گرفتگی سینوسها، سردرد، کسالتِ کهنهٔازتهرانآمده، سرفهها و... رمقم را گرفته بود. همهٔ اینها، نیمچهحوصلهام را هم به صفر رسانده بود. به همهٔ اینها، کلافگی از گرما را هم اضافه کنید.
سروصدایی شد و تختالها از انتهای خط تولید بیرون آمدند. همینطور گداخته.
هربار که تختالی بیرون میآمد، شبیه تماشاگرانی که در ورزشگاه، تیم محبوبشان را تشویق میکنند، خیال میکردم که تیمم گُل زده است. حتی اولین تختال که بیرون آمد، از ذوقزدگی دست زدم.
تماشای تختالها که چنددقیقه بعد به کلافی تبدیل میشدند تا راهی کارخانهها شوند، حوصلهام را سرِ جایش آوردند.
ما چقدر کارخانه کم دیدهایم و چقدر تماشای همین چنددقیقه -بهلطف خانمِ مدیر- به یکی از بهترین تجربههای سفرم (اینبار بهبهانه دیدن یک صنعت) تبدیل شد.
• اصفهان
#سفر_نویسی
سروصدایی شد و تختالها از انتهای خط تولید بیرون آمدند. همینطور گداخته.
هربار که تختالی بیرون میآمد، شبیه تماشاگرانی که در ورزشگاه، تیم محبوبشان را تشویق میکنند، خیال میکردم که تیمم گُل زده است. حتی اولین تختال که بیرون آمد، از ذوقزدگی دست زدم.
تماشای تختالها که چنددقیقه بعد به کلافی تبدیل میشدند تا راهی کارخانهها شوند، حوصلهام را سرِ جایش آوردند.
ما چقدر کارخانه کم دیدهایم و چقدر تماشای همین چنددقیقه -بهلطف خانمِ مدیر- به یکی از بهترین تجربههای سفرم (اینبار بهبهانه دیدن یک صنعت) تبدیل شد.
• اصفهان
#سفر_نویسی
tgoop.com/fatemehbehruzfakhr/10553
Create:
Last Update:
Last Update:
گرفتگی سینوسها، سردرد، کسالتِ کهنهٔازتهرانآمده، سرفهها و... رمقم را گرفته بود. همهٔ اینها، نیمچهحوصلهام را هم به صفر رسانده بود. به همهٔ اینها، کلافگی از گرما را هم اضافه کنید.
سروصدایی شد و تختالها از انتهای خط تولید بیرون آمدند. همینطور گداخته.
هربار که تختالی بیرون میآمد، شبیه تماشاگرانی که در ورزشگاه، تیم محبوبشان را تشویق میکنند، خیال میکردم که تیمم گُل زده است. حتی اولین تختال که بیرون آمد، از ذوقزدگی دست زدم.
تماشای تختالها که چنددقیقه بعد به کلافی تبدیل میشدند تا راهی کارخانهها شوند، حوصلهام را سرِ جایش آوردند.
ما چقدر کارخانه کم دیدهایم و چقدر تماشای همین چنددقیقه -بهلطف خانمِ مدیر- به یکی از بهترین تجربههای سفرم (اینبار بهبهانه دیدن یک صنعت) تبدیل شد.
• اصفهان
#سفر_نویسی
سروصدایی شد و تختالها از انتهای خط تولید بیرون آمدند. همینطور گداخته.
هربار که تختالی بیرون میآمد، شبیه تماشاگرانی که در ورزشگاه، تیم محبوبشان را تشویق میکنند، خیال میکردم که تیمم گُل زده است. حتی اولین تختال که بیرون آمد، از ذوقزدگی دست زدم.
تماشای تختالها که چنددقیقه بعد به کلافی تبدیل میشدند تا راهی کارخانهها شوند، حوصلهام را سرِ جایش آوردند.
ما چقدر کارخانه کم دیدهایم و چقدر تماشای همین چنددقیقه -بهلطف خانمِ مدیر- به یکی از بهترین تجربههای سفرم (اینبار بهبهانه دیدن یک صنعت) تبدیل شد.
• اصفهان
#سفر_نویسی
BY یادداشتها | فاطمه بهروزفخر
Share with your friend now:
tgoop.com/fatemehbehruzfakhr/10553