگر پیش از آغار بحث تعریفی از فقه و تفاوت آن با شریعت و نیز نسبت آن دو مطرح میشد تا جای ابهام و خدشهای در موضوع بحث برای طرفین و شنوندگان نماند و این اطمینان حاصل آید که در کلام طرفینِ دعوی «فقه» معنی یکسانی دارد و هر دو دربارۀ یک موضوع بحث میکنند، و مهمتر از آن، هیچیک در حین بحث از این تعریف عدول نمیکنند.
🍃 به نظرم بسیار کمک کننده بود اگر پیش از آغار بحث تعریفی از فقه و تفاوت آن با شریعت و نیز نسبت آن دو مطرح میشد تا جای ابهام و خدشهای در موضوع بحث برای طرفین و شنوندگان نماند و این اطمینان حاصل آید که در کلام طرفینِ دعوی «فقه» معنی یکسانی دارد و هر دو دربارۀ یک موضوع بحث میکنند، و مهمتر از آن، هیچیک در حین بحث از این تعریف عدول نمیکنند.
Telegram
فرهاد شفتی
🔻گستره فقه یا گستره بحث از فقه؟ تأملی کوتاه بر مناظره عبدالکریم سروش و ابوالقاسم علیدوست
✍فرهاد شفتی
✔️ قسمت اول مناظره عبدالکریم سروش و ابوالقاسم علیدوست را شنیدم و از سعه صدری که از هر دو طرف دیدم لذت بردم. دکتر سروش بر این است که فقه ظرفیت بسط (گسترش)…
✍فرهاد شفتی
✔️ قسمت اول مناظره عبدالکریم سروش و ابوالقاسم علیدوست را شنیدم و از سعه صدری که از هر دو طرف دیدم لذت بردم. دکتر سروش بر این است که فقه ظرفیت بسط (گسترش)…
Forwarded from آزاد | Azad
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 شریعت و عقلانیت ۲: فقه و عقل
🔶 مناظره عبدالکریم سروش و ابوالقاسم علیدوست - قسمت دوم
🔻عبدالکریم سروش: وقتی از اعتبار «عقل خالص» در فقه میگویند، یعنی عقلی بدون شهوت و غضب را میخواهند که وجود خارجی ندارد. این چنین شیری خدا هم نافرید. باید همین عقلی را پذیرفت که عرف را بنا کرده است و اگر فقها چنین کاری کنند، فقه بر باد میرود. بههمین دلیل است که عرف، روابط آزاد بین دختر و پسر، بیحجابی و... را پذیرفته، اما فقه نمیتواند آن را قبول کند.
🔻ابوالقاسم علیدوست: موارد متعددی در فقه وجود دارد که دلیل فقها عقل خالص است. فقها برای حرام بودن دروغ و رشوه یا اثبات لازم بودن عمل به عقد و قرارداد به عقل استناد کردهاند. همچنین برای مهار قدرت بهواسطه تفکیک قوا، از عقل استفاده شده است. باید بین امور تعبدی که عقل توانایی تشخیص علت آنها را ندارد، با موارد زیادی که عقل در فقه توانایی تشخیص دارد، تفکیک کنیم.
🎞 فیلم این گفتگو در یوتوب آزاد:
https://youtu.be/jY9T2LlYHYQ
🎞 فیلم این گفتگو در پلتفرم آزاد:
https://azad.im/table/140
✅ حمایت «ارزی» و «ریالی» از آزاد
🆔@AzadSocial
🔶 مناظره عبدالکریم سروش و ابوالقاسم علیدوست - قسمت دوم
🔻عبدالکریم سروش: وقتی از اعتبار «عقل خالص» در فقه میگویند، یعنی عقلی بدون شهوت و غضب را میخواهند که وجود خارجی ندارد. این چنین شیری خدا هم نافرید. باید همین عقلی را پذیرفت که عرف را بنا کرده است و اگر فقها چنین کاری کنند، فقه بر باد میرود. بههمین دلیل است که عرف، روابط آزاد بین دختر و پسر، بیحجابی و... را پذیرفته، اما فقه نمیتواند آن را قبول کند.
🔻ابوالقاسم علیدوست: موارد متعددی در فقه وجود دارد که دلیل فقها عقل خالص است. فقها برای حرام بودن دروغ و رشوه یا اثبات لازم بودن عمل به عقد و قرارداد به عقل استناد کردهاند. همچنین برای مهار قدرت بهواسطه تفکیک قوا، از عقل استفاده شده است. باید بین امور تعبدی که عقل توانایی تشخیص علت آنها را ندارد، با موارد زیادی که عقل در فقه توانایی تشخیص دارد، تفکیک کنیم.
🎞 فیلم این گفتگو در یوتوب آزاد:
https://youtu.be/jY9T2LlYHYQ
🎞 فیلم این گفتگو در پلتفرم آزاد:
https://azad.im/table/140
✅ حمایت «ارزی» و «ریالی» از آزاد
🆔@AzadSocial
Forwarded from DinOnline دینآنلاین
🔻برخی آفتهای نقد و نقدشنوی
✍فرهاد شفتی
✔️اگر نیت کشف حقیقت باشد، نقدکننده و نقدشونده باید سپاسگزار یکدیگر باشند. اگر پختگی و فرزانگی در میان باشد، تکدغدغۀ «آیا قانعش کردم» جای خود را به دودغدغۀ «آیا سخنم را به روشنی فهمیدند» و «آیا سخن ایشان را به روشنی فهمیدم» خواهد داد. افسوس که گاه نقدها و پاسخ نقدها بیشتر برای مطالعۀ موردی بیاخلاقی، بیادبی و مغالطه به کار میآیند تا برای کشف حقیقت.
در این نوشتۀ مختصر به برخی آفتهای رایج در نقد کردن (یازده مورد ) و پاسخ به نقد (هشت مورد) اشاره کردهام. به دنبال روال مشترکی برای توضیح تمامی این موارد نبودهام. به مناسبت بعضی را کمی بیشتر توضیح دادهام، برای بعضی از آنها مثالهایی آوردهام، و برای تعدادی تنها به یک جمله اکتفا کردهام.
اگرچه آنچه میآید به نقد در هر موضوعی مربوط است، بیشتر مثالها در حوزۀ موضوعات دینی و قرآنی است.
📎 پیوند به متن کامل این یادداشت در سایت دینآنلاین
https://www.dinonline.com/44069/
🆔 @dinonline
✍فرهاد شفتی
✔️اگر نیت کشف حقیقت باشد، نقدکننده و نقدشونده باید سپاسگزار یکدیگر باشند. اگر پختگی و فرزانگی در میان باشد، تکدغدغۀ «آیا قانعش کردم» جای خود را به دودغدغۀ «آیا سخنم را به روشنی فهمیدند» و «آیا سخن ایشان را به روشنی فهمیدم» خواهد داد. افسوس که گاه نقدها و پاسخ نقدها بیشتر برای مطالعۀ موردی بیاخلاقی، بیادبی و مغالطه به کار میآیند تا برای کشف حقیقت.
در این نوشتۀ مختصر به برخی آفتهای رایج در نقد کردن (یازده مورد ) و پاسخ به نقد (هشت مورد) اشاره کردهام. به دنبال روال مشترکی برای توضیح تمامی این موارد نبودهام. به مناسبت بعضی را کمی بیشتر توضیح دادهام، برای بعضی از آنها مثالهایی آوردهام، و برای تعدادی تنها به یک جمله اکتفا کردهام.
اگرچه آنچه میآید به نقد در هر موضوعی مربوط است، بیشتر مثالها در حوزۀ موضوعات دینی و قرآنی است.
📎 پیوند به متن کامل این یادداشت در سایت دینآنلاین
https://www.dinonline.com/44069/
🆔 @dinonline
دینآنلاین
برخی آفتهای نقد و نقدشنوی
فرهاد شفتی: اگر نیت کشف حقیقت باشد، نقدکننده و نقدشونده باید سپاسگزار یکدیگر باشند. اگر پختگی و فرزانگی در میان باشد، تکدغدغۀ «آیا قانعش کردم» جای خود را به دودغدغۀ «آیا سخنم را به روشنی فهمیدند» و «آیا سخن ایشان را به روشنی فهمیدم» خواهد داد. افسوس که گاه…
برخی_آفتهای_نقد_و_نقدشنوی_فرهاد_شفتی.pdf
115.2 KB
فایل پیدیاف نوشتار بالا 👆
دو خاطره، بدون شرح
▫️خاطرهٔ اول، سالها پیش، محل کار:
همراه کارکنان دیگر در صف ناهار ایستاده بودیم. نزدیک اذان بود. نمیدانم چرا آنروز مسئول نمازخانه تصمیم گرفته بود صدای تلاوت قرآن را تا بیست منزل آنسوتر به اصطلاح امروز همرسان کند. صدا آنقدر بلند بود که همان بسمالله اول را که تلاوت کرد من و دیگران در صف تقریبا از جا پریدیم. عبدالباسط بود و سورهٔ تکویر، و میدانستم که اگر با همین بلندی صدا ادامه دهد به «اذا الوحوش حشرت» نرسیده پردهٔ گوش ما پاره خواهد شد. با تشویق دوستان که به ملاحظاتی ترجیح میدادند من را جلو بیندازند به نمازخانه رفتم. از مسئول نمازخانه با احترام خواهش کردم که کمی صدا را کم کند تا آزاردهنده نباشد.
نگاه ملامتآمیزی به من کرد، نیمنگاهی هم به شلوار جینم کرد، و با صدایی خشمآلود پاسخ داد: «صدای قرآن برای شما آزاردهنده است؟!»، و من که تقریبا هر روز مشتری همین نمازخانه بودم لبخندی زدم و هیچ نگفتم.
▫️خاطرهٔ دوم، چند سال پیش، تالار عروسی:
با جمعی از بزرگان و سالخوردگان فامیل دور میزی نشسته بودیم. از خوشبختی عروس و داماد شاد بودیم و از هر دری سخن میگفتیم. ناگهان صدای موسیقی نشاطآوری بلند شد که ابتدا به دل مینشست اما به تدریج صدا بلند و بلندتر شد. دیدم که چند نفر از همنشینانمان که مویی سفید کرده بودند گوشهایشان را گرفتهاند تا از این صدای بلند به سردرد مبتلا نشوند. از مسئول تالار با احترام خواهش کردم که کمی صدا را کم کند تا آزاردهنده نباشد.
نگاه ملامتآمیزی به من کرد، نیمنگاهی هم به انگشتر عقیقم کرد، و با صدایی خشمآلود پاسخ داد: «مردم موسیقی را دوست دارند، شما در اقلیتید؟!»، و من که بشدت دوستدارِ موسیقیام و شیفتهٔ نوازندگی لبخندی زدم و هیچ نگفتم.
@farhadshafti
▫️خاطرهٔ اول، سالها پیش، محل کار:
همراه کارکنان دیگر در صف ناهار ایستاده بودیم. نزدیک اذان بود. نمیدانم چرا آنروز مسئول نمازخانه تصمیم گرفته بود صدای تلاوت قرآن را تا بیست منزل آنسوتر به اصطلاح امروز همرسان کند. صدا آنقدر بلند بود که همان بسمالله اول را که تلاوت کرد من و دیگران در صف تقریبا از جا پریدیم. عبدالباسط بود و سورهٔ تکویر، و میدانستم که اگر با همین بلندی صدا ادامه دهد به «اذا الوحوش حشرت» نرسیده پردهٔ گوش ما پاره خواهد شد. با تشویق دوستان که به ملاحظاتی ترجیح میدادند من را جلو بیندازند به نمازخانه رفتم. از مسئول نمازخانه با احترام خواهش کردم که کمی صدا را کم کند تا آزاردهنده نباشد.
نگاه ملامتآمیزی به من کرد، نیمنگاهی هم به شلوار جینم کرد، و با صدایی خشمآلود پاسخ داد: «صدای قرآن برای شما آزاردهنده است؟!»، و من که تقریبا هر روز مشتری همین نمازخانه بودم لبخندی زدم و هیچ نگفتم.
▫️خاطرهٔ دوم، چند سال پیش، تالار عروسی:
با جمعی از بزرگان و سالخوردگان فامیل دور میزی نشسته بودیم. از خوشبختی عروس و داماد شاد بودیم و از هر دری سخن میگفتیم. ناگهان صدای موسیقی نشاطآوری بلند شد که ابتدا به دل مینشست اما به تدریج صدا بلند و بلندتر شد. دیدم که چند نفر از همنشینانمان که مویی سفید کرده بودند گوشهایشان را گرفتهاند تا از این صدای بلند به سردرد مبتلا نشوند. از مسئول تالار با احترام خواهش کردم که کمی صدا را کم کند تا آزاردهنده نباشد.
نگاه ملامتآمیزی به من کرد، نیمنگاهی هم به انگشتر عقیقم کرد، و با صدایی خشمآلود پاسخ داد: «مردم موسیقی را دوست دارند، شما در اقلیتید؟!»، و من که بشدت دوستدارِ موسیقیام و شیفتهٔ نوازندگی لبخندی زدم و هیچ نگفتم.
@farhadshafti
قانون و جامعه، ریاضیات و پیچ
🍃 درباب حجاب، و اجبار و قانونی کردن آن و ارتباط حجاب با عفاف سخن گفتن تکرار مکررّات است. لایحۀ «حمایت از خانواده از طریق ترویج فرهنگ عفاف و حجاب» معروف به لایحه حجاب را خواندم و برای من که در کنار علاقۀ اصلی (در حوزۀ معنویت و دین و الهیات) به تدریسِ مباحثی مانند اندازهگیری عملکرد نیز مشغولم آخرین مادۀ این لایحه به خصوص جلب نظر کرد:
«ماده ۷۴ – مدت زمان اجرای آزمایشی این قانون، سه سال از تاریخ لازم الاجراء شدن آن است.»
اجرای آزمایشی قاعدتا به این معنی است که شاخصهایی برای ارزیابی نتیجۀ عملی کردن این قانون تعریف شده است و در طی سه سال این شاخصها اندازهگیری میشوند و در کنار دیگر عوامل تصمیمگیری برای ارزیابی میزان موفقیت یا میزان آسیب ناشی از این قانون در نظر گرفته میشوند.
🍃 هنوز هم امیدوارم که عقلای قوم که دستی در کار دارند مصداقِ «بر سرِ شاخ بُن بریدن» را در این قانون ببینند و به جای کاری که غصه برخواهد آورد دست به کاری زنند که غصه سرآید. به هر حال چه برای پیشبینی پیآمدِ چنین قانونی و چه برای ارزیابی میزان موفقیت یا آسیب ناشی از آن پس از اندی، به نظرم توجه به شاخصهایی از این دست ضروری است:
▫️اجرای این قانون تا چه اندازه بر حفظ حجاب در معابر عمومی تاثیر میگذارد؟
▫️... تا چه اندازه بر باور به حجاب تاثیر میگذارد؟
▫️... تا چه اندازه بر ترمیم شکافِ هنجاری بین مردم تاثیر میگذارد؟
▫️... تا چه اندازه بر کاهش یا افزایش روند دینگریزی تاثیر میگذارد؟
▫️... تا چه اندازه بر تشویق تظاهر و هراس از صداقت در متن جامعه تاثیر میگذارد؟
▫️... تا چه اندازه بر آرامش یا تشویش روانی جامعه تاثیر میگذارد؟
▫️... تا چه اندازه بر افزایش یا کاهش شکاف بین بخش قابل توجهی از جامعه و حکومت تاثیر میگذارد؟
و شاید از همه مهمتر:
▫️... تا چه اندازه عملی (بوده) است و آسیبها و پیآمدهای اجتماعی اصرار بر عملی کردن آن چه (بوده) است؟
🍂 قانون فرمول ریاضی نیست که همیشه منجر به یک نوع خروجی شود. قانون و اجرای قانون مانند توپِ چوگانی است که بر سطحی ناهموار پرتاب میشود، پیشبینی این که به کجاها برخورد کند و از کجا سر درآورد ساده نیست. جامعه نیز پیرو قوانین مکانیک نیست و تاثیر گذاشتن بر آن به آسانی باز و بسته کردن یک پیچ نیست. امیدوارم شاخصهایی مانند آنچه آمد (از جمله بسیاری دیگر که جامعهشناسان بهتر میدانند) کمک کنند که از نگاه ریاضیمدار به قانون، و نگاه مکانیکزده به جامعه پرهیز شود.
🔍 بر سرِ شاخِ دین، بُن بریدن
@farhadshafti
🍃 درباب حجاب، و اجبار و قانونی کردن آن و ارتباط حجاب با عفاف سخن گفتن تکرار مکررّات است. لایحۀ «حمایت از خانواده از طریق ترویج فرهنگ عفاف و حجاب» معروف به لایحه حجاب را خواندم و برای من که در کنار علاقۀ اصلی (در حوزۀ معنویت و دین و الهیات) به تدریسِ مباحثی مانند اندازهگیری عملکرد نیز مشغولم آخرین مادۀ این لایحه به خصوص جلب نظر کرد:
«ماده ۷۴ – مدت زمان اجرای آزمایشی این قانون، سه سال از تاریخ لازم الاجراء شدن آن است.»
اجرای آزمایشی قاعدتا به این معنی است که شاخصهایی برای ارزیابی نتیجۀ عملی کردن این قانون تعریف شده است و در طی سه سال این شاخصها اندازهگیری میشوند و در کنار دیگر عوامل تصمیمگیری برای ارزیابی میزان موفقیت یا میزان آسیب ناشی از این قانون در نظر گرفته میشوند.
🍃 هنوز هم امیدوارم که عقلای قوم که دستی در کار دارند مصداقِ «بر سرِ شاخ بُن بریدن» را در این قانون ببینند و به جای کاری که غصه برخواهد آورد دست به کاری زنند که غصه سرآید. به هر حال چه برای پیشبینی پیآمدِ چنین قانونی و چه برای ارزیابی میزان موفقیت یا آسیب ناشی از آن پس از اندی، به نظرم توجه به شاخصهایی از این دست ضروری است:
▫️اجرای این قانون تا چه اندازه بر حفظ حجاب در معابر عمومی تاثیر میگذارد؟
▫️... تا چه اندازه بر باور به حجاب تاثیر میگذارد؟
▫️... تا چه اندازه بر ترمیم شکافِ هنجاری بین مردم تاثیر میگذارد؟
▫️... تا چه اندازه بر کاهش یا افزایش روند دینگریزی تاثیر میگذارد؟
▫️... تا چه اندازه بر تشویق تظاهر و هراس از صداقت در متن جامعه تاثیر میگذارد؟
▫️... تا چه اندازه بر آرامش یا تشویش روانی جامعه تاثیر میگذارد؟
▫️... تا چه اندازه بر افزایش یا کاهش شکاف بین بخش قابل توجهی از جامعه و حکومت تاثیر میگذارد؟
و شاید از همه مهمتر:
▫️... تا چه اندازه عملی (بوده) است و آسیبها و پیآمدهای اجتماعی اصرار بر عملی کردن آن چه (بوده) است؟
🍂 قانون فرمول ریاضی نیست که همیشه منجر به یک نوع خروجی شود. قانون و اجرای قانون مانند توپِ چوگانی است که بر سطحی ناهموار پرتاب میشود، پیشبینی این که به کجاها برخورد کند و از کجا سر درآورد ساده نیست. جامعه نیز پیرو قوانین مکانیک نیست و تاثیر گذاشتن بر آن به آسانی باز و بسته کردن یک پیچ نیست. امیدوارم شاخصهایی مانند آنچه آمد (از جمله بسیاری دیگر که جامعهشناسان بهتر میدانند) کمک کنند که از نگاه ریاضیمدار به قانون، و نگاه مکانیکزده به جامعه پرهیز شود.
🔍 بر سرِ شاخِ دین، بُن بریدن
@farhadshafti
Forwarded from وبسایت فرهنگی صدانت
همنسلهای من احتمالا نوشتار کوتاه اما شیرین و آموزندۀ سنگریزه و کفش را در (اگر اشتباه نکنم) کتاب فارسی دوم راهنمایی قدیم به یاد دارند. نویسنده از تمثیل سنگریزه در کفش استفاده میکند تا نکتهای را دربارۀ روبرو شدن با دشواریهای زندگی گوشزد کند. او با اشاره به عادتِ اینطرف و آنطرف دادن سنگریزه و محبوس کردن آن بین انگشتان و تحمل گزشهای سنگریزه نتیجه میگیرد که اگر از همان اول سنگریزه را از کفش در آورده بودیم زحمتمان کمتر بود.
از مناظرۀ عبدالکریم سروش و ابوالقاسم علیدوست در برنامۀ آزاد بهره بردم، در عین حال این مناظره من را به یاد نوشتار سنگریزه در کفش انداخت. سوءتفاهم نشود، نه منظورم این است که دانش فقه مانند سنگریزهای در کفش است، و نه منظورم این است که مناظره مانند بازی با سنگریزهای در کفش بیحاصل و بیهوده بود. به نظرم مباحث بسیار مهمی در مناظره مطرح شد و حتی برای شنونده یا بینندهای که با این مباحث آشناست این مناظره میتواند بسیار پُربار باشد.
پس چرا این مناظره من را به یاد نوشتۀ سنگریزه در کفش انداخت؟ چون آنگونه که میبینم به عمد یا به مصلحت یا به فراخور روالِ اینگونه مناظرات پرسشهایی به مراتب مبناییتر که میتواند، در موافقت یا مخالفت، طرفین را زودتر به مقصد برساند داخل بحث نشد یا گذرا وارد شد. نوشتار سنگریزه در کفش در ذهن من تمثیلی شد از اکتفا به اشاره کردن به برخی مبانی و مباحث پیشینی به جای تامل در آنها، و در مقابل تکیه بر کارکردها و مباحث پسینی در این مناظره...
🔗 برای مطالعه متن کامل اینجا کلیک کنید
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
صدانت
«مدارا با سنگریزه در بحث فقه و عقل» نوشتهی فرهاد شفتی • صدانت
همنسلهای من احتمالا نوشتار کوتاه اما شیرین و آموزندۀ سنگریزه و کفش را در (اگر اشتباه نکنم) کتاب فارسی دوم راهنمایی قدیم به یاد دارند...
مدارا_با_سنگریزه_در_بحث_فقه_و_عقل_فرهاد_شفتی.pdf
250.8 KB
👆 فایل پی دی اف نوشتار بالا. این نوشته تکمیل، بهروزرسانی و ویرایش یادداشتی است که پس از قسمت اول مناظرۀ عبدالکریم سروش و ابوالقاسم علیدوست در باب قبض و بسط فقه در دینآنلاین منتشر شد.
قدرشناسی و ارزشها - عباس شفتی
در اهمیت قدردانی و تنوع ارزشها
🍃 دکتر عباس شفتی، روانشناس و عضو هیأت علمی بازنشستۀ دانشکدۀ علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه اصفهان، عموی گرامی من که از جهات متعددی وامدار او هستم، در آیین نکوداشتی که اخیراً توسط جمعی از اساتید، همکاران و دانشجویان ایشان برگزار شد سخن گفت.
با اجازۀ او بخشی از این گفتار را پس از ویرایش در اینجا همرسان میکنم. سخن از اهمیت قدردانی، و در پی آن اهمیت تنوع ارزشها در برآمدن یک جامعۀ سالم و پایدار است، همراه با مقدمهای دربارۀ دانستن قدر خود.
تا که قبول افتد و چه در نظر آید
@farhadshafti
🍃 دکتر عباس شفتی، روانشناس و عضو هیأت علمی بازنشستۀ دانشکدۀ علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه اصفهان، عموی گرامی من که از جهات متعددی وامدار او هستم، در آیین نکوداشتی که اخیراً توسط جمعی از اساتید، همکاران و دانشجویان ایشان برگزار شد سخن گفت.
با اجازۀ او بخشی از این گفتار را پس از ویرایش در اینجا همرسان میکنم. سخن از اهمیت قدردانی، و در پی آن اهمیت تنوع ارزشها در برآمدن یک جامعۀ سالم و پایدار است، همراه با مقدمهای دربارۀ دانستن قدر خود.
تا که قبول افتد و چه در نظر آید
@farhadshafti
دغدغهٔ اصلی کجاست؟
«یک سری جوان ما داریم که اگر برای کشور مشکل ایجاد شود این جوانها باید بروند جلوی تیر، ... . این فرد اگر احساس کند این حکومت دیگر خیلی اسلامی نیست برای چه باید برود جلوی تیر؟ ... این بحث حجاب یک بعد سیاست خارجی پیدا میکند.»
🍃 به نظرم اگر نگرانی بالا واقعا جدی است، دغدغهٔ اصلی باید این باشد که چه شده است که این «یک سری جوان» از چندین شاخصهٔ مهم یک حکومت اسلامی غافلاند و بر این تصوراند که حجاب داشتن زنان شاخص غیرقابل گذشت یک حکومت اسلامی است، به خصوص در جامعهای که به امام علی و نهجالبلاغه افتخار میکند (مثلا نگاه کنید به فرمان منسوب به امام علی خطاب به مالک اشتر، نامهٔ ۵۳ نهجالبلاغه).
🍂 این همان نگاه جلوهمدار به دین است که، در اینجا نوشتم، از دین ریایی نیز مخربتر است.
@farhadshafti
«یک سری جوان ما داریم که اگر برای کشور مشکل ایجاد شود این جوانها باید بروند جلوی تیر، ... . این فرد اگر احساس کند این حکومت دیگر خیلی اسلامی نیست برای چه باید برود جلوی تیر؟ ... این بحث حجاب یک بعد سیاست خارجی پیدا میکند.»
🍃 به نظرم اگر نگرانی بالا واقعا جدی است، دغدغهٔ اصلی باید این باشد که چه شده است که این «یک سری جوان» از چندین شاخصهٔ مهم یک حکومت اسلامی غافلاند و بر این تصوراند که حجاب داشتن زنان شاخص غیرقابل گذشت یک حکومت اسلامی است، به خصوص در جامعهای که به امام علی و نهجالبلاغه افتخار میکند (مثلا نگاه کنید به فرمان منسوب به امام علی خطاب به مالک اشتر، نامهٔ ۵۳ نهجالبلاغه).
🍂 این همان نگاه جلوهمدار به دین است که، در اینجا نوشتم، از دین ریایی نیز مخربتر است.
@farhadshafti
Telegram
فرهاد شفتی
دینِ جلوهمدار مخرّبتر از دینِریایی
🍃 آشنایی دارم که فلسفهی خاص خود را برای خرید وسایل زینتی دارد. مرامش این است که «ارزش جنس مهم نیست، مهم اینه که جلوه داشته باشه». مثلا اگر انگشتر بخرد، این که جنسِ سنگ و حلقه چیست برایش چندان اهمیتی ندارد، ملاک اصلی…
🍃 آشنایی دارم که فلسفهی خاص خود را برای خرید وسایل زینتی دارد. مرامش این است که «ارزش جنس مهم نیست، مهم اینه که جلوه داشته باشه». مثلا اگر انگشتر بخرد، این که جنسِ سنگ و حلقه چیست برایش چندان اهمیتی ندارد، ملاک اصلی…
حافظ و ریا
🍃 به مناسبت شب یلدا جستجویی کردم در غزلیات حافظ که از ریای زمانه بسیار دلچرکین بود. این هفده بیت را که واژهٔ «ریا» در آنها آمده است یافتم و تقدیم میکنم:
۱. روی تو مگر آينهٔ لطف الهیاست
حقا که چنين است و در اين روی و ريا نيست
۲. غلام همت آن نازنينم
که کار خير بی روی و ريا کرد
۳. بشارت بر به کوی میفروشان
که حافظ توبه از زهد ريا کرد
۴. حافظ مکن ملامت رندان که در ازل
ما را خدا ز زهد ريا بینياز کرد
۵. ز خانقاه به ميخانه میرود حافظ
مگر ز مستی زهد ريا به هوش آمد
۶. می خور که صد گناه ز اغيار در حجاب
بهتر ز طاعتی که به روی و ريا کنند
۷. در ميخانه ببستند خدايا مپسند
که در خانهٔ تزوير و ريا بگشايند
۸. گر چه بر واعظ شهر اين سخن آسان نشود
تا ريا ورزد و سالوس مسلمان نشود
۹. اگر به بادهٔ مشکين دلم کشد شايد
که بوی خير ز زهد ريا نمیآيد
۱۰. خوش میکنم به بادهٔ مشکين مشام جان
کز دلقپوش صومعه بوی ريا شنيد
۱۱. من و همصحبتی اهل ريا، دورم باد
از گرانان جهان رطل گران ما را بس
۱۲. به دور لاله قدح گير و بیريا میباش
به بوی گل نفسی همدم صبا میباش
۱۳. جام می گيرم و از اهل ريا دور شوم
يعنی از اهل جهان پاکدلی بگزينم
۱۴. نذر و فتوح صومعه در وجه مینهيم
دلق ريا به آب خرابات برکشيم
۱۵. گر چه با دلق ملمع می گلگون عيب است
مکنم عيب کزو رنگ ريا میشويم
۱۶. آتش زهد و ريا خرمن دين خواهد سوخت
حافظ اين خرقهٔ پشمينه بينداز و برو
۱۷. گفتی از حافظ ما بوی ريا میآيد
آفرين بر نفست باد که خوش بردی بوی
@farhadshafti
🍃 به مناسبت شب یلدا جستجویی کردم در غزلیات حافظ که از ریای زمانه بسیار دلچرکین بود. این هفده بیت را که واژهٔ «ریا» در آنها آمده است یافتم و تقدیم میکنم:
۱. روی تو مگر آينهٔ لطف الهیاست
حقا که چنين است و در اين روی و ريا نيست
۲. غلام همت آن نازنينم
که کار خير بی روی و ريا کرد
۳. بشارت بر به کوی میفروشان
که حافظ توبه از زهد ريا کرد
۴. حافظ مکن ملامت رندان که در ازل
ما را خدا ز زهد ريا بینياز کرد
۵. ز خانقاه به ميخانه میرود حافظ
مگر ز مستی زهد ريا به هوش آمد
۶. می خور که صد گناه ز اغيار در حجاب
بهتر ز طاعتی که به روی و ريا کنند
۷. در ميخانه ببستند خدايا مپسند
که در خانهٔ تزوير و ريا بگشايند
۸. گر چه بر واعظ شهر اين سخن آسان نشود
تا ريا ورزد و سالوس مسلمان نشود
۹. اگر به بادهٔ مشکين دلم کشد شايد
که بوی خير ز زهد ريا نمیآيد
۱۰. خوش میکنم به بادهٔ مشکين مشام جان
کز دلقپوش صومعه بوی ريا شنيد
۱۱. من و همصحبتی اهل ريا، دورم باد
از گرانان جهان رطل گران ما را بس
۱۲. به دور لاله قدح گير و بیريا میباش
به بوی گل نفسی همدم صبا میباش
۱۳. جام می گيرم و از اهل ريا دور شوم
يعنی از اهل جهان پاکدلی بگزينم
۱۴. نذر و فتوح صومعه در وجه مینهيم
دلق ريا به آب خرابات برکشيم
۱۵. گر چه با دلق ملمع می گلگون عيب است
مکنم عيب کزو رنگ ريا میشويم
۱۶. آتش زهد و ريا خرمن دين خواهد سوخت
حافظ اين خرقهٔ پشمينه بينداز و برو
۱۷. گفتی از حافظ ما بوی ريا میآيد
آفرين بر نفست باد که خوش بردی بوی
@farhadshafti